اشعار حضرت ابوالفضل العباس (ع)

مرتب سازی براساس

شعر زبانحال سیدالشهدا(تا خیمه ها عباس دارد غم ندارم) *

1504
2

شعر زبانحال سیدالشهدا(تا خیمه ها عباس دارد غم ندارم) تا خیمه ها عباس دارد غم ندارم
پشتم به تو گرم است ای کوه وقارم
من رحمت الله و تو پرچم دار فضلی
بوسیدن دستان تو شد افتخارم
سلطانی ام در کربلا از توست عباس
در سایه ی قد تو ، صاحب اقتدارم
تنها تویی که سه حرم داری در عالم
دست جدایت را به چشمانم گذارم
تا که صدا کردی برادر یاری ام کن
بند دلم را پاره کردی ای نگارم
هر جا نظر کردم تو را دیدم به صحرا
گرد تن پاشیده ی تو بی قرارم
بوی مدینه می دهد خون لبانت
حس می کنم مادر نشسته در کنارم
شمشیر تیز است و عمود آهنین پهن
آشفته در هم گیسوانت ای بهارم
بر خیمه ها چشم طمع دارد دشمن
جان خودت صاحب علم دلشوره دارم
ترسم شود زینب اسیر بی حیایی
در فکر آن طفلان در حال فرا

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر مناجات و شهادت حضرت عباس( *

1415
7

شعر مناجات و شهادت حضرت عباس( اینجا كه‌ بجز زمزمه‌ بازار ندارد
جز گریه اخلاص‌، خریدار ندارد
گر گریه‌ شود كار مدام‌ دل‌ عاشق‌
مكشوفه‌ شود روضه‌ و انكار ندارد
آن‌ قافله‌ سالار كه‌ خود كشتۀ‌ اشك‌ است
‌ آیا به‌ غمش‌ اشك‌ گهربار ندارد
چشمی‌ كه‌ ندارد هنر ابر گهربار
در فصل‌ حضور عادت‌ دیدار ندارد
آن‌ مدعی‌ عقل‌ از این‌ عشق‌ چه‌ داند؟!
افسوس‌ كه‌ چندان‌ غم‌ دلدار ندارد
دادند بر او تهمت‌ سنگین‌ خشونت
‌ آیا پسر فاطمه‌ ایثار ندارد؟
ای‌ نوحه‌ گران‌ روضۀ‌ عباس‌ بخوانید
گویا سپه‌ فاطمه‌ سردار ندارد
بر سنگ‌ پران های‌ حرم‌ دخت‌ علی‌ گفت‌
لشگر مگر عباس‌ علمدار ندارد
این‌ نوحه‌ بود سینه‌ زنش‌ یوسف‌ زهرا
این‌ خیمه‌ جز او رونق‌ بازار ندارد

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(ع)(کرب و بلا قصّه ای از پیچ و خم گیسوی تو) *

1189

شعر حضرت عباس(ع)(کرب و بلا قصّه ای از پیچ و خم گیسوی تو) کرب و بلا قصّه ای از پیچ و خم گیسوی تو
چشمه ی خورشید تویی؛ کرب و بلا سوسوی تو
آه مبادا به جفا سر ببرندش ز قفا
کرب و بلا، کرب و بلا، کرب و بلا، آهوی تو
ماه شکسته است دلش، آه ز مشک خجلش
آمده تا یک نفسی تازه کند پهلوی تو
کودکی آشفته تر از چادر غارت شده ای
خیمه ندارد؛ چه کند... می دود اینک سوی تو
بند به دستان علیّ بن حسین بن علی
کیست به دادش برسد؟ باز مگر بازوی تو
در دل شب کوه نشسته به نمازی که تویی
سر بگذارد مگر از غصّه روی زانوی تو

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:57
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(قلم به دست شدم تا ز دست ها بنویسم) *

1247
1

شعر حضرت عباس(قلم به دست شدم تا ز دست ها بنویسم) قلم به دست شدم تا ز دست ها بنویسم
غریب وار پیامی به آَشنا بنویسم
نرفته یک غمم از دل غمی دگر رسد از ره
به خانه ی دل تنگ و برو بیا بنویسم
غریبی من و دل را کسی چه داند و بهتر
که مویه های غریبانه با رضا بنویسم
پی رضای رضا بودم و به خویش بگفتم
روم به طوس، در آنجا ز کربلا بنویسم
به یاد کودکی و درس و مشق و مدرسه افتم
به تخته مشق ز بابا و طفل و آ بنویسم
چه کودکانه و خوش باورانه بود و فسانه
نه آبی آمد و نی باد پس چرا بنویسم؟
به یاد قامت سقا و دست و همت سقا
رسا اگر چه نگویم ولی رسا بنویسم
گهی ز پشت حسین و گهی ز فرق ابوالفضل
یکی یکی بشنیدم دو تا دو تا بنویسم
به فرش خاک بیابان به عرش نیزه ی دونان
تنی جدا

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:59
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(عاقبت لشگری ازتیر گرفتارش کرد) *

1583
2

شعر حضرت عباس(عاقبت لشگری ازتیر گرفتارش کرد) عاقبت لشگری ازتیر گرفتارش کرد
به زمین خوردن درعلقمه وادارش کرد
اولین مرتبه اش بود نشد برخیزد
تن بی دست خجالت زده از یارش کرد
دستش افتادونیفتاد علم از دستش
رحم الله به شیری که علمدارش کرد
ترگ خشگ لبش رو نمی انداخت به آب
غم چندین لب تاول زده ناچارش کرد
آبرو درخطرومشک به دندانش بود
تیر نامرد به یک طفل بدهکارش کرد
گرچه خم شدکمرکوه ولی فایده داشت
سجده برهمت دریایی ایثارش کرد
سردرهم شده اش راسرنیزه بستند
زخمش انگشت نمای سربازارش کرد

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:00
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(دشمن از خوف به خود ميلرزيد) *

1087
1

شعر حضرت عباس(دشمن از خوف به خود ميلرزيد) دشمن از خوف به خود ميلرزيد
علت اين بود اگر پنهان شد
تير بر ديده پاكت چو نشست
كار دشمن به نظر آسان شد
دستهايت به فداي مشكت
بهر طفلان حسين احسان شد
تير بر مشك اصابت كرد و
غم عالم به دلت مهمان شد
عطر كوثر به مشامت چو رسيد
زخم هاي تن تو درمان شد
بدنت روي زمين پخش شد و
قطره قطره مثل باران شد
رفتي و بعد تو اي سرو رشيد
پيكر پاك حسين عريان شد

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:01
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(این اشک های ریخته اب وضوی ماست) *

1146

شعر حضرت عباس(این اشک های ریخته اب وضوی ماست) این اشک های ریخته اب وضوی ماست
خشک از عطش بیاد شهیدان گلوی ماست
بر نیزه میبرند سری را به اسمان
ان سر به رسم وراه رهایی بسوی ماست
سر خدا که عارف وعامی به کس نگفت
سینه نگاهدار که راز مگوی ماست
بستیم دل به حضرت عباس ودست او
دستی بریده در دو جهان ابروی ماست
جانم فدای مشک تهی مانده عمو
این مشک روز حشر به مولا سبوی ماست
هر چند وصل ماهمیسر نمیشود
زیباتر از وصال همین جستجوی ماست
شاعر:حمید کریمی

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:03
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(آمدم‌ با چه‌ شتابی‌ ز حرم‌ در بر تو) *

2002
-1

شعر حضرت عباس(آمدم‌ با چه‌ شتابی‌ ز حرم‌ در بر تو) آمدم‌ با چه‌ شتابی‌ ز حرم‌ در بر تو
با امیدی‌ كه‌ ببینم‌ رخ‌ جان‌ پرور تو
سر و مشك‌ و علم‌ و دست‌ تو از هم‌ چو گسست‌
دشمنم‌ گفت‌ كه‌: پاشید ز هم‌ لشگر تو
نیست‌ تقصیر فرات‌ این‌ همه‌ شرمندگی‌ات‌
خشك‌ شد دیده‌اش‌ از ریختن‌ ساغر تو
گر كه‌ از شرم‌ سر از سجده‌ نیاری‌ بالا
پس‌ چسان‌ تیر بر آرم‌ ز نگاه‌ تر تو
از غم‌ مشك‌ ز بس‌ دیدۀ‌ تو خونبار است‌
ریخته‌ خون‌ چو نقابی‌ به‌ رخ‌ انور تو
بیش‌ از این‌ تا كه‌ تو احساس‌ به‌ غربت‌ نكنی‌
مادرم‌ فاطمه‌ آمد عوض‌ مادر تو
شده‌ مجموعه‌ای‌ از خاطره‌ پا تا به‌ سرت‌
یاد حیدر كنم‌ از زخم‌ عمیق‌ سر تو
كمرم‌ راست‌ نگردد ز چنین‌ خم‌ شدنت
‌ با چه‌ رویی‌ ببرم‌ سوی‌ حرم‌ پ

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:04
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(السلام علی الدماء السائلات) *

1808
1

شعر حضرت عباس(السلام علی الدماء السائلات) السلام علی الدماء السائلات
کربلا در شب جمعه، غوغاست
بزم سینه زنی و غم، بر پاست
مادرش هم ز جنان می آید
بانی مجلس روضه، سقّاست
شاعر:محمدمهدی عبدالهی

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:05
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(ع)(این پهلوان با وفا آخر زمین خورد) *

8106
20

شعر حضرت عباس(ع)(این پهلوان با وفا آخر زمین خورد) این پهلوان با وفا آخر زمین خورد
قطعا در آن ثانیه که اکبر زمین خورد
من که شنیدم تیر تا بر مشک او خورد
از شرم روی مادر اصغر زمین خورد
هرگز نمی فهمم چنین مرد رشیدی
با آن همه هیبت چرا با سر زمین خورد
افتاد پای فاطمه از روی مرکب
انگار در محراب خود حیدر زمین خورد
افتادن بی دست بد دردی ست والله
لشکر که دید او از همه بدتر زمین خورد
بر غیرتش بر خورد زینب را ببیند
از فکر این طفلان بی معجر زمین خورد
وقتی زمین افتاد آنجا خوب فهمید
که حضرت زهراچگونه بر زمین خورد
وقتی علمدار حرم از اسب افتاد
دیدند بین خیمه یک خواهر زمین خورد
صد مرتبه از نیزه ها افتاد عباس
هر دفعه که افتاد یک دختر زمین خورد
چون قصه دستان او

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:08
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(اگر دست از سر لجبازیِ این آب بردارد) *

1653
1

شعر حضرت عباس(اگر دست از سر لجبازیِ این آب بردارد) اگر دست از سر لجبازیِ این آب بردارد
اگر از غم بپیچد در خودش هی تاب بردارد
تمام ماهیان منتظر ، مایوس می میرند
اگر سقای تشنه مشک را بی آب بردارد
صدای گام هایش دشت را مبهوت خود کرده
مبادا دشمن دیوانه سر از خواب بردارد
اگر باد خبر چین عطر او را پر کند در دشت ...؟
اگر که ابر، پرده از رخ مهتاب بردارد ...؟
خدایا ! چشم هایش را بپوشان ! کینه ی این قوم
اگر تیر ستم با نیت پرتاب بردارد ...؟
اگر آن دست ها از پای افتادند و مشکش را
بخواهد با لبان تشنه ی بی تاب بردارد ...؟
اگر چشمان زینب خون ببارد از غم عباس ...؟
تمام خاک را این سیل بی پایاب بر دارد ...؟
زبانم لال ! ...نه ... ای ساغر خشکیده ! با ساقی
بگو چشم

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:10
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(ع)(مشک من،تابه حرم چند قدم مانده نریز) *

1314
2

شعر حضرت عباس(ع)(مشک من،تابه حرم چند قدم مانده نریز) مشک من،تابه حرم چند قدم مانده نریز
خاکی از شرمندگی بر دل درمانده نریز
من دو دستم را به پایت ریختم،طاقت بیار
چون صدای گریه طفلان تو را خوانده نریز
مرد و قولش ، این من و نیزه و شمشیر و سنان
حرمله گر چه سه شعبه سمت ما رانده نریز
العطش گفتن طفلان ،نفسم را برده است
تو دگر آتش بر این سینه رنجانده نریز
ذکر لالایی تو کار شب و روز رباب
کودکش را با مشقت،تازه خوابانده نریز
شاعر:قاسم افرند

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(سینه من حرم توست مدد یا عباس) *

1190
2

شعر حضرت عباس(سینه من حرم توست مدد یا عباس) سینه من حرم توست مدد یا عباس
هرچه دارم کرم توست مدد یا عباس
آسمانها ابتدای نقطه سیرت بود
عرش زیر قدم توست مدد یا عباس
بخشش کوهی به کاهی از کرم
ذره ای،لطف کم توست مدد یا عباس
قبله هر عاشق صاحب دلی
طاق ابروی خم توست مدد یا عباس
در کنار کعبه چون تکیه زند
دست مهدی علم توست مدد یا عباس
جای جای بدنت زخم غم عشق بود
اشک شیعه مرحم توست مدد یاعباس
روز محشر شافع سینه زنانت ساقیا
دستهای قلم توست مدد یا عباس
شاعر : میلاد یعقوبی

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:13
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(اگر دست از سر لجبازیِ این آب بردارد) *

1156
1

شعر حضرت عباس(اگر دست از سر لجبازیِ این آب بردارد) اگر دست از سر لجبازیِ این آب بردارد
اگر از غم بپیچد در خودش هی تاب بردارد
تمام ماهیان منتظر ، مایوس می میرند
اگر سقای تشنه مشک را بی آب بردارد
صدای گام هایش دشت را مبهوت خود کرده
مبادا دشمن دیوانه سر از خواب بردارد
اگر باد خبر چین عطر او را پر کند در دشت ...؟
اگر که ابر، پرده از رخ مهتاب بردارد ...؟
خدایا ! چشم هایش را بپوشان ! کینه ی این قوم
اگر تیر ستم با نیت پرتاب بردارد ...؟
اگر آن دست ها از پای افتادند و مشکش را
بخواهد با لبان تشنه ی بی تاب بردارد ...؟
اگر چشمان زینب خون ببارد از غم عباس ...؟
تمام خاک را این سیل بی پایاب بر دارد ...؟
زبانم لال ! ...نه ... ای ساغر خشکیده ! با ساقی
بگو چشم

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:14
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(ابالفضل پشتُ پناه حسین(ع) *

1896
1

شعر حضرت عباس(ابالفضل پشتُ پناه حسین(ع) ابالفضل پشتُ پناه حسین(ع
علمدار دین، تکیه گاه حسین(ع
امید رقیه، وزیر حرم
شکوه علی در سپاه حسین(ع
تویی خالق عاشقیُ ادب
چه خوش صورتی قرص ماه حسین(ع
اگر چه بریدند دست تو را
گرفتی دو دستم به راه حسین(ع
تو حلال هر مشکلی، بی گمان
شده روضه خوان تو آه حسین(ع
زمین خوردی وُ خورد شده پشت شاه
زمین گیر شد خیمه گاه حسین(ع
پس از تو پر از آهُ دل شوره شد
و شد عصر سرخ و سیاه حسین(ع
و گهواره و گوش پاره شدند
دو جامانده ناب جاه حسین(ع
در این روضه، آقاست مهمان ما
به گو العجل در پناه حسین(ع
شاعر:حسین ایمانی

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:17
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(دنیا همیشه مانده دلش مات دستتان) *

1183

شعر حضرت عباس(دنیا همیشه مانده دلش مات دستتان) دنیا همیشه مانده دلش مات دستتان
آقا مجرب است کرامات دستتان
تصویر چشم های شما در نگاه آب
می لزرد آب وقت ملاقات دستتان
مانده ست در فرات عطش،خیمه ها هنوز
وقتی که منتشر شده آیات دستتان
مفهوم عشق و غیرت و اوج برادری
معنا شده ست در ادبیات دستتان
دیوان کربلا،قطعاتش نخواندنی ست
صد شکر،خوانده شد غزلیات دستتان
"دستانتان شبیه به دستان حیدر است
خورشید بی دلیل نشد مات دستتان
شاعر: محمد شريف (باران

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا رسول زاده

شعر حضرت عباس(زخمی که داغ رفتن تو بر جگر گذاشت) * رضا رسول زاده

3714

شعر حضرت عباس(زخمی که داغ رفتن تو بر جگر گذاشت) زخمی که داغ رفتن تو بر جگر گذاشت

بر چهره ی حسین همان دم اثر گذاشت

چون پاره گشت مثل دو چشم تو مشک آب

سقایی و تلاش تو را بی ثمر گذاشت

می خواست از فتادن تو جان دهد حسین

زینب برای یاری اش آمد ، مگر گذاشت

دستی کنار نعش تو بر سر گرفته بود

دستی دگر ز ماتم تو بر کمر گذاشت

با سرعت آمد و علمت را بلند کرد

زینب چو دید شه به سر نیزه سر گذاشت

تا عمر داشت عقده به قلب سکینه بود

او را چرا حسین ز تو بی خبر گذاشت

***

گفتی که راحتی که بمانی به علقمه

این ماندنت حریم مرا در خطر گذاشت

راز جدایی حرمت از من این بود

شرمندگی ز خیمه تو را دورتر گذاشتش

شاعر: رضا رسول زاده

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:20
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(بازوی محکم یاری ولایت عباس) *

1348

شعر حضرت عباس(بازوی محکم یاری ولایت عباس) بازوی محکم یاری ولایت عباس
یارُ یاور ولی تا به شهادت عباس
توکه بودیُ و چه کردی که امامت فرمود
ساقی آب و وفا، جان به فدایت عباس
تکیه گاه حرم تشنه طاها، افلاک
جا ندارد مگر زیر دو پایت عباس
آبرو دار شده هر که صدایت کرده است
در سرم نیست به جز حال و هوایت عباس
پسر ام بنین علقمه ثابت کرده
خود زهراست هوادار وفایت عباس
من کیم؟! مادر سادات شده مشتاقت
بر روی چادر خاکی شده جایت عباس
دستهایی که جدا شد به خدا می گیرد
دست دلسوختۀ درد و بلایت عباس
نام سقا که بیاید خود آقا باید
بین ما ناله کند، جان به فدایت عباس
شاعر: حسین ایمانی

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(حیدر امشب دوباره بابا شد) *

2094
1

شعر حضرت عباس(حیدر امشب دوباره بابا شد) حیدر امشب دوباره بابا شد
طفلی آمد و زود آقا شد
مادری با ادب پسر آورد
خوش به حال دل گداها شد
از همان بچگی مؤدب بود
نوکر بچه های زهرا شد
تا دم آخرش حسینی ماند
تا قیامت به هر دلی جا شد
"یا حسین" اولین کلامش بود
بی زبان حرف زد، مسیحا شد
دل ربود از تمام دریاها
بی عصا زد به آب، موسی شد
آب ها کیف می کنند از این
پسری که رسید و سقا شد
قمر آمد به پیش پاهایش
کلِّ هفت آسمان زجا پاشد
تا ببوسد جمال رویش را
فلکِ قد کشیده هم تا شد
زهره و مشتری خریدارش
خنده هایش عسل، مربا شد
تا نخندیده بود ابو فاضل
خنده زیبا نبود، حالا شد!
خنده کرد و حسین هم خندید
بَه که این صحنه ها چه زیبا شد!
و خدا هم ز خنده اش خندید
گرم سرم

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:24
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(قمر در آسمان کامل قشنگ است )( قمر در آسمان کامل قشنگ است ) *

2160
2

شعر حضرت عباس(قمر در آسمان کامل قشنگ است )(  قمر در آسمان کامل قشنگ است ) قمر در آسمان کامل قشنگ است
دو چشم خسته ی سائل قشنگ است
شنیدم پهلوانی گفت الحق
علم دست ابو فاضل قشنگ است
زبانت با عمل ممزوج اما
دلت وقتی که شد قابل قشنگ است
بدان غفلت تمامش بی ولاییست
به راه آوردن غافل قشنگ است
مریضت را به هر جایی نبرچون
شفا بی زحمت و عاجل قشنگ است
اگر آقای عالم بوتراب است
دلیل خلق ما از گل قشنگ است
علی یعنی سرانجام سعادت
قیامت در قیامت در قیامت
شاعر: علي اكبر حائري

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر زبانحال حضرت زینب با علمدار کربلا( بلند شو برادر بگو مرا نبرند) *

11733
13

شعر زبانحال حضرت زینب با علمدار کربلا(    بلند شو برادر بگو مرا نبرند) بلند شو برادر بگو مرا نبرند
بگو مرا به کنارت به خاک غم سپرند
عموی خوب رقیه بلند شو مگذار
که گوشهای لطیف سه ساله را بدرند
مُخدرات همه بی حفاظ و بی معجر
پناهگاه جهانند و خویش در به درند
رخی که دیده مهتاب و آفتاب ندید
ببین که لشگر دشمن چه خیره می نگرند
برای آنکه به هر عده قسمتی برسد
سر بریده تان را چه خوب می شمرند
سر ، سر تو برادر عجب هیاهوئیست
تمام لشگر کوفه پی سر قمرند
گمان کنم که از امروز تا به چندین ماه
زنان کوفی و شامی دگر طلا نخرند
به هر بهانه بگویند ناسزا بر ما
چو از کنار صف دختران ما گذرند
بس است دعبل و فکر دل پیمبر کن
که عرشیان ز غمش غرق ناله و شررند
شاعر: مجيد خضرايي

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(در علقمه صدا به صدا هم نمي رسد) *

1867

شعر حضرت عباس(در علقمه صدا به صدا هم نمي رسد) در علقمه صدا به صدا هم نمي رسد
آخر چرا اميد و پناهم نمي رسد
بيرون خيمه منتظرش مانده ام ولي
باور نميكنم به نگاهم نمي رسد
اين جا به روي من همه شمشير مي كشند
وقتي به داد و ناله و آهم نمي رسد
دشمن به فكر حمله فتاده است تا شنيد
عباس من به جمع سپاهم نمي رسد
گفتم به زينبم كه زمان اسارت است
ديگر به خيمه ها گواهم نمي رسد
كم كم غروب روز دهم مي رسد ز راه
اما زمان رويت ماهم نمي رسد
من گريه ميكنم همگي خنده مي كنند
در علقمه صدا به صدا هم نمي رسد
شاعر: محمد حسن بيات لو

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(وقتي گدايي را پناهي نيست ديگر) *

1430

شعر حضرت عباس(وقتي گدايي را پناهي نيست ديگر) وقتي گدايي را پناهي نيست ديگر
جز كوچه ي چشم تو راهي نيست ديگر
جز تو به حاجت ها الهي نيست ديگر
اين جذبه ها خواهي نخواهي نيست ديگر
تو شمعي و گرماي تو پروانه پرور
مشكت به دوشت بود و اشكم را گرفتي
ماهي و از خورشيد هم غم را گرفتي
بي شك يداللهي كه پرچم را گرفتي
دادي دو دستت را دو عالم را گرفتي
تا كه بريزي زير پايِ شاهِ بي سر
جنگاوريت را ز بابا ميشناسي
اُمّ البنين را عبد زهرا ميشناسي
وقتي برادر را تو آقا ميشناسي
از هر كسي بهتر خودت را ميشناسي
باب الحوائج ميشوي تا روز محشر
آمد سكينه از عمويش خواهشي داشت
اشكش شبيه دستِ گرمش لرزشي داشت
اي مردِ طوفاني نگاهت بارشي داشت
كم كم كه موج ِسينه ات آرامشي داشت
در

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:00
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(از آب دگر بر لب دختر سخنی نیست) *

1254

شعر حضرت عباس(از آب دگر بر لب دختر سخنی نیست) از آب دگر بر لب دختر سخنی نیست
بعد از تو در این معرکه بر من وطنی نیست
از ناز دو چشمان تو خواندم که برادر
در رفتن مهتاب دگر آمدنی نیست
یک لحظه شنیدم که صدای تو عوض شد
در آینه ي چهره نمایت دهنی نیست
رحمت به همان گرگ بیابانی صحرا
بر پیکر کوچک شده ات پیروهنی نیست
تکرار شده واقعه ي اکبر لیلا
وقتی که از آن قامت رعنا بدنی نیست
آن کهنه عبا شد کفن اکبر صد چاک
شرمنده که در سور و بساطم کفنی نیست
ماندم چه کنم وای خدایا تو کمک کن
انگار معمای تنش حل شدنی نیست

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:03
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(بس که نیزه به طواف قمرت ریخته است) *

2433

شعر حضرت عباس(بس که نیزه به طواف قمرت ریخته است) بس که نیزه به طواف قمرت ریخته است
دور و اطراف تنت، بال و پرت ریخته است
اثر ضرب عمود است اگر می بینم
به روی شانه ات اینطور سرت ریخته است
ذره ذره ز سر ِ زین به زمین آمده ای
تکه تکه بدنت دور و برت ریخته است
سر شرمندگی از شاه چنان سوخت دلت
عوض اشک ز چشمت، جگرت ریخته است
آخر ای سرو در این دشت نظر خورد قَدَت
که در این قبر تن مختصرت ریخته است

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:06
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(آقا یواش بال و پرت تیر میخورد) *

1714

شعر حضرت عباس(آقا یواش بال و پرت تیر میخورد) آقا یواش بال و پرت تیر میخورد
اینجا تمام دور و برت تیر میخورد
بی دست میروی و زمین میخوری و آه
یعنی حرم ببین سپرت تیر میخورد
یک چشم تیر و چشم دگر کودک رباب
همراه مشک، چشم ترت تیر میخورد
هرکس رسید جرعت سقا کشان گرفت
ای خاک بر سرم که سرت تیر میخورد
لعنت به حرمله که ز شوری چشم او
هر گوشه گوشه ی جگرت تیر میخورد
ام البنین ببین که دعا مستجاب شد!!!
ام البنین ببین قمرت تیر میخورد!!!
رو به مدینه میکنی و یاد مادرت
در جمله های شعله ورت تیر میخورد
با چشمهای خیس پیمبر خطاب کرد
زهرای من برو...پسرت تیر میخورد
تا پر کشید ناله ی ادرک اخای تو
هر واژه واژه ی خبرت تیر میخورد
آمد حسین موی پریشان و پا کشان
گفتی برو

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(خورشید روی خویش نهان کرده در نقاب) *

1523
1

شعر حضرت عباس(خورشید روی خویش نهان کرده در نقاب) خورشید روی خویش نهان کرده در نقاب
شرم است در رُخ اش که برون آید از حجاب
شب بود و مرد آب رسان گریه می نمود
می گفت : تشنه اند یتیمان غرق خواب
وقتی که پرده های سیاهی کنار رفت
تیغ برنده دید و لبِ تشنه و سراب
چشمان پر ز اشک برادر نظاره کرد
می دید خیمه گاه عزیزان خود خراب
می دید « زینبی » که پر از غصّه بود و غم
یک خواهری که داشت نگاهی پُر التهاب
گفتا چه جای ماندن و اینجا نشستن است
باید برای آب رساندن کنم شتاب
از جا بلند گشته و مشکش به روی دوش
حالا نهاده است دگر پای در رکاب
فر یاد زد کسی که دگر جای غصّه نیست
عباس رفته است به یاری مشک آب
می تازد آن سوار علمدار صف شکن
رخشنده است چهره ی او چون طلای ناب

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر امیرالمومنین و حضرت عباس(یا علی! کیست می آید شتابان سوی تو؟) *

3418
5

شعر امیرالمومنین و حضرت عباس(یا علی! کیست می آید شتابان سوی تو؟) یا علی! کیست می آید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟
آمده پیش تو تا مشق سپه داری کند
تا به سبک «حیدر»ی تمرین کرّاری کند
می زند زانو که رسمت را بیاموزد، علی!
با چه شوقی بر لبانت چشم می دوزد، علی!
مانده ام در بهت شاگردی که استادش تویی
هم چراغ رفتن و هم نور ایجادش تویی
بارها آن اسم زیبا را شنیدم من ولی
چیز دیگر بود عباسی که تو گفتی علی!
با صدایی مهربان گفتی: بیا عباس من!
تیغ را بردار با نام خدا عباس من!
نور چشمان علی! پیش پدر چرخی بزن
شیرِ من! شمشیر را بالا ببر، چرخی بزن
این چنین با هر دو دستت تیغ را حرکت بده
دست چپ را هم به وزن تیغ خود عادت بده
فکر کن هر حالتی بر جنگ حاکم می شو

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(اینکه بر سینه ی خود داغ برادر دارد) *

6875
20

شعر حضرت عباس(اینکه بر سینه ی خود داغ برادر دارد) اینکه بر سینه ی خود داغ برادر دارد
نتواند که سر از سینه ی تو بردارد
تیرها با همه قامت به تنت جا شده اند
وای بر من چه قدر پیکر تو پر دارد
میکشی پا به زمین و کمرم می شکنی
کمی آرام که در پای تو مادر دارد
میکشد تیر ز چشمان تو با دست کبود
ولی این تیر چرا هیبت خنجر دارد
ای رشید حرمم بی تو حرم غارت شد
آخر این خیمه ی آتش زده دختر دارد
چه شده با سرت از ضربه ی سنگین عمود
بین ابروی تو سخت است ترک بردارد

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:11
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(چشم ها غرق تماشا، که نیامد عباس) *

3565
6

شعر حضرت عباس(چشم ها غرق تماشا، که نیامد عباس) چشم ها غرق تماشا، که نیامد عباس
نگران بر لب دریا،که نیامد عباس
اشک ها همسفر آه، در آن لحظه ی تلخ
خسته از دیدن صحرا که ، نیامد عباس
کودکان منتظر او که مگر برگردد
آه از این شوق تماشا، که نیامد عباس؟!
بانگی از دور که در حنجره زخمی دارد
می کند فاش سخن را: که نیامد عباس
کودکی از دل خیمه، به پدر می گوید:
تو ندیدیش؟ بگو،یا که نیامد عباس!

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد