شب دهم محرم - شب عاشورا

مرتب سازی براساس
 علی اکبر لطیفیان

اشعار شب دهم محرم-(بمان که روشنی دیده ی ترم باشی) * علی اکبر لطیفیان

4463
1

اشعار شب دهم محرم-(بمان که روشنی دیده ی ترم باشی) بمان که روشنی دیده ی ترم باشی
شبیه آیینه ای در برابرم باشی
هوای خیمه ی من بی نگاه تو سرد است
بمان که مایه ی دل گرمی حرم باشی

چه شد که از ته گودال سر در آوردی
تو زینت سر دوش پیمبرم باشی
در این شلوغی گودال تنگ، قول بده
کمی مراقب پهلوی مادرم باشی
تو در بلندترین نیزه منزلت کردی
به این بهانه مگر سایه ی سرم باشی
جواب خنده ی دشمن به خواهرت با کیست
مگر تو قول ندادی برادرم باشی
تو آفتابی و بالای نیزه هم که شده
بمان که روشنی دیده ی ترم باشی

شاعر:علی اکبر لطیفیان

  • دوشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 14:05
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

اشعار شب دهم عاشورا،(خواب دیدم در این شب غربت) *

2736
3

اشعار شب دهم عاشورا،(خواب دیدم در این شب غربت) خواب دیدم در این شب غربت
خواب دستی عجیب و خون آلود
خواب دیدم که پیکرم خواهر
طعمه ی گرگ های وحشی بود

**
اضطرابی به جانم افتاده
که بیان کردنش میسر نیست
یک جوان مرد با شرف زینب
بین این سی هزار لشگر نیست
**
ماجراهای عصر فردا را
در نگاه تر تو میبینم
راضیم به رضای معبودم
تا سحر بوته خار میچیینم
**
شب آخر وصیتی دارم
در نماز شبت دعایم کن
ظهر فردا به خنده ای خواهر
راهی وادی منایم کن
**
باغ سرسبز خاطراتت را
غصه پاییز میکند زینب
گوش کن شمر خنجر خود را
آن طرف تیز میکند زینب
**
عصر فردا از اهل بیت رسول
زهر چشمی شدید میگیرن
وقت تاراج خیمه های حرم
چند کودک ز ترس میمیرند
**
کوفیان شهره ی عرب هستند
مردمانی که

  • دوشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 14:20
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

اشعار شب دهم محرم-(داری عقیله خواهر من گریه می کنی) * علی اکبر لطیفیان

5529
3

اشعار شب دهم محرم-(داری عقیله خواهر من گریه می کنی) داری عقیله خواهر من گریه می کنی
آیینه برابر من گریه می کنی
از لا به لای خیمه دلم تا مدینه رفت
خیلی شبیه مادر من گریه می کنی

دلشوره می چکد ز نگاه سه ساله ام
وقتی کنار دختر من گریه می کنی
من از برای معجر تو گریه می کنم
تو از برای حنجر من گریه می کنی
امشب برای ماندن من نذر می کنی
فردا برای پیکر من گریه می کنی
امشب نشسته ای و مرا باد می زنی
فردا به جسم بی سر من گریه می کنی
شاعر:علی اکبرلطیفیان

  • دوشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 14:23
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شب دهم محرم،(بیا که گریه کنم لحظه‌های آخر را) *

3067
1

اشعار شب دهم محرم،(بیا که گریه کنم لحظه‌های آخر را) بیا که گریه کنم لحظه‌های آخر را
بخوان ز چشم ترم حال و روز خواهر را
دلم قرار ندارد بیا که تا دم صبح
بنالم از سر شب روضه‌های مادر را

پریده خواب رباب از خیال حرمله باز
گرفته است به چادر گلوی اصغر را
خدا کند که بمیرم در این شب و فردا
که روی نیزه نبینم سر برادر را
خدا کند که نبیند دو چشم مبهوتم
به زیر بوسه‌ی نیزه تنی مطهّر را
خدا کند که نبینم به روی تشت طلا
جسارت نوک چوب و لبان پَرپَر را
شاعر:حسن لطفی

  • دوشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 14:29
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

اشعار شب دهم عاشورا،(گمان نمي كنم اين روح پيكرم باشد ) * علی اکبر لطیفیان

2182
2

اشعار شب دهم عاشورا،(گمان نمي كنم اين روح پيكرم باشد ) گمان نمي كنم اين روح پيكرم باشد

تني كه مثله شده در برابرم باشد

بدن بدن كيست اينچنين شده است ؟

اگر خداي نكرده برادرم باشد ...!

فداي خواهر مظلومه اي كه نالان گفت

كنار كشته ي گودال موپريشان گفت

گمان نمي كنم اين زير نيزه افتاده

حسين فاطمه يعني برادرم باشد

تو را خدا بگذاريد بوسه اش بزنم

كه قول ميدهم اين بار بار آخرم باشد

كفن كه نيست عبا نيست ، بوريا هم نيست ؟

بد است بي كفن اين مرد محترم باشد

براي آنكه روي پيكرش بيندازم

نمي شود بگذاريد معجرم باشد ؟

شاعر:علی اکبرلطیفیان

  • دوشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 14:31
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
 وحید قاسمی

اشعار شب دهم محرم-(فـوراه هـایِ سـرخی از گــودال زد بالا) * وحید قاسمی

4076
1

اشعار شب دهم محرم-(فـوراه هـایِ سـرخی از گــودال زد بالا) فـوراه هـایِ سـرخی از گــودال زد بالا
مردی عبای خویش را خوشحال زد بالا

تا بـیـن مقـتـل معـدن المـاس پـیدا شد
در صنـف لشـکر قیمـت خـلـخال زد بالا

مـرد کمـان داری یـکـی از تیـرهایش را
نـا بــاورانـــه انـــدکـی از خـــال زد بالا

دیگر حساب کیسه های درهـم پاداش
از چـوب خـط سـهـم بیـت الـمال زد بالا

آتشـفشـان نـور بـود و شعـله های طور
نـاگــاه قـقـــنوسی پــریــد و بال زد بالا

خـورشید چشمش برغروب نیزه ها افتاد
وقـتـی عبــایــش را کـمی دجال زد بالا

می سو خت دامن های دختربچه ها اما
آمــــارِِ ســـرخــیِ رخ اطــفـال زد بــالا

خــورشــید را ازدست هم صدبار دزدیدند
شــب در ســپاه کـوفیــان جنجال ز

  • دوشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 14:36
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

اشعار شب دهم عاشورا،(وقتی علی اکبرمن نیست ماندنی) * علی اکبر لطیفیان

2483
1

اشعار شب دهم عاشورا،(وقتی علی اکبرمن نیست ماندنی) وقتی علی اکبرمن نیست ماندنی
پیداست که برادر من نیست ماندنی
باید که با حسین خداحافظی کنم
این آینه برابر من نیست ماندنی

از این به بعد راهی گرماست صورتم
این سایبان که بر سرمن نیست ماندنی
در پشت خیمه فکر نمی کردم عاقبت
این دستباف مادر من نیست ماندنی
تا بوسه بر گلوي تو دادم صدا زدي
خواهر ببوس ، حنجر من نیست ماندنی
انگشترت که رفت خودم با خبر شدم
از این به بعد زیور من نیست ماندنی
جاقحط بود ،شمر روي سینه ات نشست

این کعبه ي مطهر من نیست ماندنی

شاعر:علی اکبر لطیفیان

  • دوشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 14:55
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شب دهم ماه محرم،(هر که بیرونی بد از مجلس گریخت) *

2680

اشعار شب دهم ماه محرم،(هر که بیرونی بد از مجلس گریخت) هر که بیرونی بد از مجلس گریخت
رشته الفت ز همراهان گسیخت
دور شد از شکّـرستانش مگس
وز گلستان مرادش ، خار و خس

خلوت از اغیار شد پرداخته
وز رقیبان، خانه خالی ساخته
پیر میخواران ، به صدر اندر نشست
احتیاط خانه کرد و در ببست
محرمان راز خود را خواند پیش
جمله را بنشاند ، پیرامون خویش
با لب خود گوششان انباز کرد
در زصندوق حقیقت ، باز کرد
جمله را کرد از شراب عشق ، مست
یادشان آورد آن عهد الست
گفت شاباش این دل آزادتان
باده خوردستید، بادا یادتان
یادتان باد ای به دلتان شور می
آن اشارت های ساقی پی ز پی
اینک از هر گوشه یی جـّـم غفیر
مر شما را می زند ساقی صفیر
کاین خمار آن باده را بد در قفا
هان و هان آن وعده را

  • دوشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 15:41
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شب دهم محرم،(آسمان یک ذرّه ی نور است در چشم ترت) *

2300
1

اشعار شب دهم محرم،(آسمان یک ذرّه ی نور است در چشم ترت) آسمان یک ذرّه ی نور است در چشم ترت
پس زمین قدری ندارد پیش مویی از سرت
جان خود دادی و حتی دادی از جان بهترت
اصغرت ، تنها علمدارت ، علی ِ اکبرت

تا بنوشانی به عالم ذرّه ای از باورت
ایستادی مثل کوهی روبروی کاه ها
ماهی و افتاده ای در انزوای چاه ها
گرچه دشمن بست بر آل پیمبر راه ها
باز فریاد تو می آید سوی آگاه ها
بس که والایند هم پیغام و هم پیغمبرت
یوسفانه پیکرت را بین چاه انداختی
در میان گرگ ها در قتلگاه انداختی
سینه ات سنگین شد و یک دم نگاه انداختی
به نگاهت بینشان دعوا به راه انداختی
تا نبیند حال و روز پیکرت را مادرت
در سکوت دشت می آمد صدای اسب ها
آهویی ترسیده بود از شیهه های اسب ها
بانویی لرزید و

  • دوشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 15:52
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شب دهم ماه محرم،(از حرم تا قتلگه زینب به دنبالت دوید ) *

8562
12

اشعار شب دهم ماه محرم،(از حرم تا قتلگه زینب به دنبالت دوید ) از حرم تا قتلگه زینب به دنبالت دوید

دید شمر دون به روی حنجرت خنجر کشید

دید خنجر می کشد شمر از کنار گردنت

رأس پر خون تو را از روی تن او می برید

از حرم تا قتلگه یک صحنه ی پر درد دید

دید از رگ های تو خون قطره قطره می چکید

تا که آمد پیش نعش پر ز چاکت یا حسین

نیزه ی دشمن چو دندان جسم پاکت می جوید

شاعر:جعفر ابوالفتحی

  • دوشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 15:58
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شب دهم ماه محرم،(اگر چه ایل و تبار مرا به همراهت) *

2207

اشعار شب دهم ماه محرم،(اگر چه ایل و تبار مرا به همراهت) اگر چه ایل و تبار مرا به همراهت

برو حسین که دست خدا به همراهت

دعای حرز لبم را به گردنت بستم

برو حسین که این بوسه ها به همراهت

تویی که جان مرا میبری به همراهت

نمیبری بدنم را چرا به همراهت

فدای موی بلندت شوم که دست نسیم

چگونه میزند این نظم را به هم ، راحت

برو که با خبری من چگونه می آیم

برای یافتنت تا کجا به همراهت

فقط کنار تنت نیمی از مرا بگذار

که نیم دیگر من تا خرابه همراهت...

دلی دو تا و قد و قامتی دوتا تر از آن

برو که من شده ام چندتا به همراهت

نگفته بودی اگرسمت خیمه ها برگرد

می آمدم به خدا بی هوا به همراهت

تو دور میشوی اما هنوز اینجایی

برای آنکه نبردی مرا به همراهت

شاعر:حسین

  • دوشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 16:00
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

اشعار شب دهم ماه محرم،(مُردم از دلواپسی بسکه پریشان خاطرم) * قاسم نعمتی

4500
4

اشعار شب دهم ماه محرم،(مُردم از دلواپسی بسکه پریشان خاطرم) مُردم از دلواپسی بسکه پریشان خاطرم

سایه ات تا برسرم باشد خدارا شاکرم

دیگر از امروز یک لحظه مشو از من جدا

توشبیه کعبه باش و من شبیه زائرم

در نماز شب دعا کردم نبینم داغ تو

توسلامت باشی اما من بمیرم حاضرم

تو به فکر حنجرت باش و غم من را مخور

دختر زهرایم و در حفظ معجر ماهرم

دست خود روی سرم بگذار و یا ستار گو

بوی خاک چادر مادر گرفته چادرم

ناز کم کن ای نگار نازنینم یاحسین

ترس من این است داغت را ببینم یا حسین

شاعر:قاسم نعمتی

  • دوشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 16:03
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شب دهم عاشورا،(کم کم غروب واقعه از راه می رسید) *

3079
4

اشعار شب دهم عاشورا،(کم کم غروب واقعه از راه می رسید) کم کم غروب واقعه از راه می رسید
یک زن میان دشت سراسیمه می دوید
این خیمه ها نبود که آتش گرفته بود
آتش میان سینه ی او شعله می کشید

راهی نمانده بود برایش به غیر صبر
باید دل از عزیز سفر کرده می برید؛
مردی که رفت و از سر نی حسّ بودنش
قطره به قطره سرخ و غریبانه می چکید
آن مرد رفت و واقعه را دست زن سپرد
باید حماسه پشت حماسه می آفرید

شاعر:مطهره عباسیان

  • دوشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 16:05
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شب دهم ماه محرم،(لحظه ی وصل رسیده ست خدا رحم کند) *

3542
3

اشعار شب دهم ماه محرم،(لحظه ی وصل رسیده ست خدا رحم کند) لحظه ی وصل رسیده ست خدا رحم کند

نفس روضه بریده ست خدا رحم کند

تویی آن شاپرکِ ناز که بین راهت

دشمنت تار ،تنیده ست خدا رحم کند

ادب و رحم و جوانمردی و اینگونه صفات

دور از این قومِ دریده ست خدا رحم کند

وسط خطبه ی تو کاش دگر هو نکشند

رنگ عباس پریده ست خدا رحم کند

مادرش داد علی را ببری آب دهی

حرمله نقشه کشیده ست خدا رحم کند

از همین لحظه که هنگام خداحافظی است

قامت عمه خمیده ست خدا رحم کند

از تو آقا چه بگویم که نرنجد مادر

صحبت از رٱس بریده ست خدا رحم کند

شاعر:کاظم بهمنی

  • دوشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 16:07
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شب دهم عاشورا،(پلان آخر بازیگر نماهنگ است ) *

3350
2

اشعار شب دهم عاشورا،(پلان آخر بازیگر نماهنگ است ) پلان آخر بازیگر نماهنگ است

صدای خنده ی اخنس شروع آهنگ است

درون كادر زمین خورده مرد مظلومی

گریم زخم لبش شاهكار یك سنگ است

لباس های بلند سیاه لشگرها

تمام خونی و چركین و زشت و بدرنگ است

درست مثل همان متن صحنه ی گودال

فرود نیزه و شمشیرها هماهنگ است

میان این همه نقشی كه دست تیر بلاست

جناب دشنه حضورش چقدر پر رنگ است

كسی نهیب زد از پشت صحنه : زود ببر

غروب شد، همه رفتند، وقت ما تنگ است

شاعر:وحید قاسمی

  • دوشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 16:28
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

اشعار شب دهم محرم،(چگونه صبر کنم رفتن تو را بینم) * قاسم نعمتی

2831
2

اشعار شب دهم محرم،(چگونه صبر کنم رفتن تو را بینم) چگونه صبر کنم رفتن تو را بینم

نوای واعطشا گفتن تو را بینم

در این طرف تو صدا می زنی «انا المظلوم»

جواب...هلهلهٔ دشمن تو را بینم

بپوش زیر زره دست دوز مادر را

مباد لحظه ای عریان تن تو را بینم

چگونه معجر خود را به سر نگه دارم

چگونه لحظه جان دادن تو را بینم

کویر و این همه لاله حسین خیز و ببین

میان دشت فقط گلشن تو را بینم

شود به سمّ ستوران تن تو حلاجی

میان گرد و غبار، خرمن تو را بینم

چگونه حفظ کنم چادرم که در مقتل

به دست چند نفر جوشن تو را بینم

خدا کند که نیفتی به زیر پای کسی

به چشم خویش لگد خوردن تو را بینم

شاعر:قاسم نعمتی

  • دوشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 16:32
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شب دهم عاشور،(امشب شب وصالست روز فراق فرداست‏) *

3297
7

اشعار شب دهم عاشور،(امشب شب وصالست روز فراق فرداست‏) امشب شب وصالست روز فراق فرداست‏

در پرده حجازى شور عراق فرداست

امشب قرآن سعد است در اختران خرگاه

یا آنکه لیلة البدر روز محاق فرداست‏

امشت زلاله رویان فرخنده لاله زاریست‏

رخسارهاى چون شمع در احتراق فرداست

امشب نواى تسبیح از شش جهت بلند است‏

فریاد وا حسینا تا نه رواق فرداست

امشب به نور توحید خرگاه شاه روشن

در خیمه آتش کفر دود نفاق فرداست‏

امشب زروى اکبر قرص قمر هویداست‏

آسیب انشقاق از تیغ شقاق فرداست‏

امشب شگفته اصغر چون گل به روى مادر

پیکان و آن گلورا بوس و عناق فرداست‏

امشت خوشست و خرم شمشاد قد قاسم‏

رفتن به حجله گور با طمطراق فرداست‏

امشب نهاده بیمار سر روى بالش ناز

گردن بحلقه

  • دوشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 17:06
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شب دهم ماه محرم،(دیدنت در همه‌ی راه معما شده است) *

3049
2

اشعار شب دهم ماه محرم،(دیدنت در همه‌ی راه معما شده است) دیدنت در همه‌ی راه معما شده است

تو کجا؟ نیزه کجا؟ وای! چه با ما شده است

دیدنت سخت، ولی سخت‌تر از آن این است

باز هم حرمله سرگرم تماشا شده است

باورم نیست که بالای سرم می‌خندی

دل من سوخته‌تر از دل لیلا شده است

حجم تیری که علمدار زمین‌گیرش شد

باورم نیست که در حنجره‌ات جا شده است

کاش آرام رود قافله تا خواب روی

بعد من نوبت لالایی زهرا(س) شده است

کاش آرام رود تا که نیفتی از نی

ولی افسوس سر رأس تو دعوا شده است

نیزه‌داری که تو را می‌برد، این را می‌گفت

باز هم زخم گلوی پسرت وا شده است

شاعر:حسن لطفی

  • دوشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 17:30
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

شور شهادت امام حسین(ع)-(مجنونم می کشی ثارلله)به همراه دانلود سبک *

7555
18

شور شهادت امام حسین(ع)-(مجنونم می کشی ثارلله)به همراه دانلود سبک مجنونم می کشی ثارلله
ثارلله یا اباعبدالله
بی خوابم از غمت
بی تابم از غمت

اربابم از غمت مجنونم
محزونم از غمت
دل خونم از غمت
مجنوم از غمت مجنونم
امداد از کربلا
فریاد از کربلا
هر یادم از کربلا مجنونم
با نور کربلا در شور کربلا
عاشور کربلا مجنونم
روی لب کربلا
چون هر شب کربلا
با زینب کربلا مجنونم
عاشورا کربلا
وا غوغا کربلا
با زهرا کربلا مجنونم
دل خواه از کربلا
صد آه از کربلا
چون شاه از کربلا
دلدارم کربلا
گلزارم کربلا
شد یارم کربلا مجونم
بی خوابم کربلا
بی تابم از غمت
اربابم از غمت مجنونم
محزونم از غمت
دل خونم از غمت
مجنون از غمت
امداد از کربلا
فریادم از کربلا
هر یاد از کربلا مجنونم
با نور کربلا
عاشو

  • چهارشنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 07:31
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسین(ع),(حسین جان ارباب) *

3299
1

اشعار شهادت امام حسین(ع),(حسین جان ارباب) حسین جان ارباب
جان ارباب جان ارباب
منو دریاب
باز بی چاره دلم

شد آواره
آواره پی یک اشعاره
یاد حرم کرده دوباره
حال دلم گریه داره
وای بازم گدایی
توی روضه هات
آقا بده در راه خدا
چی میشه امیر کربلا
بکی به من تو هم بیا
ببن اشک نم نم
هنوز لک حرمم
بدم می دونم آقا
ببین منم آدمم
حسین جان ارباب
جان ارباب جان ارباب
منو دریاب
باز خواستم من از مادر گیرم
تو که دادی تو روضه ات شیرم
یا که دعا کن من بمیرم
یا کربلا پا بگیرم
باز دستم مو بیارآقا بگیر
سرمو خودت بالا بگیر
بیا و پا در میونی کن
ویزامو از زهرا بگیر
اگه زشت مو بدم
اگه ننگ گنبدم
ولی برای زائرا
جارو کشی بلدم
حسین جان ارباب
جان ارباب جان ارباب
منو دریاب

  • پنج شنبه
  • 16
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 05:29
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسین(ع),(خدایا از غم دلبر)با نوای حاج مهدی مختاری *

7255
16

اشعار شهادت امام حسین(ع),(خدایا از غم دلبر)با نوای حاج مهدی مختاری خدایا از غم دلبر
دل زارم شده پرپر
ببرمنو به کربلا
به سوی ارباب

پرم بده روی گنبد
غریب مادر
دیگه طاقت ندارم
به دوری عادت ندارم
چرا دعوت دعوت نمی شم
مگه لیاقت ندارم
ثارلله ثارلله
برس به داد خسته ای
که بی قراره
ثارلله ثارلله
غریبه ای که
جز حرم جایی نداره
ثارلله ثارلله2
الهی زائرت بشم
ارباب دل ها 2
محرم شد دلم خونه
خود عالم دگر گونه
به یاد هل من ناصرن
مرد خسته
نذار آقات یک بار دیگه تنها بمونه
نگنه تکرار بشه اربامون بی یار بشه
نگنه جای عمل حرف هاهمه شعار بشه
ثارلله ثارلله
خدا نیاره روزی که تنهات بذارم
ثارلله ثارلله
خدا کنه پاهامو روی جا پات بذارم
ثارلله ثارلله
الهی زائرت بشم
ارباب دل ها 2
محرم شد ب

  • پنج شنبه
  • 16
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:38
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسین(ع),(الهی قربونت مادر نزن پرپر)با نوای حاج مهدی مختاری *

6102
14

اشعار شهادت امام حسین(ع),(الهی قربونت مادر نزن پرپر)با نوای حاج مهدی مختاری الهی قربونت مادر نزن پرپر 8
قدم به قدم اومدم
با قامت خم اومدم
تو قتلگاه چه خبره

کجاست پسرم اومدم
قربون غصه خوردنش
بعد از این که آزردنش
گوشه مقتل بردنش
خدا غریبه گیر آوردنش
بی حیا ول کن حنجرش
بسه دست بردار از سرش
زدید حلقه دور و برش
برید کنار اومده مادرش
یه مادرزیر لب می خونه بنیم
گوشه مقتل اشک هاش رونه بنیم
روی چادرش قطره قطره خونه بنیم
ذکری که دلها رو می سوزونه بنیم
الهی قربونت مادر نزن پرپر2
داره می بینه خواهرت
چی کار داره با حنجرت
خنجر تو رو خدا نبور
تو بوسکاه مادرت
پسرم تو جون منی
روی زانوم جون می کنی
ببینم صد پاره تنی
داری به چادرم چنگ می زنی
توی مشتم پیراهنت
تا ندوزدن از بدنت
ببینم عریا

  • شنبه
  • 18
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 04:38
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسین(ع),(شب مهتاب دل ها بی تاب)با نوای حاج مهدی مختاری *

6022
5

اشعار شهادت امام حسین(ع),(شب مهتاب دل ها بی تاب)با نوای حاج مهدی مختاری شب مهتاب دل ها بی تاب
زمین غم داره امشب
پریشونه دلش خونه
چشاش می باره زینب

شب نور و شب آه
شب چشم های بی آب
شب اف الک دهر
دلش غم خوار ارباب
امان از قلب زینب
امان ای دل امن ای دل 2
امان از قلب زینب2
شب تیره چه دل گیره
دلش زارو حزینه
توی صحرت داره تنها
مغیلان رو می چینه
آخه فردا برهنه پا
با دامن های سوخته
بشن رد از خارهای گداخته
امان ای دل امن ای دل 2
امان از قلب زینب2
شب شیدا تر چشم ها
دلها از این غم کبابه
شب تاره برای دل
توی خیمه که آبه
شب تاره لب ها پاره
تو خیمه قحط آبه
روباب تو خیمه ذکر
لالا لا گرفته
علی اصغر نمی خوابه
عطش بالا گرفته
امان ای دل امن ای دل 2
امان از قلب زینب2

دانلود سبک

  • شنبه
  • 18
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 05:39
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسین(ع),(مرمل بالدمایی)با نوای حاج مهدی مختاری *

4095
9

اشعار شهادت امام حسین(ع),(مرمل بالدمایی)با نوای حاج مهدی مختاری مرمل بالدمایی
مروه ,صفا , منایی
تموم دنیا رو گشتم
آقا تکی، خدایی

دونه دونه، بارون گونه
پای نخل قلب ها رونه
با تو بودن، تهش جنونه
دیگه حالا ،قلبم می دونه
کربلاتون مال از ما بهترونه
خدا نگیره امام رضا رو
مشهد گنبد طلا رو
پر می کنه شب های جمعه
جای نبود کربلا رو
ثارلله وبن ثاره
موندن مردن فرقی نداره
فقط دعا کن تو رو به زهرا
مایه ننکت نشم دوباره
ثارلله وبن ثاره8
نمونده آقا مجالی
پرم بده این حوالی
برات تو قلبم می سازم
یه کربلا ی مثالی
ارباب ارباب
قلبم و دریاب
خورشیدی که سوختی زیر آفتاب
بی تابم من، بی تاب بی تاب
مسبب شو مسبب الاسباب
تا که من کربلا بیام ای تشنه آب
جمله حرم سینه زنی ها
روضه،گریه سرشکن

  • شنبه
  • 18
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 07:12
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار شب دهم ،(شب وصل است و تب دلبری جانان است) *

6667
11

اشعار شب دهم ،(شب وصل است و تب دلبری جانان است) شب وصل است و تب دلبری جانان است
ساغر وصل لبالب به لب مستان است
در نظر بازی شان اهل نظر حیران است
گوییا مشعله از بام فلک ریزان است

چشم جادوی سحر زین شب و تب گریان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
یا رب این بوی خوش از روضه ی جان می آید
یا نسیمی است کز آن سوی جهان می آید
یارب این نور صفات از چه مکان می آید؟
عجب این همهمه از حور جنان می آید
یا رب این آب حیات از چه دلی جوشان است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
گوش تا گوش همه کرّ و فر دشمن پست
شاه بنشسته بر او حلقه ی یاران الست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
چار تکبیر زده یک سره بر هر چه که هست
خیمه در خیمه صدای سخن قرآن است
امشبی را ش

  • شنبه
  • 18
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 15:19
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

اشعار شب دهم محرم-(شبِ آخر بگذار اين پَر ِمن باز شود) * علی اکبر لطیفیان

3619
1

اشعار شب دهم محرم-(شبِ آخر بگذار اين پَر ِمن باز شود) شبِ آخر بگذار اين پَر ِمن باز شود
بيشتر رويِ تو چشم تر ِمن باز شود
حرفِ هجران مزن اينقدر مراعاتم كن
دست بردار ، دلِ مضطر ِ من باز شود

جان زينب برو از كرب و بلا زود برو
مگذاري گره ي معجر من باز شود
آه ، راضي نشو بنشينم و گيسو بكشم
آه ، راضي نشو موي سر من باز شود
پاي دشمن به روي پيكر تو باز شود
روي دشمن به روي معجر من باز شود
جانِ من حرز بينداز به گردن مگذار
جاي اين بوسه ي پيغمبر من باز شود
جان زينب برو مگذار غروب فردا
سمت گودال رهِ مادر من باز شود
حيف از اين زير گلو نيست خرابش بكنند؟!
پس اجازه بده تا حنجر من باز شود
لااقل قول بده زود خودت جان بدهي
بلكه راهِ نفس آخر من باز شود
شاعر:علی اکبر لطی

  • شنبه
  • 18
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 15:31
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شب دهم محرم،(امشب فقط مانده برای ما برادر) *

3657
2

اشعار شب دهم محرم،(امشب فقط مانده برای ما برادر) امشب فقط مانده برای ما برادر

این دشت فردا می کند غوغا برادر

با من نگو فردا چه خواهد شد که زینب(س)

می ترسد از غمهای این صحرا برادر

خار مغیلان بیابان جمع کن تا

فردا نگردد جمع با پاها برادر

راز و نیاز امشب تو فرق دارد

از غصه ها می گوید این نجوا بردار

می گویی از گودالُ خونُ و طاقتی نیست

تا دیدنیها بشنوم حتی برادر

باور ندارم زینتِ دوش نبی را

سُمها کند هم سطح با شنها برادر

درد فراق تو برای کشتنم بس

دیگر چرا سر نیزه و سرها برادر

از غارت خلخال و خون گوشواره

چیزی نگویی بین مَحرمها برادر

گفتی اسارت می روم، اینکه محال است!!

با غیرتی که دیدم از سقا برادر

وقتی میان نیزه ها گم شد تن تو

با

  • شنبه
  • 18
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 16:06
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شب دهم محرم،(بگذار تا بمیرم و تنها نبینمت) *

5590
14

اشعار شب دهم محرم،(بگذار تا بمیرم و تنها نبینمت) بگذار تا بمیرم و تنها نبینمت

‏تنها به روی سینه صحرا نبینمت

امشب بیا که بوسه زنم برگلوی تو

‏شاید بمیرم از غم و فردا نبینمت

می ترسم از نگاه به گودال آن طرف

‏دارم دعا به زیر لب آن جا نبینمت

غم نیست گرچه بر بدنم کعب نی خورد

‏من نذرکرده­ام که به نی­ها نبینمت

امشب برای من تو دعاکن که شام بعد

‏بی سر به روی دامن زهرا ببینمت

شاعر:حبیب چایچیان

  • شنبه
  • 18
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 16:09
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسین(ع),(زبون گرفته لب خون خدا)با نوای حاج مهدی مختاری *

2061

اشعار شهادت امام حسین(ع),(زبون گرفته لب خون خدا)با نوای حاج مهدی مختاری زبون گرفته لب خون خدا4
اعوذ بالله من الکرب و بلا4
رسیده یک کاروان غم

روی لب ها نوای حسین
میون صحرای کربلا
پیچیده صدای حسین
گرفته روی مهمل خواهر
به لب زمزمه
بیا برگردیم برادر
جان فاطمه
خون شد دل زمین و زمان
زینب رسید تا به کربلا
دل دختری لرزیده با
دیدن شمشیر و نیزه ها
زبون گرفته لب خون خدا4
اعوذ بالله من الکرب و بلا4
شده دل خورشید و آسمون
مثل دل شاه غریب
به روی مهمل یه خواهری
روی لبش عمه یجیب
سایه خورشید زهرا
حجاب زینب
شده زانوی علمدار
رکاب زینب
بریده گلو آتیش زده
بر دل مهتاب کاروان
چشم عمو شد غربت
کودک بی تاب کاروان
نگاه زینب سوی سر نیزه ها
اعوذ بالله من الکرب و بلا4
زبون گرفته لب خون خدا4
اع

  • یکشنبه
  • 19
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 04:22
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسین(ع),(با تو شروع می شوم ای انتهای من)با نوای حاج مهدی مختاری *

3232
3

اشعار شهادت امام حسین(ع),(با تو شروع می شوم ای انتهای من)با نوای حاج مهدی مختاری با تو شروع می شوم ای انتهای من
ای جلوه ی خدایی بی انتهای من
پایان راه تو به خدا ختم می شود
از راه کربلاست مسیر خدای من

لحظه به لحظه محضر زهرا رسیده است
رنگ خدا گرفته اگر گریه های من
آن سوی چشمان های فرشته در این عزا
از روی فرش های حسینه عزا
تا عرش می رود اثر ردپای من
شکر خدا در دهه آخر الزمان2
خرج تو می شود نفس من صدای من2
این گریه برای تو کفاره ی من است
این راه توبه ایست برای خطای من
از من نیاز می رسد و از تو ناز عجب
درد سری شده سفر کربلای من
بر مشام می رسد لحظه بوی کربلا
بر دلم ترس بماند آرزوی کربلا
تشنه آب فرات ای عجل مهلت بده
تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا
زینب اینجا وادی درد و بلاست4
این

  • یکشنبه
  • 19
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 04:56
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد