کاروان اسرا

مرتب سازی براساس

حضرت زینب،ای نور محض -(خورشید و کهکشان شده حیران معجرت ) * حامد آقایی

769

حضرت زینب،ای نور محض -(خورشید و کهکشان شده حیران معجرت ) خورشید و کهکشان شده حیران معجرت
ای نور محض یاور تو هست داورت
وقتی که مو به مو به علی مو نمیزنی
باید شویم لشگری از جَون و قنبرت
هر وقت پای درس علی ما رسیده ایم
انگار می رسد دل ما تا به محضرت
اعجاز خطبهٔ تو چو آغاز می شود
حس میکند عدو به رگش برقِ خنجرت
تا حال کس ندیده تو را قد خمیده ، آه
تا حال کس ندیده تو را بی برادرت
«روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار»
خون‌ گریه کرد محمل از آن ضربه سرت
حال غم تو را فقط حس کرده فاطمه
میزد چو دست و پا جگرت در برابرت

  • سه شنبه
  • 3
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 09:47
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 مرتضی محمودپور

یازینب -(عقلیه‌ی بنی هاشم حضرت زینب کبری س) * مرتضی محمودپور

757

یازینب -(عقلیه‌ی بنی هاشم حضرت زینب کبری س) قسمتی از مثنوی

حضرت زینب(س)

دختر زهرا و حیدر زینبم

زینت ساقی و کوثر زینبم

یک نخی از چادرم حبل المتین

آب سقاخانه‌ام ماء معین

من همان سر نهان عفتم

ذوالفقار در نیام غیرتم

سر معراج نبی چون مادرم

راز دار و سر به مهر حیدرم

هستی از پیدایش زهرا بود

جلوه دین از شکوه ما بود

دختر بیت ولایت زینبم

دختر شیر شجاعت زینبم

...........

زینبم من یادگار حیدرم

لوح و کرسی و قلم را لنگرم

دست زهرا مهد جنبانم شده

هستی عالم به فرمانم شده

گشته آعوش نبوت جای من

بای بسم الله شد بابای من

در شجاعت من علی را مظهرم

زینبم اما حسین دیگرم

دست من دست خدای داور است

باب من ساقی و مامم کوثر است

مادرم خورشید و

  • پنج شنبه
  • 5
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 00:10
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب

السلام_علی_اهلبیت_النبوت -(زیر پای لشکری از تیرها و نیزه ها) * عالیه رجبی

777

السلام_علی_اهلبیت_النبوت -(زیر پای لشکری از تیرها و نیزه ها) زیر پای لشکری از تیرها و نیزه ها
بارها برداشته خورشید زخم و ماه، زخم
مانده در تاریخ ننگ آمیز کوفه،پیکرِ
میهمانی باهزارو نهصد وپنجاه ،زخم
بغضها راه نفس را سخت میگیرد اگر
سینه ای را کرده باشد شعله های آه،زخم
پای خسته، در میان بند،فکرش رابکن
حال با خار مغیلان هم شود همراه،زخم
این خمیده راه رفتنها دلیلش منطقی ست
گاه بادردش قدی را میکند کوتاه،زخم
میبرد شب روی دستانش سر خورشید را
در فلق جا میگذارد پیکر خورشید را
یک بیابان زخم در راهست وباخود میکشد
روی خارستانی از غم دختر خورشید را
کاروان خسته ای بر شانه هایش میبرد
بار سنگین قیام باور خورشید را
سنگهای جهل کوفه کی تحمل میکند؟
روی بام نی طلوع دیگر خورش

  • جمعه
  • 6
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 12:49
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

یا زینب کبری ادرکنی -(در منقبت عقیله‌ی بنی‌هاشم) * مرتضی محمودپور

846

یا زینب کبری ادرکنی -(در منقبت عقیله‌ی بنی‌هاشم) ◾در منقبت حضرت زینب(س)

در بزم قرب نقطه‌ی آغاز زینب است

قدیسه‌ای که میکند اعجاز زینب است

تا قرب منزلت پر پرواز زینب است

در کائنات محرم هر راز زینب است

در پیش چشم‌خلق سرافراز زینب است

لاهوتیان به مدح و ثنای تو روز و شب

ناسوتیان تمام قد بفدای تو روز و شب

قدوسیان به پای توافتاده روز و شب

بشنیده‌ نای نی ز نوای تو روز و شب

گویند این ملیکه‌ی دمساز زینب است

بار امانتی که بدوشت کشیده‌ایی

بس ناسزا و زخم زبانها شنیده‌ایی

هیجده سر بریده به نی تا که دیده‌ایی

سر را شکسته‌ای و گریبان دریده‌ایی

دیدند مرغ‌عشق‌قافیه پرداز زینب است

ذکر لبت همیشه حبیبی حسین بود

جام جهان نمای تو نور دوعین بود

سرم

  • یکشنبه
  • 8
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 23:10
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب

زبان حال حضرت زینب(س) -(به روی نیزه دلواپس؛ میایی پا به پایِ من) * مرضیه عاطفی

1213
2

زبان حال حضرت زینب(س) -(به روی نیزه دلواپس؛ میایی پا به پایِ من) به روی نیزه دلواپس؛ میایی پا به پایِ من
فدایِ چشم های تو! نکن گریه برایِ من
برای اولین بار است بی تو میروم جایی
اگر منزل به منزل میشود غم آشنایِ من
نشسته بر دلم داغت، شده از آهِ پی در پی؛
شبیه خیمه های سوخته، حال و هوایِ من
به دستِ ساربان هر لحظه می بینم عقیقت را
همان که بارها با آن اجابت شد دعایِ من
نمی گوید کسی در قافله پیش ِ رباب از آب
ولیکن حرمله(لع) لاجرعه می نوشد! خدایِ من...
دلم خون است امّا خنجرش را شمر(لع) آورده
تمام ِ راه را با خنده، پیش چشم هایِ من
سپر بودم برای او، زمین خوردم! به جبرانش...
رقیه(س) آمد و با گریه فوراً شد عصایِ من
بیا دورم کن از اینجا، میان خیلِ نامحرم؛
سرِ بازار، در

  • سه شنبه
  • 17
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 19:05
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 حسن لطفی

از‌ زبان حضرت زینب سلام الله به امام حسین علیه‌السلام -(پس ازتوآب اگرخوردم ازاین چشمان ترخوردم) * حسن لطفی

1012

از‌ زبان حضرت زینب سلام الله به امام حسین علیه‌السلام -(پس ازتوآب اگرخوردم ازاین چشمان ترخوردم) خدا کُنَد زِ لبت یک سلام هم باشد
وَ سایه‌ات به سرم مُستدام هم باشد
بریز گیسویِ خود را به شانه‌های نسیم
که خوشتر است که ماهم تمام هم باشد
کم است اینهمه دشنام‌های طولانی
که کوچه کوچه نگاهِ حرام هم باشد
گذشتن از گذرِ تنگِ کوچه‌ها سخت است
و سخت تر که در آن ازدحام هم باشد
فقط نه اینکه پُر از آشناست هر طرفم
کنیزِ خانه‌ی‌مان رویِ بام هم باشد
شبِ گذشته یتیمت به ضربِ زجر آمد
بلورِ خورده تَرَک بی دوام هم باشد
چه حال می‌شوی آن لحظه‌ای که تنهایی
اگر که با تو سنان هم کلام هم باشد
خدا کُنَد سرِ طفلت نیاُفتد از نیزه
خدا کُنَد که سرش تا به شام هم باشد
لباس کهنه‌ی خود را برایم آوردند
میانِ کوفه کمی احترام هم ب

  • پنج شنبه
  • 19
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 18:43
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محسن صرامی

ورود به کربلا -(دلش گرفت رقیه به کربلا نرسیده) * محسن صرامی

598
2

ورود به کربلا -(دلش گرفت رقیه به کربلا نرسیده) دلش گرفت رقیه به کربلا نرسیده
خبر رسید به گوشش برو،نیا نرسیده

دلش به هول و ولا بود،فقط به خاطر بابا
وزید باد عجیبی به نینوا نرسیده

غبار آمد و قدری نشست بر رخ بابا
شکست بغض گلویش به حرف با نرسیده

بغل گرفت علی را رباب خیره به هر دو
رسید بوی جدائی شب بلا نرسیده

کمی دو پلک رقیه به خواب ناز فرو رفت
شهید دید عزیزان دوتا دوتا نرسیده

به خواب دید که باید به خواب بیند عمو را
غروب بود و صدای عمو چرا نرسیده

چه میهمانی تلخی،چه میزبان عجیبی
مگر که نامه از این ها به دست ما نرسیده

  • شنبه
  • 20
  • بهمن
  • 1397
  • ساعت
  • 21:39
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

خروج از مدینه -(ای مدینه گریه کن آل پیمبر می رود ) * علی شهودی

554

خروج از مدینه -(ای مدینه گریه کن آل  پیمبر می رود ) ای مدینه گریه کن آل پیمبر می رود
گوییا از آسمان مهر منور می رود

می رود خورشید عالمتاب شاه مشرقین
ازقفایش کاروان ماه و اختر می رود

از سر قبر پیمبر، پاره ی قلب رسول
اشگ خون می ریزد وبادیده ترمی رود

می کندبامادرخوددردل امشب حسین
صبح می گرددجدا ازقبرمادر می رود

می شوند امشب جدا از محضر ام البنین
حضرت عباس و عبدالله و جعفر می رود

با برادر بسته پیمان زینب بیدار دل
می شود امشب جدا از یاروهمسر می رود

گرمی عشق است و از بس جذبه دارد زاشتیاق
اصغر ششماهه درآغوش مادر می رود

کس نمی ماندبجاجزحضرت صغری که او
چشم گریانش بدنبال برادر می رود

این حسین است و شهادت پیشتاز مرکبش
بهر استیلای آیین پیمبر می رود

  • یکشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1398
  • ساعت
  • 10:51
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

خروج از مدینه -(از مدینه رو به سوی نینوا خواهم نمود) *مرحوم آذر خراسانی

604

خروج از مدینه -(از مدینه رو به سوی نینوا خواهم نمود) از مدینه رو به سوی نینوا خواهم نمود
کربلا را در حقیقت کربلا خواهم نمود

از جوار جدّ و مادر، از دیار خویشتن
رو به سوی نینوا با صد نوا خواهم نمود

کوس ظلم آل سفیان سر زده بر بام چرخ
من ز مظلومی، فلک را پر صدا خواهم نمود

خلق را تبلیغ بی دینی ز دین بیگانه کرد
با مرام دین، جهان را آشنا خواهم نمود

باطل از تدلیس شیطانی به حق آمیخته
حقّ و باطل را ز یک‌دیگر جدا خواهم نمود

پیشۀ من امر بر معروف و نهی از منکر است
در چنین ره، من به جدّم اقتدا خواهم نمود

خلق اگر یاری کنندم، دین حق احیا شود
ورنه من خود را به راه دین، فدا خواهم نمود

من ولیّ کبریایم؛ امر، امر کبریا است
سر به کف، اجرای امر کبریا خواهم نمود

  • یکشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1398
  • ساعت
  • 10:58
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شوق رسیدن -(حال ما در غم عظمای تو دیدن دارد) *سید محمدرضا شرافت

910

شوق رسیدن -(حال ما در غم عظمای تو دیدن دارد) حال ما در غم عظمای تو دیدن دارد
در غمِ تشنگی‌ات اشک چکیدن دارد

تو بخوان باز بخوان باز که از لب‌هایت
صوت قرآن به روی نیزه شنیدن دارد

چقدر بوی دل و موی پریشان آورد
از سر نیزه نسیمی که وزیدن دارد

خیزران بر لب تو می‌زند آتش بر دل
می‌کشم آه که این آه کشیدن دارد

گاه گاه از دل آشفتۀ خود می‌پرسم
غنچه‌ای خشک که پرپر شده، چیدن دارد؟

عید قربان شده و نوبت تو شد اما
خنجر این بار چرا قصد بریدن دارد؟

کاروان تو کجا و من خسته اما
دل من هم به خدا شوق رسیدن دارد

  • جمعه
  • 6
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 18:50
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

متن شعر حضرت رباب علیهاالسلام کاروان اُسرا -(بعد از آن غروب تلخ، جان زخمی رباب) * مجتبی احمدی

632

متن شعر حضرت رباب علیهاالسلام کاروان اُسرا -(بعد از آن غروب تلخ، جان زخمی رباب) بعد از آن غروب تلخ، جان زخمی رباب
بی‌تو خو گرفته با زخمه‌های آفتاب

تا همیشه تا ابد، یاد من نمی‌رود
بر سرم دمی که گشت هفت آسمان خراب...

هفت آسمان درنگ، مات این دو سوی جنگ
این غریب بی‌سپاه، و آن سپاه بی‌حساب

هفت آسمان عطش، دست مشک‌ها تهی
پای گاهواره‌ای، یک نفر در التهاب

هفت آسمان سکوت، وین صدای پر طنین
مادری که «لای لای»، کودکی که «آب آب»...

هفت آسمان سوال؛ حرف حق و هلهله؟!
آی تیر حرمله! وای، وای از این جواب!...

هفت آسمان خروش، اشک زن چه بی‌درنگ
می‌رود به کارزار، مرد او چه باشتاب...

آن طرف به سوی او، سنگ می‌زند عدو
این طرف به روی خویش، چنگ می‌زند رباب

گوشه‌گوشه خاک و خون، چشمه‌چشمه خون و

  • سه شنبه
  • 10
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 11:59
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 میثم مومنی نژاد

شعر مرثیه خروج کاروان از مدینه -(اجل چون سایه‌ای دور و برش بود) * میثم مومنی نژاد

486
1

شعر مرثیه خروج کاروان از مدینه -(اجل چون سایه‌ای دور و برش بود) اجل چون سایه‌ای دور و برش بود
و شمشیر بلا روی سرش بود
شبانه از مدینه رفت بیرون
شبانه رفتن ارث مادرش بود

  • جمعه
  • 3
  • خرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 16:54
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر غزل حضرت زینب علیهاالسلام کاروان اُسرا -(ای آفتاب! ماه شبستان کیستی؟) * مهدی جهاندار

681

شعر غزل حضرت زینب علیهاالسلام کاروان اُسرا -(ای آفتاب! ماه شبستان کیستی؟) ای آفتاب! ماه شبستان کیستی؟
چادرنشینِ ظهر بیابان کیستی؟

دلواپس لبان ترک‌خوردهٔ که‌ای؟
چشم انتظار ساقیِ عطشان کیستی؟

امشب خراب یک دو نماز نشسته‌ای
فردا شب از خرابه‌نشینان کیستی؟

وقت وداعِ ساحل و دریا حکایتی‌ست
آرامش تلاطم طوفان کیستی؟

عالم تمام بی‌سر و سامان زینبند
جان حسین! بی‌سر و سامان کیستی؟

  • پنج شنبه
  • 6
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 11:11
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

متن شعر اسارت اهل بیت سبک سنتی زنجیر زنی محرم 98 -(ای سرت بر نی سایبان من – کن تکلم ای مهربان من) *حاج محمد نعیمی

94

متن شعر اسارت اهل بیت  سبک سنتی زنجیر زنی محرم 98 -(ای سرت بر نی سایبان من – کن تکلم ای مهربان من) ای سرت بر نی سایبان من – کن تکلم ای مهربان من
لب گشا ای ماه زینب – ای چراغ راه زینب
ای برادر ای حسین جان
****
تو بیا ینشین روی دامانم – بر گل رویت بوسه بنشانم
لب گشا ای ماه زینب – ای چراغ راه زینب
ای برادر ای حسین جان
****
از جبین تو خون شده جاری – کو علمدارت تا کند یاری
لب گشا ای ماه زینب – ای چراغ راه زینب
ای برادر ای حسین جان
****
تو سرت کرده روی نی منزل – من زدم سر بر چوبه¬ی محمل
لب گشا ای ماه زینب – ای چراغ راه زینب
ای برادر ای حسین جان
****
با لب خشک و صوت قرآنت – ده تسلا بر این یتیمانت
لب گشا ای ماه زینب – ای چراغ راه زینب
ای برادر ای حسین جان
****
بر لبت دشمن خیزران می زد – شعله بر جان

  • شنبه
  • 2
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 11:37
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 بهمن عظیمی

متن شعر صفر 98اسارت -(برخیز و ببین برادر) * بهمن عظیمی

11

متن شعر صفر 98اسارت -(برخیز و ببین برادر) برخیز و ببین برادر
داغ تو با دل خواهرت چه¬ها کرد
از عمرش، خیری نبیند
هر کسی که از تو زینب را جدا کرد
وای، شد پس از تو نگارم ـ غرق خون چشم زارم
وای، مانده¬ام بین دشمن ـ یار و یاور ندارم
سالار زینب
از یادم نرفته هرگز
می¬زدی تو دست و پا به زیر خنجر
شمر دون، میان گودال
می¬بُرید تشنه لب از حسین من سر
وای، تن به نیزه سپردی ـ چقدر نیزه خوردی
وای، رفتی و خواهرت را ـ همره خود نبردی
سالار زینب
بر روی نیزه¬ی دشمن
سر تو چه خوش نشسته ای امیدم
از روی نیزه نظر کن
که چگونه از غم تو من خمیدم
وای، مُردم از ماتم تو ـ کرده پیرم غم تو
وای، نگذارم بیفتد ـ بر زمین پرچم تو
سالار زینب
هرگز باورم نمی¬شد
که بدون تو دمی

  • یکشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 20:18
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 بهمن عظیمی

متن شعر صفر98اسارت -(بعد از تو، سالار زینب) * بهمن عظیمی

8

متن شعر صفر98اسارت -(بعد از تو، سالار زینب) بعد از تو، سالار زینب
غرق خون شد دل محزون و غمینم
می¬سوزم، هر شب و هر روز
از غم تو ای مه نیزه نشینم
وای؛ از غمت در عذابم ـ دوریت برده تابم
وای؛ یک سر از نی فتاده ـ نگران ربابم
سالار زینب
رأس تو به روی نیزه
من به دنبال سرت منزل به منزل
بر روی منبر نیزه
صوت قرآن تو برده از دلم دل
وای؛ داغ تو صبر من برد ـ زینب از غصه افسرد
وای؛ آتشم زدهمان سنگ ـ که به کنج لبت خورد
سالار زینب
بنما یک دعا بمیرم
بی تو دیگر زنده ماندنم چه حاصل
تا دیدم سرت به نیزه
سر شکستم از غمت به چوب محمل
وای؛ تو و نیزه سواری ـ من و اندوه و زاری
وای؛ بنگر همچو عباس ـ اشک من گشته جاری
سالار زینب
از یادم نرفته هرگز
در میان قتلگه تنت

  • یکشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 20:19
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 امیرحسین سلطانی

دوبند سبک زمینه ایام اسارت آل الله زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها -(تو رفتی و من از فراقت شدم پیر) * امیرحسین سلطانی

609

دوبند سبک زمینه ایام اسارت آل الله زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها -(تو رفتی و من از فراقت شدم پیر) بند اول

تو رفتی و من از فراقت شدم پیر
به روی نی آن راس تو کرده تغییر

تو رفتی و بعدِ تو من زنده ماندم
چه گویم از این کار دنیا و تقدیر

منم خواهر تو/که با تو در این ساربانم
منم خواهر تو/که از داغ تو قد کمانم
منم خواهر تو/که بردی تو تاب و توانم

(ای ماه من،بر روی نی،رفتی چرا
سالار من،شکستی تو،قلب مرا)

واویلتا

بند دوم

هلال من ای ماه نیزه نشینم
چگونه تو را بر سر نی ببینم

کجایی که دستت گذاری به قلبم
که راس تو را بر سر نی نبینم

کجایی برادر/که طاقت ندارد دل من
کجایی برادر/که دوری تو مشکل من
کجایی برادر/سر تو شده قاتل من

(ای ساربان،آهسته ران،گم کردم جان
چون میروی،دل میبری و دل ستان)

واویلتا

  • یکشنبه
  • 24
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 12:18
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 امیرحسین سلطانی

سبک زمینه یا شور ایام اسارت آل الله مصیبت حضرت زینب سلام الله علیها -(درد اسارت،رو چاره ای نیست) * امیرحسین سلطانی

663

سبک زمینه یا شور ایام اسارت آل الله مصیبت حضرت زینب سلام الله علیها -(درد اسارت،رو چاره ای نیست) بند اول

درد اسارت،رو چاره ای نیست
داغ فراقت،رو مرهمی نیست
از خطبه ی من،فهمیده دشمن
مصیبت تو،غم کمی نیست

کرب و بلا دیدم_کوفه جفا دیدم
بریده رأست رو_رو نیزه ها دیدم
ولی میخونم،لا رایت الا جمیلا

(لا رایت الا جمیلا)

بند دوم

رو نی سرت رو،شکسته دیدم
به چوب محمل،زدم سرم رو
میدم سرم رو،ولی نمیدم
حتی یه نخ از،این معجرم رو

رو نی قمر دیدم_با چشم تر دیدم
خودم تو کربلا_داغ پسر دیدم
ولی میخونم،لا رایت الا جمیلا

(لا رایت الا جمیلا)

بند سوم

دیدم که خونی،شده لب تو
نشد بشورم،لبت رو با اشک
تو گفتی آروم،باشم حالا من
دارم میریزم،چه بی صدا اشک

تو معبرا دیدم_سرت رو تا دیدم
افتاده از رو نی_به زیر پا دیدم
و

  • یکشنبه
  • 24
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 12:19
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 حسین رئوفی

مصیبت داغ اسارت -(یوسف سر نی بر سر بازار کتک خورد ) * حسین رئوفی

1668
1

مصیبت داغ اسارت  -(یوسف سر نی بر سر بازار کتک خورد ) یوسف سر نی بر سر بازار کتک خورد
هر کس که ز جان بود خریدار کتک خورد

یک زینب و یک قافله بیمار و عزادار
بیمار و پرستار و عزادار کتک خورد

طفلی که یتیم است و صغیر است و اسیر است
صد بار پدر گفت و هر بار کتک خورد

سخت است به زینب به خدا روزه ی نذرش
چون جای غذا لحظه ی افطار کتک خورد

بر دخترکی بود سپر تا که نترسد
دشمن زد و انگار نه انگار کتک خورد

یک شیر زن از دامن عصمت و طهارت
از پیر زن رذل و خطاکار کتک خورد

جا دارد از این غصه "رئوفی" بدهد جان
ناموس علی ، زار در انظار کتک خورد

  • پنج شنبه
  • 28
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 11:43
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محمود اسدی

(نوحه)یا اخا،زینبت ز غصه از پا فتاد * محمود اسدی

707

(نوحه)یا اخا،زینبت ز غصه از پا فتاد یا اخا،زینبت ز غصه از پا فتاد
خواهر تو کجا و بزم ابن زیاد
دل به تاب و تب است
روز من چون شب است
واحسینا
کوفیان بی مروت اند و پست و بدند
تازیانه به صورت ربابت زدند
قدکمانم حسین
نیمه جانم حسین
واحسینا

  • یکشنبه
  • 7
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 19:03
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

بازار کوفه....(آسمان تیره شد و من ماه را گم کرده‌ام) * مرتضی محمودپور

779
-1

بازار کوفه....(آسمان تیره شد و من ماه را گم کرده‌ام) ◾غزل روضه

آسمان تیره شد و من ماه را گم کرده‌ام
در مسیر سینه‌ از غم آه را گم کرده‌ام

کودکی از ناقه افتاد و نفهمیدم چه شد
دختری میگفت بابا راه را گم کرده‌ام

نیزه اِستاد و همه گفتند سِّری در قفا است
در هیاهوی زمان من شاه را گم کرده‌ام

سرشماری کرده‌اند و کودکی افتاده بود
هول کردم شاهد دلخواه را گم کرده‌ام

گفته بودند یوسفم را گرگهایی خورده‌اند
در بیابان زین خبر من چاه را گم کرده‌ام

  • دوشنبه
  • 17
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 22:30
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب

روز یازدهم،روضه خروج از کربلا -(با صد هزار آه خداحافظت حسین!) *

606

روز یازدهم،روضه خروج از کربلا -(با صد هزار آه خداحافظت حسین!) با صد هزار آه خداحافظت حسین!
تنها امیر و شاه خداحافظت حسین!

خورشید من که روی زمین غرق خون شدی
در این شب سیاه، خداحافظت حسین!

کانون اتصال مدار ستاره ها!
ای پاره پاره ماه خداحافظت حسین!

جان در تنش نبود و به خطی ز خون نوشت
بر خاک قتلگاه، خداحافظت حسین!

بعد از تو من پناه ندارم؛ برادرم!
تنها پناهگاه خداحافظت حسین!

در راه شام و کوفه علمدار تو منم
ای شاه بی سپاه خداحافظت حسین!

از پا فتاد زینب و از حال رفت و گفت
با آخرین نگاه: خداحافظت حسین!

" چون چاره نیست می روم و میگذارمت "
تنهای بی پناه خداحافظت حسین!

شرمنده ایم از اینکه جسورانه گفته ایم
با فعل هر گناه: خداحافظت حسین!

  • دوشنبه
  • 18
  • اسفند
  • 1399
  • ساعت
  • 23:11
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 سیدبشیر حسینی میانجی

کوچ از کربلا -(آمد صدا ز پیکر بی سر سفر بخیر) * سیدبشیر حسینی میانجی

328

کوچ از کربلا -(آمد صدا ز پیکر بی سر سفر بخیر) آمد صدا ز پیکر بی سر سفر بخیر
ای خواهر ای عزیزِ برادر! سفر بخیر

اینک که می روی، به خدا می سپارمت
همراه با عدوی ستمگر سفر بخیر

بر کاروان غمزده هستی مدیر غم
ای پاسبان آل پیمبر! سفر بخیر

در راه می شود جرس کاروانِ تو
آه و نوای مادر اصغر، سفر بخیر

در پیش اهرمن تو چو سنگ صبور باش
ای بر پدر تو زینت و زیور! سفر بخیر

بر شهر کوفه می روی و شهر شامِ شوم
بهر تو می شوند مسخّر، سفر بخیر

تفسیر کن قیام مرا در اسارتت
با خطبه ات چو خطبه ی حیدر، سفر بخیر

گل های باغ فاطمه را باغبان تویی
ای بهر من تو خواهر و مادر! سفر بخیر

بر زیر پای خویش نگاهی کنید، چون
افتاده لاله های معطّر، سفر بخیر

من که ندارم آب بپاشم پیِ شما
ای آیه های سوره ی کوثر! سفر بخیر

گر آب نیز داشته باشم، خجالتم
یک دم نظر کنید به پیکر، سفر بخیر

شب ساربان بُریده دو دست مرا ز تن
گویم به جای آب، مکرّر سفر بخیر

هفده سرِ مطهّر ما همره شماست
بنگر به اختران منوّر سفر بخیر

مگذار این رقیّه ی من خونجگر شود
سخت است چون یتیمیِ دختر، سفر بخیر

مگذار تازیانه و سیلی زند عدو
بر خواهر عزیزه ی اکبر، سفر بخیر

ویرانه را به اشک دل آباد می کند
این دختر سه ساله و مضطر، سفر بخیر

با کاروان عشق، «بشیر»ا! سفر نما
بر آن بهشت پاک و مطهّر، سفر بخیر

  • چهارشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1400
  • ساعت
  • 19:15
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 سیدبشیر حسینی میانجی

غزل کاروانِ بی حسین (ع) -(نیست گلزار جهان بر دیده زیبا بی حسین) * سیدبشیر حسینی میانجی

311

غزل کاروانِ بی حسین (ع) -(نیست گلزار جهان بر دیده زیبا بی حسین) نیست گلزار جهان بر دیده زیبا بی حسین
دوزخ درد است آری دارِ دنیا بی حسین
دوست دارم ابرسا بر باغ غم ریزم گهر
تا شود مجموعه ی اشکم چو دریا بی حسین
کاروان غم مجسّم گشته در چشمانِ دل
آمدند آخر به نزد شهر طاها بی حسین
یوسف غمدیده ی آل نبی گفتا: بشیر!
شاعری مثل پدر بر آل زهرا بی حسین
وقت آن شد باخبر گردند از احوال ما
خیز اینک پرچم غم کن مهیّا بی حسین
در کنار قبر پیغمبر بگو با اهل شهر
زینب و سجّاد می آیند امّا بی حسین
شد بشیر از معنیِ نامش خجل با این خبر
وارد شهر رسول الله شد تا، بی حسین
پرچم غم را گشود و شعر ماتم را سرود
شهر شد ماتم سرا، شد حشر برپا بی حسین
با جماعت گفت: ای اهل مدینه بعد از این
عاشقان را جای ماندن نیست اینجا بی حسین
منتظر دیگر نماند حضرت امّ البنین
چون نیامد بر وطن لب تشنه سقّا بی حسین
نه رقیّه آمد و نه اکبر و نه اصغرش
چون نمی شد کلمه ی عشّاق معنا بی حسین
با بشیرِ کاروان غم «بشیر»ا کن نوا
نوحه ی ماتم بخوان در کوه و صحرا بی حسین

  • چهارشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1400
  • ساعت
  • 19:25
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

بازار کوفه در رثای حضرت زینب(س)(زینب ای دختر کبری علی) * مرتضی محمودپور

479
-1

بازار کوفه در رثای حضرت زینب(س)(زینب ای دختر کبری علی) ◾در منقبت حضرت
◾عقیله ی بنی هاشم(س)

زینب ای دختر کبری علی
ای تو نوری ز تجلای علی
تالی و ثانی زهرای علی
پای رفتار تو امضای علی
تویی اسطوره ی هر رنج و بلا
تویی آن شیر زن کرببلا

قدگردون به مقامت خم شد
دستبوست بخدا خاتم شد
مات و مبهوت تو صدآدم شد
روشن از نور رخت عالم شد
ای بقربان تو صدها مریم
اشک چشم تو به مثل زمزم

شجر از نور ثمر میآید
صدفی هست گوهر میاید
سوز دلها ز سحر میآید
ما رَاَیتُ ز تو بر میآید
توشدی اسوه ی عالم زینب
توشدی ریشه ی هرغم زینب

تو به ساقی شده ساغر زینب
فاطمه هستی و حیدر زینب
به اسیران شده رهبر زینب
تو امامی و پیمبر زینب
تو تجلای همه آل کسا
دین ز توحید توگشته برپا

صبر و ایثار اسیر تو شدند
واژگان نیزه و تیر تو شدند
حیدریون همه پیر تو شدند
عاشقان جمله اجیر تو شدند
سرشکستی سرشکسته نشدی
در ره عشق تو خسته نشدی

  • پنج شنبه
  • 4
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 15:35
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب

کوج از کربلا -(چون کاروانِ دشت بلا رو به شام کرد) *حجة الاسلام نیر تبریزی

370

کوج از کربلا -(چون کاروانِ دشت بلا رو به شام کرد) چون کاروانِ دشتِ بلا، رو به شام کرد
صبحِ امید اهل حرم، رو به شام کرد

قوم یهود از پی تأیید کیش خویش
سجّاد را به بستن دست، اهتمام کرد

چرخ دنی نگر که به کام سگانِ دون
لب‌تشنه آهوانِ حرم را به دام کرد

خاصان سایه‌پرورِ سبط رسول را
خورشید‌وار، جلوه‌گرِ بزمِ عام کرد

آلِ زیاد را به سراپرده داد جای
سبط رسول را شرر اندر خیام کرد

گسترد بر یزید لعین، بستر حریر
بالینِ سیّد حرم از خشتِ خام کرد

بیدار کرد، فتنه‌ی خوابیده در جهان
تا خواب را به دیده‌ء زینب، حرام کرد

(نیر) شرر به خرمن اهل جفا فکنْد
از آتشی که تعبیه اندر کلام کرد

  • پنج شنبه
  • 11
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 13:41
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

کاروان اسرا -(دست و پا زخمی از تب زنجیر) * محمد حبیب زاده

1208

کاروان اسرا -(دست و پا زخمی از تب زنجیر) دست و پا زخمی از تب زنجیر
همگی زخم خورده از شمشیر

کینه ای های شام می رقصند
جلوی کاروان زهی تقدیر

حرمت یاس های قرآنی
می‌شود زیر پایشان تفسیر

در پی معجرند و نامحرم
می کند هُو به نیت تحقیر

دختر مرتضی علی تنها
می‌شود پای بچه ها درگیر

بچه هایی که زخمی از عشقند
هی لگد می خورند بی تقصیر

اسرا می رسند تا شام و
متهم می شوند بر تکفیر

دل شکستند سنگ شامی ها
چه نکردند این حرامی ها...

  • یکشنبه
  • 28
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 14:58
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 حسن کردی

اسارت حضرت زینب(س) -( ای ماه سرخ نیزه ها،سالار زینب ) * حسن کردی

400

اسارت حضرت زینب(س) -( ای ماه سرخ نیزه ها،سالار زینب ) ای ماه سرخ نیزه ها،سالار زینب
قرآن بخوان ای کعبه ی سیار زینب

ابروی تو از سنگ باران در امان نیست
شیب الخضیبی همچنان دلدار زینب

تا چشم در چشمت شدم تو چشم بستی
از شرم حال کوچه و بازار زینب

این روزها دور و برم پر از حرامی ست

دیدی کجا افتاده آخر کار زینب
من رمیِ شیطان می کنم با دست بسته

تکرار زهرا می شود پیکار زینب
شرط مواسات است اینجا سرشکستن

  • یکشنبه
  • 23
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 11:30
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

اسارت حضرت زینب(س) -( دید با چشم خود چهل منزل، اشکِ پنهانِ چشم زینب(س) را) * مرضیه عاطفی

120

اسارت حضرت زینب(س) -( دید با چشم خود چهل منزل، اشکِ پنهانِ چشم زینب(س) را) دید با چشم خود چهل منزل، اشکِ پنهانِ چشم زینب(س) را
کاروانی که با خودش می بُرد، تشنگی را و خشکیِ لب را

دست و پاها اسیر سلسله بود، شمرِ ملعون امیرِ قافله بود
یک علی(ع) مانده بود غرق غضب! چه کند غیرتِ لبالب را؟!

بچّه ها خسته، پابرهنه، نحیف! زخم شد دستهای کوچکشان
بسکه بر خارها زمین خوردند، گریه کردند تا سحر شب را

روی هر نیزه یک سرِ مظلوم، قاتل جانِ کاروان می شد
تا که با خود تکان تکان میداد، باد موهای نامرتّب را

ناقه ها در کمالِ عریانی، بی کجاوه بدون محمل بود
ساربان ها مقابل نیزه، آب دادند هر چه مرکب را

خسته از راه آمدند امّا، دورشان ازدحام و هلهله بود
همۂ شهر را خبر کردند، تا تماشا کنند زینب(س) را!

  • یکشنبه
  • 23
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 11:31
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

اسارت حضرت زینب(س) -( تا که اشکت ز دوچشم ترت افتاد زمین) * علی اصغر رفیعی

232

اسارت حضرت زینب(س) -( تا که اشکت ز دوچشم ترت افتاد زمین) تا که اشکت ز دوچشم ترت افتاد زمین
کوفیان سنگ زدند و سرت افتاد زمین

مَلَأِ عام همه دورو برم خندیدند
تاکه از ضرب لگد خواهرت افتاد زمین

به روی ناقه نگاهش به عموجانش بود
که ز سیلیِ عدو دخترت افتاد زمین

کربلا نیزهٔ اغیار امانِ تو برید
یاد دارم که چطور پیکرت افتاد زمین

ته گودال به چَشم خودم آنجا دیدم
قاتلت تیغ کشید مادرت افتاد زمین

از همان لحظه اسارت نقشهٔ دشمن شد
که برِ علقمه آب آورت افتاد زمین

  • یکشنبه
  • 23
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 11:33
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد