دارد از دستِ زمان می رود از دست، زمین
کمرش خم شده، افتاده، شکسته ست، زمین
شهر عمری ست که از مردم نااهل پر است
کوچه ها از نفس شوم «ابوجهل» پر است
رود از ننگ به تنگ آمده، مرداب شده
کوه از داغ جهالت جگرش آب شده
وقت آن است که از جای کسی برخیزد
که در این بادیه فریاد رسی برخیزد
سنگ در سینه ی اقوام عرب دل بشود
مصحف روی تو یکمرتبه نازل بشود!
□
در مقام تو ملائک به نماز آمده اند
ماه و خورشید به پابوس حجاز آمده اند
چشم وا می کنی و بر لب مادر آه است
چشم تو روشنی مرقد عبدالله است
اشرف خلقی و از نور خدا پر شده ای
آسمانی که در این خاک تصور شده ای
نفس ات آیه پس از آیه پر از ترتیل است
صورت مکی تو سوره ی عام ال
- دوشنبه
- 6
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 15:38
- نوشته شده توسط
- یحیی