گوش جان را از بقیع آید صدای فاطمه
زخم دل را مرهمی باشد نوای فاطمه
داغ هجرانش به دل چون طائر بشكسته پر
روز و شب مرغ دلم دارد هوای فاطمه
من چه هستم یاكه هستم هرچه هستم درجهان
تار و پودم هستی ام یك جا فدای فاطمه
گو چه گویم پشت در از سینه و مسمار در
در شگفت است عالمی از ماجرای فاطمه
قتلگاه فاطمه شد درگه وحی خدا
زان جهت در ماتم است گویا خدای فاطمه
آن چنان زد ناله ای در پشت در از جوركین
شد خجل مسمار در از آه و وای فاطمه
قطره قطره می چکد از نو گُل یاسی گلاب
گوئیا نهر گُلاب است زیر پای فاطمه
وا مصیبت شد کبود یاس سپید مرتضا
بوی غم می آید از دولت سرای فاطمه
شعله ورتر میشد آتش چون ز درگاه علی
پشت
- سه شنبه
- 16
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 19:00
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور