رو دار الاماره حسین جان
بیا و ببین بی قرارم
دم آخری ذکرتو ،من
با گریه روی لب میارم
سفیرت شده بین غم ها اسیر
تو این شهر پر غصه دستم بگیر
امیری حسین و نعم الامیر
"حسین جان"
لبام تشنه ی آبه ولی زخمه لبم
توی شهر صد فرقه حسینی مذهبم
ز رفتار این بی حیاها مضطربم
'حسین '
[امیری حسین ، حسین حسین نعم الامیر]
توی کوچه ها نیمه ی شب
ببین مسلمت گشته تنها
از این مردم شهر کوفه
فقط طوعه شد یارم آقا
چقدر اهل کوفه به ما بی وفاند
همه یکسره دشمنان شماند
با شمشیر همه راهی کربلاند
"حسین جان"
بیا و ببین گل و شکوفه هاشونو
شکستن وفا با این بهونه هاشونو
به روم بسته اند درای خونه هاشونو
حسین
[امیری حسین ، حسین حسین نعم ا
- چهارشنبه
- 22
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 02:27
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی