رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
میخواهم از آن ساقی عاشق بنویسم
نم نم به خروش آیم و هق هق بنویسم
دل خون شد و از معرکه دلدار نیامد
"ای اهل حرم میر و علمدار نیامد"
در هر قدمت هر نفست جلوه ی ذات است
وصف تو فراتر ز شعور کلمات است
ر حسرت لبهای تو لبهای فرات است
عالم همه از این همه ایثار تو مات است
از علقمه با دیده ی خونبار نیامد
"ای اهل حرم میر و علمدار نیامد"
سقا تویی و اهل حرم چشم به راهت
دل ها همه مست رجز گاه به گاهت
هر چند تو بودی و عطش بود و جراحت
دلواپس طفلان حرم بود نگاهت
سقای ادب جلوه ی ایثار نیامد
"ای اهل حرم میر و علمدار نیامد"
افتاد نگاه تو به مهتاب دلش ریخت
وقتی ب
- چهارشنبه
- 14
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 15:02
- نوشته شده توسط
- یحیی


