اشعار حضرت ابوالفضل العباس (ع)

مرتب سازی براساس

شعر حضرت عباس(اگر دست از سر لجبازیِ این آب بردارد) *

1288
1

شعر حضرت عباس(اگر دست از سر لجبازیِ این آب بردارد) اگر دست از سر لجبازیِ این آب بردارد
اگر از غم بپیچد در خودش هی تاب بردارد
تمام ماهیان منتظر ، مایوس می میرند
اگر سقای تشنه مشک را بی آب بردارد
صدای گام هایش دشت را مبهوت خود کرده
مبادا دشمن دیوانه سر از خواب بردارد
اگر باد خبر چین عطر او را پر کند در دشت ...؟
اگر که ابر، پرده از رخ مهتاب بردارد ...؟
خدایا ! چشم هایش را بپوشان ! کینه ی این قوم
اگر تیر ستم با نیت پرتاب بردارد ...؟
اگر آن دست ها از پای افتادند و مشکش را
بخواهد با لبان تشنه ی بی تاب بردارد ...؟
اگر چشمان زینب خون ببارد از غم عباس ...؟
تمام خاک را این سیل بی پایاب بر دارد ...؟
زبانم لال ! ...نه ... ای ساغر خشکیده ! با ساقی
بگو چشم

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:10
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر حضرت عباس(ع)(مشک من،تابه حرم چند قدم مانده نریز) *

1223
2

شعر حضرت عباس(ع)(مشک من،تابه حرم چند قدم مانده نریز) مشک من،تابه حرم چند قدم مانده نریز
خاکی از شرمندگی بر دل درمانده نریز
من دو دستم را به پایت ریختم،طاقت بیار
چون صدای گریه طفلان تو را خوانده نریز
مرد و قولش ، این من و نیزه و شمشیر و سنان
حرمله گر چه سه شعبه سمت ما رانده نریز
العطش گفتن طفلان ،نفسم را برده است
تو دگر آتش بر این سینه رنجانده نریز
ذکر لالایی تو کار شب و روز رباب
کودکش را با مشقت،تازه خوابانده نریز
شاعر:قاسم افرند

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(سینه من حرم توست مدد یا عباس) *

1068
2

شعر حضرت عباس(سینه من حرم توست مدد یا عباس) سینه من حرم توست مدد یا عباس
هرچه دارم کرم توست مدد یا عباس
آسمانها ابتدای نقطه سیرت بود
عرش زیر قدم توست مدد یا عباس
بخشش کوهی به کاهی از کرم
ذره ای،لطف کم توست مدد یا عباس
قبله هر عاشق صاحب دلی
طاق ابروی خم توست مدد یا عباس
در کنار کعبه چون تکیه زند
دست مهدی علم توست مدد یا عباس
جای جای بدنت زخم غم عشق بود
اشک شیعه مرحم توست مدد یاعباس
روز محشر شافع سینه زنانت ساقیا
دستهای قلم توست مدد یا عباس
شاعر : میلاد یعقوبی

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:13
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(اگر دست از سر لجبازیِ این آب بردارد) *

1071
1

شعر حضرت عباس(اگر دست از سر لجبازیِ این آب بردارد) اگر دست از سر لجبازیِ این آب بردارد
اگر از غم بپیچد در خودش هی تاب بردارد
تمام ماهیان منتظر ، مایوس می میرند
اگر سقای تشنه مشک را بی آب بردارد
صدای گام هایش دشت را مبهوت خود کرده
مبادا دشمن دیوانه سر از خواب بردارد
اگر باد خبر چین عطر او را پر کند در دشت ...؟
اگر که ابر، پرده از رخ مهتاب بردارد ...؟
خدایا ! چشم هایش را بپوشان ! کینه ی این قوم
اگر تیر ستم با نیت پرتاب بردارد ...؟
اگر آن دست ها از پای افتادند و مشکش را
بخواهد با لبان تشنه ی بی تاب بردارد ...؟
اگر چشمان زینب خون ببارد از غم عباس ...؟
تمام خاک را این سیل بی پایاب بر دارد ...؟
زبانم لال ! ...نه ... ای ساغر خشکیده ! با ساقی
بگو چشم

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:14
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(ابالفضل پشتُ پناه حسین(ع) *

1726
1

شعر حضرت عباس(ابالفضل پشتُ پناه حسین(ع) ابالفضل پشتُ پناه حسین(ع
علمدار دین، تکیه گاه حسین(ع
امید رقیه، وزیر حرم
شکوه علی در سپاه حسین(ع
تویی خالق عاشقیُ ادب
چه خوش صورتی قرص ماه حسین(ع
اگر چه بریدند دست تو را
گرفتی دو دستم به راه حسین(ع
تو حلال هر مشکلی، بی گمان
شده روضه خوان تو آه حسین(ع
زمین خوردی وُ خورد شده پشت شاه
زمین گیر شد خیمه گاه حسین(ع
پس از تو پر از آهُ دل شوره شد
و شد عصر سرخ و سیاه حسین(ع
و گهواره و گوش پاره شدند
دو جامانده ناب جاه حسین(ع
در این روضه، آقاست مهمان ما
به گو العجل در پناه حسین(ع
شاعر:حسین ایمانی

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:17
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(دنیا همیشه مانده دلش مات دستتان) *

1099

شعر حضرت عباس(دنیا همیشه مانده دلش مات دستتان) دنیا همیشه مانده دلش مات دستتان
آقا مجرب است کرامات دستتان
تصویر چشم های شما در نگاه آب
می لزرد آب وقت ملاقات دستتان
مانده ست در فرات عطش،خیمه ها هنوز
وقتی که منتشر شده آیات دستتان
مفهوم عشق و غیرت و اوج برادری
معنا شده ست در ادبیات دستتان
دیوان کربلا،قطعاتش نخواندنی ست
صد شکر،خوانده شد غزلیات دستتان
"دستانتان شبیه به دستان حیدر است
خورشید بی دلیل نشد مات دستتان
شاعر: محمد شريف (باران

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا رسول زاده

شعر حضرت عباس(زخمی که داغ رفتن تو بر جگر گذاشت) * رضا رسول زاده

3536

شعر حضرت عباس(زخمی که داغ رفتن تو بر جگر گذاشت) زخمی که داغ رفتن تو بر جگر گذاشت

بر چهره ی حسین همان دم اثر گذاشت

چون پاره گشت مثل دو چشم تو مشک آب

سقایی و تلاش تو را بی ثمر گذاشت

می خواست از فتادن تو جان دهد حسین

زینب برای یاری اش آمد ، مگر گذاشت

دستی کنار نعش تو بر سر گرفته بود

دستی دگر ز ماتم تو بر کمر گذاشت

با سرعت آمد و علمت را بلند کرد

زینب چو دید شه به سر نیزه سر گذاشت

تا عمر داشت عقده به قلب سکینه بود

او را چرا حسین ز تو بی خبر گذاشت

***

گفتی که راحتی که بمانی به علقمه

این ماندنت حریم مرا در خطر گذاشت

راز جدایی حرمت از من این بود

شرمندگی ز خیمه تو را دورتر گذاشتش

شاعر: رضا رسول زاده

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:20
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(بازوی محکم یاری ولایت عباس) *

1267

شعر حضرت عباس(بازوی محکم یاری ولایت عباس) بازوی محکم یاری ولایت عباس
یارُ یاور ولی تا به شهادت عباس
توکه بودیُ و چه کردی که امامت فرمود
ساقی آب و وفا، جان به فدایت عباس
تکیه گاه حرم تشنه طاها، افلاک
جا ندارد مگر زیر دو پایت عباس
آبرو دار شده هر که صدایت کرده است
در سرم نیست به جز حال و هوایت عباس
پسر ام بنین علقمه ثابت کرده
خود زهراست هوادار وفایت عباس
من کیم؟! مادر سادات شده مشتاقت
بر روی چادر خاکی شده جایت عباس
دستهایی که جدا شد به خدا می گیرد
دست دلسوختۀ درد و بلایت عباس
نام سقا که بیاید خود آقا باید
بین ما ناله کند، جان به فدایت عباس
شاعر: حسین ایمانی

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(حیدر امشب دوباره بابا شد) *

1992
1

شعر حضرت عباس(حیدر امشب دوباره بابا شد) حیدر امشب دوباره بابا شد
طفلی آمد و زود آقا شد
مادری با ادب پسر آورد
خوش به حال دل گداها شد
از همان بچگی مؤدب بود
نوکر بچه های زهرا شد
تا دم آخرش حسینی ماند
تا قیامت به هر دلی جا شد
"یا حسین" اولین کلامش بود
بی زبان حرف زد، مسیحا شد
دل ربود از تمام دریاها
بی عصا زد به آب، موسی شد
آب ها کیف می کنند از این
پسری که رسید و سقا شد
قمر آمد به پیش پاهایش
کلِّ هفت آسمان زجا پاشد
تا ببوسد جمال رویش را
فلکِ قد کشیده هم تا شد
زهره و مشتری خریدارش
خنده هایش عسل، مربا شد
تا نخندیده بود ابو فاضل
خنده زیبا نبود، حالا شد!
خنده کرد و حسین هم خندید
بَه که این صحنه ها چه زیبا شد!
و خدا هم ز خنده اش خندید
گرم سرم

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:24
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(قمر در آسمان کامل قشنگ است )( قمر در آسمان کامل قشنگ است ) *

2026
2

شعر حضرت عباس(قمر در آسمان کامل قشنگ است )(  قمر در آسمان کامل قشنگ است ) قمر در آسمان کامل قشنگ است
دو چشم خسته ی سائل قشنگ است
شنیدم پهلوانی گفت الحق
علم دست ابو فاضل قشنگ است
زبانت با عمل ممزوج اما
دلت وقتی که شد قابل قشنگ است
بدان غفلت تمامش بی ولاییست
به راه آوردن غافل قشنگ است
مریضت را به هر جایی نبرچون
شفا بی زحمت و عاجل قشنگ است
اگر آقای عالم بوتراب است
دلیل خلق ما از گل قشنگ است
علی یعنی سرانجام سعادت
قیامت در قیامت در قیامت
شاعر: علي اكبر حائري

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر زبانحال حضرت زینب با علمدار کربلا( بلند شو برادر بگو مرا نبرند) *

11302
13

شعر زبانحال حضرت زینب با علمدار کربلا(    بلند شو برادر بگو مرا نبرند) بلند شو برادر بگو مرا نبرند
بگو مرا به کنارت به خاک غم سپرند
عموی خوب رقیه بلند شو مگذار
که گوشهای لطیف سه ساله را بدرند
مُخدرات همه بی حفاظ و بی معجر
پناهگاه جهانند و خویش در به درند
رخی که دیده مهتاب و آفتاب ندید
ببین که لشگر دشمن چه خیره می نگرند
برای آنکه به هر عده قسمتی برسد
سر بریده تان را چه خوب می شمرند
سر ، سر تو برادر عجب هیاهوئیست
تمام لشگر کوفه پی سر قمرند
گمان کنم که از امروز تا به چندین ماه
زنان کوفی و شامی دگر طلا نخرند
به هر بهانه بگویند ناسزا بر ما
چو از کنار صف دختران ما گذرند
بس است دعبل و فکر دل پیمبر کن
که عرشیان ز غمش غرق ناله و شررند
شاعر: مجيد خضرايي

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(در علقمه صدا به صدا هم نمي رسد) *

1788

شعر حضرت عباس(در علقمه صدا به صدا هم نمي رسد) در علقمه صدا به صدا هم نمي رسد
آخر چرا اميد و پناهم نمي رسد
بيرون خيمه منتظرش مانده ام ولي
باور نميكنم به نگاهم نمي رسد
اين جا به روي من همه شمشير مي كشند
وقتي به داد و ناله و آهم نمي رسد
دشمن به فكر حمله فتاده است تا شنيد
عباس من به جمع سپاهم نمي رسد
گفتم به زينبم كه زمان اسارت است
ديگر به خيمه ها گواهم نمي رسد
كم كم غروب روز دهم مي رسد ز راه
اما زمان رويت ماهم نمي رسد
من گريه ميكنم همگي خنده مي كنند
در علقمه صدا به صدا هم نمي رسد
شاعر: محمد حسن بيات لو

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(وقتي گدايي را پناهي نيست ديگر) *

1355

شعر حضرت عباس(وقتي گدايي را پناهي نيست ديگر) وقتي گدايي را پناهي نيست ديگر
جز كوچه ي چشم تو راهي نيست ديگر
جز تو به حاجت ها الهي نيست ديگر
اين جذبه ها خواهي نخواهي نيست ديگر
تو شمعي و گرماي تو پروانه پرور
مشكت به دوشت بود و اشكم را گرفتي
ماهي و از خورشيد هم غم را گرفتي
بي شك يداللهي كه پرچم را گرفتي
دادي دو دستت را دو عالم را گرفتي
تا كه بريزي زير پايِ شاهِ بي سر
جنگاوريت را ز بابا ميشناسي
اُمّ البنين را عبد زهرا ميشناسي
وقتي برادر را تو آقا ميشناسي
از هر كسي بهتر خودت را ميشناسي
باب الحوائج ميشوي تا روز محشر
آمد سكينه از عمويش خواهشي داشت
اشكش شبيه دستِ گرمش لرزشي داشت
اي مردِ طوفاني نگاهت بارشي داشت
كم كم كه موج ِسينه ات آرامشي داشت
در

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:00
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(از آب دگر بر لب دختر سخنی نیست) *

1182

شعر حضرت عباس(از آب دگر بر لب دختر سخنی نیست) از آب دگر بر لب دختر سخنی نیست
بعد از تو در این معرکه بر من وطنی نیست
از ناز دو چشمان تو خواندم که برادر
در رفتن مهتاب دگر آمدنی نیست
یک لحظه شنیدم که صدای تو عوض شد
در آینه ي چهره نمایت دهنی نیست
رحمت به همان گرگ بیابانی صحرا
بر پیکر کوچک شده ات پیروهنی نیست
تکرار شده واقعه ي اکبر لیلا
وقتی که از آن قامت رعنا بدنی نیست
آن کهنه عبا شد کفن اکبر صد چاک
شرمنده که در سور و بساطم کفنی نیست
ماندم چه کنم وای خدایا تو کمک کن
انگار معمای تنش حل شدنی نیست

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:03
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(بس که نیزه به طواف قمرت ریخته است) *

2345

شعر حضرت عباس(بس که نیزه به طواف قمرت ریخته است) بس که نیزه به طواف قمرت ریخته است
دور و اطراف تنت، بال و پرت ریخته است
اثر ضرب عمود است اگر می بینم
به روی شانه ات اینطور سرت ریخته است
ذره ذره ز سر ِ زین به زمین آمده ای
تکه تکه بدنت دور و برت ریخته است
سر شرمندگی از شاه چنان سوخت دلت
عوض اشک ز چشمت، جگرت ریخته است
آخر ای سرو در این دشت نظر خورد قَدَت
که در این قبر تن مختصرت ریخته است

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:06
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(آقا یواش بال و پرت تیر میخورد) *

1627

شعر حضرت عباس(آقا یواش بال و پرت تیر میخورد) آقا یواش بال و پرت تیر میخورد
اینجا تمام دور و برت تیر میخورد
بی دست میروی و زمین میخوری و آه
یعنی حرم ببین سپرت تیر میخورد
یک چشم تیر و چشم دگر کودک رباب
همراه مشک، چشم ترت تیر میخورد
هرکس رسید جرعت سقا کشان گرفت
ای خاک بر سرم که سرت تیر میخورد
لعنت به حرمله که ز شوری چشم او
هر گوشه گوشه ی جگرت تیر میخورد
ام البنین ببین که دعا مستجاب شد!!!
ام البنین ببین قمرت تیر میخورد!!!
رو به مدینه میکنی و یاد مادرت
در جمله های شعله ورت تیر میخورد
با چشمهای خیس پیمبر خطاب کرد
زهرای من برو...پسرت تیر میخورد
تا پر کشید ناله ی ادرک اخای تو
هر واژه واژه ی خبرت تیر میخورد
آمد حسین موی پریشان و پا کشان
گفتی برو

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(خورشید روی خویش نهان کرده در نقاب) *

1445
1

شعر حضرت عباس(خورشید روی خویش نهان کرده در نقاب) خورشید روی خویش نهان کرده در نقاب
شرم است در رُخ اش که برون آید از حجاب
شب بود و مرد آب رسان گریه می نمود
می گفت : تشنه اند یتیمان غرق خواب
وقتی که پرده های سیاهی کنار رفت
تیغ برنده دید و لبِ تشنه و سراب
چشمان پر ز اشک برادر نظاره کرد
می دید خیمه گاه عزیزان خود خراب
می دید « زینبی » که پر از غصّه بود و غم
یک خواهری که داشت نگاهی پُر التهاب
گفتا چه جای ماندن و اینجا نشستن است
باید برای آب رساندن کنم شتاب
از جا بلند گشته و مشکش به روی دوش
حالا نهاده است دگر پای در رکاب
فر یاد زد کسی که دگر جای غصّه نیست
عباس رفته است به یاری مشک آب
می تازد آن سوار علمدار صف شکن
رخشنده است چهره ی او چون طلای ناب

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر امیرالمومنین و حضرت عباس(یا علی! کیست می آید شتابان سوی تو؟) *

3068
5

شعر امیرالمومنین و حضرت عباس(یا علی! کیست می آید شتابان سوی تو؟) یا علی! کیست می آید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟
آمده پیش تو تا مشق سپه داری کند
تا به سبک «حیدر»ی تمرین کرّاری کند
می زند زانو که رسمت را بیاموزد، علی!
با چه شوقی بر لبانت چشم می دوزد، علی!
مانده ام در بهت شاگردی که استادش تویی
هم چراغ رفتن و هم نور ایجادش تویی
بارها آن اسم زیبا را شنیدم من ولی
چیز دیگر بود عباسی که تو گفتی علی!
با صدایی مهربان گفتی: بیا عباس من!
تیغ را بردار با نام خدا عباس من!
نور چشمان علی! پیش پدر چرخی بزن
شیرِ من! شمشیر را بالا ببر، چرخی بزن
این چنین با هر دو دستت تیغ را حرکت بده
دست چپ را هم به وزن تیغ خود عادت بده
فکر کن هر حالتی بر جنگ حاکم می شو

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(اینکه بر سینه ی خود داغ برادر دارد) *

6789
20

شعر حضرت عباس(اینکه بر سینه ی خود داغ برادر دارد) اینکه بر سینه ی خود داغ برادر دارد
نتواند که سر از سینه ی تو بردارد
تیرها با همه قامت به تنت جا شده اند
وای بر من چه قدر پیکر تو پر دارد
میکشی پا به زمین و کمرم می شکنی
کمی آرام که در پای تو مادر دارد
میکشد تیر ز چشمان تو با دست کبود
ولی این تیر چرا هیبت خنجر دارد
ای رشید حرمم بی تو حرم غارت شد
آخر این خیمه ی آتش زده دختر دارد
چه شده با سرت از ضربه ی سنگین عمود
بین ابروی تو سخت است ترک بردارد

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:11
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(چشم ها غرق تماشا، که نیامد عباس) *

3384
5

شعر حضرت عباس(چشم ها غرق تماشا، که نیامد عباس) چشم ها غرق تماشا، که نیامد عباس
نگران بر لب دریا،که نیامد عباس
اشک ها همسفر آه، در آن لحظه ی تلخ
خسته از دیدن صحرا که ، نیامد عباس
کودکان منتظر او که مگر برگردد
آه از این شوق تماشا، که نیامد عباس؟!
بانگی از دور که در حنجره زخمی دارد
می کند فاش سخن را: که نیامد عباس
کودکی از دل خیمه، به پدر می گوید:
تو ندیدیش؟ بگو،یا که نیامد عباس!

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(می رود جان ز تنم با نفس آخر تو) *

1728
5

شعر شهادت حضرت عباس(می رود جان ز تنم با نفس آخر تو) می رود جان ز تنم با نفس آخر تو
کمرم تا شده با دیدن این پیکر تو
خیز و بنگر که عدو از غم من می خندد
شمر گوید که حسین هست کجا حیدر تو؟
دیدن تو سر پا معجزه ای می خواهد
وایِ من آب گذشته است دگر از سر تو
باورم نیست! ببینم تو همان عباسی؟
ای صنوبر! قد من آب شده پیکر تو
تویی و شرم رباب و علیِ اصغر من
منم و خجلت از روی تو و مادر تو
شده دعوا به سر ذبح تو ای شیر علی
بی حساب است و عدد جایزه های سر تو
راستی زائر زهرا شدنت باد قبول
باورت گشت بود مادر من مادر تو *
یا مرو یا که مگو بر سر دروازۀ شام
با رقیه که عمو هست کجا معجر تو؟!!
×××
شاعر:علی اکبر لطیفیان

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:17
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(باز هم بارش باران غزل های دلم) *

3675

شعر حضرت عباس(باز هم بارش باران غزل های دلم) باز هم بارش باران غزل های دلم
باز هم دلشدگان وای دلم وای دلم
دل به دریا زدنش را به تما شا بشوید
آنکه طوفان زده بر ساحل دریای دلم
مشک بر دوش ره علقمه در پیش گرفت
وه چه زیبا شده بود حضرت سقای دلم
ناگهان ناله ای مجروح برامد که اخا
بنگر مادرت اینجاست ، زهرای دلم
و سراسیمه به دنبال صدا رفت حسین
رفت و برگشت ولی خم شده آقای دلم
خبری آمده از او خبری نیست دگر
و کسی داد زد ای وای عمو وای دلم
با همین گریه نوشته میان روضه
علقمه آمده ام لیک با پای دلم
شاعر:یاسر مسافر

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:19
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(ع)(دستي كه سهم دست تو شمشير كرده است) *

1793

شعر حضرت عباس(ع)(دستي كه سهم دست تو شمشير كرده است) دستي كه سهم دست تو شمشير كرده است
سهم رقيه را غل و زنجير كرده است
مويم سفيد بود ، قدم هم خميده شد
آري مصيبت تو مرا پير كرده است
ماهِ هزار تكّه! شدي پخش روي خاك
نيزه تو را در علقمه تكثير كرده است
در حيرتم كه قدرت يك ضربه‌ي عمود
سردار را چگونه زمينگير كرده است
بد جور بين ابرويت از هم شكافته
اصلاً تمام شكل تو تغيير كرده است
آرام باش تا كه ز چشمت در آورم
تير است يا كه نيزه؟..چرا گير كرده است؟
مشك دريده را به سكينه نشان دهم
تا كه نپرسد از چه عمو دير كرده است
شاعر:علی صالحی

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:20
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(شد وقت آنکه در غم شه نوحه سر کنم) *

1541
1

شعر حضرت عباس(شد وقت آنکه در غم شه نوحه سر کنم) شد وقت آنکه در غم شه نوحه سر کنم
از سوز ِآهِ خویش، جهان پرشرر کنم
اندر مصیبت شه دنیا و دین حسین
فریاد و ناله، آه و فغان بیشتر کنم
چون شاه دید پیکر عباس روی خاک
گفت: ای خدا! چه چاره از این غم دگر کنم؟
من یک تن ِغریبم و دشمن ز حدّ فزون
آخر چه چاره با سپه بد سِیَر کنم؟
باشد سکینه تشنه و در انتظار آب
چون رو کنم به خیمه و او را خبر کنم؟
خوش گفت آن که گفت چنین این زبان حال
آن را بگویم و غم دل تازه تر کنم:
از من دو دست بر كمر و از تو بر زمين
دست دگر کجاست که خاکی به سر کنم
قامت ز من شكسته و از تو به روي خاك
كو قامتي كه خواهر خود را خبر كنم
عباس خوش بخواب شدي راحت از جهان
اما بگو چه چاره من ِخون جگر ك

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(شاه قامت قیامتی داریم) *

3892
1

شعر حضرت عباس(شاه قامت قیامتی داریم) شاه قامت قیامتی داریم
دلبر با ابهتی داریم
کاسه لیس جناب عباسیم
وه چه رزق و ضیافتی داریم
نسل در نسلمان ابالفضلی است
در این خانه قدمتی داریم
قسمت کار ما گره نشود
یاور با محبتی داریم
ورد لبهایمان ابالفضل است
هر زمانی که حاجتی داریم
آرزوی بهشت را نکنیم
زیر این خیمه جنتی داریم
وسط روضه های تاسوعا
آرزوی شهادتی داریم
تاکه دست بریده یاور ماست
انتظار قیامتی داریم
خاک سرداب علقمه نشدیم
از خدا ما شکایتی داریم

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(می رود جان زتنم با نفس آخر تو) *

1652

شعر حضرت عباس(می رود جان زتنم با نفس آخر تو) می رود جان زتنم با نفس آخر تو
کمرم تا شده با دیدن ابن پیکر تو
خیز و بنگر که عدو از غم من می خندد
شمر گوید که حسین هست کجا حیدر تو ؟
دیدن تو سرپا معجزه ای می خواهد
وای من آب گذشته است دگر از سر تو
باورم نیست ! ببینم تو همان عباسی؟
ای صنوبر قد من آب شده پیکر تو
تویی و شرم رباب و علی اصغر من
منم و خجلت از روی تو و مادر تو
شده دعوا به سر ذبح تو ای شیر علی(ع)
بی حساب است و عدد جایزه های سر تو
راستی زائر زهرا شدنت باد قبول
باورت گشت بود مادر من مادر تو *
یا مرو یا که مگو بر سر دروازه شام
با رقیه که عمو هست کجا معجر تو ؟!!

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:24
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(قلم و شعر این غلام شما) *

1573
1

شعر حضرت عباس(قلم و شعر این غلام شما) قلم و شعر این غلام شما
باز هم گشته وقف نام شما
باز هم طبع شاعرت امشب
کرده سر خم به احترام شما
باز امشب میان شاعرها
شده دعوا سر مرام شما
السلام علیک یا ساقی
تشنه ام تشنه سلام شما
باز هم تشنه و گرسنه شده
کفتر روی پشت بام شما
بال جبرئیل فکر ما آقا
سوزد از رتبه و مقام شما
شکر لله به روی ما شد باز
پلک چشمی سیاه و سلمان ساز
ماه یعنی جمال زیبایت
عرش یعنی مقام اعلایت
خالقت داده است مثل حسین
یک سر و صد هزار سودایت
بین گهواره مثل شیر نری
چه قدر رفته ای به بابایت
اولین کودکی که در تاریخ
مادرت کرده است سقایت
این کرامت برای تو کافی است
گفته جانم فدات آقایت
گفته ای به برادرت آقا
ادبت کشته است دنیا را
دل تنگ

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(اصلا تو افريده شدي محض دلبري) *

2964
3

شعر حضرت عباس(اصلا تو افريده شدي محض دلبري) اصلا تو افريده شدي محض دلبري
اي شاهكار دست خدا وه چه محشري
بالا بلند قد تو قامت قيامت و
شايسته شنيدن الله اكبري
تو يك طرف و هر چه سپاه است يك طرف
در يك كلام اينكه ابالفضل حيدري
اوج غرور دشمنتان در غلاف شد
تا دست سوي قبضه شمشير مي بري
قصد نبرد با صف دشمن نداشتي
تا مثل اب خوردن از انها سر اوري
ابرو گره نزن كه زمين لرزه ميشود
در زير پات، روي هم افتند لشگري
چشمت،خودش سپاه تنومند زينب است
روز سپاه كفر ز ترس شما شب است
تازه كنار علقمه فهميده ميشود
اين برق چشمها چقدر ديده ميشود
زيراب چشمهاي قشنگ تو را زدند
از بس شبيه تيغ درخشيده ميشود
اتشفشان غيرت سنگين چشم تو
با تيرهاي حرمله خشكيده ميشود
حالا چقدر ف

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:28
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(سقا کریم بود و خدایش کریم تر) *

1123

شعر حضرت عباس(سقا کریم بود و خدایش کریم تر) سقا کریم بود و خدایش کریم تر
در اوج خشم گاهی و گاهی رحیم تر
فرش مسیر علقمه اش بال جبرییل
بال و پر دوباره فطرس گلیم تر
از لابلای زلف پر از عطر یاس او
هر صبح زود ردِّ حضور نسیم ، تر
ابرو کشید درهم و وقت غضب رسید
حالا عذاب اهل شریعه الیم تر
وقتی زکات بندگی از خود گذشتن است
چشمش برای این قضیه یاکریم تر
با لمس دست های تو با بوسه های خویش
موسی به طور علقمه میشد کلیم تر
ذبح عظیم کرببلا را نشانه داشت
از انکسر عبور داده شد و شد عظیم تر
زینب چو دید دست تو بر روی خاک گفت
یادش بخیر مادر ما آن قدیم تر
از شرح حادثه بنظر میرسد چنین
تیری شده به عمق نگاهی مقیم تر
باران تیر لحظه به لحظه شدیدتر
اوضاع مشک لحظه به

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(توی چشمات پره شیره) *

1471

شعر حضرت عباس(توی چشمات پره شیره) توی چشمات پره شیره
نگاه تو عسل داره
واسه تعریف اون چشمات
خدا ضرب المثل داره
یه وقت شیره یه وقت حیدر
یه وقت یک جذبه از مادر
کیه این مجمع القدرت
فقط عباس نام آور
همون که جنگ و رزمایش
واسش مثل یه تمرینه
خدا شخصا میون عرش
میشینه جنگ و می بینه
با اون چشمای زهراییش
به عیسی هم جنون میده
تو محشر جبرییل شخصا
واسش پرچم تکون میده
باب المراد عشق ، دار الشفا شده
باب الحوائج از ، سمت خدا شده
عباس نگو بیا ، دوست داشتنی بپرس
تعریفش و برو ، از ارمنی بپرس
میون کوچه ی خونه ش
پره از رفت و آمد بود
به فضل و جود و بخشیدن
توی عالم زبانزد بود
گداها صف به صف به به
توی کوچه چه غوغایی
باید نوبت بگیره از
رقیه حاتم طاعی
عل

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد