درِ آتش گرفته می داند که درآتش که بود وپرپرشد
ماشنیدیم و او تماشا کرد لحظه ای را که سینه سنگرشد
هیزم وآتش و فشار در و لگد و میخ و سینه ی مادر
روضه های شهادت محسن روضه ای بی شروع آخرشد
کارزهرا رسیده آنجا که فضِّه باشد عصای دستش وای
بند اهل سقیفه در کوچه قسمت دستهای حیدر شد
قصِّه ی الغدیر رویا بود به اسارت امیر را بردند
حامیِّ دین حق به ضرب غلاف آیه های کبودکوثرشد
امرپروردگار صبرست وُ جای نفرین زبان دین روضه
بیت الاحزان به پا ومادرمان گریه کرد وکمی سبکترشد
قصِّه ی سایه بان ویران وسایه بانهای سرخ وسوخته را
مردخیبر شنید وآه کشید تب این روضه صدبرابر شد
زخم پهلو و رو وبازو وغربت وبی کسیُّ وتنهایی
جم
- چهارشنبه
- 28
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 12:22
- نوشته شده توسط
- یحیی



