اشعار حضرت ابوالفضل العباس (ع)

مرتب سازی براساس

شعر مرثیه حضرت عباس(من آب را وقتی فراهم کرده بودم) *

1485
1

شعر مرثیه حضرت عباس(من آب را وقتی فراهم کرده بودم) من آب را وقتی فراهم کرده بودم
دل را تهی از ماتم و غم کرده بودم
قبل از زمانی که بریزد آبرویم
نذرش همه دار و ندارم کرده بودم
آقا اگر در دستهایم بود شمشیر
من شرّشان را از سرت کم کرده بودم
دست مرا بستی تو با حرفت وگرنه...
حیوان صفتها را من آدم کرده بودم
فرصت اگر من داشتم با رخصت از تو
دنیای آنها را جهنم کرده بودم
چیز عجیبی نیست چشمم را دریدند
این صحنه را قبلاً مجسم کرده بودم
با ضربۀ گرزی سرم پاشید از هم
وقتی برای مشک سر خم کرده بودم
تیری سه شعبه زحمت من را هدر داد
با اینکه مشکی پُر فراهم کرده بودم
شاعر:محسن مهدوی

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:46
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر شهادت حضرت عباس(ع)(ای ساقی حرم تو بگو ساغرت کجاست) *

1397
2

شعر شهادت حضرت عباس(ع)(ای ساقی حرم تو بگو ساغرت کجاست) ای ساقی حرم تو بگو ساغرت کجاست
قامت قیامتم تو بگو پیکرت کجاست
ای یاس علقمه لبِ خود باز کن بگو
یاسی که بود تا به کنون در برت، کجاست؟
گفتی سرم به دامن زهراست مادرت
اول به من بگو که بدانم سرت کجاست
در علقمه نیامده با من سکینه ام
با هر اشاره ات تو مگو دخترت کجاست
دشمن به فکر حمله به سوی حرم شده
دستی که بُد برابر صد لشگرت کجاست
شاعر:سید محسن حسینی

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:52
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(مَشک بر دوش سوی علقمه رفت تا که شق القمر نشان بدهد) *

1552
1

شعر شهادت حضرت عباس(مَشک بر دوش سوی علقمه رفت تا که شق القمر نشان بدهد) مَشک بر دوش سوی علقمه رفت تا که شق القمر نشان بدهد
تا که چشمش هزار معجزه را بین خوف و خطر نشان بدهد
شیهه در شیهه اسب و گرد و سوار، آسمان مکث کرده تا چه کند
خیمه در خیمه گریه می شنود، آب را شعله ور نشان بدهد؟
مشک لب تشنه گرم زمزمه شد، گریه های رقیه در گوشش
تا که یک دشت لالۀ عباسی غرقِ خون جگر نشان بدهد
قبضۀ ذوالفقار در مُشتش، خشم دریاست در سرانگشتش
کربلا قلعه قلعه خیبر شد، رفت مثل پدر نشان بدهد
با خودش فکر می کند که فرات، عطشِ باغ را نمی فهمد
می رود معنی شکفتن را فوق درک بشر نشان بدهد
همه ی خشم خون فشان علی در صدایش وزیده، می خواهد
خطبه ی شقشقیه ای دیگر، با رجزها مگر نشان بدهد
ساعتی بعد آفتاب گ

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(ع)(دوست دارم داد دل از چرخ بازیگر بگیرم) *

8530
28

شعر شهادت حضرت عباس(ع)(دوست دارم داد دل از چرخ بازیگر بگیرم) دوست دارم داد دل از چرخ بازیگر بگیرم
گر در این عالم نشد در عالم دیگر بگیرم
دوست دارم نام من باب الحوائج باشد اما
پنجۀ مشکل گشا آنگه من از داور بگیرم
دوست دارم دستم از پیکر جدا گردد خدایا
تا که همچون جعفر طیار بال و پر بگیرم
دوست دارم آنقدر لب تشنه باشم تا بمیرم
تا مگر آب حیات از ساقی کوثر بگیرم
دوست دارم جان نثار مکتب توحید باشم
تا مدال افتخار از دست پیغمبر بگیرم
دوست دارم تیر آید چشم من در خون نشاند
تا مدال افتخار از بانوی محشر بگیرم
دوست دارم چون تنم پامال سم اسب گردد
بر سرم زهرا بیاید زندگی از سر بگیرم
شاعر:محمد جواد غفورزاده

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:58
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح و شهادت حضرت عباس(خطری می کنم از فتنه ی شیطان احساس) *

5002
15

شعر مدح و شهادت حضرت عباس(خطری می کنم از فتنه ی شیطان احساس) خطری می کنم از فتنه ی شیطان احساس
خطر خار جحیمی به روان گل یاس
در دل آل پیمبر همه افتاده هراس
شمر آورده امان‌ نامه برای عباس
زین مصیبت حرم پاک علی می‌لرزد
گوییـا مـلک خـدای ازلــی می‌لرزد
کیست عباس؟ امید دل خیرالناس است
کیست عباس؟ شرف عشق، ادب احساس است
شیشه را قصد شکار جگر الماس است
پاسدار حرم‌ الله اگر عباس است
به نگاهیش عدو در سقر آواره شود
جگر شمـر و امان ‌نامـه ی او پاره شود
باز دنیا به سوی حیدر کرار آمد
به سراغ قمر از راه، شب تار آمد
دل شب سوی حرم، شمر ستمکار آمد
به شکار دل عباس علمدار آمد
گفت: عباس! ببین! بخت، تو را همراه است
کـه امـان‌ نامه ی تــو خـط عبیــد الله است
چشم عباس که بر شمر

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(در این غوغای بی آبی، که خشکیده همه گل ها) *

7912
20

شعر شهادت حضرت عباس(در این غوغای بی آبی، که خشکیده همه گل ها) در این غوغای بی آبی، که خشکیده همه گل ها
به اَمر تو شدم، سقّا، منم عبد و تویی مولا
شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت
علمدارم چه غم دارم، که از دستم علم افتد
مباد از دفتر عشقت، به نام من قلم افتد
شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت
خدای کعبه جز رویت، نداده قبله ای یادم
نماز آخرم بود، و به سر بر سجده افتادم
شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت
ببین از بادۀ عشقت، به میدان مستی افتاده
مگر دامان تو گیرد، به راهت دستی افتاده
شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت
امیر لشگرت بی دست، میان لشگری مانده
بیا بنگر ز پروانه، فقط خاکستری مانده
شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت
به تو شرط وفادار

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:14
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شهادت حضرت عباس(علمدار سپاهم، چه کردی علَمَت را) *

5263
10

شهادت حضرت عباس(علمدار سپاهم، چه کردی علَمَت را) علمدار سپاهم، چه کردی علَمَت را
علم کو؟ که ببوسد، دو دست قلمت را
لب خشک تو دارد، ز عشق تو سخن ها
تویی روح فُتوّت، تویی جان مُروَّت
پس از این همه ایثار، شده ختم، اُخوَّت
لب خشک تو دارد، ز عشق تو سخن ها
ز بعد رفتن تو، شود به من جسارت
شود عَمّۀ سادات، مهیای اسارت
لب خشک تو دارد، ز عشق تو سخن ها
اگر تیر به چشمت، عدوی تو نشانده
پی دیدن طفلان، دگر دیده نمانده
لب خشک تو دارد، ز عشق تو سخن ها
شاعر:علی انسانی

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(دلبر کسی به مثل تو پیدا نمی شود) *

1375
1

شعر شهادت حضرت عباس(دلبر کسی به مثل تو پیدا نمی شود) دلبر کسی به مثل تو پیدا نمی شود
دردی بُود مرا که مداوا نمی شود
دریا بُود گواه که از اشک دیده ام
یک لحظه نیست دیده چو دریا نمی شود
از ره رسیده ای که تماشا کنم تو را
افسوس این دو دیده دگر وا نمی شود
نه مشک مانده باقی و نه دست و نه علم
سقا دگر برای برای تو سقا نمی شود
از بسکه تیر آمد و بر پیکرم نشست
تیری دگر به پیکر من جا نمی شود
یاسم و لیک زائر یاس مدینه ام
کس مثل من که زائر زهرا نمی شود
شاعر:سید محسن حسینی

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:17
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(اگر چه مادر تو، دختر پیمبر نیست) *

1134
1

شعر شهادت حضرت عباس(اگر چه مادر تو، دختر پیمبر نیست) اگر چه مادر تو، دختر پیمبر نیست
کسی حسینِ علی را چنین برادر نیست
حسین، پیش تو انگار در کنار علی ست
کسی چنان که تو، هرگز شبیه حیدر نیست
زلال علقمه، در حسرت تو می‌سوزد
کنار آبی و لب‌های تفته ‌ات، تر نیست
به زیر سایه ‌ی دست تو می‌نشست، حسین
چه سایه‌ ای و چه دستی! شگفت‌آور نیست؟
حدیث غیرتت آری شگفت‌آور بود
که گفته ‌است که دست تو، آب‌آور نیست؟
شکست، بعد تو پشت حسین فاطمه، آه!
حسین مانده و مقتل، علی اکبر نیست
حسین مانده و قنداقه‌ ی علی اصغر
حسین مانده و شش ماهه ‌ای که دیگر نیست
نمانده است به دست حسین از گل‌ها
گلی پس از تو، دریغا! گلی که پرپر نیست
هزار سال از آن ظهر داغ می‌گذرد
هنوز روضه‌ی جانبازیَت،

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(وقتی کنار علقمه سقا دلش شکست) *

1668
4

شعر شهادت حضرت عباس(وقتی کنار علقمه سقا دلش شکست) وقتی کنار علقمه سقا دلش شکست
دیگر بهانه داشت که دریا دلش شکست
درخیمه دیده بود عطش موج می زند
حس کرد تا کمی خنکا را دلش شکست
دریا برای بوسه ز لب هاش تشنه بود
یک لحظه، یک امید، نه، دریا دلش شکست
مشکش پر آب کرد و روان شد به خیمه ها
اما چه شد چه دید خدایا دلش شکست
از بس که کرده بود تمنا ز مشک، تا-
تیری رسید، مشک هم آنجا دلش شکست
ناگه عمود آمد و بر فرق او نشست
سقا سرش شکسته و زهرا دلش شکست
چشم حسین بر ره و این صحنه را که دید
آیا قدش شکست خدا یا دلش شکست
یک لحظه خوب زینب خود را نگاه کرد
یا یاد روزهای مبادا دلش شکست

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:24
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا رسول زاده

شعر شهادت حضرت عباس(لحظه ای غفلت از ارباب حرام است اینجا) * رضا رسول زاده

1386
2

شعر شهادت حضرت عباس(لحظه ای غفلت از ارباب حرام است اینجا) لحظه ای غفلت از ارباب حرام است اینجا

لغزشی در دل اصحاب حرام است اینجا

سجده بر نیزه به تسبیح خدا مشغولم

دوری از مسجد و محراب حرام است اینجا

در دل شب که نگهبان خیامت هستم

نور افشانی مهتاب حرام است اینجا

بانوان تا که در آسایش کامل باشند

به دو چشمان ترم خواب حرام است اینجا

تا که ششماهه ات از سوز عطش می نالد

به لب خشک من این آب حرام است اینجا

آب بر وحشی و درنده حلال است حلال

از چه بر دختر بی تاب حرام است اینجا ؟

تا قرابت به تو دارم ز پدر، سرور من !

فخر بر دیگر انساب حرام است اینجا

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(ع)(رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی) *

5103
28

شعر شهادت حضرت عباس(ع)(رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی) رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی
عبّاس من! دیدی امّا مانند خواهر ندیدی
آن صورت مهربان را، محبوب هر دو جهان را
وقتی غریبانه می رفت بی یار و یاور ندیدی
آری در آوردن تیر بی دست از دیده سخت است
امّا در آوردن تیر از نای اصغر ندیدی
حیرانی یک پدر را با نعش نوزاد بر دست
یا بُهت ناباوری را در چشم مادر ندیدی
شد پیش تو ناامیدی تیر نشسته به مشکت
مثل من اطراف عشقت انبوه لشکر ندیدی
بر گودی سرد گودال خوب است چشمت نیفتاد
چون چشم ناباور من دستی به خنجر ندیدی
مجنونی امّا برادر مجنون تر از من کسی نیست
آخر تو بر خاک صحرا لیلای بی سر ندیدی
شاعر:قاسم صرافان

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(ع)(صدایی آمد از دریا كه مردی بر زمین افتاد) *

1203
1

شعر شهادت حضرت عباس(ع)(صدایی آمد از دریا كه مردی بر زمین افتاد) صدایی آمد از دریا كه مردی بر زمین افتاد
وبر رخسار زرد مادری در خیمه چین افتاد
زدند آنقدر سویش تیرهای بی هوا اما
نیفتاد از نفس تا این که مشکش بر زمین افتاد
چنان بر آن چناری که جهان درسایه سارش بود
تبر زد بارها دشمن که از بالا چنین افتاد
به جای دست تیری که به چشمش بود شد حائل
زمانی که به روی خاک ها از صدر زین افتاد
فلک وقتی رکاب خالی اش را دید زد فریاد
که از انگشتریِ آسمان هایم نگین افتاد
شاعر:موسی علیمرادی

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:28
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(شعرم شده سرشار شمیم حرم تو) *

1354
2

شعر شهادت حضرت عباس(شعرم شده سرشار شمیم حرم تو) شعرم شده سرشار شمیم حرم تو
با خاطره ها دلخوشم و با کرم تو
با خاطره هایی که شده دار و ندارم
دارد همه ی کودکیم بوی غم تو
انگار که از کوچه ی ما می گذرد باز
سنج و کتل و پرچم و طبل و علم تو
این بوی خوش کندر و اسفند و گلاب است
از آه دم دسته ی لبریز دم تو
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حرم سید و سالار نیامد
رد شد همه ی دسته از این کوچه و انگار
یک عمر شدم عاشق و بیمار و گرفتار
برسینه زنان، مویه کنان رد شد و، کارم
افتاد به دستان ابالفضلِ علمدار
غیر از من و هم دین من و ایل و تبارم
عالم همه محتاج نگاهش شده بسیار
دیوار حسینیه شده محتشم او
اصلاً شده انگار طنین در و دیوار:
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(شعرم شده سرشار شمیم حرم تو) *

1104

شعر شهادت حضرت عباس(شعرم شده سرشار شمیم حرم تو) شعرم شده سرشار شمیم حرم تو
با خاطره ها دلخوشم و با کرم تو
با خاطره هایی که شده دار و ندارم
دارد همه ی کودکیم بوی غم تو
انگار که از کوچه ی ما می گذرد باز
سنج و کتل و پرچم و طبل و علم تو
این بوی خوش کندر و اسفند و گلاب است
از آه دم دسته ی لبریز دم تو
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حرم سید و سالار نیامد
د شد همه ی دسته از این کوچه و انگار
یک عمر شدم عاشق و بیمار و گرفتار
برسینه زنان، مویه کنان رد شد و، کارم
افتاد به دستان ابالفضلِ علمدار
غیر از من و هم دین من و ایل و تبارم
عالم همه محتاج نگاهش شده بسیار
دیوار حسینیه شده محتشم او
اصلاً شده انگار طنین در و دیوار:
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
س

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:34
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(دیگر نداشت ساقی لب تشنه مست، دست) *

1325
2

شعر شهادت حضرت عباس(دیگر نداشت ساقی لب تشنه مست، دست) دیگر نداشت ساقی لب تشنه مست، دست
یعنی که شسته بود وفا را، ز دست، دست
آن مشک تیر خورده به دندان چنان گرفت
انگار نیست زخمی و انگار هست، دست
از رود و چشمه ناله روان شد که آب! آب!
از سنگ و صخره بانگ برآمد که دست! دست!
هر دست او به گوشه‎ای افتاد و مرد را
حتی به دست دیگر خود دل نبست، دست
می‎گفت داغ خجلت این مشک پاره را
بر تن اگر که بود کنون، می‎شکست، دست
عمری به روی سینه به نزد حسین بود
حالا به خاک پای برادر نشست، دست
در کار عشق، عرض طلب، بی‎وسیله است
کز دست شسته بود، به بزم الست، دست
بی‎دست، خوش‎تر است شهید ره وفا
در عاشقی مگر که ز پا کمتر است، دست؟
در بزم عشق، محرم ساقی نمی‎شود
از هست و نیست تا نک

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(نه آب آمده نه آبرو گذاشته اند) *

997
2

شعر شهادت حضرت عباس(نه آب آمده نه آبرو گذاشته اند) نه آب آمده نه آبرو گذاشته اند
حدود دین خدا را فرو گذاشته اند
نماز خون خدا با تیمم و این قوم
چقدر مشک برای وضو گذاشته اند
عمو از این همه مشکی که آمده خیمه
از اصغر است همان را که رو گذاشته اند
هنوز شانه به دست است دختری در پشت
مردّد است برای تو مو گذاشته اند؟
چه قدر تیر که از جنگ با علی اکبر
ذخیره کرده برای عمو گداشته اند
چگونه داد زدی که برادرم دریاب
مگر برای تو اصلا گلو گذاشته اند؟
شاعر:مهدی رحیمی

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(ع)(آب از خجـالت لـب خشک تـو آب شد) *

2434
4

شعر شهادت حضرت عباس(ع)(آب از خجـالت لـب خشک تـو آب شد) آب از خجـالت لـب خشک تـو آب شد
دریا ز اشک سرخ تو رویش خضاب شد
وقتـی کـه آب را بــه روی آب ریختـی
در آتـش دلـت دل دریــا کبــاب شـد
آب فــرات آبــرو از دســت داده بــود
وقتی چکیـد اشـک تو در آن گلاب شد
هر موج، پیش چشم تـو چون کوه آتشی
هـر جرعه یک تلظـی طفـل ربـاب شد
در پیش تیرهـا چو کمان قامتت خمید
از بس‌کـه پیکرت سپـر مشـک آب شد
وقتـی بـرای غـربت تو مشک گریه کرد
مـاننــد دود در نظــرت آفتــاب شــد
آخـر نـه منـع آب ز مهمـان بــود گناه
چون شد که این گناه به کوفی ثواب شد؟
«میثم!» بریز خون دل از دیده بی‌حساب
زیرا بـه اهـل‌بیت، ستـم بی‌حسـاب شد
شاعر:غلامرضا سازگار

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب تاسوعا(هیچ دانی که امید همه عالم شده ای) *

1515
2

شعر شب تاسوعا(هیچ دانی که امید همه عالم شده ای) هیچ دانی که امید همه عالم شده ای
در نفس های همه سینه زنان دم شده ای
همه دم ذکر تو بر روی منابر بر پاست
نه فقط شورش شب های محرم شده ای
من از این بوی گل علقمه هم دانستم
تو پسر خوانده نبوده که پسر هم شده ای
با نگاهی به تن زخمی این مشک پر آب
گوشه ی علقمه چون چشمه ی زمزم شده ای
دشمنت چوب علم دید و به پیش همه گفت
تو فدایی سرافرازی پرچم شده ای
زینب از چشم پر از خون حسینش پرسید:
نکند رفته برادر که چنین خم شده ای
باورم نیست که این صحنه به تصویر کشم
بعد تو گردن طفلان غل و زنجیر کشم
شاعر:محمدرضا ناصری

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب تاسوعا(چند آسمان ورای تمنای ابرها) *

1878
2

شعر شب تاسوعا(چند آسمان ورای تمنای ابرها) چند آسمان ورای تمنای ابرها
فریاد میزنند که مولای ابرها
بی تو قرار نیست ببارند غیر خون
این سرنوشت حتمی فردای ابرها
باران ! که چون نرفتن تو غیر ممکن است
لختی بمان به روی حرم جای ابرها
اطفال صف کشیده که بر شانه ات روند
چون دیدنیست دشت زبالای ابرها
از شرم آب شد بدنت تا بخار شد
از جسم توست تک تک اجزای ابرها
اینگونه شد که راز فراوانی غمت
پیوند میخورد به معمای ابرها
یک ماه گمشده ! به تمنای آب نیست
منظور خواهرت ز تماشای ابرها
در امتداد آبی سیر نگاه تو
پا میگذاشت قافله جا پای ابرها
برخیز چون به علقمه مه گرفته ات
خیره شده خدای تو از لای ابرها
شاعر:هادی جانفدا

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:43
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب تاسوعا(هرم عطش ميان حرم پا گرفته بود) *

2149
2

شعر شب تاسوعا(هرم عطش ميان حرم پا گرفته بود) هرم عطش ميان حرم پا گرفته بود
با مشک تشنه اي ره دريا گرفته بود
مي رفت تا که زنده کند موج مرده را
روز نبرد هيبت سقا گرفته بود
لبهاي تشنه اش ز ادب لب نزد به آب
اوج وفا و عاطفه معنا گرفته بود
باران سرخ نيزه و شمشير و سنگ و تير
کارش ميان معرکه بالا گرفته بود
مي آمد از شريعه و زخم سه شعبه اي
در چشمهاي مشک و عمو جا گرفته بود
آبي که ريخت قطره به قطره به روي خاک
از او تمام دلخوشيش را گرفته بود
او دست داده بود و به جايش در آن عروج
بالي به وسعت همه دنيا گرفته بود
اما بپرس از همة نيزه دارها
بر روي نيزه اي سر او جا گرفته بود ؟
گلدشت علقمه که پر از بوي ياس شد
آن روز عطر چادر زهرا گرفته بود
مادر براي روز قي

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب تاسوعا(حضرت عباس)(سوار تشنه ای از سمت رود می آید) *

1386

شعر شب تاسوعا(حضرت عباس)(سوار تشنه ای از سمت رود می آید) سوار تشنه ای از سمت رود می آید
خدا به خیر کند دیر و زود می آید
کنار رود مگر اتفاقی افتاده
چقدر نیزه در آنجا فرود می آید
ولی شما خبر بد به بچه ها ندهید
کسی به سمت عمو با عمود می آید
مغیره،قنفذ،ملجم و شمر و حرمله ها
گیاه هرزه چرا به وجود می آید
غروب، منتظر مادری در اینجا باش
نشان، که با سر و روی کبود می آید
خدا نکرده مگر خیمه ها در آتش سوخت
میان دشت چرا بوی دود می آید
شاعر:نادر حسینی

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:47
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعرشب تاسوعا(نصیحت)(ذات این قوم شرور است حواست باشد) *

1552
1

شعرشب تاسوعا(نصیحت)(ذات این قوم شرور است حواست باشد) ذات این قوم شرور است حواست باشد
کارشان کشتن نور است حواست باشد
زین همه حُسن و ملاحت لَجِشان می گیرد
چشم این طایفه شور است حواست باشد
بی نقاب و سپرت حمله نکن، این لشکر
رسمشان حمله ز دور است حواست باشد
تیرها و قمه ها نیزه و خنجرهاشان
همه در علقمه جور است حواست باشد
نگرانم نکند سوی تو باشد نوکش!
آخر این تیر قطور است حواست باشد
یا که این تیر به مشکت نخورد! مشک امروز
قیمتی تر ز بلور است حواست باشد
آب باید برسد تا به حرم هر طور است
و به هر زحمت و زور است حواست باشد
شاعر:داوود رحیمی

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب تاسوعا(حضرت عباس)(رفتی و رفت پشت و پناه کبوتران) *

1642

شعر شب تاسوعا(حضرت عباس)(رفتی و رفت پشت و پناه کبوتران) رفتی و رفت پشت و پناه کبوتران
خیره شده به رفتن تو چشم آسمان
رفتی و خواهرانه کسی داشت میگریست
دیگر نداشت روی سرش خیمه سایبان
اصغر زبان نداشت که همراه با حرم
با اشک و ناله هاش بگوید: عمو بمان
رفتی و مشک ها به عزایت نشسته اند
بعد از تو آب ها همه بودند روضه خوان
بعد از تو بود غارت خیمه شروع شد
بعد از تو بود قصه ی لب ها و خیزران

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:15
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب تاسوعا(حضرت عباس)(مثل دریا شده است و تر شده است) *

1177

شعر شب تاسوعا(حضرت عباس)(مثل دریا شده است و تر شده است) مثل دریا شده است و تر شده است
آسمان بود و باز تر شده است
پیش رویش هزار چشمه عطش
پشت سر آب نوحه گر شده است
بعد معراج دست ها؛ حالا
هر عمودی چه با جگر شده است
ای برادر برادرت دریاب
موقع رفتنم دگر شده است
او که از خیر دیدنش نگذشت
تیری اما به چشم شر شده است
چیزی از او نمانده است ولی
از همه هر که هست سر شده است
دختری هم به معجرش میگفت
حتم دارم که یک خبر شده است
عطر نیلی آسمان برداشت
دستهایی که بال و پر شده است
شاعر:علیرضا لک

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:17
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب تاسوعا(حضرت عباس)(ای بزرگ قبیله ی دریا) *

1568

شعر شب تاسوعا(حضرت عباس)(ای بزرگ قبیله ی دریا) ای بزرگ قبیله ی دریا
مرد شب های روشن صحرا
قصه ی خواب کودکان حسین
ذکر نجمه، رباب با لیلا
میرسد از کنار گهواره
لای لای عمو عمو سقا
وقت رفتن برای آب انگار
میرود طور، حضرت موسی
تا که می آید از شریعه ببین
باز هم میشود سرش دعوا
همه ی کودکان به دورش جمع
بوی اسفند میکند غوغا
به پناهش همه پناهنده
همه حتی امام عاشورا
شرف تامّ و تمام شرف
کیست این شرزه شیر شاه نجف
خویش را قبله گاه عالم کرد
زره اش را به سینه محکم کرد
شه پری جای پر به خوودش زد
پری از جبرئیل را کم کرد
آسمانی فرشته بوسه زدش
تا به دستش عقیق خاتم کرد
با دو دستش علی اصغر را
بین گهواره اش معمّم کرد
پیش زینب رسید و رخصت خواست
سر به زیر ایستاده سر

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب تاسوعا(حضرت عباس)(چقدر خواستنی نیست جان ِ بعد از تو) *

1335
0

شعر شب تاسوعا(حضرت عباس)(چقدر خواستنی نیست جان ِ بعد از تو) چقدر خواستنی نیست جان ِ بعد از تو
بمانم و چه کنم در جهان بعد از تو
اگر چه کـوهم اما همیشه می ترسم
به هم بریزم با یک تکان بعد از تو
چقدر خوب عزیزم! که رفتنی هستم
وگرنه وای به من در زمان بعد از تو
به خون تک تک رگ هام تشنه اند عزیز
تمام اینهمه نامهربان بعد از تو
تو نیستی و دقایق گدازه باران است
و مانده ام من و آتشفشان بعد از تو
زمین که از غم پشتش خمید جا دارد
همیشه گریه کند آسمان بعد از تو
فقط دعام بکن کم نیاورم ای عشق
چه سخت می گذرد امتحان بعد از تو
شاعر:علی اصغر ذاکری

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعرشب تاسوعا(حضرت عباس)(رخصت بده از داغ شقایق بنویسم) *

9405
34

شعرشب تاسوعا(حضرت عباس)(رخصت بده از داغ شقایق بنویسم) رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
میخواهم از آن ساقی عاشق بنویسم
نم نم به خروش آیم و هق هق بنویسم
دل خون شد و از معرکه دلدار نیامد
"ای اهل حرم میر و علمدار نیامد"
در هر قدمت هر نفست جلوه ی ذات است
وصف تو فراتر ز شعور کلمات است
ر حسرت لبهای تو لبهای فرات است
عالم همه از این همه ایثار تو مات است
از علقمه با دیده ی خونبار نیامد
"ای اهل حرم میر و علمدار نیامد"
سقا تویی و اهل حرم چشم به راهت
دل ها همه مست رجز گاه به گاهت
هر چند تو بودی و عطش بود و جراحت
دلواپس طفلان حرم بود نگاهت
سقای ادب جلوه ی ایثار نیامد
"ای اهل حرم میر و علمدار نیامد"
افتاد نگاه تو به مهتاب دلش ریخت
وقتی ب

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعرشب تاسوعا (حضرت عباس)(دریای خروشان دل طوفانی توست) *

1583

شعرشب تاسوعا (حضرت عباس)(دریای خروشان دل طوفانی توست) دریای خروشان دل طوفانی توست
دریا خجل از دیده بارانی توست
مشکت شده پاره و دل تیغ هنوز
در حسرت یک بوسه زپیشانی توست
**
هر لحظه و پیوسته تو را می خوانند
لب بسته و دل خسته تو را می خوانند
لب تشنه به را ه تو نشستند عباس
طفلان زبان بسته تو را می خوانند
**
مرهم به نگاه دردمند آمده بود
بر سینه دشمنان گزند آمده بود
از هیبت چشمان خمارت عباس
آن روز نفس به سینه بند آمده بود
**
بر قله ی عشق پرچم افراخته بود
تا شط فرات یک تنه تاخته بود
دستش که بنوشید کمی آب فرات
آن را ز حیا از قلم انداخته بود
**
ای آب میان شعله آبم کردی
خاکستر خجلت وخرابم کردی
آخر ز چه روی پاگذارم به حرم
شرمنده ی طفلک ربابم کردی
شاعر:محمدرض

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:06
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب تاسوعا(حضرت عباس)(اي پهلوان من نخواب عدو شير ميشود) *

3983
4

شعر شب تاسوعا(حضرت عباس)(اي پهلوان من نخواب عدو شير ميشود) اي پهلوان من نخواب عدو شير ميشود
اين مرد دل شكسته از غم تو پير ميشود
اي قطره هاي خون تو نمك كربلاي من
ميبينم اين زمين چگونه نمك گير ميشود
پيداست از نگاه زجر كه اي تكيه حرم
كابوس دخترم بدون تو تعبير ميشود
تو فكر رفتني و بعد تو هل من معين من
با سنگها و چوب و هلهله تفسير ميشود
تو فكر رفتني و بعد تو من نيز ميروم
اين دستهاي زينب است كه زنجير ميشود
عباس چشم دشمنان همه دنبال خيمه هاست
برخيز غيرت خدا به خدا دير ميشود
شاعر:محمد ناصری

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:08
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد