آهسته می شوید یگانه همسرش را
با آب زمزم آیه های کوثرش را
آهسته می شوید غریب شهر یثرب
پشت و پناه و تکیه گاه و یاورش را
تنها کنار نیمه های پیکر خود
می شوید امشب نیمه های دیگرش را
آهسته می شوید مبادا خون بیاید
آن یادگاریهای دیوار و درش را
پی می برد آن دستهای مهربانش
بی گوشواره بودن نیلوفرش را
می گرید اما باز مخفی می نماید
با آستینی بغضهای حنجرش را
در خانه او پهلوی زهرا ورم کرد
حق دارد او بالا نمی گیرد سرش را
با گریه های دخترانه زینب آمد
بوسد کبودیهای روی مادرش را
بر شانه های آفتابی اش گرفته
مهتاب هجده ساله پیغمبرش را
دور از نگاه آسمانها دفن می کرد
در سر زمینهای سئوالیی همسرش را
علی اکبر لطیفیان
- یکشنبه
- 20
- فروردین
- 1391
- ساعت
- 05:38
- نوشته شده توسط
- جواد