مناجات با خدا

مرتب سازی براساس

شعر مناجات با خدا -(خدایا به جاه خداوندی‌ات ) * حزین لاهیجی

720

شعر مناجات با خدا -(خدایا به جاه خداوندی‌ات  ) خدایا به جاه خداوندی‌ات
که بخشی مقام رضامندی‌ات

طمع نیست از کشت بی‌حاصلم
به خشنودی‌ات کار دارد دلم

بسی شرمسارم ز نفس فضول
ز طاعت مکدّر، ز عصیان ملول

که نیک و بدم هر دو نبوَد روا
چو عصیان بود طاعتم ناسزا

ندارم به جز عفو چیزی به کف
شد از کف مرا نقدِ فرصت تلف...

به درگاهت آورده‌ام عجز خویش
سر از شرمِ بی‌برگی افکنده پیش

نگیری چه‌سان دست افتاده‌ای
که خود از کرم هستی‌اش داده‌ای؟

به یک عمر در نعمتت زیستم
گدای درت نیستم، کیستم؟

اگر هست بنما درِ دیگرم
وگر نه به حرمان مران زین درم

در افتادگی از که خواهم مدد؟
مدد از که افتادگان را رسد؟...

که عصیان به کوی کریمان برند
گنه هدیه آرند و غفران برند

  • پنج شنبه
  • 12
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 13:59
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

متن شعر غزل مناجات عرفانی -(ای یار ناگزیر که دل در هوای توست) * سعدی شیرازی

761

متن شعر غزل مناجات عرفانی -(ای یار ناگزیر که دل در هوای توست) ای یار ناگزیر که دل در هوای توست
جان نیز اگر قبول کنی هم برای توست

غوغای عارفان و تمنای عاشقان
حرص بهشت نیست که شوق لقای توست

گر تاج می‌دهی، غرض ما قبول تو
ور تیغ می‌زنی طلب ما رضای توست...

هرجا که روی زنده‌دلی، بر زمین تو
هرجا که دست غم‌زده‌ای، بر دعای توست

تنها نه من به قید تو درمانده‌ام اسیر
کز هر طرف شکسته‌دلی مبتلای توست...

قوتِ روان شیفتگان، التفات تو
آرام جان زنده‌دلان، مرحبای توست

گر ما مقصریم، تو بسیاررحمتی
عذری که می‌رود به امید وفای توست

شاید که در حساب نیاید گناه ما
آن‌جا که فضل و رحمت بی‌منتهای توست

«سعدی» ثنای تو نتواند به شرح گفت
خاموشی از ثنای تو حدّ ثنای توست

  • جمعه
  • 13
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 18:36
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

مثنوی شعر توحیدی -(به‌نام خداوند جان‌آفرین) * سعدی شیرازی

946

مثنوی شعر توحیدی -(به‌نام خداوند جان‌آفرین) به‌نام خداوند جان‌آفرین
حکیم سخن در زبان آفرین

خداوند بخشندۀ دست‌گیر
کریم خطابخش پوزش‌پذیر

عزیزی که هر کز درش سر بتافت
به هر در که شد هیچ عزت نیافت

سر پادشاهان گردن‌فراز
به درگاه او بر زمین نیاز...

لطیف کرم‌گستر کارساز
که دارای خلق است و دانای راز...

یکی را به سر بر نهد تاجِ بخت
یکی را به خاک اندر آرد ز تخت

گلستان کند آتشی بر خلیل
گروهی بر آتش برد زآب نیل...

بر احوال نابوده علمش بصیر
به اسرار ناگفته لطفش خبیر...
صوفی‌نامه (دستگاه ماهور)

  • جمعه
  • 13
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 18:44
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

متن شعر و غزل مناجات با خدا -(کابوس نیست اینکه من از خود فراری‌ام) * مریم سقلاطونی

930
1

متن شعر و غزل مناجات با خدا -(کابوس نیست اینکه من از خود فراری‌ام) کابوس نیست اینکه من از خود فراری‌ام
عینِ خودِ عذاب شده بی‌قراری‌ام

لب‌تشنه‌تر ز بوتۀ خشکیده در کویر
چشم انتظار بارش ابر بهاری‌ام

در شأن کبریایی تو نیست ای خدا
راضی شوی که خلق ببینند خواری‌ام

تو مهربان‌ترینی و آقاتر از همه
بگذر ز من! به حقِّ همین اشکِ جاری‌ام...

آنی مرا رها کنی از دست رفته‌ام
محبوب من! به دست چه کس می‌سپاری‌ام؟

با آن‌که در گناه و بدی غوطه‌ور شدم
من حاضرم قسم بخورم دوست داری‌ام

ای یارِ آنکه جز تو ندارد رفیق و یار
می‌خواهم از تو با همۀ شرمساری‌ام -

- لا یمکن الفرار... مبادا خدای من!
یک آن مرا به حال خودم واگذاری‌ام

  • جمعه
  • 13
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 18:58
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 مظاهر کثیری نژاد

متن شعر مناجات با خدا -(این شبا با تو شدم طرف ببخش) * مظاهر کثیری نژاد

1295
1

متن  شعر مناجات با خدا -(این شبا با تو شدم طرف ببخش) این شبا با تو شدم طرف ببخش
هدفم تویی به این هدف ببخش
مح علی رو خیلی خیلی دوست دارم
تو رو صاحب حرم نجف ببخش
(بعلی الهی العفو)(4)

بهترین شبای گریه این شباست
ذکر مغفرت همیشه رو لباست
مدینه یه دست کارگشا داره
که اونم دست امام مجتباست
(بحسن الهی العفو)(4)

من بدم بدیمو به خوبا ببخش
به همین حال خوش بکا ببخش
عمریه گریه کن حسینتم
منو به شهید کربلا ببخش
(بحسین الهی العفو)(4)

سر سفره ی خدا بزرگ شدم
پای روضه و دعا بزرگ شدم
از همون بچگی با خاطره ی
حرم امام رضا بزرگ شدم
(برضا الهی العفو)(4)

من میخوام تو بغل یار بمیرم
یا حسین گو دم افطار بمیرم
من به عشق ساقی تشنه می خوام
زیر بیرق علمدار بمیرم
(باباالفضل

  • دوشنبه
  • 16
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 18:57
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 رضا رسول زاده

غزل مناجات با خدا -(شب ها که گرمِ اشک و مناجات می شویم) * رضا رسول زاده

845

غزل مناجات با خدا -(شب ها که گرمِ اشک و مناجات می شویم) شب ها که گرمِ اشک و مناجات می شویم
قَدری شبیهِ مادرِ سادات می شویم

از نورِ فاطمه به سحر فیض می بَریم
تا مُعتکف به کُنجِ خرابات می شویم

ما آمدیم تا که گرفتارمان کنی
زُلفی نشان دَهی همه اِثبات می شویم

لب وا نکرده، بَرگه ی عَفوِ تو می رسد
از این همه مُحبّتِ تو مات می شویم

این نَفس، دست از سرِ ما که نمی کِشد!
در عُمرِ خویش خرجِ مُکافات می شویم

ذکرِ "علی علی" ست که آزادمان کند
وقتی اسیرِ دامِ بَلیّات می شویم

حقِّ من است تا بِزَنی ام، نِمی زنی!
با چشمِ رحمتِ تو مُراعات می شویم

با روضه ی حسین زِ بس گریه می کنیم
غافل زِ عرض کردنِ حاجات می شویم

هر چه صلاحِ ماست به کشکولِ مان بریز
ورنه گدا به شی

  • سه شنبه
  • 17
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 11:46
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

متن شعر مناجات با خدا -(تو ستاری و من غرق گناهم) * محمد حبیب زاده

2606
1

متن شعر مناجات با خدا -(تو ستاری و من غرق گناهم) تو ستاری و من غرق گناهم
ببخشایم که عبد رو سیاهم

اگر لطفت نبود اینجا نبودم
نظرکن بر نگاه خیس و آهم

بزرگی کن به رویم هم نیاور
که عمری را اسیر اشتباهم

خدایا دستهایم را بگیر و
پناهم ده که خیلی بی پناهم

اگر پرونده ی خوبی ندارم
ولی بر لطف تو باشد نگاهم

مرا با توبه کردن زیر و رو کن
تو مقصد باش من بین راهم

  • چهارشنبه
  • 18
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 11:42
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -(ای رهنمای گم شدگان اِهْدِنَا الصِّراط) * فیض کاشانی

762
0

شعر مناجات با خدا -(ای رهنمای گم شدگان اِهْدِنَا الصِّراط) ای رهنمای گم شدگان اِهْدِنَا الصِّراط
وی نور چشم راهروان اِهْدِنَا الصِّراط

در دوزخ هوا و هوس مانده‌ایم زار
گم کرده‌ایم راه جنان اِهْدِنَا الصِّراط

بگذشت عمر در لَعَب و لهو و بی‌خودی
شاید تدارکی بتوان اِهْدِنَا الصِّراط

ره دور و وقت دیر و شب تار و صد خطر
مرکب ضعیف و جاده نهان اِهْدِنَا الصِّراط...

رفتند اهل دل همه با کاروان جان
ما مانده‌ایم بی‌دل و جان اِهْدِنَا الصِّراط

گم گشت «فیض» و راه به جایی نمی‌برد
ای رهنمای گمشدگان اِهْدِنَا الصِّراط

  • چهارشنبه
  • 18
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 12:28
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

مناجات -(از عمر دو روزی گذران ما را بس) * قیصر امین پور

793
1

مناجات -(از عمر دو روزی گذران ما را بس) از عمر دو روزی گذران ما را بس
یک لحظۀ وصل عاشقان ما را بس
هر چند دعای ما اجابت نشود
هم‌صحبتی تو در جهان ما را بس

آنسان که تویی هیچ‌کس آگه به تو نیست
راهی ز فراز عقل کوته به تو نیست
هرچند تو را هزار ره باشد، لیک
جز راه دل از هیچ رهی ره به تو نیست

  • چهارشنبه
  • 1
  • خرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 17:22
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

مناجات -(ای آنکه دوای دردمندان دانی) * ابوسعید ابوالخیر

1742
3

مناجات -(ای آنکه دوای دردمندان دانی) ای آنکه دوای دردمندان دانی
راز دل زار مستمندان دانی
حال دل خویش را چه گویم با تو
ناگفته تو خود هزار چندان دانی

یا رب مکن از لطف پریشان ما را
هرچند که هست جرم و عصیان ما را
ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم
محتاج به غیر خود مگردان ما را

ای خالق خلق رهنمایی بفرست
بر بندۀ بینوا، نوایی بفرست
کار من بیچاره گره در گره است
رحمی بکن و گره‌گشایی بفرست

یارب به کرم بر من درویش نگر
در من منگر در کرم خویش نگر
هرچند نیم لایق بخشایش تو
بر حال من خستۀ دل‌ریش نگر

یارب تو چنان کن که پریشان نشوم
محتاج برادران و خویشان ‌نشوم
بی‌منت خلق خود مرا روزی ده
تا از در تو بر درِ ایشان نشوم

یارب ز قناعتم توانگر گردان
وز نو

  • چهارشنبه
  • 1
  • خرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 17:23
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 علیرضا خاکساری

مناجات با خدا -(باید شب قَدرَت مرا آدم بسازد) * علیرضا خاکساری

1352
2

مناجات با خدا -(باید شب قَدرَت مرا آدم بسازد) باید شب قَدرَت مرا آدم بسازد
حر و زهیر و عابس و اسلم بسازد
باید مفاتیح الجنان "شیخ عباس"
دل را که شد ویرانه دست کم بسازد
یارب به من اشکی بده سازنده باشد
اشکی بده از بنده ات میثم بسازد
چشمی بده تا خوب را بشناسم از بد
تنها نگاهم را بدوزم سمت گنبد
دستی بده دست از تهیدستان بگیرم
دستی بده تا راه بر شیطان بگیرم
پایی بده جز در ره مولا نکوبم
پا جای پایی چون "ابوموسی" نکوبم
دل می کند وابسته از دنیا به سختی
دنیا بده اما نه دیگر تاج و تختی
میلی بده از جام همدردی بنوشم
در سیل ماتم نذر هم نوعم بکوشم
عزمی بده آماده ی ایثار باشم
وقت ضرورت راهی پیکار باشم
نسلی بده عشق شهادت در دل آن
نسلی بده "فهمیده" باشد حاص

  • سه شنبه
  • 7
  • خرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 18:35
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

یا رب.. -(بازی دنیا ز عمرم زود فرصت را گرفت) * سید پوریا هاشمی

637
1

یا رب.. -(بازی دنیا ز عمرم زود فرصت را گرفت) بازی دنیا ز عمرم زود فرصت را گرفت
قبله ام گم شد کم آوردم لیاقت را گرفت

گریه و حال نماز صبح های من چه شد؟
خواب شیرین سحر فیض عبادت را گرفت

از صغیره شد شروع و به کبیره ختم شد
جرأت عاصی شدن از من خجالت را گرفت

یارفیق لا رفیق له حلالم کن اگر
بین ما بار گناهانم رفاقت را گرفت

نور مولا نیست دیگر درمیان سفره ام
بی خیالی من از این سفره برکت را گرفت

نیم دین را به حیا دادند کارم سخت شد
مستی انجام معصیت نجابت را گرفت

ذکر و استغفار و توبه دست جمعی بهتراست
باخت این شبها کسی که کنج عزلت را گرفت

لذت افطار با خرمای نخل کربلاست
خوش بحال هرکه از زهرا زیارت راگرفت

یا غیاث المستغیثین گفت و پاسخ داده شد
نیز

  • چهارشنبه
  • 8
  • خرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 14:18
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

شعر مناجات با خدا -(به درگاهت آمد گدایی گرفتار) * سید پوریا هاشمی

1161
0

شعر مناجات با خدا -(به درگاهت آمد گدایی گرفتار) به درگاهت آمد گدایی گرفتار
بریده ز یار و گرفتار اغیار
زمین خورده بارش، زمین خورده هربار
تو امشب دوا کن شده سخت بیمار..

اجرنا من النار ، اجرنا من النار

دعا کرده اما اجابت ندیده
از این مردم اصلاً رفاقت ندیده
چنان خار گشته که عزّت ندیده
شِقاوت کشیده، سعادت ندیده
پناهی بده آمد عبد گنهکار

اجرنا من النار ، اجرنا من النار

در آتش گرفتارمو پر ز دردم
برای رضای تو کاری نکردم
سرم گرم دنیا شده با تو سردم
کمک کن به سمت گنه برنگردم
بیا از نبخشیدنم دست بردار!

اجرنا من النار ، اجرنا من النار

گناهان گرفته دو چشم ترم را
زمين خوردم از بس شكسته پرم را
غلامى نكردم پدر مادرم را
ولى مى گذارم به تربت سرم را
گداى

  • چهارشنبه
  • 8
  • خرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 14:29
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر غزل مناجات -(جز آرزوی وصل تو یک‌دم نمی‌کنم) * سیدحسن حسینی

865

شعر غزل مناجات -(جز آرزوی وصل تو یک‌دم نمی‌کنم) جز آرزوی وصل تو یک‌دم نمی‌کنم
یک‌دم ز سینه مهر تو را کم نمی‌کنم

ای آن‌ که سربلند مرا آفریده‌ای
جز پیش آستان تو سَر، خَم نمی‌کنم

گر در ازای عشق، غم عالمم دهی
با عالمی معاوضه این غم نمی‌کنم

جز راه پاک دوست یقیناً نمی‌روم
جز انتخاب عشق مسلم نمی‌کنم

چون آتش فراق تو را آزموده‌ام
خوف از عذاب سخت جهنم نمی‌کنم...

آن شمع خامُشم که به شب‌های بی‌کسی
حتی هوای گریه نم‌نم نمی‌کنم

داروی درد هجر حبیب است، بس کنید
من از طبیب خواهش مرهم نمی‌کنم

حیران از این تغافل خویشم که زادِ راه
گاهِ سفر شده‌ست و فراهم نمی‌کنم

  • پنج شنبه
  • 9
  • خرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 14:30
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

متن شعر مناجات با خدا -(به امید نگاه تو خدای آسمانی ها) * محمد شهادتی

850

متن شعر مناجات با خدا -(به امید نگاه تو خدای آسمانی ها) به امید نگاه تو خدای آسمانی ها
منم تنهاترین تنها گدای آسمانی ها
گناه از توبه میترسد من از پایان تنهایی
ولی آموختم توبه به پای آسمانی ها
نه از دنیا خطایی را نه از شیطان طنابی را
ندیدم رد پایی از برای آسمانی ها
خداوندا چنین بامن مکن در اوج تنهایی
خدایا ناله ها کردم به جای آسمانی ها
دل بشکسته دارم در کمین درد بی درمان
و دارد این دل تنها هوای آسمانی ها
خدایا حال و روز من نباشد کمتر از مجنون
به گوش جان رسد تنها صدای آسمانی ها
نه از بیگانه میترسم نه از پایان تنهایی
فقط میترسم از درد و بلای آسمانی ها
عذابم میکنی آیا خطایم چیست میدانی؟
خطاکارم ولی هستم گدای آسمانی ها
جوانی داده ام تنها به پای آسمانی ه

  • دوشنبه
  • 13
  • خرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 02:30
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

متن شعر مناجات با خدا -(از دیده دمی گریه نهان باید کرد) * محمد شهادتی

770

متن شعر مناجات با خدا -(از دیده دمی گریه نهان باید کرد) از دیده دمی گریه نهان باید کرد
سرمایه ی عمر، عیان باید کرد
گفتیم هنوز از دم در می آییم
گفتا دل خود را نگران باید کرد
از بدو تولدی که گریان بودیم
صدمرتبه شکوه از جهان باید کرد
دردا که مصیبتی چو بیش از این نیست
در خاک قسم خورده،جوان باید کرد
این عمرگران را به چه دادیم همی
پرونده حساب در زمان باید کرد
یک روز پشیمان ز عملهای غلط
هم شکوه ز عقل نیمه جان باید کرد
آن لحظه که میرسد ملک این جان را
تسلیم خدای مهربان باید کرد
در وحشت قبر خود سراسیمه ز غم
صدمرتبه خرد،استخوان باید کرد
آندم به هزار وحشت از سنگ لحد
رو سوی امام عاشقان باید کرد
با آمدن رضایت ای رب جلیل
شکرت بخدا خنده کنان باید کرد

#محمدشهادتی

  • دوشنبه
  • 13
  • خرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 02:47
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 مهدی رحیمی زمستان

غزل مثنوی مناجات -(بیا تا ته راه را با تو باشم) * مهدی رحیمی زمستان

547

غزل مثنوی مناجات -(بیا تا ته راه را با تو باشم) بیا تا ته راه را با تو باشم
شب گریه و آه را با تو باشم

جز این راه من راه دیگر ندارم
كه سر را ز سجاده‌ات بر ندارم

خدایا ز تو حكم شاهی گرفتم
در این راه هر چه بخواهی گرفتم

منی كه محرّم ز ارباب بی‌سر
فقط حاجتم را به آهی گرفتم

چه آمد به روزم كه در نیمۀ راه
دل و نفس را اشتباهی گرفتم

به مسجد و یا كوچه فرقی نمی‌كرد
ز آب گل آلود ماهی گرفتم

و آن‌قدر در لغزش اصرار كردم
كه بیماری رو سیاهی گرفتم

چرا از نگاهم نگاه تو برگشت؟
چرا دل نرفته، ز راه تو برگشت؟

گمان بود یا وهم آن بندگی‌ها
كه آورده امروز شرمندگی‌ها

اگر لطف خود را به آنی بگیری
نفس را ز كام جهانی بگیری...

مداوا شود قلب من با نگاهی
الهی الهی،

  • شنبه
  • 1
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:24
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

غزل مناجاتی -(با اینکه نبض پنجره در دست ماه نیست) * زهرا جودکی

489

غزل مناجاتی -(با اینکه نبض پنجره در دست ماه نیست) با اینکه نبض پنجره در دست ماه نیست
امشب جهان به چشم اتاقم سیاه نیست

تا نام توست ورد لبم، شمس عارفان
این خانه را نیاز به فانوس ماه نیست...

زل می‌زنم به آینه گاهی به جای من
تصویر توست در دل آیینه، گاه نیست

صدبار از خودم به تو برگشته‌ام، بگو
این توبه‌های بی‌اثر من گناه نیست؟

آه ای خدایِ یوسفِ در چاه مانده‌ها
یک کاروان تشنه در این کوره‌راه نیست؟

با اشک می‌رسم به تو یا راحم البکاء
جز گریه در میان بساطم سلاح نیست!

در گفتگوی عاشق و معشوق شیوه‌ای،
شیرین‌تر از زبان زلال نگاه نیست

  • سه شنبه
  • 4
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 10:47
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر چارپاره مناجات -(باز گویا هوای دل ابری‌ست) * عباس احمدی

917

شعر چارپاره مناجات -(باز گویا هوای دل ابری‌ست) باز گویا هوای دل ابری‌ست
باز درهای آسمان باز است
من ولی تَحبِسُ الدُّعا شده‌ام
دل من باز فکر پرواز است

دیرگاهی‌ست با خودم قهرم
بسته بر وصله‌های ناجورم
سرِ من گرم زندگی شده است
از امام زمان خود دورم

غیبت و تهمت و ریا و حسد
جزوِ اعمال واجبم شده است
از دهانم دروغ می‌بارد
معصیَت قُوتِ غالبم شده است

به فساد و حرام زُل زده‌اند
چشم‌هایی که بی‌حیا شده‌اند
جایگاه خدا و خلق خدا
در دلم وای جا به‌ جا شده‌اند

آمدم سمت خانۀ معبود
دل‌خوش از این که صاحبی دارم
پشت در ضَجّه می‌زنم: یارب!
باز کن، کار واجبی دارم

گریه کردم، صدا زدی من را
آمدم یا مُسَبِّبَ الاَسْباب
روسیاهم نظر نما یا نور
یا سَریع الرِّضا مرا

  • پنج شنبه
  • 6
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:50
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر غزل توحیدی -(بوَد آیا که درِ صلح و صفا بگشایند) * محمد حسین شهریار

1040

شعر غزل توحیدی -(بوَد آیا که درِ صلح و صفا بگشایند) بوَد آیا که درِ صلح و صفا بگشایند
تا دری هم به مراد دل ما بگشایند

یارب از ظلمت زندان شبستان ما را
گو شبی روزنه در صبح و ضیا بگشایند

سازِ ذرات همه نغمۀ تسبیح خداست
گر خلایق درِ گوش شنوا بگشایند

نای توحید به چنگ آر و دمی دم کآفاق
گوش در نغمۀ آیات خدا بگشایند

دردمندان غمت را به تبسم دریاب
تا طبیبانه درِ دار شفا بگشایند

چشم درپوش و کرم کن که بدان شکّرخند
در ببندند به درد و به دوا بگشایند

عاصیان گر که درِ توبه به عصیان بستند
عاشقانت درِ رحمت به دعا بگشایند

از پسِ پرده درِ صدق و صفا می‌بندند
صحنه‌سازان که درِ روی و ریا بگشایند...

دست‌گیری به نهانی که سخاوتمندان
لب ببندند اگر دست سخا بگشایند.

  • پنج شنبه
  • 6
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:53
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر غزل توحیدی -(روشن از روی تو آفاق جهان می‌بينم) * محمدحسین بهجتی

1526

شعر غزل توحیدی -(روشن از روی تو آفاق جهان می‌بينم) روشن از روی تو آفاق جهان می‌بينم
عالم از جاذبه‌ات در هيجان می‌بينم

بی‌نشانی تو و حيرانم از اين راز كه من
هر كجا می‌نگرم از تو نشان می‌بينم

دل هر ذره تجلی‌گه مهر رخ توست
نتوان گفت چه اسرار نهان می‌بينم

باد با زمزمه تسبيح تو را می‌خواند
آب را ذكر تو جاری به زبان می‌بينم

نور روی تو نه تنها به دل سينا تافت
كه من اين نور ز هر ذره عيان می‌بينم

چه تماشایی و زيباست جمال تو كه من
هرچه چشم است به رويت نگران می‌بينم

به تو سوگند كه در موقع طوفان بلا
ياد تو مايۀ آرامش جان می‌بينم

بر در خويش «شفق» را به گدايی بپذير
كه گدايان تو را به ز شهان می‌بينم

  • پنج شنبه
  • 6
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 15:24
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

مطالب شب جمعه -(از حضرت صادق(عليه السّلام) روايت شده است كه فرمود:) *

468

مطالب شب جمعه -(از حضرت صادق(عليه السّلام) روايت شده است كه فرمود:) از حضرت صادق(عليه السّلام) روايت شده است كه فرمود:
«مردى از بنى اسرائيل سه سال تمام دعا كرد كه خداوند متعال پسر بچه ‏اى به او بدهد، وقتى مشاهده كرد كه دعايش مستجاب نمى ‏شود گفت: پروردگارا! آيا من از تو دور هستم و صداى مرا نمى ‏شنوى يا مى‏ شنوى ولى جوابم را نمى‏ دهى؟
در خواب ديد فردى به او مى ‏گويد: تو سه سال است كه خداوند متعال را با زبانى آلوده و قلبى چركين و نيّتى دروغين مى ‏خوانى، بايد آلودگى را از زبانت بزدايى، قلبت تقواى الهى را پيشه خود سازد و نيتت درست شود. آن مرد يك سال چنين كرد آنگاه برايش پسر بچه‏ اى به دنيا آمد».
اين حديث، چهار شرط را در بردارد:
اوّل: بد زبانى را بر كندن.
دوّم: قساو

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 12:52
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

مطالب شب جمعه -(«حفص بن غياث» از امام صادق(عليه السّلام) روايت كرده است كه فرمود:) *

1519

مطالب شب جمعه -(«حفص بن غياث» از امام صادق(عليه السّلام) روايت كرده است كه فرمود:) «حفص بن غياث» از امام صادق(عليه السّلام) روايت كرده است كه فرمود:
«اگر كسى خواست طورى باشد كه هر گاه از خدا چيزى درخواست نمود به او بدهد، بايد از همه مردم قطع اميد كند و تنها اميدش به درگاه او باشد، وقتى خداوند اين حالت را در قلب كسى يافت هرگاه چيزى بخواهد به او عطا مى‏ كند»

منبع:
عده الداعی ابن فهد حلی

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:49
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

مطالب شب جمعه -(«محمد بن خالد برقى» به واسطه‏ اى از امام صادق(عليه السّلام) روايت كرده...) *

492

مطالب شب جمعه -(«محمد بن خالد برقى» به واسطه‏ اى از امام صادق(عليه السّلام) روايت كرده...) «محمد بن خالد برقى» به واسطه‏ اى از امام صادق(عليه السّلام) روايت كرده است كه فرمودند:
«مرد عابدى در ميان بنى اسرائيل بود، خداوند متعال بر حضرت داود (عليه السّلام) وحى فرستاد كه او رياكار است. پس از گذشت مدتى، آن مرد از دنيا رفت.
حضرت داود (عليه السّلام) بر جنازه‏ اش حاضر نشد، اما چهل نفر از بنى اسرائيل بر جسدش ايستاده و گفتند: خدايا! ما از او جز خير چيز ديگرى نمى‏ دانيم، اما تو از ما داناترى و بهتر مى‏ دانى، او را بيامرز.
بعد از غسل دادن چهل نفر ديگر ايستادند و گفتند: خدايا! ما از او جز خير چيز ديگر نمى‏ دانيم اما تو از ما داناترى و بهتر مى ‏دانى، او را بيامرز و پس از آنكه در قبر گذاشته شد ني

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:56
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر غزل توحیدی -(خّرم آن دل که از آن دل به خدا راهی هست) * سید محمد علی ریاضی یزدی

1010
1

شعر غزل توحیدی -(خّرم آن دل که از آن دل به خدا راهی هست) خّرم آن دل که از آن دل به خدا راهی هست

فرّخ آن سینه که در وی دل آگاهی هست

حشمت اَر می‌طلبی، خدمت درویشان کن

نیست بالاتر از این، گر به جهان جاهی هست

ما گدایان در میکده، شهبازانیم

سایهٔ عزت ما بر سر هر شاهی هست

ما در آیینهٔ دل نور خدا را دیدیم

آزمودم که ز هر دل به خدا راهی هست

هر کجا نور بُوَد، چشمۀ خورشید آن‌جاست

هرکجا پرتو مهتاب بُوَد، ماهی هست

از چه مجنون به سراپردۀ لیلی نرسید

که به صحرای جنون خیمه و خرگاهی هست

از خدا، عذر خطا خواه که پیش کرمش

گر گناه تو بُوَد کوه، کم از کاهی هست

ره نبردیم «ریاضی» به سراپردهٔ غیب

در نبستند که چون میکده درگاهی هست

  • چهارشنبه
  • 12
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 13:16
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر مثنوی مناجات * علیرضا قزوه

650
1

شعر مثنوی مناجات به‌نام او که دل را چاره‌ساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است

چراغی مرده‌ام، دل کن دلم را
به بسم‌الله، بسمل کن دلم را

بگیر این دل، دل ناقابلم را
به امّیدی که بگدازی دلم را

بده حالی که حالی تازه باشد
که هر فصلش وصالی تازه باشد

مدد کن لحظه‌ای از خود گریزم
که تاریک است صبح رستخیزم

تمام فصل من شد برگ‌ریزان
بده داد منِ از خود گریزان

الهی سینه‌ای داریم پُر سوز
تبسم کن در این آیینه یک روز

تبسم کن، تبسم کن، الهی!
مرا در عطر خود گم کن، الهی!

من از کوه و درختی کم نبودم
شبی با من تکلم کن، الهی!

همه حیران، چون موساییم در طور
تجلی کن، شبی، یا نور، یا نور!

تجلی کن که ما گم‌کرده راهیم
ببخشامان که ل

  • چهارشنبه
  • 12
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:56
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر قصیده توحیدی * محمد حسین شهریار

536

شعر قصیده توحیدی ای بر سریر ملک ازل تا ابد خدا
وصف تو از کجا و بیان من از کجا؟...

خورشید را دلیل وجود، آفتاب بس
باید که این دلیل بُوَد عین مدَّعا

کشتی‌شکسته دست ز جان شوید، از تو نه
آن‌جا که عاجز آمده تدبیر ناخدا

آن‌جا که دست هیچ‌ کسَش نیست دست‌گیر
مسکینِ دل‌شکسته تو را می‌زند صدا...

بار امانتی که نهادی به دوش من
باری بُوَد که پشت فلک می‌کند دوتا...

زآن‌ جا که بارعام درِ بارگاه توست
سهل است گر نصیبۀ خاصان شود بلا

روزی که کِلک دوست بَلا لِلْوَلا نوشت
طی شد حساب کار شهیدان کربلا

ای پرتو عیانِ نهان، در ظهور خویش
یا مَنْ لِفَرطِ نورِه فِی نورِه اخْتِفا...

ای جذبۀ محبت تو محور وجود
بی‌جود جذبه‌های تو اجزا ز

  • چهارشنبه
  • 12
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 15:07
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب
 محمد زوار

مناجات -(اشکهایم دوباره دانه دانه می‌افتد) * محمد زوار

623

مناجات -(اشکهایم دوباره دانه دانه می‌افتد) اشکهایم دوباره دانه دانه می‌افتد
مدتی کار من به تو شبانه می‌افتد

سالها فکر معصیت مرا زمینم زد
رحم کن بر کسی که عاجزانه می‌افتد

بس که بار گناه دیگران به دوشم ماند
توشه‌های سفر، ز روی شانه می‌افتد

گفتم إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُون ‌و فهمیدم
گذر پوست به دباغخانه می‌افتد

با زبانم تو را نخوانده‌ام، پشیمانم
وای بر من که آتش‌ت زبانه می‌افتد

عبد خاطی منم، تو غافرالخطیئاتی
باز دارد به دست من بهانه می‌افتد

من زمین خورده‌ام، خودت مرا بلندم کن
مثل طفلی که زیر تازیانه می‌افتد

گفت: بابا، حلال کن که برنمی‌خیزم!
استخوانم شکسته است و جا نمی‌افتد

  • شنبه
  • 15
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 11:45
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

مناجات با خدا -(من با تو بال و پر گرفتم یا الهی) * مهدی مقیمی

734

مناجات با خدا -(من با تو بال و پر گرفتم یا الهی) من با تو بال و پر گرفتم یا الهی
کِی دامن دیگر گرفتم یا الهی

ده مرتبه نام تو را با اشک بردم
قرآن به روی سر گرفتم یا الهی

آغوش تو باز است از بس مهربانی
امشب تو را در بر گرفتم یا الهی

کرده گناهم از تو دور ، امشب دو دستی
دامانِ چشم تر گرفتم یا الهی

شرمنده ام از بس ز عصیان توبه کردم
اما گناه از سر گرفتم یا الهی

با ذکر یا حیدر ، سحر این حال خوش را
از روضه و منبر گرفتم یا الهی

امشب قبولم کن که من این اشکها را
از روضۀ حیدر گرفتم یا الهی

هر چه نباشد خاک پای اهل بیتم
سرمایه از این در گرفتم یا الهی

یک کربلا می خواستم آن هم که امسال
از مادرش آخر گرفتم یا الهی

  • شنبه
  • 15
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 12:02
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

مطالب شب جمعه -(هر کسی یک وجب به من نزدیک شود، من یک ذراع ) *

862

مطالب شب جمعه -(هر کسی یک وجب به من نزدیک شود، من یک ذراع ) مَن تَقَرَّبَ إلَیَّ شِبرا" تَقَرَّبـتُ إلَیهِ ذِرَاعا" وَ مَن تَقَرَّبَ إلَیَّ ذِرَاعا" تَقَرَّبتُ إِلَبهِ بَاعا" وَ من أَتَانِی مَشیا" أَتَیتُهُ هَروَلَهً

هر کسی یک وجب به من نزدیک شود، من یک ذراع (از آرنج تا نوک انگشتان برابر با سه وجب) به او نزدیک می شوم و هر کس یک ذراع به من نزدیک شود، من یک باع (به اندازه گشودن دو دست) به او نزدیک می شوم و هر کس آهسته (و معمول) به سوی من آید، من با هروله (حالتی بین دویدن و راه رفتن) به سوی او می آیم.

منبع:
حسین بن محمد نوری مازندرانی؛ مستدرک الوسائل؛ ج۵؛ ص ۲۹۸

  • یکشنبه
  • 16
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 11:01
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد