اشعار حضرت ابوالفضل العباس (ع)

مرتب سازی براساس

شعر شب تاسوعا(حضرت عباس)(بعد از اذان ظهر زمين پر غبار شد) *

2593
2

شعر شب تاسوعا(حضرت عباس)(بعد از اذان ظهر زمين پر غبار شد) بعد از اذان ظهر زمين پر غبار شد
چشمان خيس علقمه تاريك و تار شد
وقتي عمود بوسه به پيشاني تو زد
قلبم شكست ، چشم قشنگت خمار شد
دستت كه قطع شد همگي جنگجو شدند
فرياد ميزدند ، چه شيري شكار شد
تو روي خاك بودي و دور و بر حسين
تا چشم كار كرد پر از نيزه دار شد
آن كودكي كه جاش روي شانه ي تو بود
پايش به روي خاك پر از نيش خار شد
عباس ! خوب شد نديدي بدون تو
ناموس اهلبيت به صحرا چكار شد
آه اي ركاب حضرت زينب بدون تو
يك كاروان به ناقه ي عريان سوار شد
شمشير سيدالشهدا تا شكستنت
از داغ تو خميده قد ذوالفقار شد
دستت هنوز دور علم بود روي خاك
اين خاطره براي ابد ماندگار شد
شاعر:محمد ناصری

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر مرثیه حضرت عباس(آسمان چرخید و چرخید، آسمان چرخید و مشک) *

1163
2

شعر مرثیه حضرت عباس(آسمان چرخید و چرخید، آسمان چرخید و مشک) آسمان چرخید و چرخید، آسمان چرخید و مشک
آسمان لرزید و لرزید، آسمان لرزید و اشک
دست با فوّاره‌ی خون، هم نفس شد با زمین
بازو امّا، مثل باران، چکّه چکّه روی زین
خاک تشنه، جرعه جرعه تشنه تر از مشک شد
آسمان هم رفته رفته، قطره قطره اشک شد
آه ای عشق! ای همه خون ریز، این دست من ست
دستِ دست افشان ترین عاشق، به گاه رفتن ست
این که می‌بینی به مسلخ، همچو بسمل شوقناک
نبض افلاک ست جاری، گشته در آغوش خاک
فاش می‌گویم که وقتی رفت دستم سوی آب
شد فراموشم، تعهّد نامه ام با بوتراب
عهد کرده بودم از جایی که رسم ساقی است
تشنه مانم، تشنه تا جان در نگاهم باقی است
لحظه ای دستم برای امتحان آب رفت
همچو مروارید، در اندیشه‌ی

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(آینه آینه آب است که افتاد، شکست) *

1578

شعر حضرت عباس(آینه آینه آب است که افتاد، شکست) آینه آینه آب است که افتاد، شکست
موج در حالِ شتاب است که افتاد، شکست
چه صدایی ست که از خیمه به صحرا پیچید؟!
دلِ یک خانه خراب است که افتاد، شکست
چیست این سرخی ِ از مشک تراویده به خاک؟!
لابد این جام شراب است که افتاد، شکست
چیست این چیست که بر دیده گذارد ارباب؟!
لوح ِ آیاتِ کتاب است که افتاد، شکست
بی سبب نیست که دستی به کمر دارد او
چشم ِ زیبای تو را بست که افتاد، شکست
این که بی آب شده، پاره شده، مشک که نیست
شیشه يِ عُمر ِ رباب است که افتاد، شکست
دختری آمد و پرسید: علم کو بابا؟
پاسخش این دو جواب است که: افتاد، شکست
شاعر:محمد رسولی

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(او صدا میزد ولی سقا خجالت میکشید) *

3117
6

شعر حضرت عباس(او صدا میزد ولی سقا خجالت میکشید) او صدا میزد ولی سقا خجالت میکشید
از نگاه زینب کبری خجالت میکشید
او صدا میزد امان نامه گرفتم قوم و خویش
اوصدا میزد بیا... آقا خجالت میکشید
او صدا میزد که باجان خودت بازی نکن
حیدر کرببلا... اما خجالت میکشید
یوسف ام البنین با کوهی از شرمندگی
در کنار یوسف زهرا خجالت میکشید
هضم این مطلب برایش سخت بود - از بچه ها
اغروب روز عاشورا خجالت میکشید
تشنه بود اما به روی خود نمی آورد - خب
هرچه باشد از غم فردا خجالت میکشید
بچه ها از تشنگی در خیمه لَه لَه میزدند
ساقی آب آور تنها خجالت میکشید
فکر وذکرش بود پیش طفل معصوم رباب
روزوشب با نغمه ی لالا... خجالت میکشید
هَمُّ غَمَّ اش بود تا آب آورد در خیمه ها
غصه اش ا

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:50
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

شعر حضرت عباس(ع)(تا می شود ز چشمه ی توحید جو گرفت) * علی اکبر لطیفیان

1611

شعر حضرت عباس(ع)(تا می شود ز چشمه ی توحید جو گرفت) تا می شود ز چشمه ی توحید جو گرفت
از دست هر کسی که نباید سبو گرفت
تو آبی و به آب تو را احتیاج نیست
پس این فرات بود که با تو وضو گرفت
کوچک نشد مقام تو ،نه! تازه کربلا
با آبروی ریخته ات آبرو گرفت
شرم زیاد تو همه را سمت تو کشید
این آفتاب بود که با ماه خو گرفت
دیگر برای اهل بهشت آرزو شدی
وقتی عمود ازسر تو آرزو گرفت
خیلی گران تمام شد این آب خواستن
یک مشک از قبیله ی ما یک عمو گرفت
از آن به بعد بود صداها ضعیف شد
ازآن به بعد بود که راه گلو گرفت
***
زینب شده شکسته غرورش،شنیده ای؟
دست کسی به کنج النگوی او گرفت
در کوفه بیشتر به قدت احتیاج داشت
با آستین پاره نمی شد که رو گرفت
شاعر : علی اکبر لطیفیان

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح و مناجات حضرت عباس(ز سجایای تو انگار به ما هم دادند) *

1642
1

شعر مدح و مناجات حضرت عباس(ز سجایای تو انگار به ما هم دادند) ز سجایای تو انگار به ما هم دادند
یعنی ای ماه ز مهر تو بما غم دادند
ادب ماه بنازم که به ما نور دهد
این همه عشق، نگویید بما کم دادند
ای لب لعل تو نازم که به خشکی دریاست
شکر لِلَّه به ما هم کمی از یم دادند
ز وفاداری تو علقمه شد عالمگیر
یعنی از مکتب تو نور به عالم دادند
مادرت ام بنین درس ادب داد تو را
این تو بودی که از این درس دمادم دادند
ذکر غم های حسین از لب تو چون برخواست
قبل هر چیز به یمن تو بما هم دادند
در تماشای تو دلداده تر از زینب کیست؟
این حسین است که بی تو، به قدش خَم دادند
هرکه مست تو شود کار مسیحا بکند
گویی از جام تو بر عیسی مریم دادند
راستی واسطۀ نام کلیم الله کیست؟
می ساقیست به موسی

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:57
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(ع)(وقتی از خیمه ی تو ساقی لشکر کم شد) *

1608
4

شعر حضرت عباس(ع)(وقتی از خیمه ی تو ساقی لشکر کم شد) وقتی از خیمه ی تو ساقی لشکر کم شد
از سر اهل حرم این همه معجر کم شد
تا که از علقمه برخاست اخا ادرکنی
بین گهواره صدای علی اصغر کم شد
مادرم رفت ، پدر بود ، پدر رفت ، حسن
از من امروز به یکجا دو برادر کم شد
دل ما کم شد اگر بعد شما حرفی نیست
حرف این است چرا از تنتان سر کم شد
تو حرم را به منِ خسته سپردی امّا
هر چه کردم نشد از خیمه دو دختر کم شد
تو زمین خوردی و از عمر کمم دیدی که
مانده بود آنچه همان لحظه ی آخر کم شد
خوب کردی روی نیزه تو به بالا رفتی
لااقل دیدِ تو را غصه ی مادر کم شد

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:03
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(ع)(گر غم به دلت داری، غمخوار ابالفضل است) *

1762
1

شعر حضرت عباس(ع)(گر غم به دلت داری، غمخوار ابالفضل است) گر غم به دلت داری، غمخوار ابالفضل است
دل را نده بر هر کس، دلدار ابالفضل است
مجموعه ی تقوا و، ایثار ابالفضل است
در لشکر ثاراله، سردار ابالفضل است
آری ادبش را او از، ام بنین دارد
صد خادم درباری، چون روح الامین دارد
از قامت او پیدا، روی پدرش باشد
هر خصم فراری از، تیغ و سپرش باشد
نذر پسر زهرا، دستان و سرش باشد
خورشید حسین است و، این هم قمرش باشد
شد ماه بنی هاشم، تنها لقب عباس
مهتاب خورَد غبطه، بر خال لب عباس
تیغ و علمِ حق است، تیغ و علم عباس
لرزه به جهان افتد، با هر قدم عباس
در پای نهال دین، چون ریخت دم عباس
محشر به کف زهراست، دست قلم عباس
تا دست جدای او در، حشر عیان گردد
هر عبد گنهکاری، بخشیده به

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:11
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت ابالفضل عباس(ع)(امیر علقمه از صدر زین به زیر افتاد) *

1242

شعر حضرت ابالفضل عباس(ع)(امیر علقمه از صدر زین به زیر افتاد) امیر علقمه از صدر زین به زیر افتاد
میان لشگری از تیغ و نیزه گیر افتاد
دو دست زخمی او ماند و طعنه ی تکبیر
به یــاد مــنــزلت آیــه ی غــدیر افــتــاد
چقدر شِدت ضرب عمود سنگین بود!
دوبــاره چند تــرک بر دل کویــر افتاد
نگاه خسته و شرمنده اش به آقا گفت:
ببخش‎‏ْ، مشک حرم بین این مسیر افتاد
چگونـه پیکـر او را بـه خـیـمه هـا ببرد؟
حسین گریه کنان فکر یک حصیر افتاد
شاعر:وحید قاسمی

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(ع)(بسته از خون دلم راهِ تماشا شده است) *

2657
1

شعر حضرت عباس(ع)(بسته از خون دلم راهِ تماشا شده است) بسته از خون دلم راهِ تماشا شده است
تشنگيِّ لبِ تو حيرت دريا شده است
مادرت امّ بنين نيست اگر بر سر ِ تو
همه يِ دشت پُر از گريه يِ زهرا شده است
داغ ِ دستِ قلم و مشك و علم پيرم كرد
بي تو ناچيزترينم، كمرم تا شده است
بين اين لشگر ِ سرمستِ غرور از بدنت
پاسخ گريه يِ من خنده و هورا شده است
قسمتي از سر ِ تو ريخته بر شانه يِ تو
واي بر من چقدر زخم ِ سرت وا شده است
اين تمام بدنت نيست علمدار رشيد
چقدر فاصله در قَدِّ تو پيدا شده است
گرچه بعد از رويِ زين نقش ِ زمينت كردند
تكه هايِ بدنت بر سر ِ من پا شده است
كاسه ي چشم كجا؟ حجم ِسر ِ تير كجا؟
آه در چشم تو شمشير ِ سه پر جا شده است
ميكشم تير من از چشم تو برخيز

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(با نام ابالفضل گرفتار حسينيم) *

6787
5

شعر حضرت عباس(با نام ابالفضل گرفتار حسينيم) با نام ابالفضل گرفتار حسينيم
او كرده صدا گرمي ِ بازار حسينيم
از مادر ِ او هرچه كه گفتيم گرفتيم
از اُمّ بنين است عزادار حسينيم
عباس مدد كرد در اين خانه بمانيم
عباس شفا داد كه بيمار حسينيم
او بابِ حسين است عجب باب وسيعي
او راه به ما داد كه دربار حسينيم
از اوست حرارت به دل و اشك به چشمي
او جرأتمان داده خريدار حسينيم
او خرجي ره داده به پابوس رسيديم
او خواست ببينيم كه زوار حسينيم
در روز نهم حاجت يكساله بگيريم
از نفسْ تُهي و همه سرشار ِِحسينيم

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(اي قد بلند، در دلِ صحرا بلند شو) *

2848
1

شعر حضرت عباس(اي قد بلند، در دلِ صحرا بلند شو) اي قد بلند، در دلِ صحرا بلند شو
اي قد خميده، اي قَدِ طوبا بلند شو
بعد از تو نيست قُوَتِ قلبي به خواهرم
بعدِ تو ميشوم تك و تنها بلند شو
از خيمه گاه تا به كنار تو آمدم
ناله زدم مُدام كه سقا بلند شو
دور و برم ببين همه در حالِ شادي اند
پايان بده به خنده و هورا بلند شو
بنگر كه دشمنان همه نزديكتر شدند
آرامش دلِ همه زن ها بلند شو
راضي نشو كه گريه كنم اينهمه در اين
دشتي كه هست غرق ِ تماشا بلند شو
يك دشت چشمشان به من و اهل خيمه ها
تا كه نرفته خيمه به يغما بلند شو
دستِ تو روي خاك ولي دستِ دخترم
از ترس رفته است به بالا بلند شو
حالا كه مادرم به كنار تو آمده
حدِّاقل به خاطر زهرا بلند شو
شاعر:محمد حسین بیات

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:28
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(ذكر سماواتيان ثناى اباالافضل ) *

1278

شعر حضرت عباس(ذكر سماواتيان ثناى اباالافضل ) ذكر سماواتيان ثناى اباالافضل
خيل ملك ، خادم سراى اباالفضل
بامژه روبد غبار، حور بهشتى
از حرم و صحن با صفاى اباالفضل
گر به شهان مى برند رشگ خلايق
فخر به شاهان كند گداى اباالفضل
هيچ ز بيگانگى به حق نبرد راه
هر كه نگرديد آشناى اباالفضل
پامكش از درگهش كه عقده گشايى
هست به دست گره گشاى اباالفضل
غم نبرد راه بر دلش به صف حشر
هر كه بود در دلش ولاى اباالفضل
ور نه كه مى برد جان ز قوم جفا جو
از دم شمشير جانگزاى اباالفضل
آب ننوشيد بى حسين دست و دل از جان
اين روش از همت و حياى اباالفضل
شست به راه حسين دست و دل از جان
اجر اباالفضل با خداى اباالفضل
پاس وفا داشت آنچنان كه بماندند
اهل وفا مات بر وفاى اباالفضل
ب

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس( ای ساغر دل شکسته عباس) *

1107
1

شعر حضرت عباس( ای ساغر دل شکسته عباس) ای ساغر دل شکسته عباس
در حسرت آب خسته عباس
عباس فدای غیرت تو
مات است فلک ز همت تو
ای آیینۀ ظهور حیدر
در چهرۀ توست نور حیدر
رفتی و مرا ز پا نشاندی
داغت به دل حرم نشاندی
تا چشم تو را دریده دیدم
در آن رخ یک شهیده دیدم
ابروی شکسته ات عجیب است
بعد تو برادرت غریب است
مانده نگه تو با اشاره
عباس به سوی مشک پاره
طفلی که به گاهواره باشد
بعد از تو گلوش پاره باشد
آغاز شود دگر جسارت
شد روزیِ زینبم اسارت
ممنون تو ای برادرم من!
جسم تو حرم نمی برم من
در حسرت آب خسته عباس
عباس فدای غیرت تو
مات است فلک ز همت تو
ای آیینۀ ظهور حیدر
در چهرۀ توست نور حیدر
رفتی و مرا ز پا نشاندی
داغت به دل حرم نشاندی
تا چشم تو را در

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:37
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(ع)(ای‌ كه‌ غم‌ تو داده‌ بروز انكسار من‌) *

1606

شعر حضرت عباس(ع)(ای‌ كه‌ غم‌ تو داده‌ بروز انكسار من‌) ای‌ كه‌ غم‌ تو داده‌ بروز انكسار من‌
برخیز و خود ببین‌، دل‌ بی‌ غمگسار من‌
برخیز و خود، شكستگی‌ قامتم‌ ببین
‌ زیر سؤال‌ رفته‌ همه‌ اقتدار من‌
ای‌ پاسبان‌ و پشت‌ و پناه‌ خیام‌ من‌
بی‌ تو شكست‌، شیشۀ‌ صبر و قرار من‌
صاحب‌ لوای‌ لشكرم‌، ای‌ صاحب‌ رجز!
خیز و به‌ اهتزار درآور، شعار من‌
چشم‌ خمار، باز كن‌ ای‌ ساقی‌ خموش‌!
باشد سبوی‌ مشك‌ تهی‌، آشكار من‌
ای‌ باب‌ حاجتم‌، به‌ توأم‌ حاجتی‌ بود
تنها بده‌، جواب‌ لب‌ شیر خوار من‌
جانا، گمان‌ مبر كه‌ تو افتاده‌ای‌ ز پا
زیرا كه‌ تا به‌ حشر، تویی‌ تك‌ سوار من‌
بعد تو دست ها به‌ جسارت‌ چو وا شود
زینب‌ به‌ تازیانه‌ رود از دیار من‌
خوش‌، بوی‌ یاس‌ مقتل‌ عباس‌ م

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(ع)(صدائي برآمد از آن دور دست) *

1237

شعر حضرت عباس(ع)(صدائي برآمد از آن دور دست) صدائي برآمد از آن دور دست
زحلقوم ديوي نگون‌بخت و پست
كه عباس اي خويش دلبند من
تو اي با رگ و ريشه پيوند من
بيا با تو دارم پيام از يزيد
به سوي تو آورد دم از جان نويد
بيا راه عقل و سلامت بگير
زدستم برات امامت بگير
غنيمت شمار اين زماني كه هست
زدستم بگير اين اماني كه هست
بينديش اكنون به سود و زيان
نماندست فرصت نمانده زمان
چو آن ابله از گفته آمد خموش
بدل خون عباس آمد بجوش
زشرم برادر عرق ريز بود
خموش و بدل آتشش تيز بود
حسينش ندا داد و گفتا چنين
كه پاسخ بگو پور امّ البنين
توعباس شمشير برّان من
پناه حرم جان تو جان من
تو خود صاحب اختيار خودي
در اين عزم خود اعتبار خودي
در آن لحظه انتخاب طريق
شد عباس در ب

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(بلبلم و زمزمه سر ميدهم) *

1920
2

شعر حضرت عباس(بلبلم و زمزمه سر ميدهم) بلبلم و زمزمه سر ميدهم
از گل روي تو خبر مي دهم
لاله‌ام و بر دل من داغ تست
هديه‌ايت از خون جگر مي‌دهم
عاشقم و كعبه كوي تو را
بوسه بديوار و به در مي‌دهم
شمعم و با هر نفس آتشين
از تب عشق تو خبر مي‌دهم
اي تو اميد دل من يا حسين
خاك رهت جاي به سر مي‌دهم
با نظري گر بنوازي مرا
جان بتو پاداش نظر مي‌دهم
گر ببريدند يكي دست من
در ره تو دست دگر مي‌دهم
عاشق حقم من و در راه دوست
دست و دل و ديده و سر مي‌دهم
نيست عجب گر زدلم خون چكد
باغ گلم، لاله تر مي‌دهم
من خجلم، گر كه نياورد دم آب
از مژه‌ات سيل گهر مي‌دهم
بسكه شوم داغ زياد لب
گرمي خجلت به شرر مي‌دهم
چونكه ترا بنده‌ام، از فرط جاه
خط غلامي به قدر مي‌دهم
من ز

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:46
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روضه حضرت عباس(از خواهش لبهاي او بي تاب شد آب) *

1461

شعر روضه حضرت عباس(از خواهش لبهاي او بي تاب شد آب) از خواهش لبهاي او بي تاب شد آب
از شرم آن چشمان آبي آب شد آب
وقتي که خم شد نخل‌ها يکباره ديدند
لبخند زد مَرد و پر از مهتاب شد آب
آنقدر بر بانوي دريا سجده مي‌کرد
تا در قنوت آخرش محراب شد آب
زيباترين طرح خدا بر پرده‌ها رفت
وقتي ميان دستهايش قاب شد آب
يک لحظه با او بود اما تا هميشه
از چشمهاي تشنه‌اش سيراب شد آب
آن تيرها، شمشيرها باريد و باريد
توفان گرفت و گرد او گرداب شد آب
تير آمد و ... از حسرت مشکي که مي‌مرد
مرداب شد، مرداب شد، مرداب شد آب
شاعر:قاسم صرافان

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:57
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روضه حضرت عباس(عاقبت دست رسای تو جدا خواهد شد) *

2055
1

شعر روضه حضرت عباس(عاقبت دست رسای تو جدا خواهد شد) عاقبت دست رسای تو جدا خواهد شد
عاقبت ماه جمال تو دو تا خواهد شد
تیر ها زائر چشمان سیاهت گردند
چشمت آیینه تمثال خدا خواهد شد
بعد تو یک حرم و لشکری از نامردان
غیرت الله چه گویم؟ که چه ها خواهد شد
نفس سوخته مشک پر آبت گوید
العطش زمزمه اهل سما خواهد شد
جسم پر خون در علقمه و بین حرم
هیبت روضه العباس به پا خواهد شد
بی عمو خیمه و بی آب شود مشک عمو
شادی خیمه مبدل به عزا خواهد شد
لشگری هلهله فتح به پا خواهد کرد
دختری بین حرم نوحه سرا خواهد شد
بی علمدار علم دست یتیمان افتد
گیسوی سوخته در باد رها خواهد شد
علقمه قبله حاجات خلائق گردد
نام تو آیه ایثار و وفا خواهد شد
شاعر:سید محمدمیر هاشمی

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 17:01
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روضه حضرت عباس(نقاش اسب را كه زمينگير مي كشد) *

1506

شعر روضه حضرت عباس(نقاش اسب را كه زمينگير مي كشد) نقاش اسب را كه زمينگير مي كشد
يا چهره ي عموي مرا پير مي كشد
بي آب، مشك را و علم را بدون دست
يا چشم را حوالي يك تير مي كشد
از لا به لاي نيزه و از لا به لاي تير
كفتار را به سينه ي يك شير مي كشد
موضوع قصه چيست چه خوابي است ديده ام؟
احساس مي كنم كمرم تير مي كشد...
بايد كه خون گريست زمين ناله مي كند
يك دشت را براي تو پُر لاله مي كند
پيشاني ات نگاه مرا خيره مي كند
آبي آسمان مرا تيره مي كند
با مشك روي دوش به ما فكر مي كني
با دست و سر به دين خدا فكر مي كني
يا فكر مي كني كه حسين است و بعد از آن
تنها، علي ميان حنين است و بعد از آن
اين شام آخر است و صليب است و بعد از آن
صد خنجر است و حنجر سيب است و بعد ا

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 17:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روضه حضرت عباس(تیغ بین دو ابروش به هم برگشته) *

1864
2

شعر روضه حضرت عباس(تیغ بین دو ابروش به هم برگشته) تیغ بین دو ابروش به هم برگشته
آنکه ابروش چنان تیغ دو دم بر گشته
بس که موزون و تراز است به چشمم انگار
پیش بالاش بلندای علم برگشته
رد پایش طرف آب چرا این گونه ست؟
یک قدم رفته به پیش و دو قدم برگشته
خوب دقت کن از طرز قدم ها پیداست
که به کرات سرش سمت حرم برگشته
چقدر تیر که تا سینه ی او آمده و
دختری خورده به عباس قسم برگشته
ار سر یوسف تا آخر قرآن تنش
آیه ی کوتاه دست قلم برگشته
تیغ وا کرده دو ابرو وسط پیشانیش
آنکه ابروش چنان تیغ دودم برگشته
شاعر:مهدی رحیمی

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 17:04
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روضه حضرت عباس(ع)(سوگند به عاشورا عباس نمی میرد) *

4761
9

شعر روضه حضرت عباس(ع)(سوگند به عاشورا عباس نمی میرد) سوگند به عاشورا عباس نمی میرد
غیرت شد از او احیا عباس نمی میرد
تا دور جهان باقیست ما تشنه و او ساقیست
دارد لقب سقا عباس نمی میرد
دل راز عطش دارد بس ناز عطش دارد
لب تشنه و دل دریا عباس نمی میرد
سوگند به حالاتش ایثار و موالاتش
در ظاهر و در معنا عباس نمی میرد
بیگانه ی خودکامه بنوشت امان نامه
عباس نرفت زیرا عباس نمی میرد
می ریخت ز سر خونش بر چهره گلگونش
می گفت ولی زهرا عباس نمی میرد
زیبا سند صبرش ، شد کوچکی قبرش
خوان نغمه واویلبا عباس نمی میرد
هر جا علمی دیدی صاحب کرمی دیدی
فریاد بزن آنجا عباس نمی میرد

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 17:05
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روضه حضرت عباس(ع)(داری به یک فرات بدل میکنی مرا) *

1591
1

شعر روضه حضرت عباس(ع)(داری به یک فرات بدل میکنی مرا) داری به یک فرات بدل میکنی مرا
مضمون صد شریعه غزل میکنی مرا
من عمق بی کسی تو را درک میکنم
وقتی شبیه مشک بغل میکنی مرا
پیش تو هیچ مشکلی آنقدر سخت نیست
در ظرف چند ثانیه حل میکنی مرا
اینقدر در مدار خودت دور من مگرد
داری در این مدار ، زحل میکنی مرا
صبح است ساقیا و تو آیا به یک نگاه
مهمان دو پیاله عسل میکنی مرا؟
شاعر:رضا جعفری

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 17:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روضه حضرت عباس(ع)(پهنه ی دشت اگر دل نگران است هنوز) *

2567
2

شعر روضه حضرت عباس(ع)(پهنه ی دشت اگر دل نگران است هنوز) پهنه ی دشت اگر دل نگران است هنوز
بر تن خاک ، علم بار گران است هنوز
مردی از قافله ی نور ز اسب افتاده است
نبض امید به دست ضربان است هنوز
آسمان تیره شد و از غم مرگ تو گریست
شط پر از قافله ی اشک روان است هنوز
آفتاب از اثر تشنگی ات میسوزد
بر دل مشک از این داغ نشان است هنوز
قامت سبز تر از هر چه بها رت پژ مرد
یادگار تو از آن روز، خزان است هنوز
شب ز راه آمده اما همه جا روشنی است
چشم خورشید پی آه جوان است هنوز
شاعر:اشرف السادات مشتاقی

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(تیر می آمد ز هر سو چون بر این اعضای من) *

1831

شعر شهادت حضرت عباس(تیر می آمد ز هر سو چون بر این اعضای من) تیر می آمد ز هر سو چون بر این اعضای من
پای می کوبید آن سو لشگر اعدای من
مست بودم، دست دادم، بال بگرفتم ز عرش
در جنان بالاتر از هر کشته باشد جای من
چشم رفت و دست رفت و مشک رفت و آب ریخت
فرق بشکست و علم افتاد از بالای من
روی گلگون، دل شکسته، با سر افتادم زمین
غصه ای در دل نباشد جز غم مولای من
آن چه من دیدم خدا داند نمی داند کسی
غیر بانویی که آمد لحظه ی غم های من
بانویی پهلو شکسته، دست روی پهلویش
چهره نیلی، قد خمیده ناله دار ای وای من!
او مرا فرزند خود خواند و من از شوق این زمان
یا اخا خواندم امامم را که شد امضای من
شاعر:»محمود ژولیده

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:37
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(عباس اي مقام تو فوق مقامها) *

1944
2

شعر شهادت حضرت عباس(عباس اي مقام تو فوق مقامها) عباس اي مقام تو فوق مقامها
نام مبارك تو روانبخش كامها
از عطر جانفزاي و لاي تو حوريان
سازند در بهشت معطر مشامها
تو مظهر خدا و ثناگوي حضرتند
تكبيرگوي مأذنه‌ها صبح و شامها
باب الحوائجي و اباالفضل كنيتي
از احترام تست همه احترامها
در روز حشر غبطه بجاه تو مي‌برند
مستشهدين و منتخبين و امامها
از ساكنان عرش و سماوايتان مدام
بر جان پاك تست درود و سلامها
شمس هدي و ماه بني هاشم بلي
شمس و قمر به امر تو گيرد نظامها
در مكتب وفا و ادب راه و رسم تو
فصل الخطاب مردي است و مرامها
در گلشن محبت گلبرگ معرفت
راز بقاي خلقت و رمز دوامها
سقاي كربلا و علمدار شاه دين
فرزند شير حق و هشر بر كنامها
با كام تشنه آب ننوشيدي از

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر وصف حضرت عباس(ع)-(عباس یعنی شمع جمع هاشمیون) *

10022
10

شعر وصف حضرت عباس(ع)-(عباس یعنی شمع جمع هاشمیون) شب تاسوعا

(حضرت ابالفضل العباس سلا م الله علیه)

عباس یعنی شمع جمع هاشمیون

عباس یعنی ماه بین فاطمیون
عباس یعنی شیر یعنی شیر حیدر
عباس یعنی کربلا را میر لشکر
عباس یعنی حیدری دیگر به پیکار
عباس یعنی میر و سقا و علمدار
عباس یعنی شاه بیت شعر ایثار
عباس یعنی میر و سقا و علمدار
عباس یعنی نور مصباح هدایت
عباس یعنی کشته ی راه ولایت
عباس یعنی شیرمرد از خُردسالی
عباس یعنی زاده ی مولی الموالی
عباس یعنی ماه شب های مدینه
عباس یعنی آرزوهای سکینه
عباس یعنی دست، دست حیّ داور
عباس یعنی خون ثارالله اکبر
عباس یعنی مظهر کل حقایق
عباس یعنی باب حاجات خلایق
عباس یعنی لاله ای در چشم صحرا
عباس یعنی شعله ای در قلب در

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(الهی آسمان، بی ماه گردد) *

1839
2

شعر شهادت حضرت عباس(الهی آسمان، بی ماه گردد) الهی آسمان، بی ماه گردد
زمین در حسرت و در آه گردد
الهی آنکه زد بر سر عمودت
اسیر محنت جانکاه گردد
***
تنت چون آسمان، زخمت ستاره
تو عطشان، مشک آبت پاره پاره
بنفسی انت یا عباس، عباس
برادر جان ! امیرم شو دوباره
***
من و بی تو در این دنیا چه سخت است
به خاک این قامت رعنا چه سخت است
الهی هیچکس چون من نبیند
که مرگ تشنه لب سقا چه سخت است
شاعر:سید حبیب حبیب پور

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(ع)(نگاه علقمه خندید و در سجود افتاد) *

1631

شعر شهادت حضرت عباس(ع)(نگاه علقمه خندید و در سجود افتاد) نگاه علقمه خندید و در سجود افتاد
همینکه سایۀ سروش به روی رود افتاد
قدم به آب که زد موج موج طوفان شد
عروس آب به پای مهِ وجود افتاد
عطش ز رنگ نگاه و لبش نمایان بود
به یاد یار غریبی که تشنه بود افتاد
دو دست پر شده از آب را ز هم وا کرد
بلور آب ز دستی که می گشود افتاد
لبان خشک به «الله اکبر»ی تر کرد
ادب چشید زبانش که در شهود افتاد
به دست مشک و به دل شوق آب آوردن
ولی چه حیف، که مشکش در آن حدود افتاد
چه صحنه ها که ندیدند نهر و نخلستان
دو دست خیس علمدار را که زود افتاد
کمی جلوتر از آن تیر و چشم شهلایش
و ضربه ای به سرش خورد تا که خُود افتاد
طنین نالۀ «ادرک اخا»ش جاری شد
دگر به خیمه نیامد عمو، عمود افتا

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:52
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت عباس(منم ماه بنى هاشم که عباس است نام من) *

2596
5

شعر مدح حضرت عباس(منم ماه بنى هاشم که عباس است نام من) منم ماه بنى هاشم که عباس است نام من
بود ام البنین مام و، على باب کرام من
من آن سرباز جانبازم که از لطف خداوندى
لبالب از مى حب حسینى گشته جام من
من آن مرد سلحشورم که بهر کشتن دونان
بود شمشیر تیز شاه مردان در نیام من
من آن شیرم که چون افتد به دامم دشمن قرآن
نباشد بهر او راهى که بگریزد ز دام من
من آن علمدارم که اندر عرصۀ هیجا
سر دو نان، چو گویى، نرم گردد زیر گام من
بود این افتخارم بس، که گوید خسرو خوبان
بود عباس نام آور نگهبان خیام من
غلام و جان نثار و چاکر و عبدم به دربارش
که اندر رتبه شاهانند در عالم غلام من
ندادم تن به زیر بار ظلم و ذلت و خوارى
که بر ذرات عالم گشته واجب احترام من
نکردم بى وفای

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:54
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد