اشعار و سبک های فرزندان حضرت زینب

مرتب سازی براساس

شعر طفلان حضرت زینب( زينب گرفت دست دو فرزند نازنين) *

1121
1

شعر طفلان حضرت زینب( زينب گرفت دست دو فرزند نازنين) زينب گرفت دست دو فرزند نازنين
ميسود رويِ خويش به پاي امام دين
گفت اي فداي اكبر ِ تو جانِ صد چو آن
گفت اي نثار اصغر ِ تو جانِ صد چو اين
"عون" و "محمد" آمده از بَهر ِ عونِ تو
فرماي تا رَوَند به ميدان اهل كين
فرمود: كودكند و ندارند حرب را...
طاقت علي الخصوص كه با لشگري چنين
طفلان ز بيم جان نسپردن به راهِ شاه
گه سر بر آسمان و گهي چشم بر زمين
گشت التماس ِ مادرشان عاقبت قبول
پوشيدشان سلاح و نشانيدشان به زين
اين يك، پي ِ قتال دوانيد از يسار
و آن يك، پي ِ جدال بر انگيخت از يمين
بر اين يكي ز حيدر كرّار مرحبا
بر آن دگر ز جعفر طيّار آفرين
گشتند كشته هر دو برادر به زير تيغ
شه را نماند جز علي اصغر كسي معين

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر طفلان حضرت زینب(مادر نشسته، سیر تماشایشان کند) *

1088

شعر طفلان حضرت زینب(مادر نشسته، سیر تماشایشان کند) مادر نشسته، سیر تماشایشان کند
هنگام رفتن است، مهیّایشان کند
عون است یا محمّد ؟ فرقی نمی‌کند
در اشک‌های بدرقه، پیدایشان کند
این سهم زینب است ، دو توفان ، دو گردباد
لب‌تشنه‌اند، راهی دریایشان کند
او یک زن است و عاطفه دارد، عجیب نیست
سیراب بوسه، قامت رعنایشان کند
آن‌ها پُر از حرارت «لبیّک» گفتنند
باید سفر به خلوت شیدایشان کند
آرام، سرمه می‌کشد و شانه می‌زند
تا در کمند عشق، فریبایشان کند
بر شانه می‌زند که برو، سهم کوچکی ا‌ست
باید نثار غربت مولایشان کند

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:17
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر طفلان حضرت زینب(دو گل آورده بُد از بوستانی با صفا زینب) *

1100

شعر طفلان حضرت زینب(دو گل آورده بُد از بوستانی با صفا زینب) دو گل آورده بُد از بوستانی با صفا زینب
که تقدیم امیر خود کند در کربلا زینب
دو شیر از بیشه ی شیران اولاد ابو طالب
به ایشان یاد داده رسم جنگ مرتضی زینب
دو گل آورده بُد از بوستانی با صفا زینب
که تقدیم امیر خود کند در کربلا زینب
دو شیر از بیشه ی شیران اولاد ابو طالب
به ایشان یاد داده رسم جنگ مرتضی زینب
کنار شاه دشت کربلا برد آن دو مه رو را
بزیر لب کلامی گفت با شرم وحیا زینب
برادر گرچه عبدالله زبیماری نشد همره
اگر رخست ندارد بهر تو گردد فدا زینب
برای جانسپاری پیش پایت ای گل نرگس
بیاورده همه داروندار خویش را زینب
سلیمان تحفه ی ناقابل موری تقبل کن
اگر خواهی شود ای ذوالکرم حاجت روا زینب
حسینش گفت: داغ

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر طفلان حضرت زینب(گاه لیلایی و گهی مجنون) *

1141
1

شعر طفلان حضرت زینب(گاه لیلایی و گهی مجنون) گاه لیلایی و گهی مجنون
گاه مجنونم و گهی لیلا
گاه خورشید و گاه آیینه
روبروی همیم در همه جا
***
ای طلوع همیشه ی قلبم
با تو خورشید عالمینم من
تو حسینی ولی گهی زینب
گاه زینب گهی حسینم من
***
وقت سجاده وقت نافله ها
لبمان نذر نام یکدیگر
دو کبوتر در این حوالی عشق
بر سر پشت بام یکدیگر
***
من و تو آیه های تقدیریم
من و تو همدلیم و همدردیم
خواب بر چشممان نمی آمد
تا که بر هم دعا نمی کردیم
***
دل ندارم تو را نظاره کنم
در غروبی که بی حبیب شدی
تکیه بر نیزه ي شکسته زدی
این همه بی کس و غریب شدی
***
کاش اینجا اجازه می دادی
تا برای تو چاره می کردم
این گریبان اشتیاقم را
پیش چشمت پاره می کردم
***
همه از خیمه ها سف

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر طفلان حضرت زینب(این دو فرزندان بنت الحیدرند) *

1333
1

شعر طفلان حضرت زینب(این دو فرزندان بنت الحیدرند) این دو فرزندان بنت الحیدرند
وارث رزم علی اکبرند
شیر از شیر ولایت خورده اند
حافظان مکتب پیغمبرند
هست خون شیر در رگ هایشان
هم دلیرند این دو هم نام آورند
خلقشان چون صاحب خلق عظیم
صاحبان رتبه های برترند
زینب آن ها را حسینی کرده است
درس های معرفت را از برند
جان زهرا هدیه ام را کن قبول
این دو قربانی قبل از مشعرند
گر دهی یک لحظه اذن رزمشان
آبروی زینبت را می خرند
این دو چون من که فدایی توأم
پیش مرگان علی اصغرند
شوق جانبازیشان ناگفتنی است
هر یکی از دیگری سبقت برند
مثل یک آیینه صافند و زلال
در عمل آیینه ی یکدیگرند
رزمشان رفته به دایی هایشان
آبروی دشمنت را می برند
رخنه در صف های لشگر می کنند
واقعاً در صف

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر طفلان حضرت زینب(با شور و شین بر حسین هر دو فداییم) *

1112
1

شعر طفلان حضرت زینب(با شور و شین بر حسین هر دو فداییم) با شور و شین بر حسین هر دو فداییم
هستیم فدایی ِ تو و زاده ی زینب
داریم شورِعشق تو بر لب
مردان سترگ یل میدان بلاییم بلاییم
پا داده که در راه تو جان هدیه نماییم نماییم
رخصت بده بر ما حسین جان
تا رو بنماییم به میدان
با شور و شین بر حسین هر دو فداییم
بر گیسوی ما خواهر تو شانه کشیده
در راهت از ما دل بریده
گفته که سر از خاک قدوم تو نگیریم نگیریم
تا اینکه به پیش قدم یار بمیریم بمیریم
جز جان که نداریم برایت آنهم شود آقا به فدایت
با شور و شین بر حسین هر دو فداییم

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:31
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر طفلان حضرت زینب(تو خیمه با گریه دسته گلای غریب) *

2837
11

شعر طفلان حضرت زینب(تو خیمه با گریه  دسته گلای غریب) تو خیمه با گریه دسته گلای غریب
می خونم براتون دعای امن یجیب
برید عزیزای مادر کفن بر تن کنید
اینجا که شد دلم پر ِ خون
تو کربلای غریبی رسیده نوبت رزم و جنگاوری مردونتون
بارون زیر چادرم بدرقه ی راهتون
آتیش ِ دل ِکربلا شراره ی نگاهتون
منی که بارون چشام
شبیه ابر بهاری تو اوج غم می باره
می خوام برای حسینم
شمار و هدیه بیارم که یاوری نداره
دایی تون قسم بدین به جون زهرا مادرش
تا بذاره شهید بشین مثل علی اصغرش
نذارید که دست رد به سینتون بزنه
قبول شما ها اوج غرور منه
حالا که دست شهادت زده به اسمتون قرعه
فقط اینو بدونین با چشمای پر ِ از خون
برای اومدن من منتظر نمونین
دایی خجالت می کشه اگه برسم پیشتون
مادر

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر طفلان حضرت زینب(اخ المظلوم حسین امیر بی لشکرم) *

1259
0

شعر طفلان حضرت زینب(اخ المظلوم حسین امیر بی لشکرم) اخ المظلوم حسین امیر بی لشکرم
ببین دو چشم ترم
حسین وآ آ آ
برای دل من رسیده مهمانی
به نذر تو دارم دو طفل قربانی
فتاده بر پای تو دلم
فدای تو این دو حاصلم
دو طفل ناقابلم
اخ المظلوم حسین
منادیان هدایتند
فداییان ولایتند
حسین وآ آ آ
به عشقت برادر ببین گرفتارم
تمام غمت به جان خریدارم
اگر چه سرباز ساده اند
به تو دل و دیده داده اند همیشه آماده اند
اخ المظلوم حسین
سوزد اگر پر و بال من
ز داغ این دوغزال
حسین وآ آ آ
خزان اگر بچیند ز کینه گلهایم
عزیزم ز خیمه برون نمی آیم
بار غمت روی شانه ام
شرمنده از تو یگانه ام ای یار جانانه ام

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر طفلان حضرت زینب(مانده خدا رو دستم دسته گلای زینب) *

1890

شعر طفلان حضرت زینب(مانده خدا رو دستم دسته گلای زینب) مانده خدا رو دستم دسته گلای زینب
چه جوری برم تو خیمه با بچه های زینب
دو تا کبوتر عشق، دو شاخه یاس پرپر
دو جسم پاره پاره با دست تیغ لشکر
امون از دل زینب
از بدن دو تاشون دو رده خون چکیده
خواهر کجاست ببینه داداش نفس بریده
آتیش شرم زینب به خرمنه من افتاد
با موندنش تو خیمش خیلی خجالتم داد
دو تا دلاوری که دایی رو یاری کردن
دیدن که من غریبم آبرو داری کردن
رفتن دیگه نبینن مادر و توی پیری
خواهرم و نبینن تو جامه ی اسیری
امون از دل زینب

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر طفلان حضرت زینب(چیده ز باغم لاله چین دو گل) *

4538
3

شعر طفلان حضرت زینب(چیده ز باغم لاله چین دو گل) چیده ز باغم لاله چین دو گل
مانده به جانم داغ این دو گل
کاش صیاد چنین کار نکند
بیش از این تیر به چند جا نکند
کاش بر حال من و این گلها
زینب از دور تماشا نکند
امان از دل زینب امان
میروم اما ماندم از نفس
پر شده از درد زخم پیش و پس
باز بر چشم ترم می خندن
بر دل شعله ورم می خندن
یک قدم میروم و می بینم
همه از دور و برم می خندن
امان از دل زینب امان
چه خون شد دل زینب
شعله کشیدن بر جان حرم
غرق خونن شیران حرم
من بی تاب و ز پا افتاده
من تنها و دو خواهر زاده
مانده اما چسان خیمه روم
با دو بی سر دو حسینی زاده
بر سر دوشم پرپر نزنید
بر دل چاکم خنجر نزنید
این دو ماه شب نو زینبی اند
دو حسینی نسب و زینبی اند
این د

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر طفلان حضرت زینب(دست حق بر سرمن بی تو سایه ندارد) *

1051
2

شعر طفلان حضرت زینب(دست حق بر سرمن  بی تو سایه ندارد) دست حق بر سرمن بی تو سایه ندارد
مصحف عشق خواهر جز دو آیه ندارد
این دو خواهرزاده ات
شده اند آماده ات
عاشق و دلداده ات
گل باغ رسول
نور چشم بتول
هدیه ام کن قبول
یا اخا یا حسین ای برادر
ای برادر مگر که خواهرت دل ندارد
هر چه دارد به پای عشق تو می گذارد
از تبار جعفرن
هدیه های خواهرن
به فدای اکبرن
دل مردد نکن
راهشان سد نکن
هدیه رارد نکن

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر طفلان حضرت زینب(ای برادر جان شوم ) *

1122
1

شعر طفلان حضرت زینب(ای برادر جان شوم  ) ای برادر جان شوم
من بلا گردان تو
دسته گلهایم شوند
جملگی قربان تو
جان زهرا رد احسانم مکن
ای برادر دل پریشانم مکن
یا اخا یاحسین یا حسین (2)
در میان دشمنان
بس که دیدم غربتت
جای دستم دسته گل
آورم بر بیعتت
روز عاشورا کنم یاد غدیر
هر یاری دسته گلهایم بگیر
یا اخا یا حسین یاحسین (2)
جسم گلهای مرا
آورید از قتلگاه
می کشد روی زمین
پایشان تا خیمه گاه
من نمی آیم برون از خیمه ها
تا نگردی شرمسارم اخا
یااخا یا حسین یا حسین (2)

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر طفلان حضرت زینب(بود زینب را دو مه سیما پسر) *

2266
2

شعر طفلان حضرت زینب(بود زینب را دو مه سیما پسر) بود زینب را دو مه سیما پسر
کز فروزان چهر هر یک چون قمر
هر دو از رخشندگی بدری تمام
وز دو گیسو لیلهٴقدری تمام
شد به سوی خیمه بانو با شتاب
با دلی پر آتش و چشمی پر آب
با سرشک افشاند گرد از مویشان
شانه زد بر عنبرین گیسویشان
هر دو را بر بست تیغی بر میان
و آن گه ایشان را بسان ارمغان
نزد شه آورد و بوسیدش قدم
گفت کای شاهنشه گردون خَدم
تو سلیمان و من آن مور ضعیف
واین دو فرزند من آن ران نحیف
تحفهٴاین مور اگر ناقابل است
مشکن اش دل زآن که او را هم دل است
تحفهٴناقابلش را کن قبول
تا نگردد مور هم از غم ملول
آن قدر افشاند سیلاب از دو عین
تا مرخص کرد ایشان را حسین
مادر آنان را چو جان در بر گرفت
وز دهان شان توشه

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:43
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر طفلان زینب(س)(زینب آمد دست طفلانش به دست) *

1350
1

شعر طفلان زینب(س)(زینب آمد دست طفلانش به دست) زینب آمد دست طفلانش به دست
کز تو ام با آنچه ام در دست است
این دو از بهر فنا آماده اند
دو غلام تو، نه خواهر زاده اند
دستشان از کار چون کوتاه شد
ناله شان تیری به قلب شاه شد
در بر آن دو بی روان پیکر گرفت
وآن دو بی جان را چو جان در بر گرفت
در حرم آورد و بنهاد و نشست
هر که بُد از مرد و زن از جای جست
غیر زینب کز مصیبت صبر کرد
مُرد امّا خیمه بر خود قبر کرد
نامد از خیمه در آن ساعت برون
تا نگردد محنت آن شه فزون
شاعر:طلوعی گیلانی

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر طفلان حضرت زینب(منم زینب که در کوی محبت منزلی دارم در این منزل خدایا من حق آب و گلی دارم برادر جان بیا لطف کن و مشکن دل زینب که با دل با تو دلبر تا که هستم محفلی دارم ملاقات خدا رفتن گرامی هدیه می خواهد گران قدری ولی من هدیه ی نا قابلی دارم براد *

1028
1

شعر طفلان حضرت زینب(منم زینب که در کوی محبت منزلی دارم  در این منزل خدایا من حق آب و گلی دارم  برادر جان بیا لطف کن و مشکن دل زینب  که با دل با تو دلبر تا که هستم محفلی دارم  ملاقات خدا رفتن گرامی هدیه می خواهد  گران قدری ولی من هدیه ی نا قابلی دارم  براد منم زینب که در کوی محبت منزلی دارم
در این منزل خدایا من حق آب و گلی دارم
برادر جان بیا لطف کن و مشکن دل زینب
که با دل با تو دلبر تا که هستم محفلی دارم
ملاقات خدا رفتن گرامی هدیه می خواهد
گران قدری ولی من هدیه ی نا قابلی دارم
برادر کن قبول از خواهر خود این دو قربانی
کز این دریای خون من هم امید ساحلی دارم
علیّ اکبرت رفت و شد از دست نبی سیراب
تو دلبند مرا سیراب کن من هم دلی دارم
سر موئی نگردد کم ز داغ آن دو از صبرم
بده حکم شهادت را که صبر کاملی دارم

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر طفلان حضرت زینب(منم زینب که در کوی محبت منزلی دارم) *

1424
3

شعر طفلان حضرت زینب(منم زینب که در کوی محبت منزلی دارم) منم زینب که در کوی محبت منزلی دارم
در این منزل خدایا من حق آب و گلی دارم
برادر جان بیا لطف کن و مشکن دل زینب
که با دل با تو دلبر تا که هستم محفلی دارم
ملاقات خدا رفتن گرامی هدیه می خواهد
گران قدری ولی من هدیه ی نا قابلی دارم
برادر کن قبول از خواهر خود این دو قربانی
کز این دریای خون من هم امید ساحلی دارم
علیّ اکبرت رفت و شد از دست نبی سیراب
تو دلبند مرا سیراب کن من هم دلی دارم
سر موئی نگردد کم ز داغ آن دو از صبرم
بده حکم شهادت را که صبر کاملی دارم

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر طفلان حضرت زینب(روز اول چه خوب یادم هست) *

1176

شعر طفلان حضرت زینب(روز اول چه خوب یادم هست) روز اول چه خوب یادم هست
سهم من بی تو بیقراری بود
عید من دیدن نگاه تو
دوری‌ات اوج سوگواری بود
بی تو جنت برای من دوزخ
روز روشن برای من شب بود
تا همیشه کنار تو بودن
همه‌ی آرزوی زینب بود
لحظه لحظه دلم گره می‌خورد
به ضریح مجعّد مویت
دل من را به باد می دادی
می گشودی گره ز گیسویت
ولی این روزها چه دلگیر است
چقدر این زمانه بد تا کرد
آنقدر بی کسی و غربت داشت
تا که ما را به کربلا آورد
کربلا کربلا پریشانی
غربت از چشم هات می بارد
ندبه ندبه فراق و دلتنگی
از غروب نگات می بارد
دست من خالی است اما باز
دو فدایی برایت آوردم
از منا تا منا دو حاجیِّ
کربلایی برایت آوردم
رد مکن هدیه های خواهر را
گرچه ناقابلند، ناچیز

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر طفلان زینب(قامت كمان كند كه دو تا تیر آخرش) *

1308

شعر طفلان زینب(قامت كمان كند كه دو تا تیر آخرش) قامت كمان كند كه دو تا تیر آخرش
یك دم سپر شوند برای برادرش
خون عقاب در جگر شیرشان پر است
از نسل جعفرند و علی این دو لشكرش
این دو ز كودكی فقط آیینه دیده‌اند
یینه‌ای كه آه نسازد مكدرش
واحیرتا كه این دو جوانان زینب‌اند
یا ایستاده تیر دو سر در برابرش؟
با جان و دل دو پاره جگر وقف می كند
یك پاره جای خویش و یكی جای همسرش
یك دست، گرم اشك گرفتن ز چشم‌هاش
مشغول عطر و شانه‌ زدن دست دیگرش
چون تكیه گاه اهل حرم بود و كوه صبر
چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش
زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت
تا كه خدا نكرده مبادا برادرش...
***
زینب همان شكوه كه ناموس غیرت است
زینب كه در مدینه قرق بود معبرش
زینب همان كه فاطمه از هر

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر طفلان رینب(س)(گیرم که رد کنی دل ما را خدا که هست) *

1287
1

شعر طفلان رینب(س)(گیرم که رد کنی دل ما را خدا که هست) گیرم که رد کنی دل ما را خدا که هست
باشد محل نده قسم مرتضی که هست
وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست
چادر نماز حضرت خیر النسا که هست
یک گوشه می‌نشینم و حرفی نمی‌زنم
بیرون مکن مرا تو از این خانه، جا که هست
از دردِ گریه تکیه نده سر به نیزه‌ات
زینب نمرده شانه دارالشفا که هست
قربانیان خواهر خود را قبول کن
گیرم که نیست اکبر، تو طفل ما که هست
گفتی که زن جهاد ندارد برو برو
لفظ «برو» چه داشت برادر؟ «بیا» که هست
خون را بیا به دست دو قربانی‌ام بکش
تو خون مکش به دست عزیزم حنا که هست
گفتی مجال خدمتشان بعد از این دهم
از سر مرا تو باز مکن کربلا که هست
گفتی که بی تو سر نکنم خوب! نمی‌کنم
بعد از تو راه کوفه و شام

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر طفلان زینب(س)(دوباره در دل من خیمه‌ی عزا نزنید) *

1171

شعر طفلان زینب(س)(دوباره در دل من خیمه‌ی عزا نزنید) دوباره در دل من خیمه‌ی عزا نزنید
نمک به زخم من و زخم خیمه‌ها نزنید
شکسته‌تر ز منِ پیر دیگر این جا نیست
مرا زمین زده است اکبرم، شما نزنید
برای آن که نمیرم ز شرم مادرتان
میان این همه لبخند دست و پا نزنید
خدا کند که بگوید کسی به قاتلتان
فقط نه این که دو بی‌کس، دو تشنه را نزنید
که در برابر چشمان مادری تنها
سر دو تازه جوان را به نیزه‌ها نزنید
شاعر:حسن لطفی

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت زینب(دو سوارند چنان شیر ژیان یال به یال) *

1134

شعر مدح حضرت زینب(دو سوارند چنان شیر ژیان یال به یال) دو سوارند چنان شیر ژیان یال به یال
دو عقابی که گشودند به میدان پر و بال
چشم ها زهر در آن، تیغ دو ابرو برّان
صف مژگان چه سپاهی است به هنگام قتال
آن یکی گفت که من فارس حیدر نصبم
دیگری گفت منم وارث جعفر به جدال
پیر لبخند زنان کرد نظر بر ساقی
ز تماشای دو سرمست تمنای وصال
تیغ تکبیر کشیدند یکایک به نبرد
در بدر و اُحد باز اذان داد بلال
وقت تکثیر مه هاشمیان در آفاق
آسمان دید به رخسار دو مه چهار هلال
آفرین بر شرف شیر زن کرب و بلا
شیر خود را به دو شیرش به کجا کرد حلال
حودجی آمده از عرش به دامان زمین
بانوی آینه ها کرد نزول اجلال
محمل مادرشان از دو طرف شد روشن
کس ندیدست به دیدار دو مه استهلال
مداح:حاج سعی

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:47
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر طفلان حضرت زینب(بالی گشوده است و چنان پیش می رود) *

1024

شعر طفلان حضرت زینب(بالی گشوده است و چنان پیش می رود) بالی گشوده است و چنان پیش می رود
کز حد کودکانه خود بیش می رود
اصلاً عجیب نیست که غوغا به پا کند
آری حلال زاده به داییش می رود
موج حماسه است که در قلب دشمنش
با هر قدم تلاطم تشویش می رود
مادر دلش گرفته از این خاک کوفه وار
از بس که او شبیه علی پیش می رود
لبخند بر لبش، تن او غرق خون شده
امضا شده است برگ رهاییش ...می رود
شاعر:سید محمدرضا شرافت

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:48
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر طفلان حضرت زینب(رسیده نوبتمان، باید امتحان بدهیم) *

980

شعر طفلان حضرت زینب(رسیده نوبتمان، باید امتحان بدهیم) رسیده نوبتمان، باید امتحان بدهیم
خدا كند بگذارد خودی نشان بدهیم
رسیده وقت نماز رشادت و مردی
نمی شود كه من و تو فقط اذان بدهیم
اگر كه داد دوباره جواب سر بالا
بگو چگونه جوابی به این و آن بدهیم؟
بیا كه عهد ببندیم و قول مردانه
به هم دهیم كه قبل از حسین، جان بدهیم
به حاجت دل خود می رسیم اگر او را
قسم به پهلوی بانوی قد كمان بدهیم
بخند و غصه نخور، چون به قلبم افتاده
اجازه می دهد آخر خودی نشان بدهیم
شاعر:محسن مهدوی

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:50
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر طفلان حضرت زینب(اینان کم از دو لاله احمر که نیستند) *

977
2

شعر طفلان حضرت زینب(اینان کم از دو لاله احمر که نیستند) اینان کم از دو لاله احمر که نیستند
از یاوران خوب تو کمتر که نیستند
هر چند نور چشم من اما عزیز تر.
....از حنجر بریده اصغر که نیستند
هر چند سرو قامت آنها قیامت است
هرگز به دل ربایی اکبر که نیستند
گیرم شهید گشته، فدای تو می شوند
در کربلا سیاهی لشگر که نیستند
با آنچه مادر از سفر شام گفته بود
در پیج و تاب و حادثه، بهتر که نسیتند
شاعر:احرامیان پور

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر طفلان حضرت زینب(چگونه آب نگردم کنار پیکرتان) *

1395

شعر طفلان حضرت زینب(چگونه آب نگردم کنار پیکرتان) چگونه آب نگردم کنار پیکرتان
که خیره مانده به چشمم نگاه آخرتان
میان هلهله ی قاتلانتان تنها
نشسته ام که بگریم به جسم پرپرتان
چه شد که بعد رجزهایتان در این میدان
چه شد که بعد تماشای رزم محشرتان
ز داغ این همه دشنه به خویش می پیچید
به زیر آن همه مرکب شکسته شد پرتان
شکسته آمدم این جا شکسته تر شده ام
نشسته ام من شرمنده در برابرتان
خدا کند که بگیرند چشم زینب را
که تیغ تیز نبیند به روی حنجرتان
میان قافله ی نیزه دارها فردا
خدا کند که نخندد کسی به مادرتان
و پیش ناقه ی او در میان شادی ها
خدا کند که نیفتد ز نیزه ها سرتان
شاعر:حسن لطفی

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر طفلان حضرت زینب(حضرت عاطفه لطف تو اگر بگذارد) *

1096

شعر طفلان حضرت زینب(حضرت عاطفه لطف تو اگر بگذارد) حضرت عاطفه لطف تو اگر بگذارد
دل آیــینه ای ام قصــد تقــرب دارد
آسمانم همه ابری است، تماشایش کن
«نه» نگو چون به تلنگر زدنی می بارد
حرفم این است که لطمه به غرورم نزنی
دست رد بر جگــر تنگ بلــورم نزنی
مهلتی تا که کنــار تو تلالــؤ بکنم
با دل سوخته ات بیعتی از نو بکنم
نذر کردم که به اندازه ی وسعم آقا!
همه هستی خود نذر سر تو بکنم
دو پســر نزد تو با چشـــم ترم آوردم
دو جگر گوشه ز جنس جگرم آوردم
هر دو بر گوشه ی دامان شما ملتمس اند
بر در خانه ی احساس شما ملتمس اند
در دل کوچکشان عشق شما می جوشد
تا که گردند به قربان شما ملتمس اند
هر دو تا شیرِ مرا با غم تو نوشیدند
از شب پیش برای تو کفن پوشیدند
حضرت آین

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:00
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر طفلان حضرت زینب(س)(بغض نگاه خسته تان، ای مسیح من) *

993

شعر طفلان حضرت زینب(س)(بغض نگاه خسته تان، ای مسیح من) بغض نگاه خسته تان، ای مسیح من
مانند سنگ؛ شیشه ی قلب مرا شكست
دار و ندار زندگیم نذر خنده ات
غصه نخور، كه ارتش زینب هنوز هست
**
در راه پاسداری آیین كردگار
عمریست در كنار شما ایستاده ام
این بچه های دست گلم را ز كودكی
من با وضو و حبّ شما شیر داده ام
**
سر مست باده های طهورایی توأند
شمشیرِ دستِ هر دو شان تیز و صیقلی است
پروانه وار منتظر اذنِ رفتنند
رمز شروع حمله شان ذكر یا علیست
**
ای پادشاه - تا تو رضایت دهی- ببین
سر بند یا علی به سر خویش بسته اند
بر فوت و فن نیزه و شمشیر واقف اند
چون پای درس ساقی لشگر نشسته اند
**
عباس گفته: خواهرمن! مرحبا به تو
این مردهای كوچك تو، شیر شرزه اند
مبهوت سبك جنگ و رج

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر طفلان حضرت زینب(رسيده نوبتمان ، بايد امتحان بدهيم) *

1083
1

شعر طفلان حضرت زینب(رسيده نوبتمان ، بايد امتحان بدهيم) رسيده نوبتمان ، بايد امتحان بدهيم
دا كند بگذارد خودی نشان بدهيم
رسيده وقت نماز رشادت و مردی
نمی شود كه من و تو فقط اذان بدهيم
اگر كه داد دوباره جواب سر بالا
بگو چگونه جوابی به اين و آن بدهيم ؟
بيا كه عهد ببنديم و قول مردانه
به هم دهيم كه قبل از حسين ، جان بدهيم
به حاجت دل خود می رسيم اگر او را
قسم به پهلوی بانوی قد كمان بدهيم
بخند و غصه نخور ، چون به قلبم افتاده
اجازه می دهد آخر خودی نشان بدهيم

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:39
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح پسران حضرت زینب(دو سوارند چنان شیر ژیان یال به یال) *

1192
1

شعر مدح پسران حضرت زینب(دو سوارند چنان شیر ژیان یال به یال) دو سوارند چنان شیر ژیان یال به یال
دو عقابی که گشودند به میدان پر و بال
چشم ها زهر در آن، تیغ دو ابرو برّان
صف مژگان چه سپاهی است به هنگام قتال
آن یکی گفت که من فارس حیدر نصبم
دیگری گفت منم وارث جعفر به جدال
پیر لبخند زنان کرد نظر بر ساقی
ز تماشای دو سرمست تمنای وصال
یغ تکبیر کشیدند یکایک به نبرد
در بدر و اُحد باز اذان داد بلال
وقت تکثیر مه هاشمیان در آفاق
آسمان دید به رخسار دو مه چهار هلال
آفرین بر شرف شیر زن کرب و بلا
شیر خود را به دو شیرش به کجا کرد حلال
حودجی آمده از عرش به دامان زمین
بانوی آینه ها کرد نزول اجلال
محمل مادرشان از دو طرف شد روشن
کس ندیدست به دیدار دو مه استهلال

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر طفلان حضرت زینب(بالی گشوده است و چنان پیش می رود) *

1029
1

شعر طفلان حضرت زینب(بالی گشوده است و چنان پیش می رود) بالی گشوده است و چنان پیش می رود
کز حد کودکانه خود بیش می رود
اصلاً عجیب نیست که غوغا به پا کند
آری حلال زاده به داییش می رود
موج حماسه است که در قلب دشمنش
با هر قدم تلاطم تشویش می رود
مادر دلش گرفته از این خاک کوفه وار
از بس که او شبیه علی پیش می رود
لبخند بر لبش، تن او غرق خون شده
امضا شده است برگ رهاییش ...می رود

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد