شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مرتب سازی براساس

شعر حضرت زهرا (س)با موضوع بقیع ( بر گشا مُهر خاموشى از زبانت اى بقیع!) *

3880
1

شعر حضرت زهرا (س)با موضوع بقیع ( بر گشا مُهر خاموشى از زبانت اى بقیع!) بر گشا مُهر خاموشى از زبانت اى بقیع!
جاى زهرا را بگو با زائرانت اى بقیع!
دیدۀ گریان ما را بنگر و با ما بگو
در كجا خوابیده آن آرام جانت اى بقیع!
لطف كن، گم كردهٔ ما را نشانِ ما بده
بشكن این مُهر خموشى از زبانت اى بقیع!
گر دهى بر من نشان از قبر زهرا، تا ابد
بر ندارم سر ز خاك آستانت اى بقیع!
گفت مولا رازِ این مطلب مگو با هیچ كس
خوب بیرون آمدى از امتحانت اى بقیع!
گر ندارى اذن از مولا كه سازى بر ملا
لااقل با ما بگو از داستانت اى بقیع!
فاطمه با پهلوى بشكسته شد مهمان تو
دِه خبر ما را ز حال میهمانت اى بقیع!
آرزو دارد به دل خسرو كه تا صاحب زمان
بر ملا سازد مگر راز نهانت اى بقیع
شاعر : محمد خسرو نژاد

  • جمعه
  • 20
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 12:15
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر شهادت حضرت زهرا (س) وامیرالمومنین (ع) (باد در گوش نخل ها می گفت) *

2115

شعر شهادت حضرت زهرا (س) وامیرالمومنین (ع) (باد در گوش نخل ها می گفت) باد در گوش نخل ها می گفت
کوفه این روزها چه بد شده است
غنچه ای در مسیر روئیدن
باورت می شود لگد شده است؟
نخل در گوش باد زمزمه کرد:
که رطب هام اگر چه شیرین است
آه! اما سیاه پیرهنش
مثل داغ امام غمگین است
نخل با باد درد دل می کرد
که صدایی به گوششان آمد
یک نفر برخلاف باد وزید
هیس! آن کس که گفته ام آمد
سر فرو برد توی چاه و سپس
دردها را دوباره آه کشید
چاه در حلقه های موج و اشک
در خودش باز عکس ماه کشید
چاه در موج های خود می دید
ماه را دست بسته آوردند
یاس را پشت درب های جهان
زار و پهلو شکسته آوردند
فصل غم نامه های آن بانو
هر کسی میوۀ فدک می خورد
دیگران ارث و نان قرآن را
او ولی غصه و کتک می خورد
کوچه های

  • جمعه
  • 20
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 13:57
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر شهادت و ولادت حضرت زهرا (س) (یاسی ولی بهار تمام بهارها ) *

2266

شعر شهادت و ولادت حضرت زهرا (س) (یاسی ولی بهار تمام بهارها ) یاسی ولی بهار تمام بهارها
تنها دلیل گردش لیل و نهارها
دست تو را نبی خدا بوسه زد كه تا
برگی شود اضافه بر آن افتخارها
ای مادر قبیلۀ عترت به یمن تو
آل نبی سرآمد ایل و تبارها
چون تو كسی به سینه و بازو و پهلویش
این گونه دنده دنده ندید انكسارها
بی بیِ بی حرم لقبی در خور تو نیست!
وقتی درون سینه تو داری مزارها
تو آمدی كه خیر كثیر نبی شوی
در راه عشق مادر چون زینبی شوی
بی بی تو را سرشته خدا بر خصال خود
یعنی كه برگزیده برای وصال خود
سلمان هنوز حرفی ز آب و گلش نبود
ما را اذان نگفته تو كردی بلال خود
بی اشك روضه های تو هر كس كه زنده است
خیری ندیده از همه ماه و سال خود!
تنها ز جسم تو شبحی روی بستر است
آخر تو

  • جمعه
  • 20
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 14:04
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر شهادت و مدح حضرت زهرا (س) ( محمد کیست جان انبیا زهرا بود جانش) *

2565

شعر شهادت و مدح حضرت زهرا (س) ( محمد کیست جان انبیا زهرا بود جانش) محمد کیست جان انبیا زهرا بود جانش
بر این زهرا سلام از احمد و از حی سبحانش
به قرآن می‌خورم سوگند دارد حرمت قرآن
که بوسد رحمة للعالمین مانند قرآنش
امین وحی از سوی خدا بر او سلام آرد
محمد بارها فرمود بابایش به قربانش
ملک دور سرش گردد فلک در مقدمش افتد
زمین مهریه و اهل زمین پیوسته مهمانش
سلام سورۀ یاسین و قدر و کوثر و طاها
بر آن بانو که آمد آیۀ تطهیر در شانش
سلام‌ الله بر خلقش تعالی ‌الله بر خویش
درود از روح پاک انبیا بر جسم و بر جانش
خداوندا چه گویم در ثنا و مدح بانویی
که مولایم امیرالمؤمنین گردیده حیرانش
که دیده آفتاب از چشم اعمی رخ بپوشاند
سلام‌ الله بر این آفتاب و نور ایمانش
عقوبت سایۀ رحمت شو

  • جمعه
  • 20
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 14:09
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر شهادت و مدح حضرت زهرا (س) (از کوثر و زمزم دهن خویش بشویم ) *

2172

شعر شهادت و مدح حضرت زهرا (س) (از کوثر و زمزم دهن خویش بشویم ) از کوثر و زمزم دهن خویش بشویم
تا با مدد فاطمه از فاطمه گویم
درمانده ام از گفتن و شرمنده ازویم
گرد و عرق شرم روان از سر و رویم
این نکته عیان است عیان است عیان است
مداحی ناموس خدا فوق بیان است
او نور الهی به صعود و به نزول است
والله بتول است بتول است بتول است
موسی نتوان گفت بدان لحن فصیحش
عیسی بزند بوسه به دست دو مسیحش
جایی که زند ختم رسل بوسه به دستش
مدح من و مدح همه خلق است شکستش
جبریل برد سجده به خاک در زهرا
دامان زمین است پر از کوثر زهرا
ذات ازلی بوده ثناگستر زهرا
قرآن علی حُسن خدا منظر زهرا
نامش همه جا در همه دم بر لب شیعه است
آئین علی دوستیش مکتب شیعه است
این کیست که خواند پدرش ام ابیها
در

  • جمعه
  • 20
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 14:14
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر شهادت و مدح حضرت زهرا (س) (مظهر اسم یا لطیف خدا ) *

2754
1

شعر شهادت و مدح حضرت زهرا (س) (مظهر اسم یا لطیف خدا ) مظهر اسم یا لطیف خدا
بهترین بندۀ عفیف خدا
عطر ناب بهشت از دم تو
رنگ سرخ غروب از غم تو
بهترین لحظه های حضرت حق
با تو بوده تمام صحبت حق
فتبارک به خود، برای تو بود
احسن الخالقین خدای تو بود
جبرئیل از تو اذن می گیرد
گر بگویی بمیر، می میرد
از ازل بوده ای تو با خالق
خالق ما تویی تو یا خالق؟
یک نگاهت بهشت می سازد
فضه ات سرنوشت می سازد
ای شفای مسیح دست شما
هستی عالمی ز هست شما
خاک پایت ز عرش والاتر
سایه ات از بهشت بالاتر
با تو معنی شده صفات خدا
آیه هستی تو بر حیات خدا
با نسیم سحر سلامت کرد...
حضرت حق خودش خطابت کرد:
فاطمه، انسیه وَ حورایی...
آبروی پیمبر مایی
این که احمد شده است اشرف ناس
همه از برکت تو

  • جمعه
  • 20
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 14:18
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( زمین ز سیل سرشکم به آه افتاده) *

2461

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( زمین ز سیل سرشکم به آه افتاده) زمین ز سیل سرشکم به آه افتاده
درون اشک روان عکس ماه افتاده
به حال غربت حیدر مدینه خندیده
صدای ناله ام آخر به چاه افتاده
کنون بیا به تماشای فاتح خیبر
اسیر موج بلا بی پناه افتاده
شبانه در پی ات آیم ولی ببین زینب
گرفته دامن من را به راه افتاده
بر آن سرم که بیایم ولی چه سازم باز
که چشم من به در قتلگاه افتاده
تمام لشگر حیدر تو بودی و محسن
کنون به خاک تو این بی سپاه افتاده

  • جمعه
  • 20
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 14:22
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( به دعا، دست خود که برمی‏داشت) *

2077

شعر شهادت حضرت زهرا (س) (  به دعا، دست خود که برمی‏داشت) به دعا، دست خود که برمی‏داشت
بذر آمین در آسمان می‏کاشت
به تماشا، ملَک نمازش را
نردبانی ز نور می‏پنداشت
چه نمازی؟! که تا به قبّه‏ی عرش
برد او را و، نردبان برداشت!
پرچم دین ز بام کعبه گرفت
برد و بر بام آسمان افراشت
بس که کاهیده بود، شبْ او را
شبَحی ناشناس می‏انگاشت!
خصم بیدادگر ز جور و ستم
هیچ در حق او فرونگذاشت!
تا نینداختش به بستر مرگ
دست از جان او مگر برداشت؟!
قصه را، تازیانه می‏داند!
در و دیوار خانه می‏داند!
شاعر : محمد مهدی مجاهدی

  • جمعه
  • 20
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 14:30
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( رفتی میان غصه مرا جا گذاشتی) *

4599
8

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( رفتی میان غصه مرا جا گذاشتی) رفتی میان غصه مرا جا گذاشتی
ما را در اوج غم تک و تنها گذاشتی
برداشتی تو بار خودت را ز بستر و
آن را به روی شانۀ بابا گذاشتی
یادم نمی رود به خدا لحظه ای که تو
با یا علی به آتش در پا گذاشتی
مادر لباس محسن خود را نبرده ای
آن را به زیر بالش خود جا گذاشتی
این یادگاری ات جگرم را کباب کرد
در بین شانه موی خودت را گذاشتی
گفتم که چار ساله کجا مادری کجا؟!
این کار را برای من اما گذاشتی
آن بوسه ای که سهم گلوی حسین بود
آخر برای زینب کبری گذاشتی
شاعر : مهدی نظری

  • جمعه
  • 20
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 14:33
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( رفتی و مانده در دلم نالۀ بی‌صدای تو) *

2278

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( رفتی و مانده در دلم نالۀ بی‌صدای تو) رفتی و مانده در دلم نالۀ بی‌صدای تو
چه زود مستجاب شد فاطمه جان دعای تو
تو تا حیات داشتی بهر علی گریستی
علی به طول عمر خود گریه کند برای تو
دست خزان رسید و زد لطمه به برگ یاس من
کاش کبود می‌شدی صورت من به جای تو
بعد شهادت تو چون وارد خانه می‌شوم
می‌نگرم به هر طرف می‌شنوم صدای تو
بود من و نبود من، رکن همه وجود من
با چه گناه پشت در شکست دنده‌های تو
روز ز پا نشسته‌ای روز دو دیده بسته‌ای
شب ز چه رفت زیر گل روی خدا نمای تو
تویی که با نثار جان گشود بین دشمنان
بازوی بستۀ مرا دست گره‌گشای تو
هم ‌زره علی شدی هم‌ سپر علی شدی
فدایی ره علی، علی شود فدای تو
تو زیر تازیانه‌ها دویده در قفای من
چهار طفل نازنین

  • جمعه
  • 20
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 14:35
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( رفتـی مــرا بــه وادی غــم وا گـذاشتی) *

2402
1

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( رفتـی مــرا بــه وادی غــم وا گـذاشتی) رفتـی مــرا بــه وادی غــم وا گـذاشتی
تنهـای مـن! مـرا ز چـه تنهـا گذاشتی؟
یادش به خیر باد کـه نـه سال پیش بود
آن شب کـه تـو به خانۀ من پا گذاشتی
حوریـۀ بـهشت علـی! نیمه‌هــای شـب
رفتـی سوی بهشت و مـرا جـا گذاشتی
یـاسین مـن! چـقــدر غریبـانه از وطن
رفتی و سـر بـه دامـن طاهــا گذاشتی
کردی بـه هر نفس طلب مـرگ از خدا
تـا داغ خـویش بــر جگـر مـا گذاشتی
گردون به دیده‌ام چه قدر زشت گشته بود
آن شب که سر به سینۀ صحرا گذاشتی
تا ننگرم چه با تو شده، دست خویش را
هنـگام مــرگ بــر رخ زیبـا گـذاشتی
هر کس نهد ز خویش نشانی، تو بعد خود
یک قبـر بی‌نشـانه بــه دنیــا گذاشتی
دار و نــدار من همـه رفت و بـرای من
تن

  • جمعه
  • 20
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 14:37
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( بعد از تو مادر خانه جور دیگری شد) *

1990
2

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( بعد از تو مادر خانه جور دیگری شد) بعد از تو مادر خانه جور دیگری شد
رنگ تمام یاس ها، نیلوفری شد
از شرم پهلویت که زخم میخ برداشت
دیوار خانه تا ابد خاکستری شد
ای وای از آن شب های خاموش مدینه
روز فراقت، روز گریه آوری شد
وقتی که رفتی زیر لب آهسته گفتم :
ای وای، تازه اول بی مادری شد
سی سال بعد از رفتنت با ضرب شمشیر
فرق پدر بشکافت، او هم بستری شد
آن کودکی که زینت دوش نبی بود
در قتلگاه عشق، شاه بی سری شد
شاعر : حمید رمی

  • جمعه
  • 20
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 14:40
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( آن مادری که درد دو عالم دوا کند) *

2706
2

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( آن مادری که درد دو عالم دوا کند) آن مادری که درد دو عالم دوا کند
«آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کند»
آیا شود به نیت پاداش نوکری
امضا برات کرببلای مرا کند
ما دَم زِ دل خسته و دلگیر زدیم
ناله ز غم بغض گلوگیر زدیم
مادر کَرَمت لیاقتی داد که باز
در فاطمیه سینه و زنجیر زدیم
مرا کُشته هوای فاطمیه
شود جانم فدای فاطمیه
شده ذکر دلم در هر شب و روز
خداحافظ عزای فاطمیه
نَفَسم با دم یا فاطمه سازش دارد
زندگی با حُبّ زهراست که ارزش دارد
پای این نوکری ام دیده ام امضایت را
من بمیرم چقدر دست تو لرزش دارد
شاعر : اسماعیل فرهنگ

  • جمعه
  • 20
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 14:43
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( دخت رسول و، این همه خونین جگر چرا؟! ) *

2062

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( دخت رسول و، این همه خونین جگر چرا؟! ) دخت رسول و، این همه خونین جگر چرا؟!
فلک نجات و، غرقه به موج خطر چرا؟!
نه سال خانه داری و صد سال رنج و غم
یک مادر جوان و خمیده کمر چرا؟!
مسجد، کنار خانه و زهرا به درد و رنج
می‏رفت بر زیارت قبر پدر چرا؟!
با داعیان صحبت خیر البشر بگو:
چندین جفا به دختر خیر البشر چرا؟!
گیرم که بود بغض علی در نهاد تو
سیلی زدن به صورت زهرا، دگر چرا؟!
سیلی زدی به مادر و، دستت شکسته باد!
مادر زدن مقابل چشم پسر چرا؟!
گلچین اگر نداشت عداوت به باغبان
آتش زدن به باغ و شکستن شجر چرا؟!
شاعر : سید رضا موید

  • جمعه
  • 20
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 19:12
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( آن شب میان هاله ای از ابر و دود رفت) *

2423

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( آن شب میان هاله ای از ابر و دود رفت) آن شب میان هاله ای از ابر و دود رفت
روشن ترین ستاره‌ی صبح وجود رفت
آن شب صدای گریه‌ی باران بلند بود
دریا به روی شانه‌ی زخمی رود رفت
روشن تر از زلالی نور آمد و چه حیف
با چند یادگاری سرخ و کبود رفت
بال و پری برای پرستو نمانده بود
آخر چگونه نیمه‌ی شب پر گشود رفت
آتش زده به جان علی با وصیتش
غمگین ترین چکامه‌ی خود را سرود رفت
رحمی به قبر خاکی او هم نمی کنند
این شد که مخفیانه و بی یادبود رفت
مولا خوشی ندیده ز دنیای بعد او
می گفت بعد فاطمه ام هر چه بود رفت
شب ها کنار تربت او یاس کوچکش
زانو بغل گرفته که مادر چه زود رفت
شاعر : یوسف رحیمی

  • جمعه
  • 20
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 19:18
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( مدینه بعد از این رونق ندارد) *

2167

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( مدینه بعد از این رونق ندارد) مدینه بعد از این رونق ندارد
که اسلامش دگر بیرق ندارد
مصوب شد به شورا، یار حیدر
برای زنده ماندن حق ندارد
قد خیبر شکن بشکست و تا شد
نماز صبر خواند و در دعا شد
به آغوش پدر برگشت زهرا
که گفته آسمان در خاک جا شد
یتیمان جز دو چشم تر ندارند
به غیر از خاک غم بر سر ندارند
چو مادر مرده ها باید فغان کرد
که طفلان علی مادر ندارند
شاعر : جواد حیدری

  • جمعه
  • 20
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 20:19
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( متاب ماه که گردیده ماه من خاموش) *

2345

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( متاب ماه که گردیده ماه من خاموش) متاب ماه که گردیده ماه من خاموش
خموش باش که یارم شد از سخن خاموش
چو نخل خشک به یک باره برگ و بارم ریخت
که گشته بلبل زارم در این چمن خاموش
کنار خاک لحد ناله می زنم، تنها
که راز دار دلم خفته در کفن خاموش
چراغ انجمن دل شکستگان برخیز
ببین چگونه شده بی تو انجمن خاموش
پناه زن نه مگر شوهرش ز چه رو؟
تو تازیانه ز دشمن خوری و من خاموش
نفس به سینۀ تنگم شده است زندانی
که شسته ام تنت از زیر پیرهن خاموش
حسین بهر دل من به خانه کرده سکوت
صدای ناله شده بر لب حسن خاموش
صحابه عهد شکستند و شد سبب "میثم"
که بت به جای خدا بود و بت شکن خاموش
شاعر : غلامرضا سازگار

  • جمعه
  • 20
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 20:22
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( نماز عصر و دل گرم مسجد و منبر) *

3482
7

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( نماز عصر و دل گرم مسجد و منبر) نماز عصر و دل گرم مسجد و منبر
چه لحظه های خوشی بود نزد پیغمبر
در این میانه کسی درب آسمان را زد
صدا زدند از آن سو که سائلی آمد
رسید سائل پیری که فقر توشش بود
و کیسه ای که پر از عشق روی دوشش بود
لباس پاره ای از بزم خاک بر تن داشت
و منتی که ز لطف خدا به گردن داشت
رسید و حضرت خورشید احترامش کرد
و قبل از این که سلامش کند سلامش کرد
الا رسول خدا من گرسنۀ نورم
من از تنعّم خورشید آسمان دورم
برهنه پوش صفاتم لباس می خواهم
فقیر خانهٔ ذاتم اساس می خواهم
نبی که منتظر امر آسمانش بود
کنار آینه لبخند زد سپس فرمود:
خودم که هیچ ندارم به دست تو بدهم
پیاله ای به دو دست الست تو بدهم
ولی تو را به همان خانه می فرستم

  • جمعه
  • 20
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 20:24
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( زهرا گذاشت و خاطره‏هایش هنوز هست) *

2124

شعر شهادت حضرت زهرا (س) (  زهرا گذاشت و خاطره‏هایش هنوز هست) زهرا گذاشت و خاطره‏هایش هنوز هست
در مسجد مدینه صدایش، هنوز هست
شهری که بود شاهد غم های فاطمه
پر از صدای گریه، فضایش هنوز هست
از گلشن امید به تاراج حادثات
گل رفته است و عطر وفایش هنوز هست
یاد مصیبتش نشد از سینه‏ها برون
آن داغ بر دل همه، جایش هنوز هست!
در هر دلی که داشت تجلی، به جای ماند
در هر سری که بود هوایش، هنوز هست
در آستانه‏ی در آن روضه‏ی بهشت
بانگ و نوای وا ابتایش هنوز هست!
راز و نیاز فاطمه را تا دهد گواه
محراب هست و، موج دعایش هنوز هست
چون آرزوی خفته در آغوش سرد خاک
محسن به جا نماند و، عزایش هنوز هست!
بر سر زند به کلبه‏ی احزان او کسی
پی می‏برد که شور و نوایش هنوز، هست
سودی نخواست از فدک،

  • جمعه
  • 20
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 20:28
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر بعد از شهادت حضرت زهرا (س) ( مدینه بود گلشن تا تو بودی) *

2329

شعر بعد از شهادت حضرت زهرا (س) ( مدینه بود گلشن تا تو بودی) مدینه بود گلشن تا تو بودی
شب و روزم چه روشن! تا تو بودی
غمی بر سینه سنگینی نمی‌کرد
صفای خانه‌ی من! تا تو بودی
غم تو باز کرده مشت من را
فراق تو شکسته پشت من را
پس از تو گریه های زینب تو
شبانه، مخفیانه، کشته من را
شاعر : یوسف رحیمی

  • جمعه
  • 20
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 20:44
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( دیر است ای اجل به نجاتم شتاب كن) *

2605

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( دیر است ای اجل به نجاتم شتاب كن) دیر است ای اجل به نجاتم شتاب كن
جانم بگیر و خانه ی غم را خراب كن
چشم انتظار مرگ من اهل مدینه اند
یارب دعای شهر مرا مستجاب كن
با التماس گفت بمان خوب می شوی
ای زخم سینه ام تو علی را جواب كن
دست شكسته ام كه تكانی نمی خورد
زینب بیا و ظرف حسینم پر آب كن
سر را نمی شود كه گذاری به سینه ام
جایی برای خفتن خود انتخاب كن
سنگینی دری كه مرا پشت خود شكست
از زخم های سرخ و كبودم حساب كن
شاعر : حسن لطفی

  • جمعه
  • 20
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 20:48
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( چشمی شبیه چشم تو گریان نمی شود) *

3694
6

شعر شهادت حضرت زهرا (س) (  چشمی شبیه چشم تو گریان نمی شود) چشمی شبیه چشم تو گریان نمی شود
زهرا حریف چشم تو باران نمی شود
گیرم که نان بعد خودت هم درست شد
نان بدون فاطمه که نان نمی شود
برخیز و باز مادری ات را شروع کن
فضه حریف گریه ی طفلان نمی شود
بد جور جلوه کرده کبودی چشم تو
طوری که زیر دست تو پنهان نمی شود
معجر بزن کنار و علی را نگاه کن
خورشید زیر ابر که تابان نمی شود
فهمیده ام ز سرفه ی سنگین سینه ات
امشب نفس کشیدنت آسان نمی شود
ای استخوان شکسته ی حیدر چه می کنی؟
با کار خانه زخم تو درمان نمی شود
من خواهشم شده ست که زهرای من بمان
تو با اشاره گفتی علی جان نمی شود
گفتم که روی خویش عیان کن ببینمت
گفتی به یک نگاه به قرآن نمی شود

  • جمعه
  • 20
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 20:51
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( تو گفته ای که بیا نیمه شب قرار، این جا ) *

2536

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( تو گفته ای که بیا نیمه شب قرار، این جا ) تو گفته ای که بیا نیمه شب قرار، این جا
کنار پهلوی زخمی، سر مزار، این جا
من آمدم سر قبرت نشد دلم آرام
که خواب رفته ای ای قلب بی قرار، این جا
خدا کند ز مزارت بنفشه ای بدمد
که رنگ و روی تو دارد گل بهار، این جا
از آن دو چشم کبودت مرا تماشا کن
عصای دست علی هست ذوالفقار، این جا
چگونه پای نلرزد کنار این تربت
ز من گرفته تو را دست روزگار، این جا
چگونه پای گذارم به خانه ی بی تو
چرا به سینه نکوبم سر مزار، این جا
نشسته اخترت امشب به انتظار، آن جا
نشسته ام سر قبرت به انتظار، این جا
رسیده صبح بیا تا به خانه برگردیم
به کودکان دل من مزن شرار، این جا
شاعر : سید محمد جوادی

  • جمعه
  • 20
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 20:53
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( آن مادری كه مثل چشمه مثل رود است ) *

2341
1

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( آن مادری كه مثل چشمه مثل رود است ) آن مادری كه مثل چشمه مثل رود است
از دامن خورشید ما تُهمت زدوده‌ست
یعنی كه گفتند ابتر است اما چنین نیست
انگشتر پیغمبر ما بی‌نگین نیست!
اكنون خدا را شكر بی كوثر نماندیم
این انقلاب ماست ما ابتر نماندیم
امروز در بیروت نسل تازه داریم
در غزه از روح حماس آوازه داریم
بانو! جوانانت خط شب را شكستند
با راه فرزندت خمینی عهد بستند
لب تر كنی در معركه جان می‌سپارند
ای هاجر! اسماعیل‌هایت بی‌قرارند
ای نور تو شمع دل‌افروز پیمبر
مزد عبادات چهل روز پیمبر
با آن جلالت پای پر آماس؟ آری
دستان پینه‌بسته و دستاس؟ آری
بانو چقدر این سادگی را دوست داری
پیش از سفر آمادگی را دوست داری
بس كن! چقدر از حسرت دیدار گفتن؟!
وقت دع

  • جمعه
  • 20
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 21:06
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
استاد محمد جواد غفورزاده

شعر شهادت حضرت زهرا (س) -اززبان درب خانه(سال ها پیش در این شهر درختی بود ) *استاد محمد جواد غفورزاده

7849
34

شعر شهادت حضرت زهرا (س) -اززبان درب خانه(سال ها پیش در این شهر درختی بود ) سال ها پیش در این شهر درختی بودم
یادگار کهن از دوره ی سختی بودم
هرگز از همهمه ی باد نمی‌لرزیدم
ناز پروده چه اقبال و چه بختی بودم
به برومندی من بود درختی کمتر
رشد می کردم و می شد تنه‌ام محکم‌تر
من به آینده ی خود روشن و خوش بین بودم
باغ را آینه‌ای سبز به آیین بودم
روزها تشنه ی هم‌صحبتیِ با خورشید
همه شب هم نفس زهره و پروین بودم
ریشه در قلب زمین داشتم و سر به فلک
برگ‌هایم گل تسبیح به لب مثل ملَک
راستی شکر خدا برگ و بری بود مرا
با درختانِ دگر سِرّ و سَری بود مرا
دست و دل بازتر از سرو و صِنوبر بودم
چتری از سایه و شهد و ثمری بود مرا
چشم من بود به شاهین ترازوی خودم
تکیه کردم همۀ عمر به بازوی خودم
ناگ

  • جمعه
  • 20
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 21:14
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر شهادت و مدح حضرت زهرا (س) ( بسم ربّ العشق ربّ العالمین) *

7037
15

شعر شهادت و مدح حضرت زهرا (س) ( بسم ربّ العشق ربّ العالمین) بسم ربّ العشق ربّ العالمین
عشق مولایم امیرالمومنین
عشق مولا بضعه ی طاهاستی
حضرت صدیقه ی کبراستی
فاطمه تعبیر دوری از عذاب
بهترین تفسیر از ام الکتاب
مادر یکتای هستی از عدم
مادر لوح و قلم، روح قسم
جسم ناسوتی او روح فلک
روح لاهوتی او جسم ملک
دست تقدیر خدا بر عالمین
مادر ارباب مظلومم حسین
حجت کبراست بر کل حجج
با دعایش می رسد یوم الفرج
جنتی که زیر پای مادر است
خاک پای دختر پیغمبر است
آن که حق جنت به او تقدیم کرد
نار را جنت به ابراهیم کرد
انبیا درّند و دریا فاطمه
لم یکن ایجاد لولا فاطمه
ارث مادر بر تمام اولیا
علم و حلم و صدق و تسلیم و رضا
در امامت گر علی تکثیر شد
بچه شیر از شیر مادر شیر شد
تا امید جو

  • جمعه
  • 20
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 21:17
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( دست اسلام را چرا بستید؟) *

2711
2

شعر شهادت حضرت زهرا (س) ( دست اسلام را چرا بستید؟) دست اسلام را چرا بستید؟
فاتح بدر و خیبر است این مرد
یادتان رفته درب خیبر را
با همین دست ها شكست این مرد
یادتان رفته در حنین و اُحد
ذوالفقار گره گشایی داشت
یادتان رفته تا همین دیروز
در مدینه برو بیایی داشت
شرمتان باد ناجوان مردان
نكشیدش چنین غریبانه
اسدالغالب است، می جنگد
پنجه در پنجه، مرد و مردانه
یادتان رفته از لب تیغش
جای خون رأفت و كرم می ریخت
یادتان رفته بی زره تنها
لشگری را علی به هم می ریخت
یادتان رفته ذوالفقارش را
ماجرای فنِّ دستش را
مرحب و عبدود دو نیم شدند
یادتان رفته ضرب شصتش را
نبریدش چنین، یدالله است
كفر از او سیلی عیان خورده
ای عرب های بی حیا اصلاً
اسم حیدر به گوشتان خورده؟
تیره ب

  • جمعه
  • 20
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 21:23
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا (س)زبانحال امام حسن(ع)- (ای تربت تو کلبۀ احزان مجتبی ) *

2967
2

شعر شهادت حضرت زهرا (س)زبانحال امام حسن(ع)- (ای تربت تو کلبۀ احزان مجتبی ) ای تربت تو کلبۀ احزان مجتبی
شمع مزار تو دل سوزان مجتبی
خیز و ببین چه بر سرم آمد ز رفتنت
آتش فتاده بعد تو بر جان مجتبی
بر سنگ تربتی که نداری به جای آب
می ریزد اشکِ دیدۀ گریان مجتبی
گفتم مرا زیارت مادر ببر پدر
دق می کند وگرنه در این خانه مجتبی
مادر بلند شو؛ و سراغی ز من بگیر
حالی بپرس از تن لرزان مجتبی
حیف از تو زیر خاک چرا آرمیده ای
باید که می شد این لحد از آنِ مجتبی
ای کاش دفن می شدم اینجا که هیچ وقت
افشا نگردد آن غم پنهان مجتبی
خود را میان خانه اگر حبس کرده ام
بدتر ز کوچه نیست که زندان مجتبی
یادم نرفته صاعقه زد آسمان شهر
تاریک شد مقابل چشمان مجتبی
دستی گرفت قوت بینائی تو را
تا که شود عصای تو

  • جمعه
  • 20
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 21:28
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر شام شهادت حضرن زهرا (س) ( مرد اگر خانه به گلزار جهان برگیرد ) *

2170
1

شعر شام شهادت حضرن زهرا (س) ( مرد اگر خانه به گلزار جهان برگیرد ) مرد اگر خانه به گلزار جهان برگیرد
دل او، باز هوای سر و همسر گیرد
گر چه فرزند، عزیزست چه دختر چه پسر
بیشتر مهر پدر جانب دختر گیرد
بارها گفت نبی: فاطمه چون جان من ست
که گمان داشت کسی جان پیمبر گیرد؟!
بارها گفت که آزار وی، آزار من ست
کاش می‏بود که گفتار خود از سر گیرد
کاش می‏بود در آن کوچه، نبی تا که مگر
راه بر قاتل دختر، پی کیفر گیرد
کاش می‏بود که از خادمه‏ی دختر خویش
خبری از سبب سوختن در گیرد
کاش می‏بود پیمبر که ز اسما پرسد
که: چرا دختر من روی ز همسر گیرد؟!
کاش می‏بود که آن شب، جسد فاطمه را
گاه بر دوش علی، گاه پیمبر گیرد
کاش می‏بود در آن شام غریبان که به دست
اشک غربت مگر از چهره‏ی حیدر گیرد
کاش

  • شنبه
  • 21
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 07:13
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر شام شهادت و دفن حضرن زهرا (س) ( گذشته نیمه‏یی از شب، دریغا! ) *

4321
5

شعر شام شهادت و دفن حضرن زهرا (س) (  گذشته نیمه‏یی از شب، دریغا! ) گذشته نیمه‏یی از شب، دریغا!
رسیده جان شب بر لب، دریغا!
چراغ خانه‏ی مولاست خاموش
که شمع انجمن آراست خاموش
فغان تا عالم لاهوت می‏رفت
به روی شانه‏ها، تابوت می‏رفت!

علی زین غم چنان مات ست و مبهوت
که دستش را گرفته دست تابوت!
شگفتا از علی با آن دلیری
کند تابوت زهرا دستگیری!
به مژگان ترش یاقوت می‏سفت
سرشک از دیده می‏بارید و می‏گفت
که: ای گل نیستی تابوت بویم
مگر بوی تو از تابوت، بویم!
چنان در ماتمش از خویش می‏رفت
که خون از چشم غیر و خویش می‏رفت
که دیده در دل شب بلبلی را
که زیر گل نهان سازد گلی را؟!
ز بی تابی، گریبان چاک می‏کرد
جهانی را به زیر خاک می‏کرد!
علی با دست خود، خشت لحد چید
بساط ماتم خود تا ا

  • شنبه
  • 21
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 07:18
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد