شهادت امام سجاد (ع)

مرتب سازی براساس

شعر شهادت امام سجاد(ع)(بعد از آن واقعه ی سرخ، بلا سهم تو شد) *

2249
3

شعر شهادت امام سجاد(ع)(بعد از آن واقعه ی سرخ، بلا سهم تو شد) بعد از آن واقعه ی سرخ، بلا سهم تو شد

پیکر سوخته ی کرب و بلا سهم تو شد

بعد از آن واقعه هفتاد و دو آیینه شکست

ناگهان داغ دل آینه ها سهم تو شد

بعد از آن واقعه، آشوب قیامت برخاست

بر سر نیزه سر خون خدا سهم تو شد

بعد از آن واقعه، خون جوش زد از چشمانت

خطبه ی اشک، برای شهدا سهم تو شد

بعد از آن واقعه در هروله ی آتش و خون

در شب خوف و خطر خطبه ی «لا» سهم تو شد

بعد از آن واقعه در فصل شبیخون ستم

خوردن زخم ز شمشیر جفا سهم تو شد

خیمه ی نور تو در فتنه ی شب سوخت ولی

کس نپرسید که این ظلم چرا سهم تو شد

بعد از آن واقعه، اِی زینت سجاده ی عشق

از دلت آینه جوشید، دعا سهم تو شد

بعد از آن واقعه، ای کاش

  • دوشنبه
  • 6
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 15:40
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر شهادت امام سجاد(ع)(باز گریان غم هم نفسی باید شد) *

2731
3

شعر شهادت امام سجاد(ع)(باز گریان غم هم نفسی باید شد) باز گریان غم هم نفسی باید شد

زائر مرغ غریب قفسی باید شد

باز یک عده جفا، زخم روی زخم زدند

از قضا باز عزادار کسی باید شد

**

باید امشب همه از شوق پر و بال شویم

تا عزادار عزادار چهل سال شویم

کاسه ای اشک بگیریم روی دست وَ بعد

راهی روضه ی پیغمبر گودال شویم

**

آن کسی که همه اش گریه ی عاشورا بود

آب می دید به یاد جگر سقا بود

چشمایش همه شب هیأت واویلا داشت

تا نفس داشت فقط گریه کن بابا بود

**

زهر نوشید وَ تب کرد محیط جگرش

گُر گرفت از عطش و سوخت همه بال و پرش

خشک شد جُلگه ی لب هاش و با خشکی لب

روضه می خواند به یاد لب خشک پدرش

**

آن کسی که خود خورشید به پایش افتاد

ناگهان رعشه بر اندام

  • دوشنبه
  • 6
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 15:42
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر شهادت امام سجاد(ع)(فراز اول: جذبه های عرفانی) *

2529
3

شعر شهادت امام سجاد(ع)(فراز اول: جذبه های عرفانی) فراز اول: جذبه های عرفانی

آسمان را به خاک می‌آری

با همان جذبه های عرفانی

ولی از یاد می بری خود را

دم به دم در شکوه ربانی

با خودت یک سحر ببر ما را

تا تجلی روشن ذاتت

دلمان را تو آسمانی کن

با پر و بالی از مناجاتت

تربت کربلاست تسبیحت

همدم ندبه هات سجاده

بیقرار است گریه هایت را

که بیفتد به پات سجاده

غربتت را کسی نمی فهمد

چشم هایت چقدر پُر ابر است

آیه آیه صحیفه ات ماتم

جبرئیل نگاه تو صبر است

فراز دوم : صحیفه باران

تا ابد کوچه کوچه‌ی یثرب

خاطرات تو را به دل دارد

و در آغوش بی پناهی ها

چشم های بقیع می بارد

شده این خاک گریه پوش آقا

مثل چشمت صحیفه‌ی باران

صبح تا شب شکسته می گویی

  • دوشنبه
  • 6
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:07
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر شهادت امام سجاد(ع)(گرچه بیمارم و حالم ز دلم زار ترست) *

2672
7

شعر شهادت امام سجاد(ع)(گرچه بیمارم و حالم ز دلم زار ترست) گرچه بیمارم و حالم ز دلم زار ترست

ولی از پیکر من چشم تو بیمار ترست

درد و غم با من و دل هست وفادار، اما

با تن من غل و زنجیر وفادار ترست

مهر بی مهر شده با من و می تابد سخت

آسمان، سخت ز بیمار تو تب دار ترست

گرچه دشوار بود راس تو دیدن بر نی

دیدن قاتل خون خوار تو دشوار ترست

آیه ی کهف، سزاوار لب پاک بود

ولی از پاک لبان تو سزاوار ترست

همه هستند فداکار در این راه اما

از میان اسرا عمه فداکار ترست

لاله ای نیست در این دشت که بی داغ بود

ولی از چهر تو این داغ پدیدار ترست

  • دوشنبه
  • 6
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:14
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر شهادت امام سجاد(ع)(گر بگرید ابر ، چشمِ اشکبار آرم به یاد) *

3742
3

شعر شهادت امام سجاد(ع)(گر بگرید ابر ، چشمِ اشکبار آرم به یاد) گر بگرید ابر ، چشمِ اشکبار آرم به یاد

ور بخندد لاله، قلبِ داغدار آرم به یاد

گر ببینم شمع سوزانی میان انجمن

سرگذشت عمه را بی اختیار آرم به یاد

صحنه های هر یک به چشم من مجسم می شود

لحظه های دردناک و ناگوار آرم به یاد

ابر، گَه گَه گرید، اما چشم من، هر روز و شب

روزهای شام با شب های تار آرم به یاد

گر گلی پژمرده بینم در کنار غنچه ای

هم رباب تشنه و هم شیرخوار آرم به یاد

زینت و زیور چو بینم رو بگردانم از آن

گوش های زخمی بی گوشوار آرم به یاد

گر گلی بینم به شاخی، خارها برگرد او

راس باب و نوک نی با نیزه دار آرم به یاد

در خزان، هر برگی افتد از درخت از جورِ باد

بر زمین افتادن اطفال زار آرم ب

  • دوشنبه
  • 6
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:17
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر شهادت امام سجاد(ع)(بیمار غیِر شربتِ اشکِ روان نداشت) *

2463
5

شعر شهادت امام سجاد(ع)(بیمار غیِر شربتِ اشکِ روان نداشت) بیمار غیِر شربتِ اشکِ روان نداشت

در دل هزار درد و توان بیان نداشت

دانی چرا ز آل پیمبر کشید، دست

نقشی دگر به کارِ ستم، آسمان نداشت

تنها، زمین نداشت به سر دست از فلک

پایی به عزم پیش نهادن، زمان نداشت

یک گل نداشت باغ و به آتش کشیده شد

جز آه در بساط، دگر باغبان نداشت

یکسر به خاک ریخت گل و غنچه شاخ و برگ

دیگر ز باغ عشق، نصیبی خزان نداشت

ماهی که آفتاب ازو نور می گرفت

جز ابر خشک دیده، به سر سایبان نداشت

دانی به کربلا ز چه او را عدو نکُشت؟

تا کوفه، زنده ماندن او را گمان نداشت

از تب ز بسکه ضعف به پا چیره گشته بود

می خواست بگذرد ز سر جان توان نداشت

یک آسمان ستاره به ماه رخش، ز اشک

می رف

  • دوشنبه
  • 6
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:38
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر شهادت امام سجاد(ع)(شهر شام و ملاء عام) *

3543
4

شعر شهادت امام سجاد(ع)(شهر شام و ملاء عام) شهر شام و ملاء عام و کف و خنده و دشنام و گروهی به لب بام و به رخ ننگ و به کف سنگ و به تن جامۀ گلرنگ گرفتند، ره آل‌علی تنگ، تو گویی همه دارند سرجنگ، هم‌آواز و هم‌آهنگ، شده دشمن دادار، پر از کینۀ پیغمبر مختار و علی- حیدرکرار، به آزار دلِ عترت اطهار، همه عید گرفتند به قتل پسر فاطمه آن سیّد ابرار، شده شهر چراغانی و مردم همه در رقص و غزلخوانی و شادی که ببینند سرنیزه سر پاک امام شهدا را.

درِ دروازۀ ساعات خبر بود، خبر بود که بر نیزه یکی مهر فروزنده و هفتاد قمر بود به روی همه از ضربت سنگ و دم شمشیر اثر بود، چه سرهای غریبی که روان بر رُخشان اشک بصر بود، سر یوسف زهرا، سر عباس دلاور، سر قاسم، سر اکبر، س

  • دوشنبه
  • 6
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:52
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

شعر شهادت امام سجاد(ع)( گـردن شیر کجا) * علی اکبر لطیفیان

4067
6

شعر شهادت امام سجاد(ع)( گـردن شیر کجا) گـردن شیر کجا؟ غـل و زنجیر کجا؟

نخل توحید کجا؟ سنگ تکفیر کجا؟

شامیان سنگ به ریحانۀ زهرا نزنید

خنده بر زخم دل زینب کبری نزنید

الامان واویلا الامان واویلا

نقش گلبوسۀ سنگ مانـده روی بدنم

غـل و زنجیــر کنـد گریه بر زخم تنم

اجـر و مـزد نبـی و عتـرت پیغمبرتـان

آمده سوت و کف و آتش و خاکسترتان

الامان واویلا الامان واویلا

نیزه‌هــا دورِ زنــان همگــی دورْ زنـــان

یکطرف سر به سنان یکطرف شمر و سنان

یا که از تیر حیا، دیدۀ خود کور کنید

یا ز محمـل، سـر بابای مرا، دور کنید

الامان واویلا الامان واویلا

خنده کردید ولی اشک ما را دیدید

پای قرآن حسین همگی رقصیدید

پیش یک مشت اسیر، از همه‌سو، صف نزن

  • دوشنبه
  • 6
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 17:04
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر مرثیه حضرت علی اکبر (ع)(زجا خیز ای گُل لیلا ، امیدم بیشتر گردد) *

3683
9

شعر مرثیه حضرت علی اکبر (ع)(زجا خیز ای گُل لیلا ، امیدم بیشتر گردد) زجا خیز ای گُل لیلا ، امیدم بیشتر گردد

بگو بابا ، که نیروئی به زانو باز برگردد

جوابم را نمیگوئی نگو ، اما نگاهم کن

که با هر یک نگاهت سوی چشمم بیشتر گردد

به پای لاله ی سُرخم من آب از دیده پاشیدم

ولی شور است اشک دیده ام او تشنه تر گردد

شده با خنده ها توأم ، صدای گریه ی زینب

اگر آید ابوالفضلم ، عدو آرام تر گردد

عبایم از بدن پُر شد ، زکه گیرم مدد یارب

که ترسم این بدن تا خیمه ها پاشیده تر گردد

به همراه جوانان بنی هاشم نمی گریم

اگر دشمن ببیند اشک من خوشحال تر گردد

شاعر:سعید خرازی
منبع:روضه رضوان

  • سه شنبه
  • 7
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 15:21
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب
 محمد مهدی عبدالهی

باید از کرب و بلا باز روایت بشود * محمد مهدی عبدالهی

2713
17

باید از کرب و بلا باز روایت بشود روضه امام سجاد(ع)
باید از کرب و بلا باز روایت بشود
روز و شب در غم ارباب ارادت بشود
راوی کرب و بلا،سیّد سجّادم من
بلکه از کوفه و تا شام، حکایت بشود
خاطراتی که پر از تلخی ایّامم بود
مجلسی باز به پا، ذکر مصیبت بشود
منزلی نیست که داغ دل ما تازه نشد
باید انگار که قسمت به اسارت بشود
غل و زنجیر زده ضجّه بر احوال دلم
بی هوا چوب زدن، عادت و عادت بشود
هر نظر بر سرِ سرنیزه کنم، خون گریم
باید انگار سری مهد جسارت بشود
وقت بی حرمتی قوم یهودی مسلک
سوره ای لیک، نوک نیزه تلاوت بشود
من چه گویم ز غم معجر طفلان ای وای
وَ همه منتظر هستند که غارت بشود
مجلسی نیست که یادم برود طفل و عطش
باز هم تا به ابد ذکر مصیبت بشو

  • چهارشنبه
  • 8
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 13:19
  • نوشته شده توسط
  • محمدمهدي عبدالهي
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

شعر مدح و مرثیه امام زین العابدین (ع) , (به جز عالم سائلی عالمی نیست) * علی اکبر لطیفیان

2043
1

شعر مدح و مرثیه امام زین العابدین (ع) , (به جز عالم سائلی عالمی نیست) بنا نیست امروز افسرده باشیم
پس از چند شب باز پژمرده باشیم
مگر می شود نور را دیده باشیم ؟
ولی دل به خورشید نسپرده باشیم
بنا بود ما را سر پا ببینند
اگر بارها هم زمین خورده باشیم
سه شب در بین کوچه نشستیم
که سهمی از این سفره ها برده باشیم

محال است ما را از آقا بگیرند
محال است حتی اگر مرده باشیم
اسیرم به گیسوی بالا نشینی
فدای گرفتاری این چنینی
تو شهر غریبی مسافر نداری
شب پنجم ماه، زائر نداری
در این چند شب بالها کربلایند
بمیرم برایت مهاجر نداری
نبینم برای تو شعری نگفتند
مبادا بگویند شاعر نداری
تو چهارم مسیر به سمت خدایی
تو چهارم مسیری که عابر نداری
در این روزها که تو تنها ترینی
در این روزها که تو ز

  • جمعه
  • 17
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 19:14
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شعر برای شهادت امام زین العباد (ع) , (این زهر، دردی از تب دردم دوا نکرد) *

2556
4

شعر برای شهادت امام زین العباد (ع) , (این زهر، دردی از تب دردم دوا نکرد) این زهر، دردی از تب دردم دوا نکرد
هیچ عقده ای از این گلوی بسته وا نکرد
آنچه که آرزوی من آن بود آن نشد
سی سال دیر آمد و فکر مرا نکرد
طوفان گرفت و دار و ندارم به باد رفت
روزی که غم وزید و به ما جز جفا نکرد

غم های من ز عصر مصیبت شروع شد
وقتی که دشمن آمد و رحمی به ما نکرد
در گیر و دار غارت معجر ز دختران
خلخال و گوشواره ای آرام وا نکرد
عمه رسید و گفتم "علیکن باالفرار"
یعنی کسی ز آل پیمبر حیا نکرد
از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام
دشمن ز بی حیایی و ظلمی ابا نکرد
اما میان این همه رنج و غم وبلا
جایی تلافی ستم "شام" را نکرد
بازار داغ برده فروشی شامیان
داغی به دل گذاشت که کرب و بلا نکرد
در بین کوچه

  • جمعه
  • 17
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 17:12
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شعری برای شهادت امام چهارم شیعیان حضرت سجاد (ع) , (من را به جرم عاشقی یار می برند) *

2195
3

شعری برای شهادت امام چهارم شیعیان حضرت سجاد (ع) , (من را به جرم عاشقی یار می برند) من را به جرم عاشقی یار می برند
با این تن پر از تب ِ بیمار می برند
این روزگار عجب بی حیا شده است
آل رسول را سر بازار می برند
رفتار می کنند به طرزی که گوئیا
در خیل مسلمین صف کفار می برند

زهر جفا نشد به خدا قاتلم که من
دیدم که عمه را به چه آزار می برند
با ضربه پیاپی سیلی به دختران
ما را به یاد کوچه و دیوار می برند
با تازیانه عمه من را که می زنند
گویی که فاطمه سوی مسمار می برند
همراه تو سرم بروی نیزه بود کاش
اینجا مرا اسیر و گرفتار می برند
این مرگ ذره ذره من شد ببین مرا
همراه نیزه دار علمدار می برند
این درد تا ابد به دلم ماندنی شده
ما رابه بزم قاتل می خوار می برند
ممنونم از تو زهر جفا مرههم شدی
ا

  • جمعه
  • 17
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 18:53
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 محمد مهدی عبدالهی

مصائب امام سجاد(ع)-(بر آیه های پیکرت،بس گریه کردم) * محمد مهدی عبدالهی

3052
10

مصائب امام سجاد(ع)-(بر آیه های پیکرت،بس گریه کردم) شهادت امام زین العابدین(ع)_مصائب امام سجاد(ع)
بر روی نی دیدم سرت، بس گریه کردم
بر آیه های پیکرت ، بس گریه کردم
با دیدن هر نوجوان و هر جوانی
بر قاسم و بر اکبرت، بس گریه کردم
هرگه صدای طفل کوچک می شنیدم
بر خنده های اصغرت ،بس گریه کردم
وقتی که طفلی پیش مادر گریه می کرد
یاد رُباب ،آن همسرت، بس گریه کردم
هرگه که دیدم مشک آبی، همچو زینب
با روضه آب آورت، بس گریه کردم
در غارت خیمه ،میان آتش و دود
بر غنچه های پرپرت، بس گریه کردم
من ،سال ها با دیدن آب گوارا
از تشنگی حنجرت، بس گریه کردم
کنج خرابه ، روبروی طشت زرّین
بر ناله های دخترت، بس گریه کردم
با کاروان نیزه ها، از کوفه تا شام
از گریه های خواهرت، بس گ

  • پنج شنبه
  • 16
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 15:02
  • نوشته شده توسط
  • محمدمهدي عبدالهي
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

شعر مصائب و شهادت حضرت زین العابدین (ع) -( درد بسیار، مداوا گریه ) * علی اکبر لطیفیان

1729

شعر مصائب و شهادت حضرت زین العابدین (ع) -( درد بسیار، مداوا گریه ) درد بسیار، مداوا گریه
ارث جامانده زهرا گریه
روزها ناله و شب ها گریه
آب می خورد، ولی با گریه
گریه بر آب وضویش می ریخت
خون دل بر سر و رویش می ریخت
گریه بر شاه شهیدان خوب است
گریه بر کشته ی عریان خوب است
گریه بر دامن طفلان خوب است
گریه بر آن لب و دندان خوب است
خواسته هر سحرش گریه کند
در فراق پدرش گریه کند
گریه بر ناله آن مادرها
گریه بر گریه آن دخترها
گریه بر غارت انگشترها
گریه بر وا شدن معجرها
شاعر:علی اکبر لطیفیان

  • دوشنبه
  • 4
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 05:03
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غرق اشکی و گریه می باری *

1436

غرق اشکی و گریه می باری غرق اشکی و گریه می باری
شده دریا ز چشم تو جاری
راوی روضه های کرب و بلا
روضه ی ناشنیده ای داری؟
این همه گریه کرده ای بس نیست
تا به کی نوحه و عزاداری؟
بعد از آن غربت و اسیری ها
خنده روی لبت نمی آری
از تن نیمه جان و مجروحت
می چکد خون و لاله می کاری
رنگ و رویت چه زرد و گلگون است
به گمانم هنوز بیماری
حال تو خوب می شود آقا
عمّه ات می کند پرستاری
ردّ اشکی که روی گونۀ توست
یعنی این که ز گریه سرشاری
شام و کوفه چه بر سرت آمد؟
که تو از زندگانی بیزاری
شاعر:حسین بیاتی

  • دوشنبه
  • 4
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 05:11
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

هر چند دل از گریه ی شب های دعا سوخت *

1574

هر چند دل از گریه ی شب های دعا سوخت هر چند دل از گریه ی شب های دعا سوخت
شیرازه ام امّا همه در کرب و بلا سوخت
هر صفحه ای از زندگی ام شرح فراقی ست
هر لحظه ام عمری ست که در فصل عزا سوخت
جامانده به روی بدنم ردّ اسیری
روزی نفسی بود که در شام بلا سوخت
یاد لب خشکیده ی شش ماهه مرا کشت
آن لحظه که از لب زدنش سینه ی ما سوخت
تا خیمه مان هلهله ی حرمله آمد
وقتی که گلو سرخ شد و تارِ صدا سوخت
آتش زدن اهل حرم شعله ورم کرد
دیدم چقدر خیمه ز داغ شهدا سوخت
دیدم به سرم خیمه ی آتش زده افتاد
دیدم که یتیمی به میان اُسرا سوخت
سرها به سر نیزه و در حلقه ی آتش
هر زلف ز هر نیزه اگر بود رها سوخت
شاعر:حسن لطفی

  • دوشنبه
  • 4
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 05:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

آگه چو شد از حالت بیماری او *

1359

آگه چو شد از حالت بیماری او آگه چو شد از حالت بیماری او
دامن به کمر بست، پی یاری او
چون دید، کسی بر سر بالینش نیست
سرگرم شد آتش، به پرستاری او!
شاعر:محمد علی مجاهدی

  • دوشنبه
  • 4
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 05:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

وارث حیدر کرّار منم *

2458
6

وارث حیدر کرّار منم وارث حیدر کرّار منم
باعث خواری کفار منم
خطبه ام مثل علی غوغا کرد
کوفیان را همگی رسوا کرد
تیغ برّانِ سخن در دستم
از تبار علویّون هستم
من که در دام بلا افتادم
یوسف کرب و بلا سجّادم
گرچه من وارد میدان نشدم
دست بر قبضه ی طوفان نشدم
مانده بودم که شوم یار حرم
مثل عبّاس، علمدار حرم
زخم این سینه مداوا نشود
گره ی بسته ی ما وا نشود
من که سی سال ز غم رنجیدم
چه بگویم که چه چیزی دیدم
دیده ام تشنگی اصغر را
دیده ام گریه ی یک مادر را
شاعر:محمد فردوسی

  • دوشنبه
  • 4
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 05:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

بیاور با خودت نور خدا را *

1480

بیاور با خودت نور خدا را بیاور با خودت نور خدا را
تجلی های مصباح الهدی را
به پا کن کربلایی در دل ما
تو که تا شام بردی کربلا را
***
به پا شد شور محشر خطبه می خواند
به خود لرزید منبر خطبه می خواند
شکوهش کوفه را در هم فرو ریخت
همه گفتند حیدر خطبه می خواند
***
غروب قافله یادت نمی‌رفت
صدای هلهله یادت نمی‌رفت
گلو و چشم و قلبت ‌سوخت عمری
سه تیر حرمله یادت نمی‌رفت
شاعر:یوسف رحیمی

  • دوشنبه
  • 4
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 05:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

كوچه های مدینه و بوی *

1542

كوچه های مدینه و بوی كوچه های مدینه و بوی
زخم های تنی كه می آید
چشم های سپید یعقوب و
بوی پیراهنی كه می آید
مرد سجاده ای كه درك نكرد
هیچ كس آیه ی مقامش را
در هیاهوی شهر كوفه نداد
هیچ كس پاسخ سلامش را
تا عزاداریش شروع شود
دیدن شیرخواره ای كافی ست
تا صدایش به گوش ما برسد
دیدن گوشواره ای كافی ست
وقت افطار كردنش هر شب
تا كه چشمش به آب می افتاد
تشنگی ضریح لب هایش
یاد طفل رباب می افتاد
شاعر:علی اکبر لطیفیان

  • دوشنبه
  • 4
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 05:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مظلومم و به داغ و بلا مبتلا منم *

1319

مظلومم و به داغ و بلا مبتلا منم مظلومم و به داغ و بلا مبتلا منم
عمری سفیر واقعه ی كربلا منم
یك عمر گریه كرده ام از غربت حسین
بنیان گذارِ نهضتِ اهل بُكا منم
دارم بِه دوش خود عَلَمِ انقلابِ اشك
از كربلا پیمبرِ اشك و دعا منم
من پاره ی تنِ بدنی پاره پاره ام
نور نگاه خامس آل كسا منم
جای كفن برای تن بی سر حسین
آن كس كه خواست بهر پدر بوریا منم
از مقتل امام، عبورم، كه داد خصم
در قتلگاه عابد افتاده پا منم
با كعب نی تمام تنم را كبود كرد
با ریسمان و سلسله ها آشنا منم
من دیده ام هجوم حرامی به خیمه را
دل خون ترین امامِ پس از نینوا منم
شاعر:محمود زولیده

  • دوشنبه
  • 4
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 05:59
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

با سوز قلب پاره پاره گریه می کردی *

1664
0

با سوز قلب پاره پاره گریه می کردی با سوز قلب پاره پاره گریه می کردی
با چشم های پر ستاره گریه می کردی
دل های نزدیکانتان که جای خود دارد
که آب می شد سنگ خاره، گریه می کردی
در وقت تجدید وضو تا آخر عمرت
تا آب می دیدی دوباره گریه می کردی
با یاد اکبر، تا که می آمد به گوش تو
بانگ اذان از هر مناره گریه می کردی
در کوچه و بازار می دیدی اگر بین
آغوش مادر شیرخواره گریه می کردی
در خواب اگر می رفت پیشت طفل سیرابی
با هر تکان گاهواره گریه می کردی
جایی که ننوشته است اما خوب می دانم
با دیدن هر گوشواره گریه می کردی
شاعر:محمد رسولی

  • دوشنبه
  • 4
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 06:01
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

سی سال هر شب تا سحر احیا گرفتم *

1348

سی سال هر شب تا سحر احیا گرفتم سی سال هر شب تا سحر احیا گرفتم
در هاله ای از درد و غم مأوا گرفتم
سی سال بی گریه شبی را سر نكردم
سی سال از داغ پدر احیا گرفتم
سی سال با اشك غم و خون دل خویش
بزم عزا در ماتم گل ها گرفتم
سی سال آتش در وجودم شعله ور بُود
گلبوسه تا از حنجر بابا گرفتم
آبی اگر دیدم، میان شعلۀ آه
اشكی فشاندم، ماتم سقا گرفتم

با ذوالفقار خطبه و با سیل اشكم
دادِ دلِ خود را من از اعدا گرفتم
از بس سراپا سوختم در آتش غم
بوی صدای گریۀ زهرا گرفتم
عمری "وفائی" سوخت گر، جان و دل من
آتش به یاد روز عاشورا گرفتم
شاعر:سید هاشم وفایی

  • دوشنبه
  • 4
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 06:04
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

قسمت این بود بال و پر نزنی *

1283

قسمت این بود بال و پر نزنی قسمت این بود بال و پر نزنی
مرد بیمار خیمه ها باشی
حکمت این بود روی نی نروی
راوی رنج نینوا باشی
چقدر گریه کردی آقاجان!
مژه هایت به زحمت افتادند
قمری قطعه قطعه را دیدی
ناله هایت به لکنت افتادند
سر بریدند پیش چشمانت
دشتی از لاله و اقاقی را
پس گرفتید از یزید آخر
علم با شکوه ساقی را!؟
کربلا خاطرات تلخی داشت
ساربان را نمی بری از یاد
تا قیامِ قیامت آقاجان
خیزران را نمی بری از یاد
خون این باغ، گردنِ پاییز
یاس همرنگ ارغوان می شد
چه خبر بود دورِ طشت طلا
عمه ات داشت نصفِ جان می شد
کاش مادر، تو را نمی زایید!
گله از دستِ زندگی داری
دیدن آب، آتشت می زد
دل خونی ز تشنگی داری
شاعر:وحید قاسمی

  • دوشنبه
  • 4
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 06:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

ای شام، کربلای تو یا زین العابدین *

1426
2

ای شام، کربلای تو یا زین العابدین ای شام، کربلای تو یا زین العابدین
دل بزم ابتلای تو یا زین العابدین
یک عمر در فراق جوانان هاشمی
شد خونِ دل غذایِ تو یا زین العابدین
در بین خنده و کف و شادی گریستند
زنجیرها برای تو یا زین العابدین
چشم حسین و چشم شهیدان کربلا
گریند در عزای تو یا زین العابدین
در حیرتم که از چه به زنجیر بسته شد
دست گره گشای تو یا زین العابدین
ای کنز مخفی ازلی یک نفر نگفت
ویرانه نیست جای تو یا زین العابدین
آرد صدای گریة ما سر بر آسمان
از اشک بی صدای تو یا زین العابدین
تا حشر انقلاب حسین است سربلند
در پای خطبه های تو یا زین العابدین
در کوچه های شام فقط سنگ های بام
بودند آشنای تو یا زین العابدین
خاشاک و سنگ و خنده و د

  • چهارشنبه
  • 13
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 08:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

دریا به دیده ی تر من گریه می کند *

1432
1

دریا به دیده ی تر من گریه می کند دریا به دیده ی تر من گریه می کند
آتش ز سوز حنجر من گریه می کند
سنگی که می زنند به فرقم ز روی بام
بر زخم تازه ی سر من گریه می کند
از حلقه های سلسله خون می چکد چو اشک
زنجیر هم به پیکر من گریه می کند
ریزد سرشک دیده ی اکبر به نوک نی
اینجا به من برادر من گریه می گند
وقتی زدند خنده به اشکم زنان شام
دیدم سه ساله خواهر من گریه می کند
رأس حسین بر همه سر می زند ولی
چون می رسد برابر من گریه می کند
ای اهل شام پای نکوبید بر زمین
کاینجا ستاده مادر من گریه می کند
زنهای شام هلهله و خنده می کنند
جایی که جد اطهر من گریه می کند
شاعر:غلامرضا سازگار

  • چهارشنبه
  • 13
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 08:58
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

کجـا دو دیــده مــن شـد مـثــال دریــا را نخـواهد ایـن دل مـن مانــدنِ به دنـیــا را *

1224

کجـا دو دیــده مــن شـد مـثــال دریــا را      نخـواهد ایـن دل مـن مانــدنِ به دنـیــا را کجـا دو دیــده مــن شـد مـثــال دریــا را نخـواهد ایـن دل مـن مانــدنِ به دنـیــا را
تمام روزو شب من به گریه طی گشتـه بخـاطــر آورم آن گــریــه هـــای زهـــرا را
صدای گریه یک طفـل تا کـه بـشنـیــدم بـه نـالـه آمـدم و لـعــن کـــردم آن هـا را
کـه داغ طـفــل گـذاشـتـنــد بـر دل بـابـا بگیـرد آتـــش و نـیــران، جـمـلـه اعــدا را
عـزیــز آل پیـمــبـــر ذلـیـل مـی گـردیــد زدنـد تهـمــت و بـهـتــان خــارجـی مـا را
هـنــوز مانـده اثـر از اسـارتـم در شهـــر نگـاه کن فقـط این دست و گـردن و پـا را
نـدار کـوفــه و شــام آمـده پــی غــارت گمـان ، بُــرد کـه بـا غـارتـش شـــود دارا
سه روز کنج خرابه طعـام

  • چهارشنبه
  • 13
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 09:10
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

ای سهل در این کوچه ها بال وپرم سوخت *

1416

ای سهل در این کوچه ها بال وپرم سوخت ای سهل در این کوچه ها بال وپرم سوخت
از سوز درد تازیانه پیکرم سوخت
از بسکه خاکستر به رویم ریخت دشمن
عمامه را بردار که موی سرم سوخت
در خاطر من هست که دیروز طفلی
فر یاد می زد عمه جانم معجرم سوخت!
شام غریبان لحظه های سخت مابود
دربین آتش جانماز مادرم سوخت
آن لحظه که بی بی رباب از عمق جان گفت:
زینب بیا که جامه های اصغرم سوخت
برنیزه شاه تشنه کامان تشنه لب بود
بادیدن زخم گلویش حنجرم سوخت
وقتی که از نیزه سر شش ماهه افتاد
قلب رباب وعمه ها وخواهرم سوخت
درراه ازبس که رقیه برزمین خورد
از سوز گریه دیده های اکبرم سوخت
بدتر ازاینها تاکه سیلی بررخش خورد
ناگاه دیدم ساقی آب آورم سوخت
درپیش چشم مردهای شهر چون شمع

  • چهارشنبه
  • 13
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 13:19
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

از خیمه نگاه می کنی بابا را *

1249

از خیمه نگاه می کنی بابا را از خیمه نگاه می کنی بابا را
پیکار شغال ها و آدم ها را
فرداست که گریه های تو خون بکند
چشمان زمین و قلب هر دریا را
شاعر:وحیده افضلی

  • چهارشنبه
  • 13
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 13:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد