شهادت حضرت رقیه

مرتب سازی براساس
 میثم مومنی نژاد

حضرت رقیه(س) -(رسم مهمانی نبود ای سوره ی نور) * میثم مومنی نژاد

823

حضرت رقیه(س) -(رسم مهمانی نبود   ای سوره ی نور) رسم مهمانی نبود ای سوره ی نور
آیه ات در ویرانه تو کنج تنور
اشک من دامن دامن
گریم از دست دشمن
سیلی و رخسار من پدر جان پدر
نوح من طوفان به پا با چشم تر کن
کشتی ات پهلو گرفت یاد از مادر کن
تیره شد اقبال من
دیدنی شد حال من
بین شکسته بال من پدر جان پدر
همچو پروانه ببین پرپر زدنم
تازیانه خون گرید بر زخم تنم
ای پدر از جان سیرم
از لبت بوسه گیرم
کنج ویران میمیرم پدر جان پدر

  • سه شنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 10:39
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 محمود اسدی

(نوحه)ای بابا چگویمت چه صحنه ها را که دیدم * محمود اسدی

660

(نوحه)ای بابا چگویمت چه صحنه ها را که دیدم ای بابا چگویمت چه صحنه ها را که دیدم

داغ تو مانده به دل زخم زبان بس شنیدم

نگه نما به اشک غربتم

دگر نمانده صبروطاقتم

دشمن بی حیای تو پدر

زبعد تو شکسته حرمتم

ای بابا یا حسین مظلوم

******

ای بابا خانه ی ما بی شده غمخانه

تومثل بابای خود آمده ای ویرانه

سخن بگو برای من پدر

خرابه گشته جای من پدر

مانند مادر جوان تو

عمه شده عصای من پدر

ای بابا یا حسین مظلوم

*****

ای بابا قرآن بخوان که دخترت گشته دلتنگ

ای بابا اینجا کسی نمیزند بر لبت سنگ

قامت من زغم خمیده است

رنگ رخم پدر پریده است

همان که حنجر تو را برید

گیسوی طفل تو کشیده است

ای بابا یا حسین مظلوم

******
شائق

  • سه شنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 16:23
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب
 محمود اسدی

(زمینه)زخم جدایی شفا گرفته * محمود اسدی

1005

(زمینه)زخم جدایی شفا گرفته زخم جدایی شفا گرفته
خرابه امشب صفا گرفته
بابا حسین جان

خوش آمدی ای تازه مهمانم
فرش مهمان موی پریشانم
بابا حسین جان

ازچه ای مهمان دیر آمدی تو
حالا که گشتم پیر آمدی تو
بابا حسین جان

بعد از تو بابا هر لحظه مُردم
نبودی ببینی کتک خوردم
بابا حسین جان

ازسیلی هر دو چشم من تار است
مثل زهرا دستم به دیوار است
بابا حسین جان

ازچه ای بابا مویت پر خاک است
لب هایت پر خون و چاک چاک است
بابا حسین جان
*****
شائق

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 23:30
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب
 مصطفی اسماعیلی

زمینه حضرت رقیه(س) -(توون نداره دیگه پام) * مصطفی اسماعیلی

948
1

زمینه حضرت رقیه(س) -(توون نداره دیگه پام) توون نداره دیگه پام
کنج خرابه شدماوام
فقط باباتورومیخوام
چشام بابایی دیگه تاره
برام نمونده راه چاره
پابه پای زجرمن میرفتم
توصحرایی که پرخاره
کارزجره بابا کبودی چشمام
دیگه خیلی حالا من شبیه زهرام
(من الذی ایتمنی بابابابا)
ببین شدم من آواره
بی معجرو بی گوشواره
گوشام بابا شده پاره
باباکجایی نیمه جونم
مثل سرتوغرق خونم
بسکه دادزدن سرمن که
گرفته لکنت این زبونم
موهای سرم رو بابامیکشیدن
عروسک من رو دیگه پس نمیدن
(من الذی ایتمنی بابابابا)
هرموقع اسم توبردم
ازاینواون کتک خوردم
بابا دیگه کم آوردم
دیگه دارم من جون میکنم
میلرزه همه جونوتنم
هرکی منومیبینه بابا
خیال میکنه پیرزنم
درددندون دیگه منوکشته بابا
لا

  • سه شنبه
  • 20
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 20:03
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 علی محلاتی

حضرت رقیه(س) -(امشب کنجِ خرابه) * علی محلاتی

4946
4

حضرت رقیه(س) -(امشب کنجِ خرابه) امشب کنجِ خرابه
قلبم آروم می گیره
همه میگن رقیه
امشب دیگه می میره
افتادم از رو ناقه
یک شبی توی صحرا
منو میزد یه نامرد
پیش چشمای زهرا
حالم از اون شب تلخ
دیگه تعریف نداره
چشمام از دوریِ تو
اشک ماتم می باره
امشب کنجِ خرابه
قلبم آروم می گیره
همه میگن رقیه
امشب دیگه می میره
بند دوم
کی بریده سرت رو؟
کی سوزونده موهاتو؟
از چشات خون می باره
بمیره دختر تو
انگاری رو نیزه ها
سرِ تو دیده عذاب
بابا امشب تو دیگه
روی دامنم بخواب
امشب کنجِ خرابه
قلبم آروم می گیره
همه میگن رقیه
امشب دیگه می میره
بند سوم
دخترت جون نداره
بابا حالم خرابه
موندنِ من برایِ
عمه زینب عذابه
آخه هر دفعه که من
گریه کردم،اومدن
تا که ساکتم

  • دوشنبه
  • 19
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 18:44
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

اشکهایم غصه هایم -(کاش بابایی سر بی جان تو جان می گرفت ) * بردیا محمدی

707

اشکهایم غصه هایم -(کاش بابایی سر بی جان تو جان می گرفت ) کاش بابایی سر بی جان تو جان می گرفت
اشکهایم غصه هایم با تو پایان می گرفت
تشنه ام،لبهایم از خشکی ترک برداشته
خوب می شد نه،اگر یک لحظه باران می گرفت
وضع موهایم سر و سامان ندارد،کاش تو
شانه می کردی و مویم باز سامان می گرفت
دست و پایم زخمیست ای کاش دستت بود تا
با نوازش های تو این درد درمان می گرفت
جان من را بیشتر از سیلی خولی پست
ریگ های تیز و داغ در بیابان می گرفت
عمه می خندید،دلداری به من می داد تا
خار را از پای من با چشم گریان می گرفت
زجر با شلاق محکم بر تنم می زد ولی
عمه مانع می شد و من را هراسان می گرفت
بارها می شد که زیر کعبه نی های عدو
عمه می آمد مرا از دست آنان می گرفت

  • جمعه
  • 20
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 12:39
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محسن صرامی

شعر بیان غم های حضرت رقیه -(دارد از بس دختر دردانه ی تو غم زياد) * محسن صرامی

1146

شعر بیان غم های حضرت رقیه -(دارد از بس دختر دردانه ی تو غم زياد) #حضرت_رقیه_س

دارد از بس دختر دردانه ی تو غم زياد
شد سفيدیهای موی دخترت كم كم زياد

بی عصا سخت است ديگر پا شوم ازجای خود
قامتم برداشته زير كتک ها خم زياد

جوری از خار مغيلان ديده ام آسيب كه
فاصله خيلی ندارد زخم ها از هم زياد

آمدی بابا اگر روزی عيادت پيش من
محض درمانم بياور با خودت مرهم زياد

گر چه خنديدند مردم بر من و احوال من
گريه كرده در مصيبت های من آدم زياد

من نميدانم بگويم از كجای روضه ها
دارم از بس دور خود درد و غم و ماتم زياد

كم شد از اين سو شمار محرمان دور من
شد از آن سو دور ناموس تو نامحرم زياد

دختر است وبا پدرشيرين زبانی كردنش
از چهل منزل برايت حرف ها دارم زياد

  • دوشنبه
  • 23
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 11:17
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 محسن صرامی

چراغ سحر -(من در اين شهر غريبم پدرم را بدهيد) * محسن صرامی

1096
2

چراغ سحر -(من در اين شهر غريبم پدرم را بدهيد) من در اين شهر غريبم پدرم را بدهيد
كس و كارم،نفسم،همسفرم را بدهيد

خم شده قامتم از بسكه مرا زجر زده
بايد امروز تقاص كمرم را بدهيد

پهلويم را كه شكستيد بماند باشد
وقت پرواز شده بال و پرم را بدهيد

امشب آنقدر كنم گريه كه مجبور شويد
مردم شام چراغ سحرم را بدهيد

گل سر منكه نميخواهم از امروز به بعد
گل سر مال شما تاج سرم را بدهيد

رفته از دست دگر قدرت بينائي من
روشنائي دوتا چشم ترم را بدهيد

نگران دل بي تاب ربابم بخدا
چقدر گفت به آن ها جگرم را بدهيد

سربازار به خود ميزد و ميگفت رباب
نفروشيد!لباس پسرم را بدهيد

  • یکشنبه
  • 7
  • بهمن
  • 1397
  • ساعت
  • 14:21
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محسن صرامی

یا حضرت رقیه سلام الله علیها -(کم آورده به پای تاول پایم سفر حتی) * محسن صرامی

1359

یا حضرت رقیه سلام الله علیها  -(کم آورده به پای تاول پایم سفر حتی) کم آورده به پای تاول پایم سفر حتی
نباید جان به تن می ماند تا ماه صفر حتی

منی که دائما بودم در آغوش پر از مهرت
ندارم از تو و احوال تو دیگر خبر حتی

چنان پیرم چنان خسته چنان بی تاب و بی طاقت
که آهی در نمی آید دگر از این جگر حتی

گرفتم لکنت از بسکه کشیدم زجر صحرا
برایم سخت شد اینکه بگویم یک پدر حتی

کتک خورم کتک خورم چهل منزل کتک خوردم
به جز سیلی و سر نیزه مرا زد با سپر حتی

برای دخترت سخت است تحمل کردن این غم
به لب می آید از داغت پدر جان پسر حتی

اگر چه دست می گیرم به دیوار از کمر دردم
نمی گویم از آن اسرار خود در گوش در حتی

به این نیت به لب دارم فقط عجل وفاتی که
برای عمه جان خود نباشم دردسر حت

  • چهارشنبه
  • 15
  • اسفند
  • 1397
  • ساعت
  • 18:49
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محمود اسدی

(زمینه)حالا که بابا اومدی امشب * محمود اسدی

649

(زمینه)حالا که بابا اومدی امشب حالا که بابا اومدی امشب
بمون کنارم بجون زینب
ای سر پر خون سرم شکسته
زخم سر من هنوز نبسته
شده چشمام مثه دریا قد من ز غصه شد تا
صورتم شد مثه زهرا صورتم شد مثه زهرا
ای بابا به تو چشمم دوخته
نبودی از آتیش موی طفلت سوخته
میدونی تو فرار از حرم
چجوری معجرو کشیدن از سرم

از ضرب سیلی رخم کبوده
این یادگار از قوم یهوده
رو خار صحرا منو کشیدن
دخترتو،توی کوچه دیدن
اومدی ای میهمونم باباجونم باباجونم
تو دعا کن که نمونم تو دعا کن که نمونم
بی تو من همه شب لرزیدم
غم من بیشتر شد تا سرت رو دیدم
بر لبت تا نهادم لب من
دیدم از خرده چوب،شده سوزن سوزن
******
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج

  • شنبه
  • 2
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 07:53
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه سلام الله علیها -(ﺭﺥ ﻣﻮﻟﻮﺩ ﭼﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﺭﺥ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ) * مجید تال

815

شعر حضرت رقیه سلام الله علیها -(ﺭﺥ ﻣﻮﻟﻮﺩ ﭼﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﺭﺥ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ) ﺭﺥ ﻣﻮﻟﻮﺩ ﭼﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﺭﺥ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ
ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﺯﯾﺮ ﻟﺒﯽ ﺳﻮﺭﻩ ﯼ ﮐﻮﺛﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ

ﺧﺎﻧﻪ ﻏﻮﻏﺎ ﺷﺪﻩ ، ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ
ﻧﮑﻨﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ

ﺯﯾﻨﺐ ﺁﯾﯿﻨﻪ ﺑﻪ ﮐﻒ ﺑﺮ ﻟﺒﺶ ﺍﯾﻦ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﺍﺳﺖ
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﻥ ﻋﻠﯽ ﺩﺭ ﺭﮒ ﺍﯾﻦ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﺳﺖ

ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﻧﻔﺴﺶ ﺟﻠﻮﻩ ﯼ ﺯﻫﺮﺍ ﺩﺍﺭﺩ
ﭘﺪﺭﺵ ﺑﻮﺳﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺶ ﺑﺰﻧﺪ ﺟﺎ ﺩﺍﺭﺩ

ﻣﺤﺸﺮﯼ ﮔﺸﺘﻪ ﺑﻪ ﭘﺎ، ﺑﺎﺯ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺩﺍﺭﯼ
ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﺍﺑﺎﻟﻔﻀﻞ ﺍﻗﺎﻣﺖ ﺩﺍﺭﯼ

ﺁﻣﺪﯼ ﭼﻨﺪ ﺑﻬﺎﺭﯼ ﮔﻞ ﺍﮐﺒﺮ ﺑﺎﺷﯽ
ﻧﻔﺴﯽ ﻫﻢ ﺷﺪﻩ ﻫﻤﺒﺎﺯﯼ ﺍﺻﻐﺮ ﺑﺎﺷﯽ

ﺑﺎﺯ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﻋﺸﻖ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ
ﮐﺎﺷﻒ ﺍﻟﮑﺮﺏ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔﻀﻞ ﺷﺪﻥ ﮐﺎﺭ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ

ﺯﺍﺋﺮﯼ ﺁﻣﺪﻩ ﺩﺭ ﻗﻠﺐ ﺗﻮ ﺟﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ
ﺍﻭ ﻣﺴﯿﺤﯽ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺷﻔﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ

ﺑﺎﺯ ﺑﺎ ﺷﻮﻕ ﯾﮑﯽ ﭼﺎﺩﺭ ﮐﻮﭼﮏ ﺁﻭﺭﺩ
ﺩﺧﺘﺮﯼ ﻧﺬﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﻋﺮﻭﺳﮏ ﺁورد

یاد

  • چهارشنبه
  • 17
  • اردیبهشت
  • 1399
  • ساعت
  • 17:14
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب
 محسن راحت حق

مدح حضرت رقیه(س) -( تنها شعارِ روی لبها یا رقیّه..) * محسن راحت حق

421

مدح حضرت رقیه(س) -( تنها شعارِ روی لبها یا رقیّه..) تنها شعارِ روی لبها یا رقیّه..
باشد نوای زینبِ کُبرا رقیّه..

هر جا تماشا می کنم یک جلوه از اوست
شد جلوه گر انگار در هر جا رقیّه..

مبهوتِ ..شانِ دخترِ ارباب هستیم
قطعاّ که باشد بانوی عظما رقیّه..

صدّیقه ی ثانی لقب دادند او را..
آئینه دارِ حضرت زهرا رقیّه...

بنت الحسین ست و عزیزِ قلبِ عباس
مانند یک قبله است بر بابا رقیّه...

نورِ دو چشمانِ رباب و امّ کلثوم ..
در چشمِ اهلِ دل بود والا رقیّه...

بابُ الحوائج بابِ الطافِ الهی..
بابِ کراماتش بُود دریا رقیّه...

"دل می کند دائم طوافِ گنبدِ او"
"دارم به جان حال و هوای مرقدِ او"

  • پنج شنبه
  • 3
  • مهر
  • 1399
  • ساعت
  • 17:59
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 الیاس محمدشاهی

شور حضرت رقیه(س) و حضرت قاسم(ع) -(به نام شوکت بی بی،عصمت بی بی،رقیه) * الیاس محمدشاهی

1111

شور حضرت رقیه(س) و حضرت قاسم(ع) -(به نام شوکت بی بی،عصمت بی بی،رقیه) بنداول

به نام شوکت بی بی،عصمت بی بی،رقیه
ایمانم
به نام عفت بی بی، عزت بی بی،رقیه
ریحانم

عشقم رقیه ملیکه ی عالم
عشقم رقیه بده پر و بالم
عشقم رقیه ای احسن الحالم

شده ام رامه تو،دیوونه ی نامه تو
همیشه مستی ام ،از باده و جامه تو
نذره تو خونمه،فدات بی بی جونمه
سگ کویت شدن،عزت و قانونمه

یارقیه

بنددوم

به نام دلبره حسین،دختره حسین،رقیه
عابده
به نام نوگل حسین،سوگل حسین،رقیه
ساجده

بی بی رقیه نوکرتو دریاب
بی بی رقیه ای کوثره ارباب
بی بی رقیه نوره تو عالمتاب

دل و دلدارم،هستی کس و کارم
بی تو میمیرم،ماهه شبه تارم
اوجه احساسم،مخاطب خاصم
خادمه رقیم،غلامه عباسم

یارقیه

بندسوم

به نام زاده ی کرم،یار و سرورم،قاسم
آقا
به نام سایه ی سرم،شاه محترم،قاسم
زیبا

جانم قاسم غیور و دلیره
جانم قاسم نترسه و شیره
جانم قاسم خوشگله بینظیره

یله نام آور،ای مرد جنگاور
فاتح پیکار و قدرتت محشر
نیزه گردانی،رجز که میخوانی
مثل ابالفضل،امیر میدانی

یاقاسم

  • جمعه
  • 8
  • اسفند
  • 1399
  • ساعت
  • 19:15
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
کربلایی جواد محمدی

شور حضرت رقیه (س) -(رقیه سن منیم جانیم) *کربلایی جواد محمدی

706
1

شور حضرت رقیه (س) -(رقیه سن منیم جانیم) رقیه سن منیم جانیم
رقیه دردَ درمانیم
بیلورسَن،سَنی ایسترم
رقیه باشوادولانیم

سه سالته ولی تو سرداری
برا خودت یه پا علمداری
اگه عموی تو باشه عباس
ارثیه از حیدر کراری

بانو بانو بانو رقیه سادات
بانو بانو بانو کوه مناجات
اگه عباس باشه باب الحوائج
بانو بانو بانو قبله حاجات

جانم یارقیه

.............................

رقیه دل و دلبرم
رقیه عشق مادرم
تماماً زهرایی نصب
رقیه سرو سرورم

حال منو کسی نمیدونه
بگم که از شما چه پنهونه
اونقد صدا زدم یا رقیه
دیگه دارم میشم یه دیوونه

بانو بانو بانو روحی و ریحان
بانو بانو بانو شاهی و سلطان
در تواف کعبه ذکر تو گویم
بانو بانو بانو جانی و جانم

جانم یارقیه

  • دوشنبه
  • 23
  • فروردین
  • 1400
  • ساعت
  • 21:54
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
کربلایی جواد محمدی

شور حضرت رقیه (س) -(ذکر مشکل گشا رقیه رقیه) *کربلایی جواد محمدی

18640
11

شور حضرت رقیه (س) -(ذکر مشکل گشا رقیه رقیه) ذکر مشکل گشا رقیه رقیه
دردها را دوا رقیه رقیه
ذکر تسبیح هر مسیحی چو مریم
ذکر تسبیح ما رقیه رقیه

در گوشه ی خرابه گلستان رقیه جانم رقیه
شأنِ نزولِ ســوره ی باران رقیه جانم رقیه
تفســیرِ آیــه آیــه ی قرآن رقیه جانم رقیه
این دخترِ شبیه به طوفان رقیه جانم رقیه

رهبرِ رقیه محشرِ رقیه
همیشه به دوش اکبره رقیه
کوثرِ رقیه سرورِ رقیه
خنده رو لبای اصغرِ رقیه

یا رقیه مدد یا رقیه
............................

بند دوم

ملکه کبریا رقیه رقیه
نوه ی مرتضی رقیه رقیه
اگه یک ابوفضل بگی از ته دل
میبره کربلا رقیه رقیه

از بهترین عشیره و ایل و تبار جانم رقیه
از نسلِ شاهِ خیبرِ دُلدُل سـوار جانم رقیه
آیینه ی تمـــام نمـــایِ وقـــار جانم رقیه
درگوشه خرابه خودش ذوالفقار جانم رقیه

رحمت رقیه نعمت رقیه
برای مجانینین عزت رقیه
مذهبم رقیه منصبم رقیه
عمریه که کلب زینبم رقیه

یارقیه مدد یا رقیه

  • دوشنبه
  • 23
  • فروردین
  • 1400
  • ساعت
  • 23:06
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
کربلایی جواد محمدی

سبک لطمه زنی حضرت رقیه (س) -(چادر معجر خلخال) *کربلایی جواد محمدی

975
1

سبک لطمه زنی حضرت رقیه (س) -(چادر معجر خلخال) چادر معجر خلخال
همه رو بردن منو آزردن کجایی بابا

آزار بسیار جنجال
شده تو گودال تن تو پا مال کجایی بابا

تو دست گرفته ، موهامو از پشت
میزد به رویم ، با لگد و مشت

زبونم از ترس ، لکنت گرفته
گله سر من ، آتیش گرفته

عمو کجایی گوشواره بردن
جلو ی زینب شراب میخوردن

یارالی بابا.....
................

(بند دوم)

نیزه شمشیر خنجر
به روی حنجر خواهرت پرپر آه و واویلا
مادر مضطر خواهر
جلوی دختر بریده حنجر آه و وایلا

دورو ور من شمر نا نجیب
میون گودال خنجری عجیب

سرتو خونی تو دست خولی
بزم شراب و قوم یهودی

با سر اصغر بگو چی میشه
به روی نیزه که جا نمیشه

یارالی حسین

  • چهارشنبه
  • 25
  • فروردین
  • 1400
  • ساعت
  • 20:10
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 حسن لطفی

شهادت حضرت رقیه(س) -( خودم را می‌کِشم سویت دو پایِ ناتوان را نَه) * حسن لطفی

456

شهادت حضرت رقیه(س) -( خودم را می‌کِشم سویت دو پایِ ناتوان را نَه) خودم را می‌کِشم سویت دو پایِ ناتوان را نَه
غمم از یاد بُردم طعنه‌های کودکان را نَه

سرِ تو رفت و قولت نه یقینم بود می‌آیی
به عمه صبر دادی دخترِ شیرین‌زبان را نَه

تمام دختران خوابند زیرِ چادرِ عمه
یتیمت را ببر سربارم اما عمه‌جان را نَه

خداصبرت دهد دیدی که می‌خندند بر وضعم
که بر هر زخم طاقت داشتم زخم زبان را نَه

شنیدم غارتت کردند و عُریانت به خود گفتم
که دزدان را نمی‌بخشم خصوصا ساربان را نَه

حلالت می‌کنم ای تازیانه سنگ خاکستر
حلالت می‌کنم ای خار اما خیزان را نَه

همینکه چوب می‌خوردی لبانم چاک می‌خوردند
به او گفتم بزن من را ولیکن آن دهان را نَه

طنابی در تمام شهر دورِ گردنِ ما بود
فقط گفتم بکش مویم ولی این ریسمان را نَه

گذشتم با مکافات از حراجیِ یهودی‌ها
من عادت داشتم بر درد ، درد استخوان را نَه

به من برمی‌خورَد ما سفره‌دارِ عالمی هستیم
بیاندازید سویم سنگ اما تکه نان را نَه

اگرچه کودک و پیرش هولم دادند و مو کندند
پدر بخشیدم آنان را ولی پیرِزنان را نَه

  • یکشنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 09:51
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

نوحه سینه زنی شهادت حضرت رقیه(س) * مرتضی محمودپور

607
2

نوحه سینه زنی شهادت حضرت رقیه(س) ◾نوحه سینه زنی
◾توسل حضرت رقیه

◾بنداول
از فراقت پدرجان کنج ویرانه امشب
جان من بر لب آمد پیش چشمان زینب
صورت من کبود است
بر لبم این سرود است (۲)
ای پدر جان پدرجان (۳)

◾بنددوم
همچو زهرای اطهر قامتم شد کمانی
غنچه روی من شد در بهاران خزانی
یک نظر کن به حالم
من رقیه سه سالم(۲)
ای پدرجان پدرجان (۳)

◾بندسوم
با سرغرق خونت آمدی در خرابه
بین‌دوچشمان‌عمه ای پدر غرق‌آبه
لعل لبهات کبوده
مزدت اینها نبوده(۲)
ای پدرجان پدرجان (۳)

#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 00:19
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
 رضا باقریان

شهادت حضرت رقیه(س) -( اشاره های سرت رادرست فهمیدم) * رضا باقریان

461

شهادت حضرت رقیه(س) -( اشاره های سرت رادرست فهمیدم) اشاره های سرت رادرست فهمیدم
ولی نمیشود از نیزه چشم بردارم

چه قدر آرزویم هست جای این تاول
سر تو را به روی پای خویش بگذارم

اگر به دست من آید سر شکسته تو
به زخم های رخت چند بوسه میکارم

ز بسکه ضربه به پهلوی من اصابت کرد
رمق نمانده به جانم ز درد بيزارم

به عضو عضو تنم باغ لاله روییده
و بر کبودی رویم ستاره می بارم

بلند میشوم اما دوباره می افتم
سه سال دارم و باید عصا شود یارم

گمان کنم که نمانده برای من چاره
جز اینکه راس تو را دست نیزه بسپارم

تمام طول سفر در کنار من بودی
تو در کنار منی پس دگر چه کم دارم

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 10:14
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه(س) -( آن کوچه های شام ... بماند عزیز من) * عباس حیدری

358

شهادت حضرت رقیه(س) -(  آن کوچه های شام ... بماند عزیز من) آن کوچه های شام ... بماند عزیز من
رفتیم بزم عام ... بماند عزیز من

افتاد همچو سیب ، سری از فراز نی
در بین ازدحام ... بماند عزیز من

  • پنج شنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 10:26
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه(س) -( سرمه به چشمای دلبرت زدی) * بردیا محمدی

450

شهادت حضرت رقیه(س) -( سرمه به چشمای دلبرت زدی) سرمه به چشمای دلبرت زدی
چه حنایی به مویِ سرت زدی
دیگه ناامید شدم بیای پیشم...
چه عجب! سری‌ به دخترت زدی

دمِ صبحی وقت بذل رحمته
بودنت کنار من یه نعمته
این بهم‌ریختگیِ لبت بابا...
کار خیزرانِ بی مُرُوَّته

قصه ی غصمو می کنم مرور
تو رو میدیدم ولی از راهِ دور
خودمونیم..،در گوشِ من بگو
دامنم بهتره یا کنج تنور

اِنقَدَر سختی کشیدم که نگو
چیزایی توو کوفه دیدم که نگو
پیرمرده به بابات چیا می گفت...
حرفای بدی شنیدم که نگو

حُرمت قافله پای دین می ریخت
چه عرق‌ها عمو از جبین می ریخت
حرمله رباب‌ِ تو دق داده بود...
پیش چشمش آب‌و رو زمین می ریخت

دیگه فک کنم دعام نمیگیره
روسری هیشکی برام نمیگیره
خیلی تویِ کوچه ها آتیش گرفت
سنجاقِ سر به موهام نمیگیره

شعله ها چه زخمی به پرم می دوخت
دل من شبیه معجرم می سوخت
توویِ بازار یهودی ها..،دیدم
یکی داشت النگوهامو می فروخت

دلمو غم اِنقَدَر فشرده که
پاهام اِنقَدَر به خارا خورده که
چرا میگن مثه مادرت شدم؟!...
گوشوارش رو هیچ کسی نبرده که

کاشکی آغوش خودت رو وا کنی
منو از این همه غم رها کنی
میخوابید بلند می شد..،منو می زد
نبودی زجرُ یه کم دعوا کنی

دستِ باد گل‌های باغچمونُ بُرد
عمه‌امون چه خون‌ِ دل‌ها که نخورد
مکافاتی بود توو مجلس یزید
صحبت کنیز که شد..،سکینه مُرد

  • پنج شنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 11:06
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه(س) -(خورشیدِ من آمدی شبانه) * ناشناس ؟؟؟

279

شهادت حضرت رقیه(س) -(خورشیدِ من آمدی شبانه) خورشیدِ من آمدی شبانه
قدری بغلم کن عاشقانه

نشناختمت در اول کار
نفرین خدا به این زمانه

کی زیر گلوت را عزیزم
اینطور بریده وحشیانه

اوضاع مناسبی ندارم
چه خوب که آمدی شبانه

من که همه عمر رفته بودم
تنها به مجالس زنانه

رفتم وسط شرابخواران
پر بسته، به زورِ تازیانه

” بَر” خورده به من، چرا نبوده؟ !
برخوردِ کسی مودبانه

در راه، شتر تکان نمیخورد
خوردم کتکی به این بهانه

هر بار طناب را کشیدند
خوردیم زمین دانه دانه

من سیر غذا نخوردم اما
خوردم دل سیر تازیانه

افتاد سرت ز روی شاخه
افتاد سرم به روی شانه

هر سنگ که بر سر تو میخورد
میکرد به سمت ما کمانه

از خاطر من نمیرود… نه …
آن ضربه ی چوب وحشیانه

سالم لب من ، لب تو زخمی؟ !
واللهِ که نیست عادلانه

دیگر ز سفر بدم میاید
کِی می بری ام پدر به خانه

دیدی که ز شب هراس دارم
خورشیدِ من آمدی شبانه

  • سه شنبه
  • 27
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 16:24
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 حسین رحمانی

شور حضرت رقیه(س) -(منم گدای رقیه جونم فدای رقیه ) * حسین رحمانی

371

شور حضرت رقیه(س) -(منم گدای رقیه  جونم  فدای رقیه ) منم گدای رقیه
جونم فدای رقیه
خودش یه شعرِ بلنده
نام زیبای رقیه

زهرای سه ساله ی قافله
عالم محضرِ شما سائله
گریه پای روضه هات می‌دونم
بالاتره از هر نافله

چقد گدا داری دست پر عطا داری
تو شهر شام بی بی صحن کربلا داری
چقد تو کُشته ، مُرده تو عاشقا داری
برا مریضامون نسخه ی شفا داری

بانیه روضه رقیه
دلیل بغضه رقیه
می بره روحمو بالا
لحظه به لحظه رقیه

عالم بی چاره ، چاره ش تویی
عباس ماهه و ستاره ش تویی
زینب ثانیِ خود فاطمه ست
جانم ، تکرار دوباره ش تویی

ملیکه ی دنیا ، ای شفیعه ی عقبا
با چادرت میشی مثل مادرت زهرا
گره گشایی کن از امور نوکرها
بکن سفارش ، مارو به محضر بابا

  • سه شنبه
  • 18
  • مهر
  • 1402
  • ساعت
  • 12:25
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 محسن حنیفی

نوحه حضرت رقیه(س) -(حال دلم ببین که روبه راه نیست) * محسن حنیفی

223

نوحه حضرت رقیه(س) -(حال دلم ببین که روبه راه نیست) سربند
حال دلم ببین که روبه راه نیست
هیشکی به غیر تو برام پناه نیست
تموم هستی منی میدونی
توی بساط من به غیر آه نیست
آه یا مظلوم
اسم تو بغضیه مونده توو گلوم
(آه یا عطشان
میخونه برا تو صاحب الزمان) ٢
لأَندُبَنَّكَ صَباحا / لأَندُبَنَّكَ مَساء
باید کشید آه اینجا / کشیده شد تنت رو خاکا
(آه مظلوم حسین - آه عطشان حسین) ٢

بابا خوش اومدی به گلشن من
سرت رو میذاری رو دامن من
بیا که توی بغلت بمیرم
کاش آغوش تو بشه مدفن من
یا ربَّ النور
شنیدم سرت بوده کنج تنور
(یا ربَّ النور
ما رو دادن از تو بازارا عبور) ٢
من کف پام آبله دارم / از آغوشت فاصله دارم
روضه مو با کنایه میگم / از زجر و خولی گله دارم
آه مظلوم حسین

به غیر غصه هیچ چیزی نخوردم
زخمای روی سرتو شمردم
هزار تا زخم میگن که خوردی بابا
هزار دفعه برا تو جون سپردم
ای تشنه لب
داره میسوزه تنم توو هُرم تب
(ای تشنه لب
به لبات خورده یه چوب بی ادب) ٢
توو داغ تو کباب میشم / خیلی دارم عذاب میشم
با آستینم که رو میگیرم / من از خجالت آب میشم
آه مظلوم حسین

  • چهارشنبه
  • 24
  • آبان
  • 1402
  • ساعت
  • 12:43
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 محمدرضا سروری

یتیم باشی -(غریب باشی اسیر باشی از همه بدتر اگر یتیم باشی) * محمدرضا سروری

205

یتیم باشی -(غریب باشی اسیر باشی از همه بدتر اگر یتیم باشی) یتیم باشی

غریب باشی اسیر باشی از همه بدتر اگر یتیم باشی

غمین باشی صغیر باشی از همه بدتر اگر یتیم باشی

اسیر قومی اجیر باشی از همه بدتر اگر یتیم باشی

به کوی غم هم مسیر باشی از همه بدتر اگر یتیم باشی

******
صغیر صحرایِ بلا دید بلا در بلا

به هر نگاه رنگ عزا دید عزا بر عزا

خدای سبحان چه حالی به او شد مزید

سر پدر را جدا دید جدا از قفا

به ضربِ سیلی به غم شد اسارت نشین

به تازیانه رها شد به روی زمین

سه گوشه های دلش در عزا غوطه ور

عذاب تنها شدن بر سرش شد نگین

پای برهنه، روی مغیلان، دویدن از ترس مشت و تازیانه

امان از این دل، سه ساله باشی، اسیر غربت در این یتیمخانه

غریب باشی اسیر باشی از همه بدتر اگر یتیم باشی

******
دو دیده پُر خون نشسته به راه پدر

به شوقِ دیدار بجوید پناه پدر

دو پنجه بر رُخ گرفته به دنیای غم

به خیزران دیده امّا نگاه پدر

غروبِ صحرا غمین شد نوایِ یتیم

سرایِ غربت غمین تر برای یتیم

نه سرپناهی در این دشت که سر را نهد

نه آشنایی که آید سرای یتیم

پای برهنه، روی مغیلان، دویدن از ترس مشت و تازیانه

امان از این دل، سه ساله باشی، اسیر غربت در این یتیمخانه

غریب باشی اسیر باشی از همه بدتر اگر یتیم باشی

******
هرچه که ظالم در این دشت جوان تر شود

شدّت شلّاق او پُر توان تر شود

سکوت سنگین به شب های غم بشکند

بارش خون از دو دیده روان تر شود

قاتلِ بی رحم به نیزه امیران زند

دیدن رویش فغان بر اسیران زند

یکی بگیرد دو بازوی این دل شکن

به تازیانه به پشتِ صغیران زند

پای برهنه، روی مغیلان، دویدن از ترس مشت و تازیانه

امان از این دل، سه ساله باشی، اسیر غربت در این یتیمخانه

غریب باشی اسیر باشی از همه بدتر اگر یتیم باشی

******
نگاهِ عمّه پناه شد به آهِ یتیم

دلِ شکسته به راه شد پناه یتیم

چه تکیه گاهی که غمگین ولی غمزداست

برَد غمِ دل ، نگاه بر نگاه یتیم

چو آهِ مظلوم غمیمانه تر می شود

اسیر غربت غریبانه تر می شود

به اشکِ خونی که در دیدة سروریست

دلِ یتیمان، یتیمانه تر می شود

پای برهنه، روی مغیلان، دویدن از ترس مشت و تازیانه

امان از این دل، سه ساله باشی، اسیر غربت در این یتیمخانه

غریب باشی اسیر باشی از همه بدتر اگر یتیم باشی

******

  • دوشنبه
  • 18
  • تیر
  • 1403
  • ساعت
  • 21:07
  • نوشته شده توسط
  • محمدرضا سروری
ادامه مطلب

مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (کاروان رفت و من سوخته دل جا ماندم ) *

3810
8

مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (کاروان رفت و من سوخته دل جا ماندم ) کاروان رفت و من سوخته دل جا ماندم
آه کز ناقه بیـــــــفتادم و تنها ماندم
همرهان بی خبر از من بگذشتند و دریغ
من و حشت زده در ظلمت صحرا ماندم
در پی قافله بســیار دویدم اما
پایم ازخار زرَه ماند و من از پا ماندم
کودکی خسته و شب تیره و این دشت مخوف
چکنم رو به که آرم که زره واماندم
ای پدر گر به سرم پا بگذاری چه خوش است
که در این بادیه از قافله بر جا ماندم
در میان اسرا مونس من زینب بود
که چنین دور هم از زینب کبری ماندم
زد مؤید به حریم رضوی بوسه و گفت
لله الحمد که بر درگه مولا ماندم
سید رضا مؤید

  • پنج شنبه
  • 27
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 04:03
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (امشب ای ماه که هنگام سحر تافته ای ) *

1833
1

مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (امشب ای ماه که هنگام سحر تافته ای ) امشب ای ماه که هنگام سحر تافته ای
کلبه تیره مارا زکجا یافته ای؟
اینکه تابیده ای ای بدر در این پنجم ماه
بهر آسایش ما بوده که بشتافته ای
دیدمت بر سر نی صبر نمودم ای سر
بینت حال که با جبهی بشکافته ای
کو جوانان بنی هاشمی و یارانت
زچه تنهایی و از آن همه رو تافته ای
سید رضا مؤید

  • پنج شنبه
  • 27
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 04:18
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (عمه بیا که کوکب بختم بر آمده) *

2043
3

مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (عمه بیا که کوکب بختم بر آمده) عمه بیا که کوکب بختم بر آمده
تابیده صبح وصل وشب غم سرآمده
شام سیاه و کلبه ویران و بی چراغ
مارا چه میهمان عزیز از در آمده
ای غمک رسیدگان دل افسرده مژده باد
کاینک مسیح با دم جان پرور آمده
بر گوی با کسی که یتیمم خطاب کرد
امشب ببین که باب مرا دربر آمده
گر پا برهنه در پی بابا دویده ام
امشب پدر به دیدن من با سر آمده
دیشب کجا بداست که با روی غرق خون
آمیخته به خاک و به خاکستر آمده
سید رضا مؤید

  • پنج شنبه
  • 27
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 04:23
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (نوشته بود : که باید کبوتری بشوی) *

1986
6

مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (نوشته بود : که باید کبوتری بشوی) نوشته بود : که باید کبوتری بشوی
و آنقدر بپری تا که یک پری بشوی
سلام دختر پروانه های نا آرام
درون پیله مبادا که بستری بشوی
ورق بزن که به فهرست عمر من برسی
به هر اشاره بسوزی و دفتری بشوی
اگر چه شهر پر از مین های آلوده است
به احتیاط گذر کن که معبری بشوی
که هرچه کوچه بن بست را عبور دهی
... که آن طرف تر از این کوچه ها ، دری بشوی
بکوش چادر باغ نجابتت باشی
و سایه ی سر گلهای روسری بشوی
شب تولد تو جشن رفتن من بود
تو آمدی که شب خوش خبر تری بشوی
شب تولد تو رحمت شهادت داشت
خدا برای همین خواست " دختری " بشوی
کنار سنگرم آن شب مُنوّری افتاد
و عشق گفت : که باید منوّری بشوی -
که نسلهای پس از تو ، تو را بسوزند

  • پنج شنبه
  • 27
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 04:30
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(س)((ملیکه ی عشق،دختر ارباب بی بی رقیه ست،دلبر ارباب) *

11031
28

شعر شهادت  حضرت رقیه(س)((ملیکه ی عشق،دختر ارباب      بی بی رقیه ست،دلبر ارباب) ملیکه ی عشق،دختر ارباب بی بی رقیه ست،دلبر ارباب

دلمو برده،اختر ارباب بهشت منه

سه ساله شه،ولی مفسر عشق و جنونه

حسین میگه،برای بابا اروم جونه

زینب ببین،شبیه مادر نماز می خونه(۲)

بی بی رقیه،بی بی رقیه(۳)

روح کرامت،با نوی دریاست تو مقام صبر،زینب کبراست

وارث حجب،حضزت زهرا چشاش گل یاس

همون گلی،که خدا از جنت اونو چیده

مثل عموش،امید دل های نا امید ه

گشواره شو،داداش علی اکبرش خریده(۲)

بی بی رقیه،بی بی رقیه(۳)

سوره عشقه،سه ایه داره(۲) درسته میگن،سنی نداره

ولی بدونید،کوه وقاره نسیم کرم

دوسش دارم،عمه سه ساله ی صاحب زمونه

چه طور بگم،دریای لطفش چه بیکرونه

اخر منو،به حرم باباش می رسونه(۲)

بی

  • چهارشنبه
  • 26
  • بهمن
  • 1390
  • ساعت
  • 07:41
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد