وفات حضرت ام البنین (س)

مرتب سازی براساس

اشعار وفات حضرت فاطمه کلابیه (ام البنین)(س)،(هرکجا صحبت ادب باشد) *

5107
6

اشعار وفات حضرت فاطمه کلابیه (ام البنین)(س)،(هرکجا صحبت ادب باشد) هرکجا صحبت ادب باشد
نام اُمّ البنین میان آید

امتحان کرده ام و می گویم
که دعایش عجیب می گیرد

پس به ام البنین توسل کن
هر زمانی گره به کار افتد

آن قَدَر با ادب و خانم هست
که خودش را کنیز می خواند

خودش و هر چهار فرزندش
نوکران قبیله ی احمد

بود از اول کنیز خورشیدو
قمرش تاهمیشه می تابد

تا که عباس چشم خود وا کرد
دید دور حسین می چرخد

از همان بچگی قسم خورده
که برای حسین می میرد

"گفتم ام البنین دلم پا شد"
دست بر سینه تا بقیع آمد

گوشه ای در سکوت قبرستان
پرچمی در خیال می جنبد

یک ضریحی که نیست،آن گوشه
روی آن جای خالی گنبد

انتهای رواق رؤیایی
مادری سنگ قبر کم دارد

مادری که ضریح فرزندش
به تمام بهشت

  • یکشنبه
  • 8
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 12:27
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

اشعار وفات حضرت ام البنين(س)-گمان مکن پسرت ناتنی‌برادر بود *

4317
2

اشعار وفات حضرت ام البنين(س)-گمان مکن پسرت ناتنی‌برادر بود گمان مکن پسرت ناتنی‌برادر بود
قسم به عشق، کنارم حسین دیگر بود

منال ام بنین و ببال از عباس
تو شیرمادر و شیر تو شیرپرور بود

سقوط قلعه‌ی خیبر اگر به نام علی‌ست
فرات، خیبر دیگر؛ یل تو حیدر بود

ز شام تا به سحر دور خیمه‌ها می‌گشت
که ماه هاشمیان بود و مهرپرور بود

به لرزه بود از او پشت هفت‌پشت ستم
یل تو یک‌تنه یک تن نبود، لشگر بود

به جای دست روی چشم خویش تیر گذاشت
ببین که تا به چه حدی مطیع رهبر بود

اگر فتاد روی خاک می‌شود پرپر
ولی گل تو روی شاخه بود و پرپر بود
***استاد حاج علی انسانی***

  • یکشنبه
  • 8
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 12:30
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار وفات حضرت ام البنبن(س),(تسلیت بر آل خیرالمرسلین)به همراه سبک سنتی *

3774
1

اشعار وفات حضرت ام البنبن(س),(تسلیت بر آل خیرالمرسلین)به همراه سبک سنتی تسلیت بر آل خیرالمرسلین

رفتـه از دار جهان ام‌البنین

باز، داغ فاطمه تازه شد بهر همه

****

حضرت عبـاس، ماه علقمه

دسته‌گـل آرد برای فاطمه

باز، داغ فاطمه تازه شد بهر همه

****

مـادر پـاک شهـیدان حسین

در جنان گردیده مهمان حسین

باز، داغ فاطمه تازه شد بهر همه

ای مدینه آن بهشت یاس کو؟

وامصیبت مـادر عبــاس کو؟

باز، داغ فاطمه تازه شد بهر همه

****

روز یاران زین غم عظما شب است

این همـان تکرار داغ زینب است

باز، داغ فاطمه تازه شد بهر همه

****

او بـه یـاد حضـرت عبـاس بود

اشک چشمش وقف خیرالناس بود

باز، داغ فاطمه تازه شد بهر همه

****

عون و جعفر! دیده از خون تر کنید

امشب استقبــال از مـادر

  • دوشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 16:49
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب
 امیر عظیمی

شعری در بیان مصیبت های حضرت ام البنین (س) -( اینجا بقیع است زمزمه ای می رسد بگوش ) * امیر عظیمی

3425
6

شعری در بیان مصیبت های حضرت ام البنین (س) -( اینجا بقیع است زمزمه ای می رسد بگوش ) اینجا بقیع است زمزمه ای می رسد بگوش
دلمویه های فاطمه ای می رسد بگوش
این بانو آنقدر غم و غوغاست در دلش
گویا که داغ کلّ بقیع مانده بر دلش
انگار هر کسی که می گذرد از کنار او
از سوز گریه هاش شود اشکبار او
او معتکف شده است تو گویی در این زمین
امّ البنین ِ بی ثمر و بی بَر و بنین
با طرح چار صورت قبری که پیش اوست
اینگونه سالهاست که سرگرم گفتگوست:
ای شیرزاده ها پسران امیر عشق
ذُخرُ الحُسین های همه سربزیر عشق
ماه و ستاره های درخشان در شبم
ای سایه سار قامتتان حرز زینبم
شب زنده دارهای خدا شیر بیشه ها
دور و بر حسین حضور همیشه ها
تعلیم یافتگان مدرسه و مکتب ادب
ارباب زادگان حیدری و هاشمی نسب
ای نخل های من به

  • شنبه
  • 22
  • شهریور
  • 1393
  • ساعت
  • 17:00
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

سمان سوخت و از پا افتاد *

3498
1

سمان سوخت و از پا افتاد آسمان سوخت و از پا افتاد
زیر بار جگر داغ شما
و دل سخت زمین برده چهار
گل ماتم زده از باغ شما
كرم و لطف خدا می ریزد
از سر و روی در خانه تان
شمعتان پای علی می سوزد
و ملائك همه پروانه تان
روزها می گذرد می آیی
دیده را با غم دل خیس كنی
مادرانه وسط خاك بقیع
روضه ی علقمه تاسیس كنی
خیمه ی اشك زلالت جاری ست
می شود چند دهه یا سالی
جگر گریه ی من درد گرفت
پاشو از پای مزار خالی
موج برداشته چشمان تو از
آینه های ترك خورده ی غم
هیجده داغ دلت را بانو
كرده تصویر شكسته مبهم
شاعر:روح الله عیوضی

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 15:31
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مام عاشقان را همنشینم *

4040
1

مام عاشقان را همنشینم امام عاشقان را همنشینم
كنیز فاطمه اُمّ البنینم
به باغ عاشقان نیلوفرم من
یتیمان علی را مادرم من
پس از زهرا علی را خانه دارم
به پای عشق او سر می سپارم
مرا نَبْوَد به جز این فخر دیگر
كه خوانده زینبم یك عمر مادر
اگر در باغ قلبم یاس دارم
یلی چون حضرت عباس دارم
هر آن چه زینبم می داد یادم
به فرزندم همان تعلیم دادم
ادب را داشت از خود پاس، مردم
مدینه بود و یك عباس، مردم
دلم خوش بود عباسم جوان است
رُخش چون ماه و ابرویش كمان است
دلم خوش بود مولا را غلام است
غلام زینب من با مرام است
شاعر:سید محمد جوادی

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:01
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

عروسِ خانه ی حیدر شد دوباره فاطمه ای دیگر *

4055
2

عروسِ خانه ی حیدر شد دوباره فاطمه ای دیگر عروسِ خانه ی حیدر شد دوباره فاطمه ای دیگر
بزرگوار و مؤدّب بود شجاع زاده زنِ حیدر
به خانه آمد و آهسته نشست بینِ در و دیوار
ز چشم، خونِ روان می ریخت به یادِ زخمِ دلِ مادر
اگر چه فاطمه ام؛ امّا کنیزِ مادرتان هستم
زهی مقام! که خواهم شد کنیزِ دخترِ پیغمبر
حسین جان! به فدایت باد یکی یکیِّ پسرهایم
اگر چه جانِ کمی دارند، ببخش! -این سر و این خنجر!-
تمامِ شهر، به قربانت! دو دست و چشم که چیزی نیست!
خدا کند که اباالفضلم، فدائیِ تو شود آخر
بسوزم از غمِ تو ای کاش بقیع، پخش شود خاکم
ببویم آن گلِ مخفی را منم صدا بزنم: "مادر
شاعر:عارفه دهقانی

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل حضرت ام البنین(زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر *

3148
2

غزل حضرت ام البنین(زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه، دوباره آینه ای دیگر
دوباره داغ به روی داغ، دوباره درد به روی درد
کبوتران بدون بال، کبوتران بدون پر
تمام مرثیه ها گفتند: به پای دست تو می افتند
که در مقابل چشمانی، عطش گرفته و ناباور -
زنی دو بازوی خونین را، بلند کرده و می گوید:
دو دست ماه بنی هاشم، فدای زاده ی پیغمبر
زنی چونان که شجاعت را، چو شیر داده به فرزندان
به آستان تو آورده، چهار شیر چونان حیدر
چهار شیر که می غرّند، چهار شیر که می جنگند
چهار شیر که می آیند، چهار دسته گل پرپر
چهار دسته گل پرپر، چهار آینه ی دیگر
ستاره اند؟ نه روشن تر، فرشته اند؟ نه زیباتر
زنی که داغ پسر دارد، دوباره

  • پنج شنبه
  • 5
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 07:57
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین(غروب ديگري بود و بقيع آشفته تر مي شد *

3076
1

شعر حضرت ام البنین(غروب ديگري بود و بقيع آشفته تر مي شد غروب ديگري بود و بقيع آشفته تر مي شد
گلوي تشنه اش آتش فشاني شعله ور مي شد
كسي طرح دو دست آب آور مي كشيد آنگاه
به خاك تشنه از هنگامه اي شق القمر مي شد
سپر بر روي دستش يادگاري كربلايي بود
در آن آيينه بي تاب رجزهاي پسر مي شد
غمش با خاطرات غربت زهرا گره مي خورد
پياپي چشم هايش خون فشان ميخ در مي شد
رباعي مي سرود و پاي نخلي تشنه لب مي خواند
به گوش خاكِ عاشق بيت هاي منتخب مي خواند
كشيد آنگاه تصوير ضريح ماه را بر خاك
مجسّم كرد بين گريه، ثارالله را بر خاك
شنيد از خيمه ها تا گريه هايي تشنه پي در پي
پريشان رسم كرد آن غربت جانكاه را بر خاك
سرش را بر عصايش تكيه داد و آن طرف تر ديد
حرم تا علقمه، عكس تمام را

  • پنج شنبه
  • 5
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 08:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین(او قصد كرده از وطن برود *

3292
1

شعر حضرت ام البنین(او قصد كرده از وطن برود او قصد كرده از وطن برود
پنجمين رُكن ِ پنج تن برود
نكند بي حسين برگردي
نكند آبروي من برود
اين حسين است كه غريب شده؟
كاش ميشد كه با حسن برود
او به هرحال ميشود عريان
چه نيازيست با كفن برود؟
هرچه كردند جانِ معجر من
نگذار پيرُهن برود
نگذار نيزه يِ كُندي
جاي پهلو در دهن برود
قَسَمَت ميدهم اجازه نده
شمر با چكمه بر بدن برود

  • پنج شنبه
  • 5
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 08:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین(سلام روشن زیبائی کرامت ها *

4289
1

شعر حضرت ام البنین(سلام روشن زیبائی کرامت ها سلام روشن زیبائی کرامت ها
سلام حضرت بانو غلامت آمده است
شکسته تر ز سکوت رواق آینه ها
گدای دم دمی بی مرامت آمده است
کنار بال کبوتر نشسته ام امشب
به خاک بوسی این آستان نورانی
در اوج فیض توسّل قنوت می خوانم
کنار هر نفس این ضریح عرفانی
دخیل بسته ام ای خواهر امام رئوف
به پای پنجره ی سبز آسمانهایت
من از کنار همین گنبد و مناره ی عشق
سفر نموده ام آری به بی کرانهایت
اجازه ام بده از باب لطف همسایه
الی الابد سر این سفره میهمان باشم
در عالم در و همسایگی حواسم هست
کنار پنجره فولاد یادتان باشم
اگرچه از گذر لحظه ها نمی نالم
اگرچه در حرمت بی نشانه می خندم
ولی کنار شما چون برادرت فرمود
به اشک روضه ی غربت دخیل

  • پنج شنبه
  • 5
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 08:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین(نگاه پیر تو انبوهی از ملک دارد *

2974
3

شعر حضرت ام البنین(نگاه پیر تو انبوهی از ملک دارد نگاه پیر تو انبوهی از ملک دارد
چقدر چین و چروک رخت ترک دارد ؟
چقدر پیر شدی غصه پیرتان کرده ؟؟
بگو که گریه یتان ریشه در فدک دارد
شما که مادری اما کنیز فاطمه ای ؛
برای زینب عجب سفره ات نمک دارد
چقدر چشم به او زیر لب تو می گفتی
چه کرده بود مگر ! مادرش کتک دارد؟
تو آمدی که بدانند مادران جهان
کنیز حضرت زهرا شدن محک دارد
عجب از آنکه تو را می شناسدت اما
به معجزات ابوفاضل تو شک دارد
شاعر:مجتبی کرمی

  • پنج شنبه
  • 5
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 08:54
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین( کیستی ای در سخن پنهان شده *

3765
1

شعر حضرت ام البنین( کیستی ای در سخن پنهان شده کیستی ای در سخن پنهان شده
شعرعاشورا ییان را جان شده
کیستی ای زن ،زنان را افتخار
کیستی ای از قبیله یادگار
کیستی ای زن که باشور وشتاب
می شتابی در سرای بوتراب
کیستی ای چهارفصلت فصل گل
خوش خرامیده به عشق آبادگل
خوش خرامیده به عشق آبادگل
کیستی ای شهروند عامری
مادران راداده درس مادری
ای علی رادرزمین باغ بهشت
دومین بخش کتاب سرنوشت
ای غریب آشنایی هابگو
قدری از دلدادگی ها رابگو
با علی تا آشنایی یافتی
رتبه ی مشگل گشایی یافتی
ای به بالا سروبستان علی
جان توپیوسته با جهان علی
آسمان آبی مولا تویی
پوتوی اززهره ی زهرا تویی
باعلی شیرخدا یکدل شدی
معرفت آموختی کامل شدی
ای شجاعت برده میراث ازپدر
بخش ، فاطمه کرده

  • پنج شنبه
  • 5
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 09:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر وفات حضرت ام البنین(وقتی غزل ردیف تو را کم می آورد) *

2638
-1

شعر وفات حضرت ام البنین(وقتی غزل ردیف تو را کم می آورد) وقتی غزل ردیف تو را کم می آورد
شعری برای درد فراهم می آورد
نام تو در کجاوه ای از نور می رسد
شعر مجسمی که مرا غم می آورد
بغضی گلوی مرثیه ام را گرفته است
دارد خبر ز ماه محرم می آورد
ای مادر ی که فاطمه ی دیگری شدی
تکرا ر واژه های تو ماتم می آورد
تو مادر چهار شهیدی که نام تو
داغی عظیم بر دل عالم می آورد
خورشید آسمان بنی هاشمی که ماه
در پیشگاه مهر تو سر ، خم می آورد
هر چار فصل باغ دلت گرچه شد خزان
این زخم ها برای تو مرحم می آورد
آخر چگونه شرح دهم غربت تو را
وقتی توان قافیه ها کم می آورد
شاعر:مجتبی ابوالقاسمی

  • چهارشنبه
  • 18
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 13:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روضه حضرت ام البنین(دسته دسته پر بسته) *

3739
1

شعر روضه حضرت ام البنین(دسته دسته پر بسته) دسته دسته پر بسته
گل های دل خسته
به خونه برگشتند
بین گریه یک خواهر
بهم میگه مادر
حسینم را کشتند
اگه مادر نداری
تا برات گریه کنه
من که نمردم حسین
ای سیب سرخ بی کفن
پسرم ای حسین من
اگه مادر نداری
تا برات گریه کنه
من که نمردم حسین
دسته دسته پر بسته
گل های دل خسته
به خونه برگشتند
بین گریه یک خواهر
بهم میگه مادر
حسینم را کشتند
اگه مادر نداری
تا برات گریه کنه
من که نمردم حسین
خونه کرده ماتم ها
به وسعت دریا
تو عمق این سینه
اشک سرخ چشمام را
لرزش دستام را
مدینه می بینه
آهای اهل مدینه
چشمای ام البنین
سویی نداره
اگه مادر نداری
تا برات گریه کنه
من که نمردم حسین
بر سر خاک عزا کنید
سر من را جدا کنید
ای سیب

  • پنج شنبه
  • 10
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 08:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روضه حضرت ام البنین(دیگر مرا ام البنین نخوانید) *

6261
7

شعر روضه حضرت ام البنین(دیگر مرا ام البنین نخوانید) دیگر مرا ام البنین نخوانید
زیرا که من دیگر پسر ندارم
من خانه دار خانه ای افسرده هستم
آرامش یک باغ طوفان خورده هستم
هر چند حیدر راهی این خانه ام کرد
بر غنچه های کوچکش پروانه ام من
با برگ عمرم خانه را گل پوش کردم
این باغ آتش خورده را خاموش کردم
دیگر مرا ام البنین نخوانید
زیرا که من دیگر پسر ندارم
پشت درش امدادها از رب گرفتم
تا آمدم رخصت من از زینب گرفتم
تنها بلا گردان این گلهایم اینجا
یعنی کنیز حضرت زهرایم اینجا
این خانه روزی باغی از آلاله ها بود
این خانه روزی قبله گاه لاله ها بود
من را مناجات حسینم خواب می کرد
این خانه را عباس دق الباب میکرد
دیگر مرا ام البنین نخوانید
زیرا که من دیگر پسر ندارم

  • پنج شنبه
  • 10
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 08:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

در مدح حضرت ام البنین (س) - (ای همسر سردار جهـان، مـادر عباس) *

3256
2

در مدح حضرت ام البنین (س) - (ای همسر سردار جهـان، مـادر عباس) ای همسر سردار جهـان، مـادر عباس
وی دامـن تـو مهـد ادب‌پـرور عباس
در بیت علـی آمده! هـم‌سنگر عباس
خوانده است تو را مادر خود خواهر عباس
ام‌الشهـدا، فاطمۀ دوم حیدر
هم فاطمۀ دوم و هم زینب دیگر
****
تو چشمۀ فیض از نفس پنج امامی
تو فاطمۀ بیت شـه عـرش‌مقـامی
تو همسر تنهـا وصـی خیرالانامی
تو مـادر والاگهـر خـون و قیامی
جوشـد ادب و فضـل ز آیات کلامت
پیوسته ز هفتاد و دو تن باد سلامت
شک نیست به این رتبه که حیدر به تو نازد
زینب کـه بـود عصمـت داور به تو نازد
تـا روز جــزا آل پیمبــر بــه تـو نازد
عبـاس تـو در عـرصۀ محشر به تو نازد
کی مثل تو ای خاک رهت هم سر و هم جان
یک روزه دهد چـار پسر در ره جانان؟
****

  • جمعه
  • 9
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:43
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شعر وفات و مدح حضرت ام البنین(غروب ديگري بود و بقيع آشفته تر مي شد) *

3660
1

شعر وفات و مدح حضرت ام البنین(غروب ديگري بود و بقيع آشفته تر مي شد) غروب ديگري بود و بقيع آشفته تر مي شد
گلوي تشنه اش آتش فشاني شعله ور مي شد
كسي طرح دو دست آب آور مي كشيد آنگاه
به خاك تشنه از هنگامه اي شق القمر مي شد
سپر بر روي دستش يادگاري كربلايي بود
در آن آيينه بي تاب رجزهاي پسر مي شد
غمش با خاطرات غربت زهرا گره مي خورد
پياپي چشم هايش خون فشان ميخ در مي شد
رباعي مي سرود و پاي نخلي تشنه لب مي خواند
به گوش خاكِ عاشق بيت هاي منتخب مي خواند
كشيد آنگاه تصوير ضريح ماه را بر خاك
مجسّم كرد بين گريه، ثارالله را بر خاك
شنيد از خيمه ها تا گريه هايي تشنه پي در پي
پريشان رسم كرد آن غربت جانكاه را بر خاك
سرش را بر عصايش تكيه داد و آن طرف تر ديد
حرم تا علقمه، عكس تمام را

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین(س)(رودها چشمان خیست را برابر داشتند) *

3702

شعر حضرت ام البنین(س)(رودها چشمان خیست را برابر داشتند) رودها چشمان خیست را برابر داشتند
آسمان ها را نفس هایت مکدّر داشتند
دست هایت در میان خانه ی مولا وزید
کودکان فاطمه انگار مادر داشتند
موج ها از بستر چشمان تو برخاستند
ابرها ازسوز دامان تو سر برداشتند
خانه بی سقّا و چشمت خیس و اندوه تو را
آن سحرگاهان بی فانوس باور داشتند
بی علمدار است صف های خیالت سال ها
سال هایت حال و روزی گریه آور داشتند
اشک هایت هفت دریا را به جان آورده بود
ناله هایت را زنان هفت کشور داشتند
مادر پروانه های بی قرار نینوا
سنگ ها پروانه ات بودند اگر پر داشتند
شاعر:حمیده رضایی

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر وفات حضرت ام البنین(بعدِ زهرا(س) با امیرالمومنین(ع) همسر شدی) *

2540

شعر وفات حضرت ام البنین(بعدِ زهرا(س) با امیرالمومنین(ع) همسر شدی) بعدِ زهرا(س) با امیرالمومنین(ع) همسر شدی
کودکان را با نوازش، مادری دیگر شدی
با علی(ع) همسفره بودن یک مقام ساده نیست
برکت از نامش گرفتی، خادم الحیدر شدی!
داشت دستانِ خدا باب الحوائج می کشید
سمت آغوش تو آمد، ماه را لنگر شدی
حضرت هاجر اگر زمزم به نامش پا گرفت
رو به دریای ابالفضلت، پُر از هاجر شدی
کرده ای از جان و دل عباس(ع) را وقف حسین(ع)
مادری کردی برایش؛ بهترین مادرشدی
مرضیه عاطفی / سمنان

  • چهارشنبه
  • 4
  • اردیبهشت
  • 1392
  • ساعت
  • 12:00
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر وفات حضرت ام البنین(خوب است که مادر دل نَر داشته باشد) *

2729

شعر وفات حضرت ام البنین(خوب است که مادر دل نَر داشته باشد) خوب است که مادر دل نَر داشته باشد
دور و بَر خود چند پسر داشته باشد
خوب است که مادر نرود جز به ره عشق
چون فاطمه احساس خطر داشته باشد
خوب است برای مدد زاده ی حیدر
از نسلِ علی سایه ی سَر داشته باشد
می گفت به فرزندِ یَلَش مادرِ عبّاس
بایست علمدار ، جگر داشته باشد
خوب است که در لشکرِ خود زاده ی زهرا
بالای سَرِ خیمه قمر داشته باشد
وقتی خطری مایه ی تهدید امام است
اینجاست که باید سپری داشته باشد
روزی که امان نامه ی کفّار بیاید
دل باید از این فتنه خبر داشته باشد
حیف است که خون با عرقِ شرم نریزیم
چون اهل حَرَم دیده ی تَر داشته باشد
با فاطمه گویم که منم دل نگرانت
جانِ پسرانم به فدای پسرانت
یا امِّ بنین ح

  • چهارشنبه
  • 4
  • اردیبهشت
  • 1392
  • ساعت
  • 12:13
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت ام البنین(س)(سلام حضرت ام البنین بانو جان) *

2819

شعر مدح حضرت ام البنین(س)(سلام حضرت ام البنین بانو جان) سلام حضرت ام البنین بانو جان
سلام مادر سقای دشت تشنه لبان
شبیه حضرت زهرا خم شده کمرت
بقیع پر شده از کربلای دور و برت
برای خون خدا نذر خود ادا کردی
چهار پاره ی تن داشتی فدا کردی
شنیده ام پسر تو ز روی زین افتاد
اگر غلط نکنم ماه بر زمین افتاد
شنیده ام قمرت را ز فرط کین زده اند
کنار علقمه عباس را زمین زده اند
همینکه تیر به مشک پر آب اصابت کرد
خدا دعای اباالفضل را اجابت کرد
خدا کند که بمیرم که در عذاب شدم
که از خجالت طفل رباب آب شدم
همینکه ساقی دشت بلا به خاک نشست
حسین هم وسط کربلا به خاک نشست
و گرگهای گرسنه...و مات بودن او
و بعد قصه ی شق القمر نمودن او
کنار علقمه...تشنه...کتاب سوگ و عزا
هزار جمله

  • چهارشنبه
  • 4
  • اردیبهشت
  • 1392
  • ساعت
  • 12:15
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین(س)(نام تو آمد و غمی سنگین) *

2877

شعر حضرت ام البنین(س)(نام تو آمد و غمی سنگین) نام تو آمد و غمی سنگین
در دل بی قرار من جا شد
گره هایی که داشتم بی بی
با نگاه کریمه ات وا شد
از غم جانگداز مادر عشق
چشم عالم دوباره خونبار است
بانی روضه های امّ بنین
بی گمان حضرت علمدار است
ناله ای بی امان و جانسوز از
آسمان می رسد به گوش زمین
هرکسی زیر دِین عباس است
می شود روضه خوان امّ بنین
خون دل از نگاه تو جاری ست
بی قراری چرا دم آخر ؟؟؟
به گمانم تو حرف ها داری
که بگویی به ما ... دم آخر
در کنار چهار صورت قبر
باقی عمر تو محرّم شد
در مدینه به یاد کرببلا
سرو قدّ رشیده ات خم شد
هر زمانی که آب می دیدی
همدمت بود ... نا له ای سوزان
زیر لب ... دلشکسته می خواندی
السّلام علیک یا عطشان
تا نگاهت به یک

  • چهارشنبه
  • 4
  • اردیبهشت
  • 1392
  • ساعت
  • 12:17
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر وفات حضرت ام البنین(س)(دگر به گوش، سرود حزین نمی آید) *

2704

شعر وفات حضرت ام البنین(س)(دگر به گوش، سرود حزین نمی آید) دگر به گوش، سرود حزین نمی آید
ز خوش صدای مدینه طنین نمی آید
دگر ز حنجره ی روضه خوان پیر حسین
نوای خسته ولی دلنشین نمی آید
ز جمع سینه زنان دم غروب بقیع
صدای ناظم شور آفرین نمی آید
غروب آمد و بغض سکینه بشکسته
که بانگ روضه ی امّ البنین نمی آید
امید باغ خزان دیده هم خزانی شد
دگر بهار به گلزار دین نمی آید
سکینه تازه نبودِ ربابه را حس کرد
چو دید ناله ی مادرترین... نمی آید
کسی به دامن لب تشنه ها نمی افتد
حلال خواه عمو... شرمگین نمی آید
دگر به هر لقبی خواستی صدایش کن
نهیب «وَیحَکِ» ام البنین نمی آید
دل گدای ابالفضل خوش به جودش بود
دگر گدا سوی این سرزمین نمی آید
الا که خاک کرمخانه ات گداخیز است
که گفته

  • چهارشنبه
  • 4
  • اردیبهشت
  • 1392
  • ساعت
  • 12:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت ام البنین(س)(عمری به پای چشم تر خود گریستم) *

2534

شعر مدح حضرت ام البنین(س)(عمری به پای چشم تر خود گریستم) عمری به پای چشم تر خود گریستم
هر شب ز داغ یک پسر خود گریستم
بر خاکهای گرم بقیع روضه خوان شدم
تنها ، ز شام تا سحر خود گریستم
از فرط گریه خون چکد از پلک های من
بر حال زار این جگر خود گریستم
تا دوختم نگاه سوی ماه آسمان
با یاد چهره ی قمر خود گریستم
با مشک آب پیش سکینه نشستم و
شرمنده مثل گل پسر خود گریستم
گفتند : زینبین شب غارت حرم
معجر نداشتند سر خود ، گریستم
شاعر:رضا رسول زاده

  • چهارشنبه
  • 4
  • اردیبهشت
  • 1392
  • ساعت
  • 12:28
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین(س)(بانو، بنی کلاب نه که خیل بنی بشر) *

2800
1

شعر حضرت ام البنین(س)(بانو، بنی کلاب نه که خیل بنی بشر) بانو، بنی کلاب نه که خیل بنی بشر
بینا شده ز وسعت بینایی تواند
علم و ادب ، وقار و حیا، عزت و شرف
یک گوشه از تملک دارایی تواند
مردان مرد عرصه ایمان و اعتقاد
ریزه خوران سفره آقایی تواند
اولاد بوتراب که عشق مصورند
یکجمله بیقرار ز شیدایی تواند
ایوب های دهر همه صف کشیده اند
در حسرت نمی ز شکیبایی تواند
این چهار دسته گل که به دامن گرفته ای
پرورده رشادت زهرایی تواند
یک ماه و سه ستاره که خود فیض اکملند
محظوظ سفره های پذیرایی تواند
ام البنین ، بنین تو با آن همه مقام
مرهون التفات مسیحایی تواند
ای مادر چهار شهید بزرگوار
ایثار و عشق دو هدف غایی تواند
کرببلا نبوده ای اما خدا گواه
ابناء تو نشانه والایی تواند

  • چهارشنبه
  • 4
  • اردیبهشت
  • 1392
  • ساعت
  • 12:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت ام البنین(بانو سلام می کنم اینجا خوش آمدی) *

4848
3

شعر مدح حضرت ام البنین(بانو سلام می کنم اینجا خوش آمدی) بانو سلام می کنم اینجا خوش آمدی
از خاک سمت عالم بالا خوش آمدی
ای تشنۀ بهشت به دریا خوش آمدی
من زینبم به خانۀ مولا خوش آمدی
پیداست در نگات که با نیت آمدی
اینجا به نیت کمک و خدمت آمدی
باغ بهشت باغچه ای در سرای ماست
جای گلیم عرش خدا زیر پای ماست
رزق تمام شهر فقط از دعای ماست
خلق تمام عالم و آدم برای ماست
این خانۀ بهشتی زهرا و حیدر است
اینجا محل وحی شدن بر پیمبر است
این خانه را به غیر صفا پر نمی کند
دل را به غیر عشق خدا پر نمی کند
سجاده را به غیر دعا پر نمی کند
هر کس که جای فاطمه را پر نمی کند
از بعد مادرم پدر خاک، بوتراب
کرده تو را به همسری خویش انتخاب
گفته پدر که روی به سوی خدا کنیم
ما مثل مادر،

  • چهارشنبه
  • 4
  • اردیبهشت
  • 1392
  • ساعت
  • 12:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین(س)(عباس من ! بشور و بشوران فرات را) *

2888
1

شعر حضرت ام البنین(س)(عباس من ! بشور و بشوران فرات را) عباس من ! بشور و بشوران فرات را
آتش بزن به دست خودت ممکنات را
در کربلا به یاد علی خیبر آفرین
با رمز مرتضی بتکان کائنات را
تیغ آن چنان به دست و عَلَم آن چنان به دوش
در قاضریّه زمزمه کن عادیات را
عبّاس من ! مباد امان نامه آورند
با خشم حیدری بدر آن مُهملات را
روز دهم دریغ مدار از برادرت
آن ضربه های خیبریِ دست هات را
در سوگ چشم و مشکِ تو و دست تو خدا
پُر می کند ز اشکِ ملائک دوات را
در وصف جان نثاری و شرح برادریت
از عرش آورند برایت لغات را
از عرش آورند طبق های سبز و سرخ
آنک مخدّرات، جمیع صفات را
خوانند ابوالفضائل و باب الحوائج ات
خواهند عاشقان ز جناب ات برات را
زهرا ! ببخش چون پسر دیگری نبود
تا بیش

  • چهارشنبه
  • 4
  • اردیبهشت
  • 1392
  • ساعت
  • 12:37
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین(س)(عمری به پای چشم تر خود گریستم) *

3032

شعر حضرت ام البنین(س)(عمری به پای چشم تر خود گریستم) عمری به پای چشم تر خود گریستم
هر شب ز داغ یک پسر خود گریستم
بر خاک های گرم بقیع روضه خوان شدم
تنها، ز شام تا سحر خود گریستم
از فرط گریه خون چکد از پلک های من
بر حال زار این جگر خود گریستم
تا دوختم نگاه سوی ماه آسمان
با یاد چهره ی قمر خود گریستم
با مشک آب پیش سکینه نشستم و
شرمنده مثل گل پسر خود گریستم
شاعر:رضا رسول زاده

  • چهارشنبه
  • 4
  • اردیبهشت
  • 1392
  • ساعت
  • 12:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین(س)(ادب و غیرت ابالفضلت) *

5158
5

شعر حضرت ام البنین(س)(ادب و غیرت ابالفضلت) ادب و غیرت ابالفضلت
همه مدیون مادری تو بود
هرکسی لایقش که حیدر نیست
این علامت ز برتریِ تو بود
پسرانت همه مرید علی
این برایت همیشه یک فضل است
افتخار شما همین بس که
پسرت حضرت ابالفضل است
تا که دیدی بشیر را گفتی
ای بشیر از حسین من چه خبر
پسرانم همه فدای حسین
از ضیاء دو عین من چه خبر
تا شنیدی حسین را کشتند
ناله ات از زمین بالا رفت
جای زهرا براش ناله زدی
ناله ات تا به پیش زهرا رفت
بعد از آن روز گریه کارت شد
بهر دوریِ چار دلبندت
هرکسی از کنار تو رد شد
گریه کرد از فراق فرزندت
یادمانِ غروب عاشورا
روضه می خواندی از دل گودال
روضه می خواندی از غریبی و
روضه از سینه ای که شد پامال
تا که نیزه به او اصابت کر

  • چهارشنبه
  • 4
  • اردیبهشت
  • 1392
  • ساعت
  • 12:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد