ای بهار همیشه های خدا! ای که از آسمان شدی جاری
از چه این روزها شکسته شدی؛ بغض داری ولی نمی باری
لااقل صبر کن مسافر شب؛ گریه کن گریه در معابر شب
صبح صادق به جز تو کیست بگو؛ کیست جز تو امام بیداری
گاه گاهی که حرف هم داری؛ شهر در خواب می رود انگار
آه آقا چه می کشی با این؛ استخوانی که در گلو داری
تو بگو از کدام طایفه ای؛ که همیشه خدای عاطفه ای
لطف ها می کنی برای کسی؛ که برایت نمی کند کاری
پس کجایند نافله خوان ها که دل نافله شبانه شکست
کی به درد تو می خورد آقا! نافله های سرد و تکراری
پس کجایند عالمان سحر یک نفر از چهار هزار نفر
که شبانه امام را بردند پا برهنه به خفت و خواری
کوچه ای در مدینه منتظر ا
- شنبه
- 2
- دی
- 1391
- ساعت
- 14:28
- نوشته شده توسط
- یحیی