مدايح حضرت زینب سلام الله علیها

مرتب سازی براساس
 امیر عظیمی

حضرت زینب و رقیه(س)کوفه -( عمه جان، پای من و حال شما دیدنی است ) * امیر عظیمی

1781

حضرت زینب و رقیه(س)کوفه -( عمه جان، پای من و حال شما دیدنی است ) عمه جان، پای من و حال شما دیدنی است
دل خون، پای برهنه، چه سفر کردنی است؟!

عمه جان، موی من و روی شما سوخت، ببین
کعب نی پیرهنم را به تنم دوخت، ببین

عمه جان پای مرا آبله ها آتش زد
سر بازار، تو را هلهله ها آتش زد

سر بازار که رفتی سر سقا برگشت
هدف سنگ شدی و سر بابا برگشت

عمه در کوفه زنان بر غم تو خندیدند
خاک عالم به سرم، خاک سرت پاشیدند

آه، در کوفه سنان مست که شد، شعری خواند
سر عباس ترا پیش نگاهت رقصاند

من و رنج و غم و اندوه اسارت، اما
معجر از روی سرم رفته به غارت، اما

عمه جان رخت اسارت چقدر پیرت کرد
خنده ی حرمله و شمر زمینگیرت کرد

عمه من علت پیری تو را فهمیدم
روی نیزه سر بابای خودم را دیدم

  • سه شنبه
  • 4
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 06:43
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 مهدی رحیمی زمستان

حضرت زينب(س)در مسير كوفه و شام -( داشتم انتظار از نیزه ) * مهدی رحیمی زمستان

1509
3

حضرت زينب(س)در مسير كوفه و شام -( داشتم انتظار از نیزه ) داشتم انتظار از نیزه
انتظارِ شکار از نیزه

تا که زینب برای پیکر تو
ساخت سنگ مزار از نیزه

تا سرت را به نیزه می کوبند
می رود اختیار از نیزه

از تو پیکر، بریدنش با تیغ
از تو گردن، فشار از نیزه

زخم شد سر گشوده از شمشیر
بعد هم بیشمار از نیزه

در تمام مسیر می ریزد
دانه های انار از نیزه

تا نیفتد به خاک، می ترسم؛
از سر،از نیزه دار،از نیزه

آه سبقت گرفته در این دشت
نیزه از خار، خار از نیزه

گفتنی نیست این که افتاده
سر تو چند بار از نیزه

شاعر : مهدی رحیمی

  • چهارشنبه
  • 5
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 13:27
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 حسن لطفی

حضرت زينب(س)در مسير كوفه و شام -( خدا کند زِ لبت یک سلام هم باشد ) * حسن لطفی

1360

حضرت زينب(س)در مسير كوفه و شام -( خدا کند زِ لبت یک سلام هم باشد  ) خدا کند زِ لبت یک سلام هم باشد
و سایه‌ات به سرم مستدام هم باشد

بریز گیسویِ خود را به شانه‌های نسیم
که خوشتر است که ماهم تمام هم باشد

کم است اینهمه دشنام‌های طولانی
که کوچه کوچه نگاهِ حرام هم باشد

گذشتن از گذرِ تنگِ کوچه‌ها سخت است
و سخت تر که در آن ازدحام هم باشد

فقط نه اینکه پُر از آشناست هر طرفم
کنیزِ خانه‌ی‌مان رویِ بام هم باشد

شبِ گذشته یتیمت به ضربِ زجر آمد
بلورِ خورده تَرَک بی دوام هم باشد

چه حال می‌شوی آن لحظه‌ای که تنهایی
اگر که با تو سنان هم کلام هم باشد

خدا کند سرِ طفلت نیفتد از نیزه
خدا کند که سرش تا به شام هم باشد

لباس کهنه‌ی خود را برایم آوردند
میان کوفه کمی احترام هم باشد

  • چهارشنبه
  • 5
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 13:40
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت زينب(س)در مسير كوفه و شام -( فراز منبر نی قرص ماه می بینم ) * سعید بیابانکی

1503
1

حضرت زينب(س)در مسير كوفه و شام -( فراز منبر نی قرص ماه می بینم ) فراز منبر نی قرص ماه می بینم
خدای من! نكند اشتباه می بینم؟

بتاب یوسف من! بوی گرگ می شنوم
بتاب، راه دراز است و چاه می بینم

نظاره می كنم از راه دور سرها را
جوان و پیر سفید و سیاه می بینم

به آیه های كتاب غمت كه می نگرم
تمام را به «كدامین گناه...» می بینم

به احترام سرت به مهر می سایم
و قتلگاه تو را قبله گاه می بینم

شاعر : سعید بیابانکی

  • چهارشنبه
  • 5
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 13:43
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 وحید قاسمی

مرثیه حضرت زینب (س) -( نمكِ طعنه به زخم جگرم نگذارید ) * وحید قاسمی

1944

مرثیه حضرت زینب (س) -( نمكِ طعنه به زخم جگرم نگذارید ) نمكِ طعنه به زخم جگرم نگذارید

به زمین خوردم اگر، پا به پرم نگذارید

چقدر سنگ به لب های كبودش زده اید

گریه ام را به حساب پدرم نگذارید

یادتان رفته مگر تشنه بریدید سرش

كاسه ی آب دگر دور و برم نگذارید

نان خشك صدقه پیشكش سفره يتان

آنقدر یك سره منت به سرم نگذارید

عمر این عمه ي دل خسته به مویی بند است

به تماشا سر كوی و گذرم نگذارید

ازدحام سرِ بازار برایش كافی ست

كوچه ها، سر به سر همسفرم نگذارید

شاعر : وحید قاسمی

  • جمعه
  • 7
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 15:22
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 حسین رحمانی

حضرت زینب سلام الله علیها -( با جلوه های گاه گاهت روی نیزه ) * حسین رحمانی

1765
1

حضرت زینب سلام الله علیها  -( با جلوه های گاه گاهت روی نیزه  ) با جلوه های گاه گاهت روی نیزه
دل می بری باروی ماهت روی نیزه

لبیک میگوید خدا از عرش برتو
با ذکر یا رب یا الاهت روی نیزه

قاری قرآن میشوی در بارش سنگ
منزل به منزل بین راهت روی نیزه

جان مرا میگیری ای روح و روانم
با اشک خون و سوز آهت روی نیزه

خون سرت مثل سرم که سنگ خورده
می ریزد از زلف سیاهت روی نیزه

غصه نخور اینکه سر بازار رفتم
می میرم از شرم نگاهت روی نیزه

دراین شلوغی ها علی اصغرتو
می بینی اش خوابیده راحت روی نیزه

با اینکه پاشیده سر عباس اما
او همچنان باشد سپاهت روی نیزه

هر سنگ آمد بر سر عباس میخورد
حالا شده پشت و پناهت روی نیزه

درآسمان محمل بی سایبانم
دل میبری با روی ماهت روی نیزه

شاعر

  • جمعه
  • 7
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 17:30
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت زینب (س) -( سخت است دلسپردگی و دلبری که نیست ) *

1697

حضرت زینب (س) -( سخت است دلسپردگی و دلبری که نیست ) سخت است دلسپردگی و دلبری که نیست
رفتی حسین و مانده ام و باوری که نیست

بعد از تو من مصیبت سختی ندیده ام
از رفتن تو حادثه ی بدتری که نیست

باید ببوسمت , به وصیت عمل کنم
درمانده ام ... به پیکرت آخر سری که نیست

در بین راه و بین حرامیست حسرتم -
چشمان پر ز غیرت آب آوری که نیست

کارم کجا کشیده که بر سر نهاده ام
دستان زخمی ام عوض معجری که نیست

از دشمنان به نیزه ی تو برده ام پناه
جز نیزه ی تو سایه ی بالاسری که نیست

قرآن بخوان و خط بده فرمانده ی سپاه
من جنگ میکنم عوض لشکری که نیست

حمیدرضا محسنات

  • جمعه
  • 7
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 18:00
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 محمد قاسمی

حضرت زینب(س) -( كوچه به كوچه پايِ سرت سنگ خورده ام ) * محمد قاسمی

3392
4

حضرت زینب(س) -( كوچه به كوچه پايِ سرت سنگ خورده ام ) كوچه به كوچه پايِ سرت سنگ خورده ام
پاي سرت، به جايِ سرت سنگ خورده ام

يحيايِ سر بريده ، شبيه سرِ علي
آخر شكست كوفه سر از دخترِ علي

آنان كه بي ملاحظه بر پيكرت زدند
با كعب نيزه بر بدن خواهــرت زدند

شرمنده از توأم كه به سينه نمي زنم
بستند هر دو دست مَرا دورِ گَردنم

دورم نشانده ام ، حرمي دل شكسته را
اين بچّه هاي گوشه ي زندان نشسته را

زندان كوفه بعد تو دارُ العَزاي ماست
شلاّق ، قوت غالب اين روزهاي ماست

از گريه هام ، كوفه تلاطم گرفته است
زينب براي تو شب هفتم گرفته است

اي تشنه لب ، برايِ تو آتش گرفته ام
در مجلس عزايِ تو آتش گرفته ام

پُر كرده كوفه را دَمِ واويلتاي من
گفتم رباب روضه بخواند به جا

  • جمعه
  • 7
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 18:03
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت زینب (س) -( اگر از گریه سوی چشم ترم افتاده ) * حبیب نیازی

2061

حضرت زینب (س) -( اگر از گریه سوی چشم ترم افتاده  ) اگر از گریه سوی چشم ترم افتاده
گذرم باز ، به شهر پدرم افتاده

نرسیده سرِ دروازه حسین آب شدم
به زبان ِ همه اینجا خبرم افتاده

سر نی هم ، من از عباس توقع دارم
چِقَدَر چشم ببین دوروبرم افتاده

مادرم گفت تو را جای بدی جا دادند
بی سبب نیست به خولی نظرم افتاده

از سر نیزه ببین معجر من پیدا نیست
چند وقتیست که از روی سرم افتاده

نیزه دارت ، دگر ای کاش تکانت ندهد
بس که افتاده ای از نیزه پَرم افتاده...

شاعر : حبیب نیازی

  • جمعه
  • 7
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 18:07
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

حضرت زینب(س) -( دختر فاطمه ، بازار ، خدارحم کند ) * قاسم نعمتی

5477
5

حضرت زینب(س) -( دختر فاطمه ، بازار ، خدارحم کند ) دختر فاطمه ، بازار ، خدارحم کند
چادر پاره و انظار خدا رحم کند

ما که از کوچه فقط خاطره بد داریم
شود این حادثه تکرار خدارحم کند

یک و زن و قافله و خنده نامحرم ها
بر اسیران گرفتار خدا رحم کند

یک شبه پیر شدی یا زتنور آمده ای
یک سر و این همه آزار خدا رحم کند

نیزه داران همه مستند نیفتی پایین
حنجرت خوب نگه دار خدا رحم کند

گیسویت کم شده و این جگرم میسوزد
بر من و زلف خم یار خدا رحم کند

ظرفِ خاکستر یک عده هنوز آتش داشت
شعله افتاد به گلزار خدا رحم کند

دست انداخت یکی پرده محمل را کَند
جلویِ چشم علمدار خدا رحم کند

راهمان از گذرِ برده فروشان افتاد
این همه چشمِ خریدار خدا رحم کند

زنی از بام صدا زد که

  • جمعه
  • 7
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 18:19
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت زینب (س) -( وقتی طلوع می کنی از شانه ی علی ) *

1800

حضرت زینب (س) -( وقتی طلوع می کنی از شانه ی علی  ) وقتی طلوع می کنی از شانه ی علی
روشن شدست با نفست خانه ی علی
با آیه های روشن هر سجده ات شدی
زهراترین ستاره ی کاشانه ی علی
نان جو و کمی نمک و بوسه ای ز تو
این بود قوت غالب روزانه ی علی
زینب شدی که زینت دوش پدر شوی
زینب شدی و ساقی میخانه ی علی
مریم ترین قوم پیمبر، رسول صبر
بانوی عشق،حضرت جانانه ی علی

دستم بگیر تا که بیفتم به پای تو
بانو تمام ایل و تبارم فدای تو

بانو بخند تا که خدا مرحمت کند
رحمی به این گدای پر از ماتمت کند
ای راز استجابت آمین عرشیان
باید خدا شفیعه ی دو عالمت کند!!
با آنهمه حیا و وقار و سخا،تو را
یک نسخه ی زنانه ز شاه غمت کند
ای نسخه ی زنانه ی ارباب ما،خدا
ما را فدای چشم تر و پر

  • جمعه
  • 7
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 18:35
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت زینب(س) -( من که جز با تو هوای سفرم هیچ نبود ) * حبیب نیازی

1931

حضرت زینب(س) -( من که جز با تو هوای سفرم هیچ نبود ) من که جز با تو هوای سفرم هیچ نبود
سفرم بود ، ولی همسفرم هیچ نبود

رفت سامانِ من از بی سر و سامان شدنت
با سرت جز قدمِ ,ِ در به درم هیچ نبود

نکند فکر کنی خسته ام از راه امّا...
کاش در کوفه مسیرِ گذرم هیچ نبود!

شهر تعطیل و همه منتظرِ خواهر ِ تو
سرِ دروازه رسیدن نظرم هیچ نبود!

زینب و رد شدن از بین شلوغی؟اینجا...
اصلا ً انگار زمانی پدرم هیچ نبود

سرِ ، در نیزه ی عباس شده دردسرم
به زبانِ همه غیر از خبرم هیچ نبود

معجرم نیست اگر ، شکر خدا نور که هست
پس کسی هیچ نفهمید ، سرم هیچ نبود!!

راه باز است ولی ، باز شده هر چشمی
راه تا راه به جایی ببرم هیچ نبود

جگر ِ شیر خدا ، داده خداوند به من
با تماشای تو

  • جمعه
  • 7
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 18:43
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت زینب(س) * حسن اسحاقی

2096

حضرت زینب(س) فرعون تا به حضرت موسی اشاره کرد
موسی فقط به گوشه ی دریا اشاره کرد

مردم که حرف پشت سر آسمان زدند
مریم به گاهواره ی عیسی اشاره کرد

دین نا تمام بود خدا یک امام خواست
دست نبی به قامت مولا اشاره کرد

از علت وجود دو عالم سوال شد
دست خدا به ام ابیها اشاره کرد

مادر زمان رفتن خود با دو دخترش
از روز درد گفت و به فردا اشاره کرد

مولا زمان رفتن خود از امیر عشق-
گفت و سپس به کودک رعنا اشاره کرد

روز نبرد آمد و دیدند تیغ او
صد کشته داد چونکه به هر جا اشاره کرد

یکجا هزار دست کمان را کشید و بعد
یکجا هزار دست به سقا اشاره کرد

جبریل چشمهای خودش را گرفته بود
با چشمهای بسته به آنجا اشاره کرد-

که یک زن از بل

  • جمعه
  • 7
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 18:47
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت زینب (س) -( اینجا بریدنِ سر مظلوم عزت است ) *

1683
1

حضرت زینب (س) -( اینجا بریدنِ سر مظلوم عزت است ) اینجا بریدنِ سر مظلوم عزت است
نایاب بین مردمِ این شهر غیرت است

بهر نگه به قافله ی بی پناه تو
دروازه ی ورودی شهری قیامت است

اینجا میان این همه نامحرمانِ پست
یک تکه پاره پاره ی معجز غنیمت است

باران سنگ وهلهله یک سو ولی «حسین»
سوزان تر از تمامی اینها اهانت است

خرما و نان برای رقیه می آورند
اینجا چقدر بودنِ عباس نعمت است

فهمیدم از جسارت بر نام مادرم
بالاترین عداوت شان با سیادت است

سید حسین میرعمادی

  • جمعه
  • 7
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 18:54
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت زینب(س) -( دل را میان کرب و بلا جا گذاشته ست ) *

1337
1

حضرت زینب(س) -( دل را میان کرب و بلا جا گذاشته ست ) دل را میان کرب و بلا جا گذاشته ست
این زن که "سر به دامن صحرا گذاشته ست"

تفسیر جاودانه آیات نیزه هاست
نورست و بین ظلمت شب پا گذاشته ست

باور نمی کند غم غربت به ' سر' رسید
' تن' را میان معرکه تنها گذاشته ست

باور نمی کند که رسیده ست رد زخم
بر بوسه ای که حضرت طاها گذاشته ست

حالا عقیله رفته و لب تر نکرده است
داغی به قلب علقمه دریا گذاشته ست

او هم شبیه مادر خود زخم کهنه را
در انتظار مرهم فردا گذاشته ست

مینا شیرخان

  • سه شنبه
  • 11
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 14:30
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت زینب(س) مصائب شام -( مداوم چشم تر بوده ست با ما ) *

1398
1

حضرت زینب(س)  مصائب شام  -( مداوم چشم تر بوده ست با ما ) مداوم چشم تر بوده ست با ما
شکسته بال و پر بوده ست با ما
که گفتی نیستی با ما برادر؟!
سر تو همسفر بوده ست با ما

تحمل کردن زنجیر با من
شهادت با تو و تکبیر با من
میان مجلس دل مرده ی شام
تلاوت با تو و تفسیر با من

سید علیرضا شفیعی

  • سه شنبه
  • 11
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 14:50
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت زینب(س) -( پیرهن رفت ، ولی چادر من هست هنوز ) *

2016
1

حضرت زینب(س) -( پیرهن رفت ، ولی چادر من هست هنوز  ) پیرهن رفت ، ولی چادر من هست هنوز
تو سرت رفت به نیزه ، سر من هست هنور

لشکرت رفت ز دستت ، تو ولی غصه نخور
چند تا دخترکِ لشکر من هست هنور

هر چه فریاد زدی ، هیچ کسی گوش نکرد
و صدای تو در این حنجر من هست هنوز

من نبینم که تو فریاد غریبی بزنی
با خودت زمزمه کن ، خواهر من هست هنوز

گرگها زوزه کشان خون تنت را خوردند
خون تو در رگِ این پیکر من هست هنور

خواهرت رفت اسیری ، تو ولی غم نخوری !!
گر چه بردند ، ولی معجر من هست هنوز

حنجرت خشک شده ، اشک ببارم رویش
چند تا قطره به چشم تر من هست هنور

گر چه در لحظه ی آخر رخ تو بوسیدم
رگ تو ، بوسه گه آخر من هست هنوز

یک زنی گوشه ی گودال ، زبان میگیرد
در کنار بدنت

  • سه شنبه
  • 11
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 15:00
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت زینب(س)مصائب شام -( سایه ی روی سرم بر روی نیزه شد سرت ) *

1526
1

حضرت زینب(س)مصائب شام  -( سایه ی روی سرم بر روی نیزه شد سرت  ) سایه ی روی سرم بر روی نیزه شد سرت
ظاهرا هستم اسیر و باطنا پیغمبرت

غم مخور پرچم زمین افتاد ، اما من که نه
سنگرت را حفظ کرده خواهر همسنگرت

من نمیپرسم کجا بودی که بوی نان دهی
تو نپرس از من چه بر سر هست ، جای معجرت

مادر من با وضو شانه به مویت میکشید
پُر ز خاکستر شده مویت ... بمیرد مادرت

خوب شد که نیستی تا که ببینی بعدِ تو
باز شد روی حرامی ها به روی خواهرت

کرد انگشتر به دستش ، دزدِ انگشتر ، و بعد ...
شدت سیلی دوچندان شد به روی دخترت

بارها افتاد روی خاک ... پیش چشم من
نیزه دارِ مست بود و نیزه ی آب آورت

درس قرآن دادم اینجا ... حال هستم خارجی
بازی این روزگار است و منِ غم پرورت

رضا قاسمی

  • سه شنبه
  • 11
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 15:03
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 مهدی رحیمی زمستان

حضرت زینب(س)مصائب شام -( مثل نماز، مثل دعا، صبح و ظهر و شام ) * مهدی رحیمی زمستان

1535

حضرت زینب(س)مصائب شام  -( مثل نماز، مثل دعا، صبح و ظهر و شام ) مثل نماز، مثل دعا، صبح و ظهر و شام
ارباب را زدیم صدا صبح و ظهر و شام

ما لطف کرده ایم به خود بین روضه ها
ارباب لطف کرده به ما صبح و ظهر و شام

روضه به روضه گریۀ ما فرق میکند
چون فرق بین نافله ها صبح و ظهر و شام

روزی سه بار از غم تو گریه میکنیم
با رخصت از امام رضا صبح و ظهر و شام

این روزهاست غصۀ ما شام شام شام
همراه درد کرب و بلا صبح و ظهر و شام

دختر نشست پیش پدر گریه کرد و گفت
شلاق می زدند به ما صبح و ظهر و شام

یکبار ظهر کُشت تو را شمر و با سَرَت
هر روز می کُشند مرا صبح و ظهر و شام

شاعر : مهدی رحیمی

  • سه شنبه
  • 11
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 15:06
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت زینب (س) مصائب شام -( محشر نزول کرده قیامت به پا کند ) * حبیب نیازی

1534

حضرت زینب (س) مصائب شام  -( محشر نزول  کرده   قیامت به پا کند  ) محشر نزول کرده قیامت به پا کند
فکری بحالِ مردمِ بی دست و پا کند

اصلا ًخدا نخواست که زینب بیاورد
انگار خواست صبر خودش را بنا کند

هفت آسمان به زیرِ پَرش خاک میخورد
یک لحظه با اراده اگر بال وا کند

بیرون زِ حجره اش برود بی نقاب اگر...
خورشید آسمان و زمین را رها کند

در خواب هم به فکرِ گدای مدینه است
تا سهمِ قرصِ نانِ خودش را عطا کند

مشکلگشایِ حضرتِ معصوم زینب است
کافیست در نماز شبش ، ربنّا کند

یعنی همان که قبله ی حاجاتِ عالم است
میخواست تا که خواهرش او را دعا کند

اینکه سه روز بی وجناتِ حسین شد
نزدیک بود تا نفسش را فدا کند

زینب عقیله ، عالمه ی بی معلمه ...
خونش حلال هر که جز او ادّعا کند

مب

  • سه شنبه
  • 11
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 15:11
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت زینب(س) مصائب شام -( نیزه داران پیام آوردند ) * محمدرضا رضایی

1654

حضرت زینب(س) مصائب شام  -( نیزه داران پیام آوردند ) نیزه داران پیام آوردند
رو به یك فكر خام آوردند

اول ماه بود و بر نیزه
ماه بدر تمام آوردند

تا ثواب جسارتی ببرند
شامیان، ازدحام آوردند

پشت دروازه بزرگ شهر
هر چه غیر از مرام آوردند

هر كسی فكر تازه در سر داشت
حرف مال و مقام آوردند

كینه داران خیبر و صفین
آتش انتقام آوردند

شهر آذین شده، هیاهو داشت
كاروان را به شام آوردند

پرده پوشان آل عصمت را
ساده، بی احترام آوردند

خون ببارید، چون كه زینب را
سوی بزم حرام آوردند

شاعر : محمدرضا رضایی

  • سه شنبه
  • 11
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 15:17
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت زینب(س) مصائب شام -( گفتم حسین قفل دلم ناگهان شکست ) * رضا قربانی

3428
2

حضرت زینب(س)  مصائب شام  -( گفتم حسین قفل دلم ناگهان شکست ) گفتم حسین قفل دلم ناگهان شکست
بغض گلوی مأذنه وقت اذان شکست

در راه ِعشق اَنگ ِهوس خورد و خُرد شد
پیش ِهمه غرور زلیخا چنان شکست

مجنون که بی محلی لیلا کشید ، گفت:
ظرف ِمرا فقط جلویِ دیگران شکست

باید که در طریق ِتو زانویِ ، درس زد
پیش کسی که پیش شما استخوان شکست

قُرب ِخدا بدون ِتوسل نمی شود
بالا نرفت آن که زد و نردبان شکست

حتی بساط ِچای ِشما غُصه می خورد
آن هفته خود به خود دو سه تا استکان شکست

با خطبه اش به کوفه نشان داده خواهرت
زینب نخورده است در این امتحان شکست

در پيش هيچ كس به خدا خم نمى شود
هر قامتى كه محضر اين خاندان شكست

جوری یزید ضربه دستش شتاب داشت
دندان ِتو که جای خودش ، خیزران شک

  • سه شنبه
  • 11
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 15:24
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 مهدی نظری

مصائب شام حضرت زینب -( اولین روز از مه صفرُ ) * مهدی نظری

1847

مصائب شام حضرت زینب -( اولین روز از مه صفرُ ) اولین روز از مه صفرُ
سر آقای ما به شام آمد
عید دشمن بجای نقل و نبات
سنگها روی پشت بام آمد

کودکان پابرهنه و خسته
دست ها بسته چشم ها گریان
در میان نگاههای حرام
عمه هم روی ناقۀ عریان

جگر عمه بیشتر می سوخت
هر زمان گوش پاره را می دید
حرمله خنده بر لبانش داشت
تا سر شیرخواره را می دید

باز هم زجر لعنتی بودو
شعله بر جان بچه ها افتاد
سر عباس از سر نیزه
بارها زیر دست و پا افتاد

بین این راه با دف و آواز
پیش چشم رقیه رقصیدند
هرکجا اشک عمه جاری شد
پیرزنها به عمه خندیدند

سر شش ماهه را روی نیزه
پیش چشم رباب می بردند
کاروان را سپاه نامحرم
سوی بزم شراب می بردند

اسم تشت طلا وسط آمد
به غرور یتیمها پا خورد
ع

  • دوشنبه
  • 1
  • آذر
  • 1395
  • ساعت
  • 17:20
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 یوسف رحیمی

حضرت زینب مصائب شام -( تو که آرام بخش این قلوبی ) * یوسف رحیمی

1534
1

حضرت زینب مصائب شام  -( تو که آرام بخش این قلوبی ) تو که آرام بخش این قلوبی
خبر از حال من داری به خوبی
جواب اشک های زینب تو
شده در شام رقص و پایکوبی

شده زخم دل من سخت کاری
که از دستم نیامد هیچ کاری
به پیش چشم من در بارش سنگ
چه تکریمی شد از لب های قاری

چرا از ظلم بی اندازه ی شهر
نمی پاشد ز هم شیرازه ی شهر
دل هفت آسمان را غرق خون کرد
سر خورشید بر دروازه ی شهر

شاعر : یوسف رحیمی

  • دوشنبه
  • 1
  • آذر
  • 1395
  • ساعت
  • 17:24
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت زینب مصائب شام -( اندر سریر ناز، تو خوش آرمیده ای ) *

2346

حضرت زینب  مصائب شام  -( اندر سریر ناز، تو خوش آرمیده ای ) اندر سریر ناز، تو خوش آرمیده ای
شادی از آن که رأس حسین را بریده ای

مسرور و شاد و خّرم و خندان به روی تخت
بنشین کنون که خوب به مطلب رسیده ای

جا داده ای به پرده زنان خود، ای لعین!
خرّم دلی که پردۀ ایمان دریده ای

من ایستاده بر سر پا و کسی نگفت
بنشین که روی خار مغیلان دویده ای

گه بر فروش حکم کنی، گه به قتل ما
ظالم مگر تو آل علی را خریده ای

با عترت نبی ز چه بنموده ای ستم
با این که زو سفارش ما را شنیده ای

زینب کجا و تاب اسیری؟ نه این ستم
باشد روا به یک زن ماتم رسیده ای

شادی ز دیدن رخ اکبر، ولی خوشست
بینی دمی که سبزه ی از نو دمیده ای

«جودی» اگر که روزِ تو زین غم، نگشته شب
چون صبح سینه از چه ب

  • دوشنبه
  • 1
  • آذر
  • 1395
  • ساعت
  • 17:26
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت زینب مصائب شام -( زینب آمد شام را یکباره ویران کرد و رفت ) *

2167
1

حضرت زینب  مصائب شام  -( زینب آمد شام را یکباره ویران کرد و رفت ) زینب آمد شام را یکباره ویران کرد و رفت
اهل عالم را ز کار خویش حیران کرد و رفت

از زمین کربلا تا کوفه و شام خراب
هر کجا بنهاد پا فتحی نمایان کرد و رفت

با لسان مرتضی از ماجرای نینوا
خطبه ی جانسوز اندر کوفه عنوان کرد و رفت

با کلام جان فزا اثبات دین حق نمود
عالمی را دوستدار اهل ایمان کرد و رفت

بر فراز نی چو آن قرآن ناطق را بدید
با عمل آن بی قرین، تفسیر قرآن کرد و رفت

در دیار شام بر پا کرد از نو انقلاب
سنگر اهل ستم را سست بنیان کرد و رفت

خطبه ی قرّا، بیان فرمود در کاخ یزید
کاخ استبداد را از ریشه ویران کرد و رفت

شام، غرق عیش و عشرت بود در وقت ورود
وقت رفتن شام را شام غربان کرد و رفت

زین خطب ا

  • دوشنبه
  • 1
  • آذر
  • 1395
  • ساعت
  • 17:29
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت زینب مصائب شام -( گدای نامه سیاهم ، غلام چهره سیاه ) *

1554

حضرت زینب مصائب شام  -( گدای نامه سیاهم ، غلام چهره سیاه  ) گدای نامه سیاهم ، غلام چهره سیاه
همان کسی ، که به دست خودش شده گمراه

همانکه گریه برای تو کرد و بعد از آن ...
نگاه پشت نگاه و ... گناه پشت گناه

همانکه حاصل یک عمر ، نوکری اش را
میان چاه گناهان ، تباه کرده تباه

کمیت بختِ منِ زار ، لنگ لنگان است
همیشه رفته سر من ، کلاه ، روی کلاه

برای اینکه قبولم کنی به فرزندی ...
تمام کودکی ام را ، گذاشتم سرِ راه

چه روزگار غریبی ست ، نوکرت تنهاست
به روضه می برم از دست روزگار ، پناه

کبوتران تو با "باز" می پردند آقا
غلام خانه ات همسفره میشود با شاه

به برق گنبد زردم عجیب ، دلبسته
به رقص پرچم سرخم عجیب ، خاطرخواه

به اربعینِ تو سوگند ... من کم آوردم
دگر مجالِ

  • دوشنبه
  • 1
  • آذر
  • 1395
  • ساعت
  • 17:35
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 محمد حسن بیات لو

حضرت زینب مصائب شام -( باید که از نیزه سرت را پس بگیرم ) * محمد حسن بیات لو

1731

حضرت زینب  مصائب شام  -( باید که از نیزه سرت را پس بگیرم ) باید که از نیزه سرت را پس بگیرم
رگ های سرخ حنجرت را پس بگیرم

آه ای سلیمان زمانه سعیم این است
از ساربان انگشترت را پس بگیرم

باید که ازسرنیزه های تیز و سنگین
ته مانده های پیکرت را پس بگیرم

باید که از غارتگران نا مسلمان
عمامه ی پیغمبرت را پس بگیرم

باید هر آن طوری شده از قاتلانت
آن دست باف مادرت را پس بگیرم

باید که ازآن بی حیای پست و نامرد
خلخال پای دخترت را پس بگیرم

شاعر : محمد حسن بیاتلو

  • دوشنبه
  • 1
  • آذر
  • 1395
  • ساعت
  • 17:43
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت زینب مصائب شام -( بر روی نیزه ها چقدر جابجا شدی ) * یاسر مسافر

1755
1

حضرت زینب  مصائب شام  -( بر روی نیزه ها چقدر جابجا شدی  ) بر روی نیزه ها چقدر جابجا شدی
اصلا چرا چنین هدف سنگ ها شدی

حالا خودت بگو برادر نیزه نشین من
این چندمین شب است که از من جدا شدی ?

دزدیدنت زمن که زمن دور گشته ای
باور نمی کنم که شما بی وفا شدی

در مجلس شراب و می و رقص و خنده ها
بر تشتی از طلا نشستی و وقتی که پا شدی

دیدم که خیزران به لبت زخم ها زده
اصلا چرا زنیزه اعدا جدا شدی ?

ای روضه خوان کرببلای تو جبرئیل
تو علت چکیدن اشک خدا شدی

شاعر : یاسر مسافر

  • دوشنبه
  • 1
  • آذر
  • 1395
  • ساعت
  • 17:47
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 مهدی رحیمی زمستان

اشعار مدح حضرت زینب کبری(س) -( به وقت خطبه خوانی مثل حیدر می شود زینب ) * مهدی رحیمی زمستان

5413
3

اشعار مدح حضرت زینب کبری(س) -( به وقت خطبه خوانی مثل حیدر می شود زینب ) به وقت خطبه خوانی مثل حیدر می شود زینب
به هفده معجزه بر نی پیمبر می شود زینب

من از نامش که زینت برعلی گشته ست فهمیدم
زمانی زینت الله اکبر می شود زینب

زمین باید بگردد تا ابد دور چنین بیتی
که درآن مادرش زهرا و دختر می شود زینب

سه تا آیه سه دفعه مادری پیش سه تا حجت
به علم جَفْر، اینجا شرح کوثر می شود زینب

حباب دور مصباح الهدی چون می شود عباس
به کشتی نجات خلق لنگر می‌ شود زینب

خودش یک لشکر است از کربلا تا شام،دروقتش؛
دل آور، جنگ آور، آب آور می شود زینب

به این نکته توجه کن اگر که در وفاداری؛
برادر می شود عباس، خواهر می شود زینب

پس از حیدر اگر بابا، پس از زهرا اگر مادر
پس از عباس هم قطعا براد

  • جمعه
  • 1
  • بهمن
  • 1395
  • ساعت
  • 16:31
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد