اشعار حضرت ابوالفضل العباس (ع)

مرتب سازی براساس

شعر حضرت عباس(با نام ابالفضل گرفتار حسينيم) *

6551
5

شعر حضرت عباس(با نام ابالفضل گرفتار حسينيم) با نام ابالفضل گرفتار حسينيم
او كرده صدا گرمي ِ بازار حسينيم
از مادر ِ او هرچه كه گفتيم گرفتيم
از اُمّ بنين است عزادار حسينيم
عباس مدد كرد در اين خانه بمانيم
عباس شفا داد كه بيمار حسينيم
او بابِ حسين است عجب باب وسيعي
او راه به ما داد كه دربار حسينيم
از اوست حرارت به دل و اشك به چشمي
او جرأتمان داده خريدار حسينيم
او خرجي ره داده به پابوس رسيديم
او خواست ببينيم كه زوار حسينيم
در روز نهم حاجت يكساله بگيريم
از نفسْ تُهي و همه سرشار ِِحسينيم

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر حضرت عباس(اي قد بلند، در دلِ صحرا بلند شو) *

2778
1

شعر حضرت عباس(اي قد بلند، در دلِ صحرا بلند شو) اي قد بلند، در دلِ صحرا بلند شو
اي قد خميده، اي قَدِ طوبا بلند شو
بعد از تو نيست قُوَتِ قلبي به خواهرم
بعدِ تو ميشوم تك و تنها بلند شو
از خيمه گاه تا به كنار تو آمدم
ناله زدم مُدام كه سقا بلند شو
دور و برم ببين همه در حالِ شادي اند
پايان بده به خنده و هورا بلند شو
بنگر كه دشمنان همه نزديكتر شدند
آرامش دلِ همه زن ها بلند شو
راضي نشو كه گريه كنم اينهمه در اين
دشتي كه هست غرق ِ تماشا بلند شو
يك دشت چشمشان به من و اهل خيمه ها
تا كه نرفته خيمه به يغما بلند شو
دستِ تو روي خاك ولي دستِ دخترم
از ترس رفته است به بالا بلند شو
حالا كه مادرم به كنار تو آمده
حدِّاقل به خاطر زهرا بلند شو
شاعر:محمد حسین بیات

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:28
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(ذكر سماواتيان ثناى اباالافضل ) *

1180

شعر حضرت عباس(ذكر سماواتيان ثناى اباالافضل ) ذكر سماواتيان ثناى اباالافضل
خيل ملك ، خادم سراى اباالفضل
بامژه روبد غبار، حور بهشتى
از حرم و صحن با صفاى اباالفضل
گر به شهان مى برند رشگ خلايق
فخر به شاهان كند گداى اباالفضل
هيچ ز بيگانگى به حق نبرد راه
هر كه نگرديد آشناى اباالفضل
پامكش از درگهش كه عقده گشايى
هست به دست گره گشاى اباالفضل
غم نبرد راه بر دلش به صف حشر
هر كه بود در دلش ولاى اباالفضل
ور نه كه مى برد جان ز قوم جفا جو
از دم شمشير جانگزاى اباالفضل
آب ننوشيد بى حسين دست و دل از جان
اين روش از همت و حياى اباالفضل
شست به راه حسين دست و دل از جان
اجر اباالفضل با خداى اباالفضل
پاس وفا داشت آنچنان كه بماندند
اهل وفا مات بر وفاى اباالفضل
ب

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس( ای ساغر دل شکسته عباس) *

1022
1

شعر حضرت عباس( ای ساغر دل شکسته عباس) ای ساغر دل شکسته عباس
در حسرت آب خسته عباس
عباس فدای غیرت تو
مات است فلک ز همت تو
ای آیینۀ ظهور حیدر
در چهرۀ توست نور حیدر
رفتی و مرا ز پا نشاندی
داغت به دل حرم نشاندی
تا چشم تو را دریده دیدم
در آن رخ یک شهیده دیدم
ابروی شکسته ات عجیب است
بعد تو برادرت غریب است
مانده نگه تو با اشاره
عباس به سوی مشک پاره
طفلی که به گاهواره باشد
بعد از تو گلوش پاره باشد
آغاز شود دگر جسارت
شد روزیِ زینبم اسارت
ممنون تو ای برادرم من!
جسم تو حرم نمی برم من
در حسرت آب خسته عباس
عباس فدای غیرت تو
مات است فلک ز همت تو
ای آیینۀ ظهور حیدر
در چهرۀ توست نور حیدر
رفتی و مرا ز پا نشاندی
داغت به دل حرم نشاندی
تا چشم تو را در

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:37
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(ع)(ای‌ كه‌ غم‌ تو داده‌ بروز انكسار من‌) *

1420

شعر حضرت عباس(ع)(ای‌ كه‌ غم‌ تو داده‌ بروز انكسار من‌) ای‌ كه‌ غم‌ تو داده‌ بروز انكسار من‌
برخیز و خود ببین‌، دل‌ بی‌ غمگسار من‌
برخیز و خود، شكستگی‌ قامتم‌ ببین
‌ زیر سؤال‌ رفته‌ همه‌ اقتدار من‌
ای‌ پاسبان‌ و پشت‌ و پناه‌ خیام‌ من‌
بی‌ تو شكست‌، شیشۀ‌ صبر و قرار من‌
صاحب‌ لوای‌ لشكرم‌، ای‌ صاحب‌ رجز!
خیز و به‌ اهتزار درآور، شعار من‌
چشم‌ خمار، باز كن‌ ای‌ ساقی‌ خموش‌!
باشد سبوی‌ مشك‌ تهی‌، آشكار من‌
ای‌ باب‌ حاجتم‌، به‌ توأم‌ حاجتی‌ بود
تنها بده‌، جواب‌ لب‌ شیر خوار من‌
جانا، گمان‌ مبر كه‌ تو افتاده‌ای‌ ز پا
زیرا كه‌ تا به‌ حشر، تویی‌ تك‌ سوار من‌
بعد تو دست ها به‌ جسارت‌ چو وا شود
زینب‌ به‌ تازیانه‌ رود از دیار من‌
خوش‌، بوی‌ یاس‌ مقتل‌ عباس‌ م

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(ع)(صدائي برآمد از آن دور دست) *

1161

شعر حضرت عباس(ع)(صدائي برآمد از آن دور دست) صدائي برآمد از آن دور دست
زحلقوم ديوي نگون‌بخت و پست
كه عباس اي خويش دلبند من
تو اي با رگ و ريشه پيوند من
بيا با تو دارم پيام از يزيد
به سوي تو آورد دم از جان نويد
بيا راه عقل و سلامت بگير
زدستم برات امامت بگير
غنيمت شمار اين زماني كه هست
زدستم بگير اين اماني كه هست
بينديش اكنون به سود و زيان
نماندست فرصت نمانده زمان
چو آن ابله از گفته آمد خموش
بدل خون عباس آمد بجوش
زشرم برادر عرق ريز بود
خموش و بدل آتشش تيز بود
حسينش ندا داد و گفتا چنين
كه پاسخ بگو پور امّ البنين
توعباس شمشير برّان من
پناه حرم جان تو جان من
تو خود صاحب اختيار خودي
در اين عزم خود اعتبار خودي
در آن لحظه انتخاب طريق
شد عباس در ب

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(بلبلم و زمزمه سر ميدهم) *

1806
2

شعر حضرت عباس(بلبلم و زمزمه سر ميدهم) بلبلم و زمزمه سر ميدهم
از گل روي تو خبر مي دهم
لاله‌ام و بر دل من داغ تست
هديه‌ايت از خون جگر مي‌دهم
عاشقم و كعبه كوي تو را
بوسه بديوار و به در مي‌دهم
شمعم و با هر نفس آتشين
از تب عشق تو خبر مي‌دهم
اي تو اميد دل من يا حسين
خاك رهت جاي به سر مي‌دهم
با نظري گر بنوازي مرا
جان بتو پاداش نظر مي‌دهم
گر ببريدند يكي دست من
در ره تو دست دگر مي‌دهم
عاشق حقم من و در راه دوست
دست و دل و ديده و سر مي‌دهم
نيست عجب گر زدلم خون چكد
باغ گلم، لاله تر مي‌دهم
من خجلم، گر كه نياورد دم آب
از مژه‌ات سيل گهر مي‌دهم
بسكه شوم داغ زياد لب
گرمي خجلت به شرر مي‌دهم
چونكه ترا بنده‌ام، از فرط جاه
خط غلامي به قدر مي‌دهم
من ز

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:46
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روضه حضرت عباس(از خواهش لبهاي او بي تاب شد آب) *

1343

شعر روضه حضرت عباس(از خواهش لبهاي او بي تاب شد آب) از خواهش لبهاي او بي تاب شد آب
از شرم آن چشمان آبي آب شد آب
وقتي که خم شد نخل‌ها يکباره ديدند
لبخند زد مَرد و پر از مهتاب شد آب
آنقدر بر بانوي دريا سجده مي‌کرد
تا در قنوت آخرش محراب شد آب
زيباترين طرح خدا بر پرده‌ها رفت
وقتي ميان دستهايش قاب شد آب
يک لحظه با او بود اما تا هميشه
از چشمهاي تشنه‌اش سيراب شد آب
آن تيرها، شمشيرها باريد و باريد
توفان گرفت و گرد او گرداب شد آب
تير آمد و ... از حسرت مشکي که مي‌مرد
مرداب شد، مرداب شد، مرداب شد آب
شاعر:قاسم صرافان

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:57
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روضه حضرت عباس(عاقبت دست رسای تو جدا خواهد شد) *

1967
1

شعر روضه حضرت عباس(عاقبت دست رسای تو جدا خواهد شد) عاقبت دست رسای تو جدا خواهد شد
عاقبت ماه جمال تو دو تا خواهد شد
تیر ها زائر چشمان سیاهت گردند
چشمت آیینه تمثال خدا خواهد شد
بعد تو یک حرم و لشکری از نامردان
غیرت الله چه گویم؟ که چه ها خواهد شد
نفس سوخته مشک پر آبت گوید
العطش زمزمه اهل سما خواهد شد
جسم پر خون در علقمه و بین حرم
هیبت روضه العباس به پا خواهد شد
بی عمو خیمه و بی آب شود مشک عمو
شادی خیمه مبدل به عزا خواهد شد
لشگری هلهله فتح به پا خواهد کرد
دختری بین حرم نوحه سرا خواهد شد
بی علمدار علم دست یتیمان افتد
گیسوی سوخته در باد رها خواهد شد
علقمه قبله حاجات خلائق گردد
نام تو آیه ایثار و وفا خواهد شد
شاعر:سید محمدمیر هاشمی

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 17:01
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روضه حضرت عباس(نقاش اسب را كه زمينگير مي كشد) *

1427

شعر روضه حضرت عباس(نقاش اسب را كه زمينگير مي كشد) نقاش اسب را كه زمينگير مي كشد
يا چهره ي عموي مرا پير مي كشد
بي آب، مشك را و علم را بدون دست
يا چشم را حوالي يك تير مي كشد
از لا به لاي نيزه و از لا به لاي تير
كفتار را به سينه ي يك شير مي كشد
موضوع قصه چيست چه خوابي است ديده ام؟
احساس مي كنم كمرم تير مي كشد...
بايد كه خون گريست زمين ناله مي كند
يك دشت را براي تو پُر لاله مي كند
پيشاني ات نگاه مرا خيره مي كند
آبي آسمان مرا تيره مي كند
با مشك روي دوش به ما فكر مي كني
با دست و سر به دين خدا فكر مي كني
يا فكر مي كني كه حسين است و بعد از آن
تنها، علي ميان حنين است و بعد از آن
اين شام آخر است و صليب است و بعد از آن
صد خنجر است و حنجر سيب است و بعد ا

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 17:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روضه حضرت عباس(تیغ بین دو ابروش به هم برگشته) *

1767
2

شعر روضه حضرت عباس(تیغ بین دو ابروش به هم برگشته) تیغ بین دو ابروش به هم برگشته
آنکه ابروش چنان تیغ دو دم بر گشته
بس که موزون و تراز است به چشمم انگار
پیش بالاش بلندای علم برگشته
رد پایش طرف آب چرا این گونه ست؟
یک قدم رفته به پیش و دو قدم برگشته
خوب دقت کن از طرز قدم ها پیداست
که به کرات سرش سمت حرم برگشته
چقدر تیر که تا سینه ی او آمده و
دختری خورده به عباس قسم برگشته
ار سر یوسف تا آخر قرآن تنش
آیه ی کوتاه دست قلم برگشته
تیغ وا کرده دو ابرو وسط پیشانیش
آنکه ابروش چنان تیغ دودم برگشته
شاعر:مهدی رحیمی

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 17:04
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روضه حضرت عباس(ع)(سوگند به عاشورا عباس نمی میرد) *

4578
9

شعر روضه حضرت عباس(ع)(سوگند به عاشورا عباس نمی میرد) سوگند به عاشورا عباس نمی میرد
غیرت شد از او احیا عباس نمی میرد
تا دور جهان باقیست ما تشنه و او ساقیست
دارد لقب سقا عباس نمی میرد
دل راز عطش دارد بس ناز عطش دارد
لب تشنه و دل دریا عباس نمی میرد
سوگند به حالاتش ایثار و موالاتش
در ظاهر و در معنا عباس نمی میرد
بیگانه ی خودکامه بنوشت امان نامه
عباس نرفت زیرا عباس نمی میرد
می ریخت ز سر خونش بر چهره گلگونش
می گفت ولی زهرا عباس نمی میرد
زیبا سند صبرش ، شد کوچکی قبرش
خوان نغمه واویلبا عباس نمی میرد
هر جا علمی دیدی صاحب کرمی دیدی
فریاد بزن آنجا عباس نمی میرد

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 17:05
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روضه حضرت عباس(ع)(داری به یک فرات بدل میکنی مرا) *

1485
1

شعر روضه حضرت عباس(ع)(داری به یک فرات بدل میکنی مرا) داری به یک فرات بدل میکنی مرا
مضمون صد شریعه غزل میکنی مرا
من عمق بی کسی تو را درک میکنم
وقتی شبیه مشک بغل میکنی مرا
پیش تو هیچ مشکلی آنقدر سخت نیست
در ظرف چند ثانیه حل میکنی مرا
اینقدر در مدار خودت دور من مگرد
داری در این مدار ، زحل میکنی مرا
صبح است ساقیا و تو آیا به یک نگاه
مهمان دو پیاله عسل میکنی مرا؟
شاعر:رضا جعفری

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 17:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روضه حضرت عباس(ع)(پهنه ی دشت اگر دل نگران است هنوز) *

2486
2

شعر روضه حضرت عباس(ع)(پهنه ی دشت اگر دل نگران است هنوز) پهنه ی دشت اگر دل نگران است هنوز
بر تن خاک ، علم بار گران است هنوز
مردی از قافله ی نور ز اسب افتاده است
نبض امید به دست ضربان است هنوز
آسمان تیره شد و از غم مرگ تو گریست
شط پر از قافله ی اشک روان است هنوز
آفتاب از اثر تشنگی ات میسوزد
بر دل مشک از این داغ نشان است هنوز
قامت سبز تر از هر چه بها رت پژ مرد
یادگار تو از آن روز، خزان است هنوز
شب ز راه آمده اما همه جا روشنی است
چشم خورشید پی آه جوان است هنوز
شاعر:اشرف السادات مشتاقی

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(تیر می آمد ز هر سو چون بر این اعضای من) *

1721

شعر شهادت حضرت عباس(تیر می آمد ز هر سو چون بر این اعضای من) تیر می آمد ز هر سو چون بر این اعضای من
پای می کوبید آن سو لشگر اعدای من
مست بودم، دست دادم، بال بگرفتم ز عرش
در جنان بالاتر از هر کشته باشد جای من
چشم رفت و دست رفت و مشک رفت و آب ریخت
فرق بشکست و علم افتاد از بالای من
روی گلگون، دل شکسته، با سر افتادم زمین
غصه ای در دل نباشد جز غم مولای من
آن چه من دیدم خدا داند نمی داند کسی
غیر بانویی که آمد لحظه ی غم های من
بانویی پهلو شکسته، دست روی پهلویش
چهره نیلی، قد خمیده ناله دار ای وای من!
او مرا فرزند خود خواند و من از شوق این زمان
یا اخا خواندم امامم را که شد امضای من
شاعر:»محمود ژولیده

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:37
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(عباس اي مقام تو فوق مقامها) *

1841
2

شعر شهادت حضرت عباس(عباس اي مقام تو فوق مقامها) عباس اي مقام تو فوق مقامها
نام مبارك تو روانبخش كامها
از عطر جانفزاي و لاي تو حوريان
سازند در بهشت معطر مشامها
تو مظهر خدا و ثناگوي حضرتند
تكبيرگوي مأذنه‌ها صبح و شامها
باب الحوائجي و اباالفضل كنيتي
از احترام تست همه احترامها
در روز حشر غبطه بجاه تو مي‌برند
مستشهدين و منتخبين و امامها
از ساكنان عرش و سماوايتان مدام
بر جان پاك تست درود و سلامها
شمس هدي و ماه بني هاشم بلي
شمس و قمر به امر تو گيرد نظامها
در مكتب وفا و ادب راه و رسم تو
فصل الخطاب مردي است و مرامها
در گلشن محبت گلبرگ معرفت
راز بقاي خلقت و رمز دوامها
سقاي كربلا و علمدار شاه دين
فرزند شير حق و هشر بر كنامها
با كام تشنه آب ننوشيدي از

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر وصف حضرت عباس(ع)-(عباس یعنی شمع جمع هاشمیون) *

9699
11

شعر وصف حضرت عباس(ع)-(عباس یعنی شمع جمع هاشمیون) شب تاسوعا

(حضرت ابالفضل العباس سلا م الله علیه)

عباس یعنی شمع جمع هاشمیون

عباس یعنی ماه بین فاطمیون
عباس یعنی شیر یعنی شیر حیدر
عباس یعنی کربلا را میر لشکر
عباس یعنی حیدری دیگر به پیکار
عباس یعنی میر و سقا و علمدار
عباس یعنی شاه بیت شعر ایثار
عباس یعنی میر و سقا و علمدار
عباس یعنی نور مصباح هدایت
عباس یعنی کشته ی راه ولایت
عباس یعنی شیرمرد از خُردسالی
عباس یعنی زاده ی مولی الموالی
عباس یعنی ماه شب های مدینه
عباس یعنی آرزوهای سکینه
عباس یعنی دست، دست حیّ داور
عباس یعنی خون ثارالله اکبر
عباس یعنی مظهر کل حقایق
عباس یعنی باب حاجات خلایق
عباس یعنی لاله ای در چشم صحرا
عباس یعنی شعله ای در قلب در

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(الهی آسمان، بی ماه گردد) *

1764
2

شعر شهادت حضرت عباس(الهی آسمان، بی ماه گردد) الهی آسمان، بی ماه گردد
زمین در حسرت و در آه گردد
الهی آنکه زد بر سر عمودت
اسیر محنت جانکاه گردد
***
تنت چون آسمان، زخمت ستاره
تو عطشان، مشک آبت پاره پاره
بنفسی انت یا عباس، عباس
برادر جان ! امیرم شو دوباره
***
من و بی تو در این دنیا چه سخت است
به خاک این قامت رعنا چه سخت است
الهی هیچکس چون من نبیند
که مرگ تشنه لب سقا چه سخت است
شاعر:سید حبیب حبیب پور

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(ع)(نگاه علقمه خندید و در سجود افتاد) *

1547

شعر شهادت حضرت عباس(ع)(نگاه علقمه خندید و در سجود افتاد) نگاه علقمه خندید و در سجود افتاد
همینکه سایۀ سروش به روی رود افتاد
قدم به آب که زد موج موج طوفان شد
عروس آب به پای مهِ وجود افتاد
عطش ز رنگ نگاه و لبش نمایان بود
به یاد یار غریبی که تشنه بود افتاد
دو دست پر شده از آب را ز هم وا کرد
بلور آب ز دستی که می گشود افتاد
لبان خشک به «الله اکبر»ی تر کرد
ادب چشید زبانش که در شهود افتاد
به دست مشک و به دل شوق آب آوردن
ولی چه حیف، که مشکش در آن حدود افتاد
چه صحنه ها که ندیدند نهر و نخلستان
دو دست خیس علمدار را که زود افتاد
کمی جلوتر از آن تیر و چشم شهلایش
و ضربه ای به سرش خورد تا که خُود افتاد
طنین نالۀ «ادرک اخا»ش جاری شد
دگر به خیمه نیامد عمو، عمود افتا

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:52
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت عباس(منم ماه بنى هاشم که عباس است نام من) *

2422
5

شعر مدح حضرت عباس(منم ماه بنى هاشم که عباس است نام من) منم ماه بنى هاشم که عباس است نام من
بود ام البنین مام و، على باب کرام من
من آن سرباز جانبازم که از لطف خداوندى
لبالب از مى حب حسینى گشته جام من
من آن مرد سلحشورم که بهر کشتن دونان
بود شمشیر تیز شاه مردان در نیام من
من آن شیرم که چون افتد به دامم دشمن قرآن
نباشد بهر او راهى که بگریزد ز دام من
من آن علمدارم که اندر عرصۀ هیجا
سر دو نان، چو گویى، نرم گردد زیر گام من
بود این افتخارم بس، که گوید خسرو خوبان
بود عباس نام آور نگهبان خیام من
غلام و جان نثار و چاکر و عبدم به دربارش
که اندر رتبه شاهانند در عالم غلام من
ندادم تن به زیر بار ظلم و ذلت و خوارى
که بر ذرات عالم گشته واجب احترام من
نکردم بى وفای

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:54
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات و شهادت حضرت عباس(من و یک درد، یک اندوه رایج) *

1410

شعر مناجات و شهادت حضرت عباس(من و یک درد، یک اندوه رایج) من و یک درد، یک اندوه رایج
و بیم روز اعلام نتایج
بدون دست‌های مهربانت
چه خواهم کرد، یا باب‌الحوائج؟
***
رها مانده است بر شن‌ها چه دستی!
جدا از پیکر سقا، چه دستی!
عموی ماه! بعد از دست‌هایت
بگیرد دست بابا را چه دستی؟
شاعر:سید حبیب نظاری

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:57
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(کعبه عشق نگر دور و برش دعوا شد) *

1655
1

شعر شهادت حضرت عباس(کعبه عشق نگر دور و برش دعوا شد) کعبه عشق نگر دور و برش دعوا شد
استلامش چه شلوغ است سرش دعوا شد
گوئیا مملکت وی به نگاهش بسته
در قشون بر سر چشمان ترش دعوا شد
آسمان را همه خواهند به منزل ببرند
بی سبب نیست که روی قمرش دعوا شد
قبر خورشید ندیدند که سوزانندش
چون پدر نیست به نعش پسرش دعوا شد
بر سر نیزه نشد بند... ولی علت چیست؟
علت این است بهم ریخت، سرش دعوا شد
شاعر:محمد سهرابی

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:59
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(من و اشک و علمداری که دیگر بر نمی خیزد) *

1443
2

شعر شهادت حضرت عباس(من و اشک و علمداری که دیگر بر نمی خیزد) من و اشک و علمداری که دیگر بر نمی خیزد
چه باید کرد با یاری که دیگر بر نمی خیزد
مریزید آب های بی حیا در این سرازیری
ز مشک آبرو داری که دیگر بر نمی خیزد
بیا و زخم های کهنه و نو را تماشا کن
کدامین زخم شد کاری که دیگر بر نمی خیزد
عمویی خواب رفت، از خواب افتادند چشمانی
مگو حرفی ز بیداری که دیگر بر نمی خیزد
خبر آمد تمام چشم ها باران شد و بارید
ببار ای گریه ی جاری که دیگر بر نمی خیزد
نگاه تشنه ی طفلی کنار خیمه می پرسد
میان گریه و زاری که دیگر بر نمی خیزد
کنار خیمه تا ده تا شمردی بارها اما
عزیزم از چه بشماری که دیگر بر نمی خیزد
شاعر:محسن عرب خالقی

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:00
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(ای علمدار سپه، کو عَلمَت) *

6227
12

شعر شهادت حضرت عباس(ای علمدار سپه، کو عَلمَت) ای علمدار سپه، کو عَلمَت
علم و دست ز پیکر قلمت
داغت ای ماه هلالم کرده ست
الف قدّ تو دالم کرده ست
تو به خون خفته کنون در بر من
داده پیغام چنین دختر من
گر نشد آب میسّر گردد
گو عمو خود به حرم برگردد
حال خواهم به حرم برگردم
گر به آن طفل برابر گردم
خود بگو من چه بگویم به جواب
گر ببیند نه عمو هست نه آب
شاعر:علی انسانی

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:01
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 وحید محمدی

شعر حضرت عباس(ع)(ابالفضلم چرا اینگونه هستی) * وحید محمدی

316

شعر حضرت عباس(ع)(ابالفضلم چرا اینگونه هستی) ابالفضلم چرا اینگونه هستی
علمدارم چرا از پا نشستی
شکایت دارم از تو ای برادر
چرا پشت برادر را شکستی
درون علقمه مهتاب گشتی
میان معرکه بی تاب گشتی
زمانی که به مشکت تیر غم خورد
همان دم از خجالت آب گشتی
ز جا برخیز عبّاس علمدار
برادر جان علم را باز بردار
برای دل خوشیّم ای ابالفضل
صدایم کن برای آخرین بار
تو بیعت با خدا کردی و رفتی
تو زهرا را صدا کردی و رفتی
امید خیمه هایم ، باوفایم
مرا تنها رها کردی و رفتی
تو را باید همین جا جا گذارم
و باید بر دل خود پا گذارم
تو را باید همین جا غرق در خون
کنار علقمه تنها گذارم
شاعر : وحید محمدی

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(غم از دیار غم زده عزم سفر نداشت) *

1318

شعر شهادت حضرت عباس(غم از دیار غم زده عزم سفر نداشت) غم از دیار غم زده عزم سفر نداشت
شد آسمان یتیم که دیگر قمر نداشت
این سو درون خیمه ی سیراب از عطش
خواهر ز حال و روز برادر خبر نداشت
عباس اگر چه دست کشید از دو دست خویش
از یاری حسین علی دست بر نداشت
زینب چه گونه باز شناسد برادران
این یک که دست در بدن و آن که سر نداشت
درد و غمش تمامی از این بود که چرا
یک جان برای هدیه به او بیشتر نداشت
او هم چو کودکان حرم تشنه بود، آه
اما دلش نیامد و یک جرعه بر نداشت
او رفت و مادرش پس از آن روز، خویش را
امّ البنین نخواند که دیگر پسر نداشت
شاعر:عباس احمدی

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(بس که سوز تشنگی در کودکان افتاده است) *

4235

شعر شهادت حضرت عباس(بس که سوز تشنگی در کودکان افتاده است) بس که سوز تشنگی در کودکان افتاده است
اصغر شیرین زبانم از زبان افتاده است
کودک بی شیر را گهواره جنباندن چه سود
او نخوابد کز عطش آتش به جان افتاده است
بس که گردانَد زبان خشک را دور دهن
بر لب خشکیده اش داغی گران افتاده است
از کنار خیمه ها آید صدای آب آب
مشک خشک خالی از آب در میان افتاده است
از زبان ما نمی افتد عموجان نام تو
گرچه طفلان را، زبان هم از توان افتاده است
کن ثوابی با شتابی جرعه ی آبی بیار
ای ز نامت لرزه برجان یلان افتاده است
شاعر:سید رضا موید

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:39
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس((( بعد از تو آب، معني درياشدن نداشت))) *

1601

شعر حضرت عباس((( بعد از تو آب، معني درياشدن نداشت))) (( بعد از تو آب، معني درياشدن نداشت))
گُم بود در خجالت و پيداشدن نداشت
بي بوي رويت اي مهِ يكتاي هاشمي
(( شب مانده بود و جرأتِ فرداشدن نداشت))
هر كس كه آب داد به دستان تشنگان
بي إذن تو اجازه ي سقّا شدن نداشت
در بينِ نوكرانِ به اربابمان كسي
غير از شما لياقت آقا شدن نداشت
با بودنَت ميانِ سپاهِ حسينيان
اربابِ ما تفكّر تنها شدن نداشت
كرب و بلا ، اگر كه علمداريَت نبود
در چشم زينب اين همه زيبا شدن نداشت
جانبازي و رشادت و عشقت اگر نبود
امُّ البنين ، تصوّر زهرا شدن نداشت
از علقمه رسيدي و مشكت پُرآب بود
كارَت كه كاش ختمِ به اينجا شدن نداشت
از پشتِ سر به سوي تو تيري روانه شد
زيرا كه با تو قدرتِ همپا شدن

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(ع)(هر چه ترسیدم از آن آن به سرم می آید) *

2436
1

شعر حضرت عباس(ع)(هر چه ترسیدم از آن آن به سرم می آید) هر چه ترسیدم از آن آن به سرم می آید
مشک سوراخ شد و کیست برم می آید؟
چشم پرخون شده را طاقت دیدن نبود
خون به همراهی اشک از بصرم می اید
علقمه پر شده از شیون یک بانویی
کیست او ذکر لبش " وا پسرم " می آید ؟
سخت باشد بدهم صورت او را تشخیص
چون کبودی رخش در نظرم می آید
فاطمه آمد و دستی که ندارم خیزم
اشک خجلت فقط از چشم ترم می آید
هر چه ترسیدم از آن آن به سرم می آید
ناله ی العطش اهل حرم می آید

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(گیر مرثیه گو! شاعرا! قلم بر دست) *

1406

شعر حضرت عباس(گیر مرثیه گو! شاعرا! قلم بر دست) گیر مرثیه گو! شاعرا! قلم بر دست
به یاد دست قلم بر به سوی دفتر دست
بزن درون دوات این قلم به نیت غسل
مگو بدون طهارت از آن مطهر دست
ببین ظهور "ید الله فوق ایدیهم "
که حیدر است به حق دست و این به حیدر دست
بریده دست امان نامه آوران بادا
که پای دادن جان داده با برادر دست
چه غم که زخم ببارد ، احد شود تکرار
که بر نداشت دمی حیدر از پیمبر دست
دمی ز یاد گل یاس تشنه غافل نیست
که روی آب کند قاب عکس اصغر دست
یقین شرار جگرهای تشنه با او بود
که دید آب چو آتش شده ست و مجمر دست
عبث نبود لب خشک تر نکرد از آب
نخورد آب که یابد به حوض کوثر دست
نوشت : عشق ، فتوت ، ادب ، عطش ، ایثار
قلم به کف علمش بود وگشت دفتر دست
ب

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد