شب دهم محرم - شب عاشورا

مرتب سازی براساس

شعر شب عاشورا (شب قدر همه ی اهل ولا عاشوراست) *

2620
2

شعر شب عاشورا (شب قدر همه ی اهل ولا عاشوراست) شب قدر همه ی اهل ولا عاشوراست
اوج احیای گلستان بلا عاشوراست
آسمان بر عطش آینه ها می بارد
آسمان در عطش آینه ها عاشوراست
سفره ی روضه پر از شیون و اندوه و غم است
سوره ی خستگی اهل صفا عاشوراست
اختیارم بدهم گر ملک الموت به مرگ
گویمش فاش که مطلوب دعا عاشوراست
در فردوس ببندید به ما، باکی نیست
خیمه ی عاشقی و جنت ما عاشوراست
ما عزادار عزای پسر فاطمه ایم
چشمه ی جاری احساس خدا عاشوراست
ما به دامان ولی دست توسل زده ایم
او که هر روز جگر سوخته با عاشوراست
همقدم با غم محبوب خدا می سوزیم
جلوه ی عاشقی شاه و گدا عاشوراست
به کمر بسته در ایام محرم شالی
که هم آوای دلی غمزده تا عاشوراست
در حسینیه علم های عزا می گوی

  • یکشنبه
  • 7
  • آبان
  • 1391
  • ساعت
  • 05:00
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر شب عاشورا (پشت امواج آبی اروند،می فرستیم قاصدکها را) *

2005
-2

شعر شب عاشورا (پشت امواج آبی اروند،می فرستیم قاصدکها را) پشت امواج آبی اروند،می فرستیم قاصدکها را
خبری نیست درد دل داریم،بپذیرید نذریه ما را
توی شعرم هنوز عاشوراست،ساعتش روی عصر خوابیده
مرد می خواهم اینکه بردارد،از بلندای نیزه سر ها را
کاشکی شمر قصه من بودم،که به سویش هجوم می بردم
تا دلی سیر بوسه می دادم،جفت آن چشمهای زیبا را
ماه من پشت می کند امشب،توی صحرا خسوف می تابد
تا به چشمش نبیند از امروز،تا ابد شکل نحس دنیا را
بی شک آنشب خدای اشعارم،از خدا بودنش بدش آمد
لحظه ای که از او طلب می کرد،کودک خردساله بابا را
ناله می زد عمو و بابا کو؟،مادرش زل به آسمان می زد
به گمانم که پر کشید ورفت ،که بگیرد سراغ آنها را
توی شعرم هنوز عاشوراست،خبر ناگوار می آید
توی

  • یکشنبه
  • 7
  • آبان
  • 1391
  • ساعت
  • 05:28
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر شب عاشورا (ستاره می شود و می وزد سری در باد) *

2610
0

شعر شب عاشورا (ستاره می شود و می وزد سری در باد) ستاره می شود و می وزد سری در باد
چنان که پیکر در خون شناوری در باد
نوای رودکی و سوز چنگ می آید
به مویه های غم انگیز دیگری در باد
در آن سپیده خونینِ خاک و خاکستر
که مانده باز به در چشم دختری در باد
شکوفه می دهد از نیزه ها به شکل انار
صدای العطش سرخ حنجری در باد
به هرکجا برَوی دیده ای غم آلود است
به هر طرف که گلوی معطّری در باد ...
چه لیلیانه ز محمل کشانده در خونش
به مشک پاره و لب های پرپری در باد
مرا غزل شد و در خیمه ها رهایم کرد
پرید با پری از خون، کبوتری در باد
به روی خاک چنین نقش بسته خونش را
که مانده است ز طاووس ها پری در باد
سه شنبه پنجم اسفند، ظهر عاشورا
که گُرگرفته به دستان لاغری در باد

  • یکشنبه
  • 7
  • آبان
  • 1391
  • ساعت
  • 05:47
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر شب عاشورا(در خیمه ها صدای خدایا بلند شد ) *

3988
7

شعر شب عاشورا(در خیمه ها صدای خدایا بلند شد ) در خیمه ها صدای خدایا بلند شد

زینب برای پرسش آیا؛ بلند شد

فریاد وا حسین؛ ز اعماق سینه اش

تا گشت با خبر ز قضایا بلند شد

پرسید غرق ناله که آقا چه می شود؟‌

تکلیف زینبت شب فردا چه می شود؟‌

سجاده باز کرده ای و ناله می کُنی

باران شدی و توبه ی صد ساله می کُنی

گاهی خروج می کنی از خیمه گاه خود

خیره نگاه جانب آن چاله می کُنی

انگار این عمل؛ عمل دل به خواه توست

این تکّه از زمین نکند؛‌ قتله گاه توست

امشب فضای خیمه پُر از عطر سیب توست

زینب اسیر گریه؛ ز حال عجیب توست

حرفی بزن عزیز دل من که خواهرت

مضطر ترینِ ناله امن یجیب توست

اشکت به من اجازه آوازه می دهد

دل شوره ام خبر ز غمی تازه می دهد

یک

  • پنج شنبه
  • 2
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 05:02
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر شب عاشورا(شب تا سحر یک ریز صحرا گریه می کرد) *

3492
3

شعر شب عاشورا(شب تا سحر یک ریز صحرا گریه می کرد) شب تا سحر یک ریز صحرا گریه می کرد

پیش از طلوع صبح، فردا گریه می کرد

تقدیر می خواهد دلش فردا نیاید

آخر چرا دنیا سرا پا گریه می کرد

فردا چه روزی است در تاریخ عالم

یحیی(1) برایش پیش تر ها گریه می کرد

در آسمان خورشید دیگر خواهد آمد

بر روی نی این بار، دنیا گریه می کرد

آخر چرا قابیلیان بی رحم هستید

وقتی سراسیمه، اهورا گریه می کرد

دیگر چه می خواهید تا بیدار گردید

عالم نمی بینید آیا گریه می کرد

آزاده می بودید اگر، دل رحم بودید

تیغ از تمامیِ زوایا گریه می کرد

سر از ذیبح قبله ی ایمان بریدید

وقتی که خنجر بی محابا گریه می کرد

شب با وجود زخم های بس عمیقش ...

باید ورق می خورد اما... گریه می

  • پنج شنبه
  • 2
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 05:52
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر شب عاشورا(از نگاهت خوب فهمیدم که بار آخر است) *

4396
9

شعر شب عاشورا(از نگاهت خوب فهمیدم که بار آخر است) از نگاهت خوب فهمیدم که بار آخر است

این که می بینم تو را - امشب قرار آخر است

چشم در چشم تو می دوزم، تو می گویی به من

با زبان بی زبانی این بهار آخر است

صبح فردا از ترک های زمین خون می چکد

با خَطِ خون می نویسم انتظار آخر است

می روی و در غبار حادثه گم می شوی

می رسی و می نویسم این غبار آخر است

بر مدار عشق می چرخی و می اُفتی زمین

عشق می گوید که برخیزی! مدار آخر است

عشق می ریزد زمین از گوشه ی چشمان تو

چشم هایت قسمتی از شاه کار آخر است

قسمتی دیگر کبود بغض های زینب است

کربلا در کربلا این یادگار آخر است

شعله می پاشند روی خیمه ها، روی دلم

گفته بودی در غزل! این شعله زار آخر است

روی خاک افت

  • پنج شنبه
  • 2
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 06:47
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر شب عاشورا از امیر حسین حسینی ,(دارد امشب کربلا حالی عجیب ) *

10242
60

شعر شب عاشورا از امیر حسین حسینی ,(دارد امشب کربلا حالی عجیب ) دارد امشب کربلا حالی عجیب
دختری گریان و طفلی بی شکیب
هر چه باشد شور تنها امشب است
آخرین شام حسین و زینب است
دختری سر روی پای باب داشت
چشم بر بابا و لیکن خواب داشت

یک نفر در حال قرآن خواندن است
یک نفر در فکر جنگ و ماندن است
یک نفر غرق نماز است و نیاز
غرق گریه ناله و سوز و گداز
یک نفر نیمه شب از شادی شراب
آنطرف پیچیده بانگ آب آب...
یک نفر لبریز از احساس بود
پاسبان خیمه ها عباس بود...
یک نفر خار از زمین ها می کند
بوسه ها بر روی طفلان می زند
یک نفر در حال گریه بی قرار
می کشد در پشت خیمه انتظار
کینه های زار در دل داشتند
نعل اسبان را ز نو برداشتند...
نقششان تنها به صورت بود و سر
فکر آنها فکر غارت ب

  • شنبه
  • 4
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 12:50
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شبِ آخر بگذار این پَر من باز شود *

1539
1

شبِ آخر بگذار این پَر من باز شود شبِ آخر بگذار این پَر من باز شود

بیشتر رویِ تو چشم تر من باز شود

حرفِ هجران مزن این قدر مراعاتم كن

دست بردار، دلِ مضطر من باز شود

جان زینب برو از كرب و بلا زود برو

مگذاری گره ی معجر من باز شود

آه! راضی نشو بنشینم و گیسو بكشم

آه! راضی نشو موی سر من باز شود

پای دشمن به روی پیكر تو باز شود

روی دشمن به روی معجر من باز شود

جانِ من حرز بینداز به گردن مگذار

جای این بوسه ی پیغمبر من باز شود

جان زینب برو مگذار غروب فردا

سمت گودال رهِ مادر من باز شود

حیف ازین زیر گلو نیست خرابش بكنند؟!

پس اجازه بده تا حنجر من باز شود
لااقل قول بده زود خودت جان بدهی
بلكه راهِ نفس آخر من باز شود
شاعر:علی اک

  • شنبه
  • 2
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 07:43
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی امام حسین(حال سفر دارم *

1457
-1

شعر سینه زنی امام حسین(حال  سفر دارم حال سفر دارم
من چشم تر دارم
گویا که در این خانه کار مستمر دارم
کربوبلای دل
تا خیمه گاه دل
چیزی نمانده کن نگاهی سوز و اه دل
دارم به دل یک ارزو
گیرم زصحن تو وضو
قربان ان گنبد طلای باصفای تو
اید شبی من در حرم
شد ارزوی این سرم
خوانم نمازی زیر ایووان طلای تو
ارباب حسین ارباب ارباب حسین.. این نوکر و دریاب

  • سه شنبه
  • 26
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 04:57
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر ظهر و عصر عاشورا(چشمش گریست دشت به آتش کشیده را) *

1129

شعر ظهر و عصر عاشورا(چشمش گریست دشت به آتش کشیده را) چشمش گریست دشت به آتش کشیده را
بی تـاب گشت ســـــرخی حلـــق بریده را
آرام بر لبــــان عطشـــناک بوســـــــه زد
در بر گرفـت قامـــــــت در خون تپیــــده را
زینب عمود خیـــمه عالم شکسته شد
وقتی که کوفه بر تو فرو بســـت دیده را
زینب به گوشه گوشه صحرا صبور باش
گل های نوشکفتـــــه از شاخه چیـــده را
پیراهنــــی که بوی حسین تو می دهد
زینب صبـــــور باش دو دست بریـده را
آنک بگو به پســـــتی و نامردمـــی بگو
آن سینه سرخ های به مقصد رسیده را
زینب بگو به پستــــی و نامردمـی بگو
این گرگــــهای وحشی یوسف دریده را
زینب بگو که از پس این شام می رسد
یک دست مهـــربان که بر آرد سپیده را
شاعر:الهام امین

  • پنج شنبه
  • 19
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 06:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعرعصر عاشورا(ای رفته زیر سنگ و سنان جسم اطهرت؟) *

1416

شعرعصر عاشورا(ای رفته زیر سنگ و سنان جسم اطهرت؟) ای رفته زیر سنگ و سنان جسم اطهرت
خورشید روی نیزه شده رآس انورت
وقتی که جا برای نیزه و شمشیرشان نبود
دیدم هجوم سنگ چه اورد بر سرت
این تیغ ها که در تن پاکت شکسته اند
حالا یکی یکی بدر ارم ز پیکرت
از بس که جابه جا شده ای روی خاک ها
دیدم به هر کنار ردی مانده از پرت
وقتی هنوز روح و نفس در تن تو بود
خنجر گذاشتند ز قفا روی حنجرت
یک پام قتله گاهت و پایی به خیمه گاه
حالا خودت بگو چه کشیدست خواهرت
باید تن تو را کفن از بوریا کنند
از بس جدا جداست ز هم عضو پیکرت
امداد کن خودت که من از خاک پا شوم
دلواپسم به حال پریشان دخترت
شاعر:حسن کردی

  • پنج شنبه
  • 19
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 06:52
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب عاشورا(گفت: ای گروه هر که ندارد هوای ما) *

4616
9

شعر شب عاشورا(گفت: ای گروه هر که ندارد هوای ما) گفت: ای گروه هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما
ناداده تن به خواری و ناکرده ترک سر
نتوان نهاد پای به خلوت­سرای ما
تا دست و رو نشست به خون می نیافت کس
راه طواف بر حرم کبریای ما
این عرصه نیست جلوه گه روبه و گراز
شیرافکن است بادیه ی ابتلای ما
هم­راز بزم ما نبوَد طالبان جاه
بیگانه باید از دو جهان آشنای ما
برگردد آن­که با هوس کشور آمده
سر ناورد به افسر شاهی گدای ما
ما را هوای سلطنت مُلک دیگر است
کاین عرصه نیست در خور فرّ همای ما
یزدان ذوالجلال به خلوت سرای قدس
آراسته ست بزم ضیافت برای ما
برگشت هر که طاقت تیر و سنان نداشت
چون شاه تشنه کار به شمر و سَنان نداشت
شاعر:تنر تبریزی

  • پنج شنبه
  • 19
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 07:57
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب عاشورا(به اشک و سوز و مناجات، سر کنید امشب) *

1675
1

شعر شب عاشورا(به اشک و سوز و مناجات، سر کنید امشب) به اشک و سوز و مناجات، سر کنید امشب
به شوق مرگ، شب خود سحر کنید امشب
به پیش نیزه و شمشیر و تیر و سنگ، همه
به خنده سینۀ خود را سپر کنید امشب
نماز وتر بخوانید و سجدۀ آخر
دعا به زینب خونین‌جگر کنید امشب
کمال‌تان پر و بال عروج‌تان گشته
به قلۀ ابدیت سفر کنید امشب
شما به مکتب توحید، زندگی دادید
مباد آنکه ز مردن حذر کنید امشب
دل شب است بیایید دخت زهرا را
ز ایستادگی خود خبر کنید امشب
کنون که آب روان را به روی‌تان بستند
ز اشک شوق، لب خویش تَر کنید امشب
اگر که عاشق دیدار جد من هستید
به صورت علی‌اکبر نظر کنید امشب
جوان من بدنش قطعه‌قطعه خواهد شد
رواست گریه به حال پدر کنید امشب
شرار آتش شعرش همه ز سوز شما

  • پنج شنبه
  • 19
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 08:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب عاشورا(شب است و خیمه ها از تاب رفته) *

1377
1

شعر شب عاشورا(شب است و خیمه ها از تاب رفته) شب است و خیمه ها از تاب رفته
به پشت ابرها مهتاب رفته
صدای پای عباس است این جا
که چشم کودکان در خواب رفته
در این سو آسمان مهتاب بار است
در آن سو آسمانی تار تار است
در این سو مادری بی تاب فرزند
در آن سو حرمله فکر شکار است
رباب است و دلی در خون تپیده
پر از دلشوره، از هستی بریده
چرا می بوسد امشب حلق اصغر
بمیرم باز هم کابوس دیده
خدا در دست سقا نهر داده
به چشمش جمع ناز و قهر داده
بیاد چشم هایش حرمله باز
تمام تیرها را زهر داده
شب است و گفت کم کم خواهرش را
وصّیت های زهرا مادرش را
ز طرز خنده های شمر، پیداست
که امشب تیز کرده خنجرش را
من و راهی که پر سوز و گدازه
تو و غم های تشییع جنازه
خدایا می زنند انگا

  • پنج شنبه
  • 19
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 08:04
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب عاشورا(این جا به پشت خیمه صداها چه آشناست) *

1598
1

شعر شب عاشورا(این جا به پشت خیمه صداها چه آشناست) این جا به پشت خیمه صداها چه آشناست
آری صدا صدای مناجات کربلاست
امشب شب نماز و مناجات و گریه است
فردا زمان، زمانِ ملاقات با خداست
از خیمه ای صدای تلاوت رسد به گوش
این صوت دلنوازِ علی اکبر از کجاست؟
سوز و دعا و آه و نوا از کجا رسد؟
گویی حسینِ فاطمه در حال التجاست
انگار این وداع شب آخر است و بس
از هر کسی سراغ کنی، کار او دعاست
امشب میان خیمه و سجاده و حرم
فردا به خون و خاک، سلیمان کربلاست
عباس، در قنوت شبش آرزو کند
یا رب مرا ببخش اگر آب پر بهاست
سجاد در دعا چه طلب از خدا کند
یا رب! تنِ نهیف من افسوس مبتلاست
زینب دعای نیمه شبش جز حسین چیست؟
تنها نه بر حسین که بر آل مصطفاست
گاهی صدای گریۀ یک شیرخوا

  • پنج شنبه
  • 19
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 08:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب عاشورا -( گریه در گریه اشک هایم را ) * مجتبی حاذق

1704

شعر شب عاشورا -( گریه در گریه اشک هایم را ) گریه در گریه اشک هایم را
بی دریغ عاشقانه می خواهم
با من امشب کمی صمیمی باش
من فقط یک بهانه می خواهم
یک بهانه است این که می گریم
تا کمی در کنار من باشی
بیقراری برای من سخت است
تا شما بی قرار من باشی
آخرین شب رسیده انگاری
در کنارت نشسته ام شاید؟
آی دنیای بی وفایی ها
دل به فردات بسته ام، شاید
آسمان خسته است می دانم
چون زمین گیرتر ز دیشب شد
آخرین شب رسیده انگاری
خواهرت پیرتر ز دیشب شد
خیره گشتی دوباره بر شمشیر
زیر لب شعر اشک می خوانی
راستش را بگو تو ای داداش
چند ساعت برام می مانی؟
هر چه تیر است مال چشمانت
هر چه آتش برای دامن هاست
بعد غربت چه چیز ممکن نیست؟
شعله ها آشنای دامن هاست
بگذریم از هزار و

  • پنج شنبه
  • 19
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 08:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعرشب تاسوعا(دنیا به خود ندیده شبیه تو ماه را) *

1225

شعرشب تاسوعا(دنیا به خود ندیده شبیه تو ماه را) دنیا به خود ندیده شبیه تو ماه را
اصلا تمام کرده پس از تو پناه را
لب های خشک و چهره معصوم کودکان
ناچیز کرده بود به چشمت سپاه را
با هیبتت مقابل روباه سیرتان
تصویر کرده بود خدا کوه و کاه را
گفتند بچه ها که عمو می رسد ولی
تیری گرفته بود مسیر نگاه را
خون لخته بسته بود و جهان سرخ سرخ سرخ
گم کرده بودی علقمه تا خیمه، راه را
کم کم صدای هلهله آمد حسین دید
از دست داده است دگر تکیه گاه را
شاعر:علی اصغر ذاکری

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:05
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب عاشورا(امام حسین)(در این‌ صحرای‌ طوفانی‌ به‌ این‌ دل های‌ بحرانی‌) *

1238
1

شعر شب عاشورا(امام حسین)(در این‌ صحرای‌ طوفانی‌ به‌ این‌ دل های‌ بحرانی‌) در این‌ صحرای‌ طوفانی‌ به‌ این‌ دل های‌ بحرانی‌
چه‌ سودایی‌ ست‌ ای‌ یاران‌ كه‌ شد هر چهره‌ قرآنی‌
ز هر سو اشک می‌بارد هر عاشق‌ عالمی‌ دارد
كه‌ فردا می‌شود كشته‌ به‌ راه‌ عشق‌ سبحانی‌
كنون‌ اتمام‌ حجت‌ شد مرا ایام‌ غربت‌ شد
پس‌ از این‌ قسمت‌ ما را خداوندا تو می‌دانی‌
در این‌ غربت‌ خدا جویید ره‌ پیغمبران‌ پویید
چنین‌ با یكدگر گویید مناجاتی‌ ست‌ عرفانی‌
خدای‌ عالی‌ اعلی‌ به‌ عشق‌ لشگری‌ والا
نه‌ در این‌ وادی‌ غربت‌، به‌ جنت‌ داده‌ مهمانی‌
پس‌ از این‌ نیزه‌ و تیر است‌ پذیرایی‌ به‌ شمشیر است
در این‌ مهمانی‌ خونین‌ بُود این‌ میزبان‌ جانی‌
امان‌ از كربلا فردا در این‌ دشت‌ بلا فردا
گل‌ دامان‌ پیغمبر ش

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب عاشورا(این جا به پشت خیمه صداها چه آشناست) *

1442

شعر شب عاشورا(این جا به پشت خیمه صداها چه آشناست) این جا به پشت خیمه صداها چه آشناست
آری صدا صدای مناجات کربلاست
امشب شب نماز و مناجات و گریه است
فردا زمان، زمانِ ملاقات با خداست
از خیمه ای صدای تلاوت رسد به گوش
این صوت دلنوازِ علی اکبر از کجاست؟
سوز و دعا و آه و نوا از کجا رسد؟
گویی حسینِ فاطمه در حال التجاست
انگار این وداع شب آخر است و بس
از هر کسی سراغ کنی، کار او دعاست
امشب میان خیمه و سجاده و حرم
فردا به خون و خاک، سلیمان کربلاست
عباس، در قنوت شبش آرزو کند
یا رب مرا ببخش اگر آب پر بهاست
سجاد در دعا چه طلب از خدا کند
یا رب! تنِ نهیف من افسوس مبتلاست
زینب دعای نیمه شبش جز حسین چیست؟
تنها نه بر حسین که بر آل مصطفاست
گاهی صدای گریۀ یک شیرخوا

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب عاشورا(یاران حضرت)(حجـاج کربلا کـه ز کعبـه سـلامشان) *

1357

شعر شب عاشورا(یاران حضرت)(حجـاج کربلا کـه ز کعبـه سـلامشان) حجـاج کربلا کـه ز کعبـه سـلامشان
صحرای سرخ خون شده بیت‌الحرامشان
پــرواز می‌کننــد بــه دور امـامشان
لبریـز گشته کاسـۀ صبــر تمـامشان
در انتظار صبح گرفتند سـر بـه کف
از شوق مرگ بر لبشان خندۀ شعف
جون و زهیر و عابس و ضرغامه و حبیب
آمـاده تـا شونـد سراپـا به خون خضیب
بر خود زدند تـا دل دریـای خون نهیب
از دست داده در پی ایثـار جان، شکیب
خالی ز خویش و پر ز عطش بود جامشان
در عیـن سجـده حـال و هـوای قیامشان
ناگـه امام، غنچـۀ معجزنمـا گشود
با بهتـرین خطابـه خداوند را ستود
آنگاه رو به جـانب انصـار خود نمود
کای بر وفا و غیرت و ایثارتان درود!
ای عمـر جاودانـۀ دنیـا حقیرتــان
چشمی ندیده در همه عالم نظیرتا

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب عاشورا(شب است و خیمه ها از تاب رفته) *

3381
4

شعر شب عاشورا(شب است و خیمه ها از تاب رفته) شب است و خیمه ها از تاب رفته
به پشت ابرها مهتاب رفته
صدای پای عباس است این جا
که چشم کودکان در خواب رفته
***
در این سو آسمان مهتاب بار است
در آن سو آسمانی تار تار است
در این سو مادری بی تاب فرزند
در آن سو حرمله فکر شکار است
***
رباب است و دلی در خون تپیده
پر از دلشوره، از هستی بریده
چرا می بوسد امشب حلق اصغر
بمیرم باز هم کابوس دیده
***
خدا در دست سقا نهر داده
به چشمش جمع ناز و قهر داده
بیاد چشم هایش حرمله باز
تمام تیرها را زهر داده
***
شب است و گفت کم کم خواهرش را
وصّیت های زهرا مادرش را
ز طرز خنده های شمر، پیداست
که امشب تیز کرده خنجرش را
***
من و راهی که پر سوز و گدازه
تو و غم های تشییع جناز

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:31
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب عاشورا(گفت: ای گروه هر که ندارد هوای ما) *

1942
1

شعر شب عاشورا(گفت: ای گروه هر که ندارد هوای ما) گفت: ای گروه هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما
ناداده تن به خواری و ناکرده ترک سر
نتوان نهاد پای به خلوت­سرای ما
تا دست و رو نشست به خون می نیافت کس
راه طواف بر حرم کبریای ما
این عرصه نیست جلوه گه روبه و گراز
شیرافکن است بادیه ی ابتلای ما
هم­راز بزم ما نبوَد طالبان جاه
بیگانه باید از دو جهان آشنای ما
برگردد آن­که با هوس کشور آمده
سر ناورد به افسر شاهی گدای ما
ما را هوای سلطنت مُلک دیگر است
کاین عرصه نیست در خور فرّ همای ما
یزدان ذوالجلال به خلوت سرای قدس
آراسته ست بزم ضیافت برای ما
برگشت هر که طاقت تیر و سنان نداشت
چون شاه تشنه کار به شمر و سَنان نداشت
شاعر:حجت الاسلام نیر تب

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب عاشورا(ما همه بندۀ آزاد تو هستیم حسین) *

1735

شعر شب عاشورا(ما همه بندۀ آزاد تو هستیم حسین) ما همه بندۀ آزاد تو هستیم حسین
هر چه جز عهد تو دیدیم، شکستیم حسین
ما همان یار قدیمیم که از صبح الست
همه در عالم زر با تو نشستیم حسین
آن زمانی که نه دل بود و نه ما خلق شدیم
قید جان را زده و دل به تو بستیم حسین
ما می وصل تو با دست خدا نوشیدیم
تا دم مرگ همه باده‌پرستیم حسین
مستی بادۀ جنت چه کند با دل ما
ما که از آب دم تیغ تو مستیم حسین
دست عباس علمدارت اگر قطع شود
ما برای تو سراپا همه دستیم حسین
گو دو صدبار سر از پیکر ما بردارند
ما همینیم، همینیم که هستیم، حسین
پیش زهرا و علی روز جزا شاهد باش
رشتۀ عهد تو هرگز نگسستیم حسین
تو همان روی خدایی که ز ما دل بردی
ما همان بندۀ پیمان الستیم حسین
تا که با ق

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعرشب عاشورا(ای خدا با تو من امشب سر سودا دارم) *

1554

شعرشب عاشورا(ای خدا با تو من امشب سر سودا دارم) ای خدا با تو من امشب سر سودا دارم
شوق دیدار تو در صحنۀ فردا دارم
تا كه جاوید بماند به جهان دین نبی
بهر قربانیِ او اكبر زیبا دارم
تا كنم پیروی از آن پدر مظلومم
بهر شق القمری حامی و سقا دارم
تا كنم شاد دل فاطمه و قلب حسن
طفل شش ماهه و هم قاسم رعنا دارم
تا كه رونق بدهم مستی بازار غمت
خواهر خون جگر و زینب كبری دارم
دخت ویرانه نشین و پسر بیماری
بهر ماندن وسط آتش اعدا دارم
نیمه جانی ز عطش مانده به پیكر بهرِ-
نیزه و سم ستور این دل صحرا دارم
هر كه خواهد كه غنیمت ببرد گو آید
كهنه پیراهن و انگشتر اعلا دارم
سر اگر هست فقط در ره تو از بهرِ-
نیزه و مطبخ و هم دیر نصاری دارم
بهر جانبازی در راه تو تا فردا ظهر

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب عاشورا(منای عشق را حال و هوای دیگر است امشب) *

1560
1

شعر شب عاشورا(منای عشق را حال و هوای دیگر است امشب) منای عشق را حال و هوای دیگر است امشب
شب عاشور یا غوغای روز محشر است امشب
کنار یکدگر جمعند هفتاد و دو قربانی
سخن از بذل جان و صحبت از ترک سر است امشب
برادر را مباد از خواب بیدار کنی زینب
که او را سر به روی دامن پیغمبر است امشب
ز جا خیز و سپند دل به مجمر دود کن لیلا
که بر پا صوت قرآن علی اکبر است امشب
زنان هاشمی آن سو روید از دور گهواره
شب شب زنده داری علی اصغر است امشب
گمانم بوی عطر فاطمه پیچیده در صحرا
که زینب تا سحر در ذکر مادر مادر است امشب
غزالان حریم آل طه العطش کمتر
خدا داند که سقا از شما تشنه تر است امشب
اذان گویید بر گلدسته های عشق ای یاران
که قاسم را سحرگاه نماز آخر است امشب
حرم چون لا

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر وداع امام حسین(ذبحی از اسماعیل آبی‌تر بیاور) *

1285

شعر وداع امام حسین(ذبحی از اسماعیل آبی‌تر بیاور) ذبحی از اسماعیل آبی‌تر بیاور
از دامنی آبی‌تر از هاجر بیاور
آبی‌تر از خون، سرخ‌تر از آسمان‌ها
جام عطش را تا لب کوثر بیاور
حالا «فَدَیناهُ بِذِبح ٍ… ‍» اعظمی که…
وقتش رسیده… خون ِ رنگین‌تر بیاور
این نیزه‌ها تا آسمان راهی ندارند
خورشید! صبر آسمان را سر بیاور
این روضه مکشوفه است، باید خود ببینی
از ماجرای نیزه‌ها سر در بیاور
پیغام دارد هدهد از خاتم‌ترین مرد:
انگشترت… انگشترت را در بیاور
این شعر عطر یاس کم دارد، همین جا…
در قتلگاهش اسمی از “مادر” بیاور
شاعر:محمد علی بیابانی

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب عاشورا(خواب دیدم در این شب غربت) *

2660
10

شعر شب عاشورا(خواب دیدم در این شب غربت) خواب دیدم در این شب غربت
خواب دستی عجیب و خون آلود
خواب دیدم که پیکرم خواهر
طعمه ی گرگ های وحشی بود
**
اضطرابی به جانم افتاده
که بیان کردنش میسّر نیست
یک جوان مرد با شرف زینب
بین این سی هزار لشگر نیست
**
ماجراهای عصر فردا را
در نگاه تر تو می بینم
راضیم به رضای معبودم
تا سحر بوته خار می چیینم
**
شب آخر وصیتی دارم
در نماز شبت دعایم کن
ظهر فردا به خنده ای خواهر
راهی وادی منایم کن
**
باغ سر سبز خاطراتت را
غصه پاییز می کند زینب
گوش کن شمر خنجر خود را
آن طرف تیز می کند زینب
**
عصر فردا از اهل بیت رسول
زهر چشمی شدید می گیرند
وقت تاراج خیمه های حرم
چند کودک ز ترس می میرند
**
کوفیان شهره ی عرب هستند
مر

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:43
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب عاشورا(بگذار با تو این شب آخر به سر شود) *

1863
1

شعر شب عاشورا(بگذار با تو این شب آخر به سر شود) بگذار با تو این شب آخر به سر شود
ای وای اگر که امشب زینب سحر شود
هر چه به صبح واقعه نزدیک میشویم
از غصه ی تو دلهره ام بیشتر شود
ای میهمان تشنه لبم بر غریبی ات
پهلو شکسته آمده تا نوحه گر شود
تا آه میکشی جگرم تیر میکشد
خواهر به حال بی کسی ات خون جگر شود
حرف از جدا شدن بزنی لطمه میزنم
راضی نشو که زینب تو در به در شود
جان منی و پای تو آوردم ای حسین
تا صبح من به دور تو میگردم ای حسین
ای یادگار مادرم ای سایه ی سرم
ای مهربان برادرم ای سایه سرم
ای آیه های فجر ز تو دل نمیکنم
آید هر آنچه بر سرم ای سایه سرم
میسوزم از شراره ی اشک تو امشب و
فردا در آتش حرم ای سایه سرم
پیداست از هیاهوی دشمن که خواهرت
یک امش

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روضه های وداع امام حسین(تو مثل حضرت زهرا گلی علی واری) *

2575
-1

شعر روضه های وداع امام حسین(تو مثل حضرت زهرا گلی علی واری) تو مثل حضرت زهرا گلی علی واری
و آنقدر كه در اينجا سه تا علی داری
شبيه روی نبی را علی صدا كردی
غدير را... و چه ساده تو ميكنی ياری
دوباره‌ ای پسر خون بيا تحمل كن
هجوم طعنه و نيشی كه هست تكراری
ميان لشگر كوفی ببين يتيمان را
دگر ز نان و نمك هم نمانده آثاری
براي بارش باران هنوز ميخواهی.
...براي مردم كوفه نماز بگذاری
دوباره صورت و گوشی به جرم عشق علی
پس از تو ميشود آقا مكان گل كاری
تو ميروی و سرت را... گمان كنم... شايد
خدا كند كه سه ساله نبيند آزاری
شاعر:محسن کاویانی

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:47
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر ماه محرم(عصر عاشورا)(آنجا که اشک پای غمت پا گرفت و بعد.) *

1417
1

شعر ماه محرم(عصر عاشورا)(آنجا که اشک پای غمت پا گرفت و بعد.) آنجا که اشک پای غمت پا گرفت و بعد.
بغضی میان سینه من جا گرفت و بعد
وقتی که ذوالجناح بدون تو بازگشت
این دخترت بهانه بابا گرفت و بعد
ابری سیاه بر سر راهم نشسته بود
ابری که روی صورت من را گرفت و بعد
انگار صدای مادری دلخسته می رسید
آری صدای گریه ی زهرا گرفت و بعد
همراه آن صدا تمامیِّ کودکان
ذکر محمدا و خدایا گرفت و بعد
هر کس که زنده بود از اهل خیام تو
مویه کنان شد و ره صحرا گرفت و بعد
دور از نگاه علمدار لشگرت
آتش به خیمه های تو بالا گرفت و بعد
شاعر:یاسر مسافر

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد