اگر دست از سر لجبازیِ این آب بردارد
اگر از غم بپیچد در خودش هی تاب بردارد
تمام ماهیان منتظر ، مایوس می میرند
اگر سقای تشنه مشک را بی آب بردارد
صدای گام هایش دشت را مبهوت خود کرده
مبادا دشمن دیوانه سر از خواب بردارد
اگر باد خبر چین عطر او را پر کند در دشت ...؟
اگر که ابر، پرده از رخ مهتاب بردارد ...؟
خدایا ! چشم هایش را بپوشان ! کینه ی این قوم
اگر تیر ستم با نیت پرتاب بردارد ...؟
اگر آن دست ها از پای افتادند و مشکش را
بخواهد با لبان تشنه ی بی تاب بردارد ...؟
اگر چشمان زینب خون ببارد از غم عباس ...؟
تمام خاک را این سیل بی پایاب بر دارد ...؟
زبانم لال ! ...نه ... ای ساغر خشکیده ! با ساقی
بگو چشم
- پنج شنبه
- 15
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 14:10
- نوشته شده توسط
- یحیی