خندۀ ختم رسل، میشکفد از لب تو
روح عیسی به فلک، پر زند از «یارب» تو
چشم خورشید بوَد، فرشِ رهِ مکوکبِ تو
جان عالم به فدای تو و امّ و اب تو
بـه هـزار اسم خـدا، ماه هزار انجمنی
پای تا فرق همه، حسن خدایی، حسنی
باغ وحی از نفس پاک تو، جان میگیرد
مؤمن از مهر شما، خطّ امان میگیرد
صد چو داود به مدح تو زبان میگیرد
روح از گردش چشم تو روان میگیرد
ای دعـا شیفتـۀ شعلـۀ تـاب و تـب تـو
تو که هستی که بُوَد دوش نبی، مرکب تو
حلم، یک شاخه گل از باغ بهشت خویت
خضر، یک تشنه، که بنشسته کنار جویت
مهر، یک ذرّۀ ناچیز، ز مهر رویت
ماه، یک سائل درمانده، به خاک کویت
اختران، جلوهگرفته همه از جلوت تو
آفتــاب آینــه دار ح
- یکشنبه
- 15
- دی
- 1392
- ساعت
- 16:25
- نوشته شده توسط
- یحیی