کاروان اسرا

مرتب سازی براساس

اسارت حضرت زینب(س) -( کسی ندیده که زینب بلند گریه کند) * ناشناس ؟؟؟

301

اسارت حضرت زینب(س) -( کسی ندیده که زینب بلند گریه کند) کسی ندیده که زینب بلند گریه کند
میان هر چه اسیری و بند گریه کند

مقام صبر به خواهر رسیده عاشورا
که دیده خانم پوشیه بند گریه کند

نباید از دل خونین خویش تا که شود
به پیش سرور خود سربلند گریه کند

بجا بود که برای برادری مظلوم
به روی نیزه سرش را برند گریه کند

و اینکه قطع شود تا دو دست عباسش
برای دیدن آن صحنه چند گریه کند

عجیب نیست پسرهای مادری دلخون
یکی یکی که ز پیشش روند گریه کند

هزار روضه ببیند ولی پس از دیدن
نشد که با دل صدها گزند گریه کند

به خود سپرده نباید میان این همه غم
که دشمنش بزند پوزخند گریه کند

برای هر که بخواند همین قدر کافی است
که بر مصیبت زینب بلند گریه کند

  • یکشنبه
  • 23
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 11:36
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

اسارت حضرت زینب(س) -( نزدیک سه روز میشود پیر شدم) * ناشناس ؟؟؟

199

اسارت حضرت زینب(س) -( نزدیک سه روز میشود پیر شدم) نزدیک سه روز میشود پیر شدم
از حرمله و زجر و سنان سیر شدم

برخیز و ببین چه آمده بر سر من
برخیز و ببین که سوخت بال و پر من

بعد تو به من سخت تر از سخت گذشت
بختم چقدر بعدِ تو بد بخت گذشت

از روی سنان مرا ببین یک لحظه
پای دل من بیا بشین یک لحظه

هر چند اسیر جمع نامرد هستم
اما بخدا مرد تر از مرد هستم

ولله که کم نشد حسین شوکت من
مانده به سر جاش همه عزت من

معجر به سرم هست حسین غصه نخور
تا مرد حرم هست حسین غصه نخور

  • یکشنبه
  • 23
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 11:39
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

اسارت حضرت زینب(س) -( خداحافظ ای سرزمين بلا ) * ناشناس ؟؟؟

406

اسارت حضرت زینب(س) -( خداحافظ ای سرزمين بلا ) خداحافظ ای سرزمين بلا
خداحافظ ای نينوا، کربلا

خداحافظ ای خيمه گاه، قتلگاه
خداحافظ ای همدم اشک وآه

خداحافظ ای شمع افروخته
خداحافظ ای خيمه سوخته

خداحافظ ای ياسمن نسترن
خداحافظ ای يادگار حسن

خداحافظ ای ياس ام البنين
خداحافظ ای مشک روی زمين

خداحافظ ای يار گلپوش من
که مانده صدای تو در گوش من

ببين کودکانت همه خسته اند
ببين دست من از ستم بسته اند

سکينه کنار تو جان می دهد
سرت را به عمه نشان می دهد

  • یکشنبه
  • 23
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 11:40
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

اسارت حضرت زینب(س) -( هر چند به دل عزا زیاد است حسین) * مجتبی شکریان

281

اسارت حضرت زینب(س) -( هر چند به دل عزا زیاد است حسین) هر چند به دل عزا زیاد است حسین
دور و برِ ما جفا زیاد است حسین

ما چشم به یاریِّ خدا دوخته ایم
روی لبمان دعا زیاد است حسین

یک لحظه نشد چشم به هم بگذارم
در کوفه سر و صدا زیاد است حسین

اینجا به سَرِ یتیم فریاد زدند
بی عاطفه، بی وفا زیاد است حسین

در کوچه به کوچه اش به من سخت گذشت
چون چهرهء آشنا زیاد است حسین

من صابره ام میان طوفان بلا
اما چه کنم بلا زیاد است حسین

شد درد سری ، دردِ سرِ طفلانت
چون سیلیِ بی هوا زیاد است حسین

در مجلسِ صبحِ کاخ، معلومم شد
دور لب تو عصا زیاد است حسین

  • یکشنبه
  • 23
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 11:43
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

اسارت حضرت زینب(س)شام غریبان -( رفتی ودلم را به غم خیمه سپردی) * رضا اعظمی

228

اسارت حضرت زینب(س)شام غریبان -(  رفتی ودلم را به غم خیمه سپردی) رفتی ودلم را به غم خیمه سپردی
داغ غم گودال به دل خسته فسردی

بارفتنت ای جان برادر چه نمایم
بس گریه نمودم بگرفته است صدایم

با خشکی لبهاتو نمی دانی چه دیدم
یک منظره ای دیدم و ازخیمه دویدم

دیدم به زیر سم ستوران تن وجانت
له گشته تمام تن وقامت کمانت

لطمه زدم وتا سوی دلبرم دویدم
با این تن مجروح به سوی حرم دویدم

دیدم که نه سرداری ونه دستی عزیزم
برگوبه کدام قطعه ی جان اشکی بریزم

راءست به روی نیزه حسین وقتی که دیدمت
من ازخودم وازتو خجالت می کشیدم

آنقدر که زدم سینه برای تو برادر
دنبال تو آمدم به همراهی مادر

انگشتریت نبود به انگشت یمینت
این بوده حسین سزای دستان کریمت

چشمانی که مادر زده بوسه ها همیشه
حالا زده بیرون زسرت به ضرب تیشه

آن نیزه ای که به گودی گلو نشسته
دیدم که دگر جمجمه ی سرت شکسته

خاکستری دیدم رخ ماه تو حسین جان
فهمیدم ازآن چشم ونگاه تو حسین جان

سوی حرمت حمله وراست سگ درنده
پامال خزان آمده اند هزار دونده

گرگی به گل یاس تو او اشاره میکرد
نامردبه حرم به دختران نظاره میکرد

ناموس تو یا حسین ببین میان اعدا
می گرید ازاین غم بخدا حضرت زهرا

  • یکشنبه
  • 23
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 11:52
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

اسارت حضرت زینب(س) -( در گیر و دار قائله زینب اگر نبود) * مهدی رحیمی

318

اسارت حضرت زینب(س) -( در گیر و دار قائله زینب اگر نبود) در گیر و دار قائله زینب اگر نبود
شلاق بود و سلسله زینب اگر نبود

میداد زجر٬ زجر دو چندان رقیه را
آن شب میان قافله زینب اگر نبود

ما بین کربلا و همین روضه های ما
تا حشر بود فاصله زینب اگر نبود

بین صبور های جهان در کتاب ها
یک واژه بود حوصله٬ زینب اگر نبود

ذخرالحسین بود برای مسیر شام
در قصه ی مباهله زینب اگر نبود

از شام تا به کوفه از این بیشتر یقین
پا می گرفت آبله زینب اگر نبود

قطعا پیام کرببلا جاودان نبود
یک پای این معادله زینب اگر نبود

صبر سکینه نیز به سر می رسید زود
در کوچه ها محصل زینب اگر نبود

کشتی شکست خورده ی طوفان طعنه بود
در شام و کوفه ساحل زینب اگر نبود

  • یکشنبه
  • 23
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 12:02
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

اسارت حضرت زینب(س) -( تا که اشکت ز دوچشم ترت افتاد زمین) * علی اصغر رفیعی

248

اسارت حضرت زینب(س) -( تا که اشکت ز دوچشم ترت افتاد زمین) تا که اشکت ز دوچشم ترت افتاد زمین
کوفیان سنگ زدند و سرت افتاد زمین

مَلَأِ عام همه دورو برم خندیدند
تاکه از ضرب لگد خواهرت افتاد زمین

به روی ناقه نگاهش به عموجانش بود
که ز سیلیِ عدو دخترت افتاد زمین

کربلا نیزهٔ اغیار امانِ تو برید
یاد دارم که چطور پیکرت افتاد زمین

ته گودال به چَشم خودم آنجا دیدم
قاتلت تیغ کشید مادرت افتاد زمین

از همان لحظه اسارت نقشهٔ دشمن شد
که برِ علقمه آب آورت افتاد زمین

  • یکشنبه
  • 23
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 12:07
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

اسارت حضرت زینب(س) -( ناز کن هر چه که خواهی که خریدن دارد ) * ناشناس ؟؟؟

188

اسارت حضرت زینب(س) -( ناز کن هر چه که خواهی که خریدن دارد ) ناز کن هر چه که خواهی که خریدن دارد
بوسه ای از لب پرخون تو چیدن دارد

بروی نیزه نشستی و نگفتی به خودت
دخترت پشت سرت پای دویدن دارد؟

خانه خولی و زهرا و سرت در آغوش
حس مادر به سر سوخته دیدن دارد

اکبرت کو که ببیند هدیه اش را بردند
هدیه از گوش یتیم تو کشیدن دارد

گرچه بال و پر من را همه جا سنگ زدند
با تو بالم به خدا حس پریدن دارد

  • یکشنبه
  • 23
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 12:46
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

اسارت حضرت زینب(س) -( همه جا را سراب میبینم) * محمد حبیب زاده

430

اسارت حضرت زینب(س) -(  همه جا را سراب میبینم) همه جا را سراب میبینم
خانه ام را خراب میبینم

مدتی بعد از آن که رفتی تو
روی دستم طناب میبینم

من بدون تو مرده ام برگرد
خواب بزم شراب میبینم

تشنه جان دادی و نخوردی آب
دادنش را ثواب میبینم

چقد از روی نیزه می افتی
تو بگو من به خواب میبینم

شمر و خولی نگاه بد کردند
دلهره در رباب میبینم

باورم نیست رفتی و ماندم
بخدا که عذاب میبینم

منو دروازه ها و نامحرم
منمو اشک دائم و نم نم

معجری پاره گشته و درهم
قامتی از غم فراقت کم دارم

منم و کوچه های تو در تو
منم و خون تازه ابرو

منم و آتش گرفتن گیسو
منم و نامحرمان رو در رو

منم و کوچه یهودی ها
صورتی مملو از کبودی ها

منم و کودکان جا مانده
خیمه و معجری جامانده

منم و ازدحام و نامحرم
دلهره میچکد از احوالم

  • یکشنبه
  • 23
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 12:52
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

اسارت حضرت زینب(س) -( روضه خوانی نشست بر منبر) * یونس وصالی خوراسگانی

348

اسارت حضرت زینب(س) -( روضه خوانی نشست بر منبر) روضه خوانی نشست بر منبر
گفت هرگز نمیرود از یاد
اهل روضه مرا حلال کنید
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد

روضه خوان گفت روضه ای را که
بکند آب سینه ی فولاد
کاش این جمله جعل بود و دروغ
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد

از زمین و زمان صدا خیزد
جبرئیل است میزند فریاد
غیرتی ها همه به هوش به هوش
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد

روضه خوان گفت و مادرش غش کرد
گفت در کربلا چه ها رخ داد
ناگهان صیحه ای زد و گفتا
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد

زینب و مجلس شراب کجا
معجرش دستِ کوفیان افتاد
ای امام زمان ، ببخش مرا
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد

کوفه دام بلای زینب شد
روبرویش جماعتی صَیّاد
چه گذشته به حال او وقتی ...
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد

دل زینب پر از غم و درد است
دور او مردمان تماماً شاد
کوفیان گرم هلهله وقتی ...
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد

  • یکشنبه
  • 23
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 12:57
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 حسن کردی

حضرت زینب (س)کوفه و شام -( از تنت دوری و سرنیزه مکانت شده است) * حسن کردی

157

حضرت زینب (س)کوفه و شام -( از تنت دوری و سرنیزه مکانت شده است) از تنت دوری و سرنیزه مکانت شده است
آیه ی کهف خدا ذکر زبانت شده است

سرِ تو دست سنان است و گلویت خسته
خسته از دست تکان های سنانت شده است

بین هجده گل سرخم که به نی می سوزند
زخم پیشانی تو خوب نشانت شده است

برسان از سر نی نیم نگاهی به من و
دخترت که نفسش، مرثیه خوانت شده است

من عزادارم و دستانم اگر بسته، ولی
سنگ ها بر سر من لطمه زنانت شده است

شده امروز مرا همسفر کوفه و شام
آنکه دیروز تو را قاتل جانت شده است

معجر سوخته ی دخترکانت، امروز
بدترین زخم روی روح و روانت شده است

  • سه شنبه
  • 25
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 08:33
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

حضرت زینب(س)کوفه و شام -( منزل به منزل، غصه ام، اشک روانم) * محمد جواد شیرازی

282

حضرت زینب(س)کوفه و شام -( منزل به منزل، غصه ام، اشک روانم) منزل به منزل، غصه ام، اشک روانم
با دست بسته، پشت محمل، روضه خوانم

خورشید، بعد از سال ها روی مرا دید
او هم دگر فهمید که بی سایه بانم

با این لباس پاره و وضعی که دارم
همراه با یک لشگر از نامحرمانم

دوره شدم از هر طرف شلاق خوردم
رویم کبود و مثل مادر قدکمانم

ماه دل آرایم، به شوقت سر شکستم
وقتی که کامل شد رخت در آسمانم

در محمل بی پرده رفتم بین انظار
شاگردها دادند با طعنه نشانم

همسایه ی سابق مرا خیرات بخشید
آتش گرفته بند بند استخوانم

دریاب حال دختر دردانه ات را
اشک یتیمی اش زده آتش به جانم

شد هم کلامم ابن مرجانه، برادر
فرزند بد‌کاره زده زخم زبانم

با خطبه هایم خوار کردم بی حیا را
صوت پدر خارج شد انگار از دهانم

میخواست زین العابدین را سر ببرد
سینه سپر کردم که باشد در امانم

لب های تو خونی شد و من دردم آمد
آشفته از برخورد چوب خیزرانم

باور نمی کردم که در زندان بخوابم
باور نمی کردم شود این امتحانم

نذرم شده این که بیایم اربعینت
تا قبر خاکی ات، اگر زنده بمانم

  • شنبه
  • 29
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 09:03
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

حضرت زینب(س)کوفه و شام -( هرلحظه یک جوری بساط گریه جور است ) * ناشناس ؟؟؟

260

حضرت زینب(س)کوفه و شام -( هرلحظه یک جوری بساط گریه جور است  ) هرلحظه یک جوری بساط گریه جور است
می خواهم از رویت ببوسم نیزه دور است

ای رنگ برگشته ترین سرگشته ی من
نفرین و آه من به دنبال تنور است

اینقدر خود را از روى نیزه نینداز
فکر مرا اصلاً مکن ، زینب صبور است

ما میل در بازار رفتن را نداریم
اما به میل ما نمی باشد، به زور است

بی پوشیه محرم کنار ما نباشد
این کوچه و بازارها صعب العبور است

نان تصدق پیش ما آورده بودند
این چیزها از خاندان ما به دور است

حال ربابَت هیچ تعریفی ندارد
مادر بدون بچه اش زنده به گور است

از کربلا تا شام صد بار اصغر افتاد
خیلی برای حنجرش نیزه قطور است

شاعر:گروه یا مظلوم

  • شنبه
  • 29
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 09:05
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

نوحه زمزمه بازار کوفه و شام(سرهای بالای نیزه) * مرتضی محمودپور

361
1

نوحه زمزمه بازار کوفه و شام(سرهای بالای نیزه) ◾نوحه زمزمه سینه‌زنی
◾کاروان اسراء اهلبیت

◾بنداول
ای سر غرق به خون آمده‌ای از تنور
تنور خولی شده برای تو مثل طور
کلیم نیزه سوار ای سر سِّر خدا
از سر نیزه دمی به روی دامن بیا
تا ببوسم سر اطهرتت
من به قربان زخم سرت
یاحسین یاحسین یاحسین
یاحسین یاحسین یاحسین

◾بنددوم
صورت خاکستری زده به قلبم شرر
شاهد بازاریم ز تو نبودم خبر
ز راه دور آمدی به خواهر کن نظر
ز تازیانه ببین شکسته شد بال و پر
همسفر با خولی و سنان
از دست شمر دون الامان
یاحسین یاحسین یاحسین
یاحسین یاحسین یاحسین

◾بندسوم
تمام طفلان تو بسته شده با رسن
فرشتتگانت اسیر به پنجه اهرمن
لطمه به صورت زند سکینه‌ات با رباب
رفته به روی نیزه علیِ اصغر بخواب
روی نیزه طفلک رباب
گرفته از حرمله جواب
یاحسین یاحسین یاحسین
یاحسین یاحسین یاحسین

#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza

  • شنبه
  • 29
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 15:31
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
 محسن حنیفی

حضرت زینب(س)اسارت کوفه و شام -( یه جای سالم تو تنت نمونده ) * محسن حنیفی

261

حضرت زینب(س)اسارت کوفه و شام -(  یه جای سالم تو تنت نمونده ) یه جای سالم تو تنت نمونده
به قدر یک نگینه انگشتری
قافله سالار روی نیزه ها
بگو منو داداش کجا میبری

غنچه ما رو با سه شعبه چیدن
به روی نیزه ها شکوفه بردن
باب الحوائجای این عالمو
با دست بست سوی کوفه بردن

تن تو روی خاک گرم صحرا
منو با یک قلب کباب می‌برن
من سند آیه تطهیر مو
من و سوی بزم شراب میبرن

پرده نشین خیمه ی عفاف و
میون محملی بی پرده بردن
روم نمیشه بگم که کاروانو
انگاری که به حرمله سپردن

نجف کجاست می خوام شکایت کنم
به روی چادرم که پا میذارن
حرمت ما رو توی کوفه کشتن
که نون و خرما صدقه میارن

علی رو باز تو کوفه زنده کردم
نهج البلاغه ست روی لبهای من
تو رو قسم میدم به مادرم که
از روی نی با دخترت حرف بزن

سرت اگرچه غرق خاک و خونه
رو نیزه ها آیه نور شدی تو
شکسته شیشه ی غرور زینب
چرا که مهمون تنور شدی تو

  • شنبه
  • 29
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 16:18
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

اسارت حضرت زینب(س) -( پشت سر زخمی تو بر سر نیزه ) * محمد حبیب زاده

255

اسارت حضرت زینب(س) -( پشت سر زخمی تو بر سر نیزه ) پشت سر زخمی تو بر سر نیزه
آه شرر بار مرا کشت برادر

بعد تو بر قامت زینب نظر افتاد
کوچه و بازار مرا کشت برادر

کوفه و شام از نفس انداخت مرا و
اذیت و آزار مرا کشت برادر

معجر روی سر من دست کبود است
مجلس اغیار مرا کشت برادر

وارد مجلس که شدم با جگری خون
خنده انظار مرا کشت برادر

چوب به لبهای ترک خورده که میزد
غصه بسیار مرا کشت برادر

کاش که دندان تو در طشت نمی ریخت
کاش دلم در ره برگشت نمی ریخت...

  • شنبه
  • 29
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 16:38
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 محسن راحت حق

اسارت حضرت زینب(س) -( می روی منزل به منزل باشتاب آقای من) * محسن راحت حق

359
-1

اسارت حضرت زینب(س) -( می روی منزل به منزل باشتاب آقای من) می روی منزل به منزل باشتاب آقای من
بسکه خوردی سنگ..گردیدی گلاب آقای من

از همان بالای نیزه سر بگردان..کن نگاه..
چهره ام مکشوفه شد دور از نقاب آقای من

بیکس و تنهایی ام را پر کن ای لب تشنه سر
گفتگویی گر کنی دارد ثواب آقای من

تا تو هستی پیشِ چشمانم ..ندارم واهمه
بی تو می افتم فقط در اضطراب آقای من

بعدِ تو کارم شبانه روز گریه کردن است
نقش می بندد به چشمانم‌ سراب آقای من

سنگ بر پیشانی ات تا خورد مُردم یا حسین
مثلِ زلفِ تو منم در پیچ و تاب آقای من

غم نخور هرجا که باشم پرچمت بالا برم
می کنم در شام قطعاً انقلاب آقای من

  • شنبه
  • 29
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 17:29
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 محسن راحت حق

اسارت حضرت زینب(س) -( آمدم غوغا کنم با صحبتم این کوفه را ) * محسن راحت حق

442

اسارت حضرت زینب(س) -( آمدم غوغا کنم با صحبتم این کوفه را ) آمدم غوغا کنم با صحبتم این کوفه را
می زند برهم تمامِ غیرتم این کوفه را

ذرّه ای سر خم کنم؟ امکان ندارد یا حسین
خانه ویران کرده گویا عزّتم این کوفه را

خطبه ای خواندم صدایم مثلِ حیدر پُر طنین
اضطراب انداختم با هیبتم این کوفه را

بی حیاها را پشیمان کردم از شور و طَرَب
زلزله ایجاد کرده صولتم این کوفه را

روی نیزه رفته ای قرآن بخوان قاری من
برده در بُهتِ عمیق از حیرتم این کوفه را

صبر را هم ز صبرِ خویشتن کردم خجل
مضمحل کرده ست صبر و طاقتم این کوفه را

من علیّ ِ ثانی ام رزمنده ای غُرّنده ام
آمدم غوغا کنم با صحبتم این کوفه را

  • شنبه
  • 29
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 17:31
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

کاروان اسرا -( آمدی جلوه دهی راهب نصرانی را) * سید محمد حسینی

309

کاروان اسرا -( آمدی جلوه دهی راهب نصرانی را) آمدی جلوه دهی راهب نصرانی را
یا خجالت بدهی طرز مسلمانی را

آمدی آمدنت دیر مرا روشن کرد
تو عوض کردی تعریف درخشانی را

بوی نان های عراق از سر تو می‌آید
نذری آورده ای این خانه ی لبنانی را

از همان لحظه که چشمم به سر موی تو خورد
متوجه شده ام شرح پریشانی را

تو مسیحای منی تهمت ناحق زده اند
همه ی خلق جهان عیسی عمرانی را

من مسلمان توام ای سر بر نی رفته
از تو آموخته ام بی سر و سامانی را

اشک من کاش به روی لب تو چکه کند
تا کمی، تر کند این خشک بیابانی را

خون زخم سر تو بند نمی آید که
چه کسی سنگ زد این صفحه ی پیشانی را

در حضور همه با مُشک سرت را شستم
تا ببینند کمی شیوه ی مهمانی را
.

  • یکشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 09:35
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

کاروان اسرا -( دیده اند انگار عمری با خدا مانوس‌ها) * سید محمد حسین حسینی

237

کاروان اسرا -( دیده اند انگار عمری با خدا مانوس‌ها) دیده اند انگار عمری با خدا مانوس‌ها
در پس نام تو، "یا صبوح" و "یا قدوس"ها

در نگاه عالمان شهر، ما دیوانه ایم
درد عشقت را نمی فهمند جالینوس‌ها

ما عجم ها چاکرت هستیم، ای شاه عرب
ای به قربانت سیاوش ها و کیکاووس‌ها

باز هم هم‌سنگ با یک قطره از خونت نشد
گریه‌هامان گرچه شد هم قدر اقیانوس‌ها

از همان ساعت که با سر از کلیسا رد شدی
نام تو برخواست در هر ساعت از ناقوس‌ها

خیمه هایت سوخت؛ دلها سوخت؛ دنیا دود شد
سوخت در این شعله ها بال و پر ققنوس‌ها

زیر و رو شد آسمان؛ غوغای محشر شد زمین
تا به عرش افتاد رد چکمه‌ی منحوس‌ها

آه! یا غیرت! کجایی؟ تا ببینی بعد تو
گشت ناموست اسیر دست بی ناموس‌ها

  • یکشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 09:36
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 عبدالله باقری

کاروان اسرا -( میرم با سرت ولی - دلم مونده کربلا) * عبدالله باقری

260

کاروان اسرا -( میرم با سرت ولی - دلم مونده کربلا) میرم با سرت ولی - دلم مونده کربلا
بدونِ تو همسفر - میرم تا شام بلا
نذاشتن بمونم کنار بدنت
نذاشتن بمونه تنت، پیرُهنت
بمیرم که رو خاک رها مونده تنت
بمیرم که یک بوریا شد کفنت
شاه دین / نیزه نشین ۳

〰️〰️〰️〰️〰️〰️

هنوز می‌سوزه دلم - فدای اَلعَطشِت
هنوز توو گوش منه - صدای اَلعَطشِت
چشام با غم تشنگیت تیره میشه
به لبهای پاره‌ت رو نی خیره میشه
به یاد تو دَردام بی‌اندازه میشه
تا آب می‌بینم داغ من تازه میشه
شاه دین / نیزه نشین ۳

〰️〰️〰️〰️〰️〰️

به حالِ باغِ گلم - خزون گریه می‌کنه
سرت زنده‌است روی نی - که خون گریه می‌کنه
دو دستِ رباب و طناب بستن اگه
میخوان شهر به شهر دیگه لالایی نگه
تا شیرخوارْ می‌بینه توو آغوش یه زن
نشون میده آغوش خالیشو به من
وای علی / لای‌لای علی ۳
.

  • یکشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 09:41
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 رضا تاجیک

کاروان اسرا -( صلى الله عليک - اى خطبه خوان نيزه) * رضا تاجیک

238

کاروان اسرا -( صلى الله عليک - اى خطبه خوان نيزه) صلى الله عليک - اى خطبه خوان نيزه
دنبال تو مى آيم - با كاروان نيزه
يا اخا قارى قرآنم
بى تو بر لب رسيده جانم
در اين غربت بى تاب و تنها / مى گويم با چشمان دريا
ما رايت الا جميلا ۲
واويلا حسين حسين مظلوم ۳

〰️〰️〰️〰️〰️〰️

جنگيده ام حسين - در راه انقلابم
تا كه دفاع كنم من - از عفت و حجابم
روى لبهام پر از تكبير است
خطبه هايم چنان شمشير است
در كوفه گرچه غرق دردم / هر لحظه در حال نبردم
ياد حيدر را زنده كردم ۲
واويلا حسين حسين مظلوم ۳

〰️〰️〰️〰️〰️〰️

خوابم شده حسين - در شهر كوفه تعبير
مى سوزم از فراقت - با دست بين زنجير
هستم آقا عزادار تو
مى روم بى علمدار تو
من با چشمان غرق الماس / از ظلم و جور قوم خناس
بر نى مى بينم راس العباس ۲
واويلا حسين حسين مظلوم ۳

  • یکشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 09:43
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 رضا تاجیک

کاروان اسرا -( صلى الله عليک - عيساى سر بريده ) * رضا تاجیک

264

کاروان اسرا -( صلى الله عليک - عيساى سر بريده ) صلى الله عليک - عيساى سر بريده
خورشيد زخمى من - كه رنگ تو پريده
روشن از روى تو شد امشب
دير من اى عزيز زينب
ايمان آوردم با نگاهت / هستم تا محشر در پناهت
جان من فدايى راهت ۲
واويلا حسين حسين مظلوم ۳

〰️〰️〰️〰️〰️〰️

اى كاش عزيز من - پيغمبرم تو بودى
سالار قلب و تاج - روى سرم تو بودى
هستم امشب پريشان تو
نوحه خوان دو چشمان تو
جان به لبهاى من رسيده / با من بگو اى نور ديده
كى حنجر تو را بريده ۲
واويلا حسين حسين مظلوم ۳

〰️〰️〰️〰️〰️〰️

مى بينمت به اين حال - ذهنم پر از سوال است
روى تو اى عزيزم - از چه پر از هلال است ؟
از رخت دود و خاكستر را
من بشويم عزيز الزهرا
اى سالار عطشان حسين جان / اى كشته ى عريان حسين جان
اى جان من اى جان حسين جان ۲
واويلا حسين حسين مظلوم ۳

  • یکشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 09:46
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 رضا تاجیک

کاروان اسرا -( پيكر بى سر حسين به روى زمين ) * رضا تاجیک

345

کاروان اسرا -( پيكر بى سر حسين به روى زمين ) پيكر بى سر حسين به روى زمين
نوحه خوانش شده رحمةُ للعالمين
سينه زن فاطمه / مى كند زمزمه
واحسينا واحسينا ۲

〰️〰️〰️〰️〰️〰️

اين زمين قتلگاه على اكبر است
اى خدا مهد سرخ على اصغر است
ناله هاى رباب / شده در آفتاب
واحسينا واحسينا ۲

〰️〰️〰️〰️〰️〰️

مشک پاره پاره فتاده روى زمين
مى رسد ناله ى حضرت ام البنين
مانده بر خاک علم / تكيه گاه حرم
واحسينا واحسينا ۲

〰️〰️〰️〰️〰️〰️

كربلا غرق در مصيبت و ماتم است
ساربان شادمان ز غارت خاتم است
مى رود تا به شام / کاروان امام
واحسينا واحسينا ۲

〰️〰️〰️〰️〰️〰️

ناله ى فاطمه پر شده در عالمين
هلهله مى كنند ز قتل صبر حسين
بر زمين پيكرش / روى نيزه سرش
واحسينا واحسينا ۲

  • یکشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 10:08
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

حضرت زینب(س) -( از طشت دیدم ازدحام دورو بر را) * سید پوریا هاشمی

280

حضرت زینب(س) -( از طشت دیدم ازدحام دورو بر را) از طشت دیدم ازدحام دورو بر را
میداد چشمانت به چشمانم خبر را

سربازها بالا سر تو جمع هستند
روی سرت دیدم هجوم صد نفر را

اینها نشستند و تو سرپایی عزیزم
پا درد تو آتش کشیده هر جگر را

چشم سفیران سوی وجه الله مانده
دیدند با خنده زنان بی سپر را

قرآن که خواندم نانجیب مست لج کرد
انداخت با چوب از دهانم دو گهر را

دیدم چگونه سربه زیرت کرد کارش
پیش تو میکوبید بین طشت سر را

گوش مرا باید بگیری نشنوم من
حرف در گوشی مشتی بد نظر را

خطبه بخوان ویران کنی کاخ ستم را
خطبه بخوان زنده کنی یاد پدر را

خطبه بخوان تا خنده هایش زهر گردد
تا که ببیند در بیان تو اثر را

تو ذوالفقاری در زبان داری عقیله
بین غل و زنجیر کراری عقیله

  • سه شنبه
  • 1
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 12:08
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

کاروان اسرا -( بازارِ شام و بغض ِ ناب ای وای زینب(س)) * مرضیه عاطفی

246

کاروان اسرا -( بازارِ شام و بغض ِ ناب ای وای زینب(س)) بازارِ شام و بغض ِ ناب ای وای زینب(س)
یک عدّه نامردِ خراب ای وای زینب(س)

سرهای روی نیزه چوب و سنگ میخورد
با هلهله محض ثواب ای وای زینب(س)

اشک و هراس ِ بچّه های دست-بسته
ذکر لبِ بی بی رباب(س) ای وای زینب(س)

یک عدّه غرق پایکوبی پایِ نیزه
با عشوه و با آب و تاب ای وای زینب(س)

کف میزدند و بود پرچم های رنگی
در دستِ چندین بی حجاب ای وای زینب(س)

بینِ شلوغی رد شدن سخت است خیلی
سخت است! دارد اضطراب! ای وای زینب(س)

با داغِ دل شد ساکنِ ویرانۂ شام
بی سایبان، در آفتاب ای وای زینب(س)

چشم یزیدِ هرزه(لع) و کاخی چراغان...
شد واردِ بزم شراب ای وای زینب(س)!

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 10:00
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

کوچ از کربلا -(کاروانی شد به راه بی علمدار و سپاه) * رسول چهارمحالی

77

کوچ از کربلا -(کاروانی شد به راه بی علمدار و سپاه) کاروانی شد به راه
بی علمدار و سپاه
اندرون کاروان یک ساجد است
در تب از اذن خدا آن عابد است
قافله سالار آن زینب بود
چون سفیر کربلا در تب بود
داغ ها دیده به روز واقعه
مرگ فرزند و برادر،غارت بی واهمه
دیده خیمه می زنند آتش ز بغض
گوشواره را برند آنها به گوش
روی محمل های عریان شامیان
می برند طفلان و زن ها را به راه
کاروانی دیگر همره می رود
روی نی سرها به همره می رود
ای سر قاری به نی قرآن بخوان
بر مصیبت های ما قرآن بخوان
کربلا و کوفه و شام بلا
بهر هر یک آیه ای قرآن بخوان
بر تسلای دل زینب کنون
حافظ قرآن بیا قرآن بخوان
روی نی قاری عزیز حیدر است
در درون طشت زر قاری سر است
چون لعین بی حیا سیلی زند
حامی آنها به مجلس آن سر است
دلبر زینب به هر جا در سفر
این سر بی تن حسین زینب است
نیمه های شب به تسکین دل
نازدانه روی نی ها این سر است
بهر آرام دل طفل حزین
بر سه ساله این امید زینب است
در خرابه میهمان بر دخترش
نیمه های شب سر ثار الله است
پرچم حق را به نی کردند ولی
آنچه اندر احتزاز است این سر است
پرچم سرخ قیام خون حق
کربلا و کوفه و شام این سر است
با وجود این همه سال از قیام
آنچه چون در درخشان این سر است
او عزیز فاطمه و بو تراب
نور چشمان پیمبر این سر است
گر شفیع خواهی به روز واپسین
نقطۂ وصل به الله این سر است
بهر ساقی آنکه گردد روز حشر
دستگیر ما چو زهرا این سر است

  • جمعه
  • 23
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 01:27
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

امام سجاد ع -(به روی ناقه دو دستم اگر که بسته شده ز سنگِ کینه اگر راسِ من شکسته شده) * هستی محرابی

156

امام سجاد ع -(به روی ناقه دو دستم اگر که بسته شده ز سنگِ کینه اگر راسِ من شکسته شده) ◾روضه ی امام سجاد (ع)◾️

به روی ناقه دو دستم اگر که بسته شده
ز سنگِ کینه اگر راسِ من شکسته شده

میانِ کوفه وُ شامات گر اسیر شدم
گر از شماتت و از تازیانه پیر شدم

ولی رسالتِ خود تا که من ادا بکنم
سه ساله خواهرِ خود را به حق فدا بکنم

اگر که هر نفسی من خدا خدا کردم
شُکوه و عزتِ دینِ خدا به پا کردم

امان و الحذر از شامیان و بزمِ شراب
ز سوزِ سینه‌ی طفلان به اشکِ چشمِ رباب

ز راسِ غرقِ بخون رفته بینِ طشتِ طلا
ز غربت و ز دلِ غمگینِ زینب کبری(س)

ز آه و ناله‌ی محزونِ کودکانِ یتیم
به زلفِ بر سرِ نیزه به عطر و بوی نسیم

خدا گواه که در شامِ غم زمین خوردم
به پیشِ راسِ به نی رفته‌ی پِدر مُردم!

#هستی_محرابی
@Asharemehrabi

  • سه شنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1402
  • ساعت
  • 10:33
  • نوشته شده توسط
  • 09113526529
ادامه مطلب
 عبدالله باقری

زمزمه کاروان اسرا -(آه و واویلا هفت روزه که زینب شده غریب و تنها) * عبدالله باقری

102

زمزمه کاروان اسرا -(آه و واویلا هفت روزه که زینب شده غریب و تنها) آه و واویلا
هفت روزه که زینب شده غریب و تنها
هفت روزه زینب شده آواره‌ی صحرا
آه و واویلا
هفت روزه که یه دلخوشی براش نمونده
هفت روزه که پشت حسین نماز نخونده
هفت روزه که دیگه ابالفضلم نداره
جای برادرش عَلَم (نگه میداره) ۳

دشواره دشوار
خدا برا کسی نیاره حتی یک بار
که وسط شلوغیا بشه گرفتار
دشواره دشوار
هفت روزه بچه ها رو زیر پر گرفته
از مَعجرا آتیش و خاکستر گرفته
دل نگرونه جا نمونن توو شب تار
دل نگرونه گم نشن ( توو کوچه بازار) ۳

توو غل و زنجیر
زخم زبون بدتره از ضربه‌ی شمشیر
خارجی میگن بهشون برای تحقیر
توو غل و زنجیر
حسین رو نیزه هم غیوره روی زینب
قرآن میخونه حفظ شه آبروی زینب
کسی نمیدونه که زینب چی کشیده
تشویق قاری و با سنگ (کسی ندیده) ۳

*برای استفاده غیر از ایام هفت امام مادحین بزرگوار میتونن از کلمه‌ی «چند روزه» به جای «هفت روزه» استفاده کنن

  • چهارشنبه
  • 26
  • مهر
  • 1402
  • ساعت
  • 14:03
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 عبدالله باقری

زمزمه ایام اسارت -(تو روی نیزه با دست بسته بُردنم پهلوی نیزه) * عبدالله باقری

90

زمزمه ایام اسارت -(تو روی نیزه با دست بسته بُردنم پهلوی نیزه) تو روی نیزه
با دست بسته بُردنم پهلوی نیزه
عمداً زدن زینب و رو به روی نیزه
تو روی نیزه
به زیر تازیونه‌ها دووم میارم
چشام و از نیزه‌‌ی تو بر نمیدارم
سر نیزه جای بوسه‌ی من و گرفته
حلقت بهم ریخته یه وقت (سرت نیفته) ۳

تنها نگارم
سرت شده رو نیزه ماه شب تارم
با بچه‌هات، ستاره‌ی دنباله دارم
تنها نگارم
یه عمر غم غربت نکرده بودم احساس
اما امان از روزای بدون عباس
پرده نشین بودیم یه روز، برادر من!
حالا به اسم ما رو صدا (میزنه دشمن) ۳

ای داد بیداد
دور میشم از کربلا و میگم به فریاد
بین تن و سرت چقدر فاصله افتاد
ای داد بیداد
الهی خواهرت از این غصه بمیره
سرت رو نیزه و تنت بین حصیره
از روی نی هوام و داشته باش برادر
سایه‌ت رو کم نکن داداش (از سر خواهر) ۳

  • چهارشنبه
  • 26
  • مهر
  • 1402
  • ساعت
  • 14:04
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد