شب دهم محرم - شب عاشورا

مرتب سازی براساس

دانلودمتن وسبک شب عاشورازمینه باصدای جوادمقدم -( شب عاشورا شب اشک و گریه و دعا ) *

10683
42

دانلودمتن وسبک شب عاشورازمینه باصدای جوادمقدم -(  شب عاشورا شب اشک و گریه و دعا ) شب عاشورا شب اشک و گریه و دعا

شب غم و غصه و عزا

داره شروع میشه روضه ها

واویلا

شب عاشورا حتی دلش می گیره خدا

چه خبره توی کربلا

غوغاییه دور خیمه ها

واویلا

عباس که هست بچه ها دیگه خوابن

با این که تشنه ی یه جرعه آبن

مردا به دور خیمه ی حسین و

زن ها همه تو خیمه ی ربابن

وای وای حسین من

-----------

شب عاشورا چشمای زینب شده دریا

پیچیده توی دل صحرا

بوی یاس مادرش زهرا

واویلا

شب عاشورا آسمونم پوشیده سیاه

زینب همش میکنه نگاه

خیره خیره سمت قتلگاه

واویلا

دلواپسه رنگ از رخش پریده

چی شده که جونش به لب رسیده

از سر شب تو خیمه ی داداشش

همش میشه حرف از سر بریده

وای وای حسین من

----------

  • یکشنبه
  • 26
  • مهر
  • 1394
  • ساعت
  • 13:07
  • نوشته شده توسط
  • مجید قنبری
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

دانلودمتن وسبک واحدشب عاشوراباصدای جوادمقدم -( سلام به تشنه لب میدم ) *

9082
43

دانلودمتن وسبک واحدشب عاشوراباصدای جوادمقدم -( سلام به تشنه لب میدم  ) سلام به تشنه لب میدم

بده برم تو صحنش آب بنوشم

خدا میدونه میرسه

صدای هل من ناصرش به گوشم

بده بگم عاشق شدم

عاشق مثل معشوق نشه چه فایده

وقت اذون که شد بگم

حالا برا نمازم وقت زیاده

بده تا صبح گریه کنم

فرداش بگم نماز صبحم قضا شد

اصلأ شده فکری کنم

چرا آقام سر از تنش جدا شد

ارباب چطور به نوکرت بنازی

اعمال من دینو گرفته بازی

حقه اگه ازم نباشی راضی

کو حرمت شهادت و شلمچه

دیدم یتیم گفتم برم به من چه

خاک میخوره قرآن به روی طاقچه

ای که تو قلب عرش اعلا

تو زمین و آسمونا

ورد لب ها ذکر خیر تو

کی گفته اسمم نوکره

نوکر باید باشه مثل حر و زهیر تو

آقام آقام آقام حسین جان

------------

سلام ب

  • یکشنبه
  • 26
  • مهر
  • 1394
  • ساعت
  • 13:11
  • نوشته شده توسط
  • مجید قنبری
ادامه مطلب

دالنودمتن وسبک شب عاشوراباصدای جوادمقدم -( داده همیشه لطف تو من را خجالتی ) *

2803
2

دالنودمتن وسبک شب عاشوراباصدای جوادمقدم -( داده همیشه لطف تو من را خجالتی ) داده همیشه لطف تو من را خجالتی

آقای کربلا چقدر با محبتی

ماندم چرا نگاه تو افتاد سوی من

من هیچ هیچ هیچم و تو بی نهایتی

ایل و تبار تو همه آقا و پادشاه

ایل و تبار من همه مجنون و هیئتی

شکر خدا برای گدایی خانه ات

داریم با تمام رفیقان رقابتی

ما را همه به نام شریفت شناختند

داده خدا به ما چه بهایی چه قیمتی

ما اوج عشق را در این خانه یافتیم

در هیئت حسین خدا را شناختیم

----------

دانلود سبک

  • یکشنبه
  • 26
  • مهر
  • 1394
  • ساعت
  • 13:13
  • نوشته شده توسط
  • مجید قنبری
ادامه مطلب
 امیر عباسی

اشعار شب عاشورا به همراه سبک/شور -( امان، از روضه هاي كربلايي، رسد دگر بوي جدايي ) * امیر عباسی

3022
5

اشعار شب عاشورا به همراه سبک/شور -( امان، از روضه هاي كربلايي، رسد دگر بوي جدايي ) امان، از روضه هاي كربلايي، رسد دگر بوي جدايي

أهل بيت نبي جانشان بر لب است

شب جدايي ِ حسين و زينب است

واويلا يا حسين

امان، از مصائب عصر فردا، آتشِ دل داغ عاشورا

تير و سِنان خورد بر پيكر حسين

همناله ميشويم با مادر حسين

واويلا يا حسين

شاعر : حاج امیر عباسی

دانلود سبک

  • چهارشنبه
  • 29
  • مهر
  • 1394
  • ساعت
  • 06:50
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب

اشعار شب عاشورا به همراه سبک/شور -( ليله ي اشك و عزا موسم هجران رسيد ) *

3328
3

اشعار شب عاشورا به همراه سبک/شور -( ليله ي اشك و عزا موسم هجران رسيد ) ليله ي اشك و عزا موسم هجران رسيد

به عصر فردا شود عزيز زهرا شهيد

واویلا واویلتا...

چه نيزه ها ميخورد به دست و بازوي او

به سينه ي خسته و به عمق پهلوي او

مادر او نوحه خوان به ديده ي خون فشان

اهل و عيالش شوند أسير نا محرمان

دانلود سبک

  • چهارشنبه
  • 29
  • مهر
  • 1394
  • ساعت
  • 17:13
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب

اشعار شب عاشورا به همراه سبک/زمینه -( غوغا شده چشمای زینب شده دریا ) * محسن مقدم

2507

اشعار شب عاشورا به همراه سبک/زمینه -( غوغا شده چشمای زینب شده دریا ) غوغا شده چشمای زینب شده دریا

غوغا شده صدایی میاد از دل صحرا

غوغا شده پیچیده بوی حضرت زهرا

با گریه می گه خواهر الهی که برادر

غم تورو نبینم نشم بی تو بی یاور

داداش یادت می یادش داشتیم قول و قراری

میخوای بری کجا تو منو تنها بزاری

واای یکی میشه غریب وتنها

واای یکی می ره بالای نی ها

دست رو دلم نزار حسین آخه منم یه خواهرم

راضی نشو با قد خم تا کوفه با خولی برم

آه و واویلتا

فردا حرم نداره آب آور وسقا

فردا حرم تنی افتاده زیر پاها

فردا حرم خیمه ها می سوزه واویلا

دل زمین پر آهه آسمونا سیاهه

دلشوره داره زینب خیره به قتلگاه

شلوغه توی گودال شده تنت لگد مال

بنی وا بنی نزن انقدر پروبال

واای

  • دوشنبه
  • 18
  • آبان
  • 1394
  • ساعت
  • 15:51
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب

اشعار امام زمان عجل الله تعالی فرجه -( سرت سلامت ای ذریه ی زهرا ) *

5082
0

اشعار امام زمان عجل الله تعالی فرجه -( سرت سلامت ای ذریه ی زهرا ) غروب عاشورا

(امام زمان عجل الله تعالی فرجه)

سرت سلامت ای ذریه ی زهرا

دلت چقدر خونه غروب عاشورا

امروز داره بارون میباره

آسمونم برا تو زاره

سحر برات صدقه دادم

آخه دلت تحت فشاره

-----

کشتی رحمت تو دریایی از خونه

عرش خدا روی ریگ بیابونه

زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست

دانلود سبک

  • سه شنبه
  • 3
  • آذر
  • 1394
  • ساعت
  • 13:36
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب

امام حسین(ع)حضرت زینب(س)-شب عاشورا -( می شود روشنی خیمه بمانی تا صبح ) * علیرضا شریف

3521
2

امام حسین(ع)حضرت زینب(س)-شب عاشورا -( می شود روشنی خیمه بمانی تا صبح ) می شود روشنی خیمه بمانی تا صبح

مونسم باشی و شب را برسانی تا صبح

می شود رَحم كنی حرفِ جدایی نزنی

تا پیِ چاره مـرا سر نَـدَوانی تا صبح

منتت دارم و می خواهم اگر راهی هست

مَحضِ این خاطرِ آشُفته بمانی تا صبح

چه به روزِ تو می آرند خدا می داند

زنده نگذاردم این دل نگرانی تا صبح

روبـرویِ تو اگـر گریه اَمـانم بدهد

بر نـدارم نِگَه از رویِ تو آنی تا صبح

دهـنِ خشك و لـبِ پُر تَرَكَت نگذارد

دلِ رنجـورِ مرا تـاب و توانی تا صبح

بُغض پـا پیچِ گلویم شـده و می ترسم

كار دستم دهد این سوز نهانی تا صبح

هول كردم به زمین خوردم و می خواهی

خاك از چادر زینب بتكانی تا صبح

بنشین سیر نگاهت كنم ای یوسفِ عشق

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 10:57
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

امام حسین(ع)-حضرت زینب(س)-وداع -( بغلم کن که دل آرام کند خواهر تو ) * احسان محسنی فر

2137
1

امام حسین(ع)-حضرت زینب(س)-وداع -( بغلم کن که دل آرام کند خواهر تو ) بغلم کن که دل آرام کند خواهر تو

بوسه این بار بگیرم عوض مادر تو

سر من را تو در آغوش بگیر آهسته

ناز کم کن که دگر پیر شده خواهر تو

با دو دستی که تو را جامه به تن پوشاندم

می‌کنم رخت اسیری به تن دختر تو

به خدا طاقت این غصّه ندارد زینب

ساربان دست کُنَد پیش من انگشتر تو

با چه وضعی به روی دست بگیرم جسمت

بسکه پاشیده ز هم عضوِ تن و پیکر تو

شاعر : احسان محسنی فر

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 11:03
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

شب عاشورا -( ماه می‌گوید حساب امشب از هر شب جداست ) * انسیه سادات هاشمی

1742
3

 شب عاشورا -( ماه می‌گوید حساب امشب از هر شب جداست ) ماه می‌گوید حساب امشب از هر شب جداست

شاهدش دیوانگی در جزر و مد آبهاست

با عطش وارد شوید! اینجا زمین علقمه است

مجلس لب تشنگان حضرت سقا به پاست

بی جهت این جمع بی‌پایان ما را نشمرید

جمع ِ ما هر جور بشمارید هفتاد و دو تاست

جای دنجی خواستی تا با خدا خلوت کنی

این حسینیه که گفته کمتر از غار حراست؟

اشک را بگذار تا جاری شود شور افکند

هرچه پیش آید خوش آید، اشک مهمان خداست

شانه خالی کرده‌ایم از کلّ یومٍ اشک و آه

گریه‌ی حرّی است این شب گریه‌ها، اشکِ قضاست

اذن میدان می‌دهند اینجا به هرکس عاشق است

با رجزهای ابالفضلی اگر آمد سزاست

هروله در هروله این حلقه را چرخیده‌ایم

های! ای هاجر! بیا در این ح

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 11:10
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

شب عاشورا -( چه شده نازنین برادر من ) *

1992
4

 شب عاشورا -(  چه شده نازنین برادر من ) چه شده نازنین برادر من

داری ام من یجیب می خوانی

نکند پیش من – زبانم لال-

امشبی را فقط تو مهمانی

سنّ و سالی گذشته از زینب

با نگاهت مکن پریشانم

شک ندارم که خوب می دانی

بی تو یک لحظه من نمی مانم

همرهانت که یک به یک رفتند

در دلم اضطراب افتاده

از امان نامه صحبتی آمد

نه! گمانم جواب رد داده!

خوب بنگر چقدر می آید

گوشواره به گوش دختر تو

کن دعایی که لا اقل آنرا

نربایند در برابر تو

کودکت زیر لب به خود میگفت

گر بیابانی از عدو داریم

خم کجا آوریم بر ابرو

باکمان نیست، تا عمو داریم

غرق در غصه آنطرف لیلا

در تماشای قامت اکبر

این طرف اشک در نگاه رباب

پای گهواره ی علی اصغر

دلخوشم کن بگو که

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 11:12
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 وحید محمدی

امام حسین(ع) مناجات -( نگاهم می کند اینجا خدا زود ) * وحید محمدی

1508

امام حسین(ع) مناجات -( نگاهم می کند اینجا خدا زود ) نگاهم می کند اینجا خدا زود

و می گیرد در اینجا هر دعا زود

سلام اول هر روضه ی تو

دلم را می برد کرببلا زود

خدا را شکر با این رو سیاهی

که می بارد برایت چشم ما زود

کرامات شما داده به ماها

روای حاجت هر بار را زود

من آن دلخستۀ بیمار هستم

که خاک تربتت دادم شفا زود

**

حدود هفت ساعت با کم و بیش

به پایان آمد آقا ماجرا زود

کمی از راه دیر آمد ولی باز

تنت را کرد خیلی جا بجا زود

کمی از راه دیر آمد ولی آه

سر سر رفت، سر را از قفا زود ...

نسیم آن روز بین خیمه ها برد

صدای حضرت صدیقه را زود

سر پیراهنت دعواست اما

کسی می رفت در دستش عبا زود

برای غارت اهل حرم... آه

تمام لشکرش را زد صدا زود

تنت

  • دوشنبه
  • 12
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 21:17
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شب عاشورا -( این شب آخری چه زود میگذره ) * رضا قربانی

2306
3

شب عاشورا -( این شب آخری چه زود میگذره ) این شب آخری چه زود میگذره

شب وداع عاشق و دلبره

عزیز من نوبتی هم که باشه

نوبت اون وصیت مادره

اجازه میدی که روتو ببوسم؟!

این دم آخری موتو ببوسم

بذار به جای علی و فاطمه

با گریه زیر گلوتو ببوسم

امشبمون ایشالله فردا نشه

خیمه ی ما بدون سقا نشه

رباب داره خدا خدا میکنه

حرمله پاش به خیمه ها وا نشه

برو ولی به فکر خواهرت باش

به فکر گریه های دخترت باش

دیگه سفارش نکنم عزیزم

مراقبه رگایه حنجرت باش

اگه بری من می مونم با کوفه

کینه داره از پدر ما کوفه

باشه برو ولی نگفتی آخر

با حرمله چطور برم تا کوفه

نگو که غارت میکنن تنت رو

نگو…نگو…نگو که گردنت رو…

حیفه که غارت بشه ، مادرم دوخت

با بازوی

  • شنبه
  • 17
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 14:43
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شب عاشورا -( ناقه ها میروند من باید ) * حامد جولازاده

1298

شب عاشورا -( ناقه ها میروند من باید ) ناقه ها میروند من باید

کودکان تورا سوار کنم

نه على اکبر(ع) است نه عباس(ع)

من خودم را بگو چکار کنم؟

خنجرش را کشیدم اما شمر

خنجرش را کشید از دستم

سر حلقوم تو نمیدانى

چقدر خون چکید از دستم

تیغ و شمشیر و سنگ و تیر و عصا

همگى با تن تو ضد شده اند

نوک سرنیزه ها مقابل من

بر علیه تو متحد شده اند

آنقدر گریه کرده ام دیگر

سو در این چشمهاى تارم نیست

بین شمر و سنان و حرمله،آه…

شش برادر یکى کنارم نیست

تشنه اى؟ گریه میکنم آنقدر

تا که دریا شود از اشکم دشت

تشنه اى تا ابد نمیفهمد

به لب خشک و تشنه ات چه گذشت

از دم خیمه تا دم گودال

آنقدر بین راه افتادم

صحنه هاى مصاف تو با شمر

نرود تا قیامت ا

  • شنبه
  • 17
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 14:45
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

شب عاشورا -( می رسد از گوشه ی مقتل صدای مادرش ) * قاسم نعمتی

2263
-1

شب عاشورا -( می رسد از گوشه ی مقتل صدای مادرش ) می رسد از گوشه ی مقتل صدای مادرش
ای زنازاده بیا و دست بردار از سرش
گیسوان مادر ما را پریشان می کنی؟
بی حیا با خنجرت بازی مکن با حنجرش
تو نمی بینی مگر غرق مناجات است او؟
پای خود بردار از روی لبان اطهرش
دل مسوزان بی حیا عمّه تماشا می کند
با نوک نیزه مکن پهلو به پهلو پیکرش
دست من از پوست آویزان به زیر تیغ تو
تا سپر باشد برای ناله های آخرش
نیزه بازی با تن بی سر ز من آغاز کن
طعمه ی نیزه مگردانید جسم اصغرش
از ضریح سینه اش برخیز ای چکمه به پا
پای خود مگذار روی بوسه ی پیغمبرش
دیر اگر برخیزی از جای خودت یابن الدعی
عمّه نفرین کرده دست خود برد بر معجرش

شاعر : قاسم نعمتی

  • شنبه
  • 17
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 14:47
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شب عاشورا -( هر روضه ای برای همه جانگداز نیست ) * پیمان طالبی

3318
5

شب عاشورا -( هر روضه ای برای همه جانگداز نیست ) هر روضه ای برای همه جانگداز نیست
هر گوش را لیاقت افشای راز نیست

بالانشین منبر نی! خطبه ای بخوان
غیر از سر تو هیچ سری بر فراز نیست

آن جاذبه که در حرم کربلای توست
در شهر مکه یافت نشد، در حجاز نیست

من سینه میزنم که عبادت کنم تو را
مومن شدن به نافله و جانماز نیست

هر سالکی به هیئت تو پا گذاشته ست
فهمیده راه سیر الی اله دراز نیست!

ای بی کفن! پس از تو مشخص شده ست که
پیراهن و لباس دگر امتیاز نیست

زاهد به طعنه گفت : به مسجد بیا! ولی
رفتم به آن دری که نگویند، باز نیست!

بعد از هزارسال – ببینید! – پرچمی
جز پرچم حسینیه در اهتزاز نیست

شاعر : پیمان طالبی

  • شنبه
  • 17
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 14:48
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شب عاشورا -( توی خیمه شام تاسوعا ) *

1301
2

شب عاشورا -( توی خیمه شام تاسوعا ) واویلا...

توی خیمه شام تاسوعا

چشم مولا به یاورش افتاد

گفت عباس جان بیا بنشین

ناگهان یاد مادرش افتاد؛ هیجده سال داشت ولی قدش

مثل زنهای پیر خم شده بود

آه...مادرم دم آخر

عین آوار شهر بم شده بود پدرم گفت : حال مادرتان

به دعاهاش بستگی دارد

بغض کردو گفت فاطمه ام

چند جایش شکستگی دارد روز دوشنبه ساعت ده

دودی از توی کوچه پیدا شد

نفس ما تمام بند آمد

ناگهان قد مادرم تا شد کاش این صحنه را نمی دیدم

خانه پر از صدای مردم بود

باد هی می وزید و در میسوخت

مادرم بین دود ها گم بود مادرم داد می کشید و من

از تماشای صحنه ترسیدم

توی چشمان خواهرم عکس

مادر نیم سوخته ای دیدم کاش آن روز ها میمردم

صحنه

  • شنبه
  • 17
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 14:50
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

اشعار شب عاشورا -( گردن گرفته داغ مرا شانه های اشک ) * رضا دین پرور

1214

اشعار شب عاشورا  -( گردن گرفته داغ مرا شانه های اشک ) گردن گرفته داغ مرا شانه های اشک
خون میچکد ز هر مژه ی من به جای اشک

دور از حصار بی کسی ات جای مادرم
کردم پس از نماز برایت دعای اشک

از بس نرفته خواب ز دلشوره ، ریختم
امشب به زخم بستر چشمم دوای اشک

حالا که از ستاره پر است آسمان مان
دارد شب کویری خیمه هوای اشک

خوابش نمیبرد دو سه شب میشود ؛ بریز
قدری به زخم بستر چشمت دوای اشک

پیغمبرم شدی شب معراج رفتنت
انداختی به قامت پلکم عبای اشک

زانو نزن تو را به خدا پای بغض من
وا می شود به حلقه چشم تو پای اشک

کمتر محل به حنجره ی نیزه ها بده
دارد بلند میشود اینجا صدای اشک

در گودی گلوی تو افتاده بر زمین
چشمم که میدوید فقط در قفای اشک

فردا غروب کار من و ت

  • سه شنبه
  • 20
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 08:46
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

اشعار شب عاشورا -( تمام می شود این ماجرا ؟ نمیدانم ) * یاسین قاسمی

1380
3

اشعار شب عاشورا  -( تمام می شود این ماجرا ؟ نمیدانم ) تمام می شود این ماجرا ؟ نمیدانم
چگونه می شوم از تو جدا ؟ نمیدانم

نشسته روی جناغ تو با تمام غرور
کند به کشتن تو اکتفا...نمیدانم

تو را به خاطر دِرهم چه دَرهمت کردند
چگونه تو زده ای دست و پا نمیدانم

دوباره باز تکان خورده ای...نفس داری؟
برا تو گریه کنم یا دعا نمیدانم

ز استخوان گلویت دگر نمانده اثر...
چگونه ضربه زده از قفا...نمیدانم

تمام پیکر تو بر زمین پخش شده
تو جمع می شوی در بوریا نمیدانم

شاعر : یاسین قاسمی

  • سه شنبه
  • 20
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 08:51
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

اشعار شب عاشورا -( گيرم كه نفس ميكشي و جان به تنت هست ) *

1668
3

اشعار شب عاشورا  -( گيرم كه نفس ميكشي و جان به تنت هست ) گيرم كه نفس ميكشي و جان به تنت هست
گيرم كه هنوز ، يوسفم پيرهنت هست

گيرم كه بگيرم بغلم پاره تنت را
گيرم كه مداوا كنم اصلاً بدنت را

با نيزه ي رفته به دهانت چه كنم من؟
با لخته ي خون روي لبانت چه كنم من؟

يادم نرود صحنه ي بسمل شدنت را
هنگام بريدن به زمين پا زدنت را

ديدم كه سنان نيزه به پهلوت فرو كرد
از پشت كسي پنجه به گيسوت فرو كرد

سنگي به سرت خورد و دگر هيچ نديدي
خواهر به فدايت چقدر درد كشيدي

من آمدم از تلّ كه ببوسم بدنت را
از گرگ بگيرم كفن و پيرهنت را

وقتي كه رسيدم سرت از پشت جدا بود
اين عاقبت خواهريِ من به شما بود

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

  • سه شنبه
  • 20
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 08:53
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

اشعار شب عاشورا -( هستِ تو هستی جان و تن من هست نرو ) *

2419

اشعار شب عاشورا  -( هستِ تو هستی جان و تن من هست نرو ) هستِ تو هستی جان و تن من هست نرو
در نفس هات حیات دل من هست نرو
رفتنت اول جان کندن من هست نرو
بین یک قافله ی غم ماندن من هست نرو

ناله ام را بشنو خوب ترین ، رحمی کن
چشم مأیوس مرا هم تو ببین ، رحمی کن

رکن من هستی و از پایه خود میترسم
بی تو از غارت سرمایه خود میترسم
از لگد مالی هر آیه ی خود میترسم
بی وجود تو من از سایه خود میترسم

خواهرم حق بده از غصه پریشان بشوم
باید از رفتن تو اینهمه ویران بشوم

وای بر من که تویی در دل غم ها تنها
بی کس و یارترین واژه دنیا تنها
هیچ کسی نیست به دادم برسد یا تنها
بی تو باید بکشم بار غمت را تنها

برو آهسته برو دار و ندار زینب
آه مظلوم ترین ، ای کس و کار زینب

این

  • سه شنبه
  • 20
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 08:54
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

اشعار شب عاشورا -( گفته بودی مرگ در بستر برایت خوب نیست ) * عباس احمدی

3467
7

اشعار شب عاشورا  -( گفته بودی مرگ در بستر برایت خوب نیست ) گفته بودی مرگ در بستر برایت خوب نیست
دیدن تنهایی خواهر برایت خوب نیست

پیرهن کهنه به تن کردی برایت خوب بود
این عقیق سرخ و انگشتر برایت خوب نیست

هر قَدَر شمشیر خوردی بیشتر گفتی علی
ذکر نام نامی حیدر برایت خوب نیست

از جلو سخت است می دانم ولیکن صبر کن
در نیاور تیر را از پَر، برایت خوب نیست

سن و سالت رفته بالا آه دست و پا زدن
زیر نعل اسب یک لشگر برایت خوب نیست

غیرت اللهی و میدانند این نامحرمان
دیدن اطفال بی معجر برایت خوب نیست

سنگ بر پیشانی ات خورده است بیش از حد، دگر
خیزران و چوب و طشت زر برایت خوب نیست

سمت گودال آمده با قامتی خم فاطمه
باز می گویی: نیا مادر! برایت خوب نیست

شاعر : عباس احمد

  • سه شنبه
  • 20
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 09:00
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 وحید قاسمی

اشعار شب عاشورا -( جنگ که شد تن به تن، حساب ندارد ) * وحید قاسمی

2136

اشعار شب عاشورا  -( جنگ که شد تن به تن، حساب ندارد ) جنگ که شد تن به تن، حساب ندارد
پاره گی پیرهن حساب ندارد
وای که زخمش به تن حساب ندارد
غربت این بی کفن حساب ندارد

شرم نکردند از نجابت آقا
لشکری آمد برای غارت آقا
گندم ری مُرد از خجالت آقا
غربت این بی کفن حساب ندارد

عصرکه سر، دستِ شمر بددهن افتاد
کارِ جگر تا ابد به سوختن افتاد
ردِ چهل نعلِ اسب بر بدن افتاد
غربت این بی کفن حساب ندارد

خیمه ی در آتشی، غریب زمین ریخت
چند نخ از معجری نجیب زمین ریخت
از تهِ خورجین، شراب سیب زمین ریخت
غربت این بی کفن حساب ندارد

صاعقه ای بد به باغِ یاسمنش خورد
چشم حریص عرب به پیرهنش خورد
کهنه حصیرِ دِهی به درد تنش خورد
غربت این بی کفن حساب ندارد

خیر نبینید ای اهالی ک

  • سه شنبه
  • 20
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 09:01
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 وحید قاسمی

شب عاشورا -( بین گودال و حرم،عطر فروشم فردا ) * وحید قاسمی

2417
5

شب عاشورا -( بین گودال و حرم،عطر فروشم فردا ) بین گودال و حرم،عطر فروشم فردا
تن عریان تو را با چه بپوشم فردا؟

من ببینم که تو بی پیرهنی می میرم
تکیه ی بر نیزه ی غربت بزنی، می میرم

چقدر دلهره و غم سرِ پیری دارم!
پدرم گفت که یک روز اسیری دارم

پدرم گفت که یک روز بلا می بینم
سرِ نی، زلف پریشان تو را می بینم

شاعر : وحید قاسمی

  • سه شنبه
  • 20
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 09:42
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شب عاشورا -( مشک را با دل امواج درانداخته‌ای ) *

1429
1

شب عاشورا  -( مشک را با دل امواج درانداخته‌ای  ) مشک را با دل امواج درانداخته‌ای
قرعه‌ی عشق بر این رهگذر انداخته‌ای

رود با دیدنت از شوق به جوش آمده است
باز در علقمه قرص قمر انداخته‌ای

نخل‌ها شاهد این‌اند که در خلوت خود
پرده از راز به دل مانده بر انداخته‌ای

پای تصویر علی در صدف ِ دستانت
موج موج از دلِ چشمت گوهر انداخته‌ای

شرح این قصه از این مشک شنیدن دارد
در دهان سخنش شعر تر انداخته‌ای

از کمان غضب آلوده‌ی ابروهایت
بر دل حرمله تیر نظر انداخته‌ای

چشم بر هم زدنی با رجز "یا حیدر"
لشکری را به زمین سر به سر انداخته‌ای

همچنان پرچم سقایی تو پابرجاست
مشک و دست و علمت را اگر انداخته‌ای

باز هم آمدم و از تو گدایی کردم
باز در کاسه‌ی من بیشتر انداخ

  • سه شنبه
  • 20
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 10:07
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شب عاشورا -( امشب تا سحر دل من چقدر پریشونه ) * مسعود اصلاني

2256

شب عاشورا  -( امشب تا سحر دل من چقدر پریشونه ) امشب تا سحر دل من چقدر پریشونه
امشب تا سحر دل تو مثل دلم خونه
از دل صحرا / صدای ناله ی مادر میاد
از دل خیمه / صدای گریه دختر میاد 2
فردا میبینی گریه ی خواهرتو
فردا میبینم زخمای بدنتو
فردا میبینی آتیش حرمتو
فردا میبینم دست و پا زدنتو

شاعر : مسعود اصلاني

دانلود سبک

دانلود سبک

  • سه شنبه
  • 20
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 14:10
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 رضا تاجیک

دودمه شب عاشورا -( شد شب عاشورا دل پر از شرر است ) * رضا تاجیک

3102

دودمه شب عاشورا -( شد شب عاشورا دل پر از شرر است  ) "دسته اول"
شد شب عاشورا دل پر از شرر است ۲
ذكر اصحاب شاه تا دم سحر است
يا حبيبی يا حسين
نور عينی يا حسين

"دسته دوم"
می شود آغاز شور شاه غريب ۲
با علی اصغر با زهير و حبيب
يا حبيبی يا حسين
نور عينی يا حسين

شاعر : رضا تاجیک

دانلود سبک

دانلود سبک

  • سه شنبه
  • 20
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 14:30
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

واحد شب عاشورا .شب اخر عمر اربابه -( شب عاشقی، وقت بارونه چشا ابریه، لب ها خندونه ) * محمد بیابانی

4176
4

واحد شب عاشورا .شب اخر عمر اربابه -( شب عاشقی، وقت بارونه        چشا ابریه، لب ها خندونه ) شب عاشقی، وقت بارونه چشا ابریه، لب ها خندونه
شب آخر عمر اربابه که دیگه تو این صحرا مهمونه
ولی امشب، کسی حال، دل زینب رو نمیدونه 2
رقیه داره میذاره آروم / سرش رو روی پای بابایی
یه مادر داره واسه ی بچه ش / توی خیمه میخونه لالایی 2
ولی یه خواهر، با حال مضطر، می کوبه بر سینه و بر سر
غریب مادر 4

میگه ای عزیز دل مادر بشین پای حرفای این خواهر
بذار تا گلوت و ببوسم من که فردا تو دیگه نداری سر
گل زهرا، گل زینب، میشی فردا لاله ی پرپر 2
چی میخواد سر من بیاد که تو / آروم میکنی این دل خون و
چی میشه تو این صحرا فردا شب / که جمع کردی خار بیابون و 2
عزا می گیریم، اسیری میریم، پس از تو از زندگی سیریم
غریب مادر

  • سه شنبه
  • 20
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 14:51
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 رضا رسولی

زمینه شب عاشورا.برا من سخته که، ببینم مضطری -( شب قدر و شب، مناجات و دعاست ) * رضا رسولی

1621

زمینه شب عاشورا.برا من سخته که، ببینم مضطری -( شب قدر و شب، مناجات و دعاست ) شب قدر و شب، مناجات و دعاست
شب دلواپسی، شب اشک و بُکاست
نشسته توو خیمه زینب با گلاش
میباره اشکای غربت از چشاش
میخونه تو گوش داداش
میمیرم/ از این غم و از این دل بیقراری
میمیرم/ اگه بری منو تنها بذاری 2

برا من سخته که، ببینم مضطری
به پاس انگار توی، دل تو محشری
چرا به زیر لب داری زمزمه
میاری دائماً نام فاطمه
چشات غرق اشک و غمه
میمیرم/ از این همه غم و اشکای جاری
میمیرم/ اگه بری منو تنها بذاری

شاعر : رضا رسولی

دانلود سبک

  • سه شنبه
  • 20
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 14:54
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 امیر حسین الفت

دودمه شب عاشورا -( مياد يك صدايی صدای خدايی ) * امیر حسین الفت

1584

دودمه شب عاشورا  -( مياد يك صدايی       صدای خدايی ) دسته اول
مياد يك صدايی صدای خدايی
يه خواهر ميخونه امان از جدايی

دسته دوم
تموم غم عالم توی گريشه ۲
دعا ميكنه زينب كه فردا نشه

شاعر : امیر حسین الفت

  • سه شنبه
  • 20
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 15:16
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد