اشعار شهادت حضرت مسلم

مرتب سازی براساس
 محمد زوار

شهادت حضرت مسلم(ع) -(چگونه بی‌تو شبم را پُر از ستاره کنم؟ ) * محمد زوار

959

شهادت حضرت مسلم(ع) -(چگونه بی‌تو شبم را پُر از ستاره کنم؟ ) چگونه بی‌تو شبم را پُر از ستاره کنم؟

چگونه این همه دردِ تو را نظاره کنم؟

مُدام نامه نوشتم که زود برگردی...

چقدْر هِی بنویسم دوباره پاره کنم؟

دلِ زمین و زمان هم به درد می‌آید

اگر به تک‌تکِ این غصه‌ها اشاره کنم

برای گفتن حرفِ دلم در این ابیات

چقدْر تکیه به تلمیح و استعاره کنم؟

هدف ز گفتن «خَیرٌ لَکُم» وجود شماست *

چرا برای ظهورِ تو استخاره کنم؟

هزار مرتبه گفتم بیا بحق حسین

نیامدی، مگر اینکه دعا دوباره کنم

طلوع سرخ محرم اگرچه نزدیک است

برای روی سیاهم بگو چه چاره کنم؟

  • یکشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 09:25
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 علیرضا خاکساری

شهادت حضرت مسلم (ع) -(مسلمم، دار و ندارم را به دار آویختند ) * علیرضا خاکساری

648
2

شهادت حضرت مسلم (ع) -(مسلمم، دار و ندارم را به دار آویختند ) انگار در بهشت خدا پا گذاشتیم
وقتی قدم به مجلس آقا گذاشتیم
در این حسینیه شهدا صف کشیده اند
اینجامقدس است که ما پا گذاشتیم
با وحدت عقیده به کثرت رسیده ایم
اینجا بجای واژه ی "من" ، "ما" گذاشتیم
شور و شعور ناب حسینی خویش را
در خیمه ی عزا به تماشا گذاشتیم
زانو زدیم اگرچه در این روضه ها ولی
دل را میان کرببلا جا گذاشتیم
"سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است"
ما نیز سر به دامن صحرا گذاشتیم
"باز این چه رستخیز عظیم است"در حرم
گویا قدم به محشر کبری گذاشتیم

امشب هر آنکه آمده مهمان مسلم است
حتی خود حسین پریشان مسلم است

دلداده ای بخاطر دلدار میرود
"پیک امام " و "محرم اسرار"میرود
ترسی در او ز فتنه ی إبن زیاد ن

  • یکشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 09:57
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 وحید قاسمی

شهادت حضرت مسلم (ع) -(سر به دیوارِ غصه، بغضم را) * وحید قاسمی

542

شهادت حضرت مسلم (ع) -(سر به دیوارِ غصه، بغضم را) سر به دیوارِ غصه، بغضم را
مستحقِ نگاه می بینم
جگر گُر گرفته ی خود را
زخمی تیغِ آه می بینم
زودتر از شما سفیرت را
راهیِ قتلگاه می بینم

گریه گاهی به مرد می چسبد
به درِ بسته خورده ام آقا
غم تو آمد و غم خود را
دیگر از یاد بُرده ام آقا
غمم این بود بچه هایم را
دستِ دشمن سپرده ام آقا...

باغ پُر میوه ای ندیدم من!
دیدنی نیست این خزان برگرد
کوفه با تو پدرکُشی دارد!
جانِ مولا به شهرمان برگرد
شمر تا چکمه را نپوشیده
به مدینه حسین جان برگرد

سرِ ارباب من سلامت باد
به فدای سرت شکست سرم
نذر کردم مدینه برگردد
نذر آن خواهرت شکست سرم
کوچه ای تنگ هم مقصر بود
از غمِ مادرت شکست سرم

کوفه با کوچه های باریکش
زخم دیر

  • یکشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 11:15
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

شهادت حضرت مسلم(ع) -(ای کاش کسی روی لبش آه نباشد) * سید پوریا هاشمی

720
1

شهادت حضرت مسلم(ع) -(ای کاش کسی روی لبش آه نباشد) ای کاش کسی روی لبش آه نباشد
با نامه او قافله در راه‌ نباشد

ای کاش که مردی غم بسیار نبیند
از بی کسی اش کوچه به کوچه ننشیند

دیدی که چه آمد به سرم این دوسه روزه
خالی شده بد دور و برم این دوسه روزه

هردر که زدم در برویم وا نشد اصلا
یک مرد پی یاری من پا نشد اصلا

این تن برود زیر لگد پیکر تو نه
‌صدبار سرم بشکند اما سر تو نه

هرچند که پاره شده لبهام‌ غمی نیست
در پیش شریح اند پسرهام‌ غمی نیست

این زخم لب من‌ بفدای لبت آقا
هردوپسرم نذر سر زینبت آقا

خاکی شده ام خاک‌ نبیند بدن تو
من‌سوخته ام تا نرسد سوختن تو

در کوفه به جز بغض علی هیچ‌ ندیدم
از مردم کوفه چقدر فحش شنیدم

دلها اگر از کینه لبالب بشود چه؟

  • یکشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 13:37
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 محمود اسدی

(زمینه و زمزمه)ببین سفیر تو تنها شده آقا * محمود اسدی

737

(زمینه و زمزمه)ببین سفیر تو تنها شده آقا ببین سفیر تو تنها شده آقا
به یاد تو چشمم دریا شده آقا
اگر چه سرتا پا،پر از غم و دردم
با دست بسته هم دور تو می گردم
ای یوسف زهرا کوفه میا آقا

با طوعه می گفتم میا به پشت در
چون که لگد خورده در پشت در مادر
از دشمنت اینجا طعنه شنیدم من
به دست یک نامرد سه شعبه دیدم من
ای یوسف زهرا کوفه میا آقا

سرم شکست اما هستم به تاب و تب
سربسته می گویم وای از سر زینب
اینجا به اشک تو یه عده می خندند
سر تو را مولا به نیزه می بندند
ای یوسف زهرا کوفه میا آقا
*******
شائق

  • پنج شنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 23:53
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب
 رضا قاسمی

متن شعر شب اول محرم -(دارد نوای نوحه‌ی خون‌خواه می‌رسد) * رضا قاسمی

881
3

متن شعر شب اول محرم -(دارد نوای نوحه‌ی خون‌خواه می‌رسد) دارد نوای نوحه‌ی خون‌خواه می‌رسد
هر شب صدای چاوشی ماه می‌رسد
لب‌های قدسیان به دمت گرم می‌شود
«باز این چه شورش است»، که از راه می‌رسد

دارد هوای شهر، نفس تازه می‌کند
هر خانه را دمت پر از آوازه می‌کند
دستی لباسِ مشکی سالِ گذشته را
دارد برای نوکرت اندازه می‌کند

در کوچه‌های مشکی ماتم رسیده‌اند
بعد از حسین و روضه؛ به این دَم رسیده‌اند
«لطفا کمک کنید، به بزم عزایمان»
سینی به دست‌های مُحرّم رسیده‌اند

هر کوچه‌ای که بزم عزایت در آن بپاست
یک تکه از حرم شده از جنس کربلاست
این پارچه؛ که حلقه زده دور خیمه‌ات
چادر سیاهِ روضه نه؛ شش‌گوشه‌ی شماست

اصلِ شراب، چای عزاخانه‌های توست
هر استکان؛ دخیل، به پیمانه‌ه

  • سه شنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 13:25
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 رضا باقریان

شعر مرثیه مسلم بن عقیل -(کاشکی کوفه برای تو جهنّم نشود ) * رضا باقریان

842
2

شعر مرثیه مسلم بن عقیل -(کاشکی کوفه برای تو جهنّم نشود ) کاشکی کوفه برای تو جهنّم نشود
تار مویی ز سر دختر تو کم نشود
به خدا یک نفر اینجا به تو محرم نشود
زینبت تاب ندارد قد او خم نشود

هر که اینجاست برای زدنت آمده است
لشگر کوفه پی پیروهنت آمده است

نامه دادند بیایی همگی یار توئيم
همگی از دل و جان ياور و غمخوار توئيم
وعده دادیم که سرباز علمدار توئيم
امر کن تا که ببينی چه گرفتار توئيم

ولی این مرد و زن کوفه حقيرم کردند
بین یک چاله به يک ضربه اسيرم کردند

سر شکستن ز روی بام در اينجا رسم است
زدن فاطمه ها در دل صحرا رسم است
بی هوا ضربه به پهلو زدن آقا رسم است
خنده بر چشم تر زينب کبری رسم است

قصد دارند تنت را ته گودال برند
از یتیمان حرم زيور و خلخال برند

  • یکشنبه
  • 14
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 17:51
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر مرثیه مسلم بن عقیل -(ای که به غربتِ شب بر من تویی ستاره) * حامد آقایی

775

شعر مرثیه مسلم بن عقیل -(ای که به غربتِ شب بر من تویی ستاره) ای که به غربتِ شب بر من تویی ستاره
از من به سر دویدن از تو به یک اشاره

جان من و دوطفلم نذر تو باد صد بار
یک‌ دم اگر ببیند مسلم تو را دوباره

قصابهای کوفه چون فصلِ عید قربان
آورده اند انگار بر جسم من قناره

این چشمها که دیدم خشکیده از محبت
بر جان اصغرت کن فکری به راه چاره

این دستها به غارت بران چو تیغشان است
از گوش دخترانت بردار گوشواره

ترسم از آن دمی که بر خاک چون فتادی
قاتل کشد چو خنجر زهرا کند نظاره

  • جمعه
  • 19
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 15:06
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

زمینه و واحد حضرت مسلم -(دلدار و دلبرم ارباب بین حال مضطرم ارباب) -(دلدار و دلبرم ارباب بین حال مضطرم ارباب) *

395

زمینه و واحد حضرت مسلم -(دلدار و دلبرم ارباب بین حال مضطرم ارباب) -(دلدار و دلبرم ارباب بین حال مضطرم ارباب) دلدار و دلبرم ارباب بین حال مضطرم ارباب
تو کوفه من گرفتارم مولا و رهبرم ارباب ۲

در به در مسلمت ، گیر این کوفی هاست
شد غریب ، بی سپاه ،غرق صد ناله هاست

بدونه یارم من ببین گرفتارم من
شهر دغل ، شهر دروغ شهریه مشتی بی حیا
آماده ی شهادتم،تو رو خدا کوفه نیا
دلدارم تو میا کوفه سردارم تو میا کوفه

تو دلهاشون همه نیرنگ تو دست بچه هاشون سنگ
آمادن تا رقیه ت رو تو کوفه بزنند با سنگ

نقشه ها میکشن ،از برا یاس تو
میزنند روی نی ،راس عباس تو

یه مشت حرمزاده شدند چو آماده۲
راس تو رو تو بزم می میچرخونند با هلهله
میکشونند رقیه تو با سیلی بین هلهله
حمله به زنها میکنند گوشواره ها رو میشکنند
دلدارم تو میا کوفه،سردارم تو میا کوفه

بازار نیزه آباده تو کوفه سیلی آزاده
تو بزم می گساریشون میخورن باده رو باده

زینب و اجنبی ،سیلی و هلهله
میبینم اون روز و ،غم جهان سوز و

موی سر رقیه رو میکشن و دف میزنن
جلو چشای خواهرت میرقصن و کف میزنن

دلدارم تو میا کوفه سردارم تو میا کوفه

شاعر:؟؟

  • دوشنبه
  • 30
  • تیر
  • 1399
  • ساعت
  • 13:55
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شهادت حضرت مسلم -(مسلم فدای دین شد یا ایها المسلمون) * رضا توحیدی

537

شهادت حضرت مسلم -(مسلم فدای دین شد یا ایها المسلمون) مسلم فدای دین شد یا ایها المسلمون
قلب حسین حزین شد یا ایها المسلمون
گشته اسیر اعدا یار نخست مولا
در دار ظالمین شد یا ایها المسلمون
شد خون قلب مسلم از کام او خروشان
قربان اولین شد یا ایها المسلمون
از کوفیان نشاید رسم وفا بیاید
این دام بهر دین شد یا ایها المسلمون
آن پیک پاک مولا از ظلم و جور اعدا
از بام بر زمین شد یا ایها المسلمون

  • شنبه
  • 4
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 23:20
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 رضا ترابی گیلده

رباعی حضرت مسلم -(حاجیان در عرفات اند همه دست به دعا) * رضا ترابی گیلده

2502
3

رباعی حضرت مسلم -(حاجیان در عرفات اند همه دست به دعا) حاجیان در عرفات اند همه دست به دعا
کوفیان در سرشان نقشه ی دیگر دارند

یا حسین کوفه میا جان عزیزت برگرد
کوفیان چونکه هنوز کینه ی حیدر دارند

  • پنج شنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 14:13
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

حضرت مسلم -(کوفه دل بستگی اش را به تو ابراز نکرد) *

373

حضرت مسلم  -(کوفه دل بستگی اش را به تو ابراز نکرد) کوفه دل بستگی اش را به تو ابراز نکرد
در زدم خانه به خانه ، احدی باز نکرد

خسته از راه ، دعا کن به دو راهی نخورد
هیچ مردی به در بسته الهی نخورد

غیر از این طوعه در این شهر ندیدم مردی
کاش می شد به تو پیغام دهم برگردی

کاش می شد به تو پیغام دهم ، کوفه نیا
به علی اصغر شش ماهه قسم کوفه نیا

دیدن حرمله دلشوره به جانم انداخت
جمله ی ” کوفه نیا ” را به زبانم انداخت

پینه ی مُهر به پیشانی شان توطئه بود
قول این طائفه ی چرب زبان توطئه بود

پشت پای بدی از دوست نماها خوردم
زخم از نیزه ی تکفیر به فتوا خوردم

سر به دیوار غریبی نگذارم چه کنم ؟!
دست دشمن پسرانم نسپارم چه کنم ؟!

کوچه کردی شده کارم ، همه رفتند حسین !
راه برگشت ندارم ، همه رفتند حسین !

حق اولاد علی نیست چنان بی مِهری
گریه ام بند نمی آید از این بی مِهری

روضه هایم به تو بسیار شباهت دارد
اشکم از غربت گودال شکایت دارد

در دل خاک ، دلم خون جگرت می ماند
سر دروازه سرم منتظرت می ماند

سر دروازه رسیدی ، طلب باران کن
با لب تشنه مرا فاتحه ای مهمان کن

غم نخور ! چون که شنیدی به پرم سنگ زدند
به فدای سر زینب به سرم سنگ زدند
وحیدقاسمی

  • سه شنبه
  • 25
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 00:54
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

حضرت مسلم -(من که میر راستان و عبد میر راستینم) *استاد حاج غلامرضا سازگار

480

حضرت مسلم  -(من که میر راستان و عبد میر راستینم) من که میر راستان و عبد میر راستینم
پای بند حقّ و دست حق بود در آستینم
بی معین و یاورم امّا به حق یار و معینم
رهروان وادی توحید را عین الیقینم
پیشباز و پیشتاز کشتگان راه دینم
مسلمم امّا به معنی قبله گاه مسلمینم

فردم و با فرد فرد عالم دل آشنایم
با تن تنها سپاه فتح را صاحب لوایم
با لب عطشان خروشان چشمۀ آب بقایم
کعبه ام رکنم منایم مروه ام سعیم صفایم
یوسف مصر ولایم عیسی دار بلایم
پرتوی از طاو هایم جلوه ای از یاو سینم

شیر نوشیدم به مهر دوست از پستان مادر
خوش بود چوی گوی اگر در راه محبوبم فتد سر
طینتم را این چنین بسرشته از آغاز مادر
نیست بیم از کشتنم در بین این دریای لشکر
گر امیرالمؤمنین شیر خدا بود و پیمبر
من خروشان شیر فرزند امیرالمؤمنینم

محرم اسرار حقّم رازدار اهل رازم
قبلۀ اهل نیازم مشعل سوز و گدازم
جان به کف باشد به جانان دم به دم روی نیازم
خون سر آب وضویم سنگ کین مهر نمازم
بر سردار محبّت پایدار و سرفرازم
بر روی بام شهادت کشتۀ جان آفرینم

مرد حق را خوش بود گر بهر حق آزار آید
سر شکسته دست بسته بر سر بازار آید
بارش تیغش به سر از دشمن غدار آید
هر چه پیش آید خوش آید در ره دلدار آید
عالم ار خصمم شود یا خلق عالم یار آید
از ازل راهم یکی بوده است و تا آخر چنینم

کوفه ای که حکمرانش را، ستم گردیده عادت
ملتی از ترس و وحشت نزد وی آرد ارادت
حرف دین کفر است و حرف حاکم ظالم عبادت
مردم آزاده را جان باختن باشد سعادت
نیش دشمن خوش تر است از نوش ما را در شهادت
غم ندارم گر رسد تیر از یسار و از یمینم

برفراز دار غیر از حکم حق اجرا نکردم
قامت ذلّت به پیش خصم یکتا تا نکردم
گرد حق پروانه سان گردیدم و پروا نکردم
بسته شد دستم ز پشت و ظلم را امضا نکردم
راه را بر دشمن قرآن و عترت وا نکردم
گر چه دشمن در فکند از بام بر روی زمینم

من که باشد از ولی الله لوای حق به دوشم
منکه باشد آیه آیه نغمۀ قرآن سروشم
با سکوت خویش کی دین را به دنیا می فروشم
خون حقّم در ره حق تا ابد باید بجوشم
در کمین خصم چون دریای آتش در خروشم
گو بکوشد بهر حفر چاه، دشمن در کمینم

با سکوت خود کنم امضای هر بیداد، هرگز
باز دارم سینه را از ناله و فریاد، هرگز
وا کنم ره را به روی ظلم و استبداد، هرگز
سرنوشت دین به دست خصم بد بنیاد، هرگز
حق اسیر باطل و باطل بود آزاد، هرگز
کی گذارم دست بر روی هم و ساکت نشینم

تا که بنویسم به خون سرخ خود حکم امامم
کرسی تبلغ من داراست و حکم حق کلامم
تا به هر عصری رسد بر گوشی هر نسلی پیامم
پندها گیرند مردان الهی از قیامم
گو ببُرّد خصم سر لب تشنه بر بالای بامم
موج نفرت بر علیهش تا ابد می آفرینم

دوست دارم جان کنم ایثار راه آل طاها
دوست دارم سر دهم در راه دین تنهای تنها
دوست دارم بشکند در هم تنم از سنگ اعدا
دوست دارم زآتش جانان خود سوزم سراپا
دوست دارم یاد طفل کوچک فرزند زهرا
در به در در کوچه ها گردد و طفل نازنینم

تشنه بودم جام آبم داد چون خصم شریرم
گشت گلگون جام آب از خون رخسار منیرم
یافتم سرّی که باید با لب عطشان بمیرم
با لب عطشان بمیرم آب از دشمن نگیرم
آری آری آب کی از اهل آتش می پذیرم
من که آب کوثر آورده است ختم المرسلینم

  • یکشنبه
  • 23
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 20:30
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

حضرت مسلم -(آنقَدَر از بی وفایی هایشان قلبم شکست) *

323

حضرت مسلم  -(آنقَدَر از بی وفایی هایشان قلبم شکست) آنقَدَر از بی وفایی هایشان قلبم شکست
پُشت من خالی شد و شرمنده ام پشتم شکست

نیستم فکر خودم، فکر تو من را می کُشد
مسلمت از غصه ی اطفال تو درهم شکست

غصه ی تو می کند من را زمین گیرم حسین
وَرنه ، اصلا کِی ازاینها می خورد مسلم شکست

بی حیایی با تمام بغض خود از پشت سر
نیزه اش را آنچنان زد پهلویم، دردم شکست

فکر پروازم به سمت تو، پرم را بسته اند
شد کشیده آنقدر روی زمین بالم شکست

قسمت لبهای زخمی منم لب تشنگیست
یاد دندان تو اُفتادم که دندانم شکست

از روی بام بلندی شیشه ی عمر مرا
آنقَدَر انداخت با شدت زمین محکم شکست

شد بلند از پیکر افتاده ام چندین حسین
زدصدایت هرکدام از استخوانهایم شکست
مهدی شریف زاده

  • سه شنبه
  • 25
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 01:01
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 حسن لطفی

حضرت مسلم -(باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من) * حسن لطفی

438

حضرت مسلم  -(باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من) باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من
مردِ غریبِ شهر سرگردانی‌ام‌من

باران نمی‌آید ولی از اشک خیسم
دارم به رویِ خاک از تو می‌نویسم

کوفه مرا با ناله‌هایم روبرو کرد
بدجور پیشِ زینبت بی آبرو کرد

مَردم ولی با دردها هم گریه کردم
در پیشِ این نامرد‌ها هم گریه کردم

پشتِ خودم از دوستان یک تَن ندیدم
غیرِ خودم بی خانمان یک تَن ندیدم

شبهای اینجا کوچه‌های سرد دارد
یک مَرد با دو کودکِ شبگرد دارد

آقا غلط گفتم مَیا ای رود برگرد
گفتم غلط کردم از اینجا زود برگرد

یاران دیروز آه پُشتم را شکستند
شمشیر دستم بود ، مُشتم را شکستند

اینجا رفیقی داشتم اما پَرم ریخت
یاری که با من بود آتش بر سرم ریخت

یک آشنا سرنیزه بر کتفم فرو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

یاری که با من بود با پا زد بیافتم
تنهایی‌ام می‌دید اما زد بیافتم

آنکس که روز قبل دستش را فشردم
امروز از دستانِ او یک نیزه خوردم

آقا ، زد و با سر زمین خوردم به گودال
از پشتِ سر آخر زمین خوردم به گودال

آقا به طفلانت قسم هِی مو کشیدند
در پیشِ طفلانم مرا هرسو کشیدند

کوفه چه‌ها با این نفَس با این گلو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

از گوشه‌ای دیدند طفلانم شکستند
چون دنده‌های سینه دندانم شکستند

این دوستانش ; دشمناش را ندیدی
با حرمله حجمِ کمانش را ندیدی

ای کاش می‌ماندی که این غم سرمی‌آمد
دندان شیریِ علی هم در می‌آمد

ای کاش دستی روی حنجر را بگیرد
یا که رُباب از شیر اصغر را بگیرد

ای کاش پیشِ کودکانِ خود نیافتی
یا مَحرمی چشمانِ دختر را بگیرد

ای کاش جایِ خواهرانت وقتِ غارت
یک مَرد باشد راهِ لشکر را بگیرد

ای کاش برگردی نبینی ضجه‌ها را
وقتی سنان پیشِ حرم سر را بگیرد

کوفه مرا با سنگهایش زیر و رو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

برگرد ورنَه کعبه درهم می‌شود وای
از پنج انگشتت یکی کم می‌شود وای

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 00:19
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 حسن لطفی

حضرت مسلم -(باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من) * حسن لطفی

402

حضرت مسلم  -(باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من) باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من
مردِ غریبِ شهر سرگردانی‌ام‌من

باران نمی‌آید ولی از اشک خیسم
دارم به رویِ خاک از تو می‌نویسم

کوفه مرا با ناله‌هایم روبرو کرد
بدجور پیشِ زینبت بی آبرو کرد

مَردم ولی با دردها هم گریه کردم
در پیشِ این نامرد‌ها هم گریه کردم

پشتِ خودم از دوستان یک تَن ندیدم
غیرِ خودم بی خانمان یک تَن ندیدم

شبهای اینجا کوچه‌های سرد دارد
یک مَرد با دو کودکِ شبگرد دارد

آقا غلط گفتم مَیا ای رود برگرد
گفتم غلط کردم از اینجا زود برگرد

یاران دیروز آه پُشتم را شکستند
شمشیر دستم بود ، مُشتم را شکستند

اینجا رفیقی داشتم اما پَرم ریخت
یاری که با من بود آتش بر سرم ریخت

یک آشنا سرنیزه بر کتفم فرو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

یاری که با من بود با پا زد بیافتم
تنهایی‌ام می‌دید اما زد بیافتم

آنکس که روز قبل دستش را فشردم
امروز از دستانِ او یک نیزه خوردم

آقا ، زد و با سر زمین خوردم به گودال
از پشتِ سر آخر زمین خوردم به گودال

آقا به طفلانت قسم هِی مو کشیدند
در پیشِ طفلانم مرا هرسو کشیدند

کوفه چه‌ها با این نفَس با این گلو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

از گوشه‌ای دیدند طفلانم شکستند
چون دنده‌های سینه دندانم شکستند

این دوستانش ; دشمناش را ندیدی
با حرمله حجمِ کمانش را ندیدی

ای کاش می‌ماندی که این غم سرمی‌آمد
دندان شیریِ علی هم در می‌آمد

ای کاش دستی روی حنجر را بگیرد
یا که رُباب از شیر اصغر را بگیرد

ای کاش پیشِ کودکانِ خود نیافتی
یا مَحرمی چشمانِ دختر را بگیرد

ای کاش جایِ خواهرانت وقتِ غارت
یک مَرد باشد راهِ لشکر را بگیرد

ای کاش برگردی نبینی ضجه‌ها را
وقتی سنان پیشِ حرم سر را بگیرد

کوفه مرا با سنگهایش زیر و رو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

برگرد ورنَه کعبه درهم می‌شود وای
از پنج انگشتت یکی کم می‌شود وای

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 00:22
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 حسن لطفی

حضرت مسلم -(باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من) * حسن لطفی

335

حضرت مسلم  -(باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من) باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من
مردِ غریبِ شهر سرگردانی‌ام‌من

باران نمی‌آید ولی از اشک خیسم
دارم به رویِ خاک از تو می‌نویسم

کوفه مرا با ناله‌هایم روبرو کرد
بدجور پیشِ زینبت بی آبرو کرد

مَردم ولی با دردها هم گریه کردم
در پیشِ این نامرد‌ها هم گریه کردم

پشتِ خودم از دوستان یک تَن ندیدم
غیرِ خودم بی خانمان یک تَن ندیدم

شبهای اینجا کوچه‌های سرد دارد
یک مَرد با دو کودکِ شبگرد دارد

آقا غلط گفتم مَیا ای رود برگرد
گفتم غلط کردم از اینجا زود برگرد

یاران دیروز آه پُشتم را شکستند
شمشیر دستم بود ، مُشتم را شکستند

اینجا رفیقی داشتم اما پَرم ریخت
یاری که با من بود آتش بر سرم ریخت

یک آشنا سرنیزه بر کتفم فرو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

یاری که با من بود با پا زد بیافتم
تنهایی‌ام می‌دید اما زد بیافتم

آنکس که روز قبل دستش را فشردم
امروز از دستانِ او یک نیزه خوردم

آقا ، زد و با سر زمین خوردم به گودال
از پشتِ سر آخر زمین خوردم به گودال

آقا به طفلانت قسم هِی مو کشیدند
در پیشِ طفلانم مرا هرسو کشیدند

کوفه چه‌ها با این نفَس با این گلو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

از گوشه‌ای دیدند طفلانم شکستند
چون دنده‌های سینه دندانم شکستند

این دوستانش ; دشمناش را ندیدی
با حرمله حجمِ کمانش را ندیدی

ای کاش می‌ماندی که این غم سرمی‌آمد
دندان شیریِ علی هم در می‌آمد

ای کاش دستی روی حنجر را بگیرد
یا که رُباب از شیر اصغر را بگیرد

ای کاش پیشِ کودکانِ خود نیافتی
یا مَحرمی چشمانِ دختر را بگیرد

ای کاش جایِ خواهرانت وقتِ غارت
یک مَرد باشد راهِ لشکر را بگیرد

ای کاش برگردی نبینی ضجه‌ها را
وقتی سنان پیشِ حرم سر را بگیرد

کوفه مرا با سنگهایش زیر و رو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

برگرد ورنَه کعبه درهم می‌شود وای
از پنج انگشتت یکی کم می‌شود وای

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 00:24
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 حسن لطفی

حضرت مسلم -(باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من) * حسن لطفی

334

حضرت مسلم  -(باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من) باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من
مردِ غریبِ شهر سرگردانی‌ام‌من

باران نمی‌آید ولی از اشک خیسم
دارم به رویِ خاک از تو می‌نویسم

کوفه مرا با ناله‌هایم روبرو کرد
بدجور پیشِ زینبت بی آبرو کرد

مَردم ولی با دردها هم گریه کردم
در پیشِ این نامرد‌ها هم گریه کردم

پشتِ خودم از دوستان یک تَن ندیدم
غیرِ خودم بی خانمان یک تَن ندیدم

شبهای اینجا کوچه‌های سرد دارد
یک مَرد با دو کودکِ شبگرد دارد

آقا غلط گفتم مَیا ای رود برگرد
گفتم غلط کردم از اینجا زود برگرد

یاران دیروز آه پُشتم را شکستند
شمشیر دستم بود ، مُشتم را شکستند

اینجا رفیقی داشتم اما پَرم ریخت
یاری که با من بود آتش بر سرم ریخت

یک آشنا سرنیزه بر کتفم فرو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

یاری که با من بود با پا زد بیافتم
تنهایی‌ام می‌دید اما زد بیافتم

آنکس که روز قبل دستش را فشردم
امروز از دستانِ او یک نیزه خوردم

آقا ، زد و با سر زمین خوردم به گودال
از پشتِ سر آخر زمین خوردم به گودال

آقا به طفلانت قسم هِی مو کشیدند
در پیشِ طفلانم مرا هرسو کشیدند

کوفه چه‌ها با این نفَس با این گلو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

از گوشه‌ای دیدند طفلانم شکستند
چون دنده‌های سینه دندانم شکستند

این دوستانش ; دشمناش را ندیدی
با حرمله حجمِ کمانش را ندیدی

ای کاش می‌ماندی که این غم سرمی‌آمد
دندان شیریِ علی هم در می‌آمد

ای کاش دستی روی حنجر را بگیرد
یا که رُباب از شیر اصغر را بگیرد

ای کاش پیشِ کودکانِ خود نیافتی
یا مَحرمی چشمانِ دختر را بگیرد

ای کاش جایِ خواهرانت وقتِ غارت
یک مَرد باشد راهِ لشکر را بگیرد

ای کاش برگردی نبینی ضجه‌ها را
وقتی سنان پیشِ حرم سر را بگیرد

کوفه مرا با سنگهایش زیر و رو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

برگرد ورنَه کعبه درهم می‌شود وای
از پنج انگشتت یکی کم می‌شود وای

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 10:49
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 حسن لطفی

حضرت مسلم -(باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من) * حسن لطفی

351

حضرت مسلم  -(باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من) باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من
مردِ غریبِ شهر سرگردانی‌ام‌من

باران نمی‌آید ولی از اشک خیسم
دارم به رویِ خاک از تو می‌نویسم

کوفه مرا با ناله‌هایم روبرو کرد
بدجور پیشِ زینبت بی آبرو کرد

مَردم ولی با دردها هم گریه کردم
در پیشِ این نامرد‌ها هم گریه کردم

پشتِ خودم از دوستان یک تَن ندیدم
غیرِ خودم بی خانمان یک تَن ندیدم

شبهای اینجا کوچه‌های سرد دارد
یک مَرد با دو کودکِ شبگرد دارد

آقا غلط گفتم مَیا ای رود برگرد
گفتم غلط کردم از اینجا زود برگرد

یاران دیروز آه پُشتم را شکستند
شمشیر دستم بود ، مُشتم را شکستند

اینجا رفیقی داشتم اما پَرم ریخت
یاری که با من بود آتش بر سرم ریخت

یک آشنا سرنیزه بر کتفم فرو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

یاری که با من بود با پا زد بیافتم
تنهایی‌ام می‌دید اما زد بیافتم

آنکس که روز قبل دستش را فشردم
امروز از دستانِ او یک نیزه خوردم

آقا ، زد و با سر زمین خوردم به گودال
از پشتِ سر آخر زمین خوردم به گودال

آقا به طفلانت قسم هِی مو کشیدند
در پیشِ طفلانم مرا هرسو کشیدند

کوفه چه‌ها با این نفَس با این گلو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

از گوشه‌ای دیدند طفلانم شکستند
چون دنده‌های سینه دندانم شکستند

این دوستانش ; دشمناش را ندیدی
با حرمله حجمِ کمانش را ندیدی

ای کاش می‌ماندی که این غم سرمی‌آمد
دندان شیریِ علی هم در می‌آمد

ای کاش دستی روی حنجر را بگیرد
یا که رُباب از شیر اصغر را بگیرد

ای کاش پیشِ کودکانِ خود نیافتی
یا مَحرمی چشمانِ دختر را بگیرد

ای کاش جایِ خواهرانت وقتِ غارت
یک مَرد باشد راهِ لشکر را بگیرد

ای کاش برگردی نبینی ضجه‌ها را
وقتی سنان پیشِ حرم سر را بگیرد

کوفه مرا با سنگهایش زیر و رو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

برگرد ورنَه کعبه درهم می‌شود وای
از پنج انگشتت یکی کم می‌شود وای

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 10:50
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 حسن لطفی

حضرت مسلم -(باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من) * حسن لطفی

471
1

حضرت مسلم  -(باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من) باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من
مردِ غریبِ شهر سرگردانی‌ام‌من

باران نمی‌آید ولی از اشک خیسم
دارم به رویِ خاک از تو می‌نویسم

کوفه مرا با ناله‌هایم روبرو کرد
بدجور پیشِ زینبت بی آبرو کرد

مَردم ولی با دردها هم گریه کردم
در پیشِ این نامرد‌ها هم گریه کردم

پشتِ خودم از دوستان یک تَن ندیدم
غیرِ خودم بی خانمان یک تَن ندیدم

شبهای اینجا کوچه‌های سرد دارد
یک مَرد با دو کودکِ شبگرد دارد

آقا غلط گفتم مَیا ای رود برگرد
گفتم غلط کردم از اینجا زود برگرد

یاران دیروز آه پُشتم را شکستند
شمشیر دستم بود ، مُشتم را شکستند

اینجا رفیقی داشتم اما پَرم ریخت
یاری که با من بود آتش بر سرم ریخت

یک آشنا سرنیزه بر کتفم فرو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

یاری که با من بود با پا زد بیافتم
تنهایی‌ام می‌دید اما زد بیافتم

آنکس که روز قبل دستش را فشردم
امروز از دستانِ او یک نیزه خوردم

آقا ، زد و با سر زمین خوردم به گودال
از پشتِ سر آخر زمین خوردم به گودال

آقا به طفلانت قسم هِی مو کشیدند
در پیشِ طفلانم مرا هرسو کشیدند

کوفه چه‌ها با این نفَس با این گلو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

از گوشه‌ای دیدند طفلانم شکستند
چون دنده‌های سینه دندانم شکستند

این دوستانش ; دشمناش را ندیدی
با حرمله حجمِ کمانش را ندیدی

ای کاش می‌ماندی که این غم سرمی‌آمد
دندان شیریِ علی هم در می‌آمد

ای کاش دستی روی حنجر را بگیرد
یا که رُباب از شیر اصغر را بگیرد

ای کاش پیشِ کودکانِ خود نیافتی
یا مَحرمی چشمانِ دختر را بگیرد

ای کاش جایِ خواهرانت وقتِ غارت
یک مَرد باشد راهِ لشکر را بگیرد

ای کاش برگردی نبینی ضجه‌ها را
وقتی سنان پیشِ حرم سر را بگیرد

کوفه مرا با سنگهایش زیر و رو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

برگرد ورنَه کعبه درهم می‌شود وای
از پنج انگشتت یکی کم می‌شود وای

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 10:50
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

حضرت مسلم -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) * علی ساعدی

468

حضرت مسلم  -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)
میزبان،صدرو وصدرنگ است برگرد ای حسین(ع)

غیرطوعه یک نفر دَر را به رویم وانکرد
در ستم،کوفه هماهنگ است برگرد ای حسین(ع)

عهد را بشکسته اند و دست من را بسته اند
اشکم ازاین فتنه خونرنگ است برگرد ای حسین(ع)

خون دلها خورد مولایم علی(ع)از دستشان
شهرت این کوفیان ننگ است برگرد ای حسین(ع)

این سخن سربسته می گویم که زینب(س)را مَیار
پشت بام خانه ها سنگ است برگرد ای حسین(ع)

السّلام و ، والسّلام و این کلام آخرم
میزبان آماده ی جنگ است برگرد ای حسین(ع)

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 10:56
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

حضرت مسلم -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) * علی ساعدی

528

حضرت مسلم  -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)
میزبان،صدرو وصدرنگ است برگرد ای حسین(ع)

غیرطوعه یک نفر دَر را به رویم وانکرد
در ستم،کوفه هماهنگ است برگرد ای حسین(ع)

عهد را بشکسته اند و دست من را بسته اند
اشکم ازاین فتنه خونرنگ است برگرد ای حسین(ع)

خون دلها خورد مولایم علی(ع)از دستشان
شهرت این کوفیان ننگ است برگرد ای حسین(ع)

این سخن سربسته می گویم که زینب(س)را مَیار
پشت بام خانه ها سنگ است برگرد ای حسین(ع)

السّلام و ، والسّلام و این کلام آخرم
میزبان آماده ی جنگ است برگرد ای حسین(ع)

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 10:56
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

حضرت مسلم -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) * علی ساعدی

551

حضرت مسلم  -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)
میزبان،صدرو وصدرنگ است برگرد ای حسین(ع)

غیرطوعه یک نفر دَر را به رویم وانکرد
در ستم،کوفه هماهنگ است برگرد ای حسین(ع)

عهد را بشکسته اند و دست من را بسته اند
اشکم ازاین فتنه خونرنگ است برگرد ای حسین(ع)

خون دلها خورد مولایم علی(ع)از دستشان
شهرت این کوفیان ننگ است برگرد ای حسین(ع)

این سخن سربسته می گویم که زینب(س)را مَیار
پشت بام خانه ها سنگ است برگرد ای حسین(ع)

السّلام و ، والسّلام و این کلام آخرم
میزبان آماده ی جنگ است برگرد ای حسین(ع)

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 10:57
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

شور حماسی مسلمیه * خادم الزینب

440

شور حماسی مسلمیه شور سینه‌زنی
مسلمیه

امروز روز واقعست
امروز روز محشره
روز مرگ مرهباست
روز فتح خیبره

خیبریعنی رد شدن
از این نفس پر بلا
باید از همه گذشت
توی راه کربلا

کربلا یعنی تا دنیا دنیاست
بارون غم توو چشما میباره
کل یومِِ عاشورای شیعست
حسین تو هر قلبی پرچم داره

هرلحظه ی عمرم‌
عاشورای عشقه
اشک روضه جام
طهورای عشقه

بند دوم

مسلمیه برام
چشمه ی بصیرته
وقت بیداری و
تجدید بیعته

از سر باید گذشت
از جون باید گذشت
واسه عشق از صراط خون باید گذشت

بِاَبی اَنتَ و اُمّی یعنی
میگذرم از دلبستگی هامم
*کَمالَ الاِنقِطاعَ اِلَیکَ*
یعنی خدا هدف باشه واسم

کار هرکسی نیست
پای تو بمونه
کار هرکسی نیست
مرگ عاشقونه

بند سوم

باتو میکشم نفس
نبضم باتو میزنه
وقتی عشق تو آقا
توی سینه ی منه

لطفت جاریه حسین
توی زندگی من
نوکریه تو فقط
میشه بندگی من

موج این پرچم داره دنیارو
دور گنبد تو میچرخونه
تطهیرم میکنه از هر رجسی
اشکی که چشمامو میگریونه

بی عشقت نمیره
عرش حق نمازم
باید کعبه رو هم
دور تو بسازم

#خادم_زینب

**کَمالَ الاِنقِطاعَ اِلیکَ
بخشی از مناجات شعبانیه امیرالمومنین ع هست

  • چهارشنبه
  • 16
  • مهر
  • 1399
  • ساعت
  • 04:46
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب

واحد شب اول محرم * سید ناصر اسماعیل نسب

557

واحد شب اول محرم واحد_سنگین
شب_اول_محرم
#سبک_از_دوری_تو_این_دلم
کوفه_نیا
جدید

بند۱⃣
کوفه نیا پسر عمو که اینا خیلی پستن
عهداشونو شکستن و دستای من رو بستن
دروغ میگفتن همشون ،که عاشق تو هستن
با حرمله و چند سپاه ،به کمینت نشستن
.....
قسم به زینب
برگرد حسین جون
اینایی که من میبینم رحمی ندارن

به هم می گفتن
میخوان برای
بچه هاشون گوشواره سوغاتی بیارن
......
اگه داری میاری اون ،سه ساله دخترت آقا
دیگه نیاری با خودت ،شیر خواره اصغرت آقا

یا حسین

بند۲⃣
اگه بیای تو چنگ این ،گرگا میشی گرفتار
اهل و عیالت میبینن از اینا خیلی آزار
مردم کوفه ندارن ،شرم و حیایی آقا
تا دیر نشد برگردنشه ،زینب تو عزادار
.....
دیدم تو بازار
تیر سه شعبه
گرفت به روی دوشش اون مرد کموندار

آهی کشیدم
گفتم به ناله
خدا کنه نبینه چشمای علمدار
.....
نقشه دارن داغ عظیم توی دلت بزارن
کنار جسم اکبرت به گریه در بیارن

یاحسین

بند۳⃣
نامه نوشتم که بیای، ای کاش نمی نوشتم
کوفه برای حرف حق، چشم و گوشش رو بسته
بازار آهنگراشون، خیلی شلوغه آقا
اینجا در انتظار تو، شمشیر کین نشسته
.....
کوفه و وحشت
کوفه و ظلمت
اگه بیای نداری یک دم استراحت

اینجا برای
کشتنت آقا
گذاشتن جایزه هزاران سکه قیمت
....
وای از زمانی که بری؛ میونِ گودالِ بلا
میاد چه بر سَرِ همه؛ مخدراتِ تو آقا

یاحسین

شعرای_مشترک
سیدناصر_اسماعیل_نسب
علیرضا_عباس_بیگی

  • چهارشنبه
  • 16
  • مهر
  • 1399
  • ساعت
  • 08:15
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
 الیاس محمدشاهی

شور حماسی حضرت مسلم(ع) -(عباس دیگره مسلم) * الیاس محمدشاهی

453
1

شور حماسی حضرت مسلم(ع) -(عباس دیگره مسلم) بند1

عباس دیگره مسلم
فدای دلبره مسلم
نداره حریفی تو جنگ
شاگرده حیدره مسلم

یل منحصر به فرد
معنی واژه ی مرد
تیغ میزد چون علی
توی میدون نبرد

مسلم دلاوره عرب
مسلم سفیره با ادب
خونش ریخت به پای عشق
مسلم شیرین تر از رُطب

بی باکه و بی واهمه
بسته به سر یا فاطمه
با ذکر یا حیدر مدد
میده به جنگا خاتمه

مسلم ابن العقیل، سرداره بی بدیل

بند2

کوه رشادته مسلم
اوج صلابته مسلم
تا آخرین نفس پای
دین و ولایته مسلم

با توکّل بر خدا
تو دل معرکه ها
تا که تیغو میکِشه
زلزله میشه به پا

ای شهسوار لافرار
مسلم اعجوبه ی وقار
دشمنشو با ضربه هاش
مسلم میکُنه تار و مار

مثل یل ام البنین
کرّاره و شور آفرین
میسازه کوه دست و سر
از اشقیاء و ناکَسین

مسلم ابن العقیل، سرداره بی بدیل

شاعرین
الیاس_محمدشاهی
علیرضا_پناهیان

  • جمعه
  • 8
  • اسفند
  • 1399
  • ساعت
  • 19:46
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 محمدرضا محمدی (ناعم)

حضرت مسلم ابن عقیل(ع) -(در کوفه حسین جان خبر از مهر و وفا نیست) * محمدرضا محمدی (ناعم)

452

حضرت مسلم ابن عقیل(ع) -(در کوفه حسین جان خبر از مهر و وفا نیست) درکوفه حسینجان خبرازمهرو وفانیست
اینجا به خدا آیتی ای از رنگ خدانیست

کوفه همهٔ لطف وصفایش ز علی بود
از بعد علی غیر دورنگی و ریا نیست

مایار و هوادارتو هستیم،، دروغ است
درباطن کوفی بجــز از جور و جفانیست

گفتندبیا،جمله هواخــواه تو هستیـــم
یک تن به خدا یار وفادار شما نیست

گفتند بیا،،،،در دلمان حب تو داریم
اندر دلشان جز ستم و کینه،،، میا،،،،نیست

مهمان کشی عادت شده در منطق کوفی
ترسی به دل از محکمـــــهٔ روز جـزانیست

گرم است عجب،مشغلــــــهٔ اسلحه سازی
اینجا بجز از نیزه و شمشیر دغانیست

این کوفهٔ نفرین شده آقا همه درد است
اینجا نه دوا هست،نه امّید شِفا،،، نیست

همراه میاور تو علی اصغـــــــــر خود را
آن مرغک پر بسته سزاوار بلا نیست

این قاصد خونین پر تو میل تو دارد
افسوس به دام ستم افتاده،،رها نیست

من"ناعمم"و سائل درگاه شمایم
مارا تومرانی ز سرایت،که روا نیست

  • چهارشنبه
  • 13
  • اسفند
  • 1399
  • ساعت
  • 23:24
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

بمناسبت 8 شوال ورود حضرت مسلم به کوفه -(دردا که در دیار شما درد یار نیست...) * مهدی مقیمی

1485
1

بمناسبت 8 شوال ورود حضرت مسلم به کوفه -(دردا که در دیار شما درد یار نیست...) " دردا که در دیارِ شما دردِ یار نیست
آنجا که دردِ یار نباشد دیار نیست " *

هر چار فصل سال در اینجا خزانی است
یک روز هم برای نمونه بهار نیست

اینجا محبت و شفَقَت هر دو مرده اند
اما به سوگشان احدی سوگوار نیست

مهمان کجا و بستنِ درهای خانه ها
بی رحم تر ز کوفه در این روزگار نیست

بیعت نکرده بیعتشان را شکسته اند
جز هانی و حبیب کسی پای کار نیست

بستند انتهای گذرها و غافلند
قوم ابوتراب که اهل فرار نیست

شب را میان کوچه سحر کرده ام ، کسی
اینجا شبیه من به غریبی دچار نیست

گفتم بیا ، ندیده بگیر و نیا حسین
اینجا کسی برای تو چشم انتظار نیست

شرمندهء رباب مکن تا ابد مرا
کوفه که جای آمدنِ شیرخوار نیست

یک لحظه در خیالِ خودم غرق بودم و
دیدم به گوشِ دختر تو گوشوار نیست

دادند تا که نیزه بسازند بیشمار
انگار در سپاه ، به جز نیزه دار نیست

فهمیدم از سکوتِ پر از حرف کوفیان
انگار اینکه زنده بمانم قرار نیست

باید که سر به دار دهم در هوای تو
تاوانِ عاشقی به جز از اوج دار نیست

* وامی از شاعری دیگر

  • جمعه
  • 31
  • اردیبهشت
  • 1400
  • ساعت
  • 15:14
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

شهادت حضرت مسلم(ع )(قرار بیقرارم ای حسین جان ) * مرتضی محمودپور

460
1

شهادت حضرت مسلم(ع )(قرار بیقرارم ای حسین جان ) ◾ایام مسلمیه
◾شهادت حضرت مسلم (ع)

قرار بیقرارم ای حسین جان
به عشق تو سرِ دارم حسین جان

میان کوفیان تنهای تنها
گرفتارم گرفتارم حسین جان

سر بازار حرفی من شنیدم
دهد این حرف آزارم حسین جان

مهیای جدالِ با تو هستند
الا نور شب تارم حسین جان

برای اکبر تو نقشه دارند
به سینه غصه دارم ای حسین

دراینجاحرف عباس رشید است
به کوفه گر علمدارم حسین جان

ز خلخال و ز معجر حرفها بود
دگر طاقت ندارم ای حسین جان

سپردم دخترم را دستت آقا
ز دوریش اگر زارم حسین جان

فدای دخترانت دختر من
همه دار و ندارم ای حسین جان

دو طفل کوچکم قربان اصغر
به راهت سرگذارم ای حسین جان

  • یکشنبه
  • 27
  • تیر
  • 1400
  • ساعت
  • 01:13
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

نوحه ی سینه زنی شهادت حضرت مسلم(ع)سبک همه جا کربلا * مرتضی محمودپور

1090
1

نوحه ی سینه زنی شهادت حضرت مسلم(ع)سبک همه جا کربلا ◾نوحه سینه زنی
◾سبک همه جا کربلا
◾شهادت حضرت مسلم (ع)

◾بنداول
منکه بی سپاهم
کوفه قتلگاهم
بر سر دارم و کن حسین نگاهم
یاحسین یاحسین (۲)

◾بنددوم
سنگ کین میزند
خصم دون بر سرم
من به یاد تو و یاد آب آورم
یاحسین یاحسین (۲)

◾بندسوم
با لب غرق خون
میدهم سلامت
من فدای توام سر تو سلامت
یاحسین یاحسین (۲)

#سبک همه جا کربلا

  • دوشنبه
  • 28
  • تیر
  • 1400
  • ساعت
  • 22:46
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد