اگر چه عاشقی نالایقم من مرید محض قال الصادقم من دل ما لایق هر برتری شد چو دینش دین حق جعفری شد
چو گویم ذکر اهل بیت مولا
شود دلشاد از من قلب زهرا
نمایم شادی قلبش مکرر چو گویم از رئیس شیعه جعفر ز شهری می گذشت آن بی قرینه میان مکه و شهر مدینه میان کوچه ها آن ماه می رفت عجب مانند حیدر راه می رفت زمین زیر قدومش مفتخر بود زمان غرق گل خیر البشر بود به دور شمس رویش همچو اختر همه اصحاب و شاگردان جعفر ملائک جملگی در بین راهش همه در التماس یک نگاهش رسد آن معدن نور و تجلی میان راه در کوئی به طفلی به کوچه کودک خرد سیه روی به بازی بود با بازیچه گوی به سوی طفل عاشق گشت راهی به رخسارش نمود از دل نگاهی گرفت
- پنج شنبه
- 31
- شهریور
- 1390
- ساعت
- 20:29
- نوشته شده توسط
- ایمان