شهادت امام سجاد (ع)

مرتب سازی براساس

آگه چو شد از حالت بیماری او *

1457

آگه چو شد از حالت بیماری او آگه چو شد از حالت بیماری او
دامن به کمر بست، پی یاری او
چون دید، کسی بر سر بالینش نیست
سرگرم شد آتش، به پرستاری او!
شاعر:محمد علی مجاهدی

  • دوشنبه
  • 4
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 05:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

وارث حیدر کرّار منم *

2499
6

وارث حیدر کرّار منم وارث حیدر کرّار منم
باعث خواری کفار منم
خطبه ام مثل علی غوغا کرد
کوفیان را همگی رسوا کرد
تیغ برّانِ سخن در دستم
از تبار علویّون هستم
من که در دام بلا افتادم
یوسف کرب و بلا سجّادم
گرچه من وارد میدان نشدم
دست بر قبضه ی طوفان نشدم
مانده بودم که شوم یار حرم
مثل عبّاس، علمدار حرم
زخم این سینه مداوا نشود
گره ی بسته ی ما وا نشود
من که سی سال ز غم رنجیدم
چه بگویم که چه چیزی دیدم
دیده ام تشنگی اصغر را
دیده ام گریه ی یک مادر را
شاعر:محمد فردوسی

  • دوشنبه
  • 4
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 05:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

بیاور با خودت نور خدا را *

1511

بیاور با خودت نور خدا را بیاور با خودت نور خدا را
تجلی های مصباح الهدی را
به پا کن کربلایی در دل ما
تو که تا شام بردی کربلا را
***
به پا شد شور محشر خطبه می خواند
به خود لرزید منبر خطبه می خواند
شکوهش کوفه را در هم فرو ریخت
همه گفتند حیدر خطبه می خواند
***
غروب قافله یادت نمی‌رفت
صدای هلهله یادت نمی‌رفت
گلو و چشم و قلبت ‌سوخت عمری
سه تیر حرمله یادت نمی‌رفت
شاعر:یوسف رحیمی

  • دوشنبه
  • 4
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 05:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

كوچه های مدینه و بوی *

1576

كوچه های مدینه و بوی كوچه های مدینه و بوی
زخم های تنی كه می آید
چشم های سپید یعقوب و
بوی پیراهنی كه می آید
مرد سجاده ای كه درك نكرد
هیچ كس آیه ی مقامش را
در هیاهوی شهر كوفه نداد
هیچ كس پاسخ سلامش را
تا عزاداریش شروع شود
دیدن شیرخواره ای كافی ست
تا صدایش به گوش ما برسد
دیدن گوشواره ای كافی ست
وقت افطار كردنش هر شب
تا كه چشمش به آب می افتاد
تشنگی ضریح لب هایش
یاد طفل رباب می افتاد
شاعر:علی اکبر لطیفیان

  • دوشنبه
  • 4
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 05:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مظلومم و به داغ و بلا مبتلا منم *

1351

مظلومم و به داغ و بلا مبتلا منم مظلومم و به داغ و بلا مبتلا منم
عمری سفیر واقعه ی كربلا منم
یك عمر گریه كرده ام از غربت حسین
بنیان گذارِ نهضتِ اهل بُكا منم
دارم بِه دوش خود عَلَمِ انقلابِ اشك
از كربلا پیمبرِ اشك و دعا منم
من پاره ی تنِ بدنی پاره پاره ام
نور نگاه خامس آل كسا منم
جای كفن برای تن بی سر حسین
آن كس كه خواست بهر پدر بوریا منم
از مقتل امام، عبورم، كه داد خصم
در قتلگاه عابد افتاده پا منم
با كعب نی تمام تنم را كبود كرد
با ریسمان و سلسله ها آشنا منم
من دیده ام هجوم حرامی به خیمه را
دل خون ترین امامِ پس از نینوا منم
شاعر:محمود زولیده

  • دوشنبه
  • 4
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 05:59
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

با سوز قلب پاره پاره گریه می کردی *

1707
0

با سوز قلب پاره پاره گریه می کردی با سوز قلب پاره پاره گریه می کردی
با چشم های پر ستاره گریه می کردی
دل های نزدیکانتان که جای خود دارد
که آب می شد سنگ خاره، گریه می کردی
در وقت تجدید وضو تا آخر عمرت
تا آب می دیدی دوباره گریه می کردی
با یاد اکبر، تا که می آمد به گوش تو
بانگ اذان از هر مناره گریه می کردی
در کوچه و بازار می دیدی اگر بین
آغوش مادر شیرخواره گریه می کردی
در خواب اگر می رفت پیشت طفل سیرابی
با هر تکان گاهواره گریه می کردی
جایی که ننوشته است اما خوب می دانم
با دیدن هر گوشواره گریه می کردی
شاعر:محمد رسولی

  • دوشنبه
  • 4
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 06:01
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

سی سال هر شب تا سحر احیا گرفتم *

1651

سی سال هر شب تا سحر احیا گرفتم سی سال هر شب تا سحر احیا گرفتم
در هاله ای از درد و غم مأوا گرفتم
سی سال بی گریه شبی را سر نكردم
سی سال از داغ پدر احیا گرفتم
سی سال با اشك غم و خون دل خویش
بزم عزا در ماتم گل ها گرفتم
سی سال آتش در وجودم شعله ور بُود
گلبوسه تا از حنجر بابا گرفتم
آبی اگر دیدم، میان شعلۀ آه
اشكی فشاندم، ماتم سقا گرفتم

با ذوالفقار خطبه و با سیل اشكم
دادِ دلِ خود را من از اعدا گرفتم
از بس سراپا سوختم در آتش غم
بوی صدای گریۀ زهرا گرفتم
عمری "وفائی" سوخت گر، جان و دل من
آتش به یاد روز عاشورا گرفتم
شاعر:سید هاشم وفایی

  • دوشنبه
  • 4
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 06:04
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

قسمت این بود بال و پر نزنی *

1321

قسمت این بود بال و پر نزنی قسمت این بود بال و پر نزنی
مرد بیمار خیمه ها باشی
حکمت این بود روی نی نروی
راوی رنج نینوا باشی
چقدر گریه کردی آقاجان!
مژه هایت به زحمت افتادند
قمری قطعه قطعه را دیدی
ناله هایت به لکنت افتادند
سر بریدند پیش چشمانت
دشتی از لاله و اقاقی را
پس گرفتید از یزید آخر
علم با شکوه ساقی را!؟
کربلا خاطرات تلخی داشت
ساربان را نمی بری از یاد
تا قیامِ قیامت آقاجان
خیزران را نمی بری از یاد
خون این باغ، گردنِ پاییز
یاس همرنگ ارغوان می شد
چه خبر بود دورِ طشت طلا
عمه ات داشت نصفِ جان می شد
کاش مادر، تو را نمی زایید!
گله از دستِ زندگی داری
دیدن آب، آتشت می زد
دل خونی ز تشنگی داری
شاعر:وحید قاسمی

  • دوشنبه
  • 4
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 06:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

ای شام، کربلای تو یا زین العابدین *

1468
2

ای شام، کربلای تو یا زین العابدین ای شام، کربلای تو یا زین العابدین
دل بزم ابتلای تو یا زین العابدین
یک عمر در فراق جوانان هاشمی
شد خونِ دل غذایِ تو یا زین العابدین
در بین خنده و کف و شادی گریستند
زنجیرها برای تو یا زین العابدین
چشم حسین و چشم شهیدان کربلا
گریند در عزای تو یا زین العابدین
در حیرتم که از چه به زنجیر بسته شد
دست گره گشای تو یا زین العابدین
ای کنز مخفی ازلی یک نفر نگفت
ویرانه نیست جای تو یا زین العابدین
آرد صدای گریة ما سر بر آسمان
از اشک بی صدای تو یا زین العابدین
تا حشر انقلاب حسین است سربلند
در پای خطبه های تو یا زین العابدین
در کوچه های شام فقط سنگ های بام
بودند آشنای تو یا زین العابدین
خاشاک و سنگ و خنده و د

  • چهارشنبه
  • 13
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 08:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

دریا به دیده ی تر من گریه می کند *

1479
1

دریا به دیده ی تر من گریه می کند دریا به دیده ی تر من گریه می کند
آتش ز سوز حنجر من گریه می کند
سنگی که می زنند به فرقم ز روی بام
بر زخم تازه ی سر من گریه می کند
از حلقه های سلسله خون می چکد چو اشک
زنجیر هم به پیکر من گریه می کند
ریزد سرشک دیده ی اکبر به نوک نی
اینجا به من برادر من گریه می گند
وقتی زدند خنده به اشکم زنان شام
دیدم سه ساله خواهر من گریه می کند
رأس حسین بر همه سر می زند ولی
چون می رسد برابر من گریه می کند
ای اهل شام پای نکوبید بر زمین
کاینجا ستاده مادر من گریه می کند
زنهای شام هلهله و خنده می کنند
جایی که جد اطهر من گریه می کند
شاعر:غلامرضا سازگار

  • چهارشنبه
  • 13
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 08:58
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

کجـا دو دیــده مــن شـد مـثــال دریــا را نخـواهد ایـن دل مـن مانــدنِ به دنـیــا را *

1260

کجـا دو دیــده مــن شـد مـثــال دریــا را      نخـواهد ایـن دل مـن مانــدنِ به دنـیــا را کجـا دو دیــده مــن شـد مـثــال دریــا را نخـواهد ایـن دل مـن مانــدنِ به دنـیــا را
تمام روزو شب من به گریه طی گشتـه بخـاطــر آورم آن گــریــه هـــای زهـــرا را
صدای گریه یک طفـل تا کـه بـشنـیــدم بـه نـالـه آمـدم و لـعــن کـــردم آن هـا را
کـه داغ طـفــل گـذاشـتـنــد بـر دل بـابـا بگیـرد آتـــش و نـیــران، جـمـلـه اعــدا را
عـزیــز آل پیـمــبـــر ذلـیـل مـی گـردیــد زدنـد تهـمــت و بـهـتــان خــارجـی مـا را
هـنــوز مانـده اثـر از اسـارتـم در شهـــر نگـاه کن فقـط این دست و گـردن و پـا را
نـدار کـوفــه و شــام آمـده پــی غــارت گمـان ، بُــرد کـه بـا غـارتـش شـــود دارا
سه روز کنج خرابه طعـام

  • چهارشنبه
  • 13
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 09:10
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

ای سهل در این کوچه ها بال وپرم سوخت *

1452

ای سهل در این کوچه ها بال وپرم سوخت ای سهل در این کوچه ها بال وپرم سوخت
از سوز درد تازیانه پیکرم سوخت
از بسکه خاکستر به رویم ریخت دشمن
عمامه را بردار که موی سرم سوخت
در خاطر من هست که دیروز طفلی
فر یاد می زد عمه جانم معجرم سوخت!
شام غریبان لحظه های سخت مابود
دربین آتش جانماز مادرم سوخت
آن لحظه که بی بی رباب از عمق جان گفت:
زینب بیا که جامه های اصغرم سوخت
برنیزه شاه تشنه کامان تشنه لب بود
بادیدن زخم گلویش حنجرم سوخت
وقتی که از نیزه سر شش ماهه افتاد
قلب رباب وعمه ها وخواهرم سوخت
درراه ازبس که رقیه برزمین خورد
از سوز گریه دیده های اکبرم سوخت
بدتر ازاینها تاکه سیلی بررخش خورد
ناگاه دیدم ساقی آب آورم سوخت
درپیش چشم مردهای شهر چون شمع

  • چهارشنبه
  • 13
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 13:19
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

از خیمه نگاه می کنی بابا را *

1287

از خیمه نگاه می کنی بابا را از خیمه نگاه می کنی بابا را
پیکار شغال ها و آدم ها را
فرداست که گریه های تو خون بکند
چشمان زمین و قلب هر دریا را
شاعر:وحیده افضلی

  • چهارشنبه
  • 13
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 13:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

سلسله ی عشق بُرد، سوی حریم بقا *

1374
2

سلسله ی عشق بُرد، سوی حریم بقا سلسله ی عشق بُرد، سوی حریم بقا
آن که اسیرش شدند، صف به صف آیینه ها
سلسله ی عشق برُد، ناله کنان، نام او
تا به رکوع آوَرَد، قامت قدر و قضا
سلسله وا شد ز هم، قصّه جدا شد ز هم
گشت عیان راز عشق، در سفر کربلا
وه چه سلوکی شگفت، از حرم آغاز شد
تا حرم دیگری، جلوه کند «إنَّما»
نام اسارت مبر، در سفر سالکان
کشف حقیقت مکن، ای به خطا مبتلا
جوهر هستی اگر، تاب تناقض نداشت
قید معمّا بزن، عِرض و عَرَض کن رها
هست «امامت» شهود، جلوه گر هست و بود
سنگ شنیدی چه گفت، در حرم کبریا؟!
شاعر:سید علی اصغر موسوی

  • چهارشنبه
  • 13
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 13:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

ز فرط گریه گرفته صدای تو بس کن *

1598
2

ز فرط گریه گرفته صدای تو بس کن ز فرط گریه گرفته صدای تو بس کن
خدا کند که بمیرم برای تو بس کن
تمام ایل و تبارت فدای دین گشتند
تمام ایل و تبارم فدای تو بس کن
میان خانه ی خود هم حسینیه داری
گرفته بوی مصیبت بنای تو بس کن
چقدر گریه و ضجه؟ چقدر ندبه و آه ؟
چه کرده بادل تو کربلای تو؟؟ بس کن
چه آمده به سرت؟ این چه حالتی ست آقا؟
نمور گشته دوباره عبای تو بس کن
قتیل روضه و گریه به فکر زینب باش
ببین چه کرده همین روضه های تو بس کن
قبول شنیده ای آقا " عَلی عَلَی الدُنیا..."
قبول زاده ی لیلا به جای تو...بس کن
قبول دیده ای "اَلشِّمرُ جالِسُ..."آن روز
قبول...قبول...بمیرم برای تو ، بس کن
قبول... کرببلا آتشت زده اما...
قبول رفته به غارت ردای

  • چهارشنبه
  • 13
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 13:31
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

ى تشنه اى كه بر لب دريا گريستى *

1429

ى تشنه اى كه بر لب دريا گريستى اى تشنه اى كه بر لب دريا گريستى
از ديده خون ز مرگ احبّا گريستى
تنها نه بر تشنه لبان اشك ريختى
ديدى چو كام تشنه سقا گريستى
بيمار و زار و خسته و بى يار و بى معين
عمرى درين مصيبت عظما گريستى
يعقوب آل عصمت اگر خوانمت رواست
چون در فراق يوسف زهرا گريستى
آن جا پدر ز هجر پسر گريه كرد ليك
اين جا تو در مصيبت بابا گريستى
چل سال بعد واقعه جانگداز طف
در آتش فراق تو تنها گريستى
گاهى به ياد وقعه خونين كربلا
گاهى به ياد شام غم افزا گريستى
بگذشت چون به پيش رخت سروقامتى
بر قلب داغديده ليلا گريستى
در ماتم سه ساله بى ياور حسين
بر سوز آه زينب كبرى گريستى
بودى مدام صائم و قائم تمام عمر
روز اشك غم فشاندى و شب ها گري

  • چهارشنبه
  • 13
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 14:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

امروز اگر بی سر و سامان تو هستیم *

1374

امروز اگر بی سر و سامان تو هستیم امروز اگر بی سر و سامان تو هستیم
فردا به جزا دست به دامان تو هستیم
در طالع برگشته اگر هیچ نداریم
خوش بخت از اینیم که از آن تو هستیم
مانند کویری که ترک خورده و خشک است
ما منتظر بارش باران تو هستیم
هنگام دعا بارش باران که شرو شد
خندان شده بودیم که گریان تو هستیم
کافی ست فقط گوشه چشمی بنمایی
بی چون و چرا در پی فرمان تو هستیم
امروز نه والله که از روز قیامت
ما ریزه خور سفره احسان تو هستیم
در مسلک ما رسم بر این است که گوییم
یا حضرت سجاد ثنا خوان تو هستیم
شاعر:حامد ظفر

  • چهارشنبه
  • 13
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 15:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام سجاد(كوچه های مدینه و بوی *

1517

شعر شهادت امام سجاد(كوچه های مدینه و بوی كوچه های مدینه و بوی
زخمهای تنی كه می آید
چشم های سپید یعقوب و
بوی پیراهنی كه می آید
مرد سجاده ای كه درك نكرد
هیچ كس آیه ی مقامش را
در هیاهوی شهر كوفه نداد
هیچ كس پاسخ سلامش را
تا عزاداریش شروع شود
دیدن شیرخواره ای كافیست
تا صدایش به گوش ما برسد
دیدن گوشواره ای كافیست
وقت افطار كردنش هر شب
تا كه چشمش به آب می افتاد
تشنگی ضریح لبهایش
یاد طفل رباب می افتاد
من نمیدانم اینكه خاكستر
چه به روز سر امام آورد
زیر زنجیر پیكر زردش
معجزه بود اگر دوام آورد
گیرم از دست كوفه راحت شد
سنگ طفلان شام را چه كند؟
گیرم از دست كوچه سنگ نخورد
مردم پشت بام را چه كند؟
تا كه این مرد قافله زنده ست
حرفی از طفل كاروان نزنی

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 05:14
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

از اين همه نيرنگ تو فرياد عدو *

1306

از اين همه نيرنگ تو فرياد عدو از اين همه نيرنگ تو فرياد عدو
هرگز تو نكردي دلِ من شاد عدو
يارب تو گواهي به مصيبت‌هايم
در كرب و بلا، زهر به من داد عدو
گل‌هاي بني‌هاشم و گل‌هاي دگر
پرپر شده با دستِ تو صياد عدو
در شام بلا بسكه جسارت كردي
سوزم ز جفاي تو كنم ياد عدو
با اين همه زجري كه به جانم دادي
هرگز نشود كاخِ تو آباد عدو
خوب است مرا كُشتي و از اين لحظه
گردم ز غم و غصه‌ات آزاد عدو
امّا تو بدان منتقمي هم داريم
او آيد و گيرد ز تو بيداد عدو

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 06:05
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام سجاد(خاكِ حجره با سرشكم گِل شده *

1395

شعر شهادت امام سجاد(خاكِ حجره با سرشكم گِل شده خاكِ حجره با سرشكم گِل شده
غصه‌ از ناله‌ي خجل شده
من كه تو مدينه پرپر مي‌زنم
لحظه لحظه كربلا سر مي‌زنم
انگاري ميون خيمه در تبم
كنارِ وجودِ عمه زينبم
با عمه مشغولِ غصه چيدنم
كي مي‌آد بابام حسين به ديدنم
اي خدا صداي دلبرم مي‌آد
صداي اذان اكبرم مي‌آد
اوني كه راز دو چشمِ تَرَمه
صداي گريه‌هاي اصغرمه
قاسم اي پسر عموي مهربون
بيا تو كنارِ من قرآن بخون
كيه اين نعره‌ي ياهو مي‌زنه
رجز عمو ابالفضل منه
بيرون از خيمه همه منتظرند
تا من و پيش خدايم ببرند
چشمِ من بر اين جهان بسته شده
ديگه از غصه و غم خسته شده

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 06:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام سجاد(شد مدينه كربلا *

1660
1

شعر شهادت امام سجاد(شد مدينه كربلا شد مدينه كربلا
بهرِ اين شاهِ ولا
ناله دارد دم به دم
واي از آن شامِ بلا
يا علي بن الحسين(3
شد امامِ چارمين
از جفا نقشِ زمين
زير گويد چنين
اي پدر حالم ببين
يا علي بن الحسين(3
اشكِ چشمانش روان
داغ او در دل نهان
زهرِ غم بر جانِ او
هجر بابا يادِ آن
يا علي بن الحسين(3
جسم او بي جان شده
چشم او گريان شده
او به ياد كربلا
واله و حيران شده
با خيال سر به ني
قاري قرآن شده
يا علي بن الحسين(3
با لبان اصغرش
لحظه‌ها عطشان شده
بر برادر اكبرش
قلب او قربان شده
بهرِ اشكِ عمه‌اش
زار و سرگردان شده
بر عمو عباسِ خود
او كه نوحه خوان شده
زد تبسم چون كه او
بر پدر مهمان شد
يا علي بن الحسين(3

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 06:11
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام سجاد(اي گريان كربلا ـ يادگارِ نينوا ـ امام سجاد *

1527

شعر شهادت امام سجاد(اي گريان كربلا ـ يادگارِ نينوا ـ امام سجاد اي گريان كربلا ـ يادگارِ نينوا ـ امام سجاد
اي مسمومِ زهرِ كين ـ مولا زين العابدين ـ امام سجاد
خونين جگر تويي ـ امام سجاد
دل پر شرر تويي ـ امام سجاد
يا زين العابدين ـ امام سجاد(4
سر بر نيزه ديده‌اي ـ غصه‌ها كشيده‌اي ـ امام سجاد
اشكِ تو روان شده ـ تا آبي چشيده‌اي ـ امام سجاد
قلبي نشسته‌اي و غم باري
از ظلم كوفيان ماتم داري
يا زين العابدين ـ امام سجاد(4
اي گل از غمت بگو ـ از چشمِ ترت بگو ـ امام سجاد
از زنجيرِ دشمنان ـ از زخمِ تنت بگو ـ امام سجاد
بر جسمِ اطهرت زخمي داري
از ياد كربلا خون مي‌باري
يا زين العابدين ـ امام سجاد(4

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 06:13
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام سجاد(شهر مدينه امشب شد كربلايي *

1405
1

شعر شهادت امام سجاد(شهر مدينه امشب شد كربلايي شهر مدينه امشب شد كربلايي
زهرا دوباره امشب صاحب عزايي
گرديده مسموم
امامي معصوم
سجادِ مظلوم
بقية الله ـ آجرك الله (4
شد كشته يادگار شهيدِ عطشان
با ذكرِ آشناي غريب حسين جان
غم دارم امشب
مي‌نالم امشب
خونبارم امشب
بقية الله ـ آجرك الله (4
بقيع بي چراغش زائر ندارد
مهدي به روي قبرش سر مي‌گذارد
با داغ اين غم
كامل ز ماتم
ماه محرم
بقية الله ـ آجرك الله (4

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 06:17
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام سجاد(خاطرات و داغ های نینوا ) *

1374

شعر شهادت امام سجاد(خاطرات و داغ های نینوا  ) خاطرات و داغ های نینوا
غصه ی تنها شدن در کربلا
ظهر عاشورا، غروبی سرخ رنگ
پنجمین خورشید از آل عبا (ع
کهکشان نور روی نیزه ها
دست هایی که شده از تن جدا
یاد پاهایی ز خون اندر خضاب
نقش های نیلی بر چهره ها
لاله ی بی گوشوار دختران
دزد انگشتان و انگشتر ربا
زخم های تازیانه بر تنش
زخمه ی زنجیرها بر دست و پا
معبری در جمع شوم کوفیان
طعنه ها چون تیر گردیده رها
مردم مهمان کُش بیعت شکن
مجلسی با ضربه های خیزران
بر لب و دندان نجل مصطفی (ص
دیدن آب و ذبیح و کودکان
ود چون یادآور آن ماجرا
اندک اندک جان او را می گرفت
سهل بود جان دادن از زهر جفا
صبر ایوبی به پیش صبر او
کاه پیش کوه صبرش بر قضا
اشک یعقوب است همچون قطر

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 17:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام حسین(در یورش آن سپاه بر تو چه گذشت) *

1533

شعر شهادت امام حسین(در یورش آن سپاه بر تو چه گذشت) در یورش آن سپاه بر تو چه گذشت
بی یاور و بی پناه بر تو چه گذشت
لشگر همه سوی تو هجوم آوردند
در گودی قتلگاه بر تو چه گذشت
آوای ضعیف(العطش)می آمد
تو بودی و شمر و آه بر تو چه گذشت
لب تشنه به روی خاک جان می دادی
ای کشته ی بی گناه بر تو چه گذشت
می کرد حکایت از سخن های مگو
بی تابی ذوالجناح بر تو چه گذشت
در علقمه دیدند همه اشک تو را
هنگام فراق ماه بر تو چه گذشت
می سوخت درآخرین نگاهت زینب
در شعله ی آن نگاه بر تو چه گذشت
شاعر:حسین علاالدین

  • سه شنبه
  • 17
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 15:11
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام سجاد(می برید اما به روی ناقه عریان چرا ؟) *

1903
1

شعر شهادت امام سجاد(می برید اما به روی ناقه عریان چرا ؟) می برید اما به روی ناقه عریان چرا ؟
می دهید اینگونه بر آزار ما فرمان چرا؟
ما زیثرب آمدیم آنجاست منزلگاه ما
می برید اینک به شام و کوفه ویران چرا؟
تازیانه برتن گلهای زهرا می زنید
می کنیدآخرچنین دلجویی از مهمان چرا؟
لحظه ای آهسته تر تا خویش راسامان دهیم
می بریداینگونه ما را بی سروسامان چرا؟
بال و پر بستید از مرغان گلزار نبی
نیلگون کردید از سیلی رخ طفلان چرا؟
گر که میدانید ما ذرّیه ی پیغمبریم
بردن این خاندان در گوشه زندان چرا؟

  • دوشنبه
  • 7
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 08:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام سجاد(بیمار کربلا ، به تن از تب توان نداشت) *

2614

شعر شهادت امام سجاد(بیمار کربلا ، به تن از تب توان نداشت) بیمار کربلا ، به تن از تب توان نداشت
تاب تن از کجا ؟ که توان فغان نداشت
این صید اگر که کشته نشدنی ززخم بود
دیگر ، سپهر ، تیرجفا در کمان نداشت
از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام
بر سر ، بجز سر شهدا ، سایبان نداشت
گر تشنگی ، زپا نفکندش ، عجیب نیست
آب آنقدر، که دست بشوید زجان نداشت

  • دوشنبه
  • 7
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 08:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام سجاد(آنکه عمری به دعا غنچه لب وا می کرد) *

1751
2

شعر شهادت امام سجاد(آنکه عمری به دعا غنچه لب وا می کرد) آنکه عمری به دعا غنچه لب وا می کرد
گریه بر غربت و مظلومی بابا می کرد
آنچه در معرکه کرببلا رخ می داد
شاهدی بود که از خیمه تماشا می کرد
مصلحت بود که آنجا به شهادت نرسد
ورنه او هم به بر فاطمه ماوا می کرد
سالها بعد شهادت سپری گشت و دلش
همچونی ناله ز بی رحمی اعدا می کرد
هر زمان دست صبا زلف جوانی می دید
یادی از زلف علی اکبر لیلا می کرد
داغ قاسم به دلش بود که در فصل خزان
یاد پرپر شدن لاله صحرا می کرد
برلب جوی چو می دید گلی پژمرده است
یادی از دجله و بی دستی سقا می کرد
هر زمان آب پی رفع عطش می نوشید
یادی از تشنه لبان لب دریا می کرد
طفل شش ماهه چو می دید زدود آهش
روز را رهگشای شب یلدا می کرد
گرچه شد پار

  • دوشنبه
  • 7
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 09:01
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام سجاد(ای تشنه لب که بر لب دریا گریستی) *

1832
2

شعر شهادت امام سجاد(ای تشنه لب که بر لب دریا گریستی) ای تشنه لب که بر لب دریا گریستی
از دیده خون ، زمرگ احبّا گریستی
تنها نه بهر تشنه لبان اشک ریختی
دیدی چو کام تشنه سقّا گریستی
یعقوب آل عصمت اگر خوانمت وراست
چون در فراق یوسف زهرا گریستی
آنجا پدر زهجر پسر گریه کرد لیک
اینجا تو در مصیبت بابا گریستی
چل سال بعد واقعه ی خونین کربلا
گاهی به یاد شاه غم افزا گریستی
بگذشت چون به پیش رخت سروقامتی
بر قلب داغ دیده لیلا گریستی
در ماتم سه سال بی یاور حسین
به سوز آه زینب کبری گریستی
مردانی از مصیبتش امروز از آه دل
تا باشدت ذخیره بر فردا گریستی
شاعر:علی مردانی

  • دوشنبه
  • 7
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 16:17
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام سجاد(سلام ما به اشک بی شمار تو) *

1752

شعر شهادت امام سجاد(سلام ما به اشک بی شمار تو) سلام ما به اشک بی شمار تو
سلام ما به قلب داغدار تو
سلام ما له گریه ی دمادمت
سلام ما به سینه ی پراز غمت
سلام ما به سوز و آه هر شبت
سلام ما به درد جسم پرتبت
سلام ما به باب بی قرین تو
سلام ما به زینب حزین تو
سلام ما به قبر بی چراغ تو
سلام ما به قلب پرزداغ تو
شاعر:ساعد اصفهانی

  • دوشنبه
  • 7
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 16:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد