دلاور من
ای علـمـدارِ دلاور من
نشـود داغِ تو بـاور من
ای عـزیزِ حـیّ داور من
خفته ای در خاک و خون برابر من
تشنـه لـب در کـربــلا برادر من
یل بی دستم ، گل سرمستم ، به تو دل بستم
به خدا عباس ، بی تو شکستم بی تو شکستم
تو را دیدم به ساحل غرق خونی
شکستـه سربه خاک غم نگونی
نـداری نقطه ای سالـم به پیکر
مثــال لالــه هــای واژگـونی
تو را دیدم به ساحل فتــاده در مقـابل
جدا دیدم دو دستت کشیـدم آهی از دل
لـب خشکیـده ات دیـدم برادر
به اشـک دیـده بوسیـدم برادر
خجـل از روی ماهـت گشتم امّا
وفـایــت را پسـنـدیـدم برادر
ای علمـدارم نـازنین یـارم
بی تو غمبـارم عبّـاس عبّـاس
ای علـمـدارِ دلاور من
به قـدّ و قـامت
- پنج شنبه
- 30
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 05:18
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی