شب دهم محرم - شب عاشورا

مرتب سازی براساس

شعر ظهر و عصر عاشورا -( بر زمین کوبید سم اما سوارش برنخاست ) * بهمن صالحی

1767
2

شعر ظهر و عصر عاشورا -(   بر زمین کوبید سم اما سوارش برنخاست ) بر زمین کوبید سم اما سوارش برنخاست
شیهه زد لیکن امیر کارزارش برنخاست
شعله ور شد در جنون خشم و بهت خود ولی
راکبش آن مهربان، آن غمگسارش برنخاست
پیکرش شد جنگلی از شاخسار نیزه آه!
جز گل زخم دمادم از بهارش برنخاست
لحظه ای آسود در خواب چمنزار بهشت
کرکس درد از تن گلگون خارش برنخاست
مثل یک ابر سپید اما سترون در افق
هیچ جز آهی ز جان دردبارش برنخاست
جوی رگ هایش تهی چون گشت زیر پای مرد
زانوان خم کرد و دیگر از کنارش برنخاست

شاعر : بهمن صالحی

  • پنج شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 05:05
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر عصر وروز عاشورا -( گیرم كه نفس می كشی و جان به تنت هست ) * هانی امیر فرجی

1904
4

شعر عصر وروز عاشورا -( گیرم كه نفس می كشی و جان به تنت هست ) گیرم كه نفس می كشی و جان به تنت هست
گیرم كه هنوز، یوسفم پیرهنت هست
گیرم كه بگیرم بغلم پاره تنت را
گیرم كه مداوا كنم اصلاً بدنت را
با نیزه ی رفته به دهانت چه كنم من؟
با لخته ی خون روی لبانت چه كنم من؟
یادم نرود صحنه ی بسمل شدنت را
هنگام بریدن به زمین پا زدنت را
دیدم كه سنان نیزه به پهلوت فرو كرد
از پشت كسی پنجه به گیسوت فرو كرد
سنگی به سرت خورد و دگر هیچ ندیدی
خواهر به فدایت چقدر درد كشیدی
من آمدم از تلّ كه ببوسم بدنت را
از گرگ بگیرم كفن و پیرهنت را
وقتی كه رسیدم سرت از پشت جدا بود
این عاقبت خواهریِ من به شما بود

شاعر : هانی امیر فرجی

  • پنج شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 05:11
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

شعر روز و عصر عاشورا -( یک روح واحدند، ولی از بدن، جدا ) * علی اکبر لطیفیان

1771

شعر روز و عصر عاشورا -(  یک روح واحدند، ولی از بدن، جدا ) یک روح واحدند، ولی از بدن، جدا
در اتحاد نیست "تو" از "او" و "من" جدا
این دو، دو نیستند، تجلی وحدتند
پس باطناً یک اند ولی ظاهراً جدا
جسمش کنار خیمه و روحش کنار عرش
این گونه هیچ کس نشد از خویشتن جدا
می برد با خودش همۀ اهل بیت را
پس داشت می شد از همۀ پنج تن، جدا
حال غریب بهتر از این که نمی شود
این است آخر عاقبت از وطن جدا
از نیزه ها بپرس چرا هر چه می کشید
اصلاً نمی شد از بدنش پیرهن جدا
در غارتش کسی به کسی پا نمی دهد
یا می شود لباس جدا، یا بدن جدا
افتاده است گوشه ی گودال سر جدا
افتاده است گوشه ی گودال تن جدا
ین کشته، هم حسین هم انگار زینب است
این دو، دو نیستند، ولو ظاهراً جدا

شاعر : استاد علی اکب

  • پنج شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 05:13
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر عصر عاشورا -( غروب بود و زنی بی قرار، تنها بود ) * محمد ناصری

14498
30

شعر عصر عاشورا -( غروب بود و زنی بی قرار، تنها بود ) غروب بود و زنی بی قرار، تنها بود
زنی ز داغ برادر فکار، تنها بود
غروب بود و زمین سرخ بود و باد سیاه
زنی حزینه و بی غمگسار، تنها بود
غروب بود و غم خیمه ای بدون عمود
و زینبی که در آن گیر و دار، تنها بود
غروب بود و سپاهی شهید و یک زینب
شود به محمل خود تا سوار، تنها بود
غروب بود و علمدار خفته و زینب
کنار خیمه ی بی پاسدار، تنها بود
غروب بود و برادر به مقتل و زینب
کنار آن بَدنِ بی مزار، تنها بود
غروب بود و طناب و اسیری و زینب
غریب و خسته و چشم انتظار، تنها بود
غروب بود و رُباب و صدای لالایی
کنار تربت یک شیرخوار، تنها بود
خلاصه این همه غم بود و زینب کبری
میان لشکری از نیزه دار، تنها بود

شاعر : محمد ن

  • پنج شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 05:15
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر عصر عاشورا -( گذار ساعتی ای شمر بد مَنِش به منش ) * جودی خراسانی

2461
2

شعر عصر عاشورا -( گذار ساعتی ای شمر بد مَنِش به منش ) گذار ساعتی ای شمر بد مَنِش به منش
كز آب دیده كنم چاره زخم های تنش
بده اجازه برم سویِ سایۀ پیكر او
كه آفتاب نسوزد جراحت بدنش
در آتشم من از این غم كه از عطش دم مرگ
بلند جای نفس بود دود از دهنش
به كهنه پیرهنی كرد او قناعت و آه
كه بعد مرگ برون آورند از بدنش
به بوی پیرهنی قانعم ز یوسف خویش
ولی نه یوسفم اینك بُوَد نه پیرهنش
طمع بریدم از او آن زمان منِ ناكام
كه دوخت سوزنِ پیكان بهم لب و دهنش
مراست آرزوی گفت و گوی او اما
ز نوك نی شنوم بعد از این مگر سخنش
اگر به تربت"جودی"گذر كنی روزی
عجب مدار اگر نافه آید از كفنش

شاعر : جودی خراسانی

  • پنج شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 05:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روز و عصر عاشورا -( در غریبی تا به خاك و خون سر خود را گذاشت ) * سید محمد جوادی

1922
7

شعر روز و عصر عاشورا -( در غریبی تا به خاك و خون سر خود را گذاشت ) در غریبی تا به خاك و خون سر خود را گذاشت
رو به سمت آسمان پا بر سر دنیا گذاشت
دست مردی آب بر حلقوم خشك او نریخت
نیزه ی نامرد روی حنجر او پا گذاشت
یكنفر انگشتر و انگشت را با هم ربود
دیگری شمشیر خود را در تن او جا گذاشت
هر نفس خون می دمید از سینه ی مجروح او
قطره قطره، لاله لاله در دل صحرا گذاشت
گفت می خواهم بگیرم دست تو، او در عوض
چكمه بر پا، پا به روی سینه ی آقا گذاشت
پیش زینب دختری فریاد می زد عمه وای
تیغ را بر حلق خشك و زخمی بابا گذاشت
در شب سرد غریبی در تنور داغ درد
خسته بود و سر به روی دامن زهرا گذاشت

شاعر : سید محمد جوادی

  • پنج شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 05:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر ظهر و عصر عاشورا -( تا اینكه نیزه ای بدنش را به خون كشید ) * امیر فرجی

4950
9

شعر ظهر و عصر عاشورا -( تا اینكه نیزه ای بدنش را به خون كشید ) تا اینكه نیزه ای بدنش را به خون كشید
گرگی رسید و پیرهنش را به خون كشید
از یك طرف عمامه و از یك طرف عبا
هر كس به یك طریق تنش را به خون كشید
سر نیزه های كُند، فرو رفته در تنش
اوضاع دست و پا زدنش را به خون كشید
آهسته گفت تشنه ام اما شنید شمر
با چكمه لعنتی دهنش را به خون كشید
با "نفس مطمئنّه"به حالِ عروج بود
نامرد "نفس مطمئنش "را به خون كشید
بر سینه اش نشست و سری ماند و خنجری
قبل از بریدن سرش افتاد خواهری

شاعر : امیر فرجی

  • پنج شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 05:24
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روز و عصر عاشورا -( رفته صبر از کَفَم این حال نمی‌فهمم چیست ) * محمد رسولی

3177
1

شعر روز و عصر عاشورا -( رفته صبر از کَفَم این حال نمی‌فهمم چیست ) رفته صبر از کَفَم این حال نمی‌فهمم چیست
عمق این فاجعه صد سال نمی‌فهمم چیست
در سرم هست از او طرح سری خون‌آلود
من که نقاشی و تمثال نمی‌فهمم چیست
درکَم از اوست همین قدر که شد ذبحِ عظیم
باقی روضۀ گودال نمی‌فهمم چیست
کشتن تشنۀ زخمی عمل سختی نیست
بر سرش این همه جنجال نمی‌فهمم چیست!
سر کجا رفته و انگشتر و انگشت کجاست؟
بسمل کَنده پر و بال نمی‌فهمم چیست
نحر این سر که خودش جایزه دارد، دیگر
غارتِ خیمه و اموال نمی‌فهمم چیست
زره و خوود و سپر باز هم ارزش دارد
غارتِ چادر اطفال نمی‌فهمم چیست!!!
بین گودال و شلوغیش تنش خُرد شده
نعل آوردن و پامال نمی‌فهمم چیست

شاعر : محمد رسولی

  • پنج شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 05:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر عصر عاشورا -( ته گودال تمام بدنش می سوزد ) * حسین ایزدی

4384
11

شعر عصر عاشورا -( ته گودال تمام بدنش می سوزد ) ته گودال تمام بدنش می سوزد
خواهری دید عقیق یمنش می سوزد
نیزه ها زیر حرارت همگی ذوب شدند
بی سبب نیست جراحات تنش می سوزد
کربلا ملک خودش بود، غریبی این جاست
چه غریبانه کسی در وطنش می سوزد
بی هوا نیزه ای آمد، همه مبهوت شدند
بعد آن نیزه گمانم دهنش می سوزد
ماجرای ته گودال مرا خواهد کشت
دل من بیشتر از لب زدنش می سوزد
گیرم اصلاً کفنی بر تن او پوشیدید
قطعاً از داغی صحرا کفنش می سوزد
عصر شد، کرب و بلا مثل مدینه شده بود
بانویی گوشه ای از پیرهنش می سوزد
پشت در یا ته گودال چه فرقی دارد؟
هر کسی ذوب علی گشت (من)ش می سوزد

شاعر : حسین ایزدی

  • پنج شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 05:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر ظهر و عصر عاشورا -( پیش پای خودش به خاك افتاد ) * مصطفی متولی

1982
1

شعر ظهر و عصر عاشورا -( پیش پای خودش به خاك افتاد ) پیش پای خودش به خاك افتاد
همه را با نگاه پس می زد
تكیه بر نیزه ی غریبی داشت
خسته بود و نفس نفس می زد
جگرش پاره پاره بود اما
یك تنه رفت تا دل لشگر
سینه ی خویش را سپر كرد و
سپرش را شكست تیر سه پر
تا زمین خورد دوره اش كردند
هر كه با هرچه داشت زخمی زد
جنگ مغلوبه شد همه گفتند
دیگر از خاك بر نمی خیزد
خوب نزدیك می شدند به او
ضربه ها تا دقیق تر بشود
نیزه در زخم تیغ می كردند
تا شكافش عمیق تر بشود
این علف های هرز با این گل
چقدر دشمنی مگر دارند
وای بر من چه می كنند این ها
عده ای دستشان تبر دارند
یك نفر رفت تا كه سر ببُرَد
دیگری رفت تا كه سر ببَرَد
دیگری رفت تا برای امیر
سر زده از سری خبر ببَرَد
سنگدل روی

  • پنج شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 05:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر ظهر عاشورا -( این ها برای قتل من آهنگ می زنند ) * مصطفی متولی

1756
1

شعر ظهر عاشورا -( این ها برای قتل من آهنگ می زنند ) این ها برای قتل من آهنگ می زنند
"یا این كه طبل خاتمه ی جنگ می زنند"
این قوم پر گناهِ ریاكارِ رو سیاه
با خون من به چهرۀ خود رنگ می زنند
خونخوار های گرگ صفت سینۀ مرا
با پنجه های خونی شان چنگ می زنند
بغض علی به صورتشان موج می زند
حتی به جسم بی سر من سنگ می زنند

شاعر : مصطفی متولی

  • پنج شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 05:34
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 وحید قاسمی

شعر ظهر و عصر عاشورا -( ای لاله، پیش مرگ چمن می شوی چرا !؟ ) * وحید قاسمی

1609
1

شعر ظهر و عصر عاشورا -( ای لاله، پیش مرگ چمن می شوی چرا !؟ ) ای لاله، پیش مرگ چمن می شوی چرا !؟
راضی به حُکم چیده شدن می شوی چرا !؟
این چشم خیس و چادرخاکیِ من که هست...
آشفته حالِ غسل و کفن می شوی چرا !؟
یحیی بس است، غصه ی این قوم را نخور!
با نیزه ها دهن به دهن می شوی چرا !؟
با این نگاه بی رمق از فرط تشنگی
خیره به سمت معجر من می شوی چرا !؟
اینجا که کوچه های غریب مدینه نیست!
مظلوم من، شبیه حسن می شوی چرا !؟

شاعر : وحید قاسمی

  • پنج شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 05:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

شعر ظهر و عصر عاشورا -( دارد سر از تن تو جدا می كند چرا؟ ) * علی اکبر لطیفیان

1899
2

شعر ظهر و عصر عاشورا -(    دارد سر از تن تو جدا می كند چرا؟ ) دارد سر از تن تو جدا می كند چرا؟
از پشت گردنِ تو جدا می كند چرا؟
چیزی نمانده پس به عقیله نگاه كن
تا آخرین نفس به عقیله نگاه كن
تكلیف من پس از تو نگفتی چه می شود؟
با سر اگر ز نیزه بیفتی چه می شود؟
بگذار من كتك بخورم تو نفس بگیر
تاوان هرچه موی سپید است پس بگیر
بگذار من كتك بخورم گریه كن حسین
از تو چگونه دل ببُرم گریه كن حسین
بگذار من كتك بخورم تو بلند شو
مثل لبت ترك بخورم تو بلند شو
آتش گرفت خیمه به جایی رسید كار
سجاد ناله كرد علیكُنَّ بالفرار

شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان

  • پنج شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 05:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روز و عصر عاشورا -( باد ها عطر خوش پیرهنش را بردند ) *حجه الاسلام رضا جعفری

1690
3

شعر روز و عصر عاشورا -( باد ها عطر خوش پیرهنش را بردند ) باد ها عطر خوش پیرهنش را بردند
سوختند و خبر سوختنش را بردند
نیزه ها بر عطشش قهقهه سر می دادند
زخم ها لاله ی باغ بدنش را بردند
دشنه ها دور و بر پیکر او حلقه زدند
حلقه ها نقش عقیق یمنش را بردند
این عطش یوسف معصوم کدامین مصر است
که روی نیزه بوی پیرهنش را بردند
تا که معلوم نگردد به کدام آئین است
اهل صحرای تجرّد کفنش را بردند
باد ها سینه زنان زود تر از خواهر او
تا مدینه خبر آمدنش را بردند
یوسف آهسته بگویی که نمیرد یعقوب
گرگ ها یوسف گل پیرهنش را بردند

شاعر : حجه الاسلام رضا جعفری

  • پنج شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 05:39
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روز و عصر عاشورا -( بین یك مشت شغال و بوف است ) * عباس احمدی

2453
6

شعر روز و عصر عاشورا -( بین یك مشت شغال و بوف است ) بین یك مشت شغال و بوف است
دشمن از صید خودش مشعوف است
فقط انگشتر او گم نشده
چند عضو بدنش محذوف است
حجم گودال پر از خون شده است
ظرف كوچك تر از این مظروف است
سرّ هستی ست چرا پس این قدر
روضه های بدنش مكشوف است
بارش سنگ به پیشانی او
داستان صفت و موصوف است
ترسم این گرگ تو را زجر دهد
شمر خنجر زدنش معروف است
بر شهیدان كفن این جا جرم است
روسری داشتنش موقوف است
روی یك نیزه نشسته است و هنوز
چشم هایش به حرم معطوف است
قد زینب شده این جا خم لیك
نگرانیش ز شام و كوفه است

شاعر : عباس احمدی

  • پنج شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 05:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روز و عصر عاشورا -( نزدیکِ عصر بود، برافروخت ماهِ تو ) * محمد رسولی

1855

شعر روز و عصر عاشورا -( نزدیکِ عصر بود، برافروخت ماهِ تو ) نزدیکِ عصر بود، برافروخت ماهِ تو
نزدیک عصر، بود حرم بی‌پناهِ تو
از سینه‌ات زبانه کشید آتش عطش
آئینه آب می شود از سوز آهِ تو
با آخرین سه شعبه به زانو درآمدی
شد نیزۀ غریبی تو تکیه‌گاهِ تو
جان داشتی هنوز، حرم بود در امان
خود لشگری ست این غضبِ در نگاه تو
در بین عمق فاجعه افتاد پیکرت
برخاست با نفس نفست «یا اِله» تو
پس قبل حنجرت نفست را برید شمر
بر سینه‌ات نشسته و بسته ست راهِ تو
طاقت بیار؛ خواهرت از خیمه می رسد
طاقت بیار؛ می رسد از رَه سپاهِ تو
از حجم نیزه‌ها و از انبوهِ سنگ‌ها
گودال چیست؟!... کوه شده قتلگاه تو

شاعر : محمد رسولی

  • پنج شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 05:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روز و عصر عاشورا -( جنگ نزدیک انتها می شد ) * رضا فراهانی

1967
2

شعر روز و عصر عاشورا -( جنگ نزدیک انتها می شد ) جنگ نزدیک انتها می شد
کربلا غرق در بلا می شد
گرد گودال ازدحامی بود
محو این صحنه ما سوا می شد
تکیه داده به نیزه ای آقا
خاطرش محو خیمه ها می شد
لشگر کوفه دوره اش کردند
سنگ و تیرش زدند، تا می شد
آن قدر نیزه خورد بر جسمش
نیزه بر روی نیزه جا می شد
زخمی و بی رمق به خاک افتاد
داشت روح از تنش رها می شد
تا که می خواست باز برخیزد
استخوان شکسته "تا" می شد
لشگر آن دم که بر سرش می ریخت
همه آفاق نینوا می شد
پیکرش را که پشت و رو کردند
زخم ها تازه خوب وا می شد
بر سر و صورتش لگد می خورد
غرق خون وجه کبریا می شد
شمر وقتی که روی سینه نشست
کربلا تازه کربلا می شد
هر چه می گشت سینه سنگین تر
نفسش سخت و پر صدا می شد
خ

  • پنج شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 05:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر ظهر و عصر عاشورا -( می خواستم بلند شوم پا نداشتم ) *

1968

شعر ظهر و عصر عاشورا -( می خواستم بلند شوم پا نداشتم ) می خواستم بلند شوم پا نداشتم
دستی برای خیزش از جا نداشتم
آواز تو می­آمد از آن دورها: « گلی
گم کرده ام... » نه، من گل زیبا نداشتم
پیراهنم که پاره شده، پیکرم کبود
دیگر نشانه های گلت را نداشتم
می­خواستم ببینمت از بین تیغ­ ها
امّا چه سود؟ چشم تماشا نداشتم
آن­قدر دل به چشم تو دادم که از تنم
یک قطعه در هوای تو پیدا نداشتم
در زیر تیغ ­ها و قدم­ ها و سنگ­ ها
دیگر شباهتی، نه... ، به گل­ ها نداشتم
وقتی که آمدی و رسیدی به پیکرم
می­خواستم بلند شوم... پا نداشتم

  • پنج شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 05:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 وحید قاسمی

شعر ظهر و عصر عاشورا -( مروه ی كرببلا حال و هوایی دارد ) * وحید قاسمی

4987
10

شعر ظهر و عصر عاشورا -( مروه ی كرببلا حال و هوایی دارد ) مروه ی كرببلا حال و هوایی دارد
این سراشیبیِ گودال منایی دارد
خبرش پر شده در دشت ز مركب افتاد
به زمین خوردن آیینه صدایی دارد
كینه توزان جمل دشنۀ شان كُند شده
می زند بر تن او هر كه عصایی دارد
مادرش دوخته با دستِ شكسته؛ نكشید!
مگر این پیرهن پاره بهایی دارد!؟
نیزه ها پایِ مناجاتِ لبش گریه كنند
خودمانیم! عجب سوزِ صدایی دارد
قبله این سوست؛ همین طور رهایش نكنید
آخر این كشته ی مظلوم خدایی دارد
بی كفن گوشه ی گودال بلا افتاده
چه كسی بین شما كهنه عبایی دارد؟
حق بده زینب دلخسته پریشان باشد
دلبرش بر سر نی زلف رهایی دارد
------------------------------------------------------

شاعر : وحید قاسمی

  • پنج شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 05:46
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر ظهر و عصر عاشورا -( جبرئیل آمد که ای سلطان عشق! ) *مرحوم نورالله عمان سامانی اصفهانی

6288
16

شعر ظهر و عصر عاشورا -( جبرئیل آمد که ای سلطان عشق! ) جبرئیل آمد که ای سلطان عشق!
یکه تاز عرصه ی میدان عشق!
دارم از حق بر تو ای فرّخ امام
هم سلام و هم تحیت هم پیام
گوید ای جان، حضرت جان آفرین
مر تو را بر جسم و بر جان آفرین
محکمی ها از تو میثاق مراست
رو سپیدی از تو عشاق مراست
چون خودی را در رهم کردی رها
تو مرا خون، من تو رایم خون بها
هر چه بودت داده ای اندر رهم
در رهت من هر چه دارم می دهم
کشتگانت را دهم من زندگی
دولتت را تا ابد پایندگی
شاه گفت: ای محرم اسرار ما
محرم اسرار ما، از یار ما
گر چه تو محرم به صاحب خانه ای
لیک تا اندازه ای بیگانه ای
آن که از پیشش سلام آورده ای
وآنکه از نزدش پیام آورده ای
بی حجاب اینک هم آغوش من است
بی تو رازش جمله در گوش

  • پنج شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 05:48
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر عصر عاشورا -( ذوالجناح آمد و آیینه زخم است تنش ) * علیرضا فولادی

2141
0

شعر عصر عاشورا -( ذوالجناح آمد و آیینه زخم است تنش ) ذوالجناح آمد و آیینه زخم است تنش
هر چه آیینه به قربان چنین آمدنش
این زبان بسته چه دیده است که در ظهر عطش
چشمه در چشمه سرشک است زبان سخنش
بی سوار از سفر کرب و بلا آمده است
مثل باغی که به تاراج رود یاسمنش
وا ی ای وای به خون که حنایی شده است
جا به جای بدنش یال شکن در شکنش
با سکوتی به بلندای هزاران فریاد
نوحه می خواند و بانوی حرم سینه زیش
---------------------------------------------------------

شاعر : علیرضا فولادی

  • پنج شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 05:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر عصر عاشورا -( می دود سمت دشتِ لب تشنه ) * وحید مصلحی

2022
2

شعر عصر عاشورا -( می دود سمت دشتِ لب تشنه ) می دود سمت دشتِ لب تشنه
بانویی از تبار دریاها
دست ها را گرفته روی سر
می رود تلِّ خاک را بالا
دید گودال رو به رویش را
یک نفر در میان جمعی بود
در طوافند گوئیا دورش
مثل در باد مانده شمعی بود
گیسوانش به دست باد افتاد
می زند شانه باد بر مویش
تاب زلفش قرار دل گیرد
سنگ بوسد میان ابرویش
سنگ ها دور او فراوان بود
شیشه ی آینه ترک خورده
یک سپاه از رویش گذر کردند
مثل مادر ولی لگد خورده
دید بر خاکِ گرم، عشقش را
پرِ از بوسه های شمشیر است
بهرِ بیرون کشیدنِ یک تیرِ
مانده در سینه سخت درگیر است
نیزه داران به دورِ پیکر او
فاتحه بهرِ زنده می خوانند
جای انگشتِ خود نوکِ نیزه
بر مزارِ تنش فرود آرند
خاکِ اطراف او پر ا

  • پنج شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 05:57
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر ظهرو عصر عاشورا -( گیسوی خورشید می ‌لغزید روی خیمه ‌ها ) * خسرو احتشامی

1830

شعر ظهرو عصر عاشورا -(  گیسوی خورشید می ‌لغزید روی خیمه ‌ها ) گیسوی خورشید می ‌لغزید روی خیمه ‌ها
خون و آتش می ‌تراوید از سبوی خیمه‌ ها
آب پشتِ تپّه‌ ها می ‌شُست زخم دشت را
از شرار تشنگی پر بود جوی خیمه ‌ها
آسمان آرام در شطِّ شقایق می ‌نشست
ارغوان می ‌ریخت در جام وضوی خیمه ‌ها
شهریار عشق در گرم بیابان خفته بود
اسب با زینِ‌ تهی می ‌رفت سوی خیمه ‌ها
گرد را سر تا به پا آغوش استقبال کرد
آفتابی شعله ‌پوش از رو به‌ روی خیمه ‌ها
شیهه ‌ای خونین کشید و از حرم بیرون دوید
شوق را عرشی غزالِ آیه بوی خیمه ‌ها
اسب رنگین یال و تنها بود، تنهاتر ز کوه
خاک شد با گامِ رجعت آرزوی خیمه ‌ها
ساربانان در جرس زنگ اسارت داشتند
بال می ‌زد بغض عصمت در گلوی خیمه‌ ها

شاعر : خسرو احتش

  • پنج شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 06:04
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 وحید قاسمی

شعر شب عاشورا -( چه شب شاعرانه ای داری!؟ ) * وحید قاسمی

5068
2

شعر شب عاشورا -( چه شب شاعرانه ای داری!؟ ) چه شب شاعرانه ای داری!؟
قلم و باده و رطب داری
شب شعر بلند عاشوراست
غزل بندگی به لب داری
چه شب عاشقانه ای داری!؟
گوشه ای با خدا؛ برادر من
غبطه خوردم به سجده های شما
التماسِ دعا برادر من
نه حسینم! قرارمان این نیست
من بمانم، ولی شما بروی
نه حسینم! نمی شود بی من
ته گودال پر بلا بروی
مادرم گفته دورتان باشم
مادرانه شبیه پروانه
تو مرا پیر می كنی آخر
با همین گریه ی غریبانه
از همان كودكی اسیر توأم
بی جهت اسوه ی وفا نشدم
به خدا بعد ازدواجم نیز
لحظه ای از شما جدا نشدم
خواستگارانِ من كه یادت هست؟
بینشان عشق تو مُقدم بود
با تو بودن؛ همیشه و همه جا
شرط اصلیِ ازدواجم بود
شب عقدم به شوهرم گفتم:
- از حسینم مرا

  • پنج شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 06:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

زبانحال شب عاشورا -( بارديگر شد شام عاشوراي ارباب دلها همه گرديده بي تاب ) * عابدین کاظمی

17

زبانحال شب عاشورا -( بارديگر     شد شام عاشوراي ارباب    دلها همه گرديده بي تاب ) بارديگر شد شام عاشوراي ارباب دلها همه گرديده بي تاب
كرب وبلا شد قحطي آب واويلا (2)
دارد امشب دل نوايي آمده شب جدايي
مي رود زينب ولي باشد حسينش كربلايي
واويلا واويلتاآه وواويلا (3)
آسمان كرب وبلا دارد تماشا شد چيدني گلهاي زهرا
آيد نوا از دشت وصحرا واويلا (2)
غم شده مهمان زينب زير لب مي گويد امشب
اي برادر از غم تو جان من گرديده بر لب
واويلا واويلتاآه وواويلا (3)
واويلا باشد حسين مهمان خواهر فردا رود به سوي مادر
از پيكرش جدا شود سر واويلا (2)
خواهرش با اشك ديده با قد از غم خميده
مي زند در بين مقتل بوسه بر حلق بريده
واويلا واويلتاآه وواويلا (3)

شاعر : عابدین کاظمی

  • شنبه
  • 4
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 13:31
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 رضا باقریان

شعر شب عاشورا -( بیش از دمی که در دل صحرا ببینمت ) * رضا باقریان

1751
2

شعر شب عاشورا -(  بیش از دمی که در دل صحرا ببینمت ) بیش از دمی که در دل صحرا ببینمت
بگذار امشبی تک و تنها ببینمت
از هم گسسته رشته عمر مرا غمت
مگذار بی کفن شبِ فردا ببینمت
گفتی که خواب دیدی و نیزه نشین شدی
آیا سزات این همه بالا ببینمت
داری نگاه جانب گودال میکنی
در قتلگاه تشنه لب آیا ببینمت
از کودکی مصیبت و غم دیده ام، ولی
باید تو را مصیبت عظمی ببینمت

شاعر : رضا باقریان

  • یکشنبه
  • 5
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 06:15
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا باقریان

شعر شب عاشورا -( ظهر فردا چه کنم اینکه بد احوال شوی ) * رضا باقریان

2329
5

شعر شب عاشورا -(  ظهر فردا چه کنم اینکه بد احوال شوی ) ظهر فردا چه کنم اینکه بد احوال شوی
با لبِ تشنه زمین خورده و بی حال شوی
ظهر فردا چه کنم غیر همین شیون و شین
از کنار حرمت راهیِ گودال شوی
ظهر فردا که زمین گیر شوی می بینی
طعمه دست همین خولی و دجّال شوی
چه کنم تا نروی، گر بروی می میرم
وسط معرکه غرقابه به جنجال شوی
تو مپندار که من طاقت ماندن دارم
بروی در ته گودال، لگدمال شوی
من بد آورده ام و جان برادر رحمی
مپَسندا که به فردا تو بد اقبال شوی
ظهر فردا همه اهل حرم گریانند
زنده باشی و ببینیم که پامال شوی
شبِ فردا که سرت دست سنان می افتد
شاهد غارت گهواره و خلخال شوی

شاعر : رضا باقریان

  • یکشنبه
  • 5
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 06:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

نوحه شب عاشورا -( میان خیمه ها همه گرم نوا و زمزمه ) * عابدین کاظمی

20

نوحه شب عاشورا -( میان خیمه ها همه    گرم نوا و زمزمه ) میان خیمه ها همه گرم نوا و زمزمه
گرفته اند ذکر یا حسین
سرود لب های همه حسینه حسینه حسینه (3)
وای شب عاشورا شد (3)
اهل حرم تشنه لبند همه به تاب و به تبند
چشم همه سوی ساقی است
ناله ی طفلان حرم اباالفضل اباالفضل اباالفضل (3)
وای شب عاشورا شد (3)
وای اگه شب سحر شود فاطمه خون جگر شود
چه دیدنی کربلا شود
رأس همه به نیزه ها واویلا، واویلا، واویلا (3)
وای شب عاشورا شد (3)

شاعر : عابدین کاظمی

دانلود سبک

  • دوشنبه
  • 6
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 08:48
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

نوحه برای شب عاشورا -( خیمه های آل طاها همگی دارن تماشا ) * عابدین کاظمی

15

نوحه برای شب عاشورا -( خیمه های آل طاها    همگی دارن تماشا ) خیمه های آل طاها همگی دارن تماشا
صدای سوز مناجات پیچیده میون صحرا
یکی در راز و نیازه یکی مشغول نمازه
یکی سر گرفته قرآن یکی در سوز و گدازه
آه و واویلا واویلا (4)
میون خیمه یه مادر مادری با دیده ی تر
داره لالایی می خونه برای علیِّ اصغر
خواهری غریب و خسته بیقرار و دل شکسته
به یاد غروب فردا میون خیمه نشسته
آه و واویلا واویلا (4)

شاعر : عابدین کاظمی

دانلود سبک

  • دوشنبه
  • 6
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 14:35
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

زمزمه و زبانحال شب عاشورا -( زمین کربلا دارد تماشا دیدنی شد خیام آل طاها ) * عابدین کاظمی

15

زمزمه و زبانحال شب عاشورا -( زمین کربلا دارد تماشا    دیدنی شد خیام آل طاها ) زمین کربلا دارد تماشا دیدنی شد خیام آل طاها
صدای دلنشین صوت قرآن می آد از خیمه ی عزیز زهرا
شب عاشورا ـ غوغا ـ به عالمینه
نگاه زینب ـ امشب ـ سوی حسینه
به یاد عصر ـ فردا ـ گریان ز عینه
همه به راز و نیاز گرم دعا و نماز
گه به رکوع و در سجودند
همه به دیده ی تر همه ز سوز جگر
دل از دل همه ربودند
غریب کرب و بلا(2)غریب کربلا حسینه(2)
***
باغبون گلای یاس و لاله دیده گریان با سوز و آه و ناله
سر نهاده به روی چوب خیمه می کشه دست روی سرسه ساله
مادری توی ـ خیمه ـ در تب و تابه
آخه طفل شش ـ ماهش ـ تشنه ی آبه
ذکر لالایی ـ می گه ـ شاید بخوابه
میر سپاه حرم پشت و پناه حرم
به دور خیمه ها می گرده
ساقی کرب و بلاست تش

  • دوشنبه
  • 6
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 15:22
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد