کاروان اسرا

مرتب سازی براساس

کاروان اسرا -( سر خونین تو ای جان جهان ) * حمید کریمی

1540
3

کاروان اسرا  -( سر خونین تو ای جان جهان ) سر خونین تو ای جان جهان
شد به دروازه ی شام اویزان
کوچه ها غرق چراغانی شد
روز ما چون شب ظلمانی شد
دست طفلان همه بر دامن من
دست من بسته به بند دشمن
چشم ها خیره همه سوی حرم
وای وای از نظر نا محرم
هیچ کس چون حرمت خوار نشد
یا چو من هیچ گرفتار نشد
وای من خارجی ات می خوانند
سب بابا به زبان می رانند
ما گریبان همگی چاک زنیم
از غمت ناله به افلاک زنیم

شاعر : حمید کریمی

  • یکشنبه
  • 18
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:41
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

کاروان اسرا -( ﺑﻪ ﻋﺰﻡ ﮐﺮﺑﻼ‌ ﻋﺸﺎﻕ، ﺑﺮ ﺑﺴﺘﻨﺪ ﻣﺤﻤﻞ ﻫﺎ ) *

1549

کاروان اسرا  -( ﺑﻪ ﻋﺰﻡ ﮐﺮﺑﻼ‌ ﻋﺸﺎﻕ، ﺑﺮ ﺑﺴﺘﻨﺪ ﻣﺤﻤﻞ ﻫﺎ ) ﺑﻪ ﻋﺰﻡ ﮐﺮﺑﻼ‌ ﻋﺸﺎﻕ، ﺑﺮ ﺑﺴﺘﻨﺪ ﻣﺤﻤﻞ ﻫﺎ
ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺁﺳﺎﻥ ﻧﻤﻮﺩ ﺍﻭﻝ ﻭﻟﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻣﺸﮑﻞ ﻫﺎ
ﻗﺮﺍﺭ ﺟﺎﻥ ﻟﯿﻼ‌، ﺟﺎﯼ ﺩﺭ ﻣﺤﻤﻞ ﻫﺎ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﻣﺎ
ﺍﺯ ﺗﺎﺏ ﺟﻌﺪ ﻣﺸﮑﯿﻨﺶ، ﭼﻪ ﺧﻮﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻫﺎ
ﺑﮕﻔﺘﺎ ﺭﻫﺮﻭ ﻋﺸﻘﻢ، ﭼﻪ ﺑﺎﮎ ﺍﺯ ﮐﺸﺘﻪ ﮔﺮﺩﯾﺪﻥ؟
ﮐﻪ ﺳﺎﻟﮏ ﺑﯽ ﺧﺒﺮ ﻧﺒﻮّﺩ ﺯ ﺭﺍﻩ ﻭ ﺭﺳﻢ ﻣﻨﺰﻝ ﻫﺎ
ﺷﺐ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﻭﺑﯿﻢ ﻣﻮﺝ ﻭﮔﺮﺩﺍﺑﯽ ﭼﻨﯿﻦ ﺣﺎﯾﻞ
ﮐﺠﺎ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﺣﺎﻝ ﻣﺎ ﺳﺒﮏ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺳﺎﺣﻞ ﻫﺎ
ﭘﯽ ﺟﺎﻥ ﺑﺎﺧﺘﻦ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻨﺰﻝ ﺟﺎﻧﺎﻥ
ﺟﺮﺱ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺑﻨﺪﯾﺪ ﻣﺤﻤﻞ ﻫﺎ
ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻭﺻﻞ ﺟﺎﻧﺎﻥ، ﺩﺳﺖ ﻭ ﺩﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺸﯿﺪ ﺍﺯ ﺟﺎﻥ
ﻧﻬﺎﻥ ﮐﯽ ﻣﺎﻧﺪ ﺁﻥ ﺭﺍﺯﯼ ﮐﺰ ﺍﻭ ﺳﺎﺯﺩ ﻣﺤﻔﻞ ﻫﺎ؟
(ﺻﻔﺎ)!ﺍﺯ ﺩﻓﺘﺮ ﻋﺸﻖ ﺍﯾﻦ ﺳﺨﻦ ﺑﺮﺧﻮﺍﻥ ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻆ ﮔﻔﺖ:
ﻣﺘﯽ ﻣﺎ ﺗَﻠﻖ ﻣَﻦ ﺗَﻬﻮﯼ ﺩﻉِ ﺍﻟﺪﻧﯿﺎ ﻭَ ﺍﻣﻬﻠﻬﺎ؟

صفا تویسرکانی

  • یکشنبه
  • 18
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:48
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

کاروان اسرا به شام -( بر نخل نیزه میوه ی طوبایی ای حسین ) *

1349
1

کاروان اسرا به شام -( بر نخل نیزه میوه ی طوبایی ای حسین ) بر نخل نیزه میوه ی طوبایی ای حسین
دردا جدا ز دسترس مایی ای حسین
یک دم جدا ز محمل خواهر نمی شوی
تنها انیس خواهر تنهایی ای حسین
اهسته بر مدار دلم دور می زنی
با این شکسته دل به مدارایی ای حسین
منزل به منزل از پی ات ایم به اشک واه
تا کی به نیزه بادیه پیمایی ای حسین
خواهم به بال سوخته پروانه ات شوم
اخر تو شمع محفل زهرایی ای حسین
بینم سرت به نیزه و باور نمی کنم
کز پا فتاده ای تو و بر پا یی ای حسین
گر چه میان هاله ی خون چهره ات گم است
هم چون هلال یک شبه پیدایی ای حسین
اسپند جان به مجمر دل دود می کنم
کز چشم خلق غرق تماشایی ای حسین
راضی نی ام به نیزه ببینم سرت ولی
بر قلب داغ دیده تسلایی ای حسین
شاید یت

  • یکشنبه
  • 18
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:50
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

کاروان اسرا -( شام و سکوت و گريه خواهر بدون تو ) * احسان پیریابی

1842
3

کاروان اسرا  -( شام و سکوت و گريه خواهر بدون تو  ) شام و سکوت و گريه خواهر بدون تو
آمد غروب و يک شب ديگر بدون تو
اوقات عمر من همه با تو به سر شده
سخت است بين اينهمه لشگر بدون تو
سخت است نقل آنچه که بر ما گذشته است
آنروز در کشاکش معجر بدون تو
دارى خبر؟ که پر زده از آشيان ما
در نيمه هاى شب دو کبوتر بدون تو
حتما خبر رسانده به گوشت نسيم
از گريه ى شبانه ی دختر بدون تو
"بارغبار آينه ام را شکست و بعد"
بر دل نشاند داغ مکرر بدون تو
در لحظه ورود به اين شهر پر بلا
هرگز نشد نجات ميسّر بدون تو
در باغ عصمت علوى زادگان ؛حسين
شد طعم تلخ واهمه نوبر بدون تو
دنيا زياد ديده تو را گر بدون من
امّا مرا نديده برادر بدون تو
امشب گذشت بى تو و فردا که پيش روست
ديگر مخوا

  • یکشنبه
  • 18
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:53
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

کاروان اسرا -( من هم به روی نیزه ببین گریه می کنم ) * محمد مهدی شفیعی

1664
2

کاروان اسرا -( من هم به روی نیزه ببین گریه می کنم ) من هم به روی نیزه ببین گریه می کنم
بر ماجرای توست چنین گریه می کنم
کلی نگاه دور و برت پرسه می زند
اصلا فقط برای همین گریه می کنم
بر روی نیزه آیه ی اصحاب کهف را
می خوانمش به صوت حزین گریه می کنم
بر آستین که چاره ی تاراج معجر است
بر خاندان پرده نشین گریه می کنم
بر آیه های احمر بر چوب محملت
برآن شکاف روی جبین گریه می کنم
بر اضطراب دخترک نازدانه ام
کز روی ناقه خورده زمین گریه می کنم
آه از دمی که شهر مدینه خبر شود
بر حال و روز ام بنین گریه می کنم
دلشوره از خرابه و بازار دارم و
گاهی بر آن و گاه بر این گریه می کنم

شاعر : محمد مهدی شفیعی

  • یکشنبه
  • 18
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:55
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

کاروان اسرا به شام -( مُهر فراغ بر جگرم خورد بی حسین ) * سید پوریا هاشمی

1632
3

 کاروان اسرا به شام  -( مُهر فراغ بر جگرم خورد بی حسین ) مُهر فراغ بر جگرم خورد بی حسین

زخم خزان به برگ و برم خورد بی حسین

میخواستم نسوزم ازین شعله ها ولی

آتش به روی بال و پرم خورد بی حسین

من که شب سیاه ندیدم تمام عمر

تیر سه شعبه بر قمرم خورد بی حسین

دست تو نیست ؛ نیزه مرا راه میبرد

خیلی به دست و بر کمرم خورد بی حسین

پیرم ...توان تند دویدن نداشتم

فریادها بروی سرم خورد بی حسین

ما را ندیده بود کسی وقت بودنت

چشم غریبه سمت حرم خورد بی حسین

ماییم و آستین لباسی که معجرست

دستی بدست شعله ورم خورد بی حسین

ما داغدیده ایم ولی ساز میزنند

خنده به اشک چشم ترم خورد بی حسین

سنگم که میزدند دو دستم نقاب بود

باران سنگ بر سپرم خورد بی حسین

بی محرمم بل

  • یکشنبه
  • 18
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:56
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

عبوراز قتلگاه -( رفته ای ومی روم کوفه وشام بلا ) * اسماعیل تقوایی

1994
1

عبوراز قتلگاه -( رفته ای ومی روم کوفه وشام بلا  ) عبور از قتلگاه
رفته ای ومی روم کوفه وشام بلا
ای که بود زینبت برغم تو مبتلا
مانده زمین پیکرت رفته سرت روی نی
سایه ندارد تنت زاده ی خیرالنسا
رفته سرت کوفه وآمده ام قتلگه
تا که وداعی کنم با تن خون خدا
له بشود پیکرت زیرسم اسبها
ناله کند در غمت جمله ی ارض وسما
بوده ای آرام جان، جان به لبم آمده
ناله ی وا جد من رفته به عرش خدا
وای محمد ببین جسم حسینت به خاک
غرقه به خون باشد وسرشده ازتن جدا
وای محمد تن، نوادگانت ببین
برتن آنها وزد نسیم باد صبا
سوی اسارت برند جمله بنات ترا
سخت بود بر همه قبول این ماجرا
پیرشدم یاحسین درغم هجران تو
قدخم من بود شاهد این مدعا

شاعر : اسماعیل تقوایی

  • سه شنبه
  • 27
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:26
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

کاروان اسرا -( حالا که ظلمت سرزده از پای نیزه ) * محمد رضا طالبی

1739
2

کاروان اسرا -( حالا که ظلمت سرزده از  پای نیزه  ) حالا که ظلمت سرزده از پای نیزه
خورشید می تابد ولی بالای نیزه

بر اوج نی ها کاروانی از ستاره
نورانیت بخشیده بر شبهای نیزه

سر می رود ثابت کند بر اهل کوفه
افتاده پای نامه ها امضای نیزه

امشب تن, سرد تنور آتش گرفته
فردا چه نانی میرود بالای نیزه!

حتی لب هر سنگ شوق بوسه دارد
قرآن که جاری می شود از نای نیزه

غرق کبودی دختری می گفت:بابا!
پس کی به آخر می رسد غوغای نیزه؟

شاعر : محمد رضا طالبی

  • جمعه
  • 23
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 10:24
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت زینب (س) در مسیر کوفه و شام -( دل می‌برد ز من نظر آسمانی‌ات ) * مجتبی شگریان همدانی

1982
2

حضرت زینب (س) در مسیر کوفه و شام -( دل می‌برد ز من نظر آسمانی‌ات ) دل می‌برد ز من نظر آسمانی‌ات
قربان این همه اثر آسمانی‌ات

خورشید من به نیزه تو تنها نمانده‌ای
دارد هوای تو قمر آسمانی‌ات

با دیدن ملائکه بهتم نمی‌زند
سجده کنند اگر به سر آسمانی‌ات

گفتی خدا اسیری‌مان را نوشته است
جانم فدای این خبر آسمانی‌ات

«هل من معین» تو جگرم را کباب کرد
می‌سوزد عرش از شرر آسمانی‌ات

هر روز دخترت ز سرت می‌کند سوال
پایان ندارد این سفر آسمانی‌ات؟

مهتاب هر شبم چه به روز تو آمده؟
زخمی شده دو چشم تر آسمانی‌ات

آقا رباب سینه‌اش از شیر پر شده
حالا کجاست گل پسر آسمانی‌ات

شاعر : مجتبی شگریان همدانی

  • شنبه
  • 24
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 16:40
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت زینب(س)در مسیر کوفه و شام -( پیراهن خونین تو را پاره به پاره ) * سودابه مهیجی

2240
1

حضرت زینب(س)در مسیر کوفه و شام -( پیراهن خونین تو را پاره به پاره ) پیراهن خونین تو را پاره به پاره
دیباچه‌ی سوسوی خودش کرده ستاره

"سر" تا "سر" شب مردم بیدار نشسته‌ند
از قله‌ی خون سر زدنت را به نظاره

چون روز برای همه روشن شده‌ای ماه!
بیهوده نگیر از لبه‌ی بام کناره!

امشب چه شبی بود که با سر تو دویدی
از خاک به افلاک فقط با یک اشاره؟

امشب چه خبر بود که پشت سرت ای ماه
تا صبح اذان رویید از هرچه مناره؟

شب هست و تو هستی و سرت شمس شبانه‌ست
معراج سر افراشته! "اسرا"ی دوباره!

پشت "سر" کوچ تو چه شب‌ها که ازین پس
افلاکِ زمین‌گیر و بیابان سواره،

هی آه به آه، اشک ستاره بشمارند
تا عمر نفس‌هاشان افتد به شماره...

ای ماه شبت خوش! که پس از تو شب دنیا
شامی‌ست به طول غم تار

  • شنبه
  • 24
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 16:43
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت زینب(س)درمسیر کوفه و شام -( کوفی و شامی یکی از دیگری بدچشم‌تر ) * مهدی مقیمی

2287

حضرت زینب(س)درمسیر کوفه و شام -( کوفی و شامی یکی از دیگری بدچشم‌تر ) کوفی و شامی یکی از دیگری بدچشم‌تر
مانده‌ام گویم امان از کوفیان یا شامیان

رفتن و ماندن به یک اندازه داغم می‌کند
مانده‌ام گویم بران ای ساربان یا که مران

دیدنت بر نی هم آتش زد هم آرامم نمود
مانده‌ام گویم بمان پیشم حسین‌جان یا نمان

صوت تو دل می‌بَرد اما امان از سنگ‌ها
مانده‌ام گویم بخوان قرآن حسین‌جان یا نخوان

اشک تو بر نیزه هم از دیده جاری می‌شود
مانده‌ام گویم بدان از حال زینب یا ندان

شاعر:مهدی مقیمی

  • شنبه
  • 24
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 16:50
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

چهل شب سجده گاه عرش گشته ، قد و بالایت -( چهل شب پاره هایت روی دست حیرت عالم ) * نعیمه امامی

1689

چهل شب سجده گاه عرش گشته ، قد و بالایت -( چهل شب پاره هایت روی دست حیرت عالم ) چهل طوفان

رسیده کاروان بعد از چهل طوفان به دریایت

الا مجنون عطشان ، السلامی گو... به لیلایت

چهل شب پاره هایت روی دست حیرت عالم

چهل شب سجده گاه عرش گشته ، قد و بالایت

چهل شب ماه می بارید بر روی تنت گریان

چهل شب دشت می بوسید با من ...رد پاهایت

چهل شب جبرئیل از عرش می زد بر سر و سینه

و می جوشید خون تازه از … نای مسیحایت

چهل شب کعبه می گردید گرد گودی مقتل

و عالم مُحرم است و در طواف قد رعنایت

چهل شب آب آتش زد رباب بی قرارت را

و لالایی که می خواند او.... کند سیراب بابایت...

عجب تصویر زیبایی کشیده خالق امکان

تنت زیر سم اسبان و من هم در تماشایت

کجا افتاده دستان غرور آن سفیر آب ..؟

چه ش

  • یکشنبه
  • 25
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 10:06
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 عبدالله باقری

زمینه کاروان اسرا -( (در فکر گلی بودم و گلزار خریدم ) * عبدالله باقری

1992
1

زمینه کاروان اسرا -( (در فکر گلی بودم و گلزار خریدم ) دِیر من امشب شده است
برتر از تمامِ جنان و باغ بهشت
طعنه زده تُربتش
به صد مسجد و صد صومعه و صد کِنشت
آآآ ، آآآ
(در فکر گلی بودم و گلزار خریدم
گل خواست دلم خرمن و خروار خریدم
در گلشن فردوس برین هم نفروشند
این طُرفه گلی را که من از خار خریدم) *
به لطف حضرت عیسی نگاه مریم عُذرا
شیعه شدم شیعه ی مرتضی

این سر بی تن چرا
به خاکِ تنور و به خون گرفته نقاب ؟
این سر ژولیده را
بشویم به اشک و عنبر و مُشک و گلاب
آآآ ، آآآ
(درجلوه گری، غیرتِ خورشید سپهر است
ماهی که من از کوچه و بازار خریدم
دیگر نکشم ناز طبیبان جهان را
زیرا که دوای دل بیمار خریدم) *
گرفته ام امشب اِحیا تو شاهدم باش اِلها
شیعه شدم شیعه ی مرتضی

  • چهارشنبه
  • 5
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 11:50
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

سر بر نی -( هرگاه نظر به روی نی اندازم ) * اسماعیل تقوایی

1089
1

سر بر نی -( هرگاه نظر به روی نی اندازم  ) سر بر نی
هرگاه نظر به روی نی اندازم
کم مانده زهجران تو جان را بازم

سر روی نی وپیکر تو بر خاک است
نالان زفراق این دو در آوازم

بر شام سیاه من ز نی کی تابی
بایاد تن تو با سرت دمسازم

بعد تو به زینبت جفاها کردند
چون حق بود این راه به آن میسازم

هرگاه که یاد کربلا می افتم
دل در غم قتلگاه آن بگدازم

با اینکه بود سخت اسارت برمن
سختی ره است باعث اعجازم

در کوفه که خارجی بخوانند مرا
با خطبه ی حیدری طنین اندازم

برکودک ما دهند نان وخرما
بگرفته وپیش پایشان اندازم

بعد از سخنان من شده غوغایی
اینجا چو ابوالفضل علم افرازم

ممنون که ز نی آیه ی قرآن خوانی
گریان شده دیده با تو هم آوازم

قربان لبان خونیت نیک

  • پنج شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 02:55
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

متن دودمه بازار شام -( ناطق قرآن به نی سر گرم قرآن خوانی‌ست ) * مرتضی محمودپور

1110
1

متن دودمه بازار شام -(  ناطق قرآن به نی سر گرم قرآن خوانی‌ست ) ناطق قرآن به نی سر گرم قرآن خوانی‌ست
دیده‌ام بارانی‌ست(۲)

چشم عالم زین عزا یارب ببین بارانی‌ست
وقت قرآن خوانی‌ست(۲)

راس سقای حرم بر روی نیزه جلوه‌گر
گشته عالم دیده‌تر(۲)

آسمان چشمهای زینبی را شد قمر
گشته عالم دیده تر(۲)

راس ششماهه به نیزه همچو غنچه وا شده
شام غم برپا شده(۲)

روی ناقه مادرش سرگشته‌ی صحرا شده
شام غم برپاشده(۲)

شاعر : مرتضی محمودپور

  • یکشنبه
  • 16
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 07:11
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب

مناجات امام سجاد با امام حسین (ع) -( یکی اومد به دست خنجر ) * رضا نصابی

1177

مناجات امام سجاد با امام حسین (ع) -( یکی اومد به دست خنجر ) یکی اومد
به دست خنجر
اومد بابا
به سمت سر

پشت ورو کرد
تورو با پا
جلوی چشم
های زهرا

گرفت گیسو تو
در مشت و
می زد ضربه
که از پشت و

دوازده ضربه
و اخر
جدا کرد از
تنه تو سر

تن تو افتاد به زیر پا
افتاد زیر سم مرکب ها
تن و تو عریان شدش بابا

شروع شد بعد تو غارت ها
شروع شد بابا جسارت ها
شروع شد بابا اسارت ها 2

دلم گرفته بابا گریم گرفته بابا
یه عمری دلم رو که غم گرفته بابا

سید ساجدینم یه عمر دل غمینم

من و دردام
من و اشکام
امون از غم
امون از شام

نگاه هیز
چه ازارا
مارو بردن
تو بازارا

زدن سیلی
به مادر ها
کنیز گفتن
به دخترها

مارو تنها که دیدن بابا
به اشکامون خندیدن بابا
به دورمون رقصیدن بابا

ناموس

  • دوشنبه
  • 24
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 08:43
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 وحید محمدی

مصائب اسارت -( رفتی و چادرِ بر روی سرم را بردند ) * وحید محمدی

1308

مصائب اسارت  -( رفتی و چادرِ بر روی سرم را بردند  ) معجرم را بردند

رفتی و چادرِ بر روی سرم را بردند

مثل گودالی که

آمدند و همه چیز پدرم را بردند

خیمه ها غارت شد

چادرِ سوخته ی شعله ورم را بردند

خودمان می دادیم

با کتک زیور اولاد کرم را بردند

من زمین گیرم آه

بعدِ تو بال و پرم، بال و پرم را بردند

همه جا تاریک است

به خدا سوی دو چشمان ترم را بردند

بسکه سیلی خوردم

شامیان رونق صبح و سحرم را بردند

گریه کردم بابا

بسکه فریاد کشیدند، سرم را بردند

پیش چشم عباس

سرِ بازار، همه اهلِ حرم را بردند

هی نشانم دادند

شامیان آبروی مختصرم را بردند

نیمه شب جا ماندم

آمدند و همه موهای سرم را ... بردند

معجرم را بردند ...

شاعر : وحید محمدی

  • دوشنبه
  • 1
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 05:02
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 اسماعیل شبرنگ

درد دل با پدر -( چهل ساله لبامو تر نمی کنم ) * اسماعیل شبرنگ

1348

درد دل با پدر -( چهل ساله لبامو تر نمی کنم ) چهل ساله
لبامو تر نمی کنم
چهل ساله
جایی سفر نمی کنم
چهل ساله
از غم حذر نمی کنم

چهل ساله
روز و شبم محرمه
چهل ساله
دلم اسیر ماتمه
چهل ساله
ذکر حسین رو لبمه

خودم دیدم
کبودی آلاله رو
خودم دیدم
عمه و اشک و ناله رو
خودم دیدم
جون دادنه سه ساله رو

خودم دیدم
قاتل و ضرب اولو
خودم دیدم
عزادارای رو تلو
خودم دیدم
جنگ میون مقتلو

هر کی رسید
نیزه شو زوری جا می زد
هر کی رسید
با دست نه که با پا می زد
هر کی رسید
با نیزه با عصا می زد

قاتل اومد
با چکمه اومد و نشست
قاتل اومد
سینه ی بابامو شکست
قاتل اومد
سر بریده داشت تو دست

بابا حسین
نصیب تو شهادت و
باباحسین
نصیب ما اسارت و
بابا حسین
خودت دیدی جسارت و

باباحس

  • دوشنبه
  • 1
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 07:00
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

کاروان اسرا -( تحقير و هتک حرمت و ظلم و عناد بود ) * پیمان طالبی

1388

کاروان اسرا -( تحقير و هتک حرمت و ظلم و عناد بود ) صلى الله عليک يا ام المصائب (س)

تحقير و هتک حرمت و ظلم و عناد بود
زينب ميان مجلس ابن زياد بود

تا شام روى ناقه عريان نشسته است
آن كس كه از حياش، زمين گير باد بود

شاگردهاى من كه به من سنگ مى زنيد!
من زينبم! كه مدرک من اجتهاد بود

در دست كرده بود مرا دق دهد يزيد
انگشترت اگرچه به دستش گشاد بود

بعد از تو هم به جرم فروش غنائمت
بازار شام تا به قيامت كساد بود

آن كس براى من دم از اسلام مى زند
كه حكم تير و طايفه اش ارتداد بود

من با سنان حساب تو را صاف ميكنم
گر حشر شد به پا و چنانچه معاد بود

شاعر : پیمان طالبی

  • چهارشنبه
  • 3
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 05:37
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

مصائب حضرت زینب(س) -( چه دشوار است گریان دل بریدن ) * رضا بیاتی

1736
2

 مصائب حضرت زینب(س) -( چه دشوار است گریان دل بریدن ) چه دشوار است گریان دل بریدن...
چو شمعی در شب هجران چکیدن. ...

بدیده"زینب" آنچه ما شنیدیم...
" شنیدن کی بود مانند دیدن "..؟!

شاعر : رضا بیاتی

  • سه شنبه
  • 16
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 16:35
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب

متن شعر زبانحال حضرت زینب با سر بریده امام حسین(ع) -( سری به طشتِ طلا در مقابلِ زینب ) * هستی محرابی

8830
0

متن شعر زبانحال حضرت زینب با سر بریده امام حسین(ع) -( سری به طشتِ طلا در مقابلِ زینب ) سری به طشتِ طلا در مقابلِ زینب
چرا دو نیمی تو ای ماهِ کاملِ زینب؟

ز نیمِ دیگرت آیا، بگو خبر داری؟
کجا فتاده به خون آن شمائلِ زینب

نهاده قاتلت این سر جلوی رویم تا
به قصدِ اینکه بسوزد فقط دلِ زینب

هلا! تو ماهِ درخشانِ در کسوف امشب
ببر تو هاله ای از غم ز محفلِ زینب

بگو برادرِ زینب چرا دو نیمی تو ؟
تنت به دشتِ بلا سر به مایلِ زینب

ببین چگونه کشیدند و معجر از رویم
بیا جلوی حرامی شو حائلِ زینب

تنت به بسترِ خارا چو صید بحرِ خون
خدا کند که بیایی به ساحلِ زینب

در این خرابه نشینی اگر کم آوردم
چو بارِ غم بنشسته به محملِ زینب

در این سفر چه کشیدم فقط همینم بس
تمامِ غصه ی عالم شد حاصلِ زینب !

شاعر

  • شنبه
  • 11
  • آذر
  • 1396
  • ساعت
  • 09:31
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب

يك حديث كليدى براى گريز به روضه ى اسارت اهل بيت عليهم السلام *

368

يك حديث كليدى براى گريز به روضه ى اسارت اهل بيت عليهم السلام يك حديث كليدى براى گريز به روضه ى اسارت اهل بيت عليهم السلام
???

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)

مي‌فرمايند:

اِتَّقُوا دَعوَهَ المَظلومِ فَإنِّها تَحمِلُ عَلى الغَمامِ

يَقُولُ اللَّهُ تَعالى وَ عِزَّتي وَ جَلالى لَاَنصُرَنَّك وَ لَو

بَعدَ حِينٍ؛

از نفرين مظلوم بترسيد زيرا نفرين وى بر ابرها مي‌رود و خداوند مى گويد به عزت و جلال من سوگند كه تو را يارى مي‌كنم اگر چه پس از مدتى باشد.

منبع?
جامع احاديث به نقل از نهج الفصاحه

  • چهارشنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 10:34
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب

گریز به روضه حضرت زينب *

6109

گریز به روضه حضرت زينب فاضل گرامي سيد نورالدين جزايري در كتاب خود «خصايص الزينبيه» چنين نقل مي‌كند: «روزگاري كه اميرالمؤمنين (ع) در كوفه بود، زينب (س) در خانه اش مجلسي داشت كه براي زنها قرآن تفسير و معني آن را آشكار مي‌كرد. روزي «كهيعص» را تفسير مي‌نمود كه ناگاه اميرالمؤمنين (ع) به خانه او آمد و فرمود: اي نور و روشني دو چشمانم! شنيدم براي زن‌ها «كهيعص» را تفسير مي‌نمايي؟ زينب (س) گفت: آري. اميرالمؤمنين (ع) فرمود: اين رمز و نشانه اي است براي مصيبت و اندوهي كه به شما عترت و فرزندان رسول خدا (ص) روي مي‌آورد. پس از آن مصايب و اندوه‌ها را شرح داد و آشكار ساخت. پس آن گاه زينب گريه كرد، گريه با صدا - و اميرالمؤمنين او را آ

  • چهارشنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 10:46
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب

مصيبت اسراي اهل بيت *

138

مصيبت اسراي اهل بيت حضرت امير (عليه السلام) فرمودند:

? ان الله جعلنى اماما لخلقه، ففرض على

التقدير

فى نفس و مطعمى و مشربى و ملبسى كضعفأ

الناس، كى يقتدى الفقير بفقرى و لا يطغى

الغنى غناه.

خداوند، مرا پيشواى خلق خود قرار داد و

هماهنگى با مردم تهيدست را در امور شخصى

و خوراك و پوشاك بر من واجب نمود، تا فقرا از

من الگو بگيرند و بى نيازى ثروتمندان، آنان را

به سركشى و طغيان نخواند.

? جا دارد عرض كنيم فداى شما يا اميرالمؤمنين با اين دل رئوفتان ، فقط خدا مى داند چه بر دل شما گذشت در مصيبت اسراي اهل بيت عليهم السلام
مخصوصا خرابه ي شام ...

منبع?
الكافى جلد١. صفحه٤١٠
#امام_حسين_ع

  • چهارشنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 10:48
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب

زخانه ها همه بوی طعام می اید *

1547

زخانه ها همه بوی طعام می اید حضرت على (عليه السلام) فرمودند:
?هيهات أن يغلبنى هواى و يقودنى جشعى الى تخير الأطعمة و لعل بالحجاز أو اليمامة من لا طمع له فى القرص و لا عهد له بالشبع او أبيت مبطانا و حولى بطون غرثى و أكباد حرى.

هيهات كه هوا و هوسم بر من چيره شود و شكمبارگى به گزينش طعام هاى لذيذ وادارم نمايد، در حالى كه چه بسا در يمامه و يا حجاز كسانى باشند كه اميد دستيابى به قرص نانى نداشته و خاطره اى از سيرى ندارند و
هرگز مباد كه من با شكم پر بخوابم در حالى كه شايد پيرامون من شكمهاى به پشت چسبيده و جگرهاى سوخته باشد.
? جان همه عالم فداى محبت شما كه هميشه به فكر مستمندان بوديد ، يا اميرالمؤمنين ،خدا مى داند چه گذشت به دل ش

  • چهارشنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 11:17
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب

مناقب حضرت زینب *

1114

مناقب حضرت زینب ? بعضي مورخان نوشته اند ، درجه محبت حضرت زينب سلام الله عليهابه امام حسين عليه السلام به گونه اي بود كه هر روز چند بار به ديدار حسين (ع) مي‌پرداخت، سپس نماز مي‌خواند.(١)
? فقط خدا مي داند ، چه گذشت به دل اين خواهر در كربلا بعد از وداع آخر ، امام عليه السلام براي بار دوم به خيام آمد و با اهل بيت خود وداع فرمود و آنان را به صبر و شكيبائي فراخواند و به ثواب و اجر الهي وعده داد و فرمان داد كه لباسهاي خود را پوشيده و آماده ي بلا شوند و به آنان فرمود: خود را براي سختيها مهيا كنيد ، اين ماجرا گذشت تا آن لحظه اى كه با دستور شمر عده اي بالاي سر امام حاضر شدند و حضرت را به شهادت رساندند ، راوى مي گويد ز

  • چهارشنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 11:21
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب

اسارت *

54

اسارت در ماجراى به چاه انداختن حضرت يوسف و بيرون آوردن كاروانيان و فروختن او توسط برادرانش آورده اند .
حضرت يوسف (ع) اسير شد وقتي كه فروشندگان يوسف، او را به مالك بن زعر خزاعي فروختند و به او گفتند به شرط آن كه غل و زنجير در گردن يوسف بگذاري،
مالك هم فرستاد غل و زنجير در گردن يوسف بگذاري، مالك هم فرستاد غل و زنجير آوردند چون چشم حضرت يوسف بر غل و زنجير افتاد بي اختيار با صداي بلند گريه كرد.
مالك خود را به يوسف رسانيد گفت: اي جوان زمان تا مقصد كوتاه است فقط براي آن كه با فروشندگانت عهد بستم كه زنجير بر گردن تو بيندازم.
كمي راه رفتند همين كه از فروشندگان دور شدند غل و زنجير را از گردن يوسف برداشت
?ولي

  • چهارشنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 12:55
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب

#اسارت پس از شهادت امام حسين عليه السلام *

422

#اسارت پس از شهادت امام حسين عليه السلام #اسارت
?پس از شهادت امام حسين عليه السلام
رنگ سرخى در آسمان پيدا شد كه
اين رنگ سرخ پيش از شهادت حسين (ع) در آسمان ديده نشده بود.
چون شخص خشمگين به هنگام خشم چهره اش قرمز مى شود و اين دليل بر خشم است و نشانى غضب اوست، خداى سبحان كه جسم نيست تأثير خشم خود را به خاطر كشته شدن حسين (ع) در قرمزى افق نمودار ساخت و اين خود بر عظمت آن جنايت است! و نيز جدّم در همان كتاب مى نويسد: چون عبّاس عموي پيامبر اكرم صلوات الله عليه در روز بدر اسير شد، رسول خدا صداى ناله او را شنيد، آن شب خوابش نبرد .(١)

?پس چگونه است حال پيامبر (ص) وقتى كه ناله عقيله ى بني هاشم را بشنود؟!
وَ كانَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَقيلٍ بْنِ ا

  • چهارشنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 13:36
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب

#اسارت *

50

#اسارت #اسارت
?روزی على علیه السلام در شدت گرما بیرون از منزل بود سعد پسر قیس حضرت را دید و پرسید:
یا امیر المؤمنین! در این گرمای شدید چرا از خانه بیرون
آمدید؟ فرمود برای اینکه ستمدیده ای را یاری کنم، یا سوخته دلی را پناه دهم. در این میان زنی در حالت ترس و اضطراب آمد مقابل امام علیه السلام ایستاد و عرض كرد
یا امیر المؤمنین شوهرم به من ستم می‌کند و قسم یاد کرده است مرا بزند. حضرت با شنیدن این سخن سر فرو افکند و لحظه ای فکر کرد سپس سر برداشت و فرمود:
بدون تأخیر باید حق مظلوم گرفته شود!
حضرت همراه زن حرکت کرد تا به در خانه او رسید.
علی علیه السلام در جلوی درب خانه ایستاد و با صدای بلند سلام کرد. جوانی ب

  • چهارشنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 13:38
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب

#اسارت2 *

31

#اسارت2 #اسارت
دو بانوي بزرگوار با نام زينب براي حضرت اباعبدالله اقامه عزا كردند يكي از آن بانوان زينب دختر عقيل بود .
?راوى گويد:
عبيدالله بن زياد لعين يك نامه به جانب يزيد بن معاويه روانه داشت مشتمل بر خبر قتل سيد شباب اهل جنت امام حسين عليه السّلام و اسيرى اهل بيت آن حضرت ؛
‎نامه ديگر متضمن همين خبر به سوى مدينه به عمروبن سعيد بن عاص - والى مدينه - فرستاد
‎و چون اين خبر وحشت اثر به آن ملعون رسيد بر بالاى منبر رفت و خطبه در حضور مردم بخواند وايشان را به مصيبتت سيدالشهداء عليه السّلام آگاه گردانيد،

‎فَعَظُمَتْ واعيةُ بَنى هاشِمٍ وَ اءَقامُوا سُنَنَ الْمَصائِبِ وَ الْماءتِمِ
‎با شنيدن اين خبر، فرياد

  • چهارشنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 13:39
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد