مدايح حضرت زینب سلام الله علیها

مرتب سازی براساس
 یوسف رحیمی

غزل حضرت زینب(س) از یوسف رحیمی -( هر چند پاي بي رمق او توان نداشت ) * یوسف رحیمی

218

غزل حضرت زینب(س) از یوسف رحیمی -( هر چند پاي بي رمق او توان نداشت ) هر چند پاي بي رمق او توان نداشت
هر چند بين قافله جانش امان نداشت
بار امانتي که به منزل رسانده است
چيزي کم از رسالت پيغمبران نداشت
جز گيسوان غرق به خون روي نيزه ها
در آتش بلا به سرش سايه بان نداشت
آيا به جز حوالي گودال، ساربان
راهي براي رفتن اين کاروان نداشت؟
يک شهر چشم خيره به... بگذار بگذريم
شهري که از مروّت و غيرت نشان نداشت
آري هزار داغ و مصيبت کشيده بود
اما تنور و تشت طلا را گمان نداشت
ديگر لب مقدّس قرآن کربلا
جايي براي بوسه ی آن خيزران نداشت!

شاعر : یوسف رحیمی

  • پنج شنبه
  • 18
  • اردیبهشت
  • 1393
  • ساعت
  • 07:31
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 امیر حسام یوسفی

اشعار مدح و مصیبت حضرت زینب(س) -( چادر خاکی نشان مادری زینب است ) * امیر حسام یوسفی

5895
5

اشعار مدح و مصیبت حضرت زینب(س) -( چادر  خاکی نشان مادری زینب است ) چادر خاکی نشان مادری زینب است
ارث زهرا صورت نیلوفری زینب است

خط فکرم بر گرفته از دمشق و کربلاست
هرچه دارم از دعای مادری زینب است

پیکرم صحرای تربت، در رگم آب فرات
این یکی از راه شیعه پروری زینب است

من کیم تا دم زنم از عمه سادات چون
ذات الله الصمد خود مشتری زینب است

کشتی ارباب با دستان زهرا می رود
لنگر کشتی نخی از روسری زینب است

علم او از بس که از حد تصور خارج است
حضرت جبریل هم پا منبری زینب است

بیمه کردم قلب بیمارم به اشک روضه ها
خوش به حال آن کسی که بستری زینب است

قلب ما سنگ است و با گریه طلایی میشود
مجلس روضه محل زرگری زینب است

رنگ خاکستر برای ما گریز پر غمی ست
غیرت ما معجر خاکستری زی

  • سه شنبه
  • 23
  • اردیبهشت
  • 1393
  • ساعت
  • 18:33
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 محمد مبشری

دوبیتی وفات حضرت زینب(س) -( زینب ز قیام خود به دین داد حیات ) * محمد مبشری

2499
2

دوبیتی وفات حضرت زینب(س) -( زینب ز قیام خود به دین داد حیات ) زینب ز قیام خود به دین داد حیات
وز خطبه او یافته اسلام نجات
بر شیر زن بیشه توحید ، درود
بر فخر زنان زینب کبری صلوات

شاعر : محمد مبشری

  • چهارشنبه
  • 24
  • اردیبهشت
  • 1393
  • ساعت
  • 07:10
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 محمد مبشری

رباعی صلواتی برای مدح و مصیبت حضرت زینب از محمد مبشری -( بر اشک جگر گداز زینب صلوات ) * محمد مبشری

4935
9

رباعی صلواتی برای مدح و مصیبت حضرت زینب از محمد مبشری -( بر اشک جگر گداز زینب صلوات ) بر اشک جگر گداز زینب صلوات
بر صبر حماسه ساز زینب صلوات
فرمود حسین در نمازم کن یاد
بر ذکر شب و نماز زینب صلوات

شاعر : محمد مبشری

  • چهارشنبه
  • 24
  • اردیبهشت
  • 1393
  • ساعت
  • 07:13
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

دو بیتی حضرت زینب(س) -( عین توحید بود ذکر صفات زینب ) * قاسم نعمتی

2335
3

دو بیتی حضرت زینب(س) -( عین توحید بود ذکر صفات زینب ) عین توحید بود ذکر صفات زینب
روز و شب وقف حسین است حیات زینب
نیمه ی ماه رجب جلوه ی روز عرفه است
نام آن را بگذاریم عرفات زینب

شاعر : قاسم نعمتی

  • شنبه
  • 27
  • اردیبهشت
  • 1393
  • ساعت
  • 13:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

غزل مصیبت حضرت زینب(س) -( تب کردم از فراغ تو ای یار سر جدا.. ) * سید پوریا هاشمی

2690
3

غزل مصیبت حضرت زینب(س) -( تب کردم از فراغ تو ای یار سر جدا.. ) تب کردم از فراغ تو ای یار سر جدا..
یک دم کنار بستر این غمزده بیا..
موی سفید قامت خم گریه ی مدام
دارم به پیکرم ز فراغت نشانه ها..
من را زدند پیش نگاه رقیه ات..
من را زدند دسته ی اوباش بی حیا..
با چوب نیزه زد به سرم نانجیب و گفت..
اینقدر آه و ناله نکن زودتر بیا..
دستی رسید و حرمت روبنده ام شکست..
پایی رسید و چادر من گشت نخ نما..
عمداً مرا مقابل تو بر زمین زدند..
عمداً تو را زدند به پیش نگاه ما..
من مانده ام چگونه بدون تو زنده ام..
دست مرا بگیر و ببر این شکسته را..
رد طناب هست به دستان من هنوز..
جامانده بر رخم اثر مشتِ بی هوا..
یادت که هست سفره ی احسان یثربم؟
زینب کجا و قصه ی خیرات نان کجا؟!
بی ت

  • شنبه
  • 27
  • اردیبهشت
  • 1393
  • ساعت
  • 13:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

رباعی شهادت حضرت زینب(س) -( وای از نگاه بد هر یهودی ) *

2202

رباعی شهادت حضرت زینب(س) -( وای از نگاه بد هر یهودی ) وای از نگاه بد هر یهودی
ممنونتم به داد من رسیدی
با خوندن قرآن روی نیزه
آبروی زینب اتو خریدی

  • یکشنبه
  • 28
  • اردیبهشت
  • 1393
  • ساعت
  • 06:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مدیحه حضرت زینب -( شیعه شدنم از نفس حضرت زهراست ) * هاشم پورمحمدی

4798
9

مدیحه حضرت زینب  -( شیعه شدنم از نفس حضرت زهراست ) شیعه شدنم از نفس حضرت زهراست
ایمان من از مرحمت زینب کبر ی ست
مدیون حسینم به خدا تا دم آخر
عشقم به حسین از کرم زینب کبری ست
ما غیرتمان گوشه ای از غیرت سقاست
ناموس تشیع حرم زینب کبری ست
مانند ابالفضل شدن فرض محال است
لیکن همه ی هستی ما زینب کبری ست
اطراف حرم گرچه پُر از خولی وشمر است
دنیای تشیع سپر زینب کبری ست
شیران مدافع دلتان شاد که عباس
همراه شما در حرم زینب کبری ست

  • شنبه
  • 3
  • خرداد
  • 1393
  • ساعت
  • 05:00
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شعر مرثیه حضرت زینب(س) -( از تماس تازيانه هر تني آزرده بود ) * کاظم بهمنی

2394
2

شعر مرثیه حضرت زینب(س) -( از تماس تازيانه هر تني آزرده بود ) از تماس تازيانه هر تني آزرده بود
صحنه را عباس اگر ميديد بي شك مرده بود
تا غروبِ روز عاشورا خدا خود شاهد است
عمه ي سادات را كوچك كسي نشمرده بود
از همان ساعت كه سقا رفت سمت علقمه
حالِ زينب مثل زن هاي برادر مُرده بود
خواست در آغوش ِ خود گيرد حسينش را نشد
بس كه تير و نيزه بر جسم حسينش خورده بود
فكر ميكردند نفرين كرده در حالي كه او
دستهايش را براي شكر بالا برده بود

شاعر : کاظم بهمنی

  • دوشنبه
  • 12
  • خرداد
  • 1393
  • ساعت
  • 16:13
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مرثیه حضرت زینب(س) -( در برت تقدیم جان میخواستم اما نشد ) *

2427
2

شعر مرثیه حضرت زینب(س) -( در برت تقدیم جان میخواستم اما نشد ) در برت تقدیم جان میخواستم اما نشد
چون کبوتر آشیان میخواستم اما نشد
تا کنم گریه به یک زخم از سراپا زخم تو
روضه ای فوق زمان میخواستم اما نشد
زخم و خاک و آفتاب و خیمه ی غارت شده
من برایت سایبان میخواستم اما نشد
تا به جای تو لگد کوب سواران میشدم
من هزاران جان میخواستم اما نشد
دور تا از محمل زینب کند نامحرمان
غرش یک پهلوان میخواستم اما نشد
تا که شاید لحظه ی آخر به پایت دق کنم
مهلتی از ساربان میخواستم اما نشد
غسل و کفن و دفن و تشیع ات بماند آه من
بر سرت سنگ نشان میخواستم اما نشد
نه عمامه نه عبا خاتم نه در وقت سفر
از لب لعل لبت اذان میخواستم اما نشد

  • دوشنبه
  • 12
  • خرداد
  • 1393
  • ساعت
  • 16:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

روضه حضرت زینب(س) -( ای بهترین معلم قرآنِ ما بخوان ) * محمود ژولیده

3106
1

روضه حضرت زینب(س) -( ای بهترین معلم قرآنِ ما بخوان ) ای بهترین معلم قرآنِ ما بخوان
از آیه های خامس آل عبا بخوان
از کاف و هاء و یاء بگو شرح تازه ای
وز عین و صادِ واقعة کربلا بخوان
تنها ، نه بهرِ اُمِّ حبیبه ، برای ما
از روزهای پر غم و پر ماجرا بخوان
تفسیرِ آیه آیة دروازه را بگو
آری کمی ز سوز دل سر جدا بخوان
شرحی ز حال پردگیان در خفا بگو
قدری برای هیئتیان در جلی بخوان
با بانوان ، ز سورة مریم چه گفته ای
سر بسته روضه ای ز غم نینوا بخوان
از لحظة وداع برادر بما بگو
با بوسه های زیر گلو ((یا اخی)) بخوان
از آیة قیامت کبرای قتلگاه
از آن همه مصیبت و درد و بلا بخوان
از تازیانه خوردن و تهمت شنیدنَت
از لحظه های سخت اسارت بیا بخوان
از خطبه های فاطمی و حیدریِ خ

  • دوشنبه
  • 12
  • خرداد
  • 1393
  • ساعت
  • 16:43
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعرحضرت زینب(س)-روز یازدهم -( گفتند از او بگذر و بگذار به ناچار ) * سید محمد غفاری

2056
2

شعرحضرت زینب(س)-روز یازدهم -( گفتند از او بگذر و بگذار به ناچار ) گفتند از او بگذر و بگذار به ناچار
رفتم نه به دلخواه، به اجبار به ناچار...
در حلقه‌ای از اشک پریشان شده رفتم
آنگونه که انگشترت انگار به ناچار...
شهری همه خواب و به لبت آیه‌ای از کهف
تنها تو و یک قافله بیدار، به ناچار-
ماندیم جدا از تو و با اشک گذشتیم
از هلهله‌ی کوچه و بازار به ناچار
سوگند به لب‌های تو صد بار شکستم
هر بار به یک علت و هر بار به ناچار
تو نیستی و ماندن من بی تو محال است
هر چند به ناچار به ناچار به ناچار...

شاعر : سید محمد غفاری

  • پنج شنبه
  • 15
  • خرداد
  • 1393
  • ساعت
  • 05:48
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

اشعار مدح حضرت زینب (س) -( کعبه ی غم ها منم غصه فراوان دیده ام ) * احسان محسنی فر

2378
2

اشعار مدح حضرت زینب (س) -( کعبه ی غم ها منم غصه فراوان دیده ام  ) کعبه ی غم ها منم غصه فراوان دیده ام
من رسول کربلایم داغ جانان دیده ام
دختر خورشیدم و المصائب زینبم
روی رحل نیزها قاری قران دیده ام
بار ها تا قتلگا افتا و خیزان گشته ام
خنجر کینه روی حلقوم عطشان دیده ام
وای من از سنگ های کوفیان بی حیا
ظلم های بی شمار و شام ویران دیده ام
دختر حیدر کجا و مجلس نامحرمان
چو بد دستی جفا بر لعل و دندان دیده ام

شاعر : احسان محسنی فر

  • یکشنبه
  • 29
  • تیر
  • 1393
  • ساعت
  • 05:18
  • نوشته شده توسط
  • سبحان
ادامه مطلب
 اسماعیل شبرنگ

شور پنجم ، مدافعان حرم -( پاک دلمو باختم / وقتی تو رو دیدم ) * اسماعیل شبرنگ

9

شور پنجم ، مدافعان حرم -( پاک دلمو باختم / وقتی تو رو دیدم ) پاک دلمو باختم / وقتی تو رو دیدم / به پای عشق تو / شاهرگمم می دم
دیوونه ی تو می مونم // فدای تو جونم // شد عشق تو جاری
توی رگ و خونم
می دونی که پریشونم // اسیر جنونم // به عشق تو پیرم
بااین که جوونم
زینب // تویی مقلب القلوب دنیا
تو هستی حال و روز خوب فردا
می مونی تا ابد محبوب دلها
( زینب / بی بی جان زینب )
با مدد سقا / یه روزی می دونم / گردن بدخواه / زینبو می شکونم
به پای عشق تو مستم // اسیر تو هستم // دخیلمو امشب
به پای تو بستم
می دونی که دیگه خسته م // با قلب شکسته م // نگی به ضریحت
نمی رسه دستم
بانو // می دونی که شده دستامون خالی
بیا و جان زهرا بده حالی
تا که بشه بازم حالمون عالی
( زینب / ب

  • چهارشنبه
  • 30
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 23:57
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

مدح حضرت زینب (س) -( در کلا مت چو حیدری زینب ) *

2304
3

مدح حضرت زینب (س) -( در کلا مت چو حیدری زینب ) در کلا مت چو حیدری زینب
بی قرار برادری زینب
در حیا و در استقامت و صبر
تو همانند مادری زینب
چهره ات منتها به ثارالله
پس حسین مکرری زینب
خطبه هایت کمر شکن بودند
ساده گویم قلندری زینب
مسجد کوفه بر خودش لرزید
صیحه ای زد که حیدری زینب
تا صدایت رسید ، فهمیدیم
کهکشان را مسخری زینب
چوب محمل گواهی ات داده
تا همیشه تو سروری زینب
کربلا با تو شد قیامت اشک
پس بگویم تو محشری زینب
گفته بوده پدر بزرگ شما
بین غم ها شناوری زینب
آخرین لحظه های عمرت بود
یاد جسم برادری زینب
در همان لحظه ها تو می دیدی
می برید از قفا سری ، زینب
بعد آن هم هجوم آوردند
کل لشگر به پیکری ،زینب
ای که خون شد دلت برای حسین
به ! بنازم چه خوا

  • شنبه
  • 11
  • بهمن
  • 1393
  • ساعت
  • 16:02
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

رباعی مدافعان حرم -( ما کشته ی کربلای احساس توأیم ) * امیر علی شریفی

2531
6

رباعی مدافعان حرم -( ما کشته ی کربلای احساس توأیم ) ما کشته ی کربلای احساس توأیم
در سایۀ آفتاب در پاس توأیم
در راه دفاع از حرمت یا زینب!
عبّاس تو نه، بندۀ عبّاس توأیم

شاعر : امیر علی شریفی

  • دوشنبه
  • 27
  • بهمن
  • 1393
  • ساعت
  • 10:05
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

مدح حضرت زینب (س) -( قلم به دست گرفت و نوشت:يا زينب ) *

3363
9

مدح حضرت زینب (س) -( قلم به دست گرفت و نوشت:يا زينب ) قلم به دست گرفت و نوشت:يا زينب
شروع شد غزلی عاشقانه با زينب

و بعد قافیه ها را کنار هم چید و
گذاشت آخر آن ها ردیف را زینب

به جای واژه به شعرش ستاره ها را چيد
نوشت روی تمام ستاره ها زینب

نوشت اشهد ان علی ولی الله
نوشت آینه ی مرتضی نما زینب

غزل کنار قصیده اگرچه کوتاه است
ولی چه سیروسلوکی گرفته تا زینب

نشسته چشم به راهش به صد اميد حسين
رفیق و همسفر راه کربلا زینب

فلک ﺗﺮاﻧﻪ ی ﻋﺸﻖ و ﺳﺮﻭﺭ را سر داد
ﺭﺳﻴﺪ ﺧﻮاﻫﺮ اﺭﺑﺎﺏ باوفا ﺯﻳﻨﺐ

رسیدآنکه به یمنش زمین پر از نور است
رسيد جلوه ی ((والصبر)) انبيا زینب

رسيد ، خنده به روی لب حسين نشست
و شد قرار حسینش از ابتدا زينب

عصاره ی همه ی پنج تن رسيد از راه
گذا

  • یکشنبه
  • 3
  • اسفند
  • 1393
  • ساعت
  • 06:17
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 سیروس بداغی

برای حضرت زینب سلام الله علیها -( عمری است من غلامِ علمدارِ زینبم ) * سیروس بداغی

1945
2

برای حضرت زینب سلام الله علیها -( عمری است من غلامِ علمدارِ زینبم ) عمری است من غلامِ علمدارِ زینبم
از نوکرانِ دلبر و دلدارِ زینبم

سر میدهم به پایِ حرم شک نکن دمی
یعنی که سر سپرده ی سالارِ زینبم

شکر خدا به یک نگهش زینبی شدم
شادم از اینکه واله و غمخوارِ زینبم

ما را طوافِ صحنِ دمشق است آرزو
من تا ابد هماره گرفتارِ زینبم

درس از حیا و درسِ وفا داده شیعه را
تا روز حشر محرمِ اسرارِ زینبم

سیلی زنم به صورتم از داغِ روضه اش
وقتی که دل شکسته یِ رخسارِ زینبم

خواب از سرم بَرَد همه دم یادِ ماتمش
شب تا سحر غمینم و بیدارِ زینبم

در زندگی نشد دمی از ذکرِ حق جدا
من ماتِ زندگانی و اذکارِ زینبم

گوید بداغی از رهِ دلداگی چنین:
شادم از این که در دو جهان یارِ زینبم

شاعر : سی

  • یکشنبه
  • 18
  • مرداد
  • 1394
  • ساعت
  • 20:34
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

مدح و مناجات حضرت زینب (س) -( برای اینکه بیفتم ، به پای حضرت زینب ) * جعفر ابوالفتحی

2079
3

مدح و مناجات حضرت زینب (س) -( برای اینکه بیفتم ، به پای حضرت زینب ) یا زینب (س)
برای اینکه بیفتم ، به پای حضرت زینب
به اشک دیده نوشتم ، برای حضرت زینب

خدا کند بنویسد مرا ملیکه ی باران
همیشه گریه کن گریه های حضرت زینب

به آسمان رود و کار آفتاب نماید
هر آنکسی که شود مبتلای حضرت زینب

به هوش آید و در دم ز قبر، زنده در آید
به گوش مرده رسد گر ، نوای حضرت زینب

برو تو حاتم طایی، مرا به خنده نینداز
عطای چون تو کجا و عطای حضرت زینب

مدافعان حریمش به روی سینه نوشتند
گدای حضرت زینب، فدای حضرت زینب

خدا کند که شبیه مدافعان حریمش
بدون سر بروم تا سرای حضرت زینب

منی که قالی شوقم به زیر هر قدم او
چه بهتر است شوم نخ نمای حضرت زینب

بهشت عشق بسیط است در کنار ضریحش
صفای جنت ح

  • یکشنبه
  • 1
  • شهریور
  • 1394
  • ساعت
  • 10:19
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 وحید محمدی

پای این انقلاب می مانیم ... -( خلق و خوی و خصال دخترها ) * وحید محمدی

2204
2

پای این انقلاب می مانیم ... -( خلق و خوی و خصال دخترها ) خلق و خوی و خصال دخترها
بیشتر می رود به مادرها

دختران می زنند چون مادر
گره محکمی به معجرها

دختران عشیره زهرایند
مردهای عشیره حیدرها

موقع پهن کردن سفره
کمک مادرند دخترها

خورده نان های سفره ی مولا
می رسد بیشتر به قنبرها

عشق هم نیست بی شباهت به
حس بین تو و برادرها

زیر پایت نگاه کن بی بی
می خورد چشمتان به نوکرها

درک اوج کرامتت دارد
بیشتر بستگی به باورها

پیش مردم بدم نکن بی بی
دست خالی ردم نکن بی بی

آیه آیه، خدا خدا زینب
نور توحید هل اتی زینب

راحت روح مصطفی زهرا
راحت روح مرتضی زینب

قاری خطبه های یاحیدر
جلوه ی صبر مجتبی زینب

ای امام یقین و صبر و رضا
مظهر عفّت و حیا زینب

شیرِ مردان کربلا

  • یکشنبه
  • 29
  • فروردین
  • 1395
  • ساعت
  • 09:21
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

حضرت زینب (س) -( اشکی بده مرا که زداغت روان شود ) *

1823
1

حضرت زینب (س) -( اشکی بده مرا که زداغت روان شود ) اشکی بده مرا که زداغت روان شود
سوزی بده بر این دل پیرم جوان شود
با ناله های تو غم عالم به پا شده
گریان زداغ تو دل صاحب زمان شود
وقتی حسین در غم تو گریه می کند
باید که دیدگان من از خون روان شود
خیلی برای داغ حسین غصه خورده ای
جا دارد عالمی زغمت روضه خوان شود
هر صبح و شام روضه شیب الخضیب را
آنقدر خوانده ای که بهارت خزان شود

مهدی سلطانی

  • شنبه
  • 24
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 16:10
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 احسان  نرگسی رضاپور

دختر نور -( هستی اش را داد تا محفوظ باشد معجرش ) * احسان نرگسی رضاپور

3187
2

دختر نور -( هستی اش را داد تا محفوظ باشد معجرش ) هستی اش را داد تا محفوظ باشد معجرش
مثل کوهی ماند پای اعتقاد و باورش

وقت بیرون رفتن از خانه، حسین و مجتبی
با یل ام البنین بودند در دور و برش

مریم و آسیه را دیدم که می آموختند
با چه شوقی درس عفت را به پای منبرش

دختر نور است این بانو و بی شک آفتاب
می شود مانند شمعی بی رمق در محضرش

اسم او ذکر شب و روز همه آیینه هاست
عصمت الله است این آیینه نام دیگرش

حضرت زهرای اطهر مظهر حجب و حیاست
ارث برده این عقیله حجب را از مادرش

حضرت زهرای اطهر آنکه پیش کور هم
چادرش را برنخواهد داشت از روی سرش

هر کسی در این جهان از عفتش دم می زند
یا به زهرا اقتدا کرده ست یا بر دخترش...

شاعر : احسان نرگسی رضاپور

  • سه شنبه
  • 27
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:27
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

حضرت زینب(س)کوفه -( در آسمان فراقت، هلال را دیدم ) * محمود ژولیده

1060

حضرت زینب(س)کوفه   -( در آسمان فراقت، هلال را دیدم ) در آسمان فراقت، هلال را دیدم
نمردم و سرِ نیزه، هلال را دیدم

منی که روی تو را بی بهانه می دیدم
به صد بهانه فراق و ملال را دیدم

صدای قاری من از تنور می آمد
چه شد که بر سر نی این محال را دیدم

دلم ز رأس تو جویای شام هجران شد
ز عطر یاس، جواب سؤال را دیدم

بدون شرح و بیان، وصف حال تو گویاست
به زخم ابروی تو شرح حال را دیدم

اگر چه گیسوی خاکستری کبابم کرد
ز جلوه ی تو شکوه و جلال را دیدم

به من چو از سر نیزه نظاره می کردی
نگاه ملتمس خردسال را دیدم

تمام داغ و فراق تو داشت زیبایی
چرا که در رخ تو ذوالجلال را دیدم

مرا به مجلس ابن زیاد سنجیدی
ز هیبتم به رخت وصف حال را دیدم

چنان غم تو به ایراد خطبه ام

  • سه شنبه
  • 4
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 05:18
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 مهدی رحیمی زمستان

حضرت زینب(س)کوفه -( روبروی لشکری از شمر تنها ایستاد ) * مهدی رحیمی زمستان

1070

حضرت زینب(س)کوفه   -( روبروی لشکری از شمر تنها ایستاد ) روبروی لشکری از شمر تنها ایستاد
کوه را بر شانه‌هایش داشت امّا ایستاد

گرچه لب‌هایش کویری بود لبریز از عطش
تشنگی را سوخت در خود مثل دریا ایستاد

کوفه خونش خواب رفت و لال شد آن‌جا که زن
پرده را از چهره‌اش برداشت، مولا ایستاد

حرف سرخش را تبسّم بست بر چشم افق
تا ابد چون هر غروبی سرخ برپا ایستاد

دست دور شعله‌ی خون حسینش حلقه کرد
سوخت امّا شعله ای از کربلا را ایستاد

شاعر : مهدی رحیمی

  • سه شنبه
  • 4
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 05:22
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 امیر عظیمی

حضرت زینب و رقیه(س)کوفه -( عمه جان، پای من و حال شما دیدنی است ) * امیر عظیمی

1648

حضرت زینب و رقیه(س)کوفه -( عمه جان، پای من و حال شما دیدنی است ) عمه جان، پای من و حال شما دیدنی است
دل خون، پای برهنه، چه سفر کردنی است؟!

عمه جان، موی من و روی شما سوخت، ببین
کعب نی پیرهنم را به تنم دوخت، ببین

عمه جان پای مرا آبله ها آتش زد
سر بازار، تو را هلهله ها آتش زد

سر بازار که رفتی سر سقا برگشت
هدف سنگ شدی و سر بابا برگشت

عمه در کوفه زنان بر غم تو خندیدند
خاک عالم به سرم، خاک سرت پاشیدند

آه، در کوفه سنان مست که شد، شعری خواند
سر عباس ترا پیش نگاهت رقصاند

من و رنج و غم و اندوه اسارت، اما
معجر از روی سرم رفته به غارت، اما

عمه جان رخت اسارت چقدر پیرت کرد
خنده ی حرمله و شمر زمینگیرت کرد

عمه من علت پیری تو را فهمیدم
روی نیزه سر بابای خودم را دیدم

  • سه شنبه
  • 4
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 06:43
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 مهدی رحیمی زمستان

حضرت زينب(س)در مسير كوفه و شام -( داشتم انتظار از نیزه ) * مهدی رحیمی زمستان

1415
3

حضرت زينب(س)در مسير كوفه و شام -( داشتم انتظار از نیزه ) داشتم انتظار از نیزه
انتظارِ شکار از نیزه

تا که زینب برای پیکر تو
ساخت سنگ مزار از نیزه

تا سرت را به نیزه می کوبند
می رود اختیار از نیزه

از تو پیکر، بریدنش با تیغ
از تو گردن، فشار از نیزه

زخم شد سر گشوده از شمشیر
بعد هم بیشمار از نیزه

در تمام مسیر می ریزد
دانه های انار از نیزه

تا نیفتد به خاک، می ترسم؛
از سر،از نیزه دار،از نیزه

آه سبقت گرفته در این دشت
نیزه از خار، خار از نیزه

گفتنی نیست این که افتاده
سر تو چند بار از نیزه

شاعر : مهدی رحیمی

  • چهارشنبه
  • 5
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 13:27
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 حسن لطفی

حضرت زينب(س)در مسير كوفه و شام -( خدا کند زِ لبت یک سلام هم باشد ) * حسن لطفی

1260

حضرت زينب(س)در مسير كوفه و شام -( خدا کند زِ لبت یک سلام هم باشد  ) خدا کند زِ لبت یک سلام هم باشد
و سایه‌ات به سرم مستدام هم باشد

بریز گیسویِ خود را به شانه‌های نسیم
که خوشتر است که ماهم تمام هم باشد

کم است اینهمه دشنام‌های طولانی
که کوچه کوچه نگاهِ حرام هم باشد

گذشتن از گذرِ تنگِ کوچه‌ها سخت است
و سخت تر که در آن ازدحام هم باشد

فقط نه اینکه پُر از آشناست هر طرفم
کنیزِ خانه‌ی‌مان رویِ بام هم باشد

شبِ گذشته یتیمت به ضربِ زجر آمد
بلورِ خورده تَرَک بی دوام هم باشد

چه حال می‌شوی آن لحظه‌ای که تنهایی
اگر که با تو سنان هم کلام هم باشد

خدا کند سرِ طفلت نیفتد از نیزه
خدا کند که سرش تا به شام هم باشد

لباس کهنه‌ی خود را برایم آوردند
میان کوفه کمی احترام هم باشد

  • چهارشنبه
  • 5
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 13:40
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت زينب(س)در مسير كوفه و شام -( فراز منبر نی قرص ماه می بینم ) * سعید بیابانکی

1392
1

حضرت زينب(س)در مسير كوفه و شام -( فراز منبر نی قرص ماه می بینم ) فراز منبر نی قرص ماه می بینم
خدای من! نكند اشتباه می بینم؟

بتاب یوسف من! بوی گرگ می شنوم
بتاب، راه دراز است و چاه می بینم

نظاره می كنم از راه دور سرها را
جوان و پیر سفید و سیاه می بینم

به آیه های كتاب غمت كه می نگرم
تمام را به «كدامین گناه...» می بینم

به احترام سرت به مهر می سایم
و قتلگاه تو را قبله گاه می بینم

شاعر : سعید بیابانکی

  • چهارشنبه
  • 5
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 13:43
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 وحید قاسمی

مرثیه حضرت زینب (س) -( نمكِ طعنه به زخم جگرم نگذارید ) * وحید قاسمی

1828

مرثیه حضرت زینب (س) -( نمكِ طعنه به زخم جگرم نگذارید ) نمكِ طعنه به زخم جگرم نگذارید

به زمین خوردم اگر، پا به پرم نگذارید

چقدر سنگ به لب های كبودش زده اید

گریه ام را به حساب پدرم نگذارید

یادتان رفته مگر تشنه بریدید سرش

كاسه ی آب دگر دور و برم نگذارید

نان خشك صدقه پیشكش سفره يتان

آنقدر یك سره منت به سرم نگذارید

عمر این عمه ي دل خسته به مویی بند است

به تماشا سر كوی و گذرم نگذارید

ازدحام سرِ بازار برایش كافی ست

كوچه ها، سر به سر همسفرم نگذارید

شاعر : وحید قاسمی

  • جمعه
  • 7
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 15:22
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 حسین رحمانی

حضرت زینب سلام الله علیها -( با جلوه های گاه گاهت روی نیزه ) * حسین رحمانی

1673
1

حضرت زینب سلام الله علیها  -( با جلوه های گاه گاهت روی نیزه  ) با جلوه های گاه گاهت روی نیزه
دل می بری باروی ماهت روی نیزه

لبیک میگوید خدا از عرش برتو
با ذکر یا رب یا الاهت روی نیزه

قاری قرآن میشوی در بارش سنگ
منزل به منزل بین راهت روی نیزه

جان مرا میگیری ای روح و روانم
با اشک خون و سوز آهت روی نیزه

خون سرت مثل سرم که سنگ خورده
می ریزد از زلف سیاهت روی نیزه

غصه نخور اینکه سر بازار رفتم
می میرم از شرم نگاهت روی نیزه

دراین شلوغی ها علی اصغرتو
می بینی اش خوابیده راحت روی نیزه

با اینکه پاشیده سر عباس اما
او همچنان باشد سپاهت روی نیزه

هر سنگ آمد بر سر عباس میخورد
حالا شده پشت و پناهت روی نیزه

درآسمان محمل بی سایبانم
دل میبری با روی ماهت روی نیزه

شاعر

  • جمعه
  • 7
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 17:30
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد