کاروان اسرا

مرتب سازی براساس
 اسماعیل تقوایی

در راه کوفه -( می روم از کربلا جا می گذارم پیکرت ) * اسماعیل تقوایی

5761
33

در راه کوفه -( می روم از کربلا جا می گذارم پیکرت ) می روم از کربلا جا می گذارم پیکرت
می کنی همراهیم از روی نیزه با سرت
بر سفارشهای تو جان اخا کردم عمل
در ره دشوار آن خم گشته قد خواهرت
هر زمان یاد آورم آتش بگیرم از درون
خنجر شمر لعین شد آشنا با حنجرت

ناله ای در قتلگه آمد به گوشم آشنا
گوئیا صاحب عزای قتلگه شد مادرت
من به قربان تن عریان خاک افتاده ات
پس چه شد پیراهنی که داد بر تو خواهرت
من فدای جمله ی اعضات،انگشتت کجاست
برده آیا ساربان ،انگشت با انگشترت
بعد تو از آتش کین خیمه هایت سوختند
جانیان کردند غارت گوشوار دخترت
اشتران بی کجاوه مرکب ما گشته اند
سخت اوضاعی شده بر خواهر غم پرورت
پیش از این هرگز نمی شد باورم آید دمی
قسمتم گردد اسارت از عدوی ک

  • چهارشنبه
  • 14
  • آبان
  • 1393
  • ساعت
  • 14:48
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

دانلودمتن وسبک واحد - خروج کاروان ابی عبدالله از مدینه باصدای امیرعباسی -( خداحافظ مدینه... ) *

1266
2

دانلودمتن وسبک واحد  -  خروج کاروان ابی عبدالله از مدینه باصدای امیرعباسی -( خداحافظ مدینه... ) خداحافظ مدینه...
منم فرزند زهرا ، امام و هادی عشق
شبانه رهسپارم ، به سوی وادی عشق
به آوای یا زهرا ، به آه و دیده تر
روم تا که نمایم ، وداع قبر مادر
الا ای مهربانم ، الا ای نور عینم
ببین من نور چشم ، تو و بابا حسینم
الا ای قد خمیده ، پی فیض وصالم
رسیده وقت رفتن ، حلالم کن حلال
غریبم من غریبم...
روم تا اینکه گردم ، فدای راه اسلام
سرم بر روی نیزه ، به راه کوفه و شام
روم من از مدینه ،به وادی خدایی
شوم با تیغ فتنه ،شهید کربلایی
امان از ناله ی تو ، امان از اشک زینب
شود بعد از شهادت ، تنم پامال مرکب
به اولاد تو گرد ، جفای ظالمانه
خورد زینب پس از من ، ز دشمن تازیانه
یزید و کینه ها و ، جنایات عیانش
به

  • چهارشنبه
  • 1
  • مهر
  • 1394
  • ساعت
  • 17:04
  • نوشته شده توسط
  • مجید قنبری
ادامه مطلب
 بهمن عظیمی

نوحه کاروان اسرا -( برخیز و ببین برادر داغ تو با دل خواهرت چه ها کرد ) * بهمن عظیمی

9

نوحه کاروان اسرا -( برخیز و ببین برادر داغ تو با دل خواهرت چه ها کرد ) برخیز و ببین برادر
داغ تو با دل خواهرت چه ها کرد
از عمرش، خیری نبیند
هر کسی که از تو زینب را جدا کرد
وای، شد پس از تو نگارم ـ غرق خون چشم زارم
وای، مانده ام بین دشمن ـ یار و یاور ندارم
سالار زینب
از یادم نرفته هرگز
می زدی تو دست و پا به زیر خنجر
شمر دون، میان گودال
می بُرید تشنه لب از حسین من سر
وای، تن به نیزه سپردی ـ چقدر نیزه خوردی
وای، رفتی و خواهرت را ـ همره خود نبردی
سالار زینب
بر روی نیزه ی دشمن
سر تو چه خوش نشسته ای امیدم
از روی نیزه نظر کن
که چگونه از غم تو من خمیدم
وای، مُردم از ماتم تو ـ کرده پیرم غم تو
وای، نگذارم بیفتد ـ بر زمین پرچم تو
سالار زینب
هرگز باورم نمی شد
که بدون تو دمی

  • شنبه
  • 11
  • مهر
  • 1394
  • ساعت
  • 16:55
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 بهمن عظیمی

نوحه اسارت اهل بیت امام حسین (ع) -( بعد از تو، سالار زینب غرق خون شد دل محزون و غمینم ) * بهمن عظیمی

7

نوحه اسارت اهل بیت امام حسین (ع) -( بعد از تو، سالار زینب غرق خون شد دل محزون و غمینم ) بعد از تو، سالار زینب
غرق خون شد دل محزون و غمینم
می سوزم، هر شب و هر روز
از غم تو ای مه نیزه نشینم
وای؛ از غمت در عذابم ـ دوریت برده تابم
وای؛ یک سر از نی فتاده ـ نگران ربابم
سالار زینب
رأس تو به روی نیزه
من به دنبال سرت منزل به منزل
بر روی منبر نیزه
صوت قرآن تو برده از دلم دل
وای؛ داغ تو صبر من برد ـ زینب از غصه افسرد
وای؛ آتشم زدهمان سنگ ـ که به کنج لبت خورد
سالار زینب
بنما یک دعا بمیرم
بی تو دیگر زنده ماندنم چه حاصل
تا دیدم سرت به نیزه
سر شکستم از غمت به چوب محمل
وای؛ تو و نیزه سواری ـ من و اندوه و زاری
وای؛ بنگر همچو عباس ـ اشک من گشته جاری
سالار زینب
از یادم نرفته هرگز
در میان قتلگه تنت

  • شنبه
  • 11
  • مهر
  • 1394
  • ساعت
  • 16:57
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

دانلود اشعار کاروان اسرا در کوفه به همراه سبک-زمینه -( ای ماه تابان که نیزه سواری ) *

1928
1

دانلود اشعار کاروان اسرا در کوفه به همراه سبک-زمینه -( ای ماه تابان که نیزه سواری ) ای ماه تابان که نیزه سواری

گویا خبر از دل من نداری

چشمی بچرخان که خواهر ببینی ، با گوشه چشمی مرا کن تو یاری

آه ، جوابی بده با اشارت

آه ، ببین معجرم رفته غارت

ای حسین جان

******

رنگ از رخ تو پریده بمیرم

کس چون تو صیدی ندیده بمیرم

دیدم که پیشانی تو شکسته ، خون در نگاهت دویده بمیرم

آه ، که دم می دهم با دم تو

آه ، که سر بشکنم از غم تو

ای حسین جان

دانلود سبک

  • یکشنبه
  • 12
  • مهر
  • 1394
  • ساعت
  • 13:36
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب
 محسن حنیفی

اشعار کاروان اسرا به همراه سبک-زمینه -( أنا بن ذبیحِ العطشان أنا بن قتیلِ العریان ) * محسن حنیفی

1961
1

اشعار کاروان اسرا به همراه سبک-زمینه -( أنا بن ذبیحِ العطشان أنا بن قتیلِ العریان ) أنا بن ذبیحِ العطشان أنا بن قتیلِ العریان
أنا بن مرمَّلِ الدّما أنا بن غریبِ الغربا
أنا بن فاطمهَ الزهرا 2

امام گریه و آهم/ اسیرم و بی پناهم
دلم حسینیه غم/ کشته در قتلگاهم
گهی به یاد روضه مشک و به یاد طفل ربابم
قصه سنگ و چهره شامی همیشه بوده عذابم
رو دست من مونده جای سلسله ها
زخمی دلم ز خنده حرمله ها 2

روضه سنگین چشمام/ شام، الشام و الشام
سری افتاده از نی/ سنگ میزدن از روی بام
خواهر کوچیکم ای خدایا جون میدادش تو خرابه
تازه رو قلبم داغ سه ساله است، غصه بزم شرابه
تو طشت طلا، بابام می خونه قرآن
خیزرون و لبای شاه عطشان

شاعر : محسن حنیفی

دانلود سبک

  • پنج شنبه
  • 16
  • مهر
  • 1394
  • ساعت
  • 06:33
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

زینب واسارت -( می برندم براسیری ای برادر خیز وبین ) * اسماعیل تقوایی

2288
6

زینب واسارت -( می برندم براسیری ای برادر خیز وبین ) می برندم بر اسیری ای برادر خیز وبین
حال من بعد تو باشدحالتی زار وحزین

پیکرت در قتلگه ،بر روی نیزه شد سرت
همچو ماهی می درخشی بر سرم ،بالا نشین

آن زمان که پیکرت در بر گرفتم قتلگه
ناله زد با ناله من همزمان عرش وزمین

عصر عاشورا برای زینب عصر شوم بود
در میان هول غارت خیمه های آتشین

ماه من طاقت ندارم این اسارت را دگر
کن دعا عمرم رسد بر لحظه های آخرین

کوفه ای که سالهایی زندگی کردم درش
بر اسیری می برندم سوی آن از راه کین

خارج از دین پیمبر،خوارجی خواند مرا
رفته از یادش منم فرزندختم المرسلین

من به قربان سر وآن چهره از خون خضاب
بوسه از لبهای خونینت برایم انگبین

ای برادر قلب من بگرفته از جور زمان

  • جمعه
  • 8
  • آبان
  • 1394
  • ساعت
  • 06:53
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

اشعار اسارت کاروان کربلا به همراه سبک/زمینه -( سر تو ، از بالا نیزه ها ) * ابوالفضل آلوئیان

1618

اشعار اسارت کاروان کربلا به همراه سبک/زمینه -( سر تو ، از بالا نیزه ها ) سر تو ، از بالا نیزه ها

سایبون ، برای خواهرت

دیگه نیست ، از قل و زنجیرا

رمقی ، به پای خواهرت

میون بازار شامیا

میگیره صدای خواهرت

گفتی ، تنهام نمی‌زاری

گفتم ، هوامو پس داری

اما ، گرفتنت از من

حالا ، کارم شده زاری

(ای وای ، برادرم)3 حسین

******

عشق تو عمریه با منه

طاقت دوری تو ندارم

روی نیزه اومدی ماهم

ابر غم میشم و میبارم

ببین از میون اسمون

با کی افتاده سر و کارم

بی تو ، آتیش گرفت هستم

بی تو ، طناب و این دستم

اما ، خیال تو راحت

محکم ، معجرم مو بستم

(ای وای ، برادرم)3 حسین

شاعر : ابوالفضل آلوئیان

دانلود سبک

  • دوشنبه
  • 25
  • آبان
  • 1394
  • ساعت
  • 14:30
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

متن اشعار اسرا در شام-مجلس یزید ملعون -( چشمها بود و سرِ زادۀ زهرا در طشت ) * محمود ژولیده

6091
0

متن اشعار اسرا در شام-مجلس یزید ملعون -( چشمها بود و سرِ زادۀ زهرا در طشت ) چشمها بود و سرِ زادۀ زهرا در طشت

زخمها بود و دل زینب کبری در طشت

خیزران بود و لب قاری قرآن ، یعنی:

خونِ لعلِ لب و دندان ثنایا در طشت

اُسرا در غل و زنجیر ، معذب ، مضطر

و سر نیزه نشین بود مجزّا در طشت

آنکه ابرار به دورِ سرِ او می گشتند

ریخت دورِ سرِ او خصم چه چیزا در طشت

سنگِ دروازه مبدل شده بر تیرِ نگاه

تهمت زشت کنیزی است معما در طشت

رفعِ تهمت ز حرم کرد ، سر خون خدا

داشت با آیۀ تطهیر چه غوغا در طشت

صوت قرآن برادر دل خواهر را برد

کرد سوزش همه را غرق تماشا در طشت

وه چه تکبیر نمازی به لبش داشت حسین

تا به امروز که دیده است مصلی در طشت

بین اطفال ، سه ساله ، به سرِ پنجه خود

خیره ماند

  • یکشنبه
  • 1
  • آذر
  • 1394
  • ساعت
  • 06:33
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب

متن اشعار اهل بیت(ع) در شام- مجلس یزید ملعون -( بر لب و دندان من چوب جفا آهسته زن ) * سید محمد میر هاشمی

2935
1

متن اشعار اهل بیت(ع) در شام- مجلس یزید ملعون -( بر لب و دندان من چوب جفا آهسته زن ) بر لب و دندان من چوب جفا آهسته زن

چوب کین بر بوسه گاه مصطفی آهسته زن

می زنی گر بر لب من خیزران ، شادی مکن

لرزه افکندی تو بر عرش خدا ، آهسته زن

در میان طشت زر ، بهر تماشا از جنان

آمده با چشم تر خیرالنسا ، آهسته زن

پیش چشم کودکان مضطر و زار و یتیم

بر لب و دندان بابا ، بی حیا ، آهسته زن

بر لب قاری قرآن ای امیر فسق و جور

کعب نی یا که مزن اکنون و ، یا آهسته زن

هر چه خواهی بر سرم آور تو در خلوت ولی

پیش زینب بر لبم چوب جفا آهسته زن

ظاهرا چوب جفا بر راس پر خونم ز نی

باطنا خنجر به قلب مرتضی آهسته زن

گر به جرم گفتن حق بر دهانم می زنی

حق ستیزی بس کن ای خصم دغا آهسته زن

لشکرت بر پیکرم تیر

  • یکشنبه
  • 1
  • آذر
  • 1394
  • ساعت
  • 06:35
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب

زبانحال دختر دردانه آقا ابی عبدالله الحسین (ع) در زمان اسارت -( طوفان شده بابا پناهی در حرم نیست ) * نعیمه امامی

1315
1

 زبانحال دختر دردانه آقا ابی عبدالله الحسین (ع) در زمان اسارت -( طوفان شده بابا پناهی در حرم نیست ) طوفان شده بابا پناهی در حرم نیست

سرها پریشان روی نیزه...! باورم نیست

چشمان آن گرگ حرامی خیره بر ما

مردی نمانده، محرمی دور و برم نیست

خلخال را... گهواره را بردند... بابا

آتش گرفته خیمه ها و معجرم نیست

از شدت مهمان‌نوازی‌شان نگفتم

یک جای سالم در تمام پیکرم نیست

بابا سفارش کرده بودی با حیا باش

رفتی ندیدی چادری روی سرم نیست

در این مسیر کاروان، پیچیده عطری

باور ندارم این، علی اکبرم(ع) نیست...!

مهلت اگر می‌داد این خار بیابان

پر می‌کشیدم سوی تو اما... پرم نیست

بابا اگر دیدی عمو عباس(ع) ما را

پیغام ده دیگر نیاید... اصغرم(ع) نیست

بر روی نیزه می‌روی جامانده‌ام من

بعداً نپرسی از کسی کو د

  • سه شنبه
  • 30
  • شهریور
  • 1395
  • ساعت
  • 12:18
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

کاروان -( می روم منزل به منزل می شوم نزدیک شام ) * اسماعیل تقوایی

1649
1

کاروان -( می روم منزل به منزل می شوم نزدیک شام ) می روم منزل به منزل می شوم نزدیک شام

از تو ممنونم برادر همرهم هستی مدام

راس تو بر روی نی قدرت نمایی می کند

می فشاند نور خود بر ظلمتم ماهی تمام

کاش با ما تو میایی شام ای زیبا قمر

تا نبارد بر تو بارانی زسنگ از روی بام

غیرت اللهی َ،نباشی بهتر است تا ننگری

اهل بیتت را میان صحنه ای پر ازدحام

ای برادر شامیان شادی کنان سر می رسند

بی ادب هایی بدور از احترام وبی مرام

تو میا تا که نبینم راس تو در تشت زر

تا نبینم ضربه های خیزران بر آن مدام

تو میا تا بر رقیه راس بابا ناورند

تو میا شاید که عمرش ناشود آنجا تمام

ای برادر کن دعایی صبر من افزون شود

تا رسانم بوی خاک کربلا بر این مشام

شاعر : اسما

  • چهارشنبه
  • 31
  • شهریور
  • 1395
  • ساعت
  • 11:25
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 میلاد  حسنی

در مسیر کوفه و شام -( بهار تب زده قربانی خزان شده است ) * میلاد حسنی

1117

 در مسیر کوفه و شام -( بهار تب زده قربانی خزان شده است ) بهار تب زده قربانی خزان شده است

زمین بهانه ی نفرین آسمان شده است

سر مفسر قرآن به رحل نیزه نشست

چه خاک ها به سر خیل قاریان شده است

شاعر : میلاد حسنی

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 10:28
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

در مسیر کوفه و شام -( صبر گلواژه ی نابی است که زینب دارد ) * توحید شالچیان ناظر

2182
6

 در مسیر کوفه و شام -( صبر گلواژه ی نابی است که زینب دارد ) صبر گلواژه ی نابی است که زینب دارد

عشق عنوان کتابی است که زینب دارد

شبنم صبح به رقص آمد و بر یاس نوشت

اشک از جنس گلابی است که زینب دارد

در زمین ظرفیت جلوه ی او پیدا نیست

آسمان وسعت قابی است که زینب دارد

اسکتوا گفتن لبهای ترک خورده بس است

شام تسخیر خطابی است که زینب دارد

وتر مدیون قنوتی است که در زنجیر است

ستر مدیون حجابی است که زینب دارد

سرفرازیم اگر وقت مکافات عمل

همه از لطف حسابی است که زینب دارد

وجد با شوق به پابوس قلم آمده است

مثنوی از پی بیت الغزلم آمده است

قبله میخواست که این قبله نما بشناسد

مثنوی خواست که این عاطفه را بشناسد

کیست این عاطفه ی دهر پرستار امام

خلوت سینه ی

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 10:44
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 امیر عظیمی

حضرت زینب(س) -( سلام ای عمه ی سادات زینب ) * امیر عظیمی

2150
4

حضرت زینب(س) -( سلام ای عمه ی سادات زینب ) سلام ای عمه ی سادات زینب

کتاب محکمُ الایات زینب

سلام ای نقش ایمان پیمبر

تجلی گاه قرآن پیبمر

سلام ای دختر خیرالبریّه

شکوه خطبه های حیدریّه

سلام ای دومین زهرای اسلام

حدیث قدسی و قرّای اسلام

تو زینب، زِین بابایی عقیله

یقین دارم چو زهرایی عقیله

تو عِینُ الله ثارُالله هستی

چراغ شب فروز راه هستی

تویی که یک زن اما شیرمردی

تو ثابت کرده ای مرد نبردی

خدایی که علمدار آفریده

علمداری شبیه تو ندیده

تو هم بر این علم حساس بودی

حسین و اکبر و عباس بودی

تو با آن ذوالفقار خطبه هایت

شکوه و اقتدار خطبه هایت

اگرچه خویشتن را پیر کردی

تمام کوفه را تسخیر کردی

زِ هرم خطبه ی تو ماه لرزید

دل سنگ عبی

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 11:31
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

حضرت زینب(س)-در مسیر كوفه و شام -( دل می برد ز من نظر آسمانی ات ) * مجتبی شگریان همدانی

1031

حضرت زینب(س)-در مسیر كوفه و شام -( دل می برد ز من نظر آسمانی ات ) دل می برد ز من نظر آسمانی ات

قربان این همه اثر آسمانی ات

خورشید من به نیزه تو تنها نمانده ای

دارد هوای تو قمر آسمانی ات

با دیدن ملائکه بهتم نمی زند

سجده کنند اگر به سر آسمانی ات

گفتی خدا اسیری مان را نوشته است

جانم فدای این خبر آسمانی ات

هل من معین تو جگرم را کباب کرد

می سوزد عرش از شرر آسمانی ات

هر روز دخترت ز سرت می کند سوال

پایان ندارد این سفر آسمانی ات؟

مهتاب هر شبم چه به روز تو آمده؟

زخمی شده دو چشم تر آسمانی ات

آقا رباب سینه اش از شیر پر شده

حالا کجاست گل پسر آسمانی ات

شاعر : مجتبی شگریان همدانی

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 11:35
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 سعید پاشازاده

حضرت زینب(س)-در مسیر كوفه و شام -( در آوردی سر از بالای نیزه ) * سعید پاشازاده

1300
1

حضرت زینب(س)-در مسیر كوفه و شام -( در آوردی سر از بالای نیزه ) در آوردی سر از بالای نیزه

نیفتی خواهر از بالای نیزه

بگو دست کسی از اهل کوفه

ندیدی معجر از بالای نیزه...؟

شاعر : سعید پاشازاده

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 11:36
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 محمد جواد پرچمی

حضرت زینب(س)-در مسیر كوفه و شام -( مارو با غصّه‌ی ایام می‌برن ) * محمد جواد پرچمی

2988
4

حضرت زینب(س)-در مسیر كوفه و شام -( مارو با غصّه‌ی ایام می‌برن ) مارو با غصّه‌ی ایام می‌برن

سوره‌ی‌ فجر و توی شام می‌برن

ای برادر بیا ناموس داری کن

خواهرت رو ملاء عام می‌برن

***

غم و غصّه‌هام بی‌اندازه شده

خدایا داغ دلم تازه شده

جلوی چشمای زینب سرتو

آویزون به روی دروازه شده

***

اینهمه ازدحام و چکار کنم؟

خستگیِ پاهام و چکارکنم؟

برا تازیانه‌ها سپر بشم...

سنگای پشت بام و چکار کنم؟

***

دخترت رو روی پام می‌نشونم

خودم و تو کوچه‌ها می‌کشونم

سر پیری به چه روزی افتادم

موهام و با آستینم می‌پوشونم

***

دور من یه قافله کبودیه

خصلت مردمشون حسودیه

یه نفر بیاد به دادم برسه

کوچه‌های شام پر از یهودیه

***

همه‌ش از کینه‌‌ی مولا آب می‌خورد

خواهرت طعنه‌

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 11:38
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

مدح و مناجات با امام حسین(ع) -( سلام حُسنِ زمین و زمان...سلام حسین ) * عارفه دهقانی

1494
2

 مدح و مناجات با امام حسین(ع) -( سلام حُسنِ زمین و زمان...سلام حسین ) سلام حُسنِ زمین و زمان...سلام حسین

سَرت سلامت و ماهِ رُخت تمام حسین

چقدر دور سَرت آفتاب میگردد

ستاره ها همه محوِ تو صبح و شام... حسین!

تو سروری و عجب نیست پیشِ پای سَرت

*بِایستند درختان به احترام حسین

سَرت به نیزه بلند است در برابرِ من...

چنان بلند که شد رَشکِ خاص و عام حسین

اسارتِ سَر و داغِ فراق و از طرفی

غمِ اهانتِ پسکوچه های شام حسین!

دلم که تنگ تر از دستِ مردمانِ شب است،

شکسته مثل سَرت بین ازدحام، حسین

خدا اگر بپذیرد، قشنگ خواهد شد

هرآنچه بر سَرم آمد در این قیام ،حسین!

**"سَرم خوشست و به بانگِ بلند میگویم":

همیشه درد، حسین است و التیام،حسین

شاعر : عارفه دهقانی

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 11:40
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

حضرت زینب(س)-در مسیر کوفه و شام -( دخترا رو یکی یکی بشمار ) * زهرا بشری موحد

1268

حضرت زینب(س)-در مسیر کوفه و شام -( دخترا رو یکی یکی بشمار ) دخترا رو یکی یکی بشمار

نکنه گم بشن تُو این صحرا

پیر شدی عمه جون ولی تازه

شدی مثل جوونی ِ زهرا

داره شب میشه عمه ! برگردیم!

داره شب میشه بچه ها خستن

کاش اشکاتو پاک می کردی

کاش دستامونو نمی بستن

ما همه ش چند روزه اینجاییم

ولی دیگه نفس نمونده برات

چرا هیچی نمی گی پس عمه !

چرا زل می زنی به سمت فرات ؟

آخ عمه چه قدر تنهایی

آخ امشب چه قدر سنگینه

آخ عمه ببین سر ِ بابا

داره از نیزه ما رو می بینه

شاعر : زهرا بشری موحد

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 11:41
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 محمد جواد پرچمی

حضرت زینب(س)-کوفه -( خیال کن شب و ماه تمام هم باشد ) * محمد جواد پرچمی

1293

حضرت زینب(س)-کوفه -( خیال کن شب و ماه تمام هم باشد ) خیال کن شب و ماه تمام هم باشد

به روى نیزه سر یک امام هم باشد

همیشه کوچه‌ی باریک دردسر ساز است

خدا نکرده اگر ازدحام هم باشد ...

تمام شهر اسیر ابهّتش گردد

اگرچه خطبه‌ی او بی‌کلام هم باشد

تمام کوفه شما را شناختند و زدند

گمان مکن که علیک‌السلام هم باشد

میان این‌همه اوباش... این‌همه دختر...

غم مواظبت از هرکدام هم باشد

امان از این‌همه آئینه و از این همه سنگ

اگر که جمعیتی بی‌مرام هم باشد

خیال کن نگران سر به نی باشی...

خیال کن همه جا پشت بام هم باشد...

و ناگهان سر بازار، پیش چشم همه

حراج معجر اهل خیام هم باشد

درست - تا کمر ناقه نور بوده ولی...

خیال کن که به دورش عوام هم باشد

شلوغی گذ

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 11:47
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

حضرت زینب(س)-کوفه -( می رفتم و گدازه صفت می گداختم ) *حجه الاسلام رضا جعفری

1040
1

حضرت زینب(س)-کوفه -( می رفتم و گدازه صفت می گداختم ) می رفتم و گدازه صفت می گداختم

تا دیده ام یکایکشان را شناختم

رد گشتم از صف صدقات و نگاه ها

در هر ردیف قافیه ها را نباختم

معمار تازیانه ی کوفی خراب کرد

هر خانه ی امید که با اشک ساختم

گرچه غریبه وار مرا خیره می شدند

باور نمی کنی! همه را می شناختم

دیدم که نعل تازه به هر خانه ای زدند

با اسب خطبه بر سر آن قوم تاختم

حتی صدای بغض جرس هم شکسته شد

با ضربه ای که همهمه شان را نواختم

شاعر : حجه الاسلام رضا جعفری

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 11:48
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

امام حسین(س)-کوفه -( هلالِ یك شبه بر نیزه دلبری داری ) * علیرضا شریف

1381

امام حسین(س)-کوفه -(  هلالِ یك شبه بر نیزه دلبری داری ) هلالِ یك شبه بر نیزه دلبری داری

به شهرِ كوفه ظهوری پیمبری داری

چقدر زخمی و خاكستری شدی پیداست

عجیب دردِ سر از نورِ سروری داری

طلوعِ مغربِ خون بی خبر كجا رفتی؟

در این سه روزه نگفتی كه خواهری داری؟

چه دیده اند كه دست از تو بر نمی دارند؟

جز این سرِ سرِ نی، چیزِ دیگری داری؟

خروش أًمْ حَسِبَت كوچه كوچه را پُر كرد

چه بغضِ خسته ای و گریه آوری داری!

دلم هوای دمی روضه خوانیت كرده

اگر هنوز سرِ نیزه حنجری داری؟

دراین تجمع شادی و هلهله با من

برای سینه زدن خسته مادری داری

ز طاقِ گیسویت آیاتِ نور می ریزد

به دامنم تبعاتِ تنور می ریزد

دلی كه در قفسِ آهِ آتشین مانده

فقط به عشقِ تو در غربتِ زمی

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 11:50
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

شب چهارم محرم93 _روضه امام سجاد علیه السلام_حاج حسن خلج _قسمت پایانی -( تو دیدی و ندیدند اکبر و عباس،علی اصغر ) *

2010
2

شب چهارم محرم93 _روضه امام سجاد علیه السلام_حاج حسن خلج _قسمت پایانی -( تو دیدی و ندیدند اکبر و عباس،علی اصغر ) تو دیدی و ندیدند اکبر و عباس،علی اصغر

که اسب ها را نعل کردند و به سمت پیکر ارباب هی کردند

تو دیدی و ندیدند اکبر و عباس و علی اصغر

که سر ارباب را در تشت مِی کردند

تو دیدی آنچه که حتی حسینت هم ندید آن را

تو دیدی در میان چشم های دختری ترس از بیابان را

تو دیدی روضه ی گوش و دهان و نیزه داران را

بماند داستان کوفه و شام و لبان خیزران خورده۲

بماند اینکه با هر ضربه اش دندان تکان خورده

بماند اینکه هر دم خنده های حرمله با زجر می آمیخت

بماند اینکه دستت بسته بود و بر سرت درشام آتش ریخت

بماند اینکه بعدازکربلا بیست و سه ساله درد را دیدی

همینکه چشم بستی بر سر نعش پدر

با خنجروبا چکمه آن نامرد را د

  • پنج شنبه
  • 15
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 15:44
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

کاروان اسرا -( سر خونین تو ای جان جهان ) * حمید کریمی

1499
3

کاروان اسرا  -( سر خونین تو ای جان جهان ) سر خونین تو ای جان جهان
شد به دروازه ی شام اویزان
کوچه ها غرق چراغانی شد
روز ما چون شب ظلمانی شد
دست طفلان همه بر دامن من
دست من بسته به بند دشمن
چشم ها خیره همه سوی حرم
وای وای از نظر نا محرم
هیچ کس چون حرمت خوار نشد
یا چو من هیچ گرفتار نشد
وای من خارجی ات می خوانند
سب بابا به زبان می رانند
ما گریبان همگی چاک زنیم
از غمت ناله به افلاک زنیم

شاعر : حمید کریمی

  • یکشنبه
  • 18
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:41
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

کاروان اسرا -( ﺑﻪ ﻋﺰﻡ ﮐﺮﺑﻼ‌ ﻋﺸﺎﻕ، ﺑﺮ ﺑﺴﺘﻨﺪ ﻣﺤﻤﻞ ﻫﺎ ) *

1517

کاروان اسرا  -( ﺑﻪ ﻋﺰﻡ ﮐﺮﺑﻼ‌ ﻋﺸﺎﻕ، ﺑﺮ ﺑﺴﺘﻨﺪ ﻣﺤﻤﻞ ﻫﺎ ) ﺑﻪ ﻋﺰﻡ ﮐﺮﺑﻼ‌ ﻋﺸﺎﻕ، ﺑﺮ ﺑﺴﺘﻨﺪ ﻣﺤﻤﻞ ﻫﺎ
ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺁﺳﺎﻥ ﻧﻤﻮﺩ ﺍﻭﻝ ﻭﻟﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻣﺸﮑﻞ ﻫﺎ
ﻗﺮﺍﺭ ﺟﺎﻥ ﻟﯿﻼ‌، ﺟﺎﯼ ﺩﺭ ﻣﺤﻤﻞ ﻫﺎ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﻣﺎ
ﺍﺯ ﺗﺎﺏ ﺟﻌﺪ ﻣﺸﮑﯿﻨﺶ، ﭼﻪ ﺧﻮﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻫﺎ
ﺑﮕﻔﺘﺎ ﺭﻫﺮﻭ ﻋﺸﻘﻢ، ﭼﻪ ﺑﺎﮎ ﺍﺯ ﮐﺸﺘﻪ ﮔﺮﺩﯾﺪﻥ؟
ﮐﻪ ﺳﺎﻟﮏ ﺑﯽ ﺧﺒﺮ ﻧﺒﻮّﺩ ﺯ ﺭﺍﻩ ﻭ ﺭﺳﻢ ﻣﻨﺰﻝ ﻫﺎ
ﺷﺐ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﻭﺑﯿﻢ ﻣﻮﺝ ﻭﮔﺮﺩﺍﺑﯽ ﭼﻨﯿﻦ ﺣﺎﯾﻞ
ﮐﺠﺎ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﺣﺎﻝ ﻣﺎ ﺳﺒﮏ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺳﺎﺣﻞ ﻫﺎ
ﭘﯽ ﺟﺎﻥ ﺑﺎﺧﺘﻦ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻨﺰﻝ ﺟﺎﻧﺎﻥ
ﺟﺮﺱ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺑﻨﺪﯾﺪ ﻣﺤﻤﻞ ﻫﺎ
ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻭﺻﻞ ﺟﺎﻧﺎﻥ، ﺩﺳﺖ ﻭ ﺩﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺸﯿﺪ ﺍﺯ ﺟﺎﻥ
ﻧﻬﺎﻥ ﮐﯽ ﻣﺎﻧﺪ ﺁﻥ ﺭﺍﺯﯼ ﮐﺰ ﺍﻭ ﺳﺎﺯﺩ ﻣﺤﻔﻞ ﻫﺎ؟
(ﺻﻔﺎ)!ﺍﺯ ﺩﻓﺘﺮ ﻋﺸﻖ ﺍﯾﻦ ﺳﺨﻦ ﺑﺮﺧﻮﺍﻥ ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻆ ﮔﻔﺖ:
ﻣﺘﯽ ﻣﺎ ﺗَﻠﻖ ﻣَﻦ ﺗَﻬﻮﯼ ﺩﻉِ ﺍﻟﺪﻧﯿﺎ ﻭَ ﺍﻣﻬﻠﻬﺎ؟

صفا تویسرکانی

  • یکشنبه
  • 18
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:48
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

کاروان اسرا به شام -( بر نخل نیزه میوه ی طوبایی ای حسین ) *

1308
1

کاروان اسرا به شام -( بر نخل نیزه میوه ی طوبایی ای حسین ) بر نخل نیزه میوه ی طوبایی ای حسین
دردا جدا ز دسترس مایی ای حسین
یک دم جدا ز محمل خواهر نمی شوی
تنها انیس خواهر تنهایی ای حسین
اهسته بر مدار دلم دور می زنی
با این شکسته دل به مدارایی ای حسین
منزل به منزل از پی ات ایم به اشک واه
تا کی به نیزه بادیه پیمایی ای حسین
خواهم به بال سوخته پروانه ات شوم
اخر تو شمع محفل زهرایی ای حسین
بینم سرت به نیزه و باور نمی کنم
کز پا فتاده ای تو و بر پا یی ای حسین
گر چه میان هاله ی خون چهره ات گم است
هم چون هلال یک شبه پیدایی ای حسین
اسپند جان به مجمر دل دود می کنم
کز چشم خلق غرق تماشایی ای حسین
راضی نی ام به نیزه ببینم سرت ولی
بر قلب داغ دیده تسلایی ای حسین
شاید یت

  • یکشنبه
  • 18
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:50
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

کاروان اسرا -( شام و سکوت و گريه خواهر بدون تو ) * احسان پیریابی

1805
3

کاروان اسرا  -( شام و سکوت و گريه خواهر بدون تو  ) شام و سکوت و گريه خواهر بدون تو
آمد غروب و يک شب ديگر بدون تو
اوقات عمر من همه با تو به سر شده
سخت است بين اينهمه لشگر بدون تو
سخت است نقل آنچه که بر ما گذشته است
آنروز در کشاکش معجر بدون تو
دارى خبر؟ که پر زده از آشيان ما
در نيمه هاى شب دو کبوتر بدون تو
حتما خبر رسانده به گوشت نسيم
از گريه ى شبانه ی دختر بدون تو
"بارغبار آينه ام را شکست و بعد"
بر دل نشاند داغ مکرر بدون تو
در لحظه ورود به اين شهر پر بلا
هرگز نشد نجات ميسّر بدون تو
در باغ عصمت علوى زادگان ؛حسين
شد طعم تلخ واهمه نوبر بدون تو
دنيا زياد ديده تو را گر بدون من
امّا مرا نديده برادر بدون تو
امشب گذشت بى تو و فردا که پيش روست
ديگر مخوا

  • یکشنبه
  • 18
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:53
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

کاروان اسرا -( من هم به روی نیزه ببین گریه می کنم ) * محمد مهدی شفیعی

1622
1

کاروان اسرا -( من هم به روی نیزه ببین گریه می کنم ) من هم به روی نیزه ببین گریه می کنم
بر ماجرای توست چنین گریه می کنم
کلی نگاه دور و برت پرسه می زند
اصلا فقط برای همین گریه می کنم
بر روی نیزه آیه ی اصحاب کهف را
می خوانمش به صوت حزین گریه می کنم
بر آستین که چاره ی تاراج معجر است
بر خاندان پرده نشین گریه می کنم
بر آیه های احمر بر چوب محملت
برآن شکاف روی جبین گریه می کنم
بر اضطراب دخترک نازدانه ام
کز روی ناقه خورده زمین گریه می کنم
آه از دمی که شهر مدینه خبر شود
بر حال و روز ام بنین گریه می کنم
دلشوره از خرابه و بازار دارم و
گاهی بر آن و گاه بر این گریه می کنم

شاعر : محمد مهدی شفیعی

  • یکشنبه
  • 18
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:55
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

کاروان اسرا به شام -( مُهر فراغ بر جگرم خورد بی حسین ) * سید پوریا هاشمی

1563
3

 کاروان اسرا به شام  -( مُهر فراغ بر جگرم خورد بی حسین ) مُهر فراغ بر جگرم خورد بی حسین

زخم خزان به برگ و برم خورد بی حسین

میخواستم نسوزم ازین شعله ها ولی

آتش به روی بال و پرم خورد بی حسین

من که شب سیاه ندیدم تمام عمر

تیر سه شعبه بر قمرم خورد بی حسین

دست تو نیست ؛ نیزه مرا راه میبرد

خیلی به دست و بر کمرم خورد بی حسین

پیرم ...توان تند دویدن نداشتم

فریادها بروی سرم خورد بی حسین

ما را ندیده بود کسی وقت بودنت

چشم غریبه سمت حرم خورد بی حسین

ماییم و آستین لباسی که معجرست

دستی بدست شعله ورم خورد بی حسین

ما داغدیده ایم ولی ساز میزنند

خنده به اشک چشم ترم خورد بی حسین

سنگم که میزدند دو دستم نقاب بود

باران سنگ بر سپرم خورد بی حسین

بی محرمم بل

  • یکشنبه
  • 18
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:56
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد