شعر امام زمان (عج)

مرتب سازی براساس
 وحید محمدی

شعری برای امام زمان (عج) - (بیا نگار دل آرای فاطمی شوکت) * وحید محمدی

3231
5

شعری برای امام زمان (عج) - (بیا نگار دل آرای فاطمی شوکت) بیا نگار دل آرای فاطمی شوکت
بیا عزیز خدا ، ای امیر با عزّت
توئی که جنِت موعود سینه زن هایی
علم به دوش غریب همیشه ی هیئت
قنات جاری اشک زلال من را باز
پر آب کن به یکی جلوه از یم رحمت
ببار حضرت باران که دشت خشکیده
ببار بر سر این خاک خشک و بی برکت
به حق گوشه نشینان ببخش اگر من هم
به هفته های بدون تو کرده ام عادت
چقدر بغض گلوگیر جمعه هاغ سخت است
چقدر سخت و گلوگیر و پر غم و محنت
دگر به سوی معاصی نمی روم آقا
عزیز فاطمه دیگر خیالتان راحت
چه مجلسی بشود آن محرّمی آقا
که روضه را تو بخوانی خدا کند قسمت

شاعر: وحید محمدی

  • شنبه
  • 22
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 07:57
  • نوشته شده توسط
  • vahid
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 سید پوریا هاشمی

آلوده ام -(هرچند دادم از دست حال عبادتم را ) * سید پوریا هاشمی

1187
5

آلوده ام -(هرچند دادم از دست حال عبادتم را ) هرچند دادم از دست حال عبادتم را
از من نگیر هرگز عرض ارادتم را
هرجوره خوب بودی با این بد گنهکار
اما ادا نکردم حق رفاقتم را
چیزی ز نعمت تو از سفره ام نشد کم
با لطف خود ندیدی کفران نعمتم را
مشغول هیچ بودم دنبال هیچ رفتم
صرف شما نکردم افسوس!همتم را..
هرچه فرار کردم دنبال من دویدی
آغوش باز کردی دیدی خجالتم را
آلوده ام ولی من گریه کن حسینم
خرج حسین کردم ساعت به ساعتم را
دست سه ساله دادم من آبروی خودرا
کی میدهد رقیه برگ زیارتم را
زینب بلند میگفت ای آفتاب نیزه
گودالِ تو رقم زد روز اسارتم را

  • چهارشنبه
  • 4
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 11:43
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

فراق یار *

2870
2

فراق یار تا که دل را بسته بر زلف چلیپایت کنم
دوست دارم شمع گردی تا که من پروانه وار
تا نفس دارم طواف روی زیبایت کنم
دوست دارم خانه خانه کوچه کوچه کو به کو
آنقدر گردم به دنبالت که پیدایت کنم

  • چهارشنبه
  • 24
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 05:57
  • نوشته شده توسط
  • erfan
ادامه مطلب

آن قدر نالیده ام افتاده ام من از نفس *

3809
4

آن قدر نالیده ام افتاده ام من از نفس آن قدر نالیده ام افتاده ام من از نفس
سوختم اتش گرفتم زود فریادم برس

در ضمیر من نمی گنجد به جز عشق نگار
جا ندارد غیر تو در قلب زارم هیچ کس
انقدر نالیده ام از هجر تو من روز و شب
عاقبت بیمار گردیدم فتادم از نفس
هیچ میدانی که هستم با چه هستم در وجود
من همان مرغ گرفتارم فتاده در قفس
باز کن در را که ایم من میان خانه ات
گو نگردد مانعم ای دوست مأمور و عسس
کاروان رفته است و من مانده عقب از کاروان
بی خبر من مانده ام ناید به جز بانگ جرس
تا که جان دارد (رضایی) از پی این قافله
می دود هر روز وشب دنبال آن اسب و فرس
آن كه در پرده، دل خلق جهانى بربايد
چه قيامت شود آن لحظه كه از پرده برآيد؟!
بر فلك آن نه هلال

  • سه شنبه
  • 30
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 18:49
  • نوشته شده توسط
  • سعيد رضايي
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

جمعه‌های دلتنگی -(پاییزیم و بهار من نزدیک است) * مرتضی محمودپور

569

جمعه‌های دلتنگی -(پاییزیم و بهار من نزدیک است) صبح جمعه
با امام زمان

پاییزیم و بهار من نزدیک است
بیقرارم و قرار من نزدیک است
از کعبه صدای آشنا میآید
چون‌صبح ظهور یار من نزدیک است

  • جمعه
  • 14
  • دی
  • 1397
  • ساعت
  • 11:41
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب

یک شعر تلنگری برای امام زمان (عج)-(من از اشکی که میریزد زچشم یار میترسم) *

6109
5

یک شعر تلنگری برای امام زمان (عج)-(من از اشکی که میریزد زچشم یار میترسم) من از اشکی که میریزد زچشم یار میترسم

از آن روزی که اربابم شود بیمار میترسم

رها کن صحبت یعقوب و دوری و غم فرزند

من از گرداندن یوسف سر بازار میترسم

همه گویند این جمعه بیا ! اما درنگی کن

از اینکه باز عاشورا شود تکرار میترسم ...

بیاییم در ماه محرم امسال قول بدهیم که با عمل مان بگوییم:

«اللهم عجل لولیک الفرج»

  • چهارشنبه
  • 8
  • دی
  • 1389
  • ساعت
  • 05:52
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

غروب جمعه *

670

غروب جمعه در غروب جمعه ما دلخون شدیم

از غم عشق تو ما مجنون شدیم

در حرم بودیم بهر غفلتی

از حریم آن حرم بیرون شدیم

شاعر: محمود رفیعی

  • چهارشنبه
  • 8
  • دی
  • 1389
  • ساعت
  • 06:25
  • نوشته شده توسط
  • محمود رفیعی وردنجانی
ادامه مطلب

از پرده برون آی دلم غرق تمناست *

4375
3

از پرده برون آی دلم غرق تمناست از پرده برون آی دلم غرق تمناست
تقصیر دلم نیست تماشای تو زیباست

در حلقه عشاق ز رحمت گذری کن
تا جلوه حسنت نگرند از چپ و از راست
خون می خورم از هجر ولی با که توان گفت
کاین درد نهان سوز از آن من تنهاست
چون نسیت نظر با منت از شدت رشکم
هر جا گذری اشک من از دیده هویداست
گر مست شده عالمی از جام نگاهت
چشمان تو جامند نم چشم تو صهباست
چشم من دلسوخته سر چشمه خون شد
جانا نظری کن که کنون چاره مداواست
عاری نبود از حرم و دیر و کلیسا
دلدار به هر جاست یقین اهل دل آنجاست
مستانه بگیریم قدح در شب وصلت
مستی ز رخ یار چه جان بخش و دل آراست
وصل ار ندهد دست در این فرقت جان سوز
از بخت چه نالیم که جرم از طرف ماست
ما زند

  • جمعه
  • 10
  • دی
  • 1389
  • ساعت
  • 10:53
  • نوشته شده توسط
  • سعيد رضايي
ادامه مطلب

شعر امام خميني در مدح امام زمان (عج)-(دوستـــــان، آمد بهـــــــــار عیش و فصل كامرانى مـــــژده آورده گـــــــل و خواهد ز بلبل مژدگانى) *

7880
4

شعر امام خميني در مدح امام زمان (عج)-(دوستـــــان، آمد بهـــــــــار عیش و فصل كامرانى            مـــــژده آورده گـــــــل و خواهد ز بلبل مژدگانى) دوستـــــان، آمد بهـــــــــار عیش و فصل كامرانى مـــــژده آورده گـــــــل و خواهد ز بلبل مژدگانى
بــــــــاد در گلشن فزون از حد، نموده مُشك بیزى ابـــــــر در بستــان، برون از حد نموده دُر فشانى

بــــــــــــرقْ رخشان در فضا چون نیزه سالارِ توران رعــــــدْ نــــــالان چون شه ایران ز تیر سیستانى
از وصــــــــــــــــــول قطره باران به روى آب صافى جلـــــــــوه‏گــــــر گشته طبقها پر ز دُرهاى یمانى
دشت و صحرا گشته یكسر فرش، از دیباى اخضر مـــــــــر درختان راست در بر، جامه هاى پرنیانى
گـــــــــــــوییا گیتى، چراغان است از گلهاى الوان سـوسن و نسرین و یاس و یاسمین و استكانى
هم، منــــــــــــز

  • جمعه
  • 10
  • دی
  • 1389
  • ساعت
  • 11:17
  • نوشته شده توسط
  • سعيد رضايي
ادامه مطلب

یک رباعی در فراق یوسف زهرا *

3779
4

یک رباعی در فراق یوسف زهرا امشب نشسته بر دلم غمهای عالم بیتو گذشت امروز هم آقای عالم

امروز هم حتی خبر از تو نیامد شب آمد و من ماندم و غمهای عالم

  • یکشنبه
  • 12
  • دی
  • 1389
  • ساعت
  • 08:20
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل سپهر
ادامه مطلب

تا می رسی... *

2679
2

تا می رسی... می آیی ای خورشید دل از سمت آن وادی نور

می آیی و پر می شود جانم ز پاکی و غرور

تا می رسی ظلم وبدی می لرزد از سستی به خود

می میرد این دجال ها تا می کنی از آن عبور

شاعر: محمود رفیعی وردنجانی

  • یکشنبه
  • 12
  • دی
  • 1389
  • ساعت
  • 09:47
  • نوشته شده توسط
  • محمود رفیعی وردنجانی
ادامه مطلب

ندیدیمت اگرچه چشمهامان را تکان دادی -( تو راز خلقت ِ پیدای پنهان را نشان دادی ) * اکرم بهرامچی

1902
5

ندیدیمت اگرچه چشمهامان را تکان دادی -( تو راز خلقت ِ پیدای پنهان را نشان دادی ) تو راز ِ خلقتِ پیدای پنهان را نشان دادی
و طرحی نو به پینه پینه ی فرم ِ زمان دادی
حضورت را نشاندی قرن ها، در واژه ای ممتد
ندیدیمت .........اگرچه چشم هامان را......تکان دادی
تکان دادی رکود ِ بهت ِ ذهن ِ بسته ی ما را
و بر افکار ِ خاک آلوده، مُشتی آسمان دادی
تمام ِعقربک هایی که می رقصند و می خوانند
نفهمیدند در هَر نُت ، چه شوری ... بی امان دادی
بشر با قصه ی غمگین ِسیبی سرخ می چرخید
تو با یک قصه ی دیگر، به سیبی سرخ جان دادی
همیشه حس خوب ِ انتظارت ،بیشتر........ جاریست
تو بارانی که با هر قطره..........دریا را......... نشان دادی

شاعر : اکرم بهرامچی

  • چهارشنبه
  • 9
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 06:06
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

یه پیشگاه بقیه الله(عج) *

2597
6

یه پیشگاه بقیه الله(عج) اگرکه مهر جهان و مه شبان باشم
اگر نظر نکنی کمتر از خسان باشم

یکی تلألؤیی از مهر چشم خود بنما
که ذره ایم و نباشی همی نهان باشم

اگر که میل دل خسروان پری رویی است
منم به سوی نگار پری وشان باشم

اگر ز شاه دو عالم مرا خبر باشد
به شوق دیدن رویش به سر دوان باشم

اگر که پرده ز چهرش دمی کنار آید
ز شوق دیدن رویش گسسته جان باشم

اگرچه طرف وصالی نبسته ام ز هوا
ولی ز جرعه مستان و عاشقان باشم

گنه کنم ز جهالت مگیر خرده که من
((امین)) گوهر مهر شه شهان باشم

شاعر : امین مقامی

  • یکشنبه
  • 24
  • بهمن
  • 1389
  • ساعت
  • 08:27
  • نوشته شده توسط
  • امین مقامی
ادامه مطلب

شمع رخ یار *

3065
4

شمع رخ یار از این شمع رخ یارم همه پروانه می بینم
شدم مجنون کوی او همه دیوانه می بینم

دراز آمد فراغ او بسوزم من ز داغ او
از این هجر و از این دوری همه غمخانه می بینم

خدایا دل ز کف برد او اسیرم کرده با گیسو
چرا این گونه شد با دل من از پیمانه می بینم

به ظاهر لیلی است و من چو مجنون سر کویش
خدایا لیلی و مجنون چرا بیگانه می بینم

دو عالم موم دست او جهان از ناز شست او
همه مجنون و مست او همه مستانه می بینم

هزاران خار خارا ار بود در راه وصل او
ز شوق روی او آن را گل و ریحانه می بینم

چو بینی نرگس آن گلستان و لعل مشگینش
کساد رونق جام اندرین میخانه می بینم

به پیش غیر اهلانش چه باشد عاشق راهی
گهی غافل گهی نادان گ

  • سه شنبه
  • 26
  • بهمن
  • 1389
  • ساعت
  • 11:09
  • نوشته شده توسط
  • امین مقامی
ادامه مطلب

شعر در فراق مولای ما حضرت صاحب الزمان (عج) - بيقرار منتظر *

5437
7

شعر در فراق مولای ما حضرت صاحب الزمان (عج) - بيقرار  منتظر بي قرار منتظر

چون بيايد عشق را معناي ديگر ميكند

چون بيايد دردها را جمله درمان ميكند

چون بيايد نارها همچون گلستان مي كند ...

چون بيايد رازهاي خفته سر وا مي كند

چون بيايدبوي مولايم علي را ميدهد

چون بيايد بلكه بوي باب زهرا ميدهد

چون بيايد دست هاي مفسدان وا ميكند

چون بيايد بي قراران را قراري ميدهد

بي قراران شهر را آذين كنيد

بي قراران شهر را آذين كنيد

چهارشنبه 28 صفر 13/11/89

  • شنبه
  • 30
  • بهمن
  • 1389
  • ساعت
  • 18:38
  • نوشته شده توسط
  • رضا صدري علمداري
ادامه مطلب
 محمد مهدی عبدالهی

ای زائر بانوی مدینه برگرد * محمد مهدی عبدالهی

1902
15

ای زائر بانوی مدینه برگرد ای زائر بانوی مدینه برگرد

از هجر تو مادر چه کشیده برگرد

مولای تمام جمعه های هجران

اشکم ز برای تو چکیده برگرد

شاعر:محمدمهدی عبدالهی

  • جمعه
  • 27
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:34
  • نوشته شده توسط
  • محمدمهدي عبدالهي
ادامه مطلب

طواف روي مهت منتها دعاي من است *

3770
1

طواف روي مهت منتها دعاي من است طواف روي مهت منتها دعاي من است
قرار کوي رهت شرح ادعاي من است

نمي‌روم ز سر کوي بي‌کرانه تو
که اين مسير عبور تو دلرباي من است
بيا و يک قدمي با دلم بشو همگام
که با تو درد دلم بين ناله‌هاي من است
نه سعي مروه و سعي صفاي مي خواهم
تلاش در ره تو مروه و صفاي من است
به خون دل بکنم شستشو سر و رويم
ذبيح عشقم و کوي وفا مناي من است
همينکه با تو شريکم به هر غم و شادي
دليل و حجت و برهان اين وفاي من است
بيابيا که ز هجر تو سوختم به خدا
به مدّعاي دلم شاهدم خداي من است
به عالمي نفروشم غلامي درِ تو
دوام خدمت تو بهترين جزاي من است
تعصبي که به حب تو دارم از ايمان
تمام هستي و سرمايه ولاي من است
به عشق اينکه زماني شو

  • چهارشنبه
  • 4
  • اسفند
  • 1389
  • ساعت
  • 14:27
  • نوشته شده توسط
  • سعيد رضايي
ادامه مطلب

شعر امام زمان مهدي عج بيا *

22456
45

شعر امام زمان مهدي عج بيا مهدي بيا

اي جان جانانم بيا، روح و روان من بيا

تا كي جدا از ما بيا، جانا بيا جانا بيا

اي روح من مشتاق تو، اي روح من مايل به تو

تا كي تمنايت كنم ،مهدي بيا مهدي بيا

گر بينمت خندان شوم ، ناديده من گريان شوم

تا كي فراقت را سزا ،يابن الحسن مهدي بيا

گر تو بيائي كاخها، ويران شود چون كوخها

اي جانشين اوليا،اي حافظ قران بيا

كوس ان الحق را بزن ، دجال ناحق را بزن

ما را رجا ،ما را رجا ،صاحب زمان آقا بيا

خوبان ندايت مي كنند ، مستان صدايت ميكنند

بيدار هوشياران بيا، اي مرد روحاني بيا

مستم بيا هوشيار كن، خوابم بيا بيدار كن

گر ميكنم بازم گنه ،معصوم رباني بيا

نامت بيايد چون شوم ، سرگشته و حيران شوم

  • پنج شنبه
  • 5
  • اسفند
  • 1389
  • ساعت
  • 13:57
  • نوشته شده توسط
  • رضا صدري علمداري
ادامه مطلب

در وصف حضرت مهدي -(غصه روزي نخور خدا روزي رسانه) *

5698
9

در وصف حضرت مهدي -(غصه روزي نخور خدا روزي رسانه) غصه روزي نخور خدا روزي رسانه

روزي كرب و بلا هم دست امام زمانه

اگه با ترك گناه خنده نشوني رو لب گل فاطمه

به خدا اون روزي كه ميشه اجابت اللهم الرزقني علقمه

عجل لوليك الفرج بخوانيم

اگر عاشق شديم عاشق بمانيم

بياين با هم دعا كنيم

خدا خدا خدا كنيم

براي تعجيل فرج آقامون و صدا كنيم

داد بزنيم حمزه به فرياد بزنيم

خسته ز آزارم بيا-چشم انتظارم بيا-

بي كس و كارم بيا-بيا دورت بگردم يا مهدي

  • جمعه
  • 6
  • اسفند
  • 1389
  • ساعت
  • 12:29
  • نوشته شده توسط
  • جواد میرزایی
ادامه مطلب

واگویه *

2846
1

واگویه چندین چه گویی اگر مرد ره نئی
رنجور اختر و مطرود مه نئی

هرگز نگو از آنچه نداری تو آگهی
دانای ژرفی ظلمانه چه نئی

ساقی خانه ی می خوارگان مشو
آگه به راز دل این قدح نئی

بر خاطیان به چشم مذلت نگه مکن
زیرا که خود بری از این گنه نئی

بی توشه ی بصیرت و فانوس عشق او
فارغ ز حیله ی دزدان ره نئی

مشگین سمای دلت می شود اگر
روشن ز ماه رخ چار و ده نئی

سرکش مشو که سراپا خجل شوی
بی لطف یک نظرش فوق که نئی

مستیم و ره شده چندین به پیش و پس
مایل به روشنی حکم شه نئی؟

شاها ((امین)) دل عاشقان شدی
حتی چنین که به قاب نگه نئی

شاعر : امین مقامی

  • دوشنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1389
  • ساعت
  • 08:22
  • نوشته شده توسط
  • امین مقامی
ادامه مطلب

شعر با عنوان سه شنبه ها *

2885
1

شعر با عنوان سه شنبه ها سه شنبه ها برای من بوی ظهور میدهند هر(نفس)ی به دل مرا مژده ی نورمیدهند

صبرو قرار تا به کی؟امید وعشق عالمین بیا که جان فدا کنیم تو صحن بین الحرمین

  • پنج شنبه
  • 12
  • اسفند
  • 1389
  • ساعت
  • 08:41
  • نوشته شده توسط
  • نفس
ادامه مطلب

چاره مرا ، چاره مرا *

2952
3

چاره مرا ، چاره مرا چاره مرا ،چاره مرا

بين كه چنين كرد مرا

عشق جگر سوز توآ

واله و ديوانه شدم

بر در ميخانه شدم

مي كه نه ،خم هم نبود

چاره من ، چاره مرا

كف زده ،تنبور زدم

تار و دف وني بزدم

شعر و غزل خوان بشدم

ليك نشد ،چاره مرا

ره زن آدينه شدم

ره رو اين مسجد و آن خانه شدم

سائل هر عاقل و ديوانه شدم

هيچ نشد چاره مرا ،چاره مرا

كهف بديدم نبدي

طور كه رفتم نشدي

كعبه نديدم اثري

از تو چرا ، چاره مرا

گفت نبي اين سخني

او ولدي من ولدي

كي ولدي من ولدي

گو تو به من ، چاره مرا

من چه نمايم صنما

گر ننمائي تو نما

راه نما ،راه نما

چاره مرا ،چاره مرا

12/12/89 بي قرار

رضا صدري علمداري

  • جمعه
  • 13
  • اسفند
  • 1389
  • ساعت
  • 04:36
  • نوشته شده توسط
  • رضا صدري علمداري
ادامه مطلب

نغمه ی ازلی *

2436
3

نغمه ی ازلی یکی به روز ازل نغمه ای خدایی زد

بدان دو لعل گرامش عجب ندایی زد

چو این دل سیهم دست رحمتش را دید

ز مهر و از کرمش بر سرش گدایی زد

از این دیار فسونی چه شکوه ها دارم

که بین لیلی و مجنون چرا جدایی زد

دلم به غمزه ای از او بشد پریشان حال

ولی امید رخش خود چه شانه هایی زد

دلم گرفت و به خود پیشه ی خموشی کرد

نوای دلبرت ای دل به دل صفایی زد

هر آنچه داری ((امین)) چون گلی به پایش ریز

که خالقش به سرش تاج پادشاهی زد

شاعر : امین مقامی

  • یکشنبه
  • 15
  • اسفند
  • 1389
  • ساعت
  • 12:01
  • نوشته شده توسط
  • امین مقامی
ادامه مطلب

بی تو به کی دل خوش کنم؟ *

3091
3

بی تو به کی دل خوش کنم؟ ماه نهان من تویی، آرام جان من تویی

سرو روان من تویی، بی تو به کی دل خوش کنم؟

من بی تو در تاب و تبم، بیگانه با خواب شبم

جانم رسیده بر لبم، بی تو به کی دل خوش کنم؟

چشم انتظاری تا به کی؟ دل بیقراری تا به کی؟

افغان و زاری تا به کی؟ بی تو به کی دل خوش کنم؟

باز آی ای رفته سفر، اشک دو چشمانم نگر

وز هجر تو خون شد جگر، جانم به قربانت بیا

حق خدای مهربان، قلب مرا کن شادمان

الغوث الغوث الامان، جانم به قربانت بیا

شاعر: کیان

  • چهارشنبه
  • 18
  • اسفند
  • 1389
  • ساعت
  • 19:14
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی
ادامه مطلب

یا مهدی عج -(آب حيات منست خاك سر كوى دوست) *

4391
12

یا مهدی عج -(آب    حيات   منست   خاك  سر  كوى  دوست) یا مهدی عج

آب حيات منست خاك سر كوى دوست
گر دو جهان خرميست ما و غم روى دوست
ولوله در شهر نيست جز شكن زلف يار
فتنه در آفاق نيست جز خم ابروى دوست

داروى مشتاق چيست زهر ز دست نگار
مرهم عشاق چيست زخم ز بازوى دوست
دوست به هندوى خود گر بپذيرد مرا
گوش من و تا به حشر حلقه هندوى دوست
گر متفرق شود خاك من اندر جهان
باد نيارد ربود گرد من از كوى دوست
گر شب هجران مرا تاختن آرد اجل
روز قيامت زنم خيمه به پهلوى دوست
هر غزلم نامه ايست صورت حالى در او
نامه نوشتن چه سود چون نرسد سوى دوست

  • پنج شنبه
  • 19
  • اسفند
  • 1389
  • ساعت
  • 18:31
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

یار کجاست؟ *

4536
7

یار کجاست؟ یار کجاست؟

روز و شب فکر و خیالم شده آن یار کجاست؟

آن ذخیره گوهر عالم اسرار کجاست؟

آن سفر کرده چرا از سفرش بازنگشت؟

وان که ما را به غمش کرده گرفتار کجاست؟

بی جمالش همه جا تیره بوَد تار بوَد

روشنی بخش جهان، منبع انوار کجاست؟

داد مظلوم که باید بستاند ز ستم؟

یار مظلوم چه شد؟ دشمن کفار کجاست؟

تشنه عدل بوَد این بشر روی زمین

یادگار علی آن حیدر کرّار کجاست؟

کاظمین و نجف و کرببلا نیست مگر؟

سامرا هم نبوَد؟ آن شه ابرار کجاست؟

جمکران، مشهد و قم است بقیع یا که حراء؟

بارالاها تو بگو آن گل بی خار کجاست؟

کار عشاق گره خورد خدایا مددی

آن که باید بگشاید گره کار کجاست؟

داغ وصلش به دل منتظران ماند

  • پنج شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1389
  • ساعت
  • 12:23
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی
ادامه مطلب

خدا کند که بیاید... *

9418
2

خدا کند که بیاید... خدا کند که بیاید...

دلم گرفته برایش خدا کند که بیاید
کنم همیشه دعایش، خدا کند که بیاید

فراق یار نهانم، ربوده تاب و توانم
ز من که کرده جدایش؟ خدا کند که بیاید

و عمر من به سر آمد، نگارم ازچه نیامد؟
کنم دو دیده سرایش، خدا کند که بیاید

قدم ز غصه کمان است، سرشک دیده روان است
بریزم اشک برایش، خدا کند که بیاید

جهان به شوق ظهورش، به عشق تابش نورش
گشوده بال برایش، خدا کند که بیاید

طبیب کل مریضان یقینا اوست عزیزان
امیدم است به شفایش خدا کند که بیاید

کیان شود به فدایش و خاک زیر دو پایش
غزل سروده برایش خدا کند که بیاید

کیان

  • دوشنبه
  • 1
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 16:50
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی
ادامه مطلب

ای نگین پادشاهی ولا / آینه دار حریم مصطفی *

7960
3

ای نگین پادشاهی ولا / آینه دار حریم مصطفی ای نگین پادشاهی ولا آینه دار حریم مصطفی
ای دل دریایی بی انتها ای حبیب من وصی مرتضی

ای تو اشک غربت بنت النبی پاره پاره های قلب مجتبی
ای تو امید اباالفضل علی سلسله دار شهید کربلا
ای تو راز سجده سجاد ها ای تو صیاد همه بیداد ها
تو برای علم باقر باقری ساغر عشقی ز رحمت وافری
تو امیر مذهب صادق شدی جملگی بر عاشقان عاشق شدی
ای تو موسای جلیل کردگار ای رضا در راضی پروردگار
ای تقی و ای نقی ای هست من جان زهرا گیر آخر دست من
ای فروغ بی دریغ عسگری عشق را فرمانروای لشگری
شهریار ملک سلطان بقا یادگار یازده نور خدا
ای طلوع فجر ای شاه سخا معنی طاها و یاسین هل اتی
تا به کی اندر پی‌ات بهر لقاء بنگرد هر سو دو چشم ب

  • دوشنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 18:26
  • نوشته شده توسط
  • سعيد رضايي
ادامه مطلب

درد دل با شیعه -(ای شیعه اگر دلت شده خون کاردل توست بسان مجنون) *

5743
11

درد دل با شیعه -(ای شیعه اگر دلت شده خون               کاردل توست بسان مجنون) درد دل با شیعه

ای شیعه اگر دلت شده خون کاردل توست بسان مجنون

اززخم بون شدی تو محزون ازکرده ی دل مشو پشیمون

چون عشق حسین به سینه داری در دل هوس مدینه داری

برموج بلا به روز محشر چون مادر او سفینه داری

ای شیعه اگر دلت غمینه بردرد دلت دوا همینه

یا پرکشی بر دیار عشاق یابال زنی سوی مدینه

ای شیعه اگر تو ناامیدی! دردو محن و به جون خریدی

برتو بدهم من این بشارت بعد شب تار رسد سپیدی

ای شیعه اگر تو چشم براهی برعالمیان تو پادشاهی

برگرد وجود حضرت عشق اوشمس بود تو قرص ماهی

نفس

  • پنج شنبه
  • 25
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 14:27
  • نوشته شده توسط
  • نفس
ادامه مطلب

در فراق یار *

3205

در فراق یار در فراق یار

شب غمم را سحر نیامد
ز آفتابم خبر نیامد
امید دل از سفر نیامد
به دیده ام اشک، به سینه ام آه
بقیه الله، بقیه الله

فراق برده ز دل شکیبم
تویی حبیبم تویی طبیبم
به تنگ آمد، دل غریبم
ز طول غیبت ز عمر کوتاه
بقیه الله، بقیه الله

به لب دعایم، به سینه آمین
منم ضعیف و غم تو سنگین
به دیده دارم سرشک خونین
به سینه دارم شرار جانکاه
بقیه الله، بقیه الله

به زخم دل ها دواست مهدی
به درد جان ها شفاست مهدی
کجاست مهدی کجاست مهدی
که گشته روزم غروب بی ماه
بقیه الله، بقیه الله

شراره خیزد ز بیت داور
بیا که تنهاست هنوز حیدر
بیا که سوز سینة مادر
کند دعایت به هر سحرگاه
بقیه الله، بقیه الله

شب مدینه سحر ندا

  • دوشنبه
  • 29
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 18:12
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد