سایر اشعار محرم و صفر

مرتب سازی براساس

حضرت زینب(س)-وفات -( هر جا که روضه ایست به پا باورت شود ) * مهدی مقیمی

1171

حضرت زینب(س)-وفات -( هر جا که روضه ایست به پا باورت شود ) هر جا که روضه ایست به پا باورت شود

بی تاب تر ز هر دل بی تاب زینب است

اصلاً خدا گواست که در سال شصت و یک

بنیانگذار روضۀ ارباب زینب است

معلوم بود موقع رفتن ز چشمهاش

در سینه رازهای عجیبی نهفته داشت

این روضه های عام که مردُم شنیده اند

صدها نمونه سخت ترش را نگفته داشت

از قطعه ای ز پیرهنی کهنه حرف داشت

با یک سند که بود به مشتی گره شده

از پیکری که طبق روایت مشبک است

از ضربه های تیغ ، شبیه زره شده

تا لحظه های آخر عمرش عجیب بود

یک لحظه هم ز یاد حسینش جدا نشد

جایی نبود عمّۀ سادات رفته و

یک لحظه بعد روضه در آنجا به پا نشد

هر جا که رفت دختر حیدر تمام عمر

گریه برای حضرت شیب الخضیب کرد

بر

  • پنج شنبه
  • 15
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:49
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 حسن لطفی

حضرت زینب(س)-وفات -( این لحظه بدونِ سایه ات جانکاه است ) * حسن لطفی

842

حضرت زینب(س)-وفات -(  این لحظه بدونِ سایه ات جانکاه است ) این لحظه بدونِ سایه ات جانکاه است

باز آ و بگو که فاصله کوتاه است

هر چند تمامِ تَنِ من هم زخم است

کمتر زِ هزار و نُهصد و پنجاه است

***

بر سینه یِ خود پیرهن ات را دارم

بد جور هوای دیدنت را دارم

وا کن گره یِ مُشتِ مرا تا بینی

با خویش عقیقِ یمنت را دارم

***

گفتم که زِ ساربان پس اش می گیرم

یک روز نفس زنان پس اش می گیرم

گفتم که تقاصِ خونِ لبهایت را

در شام زِ خیزران پس اش می گیرم

شاعر : حسن لطفی

  • پنج شنبه
  • 15
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:50
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

امام زمان(عج)-مناجات-حضرت زینب(س)-وفات -( هی داد می زنیم که از تو نشانه نیست ) * محمد علی بیابانی

1100

امام زمان(عج)-مناجات-حضرت زینب(س)-وفات -( هی داد می زنیم که از تو نشانه نیست ) هی داد می زنیم که از تو نشانه نیست

یک روز می رسی تو و جای بهانه نیست

یا عرض حاجت است، و یا که شکایت است

آقا ببخش اگر غزلم عاشقانه نیست

خوشحالم از فراق تو شعری سرودم و

تاریخ ماندگاری آن جاودانه نیست

ما را به بام خود بنشان که بدون تو

در هیچ جا نشانه ای از آب و دانه نیست

گفتم بیا به خانه ی قلبم؛ تو آمدی...

تو آمدی ولی کسی انگار خانه نیست

با تیغ روزگار چه بهتر جدا شود

وقتی سرم طفیلی این آستانه نیست

عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان

دیگر زیاد بر لبمان این ترانه نیست

جز در غم کمان شدن عمه زینبت

خون اشک های جاری تو بی کرانه نیست

مرد از غم نمردن در ماتم حسین

بر پیکرش بگو که رد تازیانه نیست

  • پنج شنبه
  • 15
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:54
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 اسماعیل شبرنگ

حضرت سکینه(س) -( گوشه ای با دردهای خویش خلوت می کند ) * اسماعیل شبرنگ

983

حضرت سکینه(س) -(  گوشه ای با دردهای خویش خلوت می کند ) گوشه ای با دردهای خویش خلوت می کند

چشم هایش را انیس اشک غربت می کند

در خلال هق هق بی انتهای هر شبش

شرحه شرحه از غم دوری حکایت می کند

بانوی غم ها سکینه...یادگار کربلا

یک به یک ما را به بزم روضه دعوت می کند

درد دل هایی که در سینه برایش مانده را

باتمام عاشقان اشک قسمت می کند

عالم و آدم به هم می ریزد از فرط عزا

تا که خاتون حرم شرح مصیبت می کند

کودک شش ماهه ای در پیش چشمش جان سپرد

از سه شعبه زیر لب دائم شکایت می کند

مشک خالی...دست بی جان...از عمو دم می زند

از عموجانی که احساس خجالت می کند

بعد عباس بن حیدر...دشمنی ها جان گرفت

خیمه ها می مانَدو...دستی که غارت می کند

راوی روضه گریز روض

  • پنج شنبه
  • 15
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 06:01
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 یوسف رحیمی

حضرت سکینه(س) -( دلش را داد دست آسمان ها ) * یوسف رحیمی

878
2

حضرت سکینه(س) -(  دلش را داد دست آسمان ها ) دلش را داد دست آسمان ها

که نامش زنده مانده در زمان ها

بده یک جرعه از صبر سکینه

خداوندا به ما در امتحان ها

شاعر : یوسف رحیمی

  • پنج شنبه
  • 15
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 06:08
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 یوسف رحیمی

حضرت سکینه(س)-وفات -( در جمع ملائک مقرب هستی ) * یوسف رحیمی

1103

حضرت سکینه(س)-وفات -( در جمع ملائک مقرب هستی ) در جمع ملائک مقرب هستی

از روز ازل فاطمه مذهب هستی

شد محو جمال کبریایی جانت

محبوب دل حسین و زینب هستی

×××

ای دختر بی قرینه‌ی ثارالله

آرام و قرار سینه‌ی ثارالله

در صبر و شکوه و استقامت، یکتا

آئینه‌ی حق! سکینه‌ی ثارالله

×××

با ناله‌ی یا حسین بی تاب شدی

از داغ لب تشنه او آب شدی

با زمزمه های «... أو سَمِعتُم بِغَریب ...»

یک عمر تو روضه خوان ارباب شدی

×××

*. حضرت سکینه سلام الله علیها می فرماید:

(روز عاشورا) وقتی پیکر پدرم را در آغوش گرفتم،

از حلقوم بریده اش این ندا را شنیدم که می فرمود:

شیعتی ما ان شربتم ماء عذبٍ فاذکرونی

او سمعتم بغریبٍ او شهیدٍ فاندبونی

شیعیان من! هر زمان که آ

  • پنج شنبه
  • 15
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 06:18
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 میثم مومنی نژاد

جناب میثم تمار -( فرجام دل پریش را میدانست ) * میثم مومنی نژاد

1086
1

جناب میثم تمار -( فرجام  دل  پریش  را میدانست ) فرجام دل پریش را میدانست

خونخواری زخم نیش را میدانست

همسایه ی نخل ها که شد فهمیدند

او قصه ی مرگ خویش را میدانست

***

چون نخل ، در ایستادگی ، خفتن توست

دل مشتری شیوه ی در سفتن توست

هر چند رطب های تو شیرین باشد

شیرین تر از آن علی علی گفتن توست

***

آیینه اش از غبارها تار نبود

بر لوح دلش به غیر دلدار نبود

بر دار زبان او بریدند ولی

از گفتن عشق دست بردار نبود

***

هر چند بریده بار و برگت دیدند

آزرده ز شلاق تگرگت دیدند

با زمزمه ی "فمن یمت " ، " انت معی"

هر لحظه در آرزوی مرگت دیدند

***

۱_ امیرالمومنین فرمودند: فمن یمت یرنی...هر کس بمیرد مرا میبیند

۲_ امیرالمومنین خطاب به میثم تمار ف

  • پنج شنبه
  • 15
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 07:07
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

اصحاب امام حسین(ع(-جناب عابس بن شبیب -( "ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد" ) * احمد حسین پور علوی

933

اصحاب امام حسین(ع(-جناب عابس بن شبیب -(  "ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد" ) "ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد"

سفیدرویی عالم نصیب عابس شد

شجاع و پردل و جرأت، بلندبالا بود

همان که شیر سیاه سپاه مولا بود

دو شیر سرخ و سیاهند از که می خوانند

در آستانه میدان رجز که می خوانند

نوشت نام خودش را که در سپاه حسین

دخیل بست دلش را به بارگاه حسین

قسم به حضرت خورشید راه را بلدم

چراغ روی حسین است و راه، راه حسین

قسم به او که جان من از اوست خواهم مرد

به یک اشاره ابرو، به یک نگاه حسین

"حضور مجلس انس است و دوستان جمع اند"

به جان جون رسولان آسمان جمع اند

بهشت جا شده در لابلای انگشتش

چقدر دل نگرانم برای انگشتش

به چشم کوه که خود را چنین به خواب زده

غروب آمده یا اینکه آفتاب ز

  • پنج شنبه
  • 15
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 07:10
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 سید حمید رضا برقعی

اصحاب امام حسین(ع)-جناب عابس -( هر که می‌داند بگوید، من نمی‌دانم چه شد ) * سید حمید رضا برقعی

1190
-2

اصحاب امام حسین(ع)-جناب عابس -(  هر که می‌داند بگوید، من نمی‌دانم چه شد ) هر که می‌داند بگوید، من نمی‌دانم چه شد

مست بودم مست، پیراهن نمی‌دانم چه شد

من فقط یادم می‌آید گفت: وقت رفتن است

دیگر از آنجا به بعد اصلاً نمی‌دانم چه شد

روبه روی خود نمی‌دیدم به جز آغوش دوست

در میان دشمنان، دشمن نمی‌دانم چه شد

سنگ باران بود و من یکسر رجز بودم رجز

ناله از من دور شد، شیون نمی‌دانم چه شد

من نمی‌دانم چه می‌گویید، شاید بر تنم

از خجالت آب شد جوشن، نمی‌دانم چه شد

مرده بودم، بانگ هل من ناصرش اعجاز کرد

ناگهان برخواستم، مردن نمی‌دانم چه شد

پا به پای او سرم بر نیزه شد از اشتیاق

دست و پا گم کرده بودم، تن نمی‌دانم چه شد

ناگهان خاکستری شد روزگار آسمان

در تنور آن چهره روشن نمی

  • پنج شنبه
  • 15
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 07:12
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 محمد سهرابی

اصحاب امام حسین(ع)-جناب محمد بن عباس بن علی -( یا حسین ای فتنه های پیش و پس ) * محمد سهرابی

1139
1

اصحاب امام حسین(ع)-جناب محمد بن عباس بن علی -( یا حسین ای فتنه های پیش و پس ) یا حسین ای فتنه های پیش و پس

در مسیر عشق در تو ختم و بس

فتنه ها هر دم به نوعی دیگر است

سوی تو از هر مسیری صد در است

یک در از درهای وصل و قرب تو

هست پور مرد صاحب شُرب تو

آن که در نامش محمد بود و بس

زاده ی عباس امجد بود و بس

آن وزیر با کیاست روز خون

بیش از مردان دیگر زد برون

جلوه های خویش را در کار کرد

خفته های نفس را بیدار کرد

هر زمان از هر دری شیری رسید

زآن وزیر عشق، تدبیری رسید

از برادرها چو شیری ساخت وی

دیده بر سوی پسر انداخت وی

پس محمد جلوه ی عباس بود

در حقیقت منبع احساس بود

رفت در میدان و رزمی تازه کرد

عشق را تفسیر بی اندازه کرد

کشت و شد کشته به راه عَمِّ خویش

شد رها آ

  • پنج شنبه
  • 15
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 07:13
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 محمد سهرابی

اصحاب امام حسین(ع)-جناب عبدالله بن علی -( یا حسین ای در نجف خوابیده تو ) * محمد سهرابی

1228
2

اصحاب امام حسین(ع)-جناب عبدالله بن علی -( یا حسین ای در نجف خوابیده تو ) یا حسین ای در نجف خوابیده تو

ای ز هر سو هر طرف خوابیده تو

شیر دوران آن امام المُتَّقین

چهار تن بخشیده بر اُمُ البَنین

یک تن از آنان که پیر راه بود

حضرت مشکور، عبدالله بود

آن عزیز دیده­ ی شیر خدا

داشت دل در بند تدبیر خدا

روز عاشورا به امر ماه عشق

سر نهاد از شوق خود در راه عشق

شاه را از جان دفاعی تازه کرد

عاشقی را اینچنین اندازه کرد

بیشتر از صد تن، از تکبیر او

جان خود دادند بر شمشیر او

جان کوفی را به بازی چون گرفت

چشم­ هایش را نگاه خون گرفت

بانگ آمد وقت رفتن آمده است

خون میدان تا به دامن آمده است

شوقش از بس بود در وصل اله

کشت تا کشته شود در حربگاه

کشته شد در راه آن نور جلی

ح

  • پنج شنبه
  • 15
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 07:14
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

اصحاب امام حسین(ع)- از زبان سعید بن عبدالله حنفی به سیدالشهدا(علیه السلام) -( پیکرم چشم انتظار تیزی شمشیرهاست ) *

913

  اصحاب امام حسین(ع)- از زبان سعید بن عبدالله حنفی به سیدالشهدا(علیه السلام) -( پیکرم چشم انتظار تیزی شمشیرهاست ) پیکرم چشم انتظار تیزی شمشیرهاست

در رکابت جان سپردن افتخار شیرهاست

بر زبان عشق بوده در شب قدر این سخن:

پیش چشم یار مردن بهترین تقدیرهاست

پیش از این تیر نگاهت برده جان را از تنم

پس چه باک از اینکه حالا قبله گاه تیرهاست

من سپر بودم برای لحظه ی معراج تو

این نماز آخر من در خور تکبیرهاست

پیکر خونین..تبسم..دامن تو..اشک من..

چشم دنیا تا ابد مبهوت این تصویرهاست

سید علیرضا شفیعی

  • پنج شنبه
  • 15
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 07:16
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

اصحاب امام حسین(ع)- جناب وَهَبِ بنِ عبدالله و اُمِّه -( مسیح خوانده مرا وقت امتحان من است ) * سید محمد بابا میری

941

اصحاب امام حسین(ع)- جناب وَهَبِ بنِ عبدالله و اُمِّه -( مسیح خوانده مرا وقت امتحان من است ) مسیح خوانده مرا وقت امتحان من است

زمان، زمان رجز خواندن جوان من است

از آسمان چهارم مسیح می بارد

چقدر منتظر رعد آسمان من است

به کف بگیر سرت را برای یاری عشق

سرت مقدمه سرخ داستان من است

برو که پیکر مصلوب و بی سرت پسرم

در امتداد مسیر خدا، نشان من است

نماز آخر خود را اقامه کن در خون

برو که بدرقه‌ات نغمه اذان من است

اگر چه بعد تو صحراست خانه ام اما

دلم خوش است که زینب هم آشیان من است

شاعر : سید محمد بابا میری

  • پنج شنبه
  • 15
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 07:18
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 یوسف رحیمی

اصحاب امام حسین(ع)-جناب وَهَبِ بنِ عبدالله -( عاشقی از تبار شیدایی ) * یوسف رحیمی

1219

اصحاب امام حسین(ع)-جناب وَهَبِ بنِ عبدالله -(  عاشقی از تبار شیدایی ) عاشقی از تبار شیدایی

در دیار فراق ساکن بود

بین یک خیمه در دل صحرا

گوشه ای از عراق ساکن بود

روزی از سمت خیمه اش حس کرد

عطر و بوی خود مسیحا را

در دل خاک خشک صحرا دید

رد پای زلال دریا را

در هوای مسیح خود ناگاه

دید از شوق پر در آورده ست

دید از کاروان عشّاق ِ

حضرت عشق سر در آورده ست

شیعه شد در حضور مولایش

با نگاهی دلش خدایی شد

قبله اش ، کعبه اش ، حسین شد و

حاجی عشق و کربلایی شد

آمده با صحابه ی رحمت

همدم مسلم و زهیر شود

آمده عشق را بیاموزد

آمده عاقبت به خیر شود

واپسین لحظه ها رسید از راه

لحظه های غریب عاشورا

پیش چشمان خون گرفته ی عشق

ناگهان شد منای خون بر پا

شده دنیا براش مثل

  • پنج شنبه
  • 15
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 07:19
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

زبانحال حضرت زینب (س) با امام حسین (ع) -( ته قتلگه تنِ بی کفن ، چه جسارتی چه جسارتی ) * جعفر ابوالفتحی

1317
2

زبانحال حضرت زینب (س) با امام حسین (ع) -( ته قتلگه تنِ بی کفن ، چه جسارتی چه جسارتی ) ته قتلگه تنِ بی کفن ، چه جسارتی چه جسارتی
من و دوری از توی پر مِحَن ، چه خسارتی چه خسارتی

من و غارت تن بی سرت ، من و نیزه و سر اکبرت
بزند به نی سر اصغرت ، به چه راحتی به چه راحتی

به لبت چرا ته نی زند ، نه یکی دو تا به تو هی زند
لب پاره و عسلی ز خون، چه حلاوتی چه حلاوتی

نگهت ز نی سوی خیمه گاه ، تن بی سرت ته قتلگاه
ته قتلگه کنمت نگاه ، چه زیارتی چه زیارتی

تو که خود پر از غم خواهری ، تو که شاهد غم مادری
ز تو ای عزیز خدای من ، چه شکایتی چه شکایتی؟

ته نیزه و کمرم حسین ، ته نیزه زد به سرم حسین
من و بچه های حرم حسین ، چه اسارتی چه اسارتی

شاعر : جعفر ابوالفتحی

  • چهارشنبه
  • 21
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 06:32
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

مناجاتی سیدالشهداء دگریز گودال -( من ، روسیه ، اما غلام کربلایم ) * جعفر ابوالفتحی

1352
1

مناجاتی سیدالشهداء دگریز گودال -( من ، روسیه ، اما غلام کربلایم ) من ، روسیه ، اما غلام کربلایم
دیوانه ی خیر الانام کربلایم

دنبال دانه رفتم و فهمیدم این را
که از ازل در بند دام کربلایم

در وقت مردن، موقع تاریکی قبر
در انتظار آن امام کربلایم

و دلخوشم از اینکه در هنگامه ی صبح
مثل پرستویی به بام کربلایم

گرد و غبار کفش زائر های عشقم
در صحن های سبزفام کربلایم

آتش گرفته از غم او تار و پودم
در سوختن همچون خیام کربلایم

ای کربلا آتش گرفته خیمه هایت
تا صبح محشر میکنم گریه برایت

زبانحال حضرت زینب(س):

آتش میان معجرم افتاده ، پاشو
سروم ، ولی برگ و برم افتاده ،پاشو

پروانه بودم ، رفتی و آتش گرفتم
پیش تنت خاکسترم افتاده ، پاشو

پهلو به پهلو می شوی با باد صحرا
این دی

  • چهارشنبه
  • 21
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 06:34
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 حسن لطفی

امام زمان(عج) مناجات محرمی -( چقدر مزّه‌ی چایی‌ روضه‌ها خوب است ) * حسن لطفی

1287
1

امام زمان(عج) مناجات محرمی -( چقدر مزّه‌ی چایی‌ روضه‌ها خوب است ) چقدر مزّه‌ی چایی‌ روضه‌ها خوب است

كنارِ لطفِ شما حال و روزِ ما خوب است

میان نافله وقتی قنوت می‌گیری

برایِ حالِ دلِ ما كمی دعا خوب است

بده به راه خدا دست های ما خالی است

كنارِ خانه‌تان چندتا گدا خوب است

بكُش،حسین بگو ، پاره‌پاره كن جگرم

قسم كه آخرِ كارِ من و شما خوب است

نوشته ام كه مرا در حصیر بگذارید

به آنكه اهلِ كفن نیست ، بوریا خوب است

سفید می‌شود این تارهایِ مو كم‌كم

گذشتِ عُمر در این زینبیه‌ها خوب است

اگر تو باشی و یادِ تو باشد و اشكم

برای نوكرِ این خانواده هركجا خوب است

شاعر : حسن لطفی

  • چهارشنبه
  • 21
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 07:10
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

امام حسین(ع) حضرت زینب(س) وداع -( تشنه ترین ولیّ خداوند لایزال ) * مجتبی روشن روان

1365
3

امام حسین(ع) حضرت زینب(س) وداع -( تشنه ترین ولیّ خداوند لایزال ) تشنه ترین ولیّ خداوند لایزال

از پیش چشم های پر از آب من مرو

ای نفس مطمئنّه که آرام میروی

بیچاره میشود دل بی تاب من مرو

میمیرم از فراق، فرات حیات من

یا أیها الغریب کجا میروی حسین؟

چشم به خون نشسته ی تو برق میزند

داری مگر به سوی مِنا میروی حسین؟

آرام تر برو همۀ آرامش دلم

آهسته جان بگیر از این نیمه جان خود

سالار قافله به کجا میروی بمان؟

کن چاره بهر بی کسی کاروان خود

هستی من مده به فنا هستی مرا

ای تک سوار... بوسه بده از گلو به من

زینب قبول کرده اسارت رود ولی

حرف به نیزه رفتن خود را مگو به من

ای خنده ی لبم ز لبم فاصله مگیر

ای روشنی دیده ز دیده جدا مشو

رفتی و ماند دست نگاهم به دامن

  • چهارشنبه
  • 21
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 07:23
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 محمد مهدی عبدالهی

كشتار كربلاى صنعا -( قنوت گريه گرفتم عزاى ديگر را ) * محمد مهدی عبدالهی

1094
0

كشتار كربلاى صنعا  -( قنوت گريه گرفتم عزاى ديگر را ) قنوت گريه گرفتم عزاى ديگر را
ميان روضه كه ديده،عروج پيكر را؟

غبار ماتم افلاك با سكوتى تلخ
گذاشت در دل طوفان،غم صنوبر را

محرّم آمده از نو ولى بگو اى دوست
چگونه شرح دهم آن غروب آخر را؟

شبيه حرمله،آل سعود كافركيش
نشانه رفته دل نازك كبوتر را

به خيمه هاى پُر از بغض ناله ها سوگند
كنار علقمه بشنو،صداى مضطر را

به اشك هاى سحرخيز جانب صنعا
ببين به هيئت خون،لاله هاى پرپر را

به مقتلى كه در آن ،شيعيان گرفتارند
بخوان عزيز دو عالم، فراز آخر را

سقوط آل سعود از منا،چه نزديك است!
يمن نشسته به راهت،طلوع ديگر را

شاعر : محمد مهدی عبدالهی

  • چهارشنبه
  • 21
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 08:01
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

مدح سیدالشهداء(علیه السلام ) -( عرش حق است که نزد تو مکان می گیرد ) * جعفر ابوالفتحی

1414

مدح سیدالشهداء(علیه السلام ) -( عرش حق است که نزد تو مکان می گیرد ) عرش حق است که نزد تو مکان می گیرد
خاک ، پیش قدمت حکم جنان می گیرد

همه از حاتم طِی گفته و من هم گویم
او گدایی است که از دست تو نان می گیرد

این چه سری است که بعد از گذر صدها سال
مرده از یک دم یاهوی تو جان می گیرد

دم هر صبح که از خانه برون می آید
یوسف از تیغ دو ابروت ، امان می گیرد

آنقدر جود و کرم بین دو دستت داری
لال هم بر در بیت تو زبان می گیرد

بی سبب نیست گدا بر در تو می آید
از گدایی به درت سود کلان می گیرد

تو به این بی سر و پا برگ براتی بده که
دارد او از غم هجرت سرطان می گیرد

از غم هجر تو در زیر لحد می افتد
آخرش هم لقب شادروان می گیرد

مهدی ات با دم شمشیر تو بر می خیزد
انتقامت ز فلان ا

  • جمعه
  • 23
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 10:20
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 حسن لطفی

شهادت حضرت امام سجاد علیه السلام -( اگرچه شمع از آتش به رویِ سر دارد ) * حسن لطفی

1416
2

شهادت حضرت امام سجاد علیه السلام -( اگرچه شمع از آتش به رویِ سر دارد ) اگرچه شمع از آتش به رویِ سر دارد
منم همان که زِ غم شعله بر جگر دارد

پس از تو نوبتِ سی سال گریه‌یِ من بود
پس از تو در همه احوال گریه‌یِ من بود

شبیه گریه‌یِ طفلان خیزران خورده
شبیه گریه‌یِ پیرِ زنِ جوان مُرده

تمام شهر از این گریه‌ها خبر دارد
که گریه بر جگرِ سنگ هم اثر دارد

پس از تو گوشه‌یِ سجاده‌ام پُر از اشک است
پس از تو قامتِ اُفتاده‌ام پُر از اشک است

پس از تو صحبت بازار می‌کنم هر روز
شکایت از غم انظار می‌کنم هر روز
**** ****
نسیم گِردِ سرِ اطهر تو می‌چرخید
چقدر بر سَرِ نیزه سَرِ تو می‌چرخید

میانِ شعله من و ساربان تَهِ گودال
برای بُردنِ انگشترِ تو می‌چرخید

به زیرِ ناقه به زنجیر پایِ من

  • جمعه
  • 23
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 10:27
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 حسن لطفی

وداع‌ از‌ کربلا -( میان ناله‌یِ خود می‌برم نوای تو را ) * حسن لطفی

1421
2

وداع‌ از‌ کربلا  -(  میان ناله‌یِ خود می‌برم نوای تو را ) میان ناله‌یِ خود می‌برم نوای تو را
که خطبه خطبه شوم شرح،ماجرای تو را

تمام بار به دوش من است می‌بینی
که می‌کشم به سرِ شانه کربلای تو را

من و تمامیِ این قافله قسم خوردیم
به انتها برسانیم ابتدای تو را

بخواب می‌برم از کربلا_خداحافظ_
میان حنجره‌ام صوت مرتضای تو را

زمانِ بردنِ هشتاد و چار ناموس است
بگو به میرِ حرم کرده‌ام هوای تو را

به دست بسته ام و بی رکاب می بینم
گرفته است سنان پیشِ ناقه جای تو را

سر تو را که به خورجین خویش خولی برد
بگو چکار کنم این تَنِ رهای تو را

مسیر کوفه که از خون حنجرت پیداست
گرفته اند در این راه رد پایِ تو را

حرامیان نشنیدند های هایِ مرا
مرا زدند ببیند های های تو را

  • جمعه
  • 23
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 10:28
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 محسن ناصحی

شهادت امام سجاد -( سجادی و از سجده کن ها برتری تو ) * محسن ناصحی

1351
1

شهادت امام سجاد  -( سجادی و از سجده کن ها برتری تو ) السلام علیک یا سید الساجدین

سجادی و از سجده کن ها برتری تو
از هرکه مشتاق عبادت سرتری تو

اسلام بی حجت نمی ماند که تشنه است
از هرچه عباس است آب آور تری تو

داغ علی های پدر خونین دلت کرد
ای اربن اربا دل ! علی اکبر تری تو

در کربلا شمشیر بود و شام طعنه
در ازدحام سنگ بی سنگر تری تو

روزی علی بودی و خیبر را گرفتی
امروز منبر را مگر حیدر تری تو؟

آن خطبه قرآن یا تو بر منبر پیمبر؟!
اقراء به نام سر که پیغمبر تری تو

ابری است بعد از کربلا چشم تو ، هر روز
با روضه های سیلی و معجر ، تری تو

شاعر : محسن ناصحی

  • جمعه
  • 23
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 11:07
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

امام زمان(عج)مناجات محرمی -( "خواب یاران" "استخوانِ در گلو" یعنی همین ) * محمد جواد شیرازی

987
1

امام زمان(عج)مناجات محرمی  -( "خواب یاران" "استخوانِ در گلو" یعنی همین ) "خواب یاران" "استخوانِ در گلو" یعنی همین
غافلیم و حاصل دوری از او یعنی همین

عمرمان طی شد به فکر آرزوهای بلند
سُکر جهل آرزو در آرزو یعنی همین

یاد آقا نیستیم و غرق دنیا گشته ایم
زندگی های بدون رنگ و بو یعنی همین

واقعا بی یوسف زهرا همه آواره ایم
صبح تا شب گشتن ما کو به کو یعنی همین

مثل زهرا هرچه دارد وقف مردم می کند
" لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا ..." یعنی همین

تا ظهور دولتش پای ولایت مانده ایم
امنیت از فتنه های پیش رو یعنی همین

اشک روضه بر دل آلوده قیمت می دهد
این که شد بی آبرو با آبرو یعنی همین

بعد سقا حرمت قوم بنی هاشم شکست
در حقیقت داغ اصلی عمو یعنی همین

شیر، گهواره، علی

  • سه شنبه
  • 4
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 05:30
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

امام زمان(عج)مناجات -( به اشک‌های آن پدر که بی پسر شده بیا ) *

1965
2

امام زمان(عج)مناجات -( به اشک‌های آن پدر که بی پسر شده بیا ) به اشک‌های آن پدر که بی پسر شده بیا
به گریه‌ های دختری که بی پدر شده بیا

به آن شهید پاره‌تن که بی‌کفن رها شده
به نـالـه هـای مادرانِ خونجگـر شده بیا

وحید کتابی

  • سه شنبه
  • 4
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 07:03
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 محمد زوار

امام زمان(ع) -( خواهم نوشت روی دلم این حدیث را ) * محمد زوار

1298

امام زمان(ع) -( خواهم نوشت روی دلم این حدیث را ) خواهم نوشت روی دلم این حدیث را
باید به رقص آورم این خودنویس را

باید نوشت کوچه به کوچه غم تو را
پس یک به یک قلم بده هر خوشنویس را

هر روز و شب به یاد غمت گریه میکنم
نذر تو کرده‌ام بخدا چشم خیس را

دارم هزار درد نهفته درون دل
کردم هوای دیدن روی انیس را

در پشت دربِ خانه‌‌‌‌‌ نشستم ببینمت
حیران نکن عزیز دلم کاسه‌لیس را

این فتنه‌ها ز گور اهالیِ لندن است
آقا بیا بزن دهن انگلیس را

شاعر : محمد زوار

  • سه شنبه
  • 4
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 07:06
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

مناجات با امام زمان(ع) -( چه خوش است با شما هستم ) *

1299
3

مناجات با امام زمان(ع) -( چه خوش است با شما هستم ) چه خوش است با شما هستم
تو شهی و منم گدا هستم

لطف تو شامل است بر حالم
مثل هر دفعه رو سیا هستم

تو دعا کن که بال و پر بکشم
بی تو از آسمان جدا هستم

با همه جز تو من غریبه شدم
با تو عمریست آشنا هستم

بارها با خودم چنین گفتم
او چرا نیست؟ من چرا هستم؟!

کاش از من گناه سر نزند
تا بگویی که با خدا هستم

توبه ام را شکسته ام ای وای
همچنان غرق در خطا هستم

عاشق پر گناه را دریاب
که به عشق تو مبتلا هستم

در میان گناه و زشتی ها
رو سیاه،لیک با شما هستم

چه شود اربعین شود قسمت
من ببینم که کربلا هستم

سید امیر میثم مرتضوی

  • سه شنبه
  • 4
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 07:33
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت رقیه (س) -( ازپی این کاروان از بس دویدم خسته ام ) *

1857
2

حضرت رقیه (س) -( ازپی این کاروان از بس دویدم خسته ام  ) ازپی این کاروان از بس دویدم خسته ام
نیست دیگر سوی دیدن در دو چشم بسته ام

مرغ عشق آل طاهایم که از سنگ بلا
لانه کردم کنج ویران با پر بشکسته ام

از حرم ماندم جدا و روی خاکم بنگرید
راس بابایم به دامن گنبد و گلدسته ام

یاد دارم می پریدم روی بام دوش ماه
حال بر خاکم نشانده بالهای بسته ام

بالش دست پدر کو ؟آنهمه شوکت کجاست ؟
که اینچنین در جمع جلادان به خون بنشسته ام

این قد خم روی نیلی داغ باغ لاله است
و رنه در گلزار هستی غنچه ای نو رسته ام

خیز بابا تا رویم از این خرابه جان تو
ازپی این کاروان از بس دویده ام خسته ام

داریوش جعفری

  • جمعه
  • 7
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 18:12
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت رقیه(س) -( باز گریانم و سوزانم و لبریز نوا ) *

1433
2

حضرت رقیه(س) -( باز گریانم و سوزانم و لبریز نوا ) باز گریانم و سوزانم و لبریز نوا
که به ویرانه ی من باز قمر آمده است

دید چون روز من از غم شده چون شام سیاه
مهر تابنده ی من وقت سحر آمده است

غم یاران و عطش دشت بلا یادش هست
که چنین دَرهم و با اشک بصر آمده است

از سر بام ببینید شما طعنه زنان
پدرم تاج سرم گر چه به سر... آمده است

آه ای عمه بیا قطره ی آبی برسان
با لب تشنه و صد چاک پدر آمده است

زحمتی نیست اگر جمع شوید همسفران
تا وداعی بکنم وقت سفر آمده است

من خوشم عمه تو هم با من دلخون خوش باش
که دگر عمر من زار به سر آمده است

داریوش جعفری

  • جمعه
  • 7
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 18:15
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت رقیه (س) -( شد پخش به صحرا همه ي پيكرت از عمد ) *

1377
1

حضرت رقیه (س) -( شد پخش به صحرا همه ي پيكرت از عمد ) شد پخش به صحرا همه ي پيكرت از عمد
شد جسم تو مانند علي اكبرت از عمد

بسيار كريمي چه نياز است به شاهد
بردي وسط قتلگه انگشترت از عمد

لشگر همگي منتظر شكوه ي زينب
زد بوسه به رگ هاي گلو خواهرت از عمد

ديدم همه حساس به آن نام تو هستند
هي نام تو را برد پدر دخترت از عمد

انگار نه انگار مرا زجر كشم كرد
تازه شده ام آينه ي مادرت از عمد

ديدند رباب است ميان همه بي تاب
رقصيد كسي پاي سر اصغرت از عمد

ممنونم از اينكه پدر خوب رقيه
مهمان شده بر دامنم امشب سرت از عمد

از عمه ي خود ياد گرفتم كه گذارم
لب هاي خودم را به روي حنجرت از عمد

محسن صرامی

  • جمعه
  • 7
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 18:22
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد