یتیم باشی
غریب باشی اسیر باشی از همه بدتر اگر یتیم باشی
غمین باشی صغیر باشی از همه بدتر اگر یتیم باشی
اسیر قومی اجیر باشی از همه بدتر اگر یتیم باشی
به کوی غم هم مسیر باشی از همه بدتر اگر یتیم باشی
******
صغیر صحرایِ بلا دید بلا در بلا
به هر نگاه رنگ عزا دید عزا بر عزا
خدای سبحان چه حالی به او شد مزید
سر پدر را جدا دید جدا از قفا
به ضربِ سیلی به غم شد اسارت نشین
به تازیانه رها شد به روی زمین
سه گوشه های دلش در عزا غوطه ور
عذاب تنها شدن بر سرش شد نگین
پای برهنه، روی مغیلان، دویدن از ترس مشت و تازیانه
امان از این دل، سه ساله باشی، اسیر غربت در این یتیمخانه
غریب باشی اسیر باشی از همه بدتر اگر یتیم باشی
******
دو دیده پُر خون نشسته به راه پدر
به شوقِ دیدار بجوید پناه پدر
دو پنجه بر رُخ گرفته به دنیای غم
به خیزران دیده امّا نگاه پدر
غروبِ صحرا غمین شد نوایِ یتیم
سرایِ غربت غمین تر برای یتیم
نه سرپناهی در این دشت که سر را نهد
نه آشنایی که آید سرای یتیم
پای برهنه، روی مغیلان، دویدن از ترس مشت و تازیانه
امان از این دل، سه ساله باشی، اسیر غربت در این یتیمخانه
غریب باشی اسیر باشی از همه بدتر اگر یتیم باشی
******
هرچه که ظالم در این دشت جوان تر شود
شدّت شلّاق او پُر توان تر شود
سکوت سنگین به شب های غم بشکند
بارش خون از دو دیده روان تر شود
قاتلِ بی رحم به نیزه امیران زند
دیدن رویش فغان بر اسیران زند
یکی بگیرد دو بازوی این دل شکن
به تازیانه به پشتِ صغیران زند
پای برهنه، روی مغیلان، دویدن از ترس مشت و تازیانه
امان از این دل، سه ساله باشی، اسیر غربت در این یتیمخانه
غریب باشی اسیر باشی از همه بدتر اگر یتیم باشی
******
نگاهِ عمّه پناه شد به آهِ یتیم
دلِ شکسته به راه شد پناه یتیم
چه تکیه گاهی که غمگین ولی غمزداست
برَد غمِ دل ، نگاه بر نگاه یتیم
چو آهِ مظلوم غمیمانه تر می شود
اسیر غربت غریبانه تر می شود
به اشکِ خونی که در دیدة سروریست
دلِ یتیمان، یتیمانه تر می شود
پای برهنه، روی مغیلان، دویدن از ترس مشت و تازیانه
امان از این دل، سه ساله باشی، اسیر غربت در این یتیمخانه
غریب باشی اسیر باشی از همه بدتر اگر یتیم باشی
******
- دوشنبه
- 18
- تیر
- 1403
- ساعت
- 21:07
- نوشته شده توسط
- محمدرضا سروری
ادامه مطلب