عکس امشب که خوش احوال تو را می بینم
عصر فردا ته گودال تو را می بینم
آمدم تا که دلی سیر کنارت باشم
شانه بر مو بزنی آینه دارت باشم
چقدَر پیر شدی ،از حسنم پیر تری
از من خسته به والله زمین گیر تری
مادرم بود که آگاه ز تقدیرم کرد
من اگر پیر شدم پیری تو پیرم کرد
عصر فردا به دل مضطر من رحمی کن
ته گودال به چشم تر من رحمی کن
من ببینم که تو پیرهَنی می میرم
تکیه بر نیزه ی غربت بزنی می میرم
آه از سینه ی پر خون بکِشی می میرم
از دهان نیزه ای بیرون بکشی می میرم
سنگ پیشانی یحیی بخورد می میرم
سینه ی خسته ی تو پا بخورد می میرم
وای اگر طعنه ز دشمن بخوری می میرم
بی هوا نیزه ز گردن بخوری می میرم
سر گودال من از هول
- دوشنبه
- 27
- آبان
- 1392
- ساعت
- 04:08
- نوشته شده توسط
- یحیی