شده سهم يتيمان بیقراری
تمام شهر غرق سوگواری
نفهميدند غمهای على را
پس از او کوفه ماند و شرمساری
- پنج شنبه
- 17
- خرداد
- 1397
- ساعت
- 11:41
- نوشته شده توسط
- جواد
شده سهم يتيمان بیقراری
تمام شهر غرق سوگواری
نفهميدند غمهای على را
پس از او کوفه ماند و شرمساری
◾نوحهی سینهزنی زمینه
◾شب بیست و سوم
بنداول
غمخانه خانه ما
عالم عزاداره
از دوری مرتضی
داره بارون میباره
ببین شرار سینه
تو گریهها گم شده
حالا دیگه نوبت
حرفهای مردم شده
برگرد بخونه بابا (۴)
بنددوم
زخم سرت رو دیدم
حالم خراب بابا
سجادت و گشودم
وقت نماز حالا
دلم برات تنگ شده
چشمام براه خونه است
موقع دیدار ما
دیگه ببین شبونه است
برگردد به خونه بابا(۴)
بند سوم
غریب و تنها شدم
میخوام برم مدینه
از غم زخم سرت
زخمی دارم به سینه
با گریه از غم تو
ببین خدایی شدم
بابای مهربونم
کرببلایی شدم
برگردد بخونه بابا(۴)
بندچهارم
حسین من غریبه
تو سینه ناله داره
بابا ببین حسینم
یه باغ لاله داره
لاله سرخ و گلگون
ز تشنگ
دست در دست تو دادیم و جهان شکل گرفت
حرکت کرد زمین بعد زمان شکل گرفت
مُژه ات تیر کجی بود و برای پرتاب
چونکه ابروی تو خم گشت کمان شکل گرفت
همه انگار که ناخواسته لبخند زدند
نامت آن لحظه که در بین دهان شکل گرفت
حفره ای بود پر از خون وسط سینه ی من
مِهرت افتاد به قلبم ضربان شکل گرفت
تا که سلمان وسط ظُهر پس از نام نبی
أَشْهَدُ أَنَّ علی گفت اذان شکل گرفت
مثل خونی که به رگ های بدن جریان داشت
شیعه گی نیز پس از این جریان شکل گرفت
با تو هرجای خرابی شده آباد ترین
بی تو در شهر،خرابات مُغان شکل گرفت
با علی اصغر تو روز جهانی عطش
با علی اکبر تو روز جوان شکل گرفت
سر مولا که سری گشت میان سرها
نقشه ی قتل
بعد ایزد مالک دنیا و عقبا حیدر است
هردم و هرلحظه ذکرخضر و عیسی حیدراست
مدحی میخوانم من از شمس جمال مرتضی
تاابددر رودنیل نعره ی موسی حیدراست
((آبرو دارم من از شمس جمال مرتضی))
شیعگیه من فقط از لطف مولا حیدراست
فخرمن باشدکه دردنیاشیعه ی حیدرشدم
تیغ بران تا ابد از نامیه یا حــــیدراست
پرکشیده است غمی بر دل مضطر برسد
خون دل آمده تا برمژه ی تر برسد
گل پاشیده زهم دیده کسی بر روی خاک
عطر جنت زیکی لاله ی پرپر برسد
بدن پاک برادر شده مثله ، اما
وای اگر این خبر داغ به خواهر برسد
بعد از آن نیزه که برسینه ی او بنشسته است
زچه برپیکر او ضربت خنجر برسد
لرزه برزانوی پیغمبر رحمت افتاد
جبرئیل آمده بر داد پیمبر برسد
خبر آمد که صفیه به احد آمده است
نگذارید که خواهر به برادر برسد
با غم حمزه دلم یاد حسین افتاده است
بگذارید که این شعله به دفتر برسد
که گمان داشت پس ازآن همه دردو غم وداغ
زینب او به کنار تن بی سر برسد
که گمان داشت که درپوششی ازنیزه وتیر
بوسة خواهر غمدیده به حنجر برسد
این
نشان غربت
کسی که نور درآئینه ی وجودش بود
تمام بود ونبود جهان زبودش بود
چنان به عرش به سوی خدا سفرمی کرد
که جبرئیل امین مات ازصعودش بود
چه محشری به قیامش فرشتگان دیدند
تمام عرش برین محو در سجودش بود
کبوتران دعا را اگر رها می کرد
فضا و وسعت هفت آسمان حدودش بود
به آیه آیه ی پُرنور هل اتی سوگند
هزار حاتم طائی فقیر جودش بود
بهار مردم بی درد گرچه یخ زده بود
گُل امید همه خطبه وسرودش بود
به پاس حفظ ولایت گذشت ازسرجان
نشان غُربت حیدر تن کبودش بود
به دیر پائی شب های غم که پرپر شد
وگرنه رفتنِ ازاین جهان که زودش بود
قلم چگونه نگارد زوصف بانوئی
که محو نور خداوند تارو پودش بود
علی را غربتی سیال سوزاند
حدیث آن در و خلخال سوزاند
عدالت فکر هر روز و شبش بود
علی را شمع بیت المال سوزاند
شاه بی لشکر از نفس فتاد
در غریبی بر نیزه تکیه داد
بین دشمن ماند بی کس و حبیب
سیدی.....
صورتت روی خاک کربلا
چشم تو گریان سمت خیمه ها
روی لب داری ذکر یا مجیب
سیدی ......
نیزه ای دشمن زد به پهلویت
از جنان زهرا آمده سویت
ارث مادر شد بر تو هم نصیب
سیدی......
خنجر دشمن بر گلوی تو
خواهرت رو زد بر عدوی تو
قتلگاه پر شد از شمیم سیب
سیدی.....
سنگ دشمن خورد بر جبین تو
تیر سه شعبه در کمین تو
شد ز خون سر شیبک الخضیب
سیدی.....
در دلم آتشی از داغِ تو برپا شده است
بيشتر از سرِ شب زخمِ سَرَت وا شده است
لَختهخون بسته ببين چادرِ مادر امشب
قامتت سرخ شده ، قامتِ من تا شده است
قاتل از شيرِ تو نوشيده به من ميخندد
يعنی ای كوفه نشين نوبتِ بابا شده است
باز يك گوشه حسن گرم زبان ميگيرد
باز اين خانه پُر از روضهیِ زهرا شده است
ديدم آن روز در آن كوچهیِ باريك چه شد
ديدم آن روز كه يك مُشت مُهَيّا شده است
وای از آن چهره که دیوار غمش را حِس کرد
آه از آن گونه که زخمی به رویَش جا شده است
(حسن لطفی)
◼️زمینه بسیار زیبا شهادت امیرالمومنین(نوزدهم)
کوفه شود امشب
زمینِ کرب و بلا
غرقِ بخون گردد
تمامِ ماهِ خدا
امشب یتیما پُر از انتظارن
فردا دیگه نون و خرما ندارن
پناهِ،یتیما غرقِ خون شد
سیه پوش، ز داغش آسمون شد۲
وای علی وای علی وای علی وای۳
کوهِ غم عالم
تویِ محراب افتاده
تو دامنِ زهرا
سرِ مهتاب افتاده
قرآن زمین خورد پیش چشم زهرا
محراب حیدر ز خون گشته دریا۲
غمش رو، تا آسمونا بُرده
حسینو، به زینبش سپرده۳
وای علی وای علی وای علی وای۳
نخلایِ نخلستون
شدن تنهایِ تنها
بعد از علی میشه
پر از تاریکی دنیا
بابا حسینت شده غرق ماتم
بابایِ خوبِ یتیمایِ عالم۲
برو تا، نبینی قتلگاهو
نبینی، رو نیزه رأس م
◾شببیستویکم
◾شهادت امیرالمومنین(ع)
◾شور سینه زنی
◾بنداول
زینببیاهنگام هجران سر رسیده
پایان عمر ساقی کوثر رسیده
زینب بیا باتو وصیت دارم امشب
بهر ملاقاتم ببین مادر رسیده
آماده کن بهرم کفن زار و غمینم
کردم دعا من گریههایت را نبینم
◾بنددوم
راحت شوم دیگر من از درد جدایی
از نالههای کودکان نینوایی
راحت شوم از خار در چشمان پر درد
راحت شوم از رنجهای بی وفایی
من میرود تا روی نیلی را ببینم
من میروم تا جای سیلی را ببینم
◾بندسوم
زینب بیا امشب برایم مادری کن
امشب بیا این خسته جان را یاوری کن
زینب برایت راز دل ابراز دارم
فکری به حال زار بی بال و پری کن
زینب صدای مادرت آید گوشم
از نالههای مادرت زهرا
الوداع ای زینبینم ای حسن جان ای حسینم
ای محمد، عون و جعفر ای ابالفضل نور عینم
******
وداع وداع الوداع ، روم به پیش خدا
خدا نگهدارتان ، به هر کجا یارتان
عزیزانم ، عزیزانم
******
به انتهای عُمر ، رسیده ام یاران
زمان رفتن شد ، مثال سرداران
رَوم از این دنیا ، به کوی دل داران
دو دیده می بندم ، دگر از این دنیا
به فرق بشکسته ، رها از این غم ها
رَوم به مهمانی ، محمد و زهرا
اگر نصیبم شد ، شبانه تیغ دون
سر و جبینم را ، حنا زدم با خون
ولی به دل دارم ، رضایتی افزون
الوداع ای زینبینم ای حسن جان ای حسینم
******
جهانِ بی زهرا ، مرا نفسگیر است
تنم در این دنیا ، به بند و زنجیر است
فراق سی س
یا علی در پیش زینب حرفی از رفتن مگو
دخترت طاقت ندارد کن حذر زین گفت و گو
فکر هجران می نماید جان او را زیر و رو
اشک خونین را ببین می ریزد از چشمان او
******
حرفی از رفتن مزن زینب توانش می رود
حرفِ جان دادن مگو از سینه جانش می رود
با نگاه بر چهره ات اشک روانش می رود
صحبت هجران مکن آخر امانش می رود
بُغضی از اندوه و غم در چهرة زینب ببین
اشک سرخش را روانه از دوچشمان بر زمین
داغِ مادر در درون دارد هنوزم آتشین
کُن ترحّم حال او جان امیرالمومنین
یا علی در پیش زینب حرفی از رفتن مگو
******
از همه غمگین تر است زینب کنار بسترت
دم به دم سازد مداوا زخم خونین سرت
ای یل خیبر گشا ، بگشا دو چشما
◾زمزمهی و نوحهی سینهزنی
◾بعد از شهادت مولا(ع)
◾بنداول
بر جسم و جانم داغت شرر زد
آتش شراره بر بال و پر زد
تنهای تنها میسوزم امشب
رحمی نما بر احوال زینب
بابای مظلوم بابای مظلوم(۲)
◾بنددوم
خون سرت را امشب بشویم
عطر تنت را زین جا ببویم
شد تازه داغ مادر برایم
من قهرمان کرببلایم
ایوایازاینغم فریادازاینغم(۲)
◾بندسوم
چشمم براهت تا که بیایی
بابا بگو با دختر کجایی
در پیش مادر ای سرشکسته
خاک غریبی بر سرنشسته
بابای مظلوم بابای مظلوم(۲)
#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza
ان شاءالله
جان ما عاشقان گردد،فدای حضرت حیدر
وَ باشیم مورد لطف و،رضای حضرت حیدر
میگویم با آوای منجلی
یا علی و یا علی یا علی
یا علی و یا علی یا علی...
ان شاءالله
با حبّ حضرت حیدر،عبد ذاتِ خدا باشیم
مثل خوبان این عالَم،در مسیرِ ولا باشیم
ای محبوب ابدی ازلی
یا علی و یا علی یا علی
یا علی و یا علی یا علی...
ان شاءالله
دعای حضرت حیدر،شامل حال ما باشد
وَ تربت مزار ما،از خاک کربلا باشد
ای بر عالَم تو مولا و وَلی
یا علی و یا علی یا علی
یا علی و یا علی یا علی...
ان شاءالله
از لطف حضرت حیدر،حاجات ما روا گردد
روزی آرزومندان،سفر کربلا گردد
میگویم با تمام عالَمین
یا ثارَالله یا حسین یا حسین
یا ثارَالله ی
به سر دارم هوایِ نجف
من میمیرم برایِ نجف
قلبم ایوان طلایِ نجف
یا علی یا علی
قلبِ من تا محشر عاشقت می ماند
دم به دم لبهایم این نوا می خواند
یا علی یا حیدر ۴
سرور و مولایِ من علی
زیبا مقتدایِ من علی
قطره ام،دریای من علی
یا علی یا علی
هر نفس با یادش زندگی می گیرم
پایِ فرزندانش یک به یکمی میرم
یا علی یا حیدر۴
محراب و مسجد گریانِ تو
پُر از ناله یتیمانِ تو
تنها شده نخلستانِ تو
یا علی یا علی
جسم تو شد تشییع رویِ شانه، اما
الســــــــــلامُ علــــی ســـــاکنِ کربـــــــــلا
یا اباعبدالله ۴
همین که تیغ بَر سر بر جبین خورد
میانِ خانهاش زینب زمین خورد
نه تیغ اینقدرها زوری ندارد
غلط گفتم که میخی آتشین خورد
- - -
علی را عاقبت از پا درآورد
که با خود تیغ یادِ مادر آورد
چنان زد تیغ هم نالید از درد
چنان زد دادِ زهرا را درآورد
- - -
سرِسفره دلِ دختر تَرَک خورد
فقط سه لقمه امشب با نمک خورد
علی امشب هوایِ روضهها داشت
فقط میگفت بودم او کتک خورد
- - -
همانهایی که بانو را شکستند
خدایا بِینِ اَبرو را شکستند
چنان زد فاطمه اُفتاد از پا
گمانم باز پهلو را شکستند
- - -
چه با این مَرد این شمشیر کرده
چه با این فرق این تقدیر کرده
چنان بد زد نشد بیرون کشانَد
گمانم تیغ در سر گیر کرده
-
كیست این مرد كه شب كیسهی خرما میبُرد
روز میآمد و از سینه نفسها میبُرد
كیست این مَرد كه تا تیغ به بالا میبُرد
رزم را با مدد از حضرت زهرا میبُرد
این خدا نیست ولی مقصدِ هر راه است این
اَشهدُ اَنَّ علیّاً ولیّ الله است این
كیست این شیر كه از خصم جگر در آورد
از میانِ كمرش تیغِ دوسر در آورد
از دلیرانِ عرب جمله پدر در آورد
کار او بود که اسلام ثمر در آورد
یاعلی روز و شب و شمس و قمر میگویند
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر میگویند
آه همسفرهی کوری دل ویرانه کجاست
نان پز خانهی این جمع یتیمانه کجاست
مرکب بازیِ این طفل در این خانه کجاست
شانهی بارکش و دستِ کریمانه کجاست
پیرزن پیش تنور است که آقایم ک
از زبان حضرت زینب سلامالله
خانه ویران شدهام غُصهی بابا سخت است
حرفِ دیگر بزن امشب غمِ فردا سخت است
دیدنِ رویِ تو و لَختهیِ خونها سخت است
سوختم از نَفَسَت سوختن اما سخت است
باز هم روضه نخوان روضهیِ زهرا سخت است
شعلههایِ نَفَسِ شعلهوَرَت جمع نشد
زهرِ این تیغ چه کرده جگرت جمع نشد
لکه خونهای رویِ بال و پَرَت جمع نشد
بستهام روسریام را به سَرَت جمع نشد
زخمِ پیشانیِ تو وقتِ تماشا سخت است
آه ای چشمِ به خون خسته تو بیدار بمان
حرفِ ناگفته بگو پیشِ پرستار بمان
پشتِ در بودم و گُفتی به علمدار بمان
گرچه بی دست ولی آب نگهدار بمان
از سرِ رو به زمین خوردن سقا سخت است
شبِ آخر شده اِی کوکبِ اِقب
دعایی کُن که بی بازو نگردد
لبِ گودال از پهلو نگردد
زدم بوسه بر این حنجر ولی تو
دعایی کن که پشت و رو نگردد
(حسن لطفی ۹۸/۰۳/۰۶)
◾بعداز شهادت حضرت علی(ع)
گرچهدرکوفهشدهغصه نصیبم زینب
جمع کن بستر بابای غریبم زینب
ردخونسرباباست دراین حجره ولی
جایمن پاک کن این خونحبیبم زینب
آنقدر گریه مکن وقت سحر نزدیک است
خیز از جای کنون وقت سفر نزدیک است
دلمان تنگ مدینهاست بیا تا برویم
بخدا روءیت آن خانه و در نزدیک است
دلم از غصهی مادر بخداگلگون است
وقت افطار از آن زهر دهانم خون است
تو روی کرببلا من به مدینه ای وای
ردخون سرببریده در این هامون است
میرویباز بیایی تو به کوفه خواهر
همره خیل اسیران و گلان پرپر
روی نیزه سر ببریده تماشا دارد
دختران را تو از این کوچه و بازار ببر
هفت روز است درجهان غوغا بپاست
هر کجا را بنگری ماتمسراست
هفت روز است دیدهها گریان شده
بر پیمبر مرتضی مهمان شده
هفت روز است بی پدر عالم شده
عالم هستی پر از ماتم شده
هفت روز است دیده دریا گشته است
مرتضی مهمان زهرا گشته است
هفت روز است که گلی پرپر شده
سوی جنت رهسپر حیدر شده
هفت روز است غم فزون گردیده است
هر دل غمدیده خون گردیده است
هفت روز است مرتضی شدرستگار
رفته سوی حضرت پروردگار
هفت روز است گشته دلها بی قرار
مسجد و منبر بود چشم انتظار
هفت روز است دل عزادار علی است
دیده گریان یاد رخسار علی است
هفت روز است جمله دلها خون شده
ازغم داغ علی محزون شده
هفت روز است کوفه دیگر بی صفاست مسجد کوفه بگوحیدر ک
گریه كن گریه اى دیدۀ من
درعزاى على شاه عالم
ازجفاى عدو درره حق
كشته شد فخر اولاد آدم
مرتضى شاه عشق و ولایت
معدن جود و كان كرامت
كشته شد در ره دین و ایمان
مجرى قسط و عدل و عدالت
گریه كن گریه اى دیدۀ من
بى پدرشد یتیمان كوفه
وا مصیبت ازاین جور دشمن
دیده تر شد یتیمان كوفه
كودكى گوید آن دیگرى را
پس چرا یاور ما نیامد
بارالها چه شد آخرامشب
یار نان آور ما نیامد
شاید از ما خطا دیده یارب
مرد حق باور ما نیامد
شب ز نیمه گذشت و سحرشد
یار جان پرور ما نیامد
آخرین دفعه اورا كه دیدم
بوسه برگونه و بر لبم زد
لحظه هایى كه ازمن جدا شد
داغ حسرت به تاب و تبم زد
مهربان بود و تاج سرمن
هم پدربود و هم سرورمن
گوییا
باز ، دل آسمون گرفت
اشك بي امون گرفت
بهارم تو اين شبا
رنگي از خزون گرفت
حيدر ، ديگه از همه مردم سيره
بُغضي ، تو گلوشه كه داره ميميره
دستِ ، يتيما همه ظرفاي شيره ٢
سي ساله علي
غم نصيبِ بخدا
تو دلش غم ميگيره ٢
سي ساله علي
آرزوشه بخدا
بعد زهراش بميره ٣
واويلا ، علي غريبه ٣
تا ، سر خونيتو ديدم
تا پيشونيتو ديدم
ياد مادر افتادم
قد كمونيتو ديدم
مُردَم ، زير بال و پرت رو گرفتن
مُردَم ، بابا دورو ورت رو گرفتن
مُردَم ، فرق روي سرت رو گرفتن ٢
ديدم رو زمين
ردّ خون از سرته
پيش چشماي ترم ٢
يادم نميره
تو همين كوچه ها بود
رو زمين خورد مادرم ٢
واويلا ، علي غريبه ٣
كاش ، تو همون روزاي تلخ
كوچه ي فراقِ
سربند نوحه
بابا حیدر علی جان
تو هستی روح قرآن
مددی یا مولا شاه مردان
جانم آقا ، اسم اعظم حیدر
آبروی ، آب زمزم حیدر
تا نفس هست ، گوید هر نبضم حیدر
مولانا علی جان
شب نوزدهم
آهِ حیدر اثر کرد
از آسمان گذر کرد
دشمن علی شق القمر کرد
گشته محراب ، قتلگاه حیدر
تا به ابرو، وا شده فرق سر
فزت رب ، کعبه می گوید آخر
مولانا علی جان
عالم ماتم سرا شد
زهرا صاحب عزا شد
آسمان پر از شورو نوا شد
فرق دین را ، تیغ بی دینی زد
از سر او ، خون دل می ریزد
دیگر از جا ، نَتوانَد بر خیزد
مولانا علی جان
شب بیستم
فرق مولا شکسته
مسجد به خون نشسته
می رود از دنیا مرد خسته
مرد مردان، پهلوان افتاده
بین بستر ، نیمه جان افت
ناگهان دریای خون محراب و منبر را گرفت
جوی خون سرچشمه ساقی کوثر را گرفت
تیغ آن ملعون به یک ضربت دو جا آمد فرود
هم علی جان داد هم جان پیمبر را گرفت
یک برادر سر به روی سینه بابا گذاشت
یک برادر نیز بر زانوی خود سر را گرفت
تکیهی زینب نباید متکی باشد به غیر
پس نباید بازوان این دلاور را گرفت
جامعه بعد از امیرالمومنین گمراه شد
چون خدا از مردم ناشکر رهبر را گرفت
وقت رفتن سوی مسجد میخ در مانع نبود
دست زهرا بود آنکه شال حیدر را گرفت
دست زهرا تا قیامت حافظ جان علی است
مثل وقتی که میان شعلهها در را گرفت
وقت جان دادن علی میگفت زهرا آمده
بعد چندین سال خانه بوی مادر را گرفت
مثل زهرا که صدا زد «فضه
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
کس نمی داند چها بر قلب مولا میگذشت
لحظه های آخرش با یاد زهرا میگذشت
دخترش را کرد آرام و سپس در را گشود
گفت کاش آن روز زهرایم به پشت در نبود
در که شالش را گرفت از دل قرارش را گرفت
یادش آمد میخ در دار و ندارش را گرفت
شال خود محکم ولی در را علی آهسته بست
یادش آمد ضربِ در پهلوی زهرا را شکست
تا قدم در کوچه ها زد لرزه بر پایش فتاد
یاد آن روزی که بین کوچه زهرایش فتاد
یادش آمد باز تنها یاورش را میزدند
دستهایش بسته بود و همسرش را می زدند
تا در مسجد فقط میکرد مولا زمزمه
فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه
گریه میکرد و دعا می کرد یارب یا مجیر
که علی را دیگر از این مردم
سهل تر ساده تر از قافیه ای باختی اش
ننگ بادا به تو ای دهر که نشناختی اش
چه برایش به جز اندوه و ملال آوردی
جان او را به لبش شصت و سه سال آوردی
سهمش از خاک فقط کفش پر از پینه اوست
در عرق ریز زمین جامه پشمینه اوست
باغ می ساخت و در سایه آن باغ نبود
یک نفس قافله اش در پی اطراق نبود
درد باید که بفهمیم چه گفته ست علی
که شبی با شکم سیر نخفته ست علی
از سر سفره اسلام چه برداشت امیر
نان دندان شکنی را که نمی خورد فقیر
آه از آن شب آخر که علی غمگین بود
سفره دخترش از شیر و نمک رنگین بود
شب آخر که فلک، باد، زمین، دریا، ماه
می شنیدند فقط از علی انّا لله
باد برخاست و از دوش عبایش افتاد
مهربان شد در و دی
◾نوحه سینه زنی
◾شهادت امیرالمومنین(ع)
سبک سنتی
◾بنداول
اشک دو چشمم راه دیده بسته
فرق امیرالمومنین شکسته
کوفه در اضطراب
از غم بوتراب
عرش خدا شده سیه پوش
محراب و مسجد گشته خاموش
وای علی علی علی جان(۲)
◾بنددوم
زینب به زیر لب کند زمزمه
تازه شده داغ غم فاطمه
کوفه شد مدینه
ببین زخم سینه
فزت وربالکعبه آمد
سحر شد و بابا نیامد
وای علی علی علی جان(۲)
کنار بستر مولا است زینب
ببین قلبش چه پر غوغا است زینب
بگوید جان من بابا نگاهی
که بی تو خسته از دنیا است زینب
*
طبیب آمد سکوتی کرد و بر خواست
حسن را لحظه ای در پشت در خواست
نمی دانم چه گفت آنجا به آقا
که او آمد ز زینب چشم تر خواست
*
یتیمان پشت در گریان حیدر
امید قلبشان درمان حیدر
به دست خود گرفته کاسه شیری
که هرشب بوده اند مهمان حیدر
*
علی آمد به هوش و گفت عباس
حسینش را بدید گفت عباس
عزیزم جان تو جان حسینم
دوچشمش را ببست و گفت عباس
*
حسین افتاده یاد روی مادر
که از آن بستر آید بوی مادر
بزد دستان خود را بر هم و گفت
که بابا می کند رو سوی مادر
(خواندن این شعر به سبک دشتی حال و هوای دیگری دارد)