شهادت امام موسی بن جعفر الکاظم

مرتب سازی براساس
 قاسم صرافان

شعر شهادت امام کاظم(ع)-(زندان رواق روشنی شد غرق نورت) * قاسم صرافان

3470
1

شعر شهادت امام کاظم(ع)-(زندان رواق روشنی شد غرق نورت) زندان رواق روشنی شد غرق نورت
دیوارها نمناک از شرم حضورت
دهلیزها مستند هنگام عبورت
زنجیر تسبیحی به دستان صبورت
این بندها در بند زلف دلپذیرت
موسای دربندی و هارون ها اسیرت
یوسف که ترس از تنگی زندان ندارد
جان جهان است او غم کنعان ندارد
سیمرغ عاشق فکر آب و نان ندارد
زندان توان بستن مردان ندارد
عاشق دلش دریاست، حتی کنج زندان
تصویری از دنیاست، حتی کنج زندان
ای هفت دریا خیره در پهنای صبرت
هفت آسمان یک برکه در دریای صبرت
ای هفت شهر عشق در معنای صبرت
زانو زدند ایوب ها در پای صبرت
آقا! به این حجم بلا عادت ندارم
باید بگویم شاعرم، طاقت ندارم
سنگینی شلاق و آن بازو!... خدایا
زنجیر بر آن قامت دلجو!... خدایا
چ

  • یکشنبه
  • 12
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 05:13
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(غربت رسید و داغ حرم را زیاد کرد) *

2637
1

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(غربت رسید و داغ حرم را زیاد کرد) غربت رسید و داغ حرم را زیاد کرد
باران چشم های ترم را زیاد کرد
آه از نهاد سرد سیه چال می کشم
آن جا که آه بی اثرم را زیاد کرد
من با اذان ناله ام افطار می کنم
شلاق زخم بال و پرم را زیاد کرد
حالا چرا به فاطمه دشنام می دهد
نامرد آتش جگرم را زیاد کرد
چه بی ملاحضه به تنم ضربه می زند
درد نشسته بر کمرم را زیاد کرد
خم می شود شبیه کمر ساق پای من
زنجیر، درد هر سحرم را زیاد کرد
هنگام بردن بدنم روی دست ها
یک تخته پاره دردسرم را زیاد کرد
شاعر:مسعود اصلانی

  • یکشنبه
  • 12
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 05:15
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(زندان تیره از نفسش روشنا شده) *

2535
3

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(زندان تیره از نفسش روشنا شده) زندان تیره از نفسش روشنا شده
صد یاکریم گاه قنوتش رها شده
تا دیده کنج خلوت زندان، شکسته بال
در سجده آمده همه جانش دعا شده
از فتنه های سلسله تیرگی تنش
هر بند شرح واقعه نی نوا شده
آزادی است از دو جهان یاد او ولی
زنجیر بس که خورده تنش توتیا شده
این جامه فتاده به گودال قتلگاه
تصویری از حماسه کرببلا شده
هر گوشه گوشه تربت نوباوگان او
آیینه دار حرمت دین خدا شده
امروز کیمیای جهان سرزمین ماست
این خاک اگر طلا شده هم از رضا شده
معصومه، کوثری ست کز امواج حلم و علم
دریای خفته در دل ایران ما شده
دیدیم این که تا به ثریا توان رسید
هر دم به یمن پنجره هایی که وا شده
موسای دیگری ست، کنون نیل دیگری ست
فرعون هاست غ

  • یکشنبه
  • 12
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 05:48
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام کاظم(ع)(حصار پشت حصار آفتاب در زنجیر) *

3543
4

شعر شهادت امام کاظم(ع)(حصار پشت حصار آفتاب در زنجیر) حصار پشت حصار آفتاب در زنجیر
و صبر سجده کند در کجاوه ی تقدیر
و سقف ابری زندان چقدر کوتاه است
برای آن که شود خواب کهنه ای تعبیر
سیاه شب پر از آوازه ی نماز کسی ست
صدای لرزش زنجیرهای دامن گیر
صدای بال قنوتی که زخم ریزان است
زبور آینه هایی که می شود تکثیر
چه سعی ها که نشد تا شکسته اش بینند
برای آن که بریزد به دامنش تقصیر
دو تکّه پوست، دو سه تکّه استخوان نحیف
که در محاصره ی کینه می شود تعزیر
بهار موسوی آشفته می شود در باد
و یک پیاله ی مسموم می کند تأثیر
شاعر:پروانه نجانی

  • یکشنبه
  • 12
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 05:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مدح و شهادت امام موسی کاظم(ع)(ای دستگیر خلق خدا دست هایتان) *

3127
6

مدح و شهادت امام موسی کاظم(ع)(ای دستگیر خلق خدا دست هایتان) ای دستگیر خلق خدا دست هایتان
زیباترین جواب دعا دست هایتان
گفتم در این مسیر گدایی تان کنم
شاید رسد به دست گدا دست هایتان
دستانتان دو دست خداوند طاهر است
دست پُر از گناه کجا، دست هایتان؟!
از این گناهکاری دستان من چقدر
افتاده است فاصله تا دست هایتان
باور نمی کنم فقط از کثرت گناه
نگرفته اند دست مرا دست هایتان
باشد! به خاک پای شما سجده می کنم
خورده به خاک پای شما دست هایتان
وقتی به خاک پای شما بوسه می زنم
دارم به دست های شما بوسه می زنم
اسلام راستین، مسلمان درست کن
با یک نگاه حضرت سلمان درست کن
از کیمیای دیده ی خود خرج ما نما
این سنگ را تو لوءلوء و مرجان درست کن
مولا بیا به خاک کف گیوه های خود
دست

  • یکشنبه
  • 12
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 05:52
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(این مردمان که قلب خدا را شکسته اند) *

2260
1

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(این مردمان که قلب خدا را شکسته اند) این مردمان که قلب خدا را شکسته اند
دائم غرور آینه ها را شکسته اند
خورشید را روانه ی زندان نموده اند
و حرمت امام مِنا را شکسته اند
زنجیر دور گردن او حلقه می کنند
با تازیانه دست دعا را شکسته اند
او ناله می زند و به جایی نمی رسد
کنج سیاه چال صدا را شکسته اند
با ذکر نام فاطمه دشنام می دهند
اینان که قلب قبله نما را شکسته اند
آقا شنیده ام که امانت بریده اند
با سعی خویش پشت صفا را شکسته اند
حالا خدا به داد دخترت رسد
بدجور ساق پای شما را شکسته اند
مسعود اصلاني

  • یکشنبه
  • 12
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 06:28
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام کاظم(ع)(ندارد كس در اين عالم دل زارى كه من دارم) *

2841
1

شعر شهادت امام کاظم(ع)(ندارد كس در اين عالم دل زارى كه من دارم) ندارد كس در اين عالم دل زارى كه من دارم
ندارد سينه‏ اى آه شرر بارى كه من دارم
نديده هيچ مظلومى چنين ظلمى كه من ديدم
ندارد چشم گردون چشم خونبارى كه من دارم
ندارد هيچ زندانى نگهبانى كه من دارم
ندارد كس بعالم خصم خونخوارى كه من دارم
شب و روزم بود يكسان ز تاريكى اين زندان
نديده ديده گردون پرستارى كه من دارم
ندارد محرم رازى بجز اين كنده و زنجير
نديده ديده گردون شب تارى كه من دارم
بگيرم روزه و ذكر خدا هر دم به لب دارم
نباشد روزه دارى را چو افطارى كه من دارم
از اين ظلمى كه هارون مى ‏كند بر من خدا داند
كسى باور ندارد چشم خونبارى كه من دارم

  • یکشنبه
  • 12
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 15:01
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام کاظم(ع)(يوسف زهرا به زنان بلا افتاده بود) *

2523
1

شعر شهادت امام کاظم(ع)(يوسف زهرا به زنان بلا افتاده بود) يوسف زهرا به زنان بلا افتاده بود
در كف هارون دون مرد خدا افتاده بود
روى خاك تيره جسمش آب شد مانند شمع
كز غمش آتش بجان ما سوى افتاده بود
گه به بغداد و گهى در بصره زندانى شده
گاه در تبعيد دور از اقربا افتاده بود
آن فروزان مشعل آزادى و عدل و شرف
سالهاى سال در ظلمت سرا افتاده بود
شد بهار دين خزان آن دم كه در گنج قفس
بلبل باغ ولايت از نوا افتاده بود
چاه زندان جايگاه يوسف زهرا نبود
شير حق در بند روباه دغا افتاده بود
)حافظى( با دست ظلم اهل باطل با رها
دهر و حق گوشه ى زندان ز پا افتاده بود

  • یکشنبه
  • 12
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 15:06
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(بارالها سير شد از زندگانى جانم امشب) *

2852
2

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(بارالها سير شد از زندگانى جانم امشب) بارالاها سير شد از زندگانى جانم امشب
تنگ گرديده دلم از دورى طفلانم امشب
چهارده سالست بى جرم و گنه زندانيم من
كن خلاصم ديگر از اين گوشه ى زندانم امشب
باز كن زنجير از پايم مسيب طى شد عمرم
گوشه ى زندان من بى كس بتو مهمانم امشب
رو صبا اندر مدينه خواهرم معصومه را گو
جان بابا از فراق روى تو گريانم امشب
من كه مى ‏ميرم رضا جان گر بيايى گر نيايى
مى ‏كشد هجر توام آخر تو را ميدانم امشب
اين چه زهرى بود هارون بر من دور از وطن داد
كز شرارش بر سما شد ناله و افغانم امشب
مى‏ شوم راحت ز رنج و محنت دنياى فانى
گر روم)تابع( به جنت در بر جانانم امشب

  • یکشنبه
  • 12
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 15:13
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام کاظم(ع)(من در اين كنج قفس غوغاى محشر مى ‏كنم) *

2408
4

شعر شهادت امام کاظم(ع)(من در اين كنج قفس غوغاى محشر مى ‏كنم) من در اين كنج قفس غوغاى محشر مى ‏كنم
پيروى از مادرم زهراى اطهر مى‏كنم
كاخ استبداد را بر فرق هارون دغل
واژگون با نعره ‏ى اللّه اكبر مى‏كنم
تا زند سيلى به رويم سندى از راه ستم
ياد سيلى خوردن زهراى اطهر مى ‏كنم
گر چه در قيد غل و زنجير مى‏ باشم ولى
استقامت در بر دشمن چو حيدر مى ‏كنم
گر ز پا و گردنِ رنجور من خون مى‏ چكد
ياد ميخ و سينه‏ ى مجروح مادر مى ‏كنم

  • یکشنبه
  • 12
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 15:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام کاظم(ع)(من و توسل به صحن و سرای موسی ابن جعفر) *

2987

شعر شهادت امام کاظم(ع)(من و توسل به صحن و سرای موسی ابن جعفر) من و توسل به صحن و سرای موسی ابن جعفر
سر ارادت نهادم به پای موسی ابن جعفر
جهان هستی و جانش فدای موسی ابن جعفر
که لب گشاید به مدح و ثنای موسی ابن جعفر
قسم به جان رضایش بکوش بهر رضایش
رضای حق را بجو در رضای موسی ابن جعفر
به ذات حق کن توکل به سوی او بر توسل
که کل رحمت حق بود در عطای موسی ابن جعفر
هزار خاقان و قیصر کم از غلام غلامش
هزار حاتم گدای گدای موسی ابن جعفر
کلیم مدهوش طورش عصا به کف در حضورش
مسیح بیمار دارالشفای موسی ابن جعفر
نه می دهم دل به طور و نه می کنم رو به سینا
که سینه ام گشته دارالولای موسی ابن جعفر
عدوست مرهون فیضش به حیرت از کظم غیظش
که فیض گیرد به غیظ از دعای موسی ابن جعفر
کجا ن

  • یکشنبه
  • 12
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 15:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام کاظم(ع)(دل ماتم زده ام ناله و فریاد دارد / یاد مظلوم و غریب سِجن بغداد دارد) *

2748
2

شعر شهادت امام کاظم(ع)(دل ماتم زده ام ناله و فریاد دارد / یاد مظلوم و غریب سِجن بغداد دارد) دل ماتم زده ام ناله و فریاد دارد / یاد مظلوم و غریب سِجن بغداد دارد
پسر فاطمه(س) و گوشه ی زندان بلا / دیده تر، خونین جگر، خاطر نا شاد دارد
دیدگانش به در است، تا که بیاید خبری / حسرت دیدن رخساره ی اولاد دارد
با پَر و بال شکسته صید محبوسِ قفس / ناله از بی رحمیّ و جفای صیّاد دارد
قعرچاه وجسم رنجور و«ذِ ساقِ المَرضوض» / همه ازکینه ی زندانبان جلّاد دارد
تازیانه یک طرف،دشنام وطعنه یک طرف / شِکوه هازین ماجرا درروزمیعاد دارد
غُل و زنجیر ستم با بدنش گشته یکی / مگر این گل چقدر طاقت بیداد دارد
غربت بی یاوری و دل شکسته لاجرم / او زمرگ آرزوی یاری و امداد دارد
روزه داراست و ولی افطاراوبا سیلی است / با رخ نی

  • یکشنبه
  • 12
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 16:24
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(سر شب تا به سحر گوشه زندان چه کنم) *

3343
3

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(سر شب تا به سحر گوشه زندان چه کنم) در سوگ عزای هفتمین ستاره ولایت

سر شب تا به سحر گوشه زندان چه کنم
دل آشفته چو گیسوی پریشان چه کنم
گاه پروانه صفت سوختم از هجر رضا
گا چون شمع مرا سینه سوزان چه کنم
آرزویم به جهان دیدن روی پسر است
سوختم، سوختم از آتش هجران چه کنم
کنج زندان، بلا گشته ز هجران رضا
تیره تر روز من از شام غریبان چه کنم
نه رفیقی به جز از دانه زنجیر مرا
نه انیسی به جز از ناله و افغان، چه کنم
به خدا دوری معصومه و هجران رضا
می کشد عاقبتم گوشه زندان چه کنم
از وطن کرده مرا دور،جفای هارون
من دل خسته سرگشته حیران چه کنم
گلی از خار ندید، این همه آزار که من
دیدم از طعنه این مردم نادان چه کنم
سرنگون کاش شود خانه هارون پلید
که چن

  • یکشنبه
  • 12
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 16:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(حساس ترین آینه را می بردند) *

2947
2

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(حساس ترین آینه را می بردند) حساس ترین آینه را می بردند
بر شانۀ سنگ ها، کجا می بردند؟
با اینکه سلیمان زمانت بودی!
تابوت تو را غلام ها می بردند
تابوت نه، اشتباه گفتم ای وای
با تخته ی پاره ای تو را می بردند
با ساق شکسته پیکرت را، ای کاش
پیچیده میان بوریا می بردند
از تختۀ در، دست و سرت آویزان
گیسوی تو در باد رها می بردند
تا خشک شود نموری پیرهنت
باید بدنت به کربلا می بردند
آیینه ی تکه تکه ای بودی که
از قصد، تو را چه با صدا می بردند
ای کاش به جای جسر بغداد آقا
بر نیزه سرت شام بلا می بردند
شاعر:وحید قاسمی

  • دوشنبه
  • 13
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 04:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(ای با خبر ز درد نهانت خدای تو) *

3200
2

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(ای با خبر ز درد نهانت خدای تو) ای با خبر ز درد نهانت خدای تو
نَبود سزای گوشه ی تبعید جای تو
زندان توست سینه ی سینای معرفت
موسایی و هزار چو موسی گدای تو
ای ناخدای کشتی دین کز اراده ات
خاک نمور، نیل شود زیر پای تو
آری اگر اراده کنی، این سیاه چال
بهتر شود ز باغ و گلستان برای تو
اعجاز عشق موسیِ عمران ندیده بود
زنجیر می شود ید و بیضا به پای تو
ای کرده اختیار بلا را به جان خود
شیعه فدای غربت و درد و بلای تو
معبود بسکه طالب سوز صدات بود
می خواست روز و شب شنود ناله های تو
تو دردهای مادر خود را چشیده ای
سیلی نبود ای گل زهرا سزای تو
خَلّصنی یارب تو چو عجّل وفاتی است
شد مستجاب گوشه ی زندان دعای تو
ای پیکر تو با غل و زنجیر آشنا
مثل اسی

  • دوشنبه
  • 13
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 05:03
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(پر بسته بود... وقت پریدن توان نداشت) *

3410
2

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(پر بسته بود... وقت پریدن توان نداشت) پر بسته بود... وقت پریدن توان نداشت
مرغی که بال داشت ولی آسمان نداشت
خو کرده بود با غم زندان خود ولی
دیگر توان صبر در آن آشیان نداشت
جز آه زخم های دهن باز کرده اش
در چارچوب تنگ قفس همزبان نداشت
آنقدر زخمی غل و زنجیر بود که
اندازه ی کشیدن یک آه جان نداشت
زیر لگد صداش به جایی نمی رسید
زیر لگد شکست و توان فغان نداشت
با تازیانه ساخت که دشنام نشنود
دیگر ولی تحمل زخم زبان نداشت
هر چند میزبان تنش تخته پاره شد
هرچند روی پل بدنش سایبان نداشت
دیگر تنش اسیر سم اسب ها نشد
دیگر سرش به خانۀ نیزه مکان نداشت
شاعر:محمد بیابانی

  • دوشنبه
  • 13
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 05:05
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(یا رب رضای من بود اندر رضای تو) *

3076
3

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(یا رب رضای من بود اندر رضای تو) یا رب رضای من بود اندر رضای تو
که اینسان اسیر بند گرانم برای تو
روز و شبم به ظلمت زندان یکی بود
هر چند روشن است دلم از ضیای تو
از بی کسی و ظلمت زندان مرا چه باک
چون مونسم تویی و منم مبتلای تو
سخت است درد غربت و هجران و انتظار
اما چه غم که سهل شود در هوای تو
از سوز زهر، جان به لب آمد مرا ولی
شادم که می‌رسم به وصال لقای تو
دیگر ز عمر سیرم و از زندگی بری
خواهم که جان خویش نمایم فدای تو
آن کنج خلوتی که برای عبادتت
می‌خواستم، نصیب شوم از عطای تو
ای حجت خدای که باب الحوائجی
دارد امید بر تو "موید" گدای تو
شاعر:سیدرضا موید

  • دوشنبه
  • 13
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 05:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شهادت امام موسی کاظم(ع)(از گردش فلک، سر و سالار سلسله) *

2278

شهادت امام موسی کاظم(ع)(از گردش فلک، سر و سالار سلسله) از گردش فلک، سر و سالار سلسله
شد در کمند عشق، گرفتار سلسله
نَبود هزار یوسف مصری بهای او
آن یوسفی که بود خریدار سلسله
تا دست و پا و گردن او شد به زیر غُل
رونق گرفت ز آن همه بازار سلسله
هرگز گلی ندیده ز خار آنچه را که دید
آن عنصر لطیف ز آزار سلسله
آگه ز کار سلسله جز کردگار نیست
کان نازنین چه دید ز کردار سلسله
غمخوار و یار تا نفس آخرین نداشت
نگشود دیده جز که به دیدار سلسله
جان ها فدای آن تن تنها که از غمش
خون می گریست دیده ی خونبار سلسله
این قصه، غصه ای است جهانسوز و جانگداز
کوتاه کن که سلسله دارد سر دراز
×××
شاعر:محمد حسین غروی اصفهانی

  • چهارشنبه
  • 15
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 05:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شهادت امام موسی کاظم(ع)(چطور زنده بماند؟ بعید می دانم) *

2064

شهادت امام موسی کاظم(ع)(چطور زنده بماند؟ بعید می دانم) چطور زنده بماند؟ بعید می دانم
سحر به صبح رساند ! بعید می دانم!
چگونه ماه بتابد به آن سیه چالی
که قدر نور نداند بعید می دانم
خدا کند تن زنجیر بسته را دشمن
به کوچه ها نکشاند بعید می دانم
خدا کند که به تعجیل، دخترش، خود را
به دیدنش برساند بعید می دانم
به جسم او ستم تازیانه ها ای کاش
تُوَل تُوَل ننشاند بعید می دانم
لبان تشنۀ او را دو قطره آب خنک
خدا کند بچشاند بعید می دانم
ز بس شکسته شده، با اشارۀ ابرو
قنوت وتر بخواند؟ بعید می دانم
به دست های شکسته قنوت ممکن نیست
مگر به آه کشاند بعید می دانم
رسد به بام اجابت، دعای خلصنی
مگر دعا برهاند بعید می دانم
مگر شود که اجل بی اجازۀ محبوب
ز دوست جان بستاند بع

  • چهارشنبه
  • 15
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 05:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(گوشه ی دخمه خلوتی دارد) *

2261

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(گوشه ی دخمه خلوتی دارد) گوشه ی دخمه خلوتی دارد
کوه طورش همین سیه چال است
نمکِ آخرِ مناجاتش
روضه های شهید گودال است
توبه می کرد جای مردم شهر
گریه می کرد جای ما و شما
پسر فاطمه دعا می خواند
نیمه شب ها برای ما و شما
هر دلی عاشق نگاهش شد
خالی از تیره گی و زشتی شد
در کنار ضریح چشمانش
زن بدکاره ای بهشتی شد
زن رقاصه را به راه آورد
عارف حق، جدا ز غیرش کرد
پشت آن میله های فولادی
این چنین عاقبت به خیرش کرد
با رکوع و سجود فاطمی اش
شیوه ی بندگی به او آموخت
با نگاه پر از محبت خود
حکمت زندگی به او آموخت
ساق پایش شکستگی دارد
داد می زد ز درد، سجاده
غل و زنجیرها اجازه دهید
در قنوتش به زحمت افتاده
درد تا مغز استخوان می رفت
با لب تشنه

  • چهارشنبه
  • 15
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 05:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(روز از پس شام آمد و زندان تو شام است) *

2636
1

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(روز از پس شام آمد و زندان تو شام است) روز از پس شام آمد و زندان تو شام است
دیدار تو بر دختر خورشید حرام است
یاد آر ز گیسو و ز روی پسر خویش
و آنگاه ببین شام چه و روز کدام است
در خاک رَود کوه اگر تا کمر خویش
شایسته ی آن کوه دوام است دوام است
زندان شرفِ شمس خدا را نکند محو
بگذار بگویند که عمرت لب بام است
بر سنگدلان راه مده بر حرم خویش
زنجیر چه فهمد که در این بند امام است
در ساق تو افتاده اگر فاصله ای چند
خوابید از این فاصله ها غائله ای چند
قحطیِ پر و بال فرشته است گمانم
کاین گونه سر تخته روان است روانم
این ساقه ی طوباست که آویخته از عرش
یا ساق تو از تخته ی تابوت؟ ندانم
سنگین شده تابوت تو هرچند نحیفی
ای یار گران یار گران یار گرانم
در

  • چهارشنبه
  • 15
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 05:34
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(شده تسبیحی به دستش دونه دونه‌های زنجیر) *

2519
3

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(شده تسبیحی به دستش دونه دونه‌های زنجیر) شده تسبیحی به دستش دونه دونه‌های زنجیر
شده هم صدای ذکرش لب زخم و جای زنجیر
وقتی موسا می‌شه یوسف دل زندون پرِ نوره
وقتی یوسف می‌شه موسی زندونم وادی طوره
زیر دستاشو بگیرین موسامون عصا نداره
آقامون میخاد بلند شه، نمیتونه، نا نداره
چند شبه که مثل مادر نماز نشسته خونده
قنوتای آخرش رو با دو دستِ بسته خونده
ای که قصه‌های صبرت دل ایوبُ شکسته
یارب و یا ربت اینجا به دل خدا نشسته
می دونم که خلوت تو با خدا چه حالی داره
معصومه مثل رقیه تاب دوریتو نداره
دجله همدرد فراته آخه تشنگیتُ دیده
گوش داده به یا حسینت که به کربلا رسیده
ای خوشا قافله‌ای که پیش تو، تو کاظمینه
یعنی از نجف میاد و مهمون امام حسینه
آقا یا ب

  • چهارشنبه
  • 15
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 05:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 محمد فردوسی

شهادت امام كاظم شعر - (مشکل گشای کارها باب الحوائج) * محمد فردوسی

4268
1

شهادت امام كاظم شعر - (مشکل گشای کارها باب الحوائج) مشکل گشای کارها باب الحوائج
ذکر توسّل های ما باب الحوائج
دارد هوای شیعه را باب الحوایج
پیوسته می گوییم «یا باب الحوائج»
پر می کشد دل های ما تا کاظمینش
امشب عجب دارد تماشا کاظمینش
عیسای اهل البیت موسای کلیم است
مانند بابایش کریم ابن الکریم است
بین دعاهایش غریبه هم سهیم است
بابای سلطان خراسان از قدیم است
دارد دمی مثل مسیحا کظم غیظش
عبد خدا می سازد او با کظم غیظش
از هر بلایی شیعه ها را حفظ کرده
زیر عبای خویش ما را حفظ کرده
در سینه اش علم خدا را حفظ کرده
اعجازهای انبیا را حفظ کرده
با یک نگاهش زیر و رو شد بُشر حافی
مجذوب حُسن خُلق او شد بُشر حافی
آری وقار او وقار دیگری بود
اکسیر علم او عیار دیگری ب

  • چهارشنبه
  • 15
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 06:18
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(امام هفتم ما پاره پاره شد جگرش) *

3974
3

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(امام هفتم ما پاره پاره شد جگرش) امام هفتم ما پاره پاره شد جگرش
نشسته گرد یتیمی به چهره ی پسرش
بدن کبود، جگر پاره، ساقِ پا مجروح
مگر چه آمده زیر شکنجه ها به سرش
هزار حیف که از جمع نوزده دختر
یکی نبود کنار جنازه ی پدرش
انیس و مونس او بود در سیاهی شب
صدای حلقه ی زنجیر و ناله ی سحرش
سیاه چال کجا طایر بهشت کجا
هزار حیف که یکباره ریخت بال و پرش
نیاز نیست ببندند چشم هایش را
که نیست تاب نگاهی دگر به چشم ترش
به هر کجا که روی قبری از زُراره ی اوست
نشان غربت فرزندهای دربدرش
شراره ی دل او گشت اجر روزه ی او
درست موقع افطار پاره شد جگرش
سیاه چال و نماز شب و غل و زنجیر
فراق روی رضا بود غصّه ی دگرش
بسوز ای دل «میثم» در آتش دل او
که سوز شعر

  • چهارشنبه
  • 15
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 05:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(کسی بدون دلیل از صدا نمی افتد) * قاسم نعمتی

2199
2

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(کسی بدون دلیل از صدا نمی افتد) کسی بدون دلیل از صدا نمی افتد

لب کلیم ز سوز دعا نمی افتد

کریم در غل و زنجیر هم کریم بُود

به دست بسته شده، از عطا نمی افتد

اگرچه خاک نشسته به روی لب هایت

عقیق، پا بخورد از بها نمی افتد

مگر چه گفته به تو این زبان دراز یهود؟

همیشه از دهنش ناسزا نمی افتد

چه آمده به سرت پنجه میکشی بر خاک؟

به هر نفس، لب تو از ندا نمی افتد

به سینه ای که لگد خورد پشت در سوگند

بدون درد سر این ساق، جا نمی افتد

کسی که در تن او پیرهن شده پاره

به یاد بی کفن کربلا نمی افتد

تو گیر یک نفر افتاده ای چنین شده ای

تن تو در گذر گرگ ها نمی افتد

پس از سه روز تو را عده ای کفن کردند

سر بریده ی تو زیر پا نمی افتد

سنان

  • چهارشنبه
  • 15
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 06:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت امام موسي كاظم (ع) -(ای به زندان کرده خلوت با خدا موسی‌ ابن ‌جعفر) *

2197
1

شعر شهادت حضرت امام موسي كاظم (ع) -(ای به زندان کرده خلوت با خدا موسی‌ ابن ‌جعفر) ای به زندان کرده خلوت با خدا موسی‌ ابن ‌جعفر
ای همه آزادگان را مقتدا موسی‌ ابن‌ جعفر
ای که در حبس بلا بودی به فرمان الهی
هم قدر را هم قضا را رهنما موسی ابن جعفر
با نگاه نافذت ای موسی آل محمد
شد عصا در دست موسی اژدها موسی ابن جعفر
در دل مطموره‌ها داری به فرمان الهی
حکمرانی بر سماوات العلی موسی ابن جعفر
کاظمینت از برای شیعیان و دوستانت
هم مدینه، هم نجف، هم کربلا موسی ابن جعفر
شب که تاریک است و تنهایی چراغ تو است با تو
حلقۀ زنجیر می‌خواند دعا موسی ابن جعفر
این عجب نبود که کوه و دشت و صحرا و بیابان
با تو گردد هم‌نوا و هم‌صدا موسی ابن جعفر
تا بود جانم به تن دست از ولایت بر ندارم
کز ولادت با تو بودم

  • چهارشنبه
  • 15
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 08:09
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شیعه نما تو بر تن رخت عزا و ماتم *

2343

شیعه نما تو بر تن رخت عزا و ماتم شیعه نما تو بر تن رخت عزا و ماتم

چون چشم از این جهان بست مولا موسی بن جعفر

چشم رضا از این غم گردیده پر زشبنم

چون چشم از این جهان بست مولا موسی بن جعفر

با حلقه های زنجیراو شد جوانی اش پیر

او گشته بود اسیره ظلم و جفای تقدیر

از چاه و ظلم و غربت او گشته بود دگر سیر

از ضرب پای ظالم پهلویش می کشید تیر

از غربتش خدایا دل گشته مملو از غم

چون چشم از این جهان بست مولا موسی بن جعفر

روشن رواق زندان گردیده بود زنورش

دیوارها غمین بود از علت حضورش

نقش بسته جای سیلی بر چهره ی نکویش

بشکسته قامت کفر از آن دل صبورش

زهرا زداغ او شد آه قامتش خدا خم

چون چشم از این جهان بست مولا موسی بن جعفر

با قامتی

  • چهارشنبه
  • 15
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 16:24
  • نوشته شده توسط
  • امین بهاری زاده
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت موسی بن جعفر(ع) -( یاد معصومه ام و فاصله آبم کرده ) * حسین قربانچه

3936
4

شعر مدح حضرت موسی بن جعفر(ع) -( یاد معصومه ام و فاصله آبم کرده  ) زندگی با دل پر ، گوشه زندان سخت است
گریه کردن جلوی ظلم نگهبان سخت است
سجده ی با غل و زنجیر مکافات شده
بین این صومعه وا کردن قرآن سخت است
تشنه لب هستم و از العطشم بی خبرند
آبیاری شدن گل ته گلدان سخت است
ساق پاهای من از چند جهت خرد شده
استخوان باز شود دارو و درمان سخت است
یاد معصومه ام و فاصله آبم کرده
از سیه چال بلا رفتن کنعان سخت است
مثل یک دانه سرما زده چالم کردند
زنده در گور شدن تا به گریبان سخت است
ضربه های که روی مغز سری می کوبند
مثل ضربه زدن پتک به سندان سخت است
عصر ها نان و کتک لقمه افطار من است
که همین هم سر افتادن دندان سخت است
سیلی و مشت و لگد هیچ ولی مهر سکوت
جلوی بد دهنی های فراوان

  • چهارشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 07:08
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

شعر مرثیه حضرت موسی بن جعفر(ع) -( می دید عاشقانه مناجات می کنم ) * قاسم نعمتی

2299
1

شعر مرثیه حضرت موسی بن جعفر(ع) -( می دید عاشقانه مناجات می کنم ) هر لحظه ای که آمد و از من خبر گرفت
حالات سجده های مرا در نظر گرفت
می دید عاشقانه مناجات می کنم
اغلب سراغی از من عاشق سحر گرفت
نفرین به ضربه ای که نماز مرا شکست
رویم ز ضرب دست یهودی اثر گرفت
پاره شد عبا به تنم بسکه با شتاب
این تازیانه حلقه به دور کمر گرفت
جا خورده دنده ام به گمانم که پهلویم
چون پهلوی مدینه به تیزی در گرفت
فهمیده بود غیرت ما روی مادر است
با حرف بد قرار مرا بیشتر گرفت
دانستم از چه کودک جا مانده ی حسین
وقت فرار دست خودش روی سر گرفت
در شام دختری که خودش ضربه خورده بود
دامن برای روی کبود پدر گرفت
هر چه شد عاقبت سرم از تن جدا نشد
تشییع پیکرم به زیر دست و پا نشد
تیزی نیزه ای نرسیده به

  • چهارشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 07:10
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مرثیه حضرت موسی بن جعفر(ع) -( چندیست از خدا طلب مرگ دارم و ) * حسین قربانچه

2787
3

شعر مرثیه حضرت موسی بن جعفر(ع) -( چندیست از خدا طلب مرگ دارم و ) خورشید آسمان سیه چالها منم
یوسف ترین مسافر گودالها منم
شیرازه محول الاحوالها منم
موسی ترین کلیم،در این سالها منم
دارم شبانه روز و مناجات می کنم
بر حال و روز خویش مباهات می کنم
این چند ساله زار شدم،در به در شدم
کنج قفس فتادم و بی بال و پر شدم
دور از وطن اسیر شدم،خون جگر شدم
معصومه را ندیدم و دلتنگ تر شدم
یاد مدینه و پدر و مادرم بخیر
یاد پدر صدا زدن دخترم بخیر
اینجا نمی رسد به کسی ناله های من
از ردّ پا پُر است ، بهشت عبای من
مثل جنین در شکم است،انحنای من
زیر فشار خرد شده دست و پای من
تنها دعای من شده خلّصنی یا اله
مردن دوای من شده،خلصنی یا اله
چندیست از خدا طلب مرگ دارم و
خون جگر ز حنجره بالا می

  • چهارشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 07:11
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد