مهر ز نور شد تهى، روح شد از بدن جدا
خانه نهاده پشت سر، صاحب خانه خدا
آن كه به دست او بود، نقشه حكمت قدَر
از حرم خدا برون، مى شود از بدِ قضا!
شورِ كجاست در سرش؟ از چه شتاب مى كند؟
سوى كدام منزلش قافله مى زند دَرا؟
كيست امير كاروان؟ حافظ عزّت حرم
جان نماز و صوم و حج، روح عبادت و دعا
كجاوه ها به ناقه ها بسته و در ميانشان
پردگيان آل حق، عصمت ختم الانبيا
قافله رفت ساربان! حُدى بخوان، ناقه بران!
منزل عشق پيش رو، خانه دوست در قفا
كجا گريزد از اجل هُژَبْر بيشه ازل؟
تا نرسد به دين خلل، حجّ ادا كنم قضا
آن چه ز بيش و كم رسد، رنج رسد، الم رسد
جان مرا چه غم رسد، چون به خداست التجا
من ز تبار
- چهارشنبه
- 12
- مهر
- 1391
- ساعت
- 15:30
- نوشته شده توسط
- مرتضی پارسائیان