اشعار مدایح حضرت فاطمه زهرا

مرتب سازی براساس

غزل حضرت فاطمه(س) -( سالها نو می شود غرق نوای فاطمه ) *

1594

غزل حضرت فاطمه(س) -( سالها نو می شود غرق نوای فاطمه ) سالها نو می شود غرق نوای فاطمه
هفت سین سفره مان سوز و سنای فاطمه
سبزه رامی بندم و با اشک نجوا میکنم
کاش می بستم دخیلی بر سرای فاطمه
دل برای بودنِ کنج بقیعش پرکشید
من کبوترچاهی ام، دارم هوای فاطمه
با ولایت بودن و ماندن شعاری ساده نیست
سرّ این معنی نداند جز خدای فاطمه
گشت عالم تیره و تا خیمه ها آتش کشید
از همان ساعت که سیلی خورد....وای فاطمه
چشم میخی سرخ شد از گریه و در ناله زد
قلب خود را سوخت آتش پیش پای فاطمه
گاه می خندم به دنیایی که زهرا را نخواست
بی خبر بود از شکوه ربّنای فاطمه
لحظه هامان تا ابد درگیر بی سامانی اند
گر نباشد پشت ما دست دعای فاطمه

  • یکشنبه
  • 24
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

غزل حضرت فاطمه(س) -( بلند جوخه ی آتش گذاشت هیزم را ) * سید سکندر حسینی

1645

غزل حضرت فاطمه(س) -( بلند جوخه ی آتش گذاشت هیزم را ) بلند جوخه ی آتش گذاشت هیزم را
گرفت شعله ی او آسمان هفتم را
چگونه تاب بیارد کسی که غم دیده
به روی سینه ی خود این همه تراکم را
بقیع قطعه ی خاکی ست درخودش برده
به شکل تکّه ی نوری زحق تجسّم را
صدای ناله ی مردی میان نخلستان
به گریه برده همه کشت زار گندم را
چگونه درد تو را نقطه نقطه بنویسم
زِ یاد برده زبان واژه ی تکلّم را

شاعر : سید سکندر حسینی

  • سه شنبه
  • 24
  • دی
  • 1392
  • ساعت
  • 06:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت زهرا(س) -( کیست زهرا آنکه بوی سیب جنّت می دهد ) *

4157
4

شعر مدح حضرت زهرا(س) -( کیست زهرا آنکه بوی سیب جنّت می دهد ) کیست زهرا آنکه بوی سیب جنّت می دهد
نام زیبایش به جان و دل محبّت می دهد
کیست زهرا آنکه دنیا بی وجودش هیچ نیست
او که پیوند نبوّت با امامت می دهد
کیست زهرا بانوای از جنس باران جنس نور
رحمت نابی که بر هر سینه بهجت می دهد
کیست زهرا دختری بهتر ز مادر بر پدر
آنکه درس مادری بر کلّ خلقت می دهد
کیست زهرا حضرت انسیّه ی حوراستی
نور این حوریّه بر انسان طهارت می دهد
کیست زهرا حضرت عبدِ عبیدِ کردگار
آنکه در رفتار خود درس اطاعت می دهد
کیست زهرا آنکه دارد بر بشر فخر و شرف
هر که پوید راه او بر خویش قیمت می دهد
فاطمه آموزگار اکرم پیغمبراست
فاطمه بر اولیا درس شجاعت می دهد
در جهان زهراییان برتر ز خلق عالمند
پس خدا

  • شنبه
  • 5
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 08:03
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل حضرت فاطمه(س) -( بانو که تویی عاشق و دیوانه زیاد ست ) * انسیه سادات هاشمی

1632
1

غزل حضرت فاطمه(س) -( بانو که تویی عاشق و دیوانه زیاد ست ) بانو که تویی عاشق و دیوانه زیاد ست
تو کوثری و سمت تو پیمانه زیاد ست
پیمانه ی مولاست فقط در خور دریا
از غصّه چه غم؟ طاقت این شانه زیاد ست
تسبیح به دستت نگران نیستی اصلا
از کار که همواره در این خانه زیاد ست
افسانه گرفتند شما را و نگفتند
بانوی جهان از سر افسانه زیاد ست
بی نام و نشان رفتی از این شهر غریبه
بی نام و نشان باش که بیگانه زیاد ست

شاعر : انسیه سادات هاشمی

  • دوشنبه
  • 7
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 11:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل شهادت حضرت زهرا(س) -( شراب باده ساغر چه مزه اي دارد ) * مجید قاسمی

1852

غزل شهادت حضرت زهرا(س) -( شراب باده ساغر چه مزه اي دارد ) شراب باده ساغر چه مزه اي دارد
ز دست ساقي كوثر چه مزه اي دارد
دوباره عطر و گلاب دوباره خوردن چاي
ميان مجلس مادر چه مزه اي دارد
دوباره شام غريبان و شور، يا زهرا
كنار پله منبر چه مزه اي دارد
و قطره قطره باران اشك هر عاشقي
براي غربت حيدر چه مزه اي دارد
نماد بردن تابوت و لحظه ي تدفين
براي ياس پيمبر چه مزه اي دارد
كنار روضه مادر گريز عاشورا
زدن به سينه و بر سر چه مزه اي دارد

شاعر : مجید قاسمی

  • چهارشنبه
  • 9
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 05:43
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل شهادت حضرت زهرا(س) -( در سوز تو با اشك فزون مي گريد ) * مجید قاسمی

1514
2

غزل شهادت حضرت زهرا(س) -( در سوز تو با اشك فزون مي گريد ) خورشيد مدينه لاله گون مي گريد
در سوز تو با اشك فزون مي گريد
تنها نه علي و اهل اين خانه فقط
چنديست كه درب خانه خون مي گريد

شاعر : مجید قاسمی

  • چهارشنبه
  • 9
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 05:56
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

غزل حضرت فاطمه(س) -( چند روزي است سرم روي تنم مي افتد ) * علی اکبر لطیفیان

2528
5

غزل حضرت فاطمه(س) -( چند روزي است سرم روي تنم مي افتد ) چند روزي است سرم روي تنم مي افتد
دست من نيست كه گاهي بدنم مي افتد
گاهي اوقات كه راه نفسم مي گيرد
چند تا لكّه روي پيرهنم مي افتد
بايد اين دست مرا خادمه بالا ببرد
من كه بالا ببرم مطمئنم مي افتد
دست من سر زده كافي ست تكانش بدهم
مثل يك شاخه كنار بدنم مي افتد
دست من نيست اگر دست به ديوار شدم
من اگر تكيه به زينب بزنم مي افتد
سر اين سفره محال است خجالت نكشم
تا كه چشمم به دو چشم حسنم مي افتد
هر كه امروز ببيند گره ی مويم را
ياد ديروز من و سوختنم مي افتد
روز آخر شده و در دل خود غم دارم
دو پسر دارم و امّا كفني كم دارم

شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان

  • پنج شنبه
  • 10
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 07:47
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

غزل حضرت فاطمه(س) -( گفت: «اصلاً نترس بانو جان!»، اين صداي يكي از آنها بود ) * علی اکبر لطیفیان

2424
2

غزل حضرت فاطمه(س) -( گفت: «اصلاً نترس بانو جان!»، اين صداي يكي از آنها بود  ) گفت: «اصلاً نترس بانو جان!»، اين صداي يكي از آنها بود
«ما فرستاده ي خداي توأيم»، لحنشان گرم بود، گيرا بود
خودشان را معرفي كردند، «مريمم»، «آسيه ام»، «كلثومم»
«ساره هستم» چه قدر آن لحظه، طعم اين دوستي گوارا بود
دلم از غصّه داشت خون مي شد، آن زمان كه زنان همسايه
با تمسخر مرا رها كردند... بدترين روز عمرم آنجا بود
درد پيچيده بود در بدنم، « اي خديجه! نترس! پيش توأيم!»
وضع حملم چه قدر آسان شد... درد مادر شدن چه زيبا بود
تو! كه نُه ماه همدمم بودي، از رَحِم آمدي به آغوشم
قفل شد چشم من به چشم تو، لحظه ها لحظه ي تماشا بود
ناگهان خانه نور باران شد، طشت و ابريق شست و شوي تو را
ده پري از بهشت آوردند... اتف

  • پنج شنبه
  • 10
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 07:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت فاطمه (س) - مربع -( به التماس نگاه یتیم های خودت ) * محمد علی بیابانی

2109
2

شعر حضرت فاطمه (س) - مربع -( به التماس نگاه یتیم های خودت ) به التماس نگاه یتیم های خودت
به دست های کریمانه ی دعای خودت
بیا دوباره دعا کن ولی برای خودت
برای پهلو و بازو و دست و پای خودت
فقط برای نرفتن دعا کنی؛ باشد؟
برای بی کسی من دعا کنی؛ باشد؟
همین که دیدمت از صبح بهتری امروز
به سفره نان خودت را می آوری امروز
دوباره دست به پهلو نمی بری امروز
نگو به فکر جدایی ز حیدری امروز
که گفته پیر شدی یا جوانیت رفته
خدای من نکند مهربانیت رفته
تو بار رفتن بستی، علی حلال کند؟!
تو بین بستر هستی، علی حلال کند؟!
تو بین شعله نشستی، علی حلال کند؟!
تو بین کوچه شکستی، علی حلال کند؟!
تو را به جان حسینت نگو حلالم کن
از این غریب بخر آبرو حلالم کن
کمی مراقب خود باش... فکر جانت

  • پنج شنبه
  • 10
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 07:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مثنوی حضرت فاطمه(س) -( ابر بارَد سیل آسا بر مزار فاطمه ) * اکرم بهرامچی

1886
2

مثنوی حضرت فاطمه(س) -( ابر بارَد سیل آسا بر مزار فاطمه ) ابر بارَد سیل آسا بر مزار فاطمه
بر هجوم دردهای بی شمار فاطمه
شاخه ی نیلوفری خشکید بر دیوار باغ
آسمان باغ را پُر کرد انبوه کلاغ
بال های نازک پروانه از اندوه سوخت
دیده ی پروانه را از شمع تا خورشید دوخت
قاصدک با طرّه های نازکش پرواز کرد
در غم هجران زهرا فصل غم آغاز کرد
چاه نالد از غم حیدر غمین و داغ دار
رعد غُرّد خشمگین و آتشین و سوگوار
خاک را تاب تحمّل نیست تا بستر شود
بستر زهرای اطهر نور پیغمبر شود
چشم های حیدر کرّار خون بر خاک ریخت
اشک چشمان علی خون در دل افلاک ریخت
اشک زینب خاک را شویَد به عطر و بوی عشق
ذرّه ذرّه خاک بنشیند به رنگ و روی عشق
خاک، دستی از نوازش ها به پهلویش زده
پرتوِ مهتاب، صده

  • پنج شنبه
  • 10
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 14:13
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل حضرت فاطمه(س) -( دل در هواي آينه ي جام فاطمه ست ) * کاظم نظری بقا

1723

غزل حضرت فاطمه(س) -( دل در هواي آينه ي جام فاطمه ست ) دل در هواي آينه ي جام فاطمه ست
مست مدام كوثر اكرام فاطمه ست
جان و دلم به عشق حسيني هزار بار
تسليم جاوداني اسلام فاطمه ست
نامش كليد معجزه زاي گشايش است
روشن چراغ خانه ام از نام فاطمه ست
در كوچه هاي تنگ مدينه هنوز هم
پژواك جاري تپش گام فاطمه ست
پشت زمانه تاب غمش را دگر نداشت
زان پشت او خميده از آلام فاطمه ست
عصمت فضاي نامتناهي است كاندر آن
ماه چهارده شبه بر بام فاطمه ست
بالاتر از پريدن جبريل سدره خواب
معراج عاشقانه، سرانجام فاطمه ست
ايام فاطميه رسيده ست و باز دل
مست و خراب باده ي ايام فاطمه ست
اين شعرها كه ذهن و زبانم رهين اوست
برگي شكفته از گل الهام فاطمه ست
چشمان شيعه گريه كنان روز و شب بقا!
د

  • پنج شنبه
  • 10
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 14:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل حضرت فاطمه(س) -( بادی پریشان تر وزید آنگاه، زلف و کمر با هم در افتادند ) * عالیه مهرابی

1754

غزل حضرت فاطمه(س) -( بادی پریشان تر وزید آنگاه، زلف و کمر با هم در افتادند ) بادی پریشان تر وزید آنگاه، زلف و کمر با هم در افتادند
در ظهر کوچه بر سر یک گل، دیوار و در با هم در افتادند
ماه از محاق زخم بیرون زد، پس اولین روز محرّم شد
در کربلای پهلویش وقتی، تیغ و سپر با هم در افتادند
چشمان او لبخند می گریند، لب های زخمش درد می خندند
انگار در یک کاسه ی معجون، زهر و شکر با هم در افتادند
با بادبان های پر از زخمش، پهلو گرفته در شب ساحل
این موج ها امّا نمی دانند، با نوح پیغمبر درافتادند

شاعر : عالیه مهرابی

  • پنج شنبه
  • 10
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 14:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مرد نبرد است علی چون سپرش فاطمه است * جعفر ابوالفتحی

1886
2

مرد نبرد است علی چون سپرش فاطمه است یا زهرا (س)

مرد نبرد است علی چون سپرش فاطمه است

نون و قلم حیدر است و اثرش فاطمه است

رو به حیاط دل فاطمه سر می گذاشت

چون که نسیم خوش هر سحرش فاطمه است

محو شده ، شرک و کفر ، از دو یدِ بوتراب

بت شکن عالم است و ، تبرش فاطمه است

معنی آیات وحی ، از لب دشمن ، وَ دوست

بیشترش مرتضی است بیشترش فاطمه است

روی سرش می گذاشت همسر خود را علی

حضرت شاه نجف ، تاج سرش فاطمه است

خالق اهل کِساء بین دو دست خودش

پنج هنر دارد و یک هنرش فاطمه است

سروده : جعفر ابوالفتحی

  • یکشنبه
  • 13
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 02:22
  • نوشته شده توسط
  • جعفر ابوالفتحی
ادامه مطلب

غزل حضرت فاطمه(س) -( تقدیر جهان شد که منّور شده باشد ) * علی فردوسی

2016

غزل حضرت فاطمه(س) -( تقدیر جهان شد که منّور شده باشد ) تقدیر جهان شد که منّور شده باشد
بگذار که این گونه مقدّر شده باشد
بگذار شود پای ملائک به زمین باز
از جمله ی افلاک زمین سر شده باشد
بگذار که این هلهله در شهر بپیچد
بگذار خبر قند مکرّر شده باشد
بگذار دل هر دو جهان شور بیفتد
دل ها همه با عشق برابر شده باشد
هر چند پسر پشت و پناه پدر..، امّا -
ای کاش که فرزندش دختر شده باشد
بگذار پس از آمنه، این بار محمّد
با آمدنش صاحب مادر شده باشد
بگذار که سیراب شود این عطش محض
این ها همه از مقدم کوثر شده باشد
***
وقتش شده لبخند به لب ها بگذارند
غم را همه در محضر او جا بگذارند
رسم ادب است این و بنا شد که ملائک
با غسل و وضو در حرمش پا بگذارند
هم مریم و هم هاجر و هم

  • چهارشنبه
  • 23
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 05:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل حضرت فاطمه(س) -( بانوی آشنا به مزامیر آفتاب ) *

1753

غزل حضرت فاطمه(س) -( بانوی آشنا به مزامیر آفتاب ) بانوی آشنا به مزامیر آفتاب
گل کن در آستانه ی تبخیر آفتاب
امشب برای دم زدن از نور چشمتان
شمعی گرفته است دلم زیر آفتاب
دستانتان برای شفاعت قنوت کرد
شد زیر دست خواهش تان تیره، آفتاب
دریاب عاشقان غمت را که سال هاست
آواره اند در شب تأخیر آفتاب
کاری کنید نور شما منعکس شود
دیگر رسیده موقع تغییر آفتاب
در فکر آن دریچه ی دیوانه ام که شب
هی پنجه می زند به تصاویر آفتاب
این بار هم بهار، به ما اعتنا نکرد
دیوانه را ببند به زنجیر آفتاب
ما غایب بزرگ همین عصر غیبتیم
دوریم از شنیدن تکبیر آفتاب
امّا همین که از غمتان بهره می بریم
قانع نمی شویم به تسخیر آفتاب

  • چهارشنبه
  • 23
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 05:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل حضرت فاطمه(س) -( شيشه ي عطر خدا خورد به ديوار شكست ) * سیده فخرالدین موسوی

4115
3

غزل حضرت فاطمه(س) -( شيشه ي عطر خدا خورد به ديوار شكست ) شيشه ي عطر خدا خورد به ديوار شكست
شاپرك خم شد و در سينه ي او خار شكست
باز هم آب به پهناي جهان بي تاب ست
قلب شب از تپش گريه ي «آبار»1 شكست
آفتابي كف آن كوچه زمين افتاده
بغض اين پنجره در حسرت ديدار شكست
آه... اين ماه به پيشاني شب آه كشيد
دست آيينه كه از كينه ي زنگار شكست
كوثر درد هم از سينه ي سرخش جوشيد
قامت ياس كه در سينه ي ديوار شكست
چه كسي ديده كه خورشيد به تاراج رود؟
آسمان در قفس و... عشق به ناچار شكست
آسمان! چشم قنوت دل من، باراني ست
«هر كه شد محرم دل در حرم يار» شكست

شاعر : سیده فخرالدین موسوی

  • چهارشنبه
  • 23
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 05:46
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 محسن ناصحی

غزل حضرت فاطمه(س) -( وقتی از کوچه نا امید شدند، آتش و در به کارشان آمد ) * محسن ناصحی

1859
1

غزل حضرت فاطمه(س) -( وقتی از کوچه نا امید شدند، آتش و در به کارشان آمد ) وقتی از کوچه نا امید شدند، آتش و در به کارشان آمد
هر چه سیلی افاقه ای ننمود، هیزم تر به کارشان آمد
ریسمان هست، دست حیدر هست، این وسط آن غلاف کارش چیست
احتیاجی نبود اوّل کار، دست آخر به کارشان آمد
هر چه در چنته ی شقاوت بود، یک به یک پشت خانه رو کردند
بدتر از ضربه ی لگدها میخ، صد برابر به کارشان آمد
مرتضی - کوه استقامت و صبر -، هیچ طوری ز پا نمی افتاد
به در بسته خورده بودندُ، داغ همسر به کارشان آمد
تیغشان در غلافشان خشکید، گر چه آنجا سر تو را نزدند
سال ها بعد در ته گودال، تیغ و خنجر به کارشان آمد
چون که دیدند سینه ی ما را، جز به این شعله ها نمی سوزند
خیمه های غروب عاشورا، شعله ورتر به کارشان آمد

  • چهارشنبه
  • 23
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 05:47
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل حضرت فاطمه(س) -( بغض غریبم دل دفتر شکست ) * اکبر نبوی

1682
1

غزل حضرت فاطمه(س) -( بغض غریبم دل دفتر شکست ) بغض غریبم دل دفتر شکست
آینه در آینه ساغر شکست
یاس سیه پوش عزادار بود
دست طمع کار ستم، در شکست
کوچه نگاهش نگران بود و زخم
میکده یک باره سراسر شکست
می شکند بغض زمین و زمان
بغض علی، بغض پیمبر شکست
ساره و مریم نگران یک طرف
سوی دگر ناله ی هاجر شکست
دست بقیع آمد و گل را گرفت
صبر و سکوت آمد و حیدر شکست

شاعر : اکبر نبوی

  • چهارشنبه
  • 23
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 05:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

قصیده حضرت فاطمه(س) -( تویی در برج عصمت مهر عالمگیر، یا زهرا ) *

2616
3

قصیده حضرت فاطمه(س) -( تویی در برج عصمت مهر عالمگیر، یا زهرا ) تویی در برج عصمت مهر عالمگیر، یا زهرا
که مهر و ماه را بخشیده ای تاثیر، یا زهرا
از آن خوشبو شد و خوش جلوه گل در گلشن هستی
که دارد از جمالت شمّه ای تصویر، یا زهرا
از اول بوده ای تفسیر ناب سوره ی کوثر
که شد نازل به شأنت آیه ی تطهیر، یا زهرا
بشر در شرح اوصاف تو الکن مانده از آن رو
خدا شرح کمالت می کند تقریر، یا زهرا
کتاب آفرینش را که مولا بود تأویلش
به علم مصطفایی کرده ای تفسیر، یا زهرا
به دامانی که عصمت را بُوَد آیینه ی آیین
بسی پرورده ای با شیره ی جان شیر، یا زهرا
دفاع عبرت آموز تو در تاریخ روشن کرد
که خواهد ماند کانون ولایت دیر، یا زهرا
به گاه احتجاج خود اساس کفر و طغیان را
به نیروی تکلّم داده

  • چهارشنبه
  • 23
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 06:10
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل حضرت فاطمه(س) -( آسمان می گرید از غم در عزای فاطمه ) * محمد روحانی

2135

غزل حضرت فاطمه(س) -( آسمان می گرید از غم در عزای فاطمه ) آسمان می گرید از غم در عزای فاطمه
چشم گردون گشته بارانی برای فاطمه
احترامی این چنین شایسته، کی آید پدید
تا نخواهد خاطر او را خدای فاطمه
عصمت آیینه ها را دامن او کوثرست
عشق، مفهومی ست والا با ولای فاطمه
یا محمد، چهره ی گل طاقت سیلی نداشت
کاش می خوردیم ما، سیلی به جای فاطمه
ننگ و نفرین بر ستم کاری که پهلویش شکست
چون نبود این ناسپاسی ها سزای فاطمه
روز و شب غمگین و گریان بود در مرگ پدر
کوفه نا آرام شد از گریه های فاطمه
هیچ کس مثل علی با درد او هم درد نیست
هست تنها جان مولا آشنای فاطمه
می سپارد دختر خورشید را در شب به خاک
تا نگردد با خبر دشمن ز جای فاطمه
تا جهان باقی ست، تا خورشید تابش می کند
می تپ

  • چهارشنبه
  • 23
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 06:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل حضرت فاطمه(س) -( آري دري سوخت، باور کن اي دل ) * زهرا آراسته نیا

1910

غزل حضرت فاطمه(س) -( آري دري سوخت، باور کن اي دل ) آري دري سوخت، باور کن اي دل
بال و پري سوخت، باور کن اي دل
يک آيه تطهير، يک سوره کوثر
پيغمبري سوخت، باور کن اي دل
یک شير دربند، يک کوچه ي تنگ
گُردآوري سوخت، باور کن اي دل
حالا تمامِ، آن کوچه تاريخ
در دفتري سوخت، باور کن اي دل
بايد غزل را، با خون ببندم
شعر تري سوخت باور کن اي دل

شاعر : زهرا آراسته نیا

  • چهارشنبه
  • 23
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 06:14
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل حضرت فاطمه(س) -( آه زینب جان در آغوشش کمی آهسته تر... ) * فاطمه نور علیزاده

1916
3

غزل حضرت فاطمه(س) -( آه زینب جان در آغوشش کمی آهسته تر... ) آه زینب جان در آغوشش کمی آهسته تر...
بر تن مادر نشان مانده ست از آغوش در
آن قَدَر از خارها بر برگ گل رد مانده است
که ندارد بوسه هایت روی بهبودی اثر
درد دارد قامت یاسی که طوفان دیده است
روی دست زخمی اش آرام تر بگذار سر
این تماس آخر موی تو با دستان اوست
بعد از این باید ببافد گیس هایت را پدر
دخترم گریه نکن مادر نگاهت می کند
هیچ کس امّا ندارد از دل بابا خبر...
شهر نامردی ست اینجا کاش آرامم کند
چشم های چاه، بعد از فصل سرد این سفر

شاعر : فاطمه نور علیزاده

  • چهارشنبه
  • 23
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 06:20
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا اسماعیلی

غزل حضرت فاطمه(س) -( بانوي نور! مادر آيينه ها، سلام ) * رضا اسماعیلی

2436
1

غزل حضرت فاطمه(س) -( بانوي نور! مادر آيينه ها، سلام ) بانوي نور! مادر آيينه ها، سلام
روشن ترين تبسّم نور خدا، سلام
اي كوثر كبود خدا، با سه آيه آه!
از ما به زخم هاي كبود شما، سلام
حُزن غريب پنجره ها در غروب نور
اي خواهش هميشه ی آيينه‌ها، سلام
اي ماه سرخ گمشده در ناكجاي خاك
بر رَدّ پاي نور تو در ناكجا، سلام
غمگين ترين پرنده ی سيّاره ی بقيع!
بال و پر شكسته ی روح تو را، سلام
اي باغبان دلشده ی لاله هاي سرخ
اي وارث حماسه ی كرب و بلا، سلام
اي برتر از فرشته، شبيه خود خدا
از ما به روح سبز شما، تا خدا، سلام

شاعر : رضا اسماعیلی

  • چهارشنبه
  • 23
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 06:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل حضرت فاطمه(س) -( من رفتنی هستم دگر یاور نداری ) * حامد خاکی

2612
3

غزل حضرت فاطمه(س) -( من رفتنی هستم دگر یاور نداری ) من رفتنی هستم دگر یاور نداری
مظلوم! با مظلومه ات کاری نداری؟
تا رفع زحمت کردنم چیزی نمانده
فردا در این بستر، تو بیماری نداری
مثل جنین زانو بغل کردن ندارد
خانه نشین! گیرم طرفداری نداری
با گریه دردت را بگو عیبی ندارد
وقتی که غم داری و غم خواری نداری
وقتی که دفنم می کنی آقا بمیرم
تاریک تر از آن شب تاری نداری
مردم اگر از تو سراغم را گرفتند
از قبر من مولا خبر داری! نداری!
دیگر خداحافظ، حلالم کن علی جان
جان تو جان بچه ها کاری نداری؟

شاعر : حامد خاکی

  • چهارشنبه
  • 23
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 06:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

غزل حضرت فاطمه(س) -( بگذار ببینیم همه ی پا شدنت را ) * علی اکبر لطیفیان

1944

غزل حضرت فاطمه(س) -( بگذار ببینیم همه ی پا شدنت را ) بگذار ببینیم همه ی پا شدنت را
آغاز کنی حرف مداوا شدنت را
نورانیتم بسته به نورانیت توست
پنهان مکن ای فاطمه! "زهرا" شدنت را
زهرا! گره ام باز شد امّا گره ات نه
پیچیده نوشتند معمّا شدنت را
طفلان تو با گریه به سجّاده نشستند
امروز که دیدند مهیا شدنت را
دیروز تمام بدن تو سپرم شد
امروز تماشا شده ام تا شدنت را
نزدیک سه ماه ست که یک گوشه می افتی
بگذار ببینیم همه ی پا شدنت را

شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان

  • چهارشنبه
  • 23
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 06:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل حضرت فاطمه(س) -( نبی به بوی بهشتیّ تو ارادت داشت ) *حجه الاسلام رضا جعفری

2101

غزل حضرت فاطمه(س) -( نبی به بوی بهشتیّ تو ارادت داشت ) نبی به بوی بهشتیّ تو ارادت داشت
علی به جلوه ی هر روزه ی تو عادت داشت
کدام نور ز مصراع بیت تو جوشید؟
که شعله هم به در خانه ات ارادت داشت
برای خاطر حیدر به تازیانه نشست
کدام دست، چنان دست تو عبادت داشت؟
برای ضربه ی دیگر به دیدنت آمد
که گفته قاتل تو نیّت عیادت داشت؟
پس از تو ای گل نشکفته پرپر، این بلبل
ز شام تا به سحر گریه ها به یادت داشت
قسم به سوره ی خاکیّ چادرت، بانو!
به درک قدر تو باید فقط سعادت داشت

شاعر : حجه الاسلام رضا جعفری

  • چهارشنبه
  • 23
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 08:11
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 یوسف رحیمی

غزل حضرت فاطمه(س) -( تا آیه آیه سوره ی كوثر مقّدس ست ) * یوسف رحیمی

2150
0

غزل حضرت فاطمه(س) -( تا آیه آیه سوره ی كوثر مقّدس ست ) تا آیه آیه سوره ی كوثر مقّدس ست
شأن تو ای ملیكه ی محشر مقدّس ست
بال بهشت فرش قدم هات می شود
یعنی مقام عصمت مادر مقدّس ست
قلبی كه فاطمیه ی غم هات می شود
نذر نگاه تو شده، دیگر مقدّس ست
تا روضه روضه ی تو و گریه برای توست
این اشك های پاك و مطهّر، مقدّس ست
بانو به احترام تو و عطر نام تو
گل های یاس سبز و معطّر مقدّس ست
وقتی كه ریخت پال و پرت بین كوچه ها
دیگر گل بنفشه ی پرپر مقدّس ست
دور و بر بقیع تو بانوی بی نشان
حتّی غبار بال كبوتر مقدّس ست
خونت نوشت بر تن تاریخ تا ابد
هر كس شود فدایی رهبر مقدّس ست

شاعر : یوسف رحیمی

  • چهارشنبه
  • 23
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 08:14
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 محسن عرب خالقی

غزل حضرت فاطمه(س) -( آن که با خلقت تو هر چه که بود آورده ) * محسن عرب خالقی

1998
1

غزل حضرت فاطمه(س) -( آن که با خلقت تو هر چه که بود آورده ) آن که با خلقت تو هر چه که بود آورده
جبرئیلش به سجود تو سجود آورده
نه... غلط گفتم از آغاز، خدا با نورت
نه فقط آن چه که بود، آن چه نبود آورده
سر سجاده ی شب، ماه شب اول ماه
سر تعظیم به پیش تو فرود آورده
باد از خاک سر کوی تو سوغات سفر
یک بغل رایحه ی عنبر و عود آورده
مادر آب، تویی و پدر خاک علی
آب و خاکی که گِلم را به وجود آورده
چند قرنی ست که مضمون بلند عمرت
شاعران را به سرِ گفت و شنود آورده
هیزم آورد در خانه ی تو کینه ولی -
آتش فاجعه را چشم حسود آورده
ای که هم رنگ بلالت شده دیوار حرم
چه بلایی به سرت آتش و دود آورده
آه... خورشید علی بادِ مخالف چندی ست
در حوالی رخت ابر کبود آورده
باعث سجده به دامان

  • چهارشنبه
  • 23
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 14:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل حضرت فاطمه(س) -( در ياد داری، يك زمان من بودم و تو ) * مجید پوریان منش

2056
1

غزل حضرت فاطمه(س) -( در ياد داری، يك زمان من بودم و تو ) در ياد داری، يك زمان من بودم و تو
بی حرف و بی شرح و بيان من بودم و تو
من باعث خلق جهان، تو باعث من
آری! عدم بود و در آن، من بودم و تو
نُه سال نَه، از اول ايجاد هستی
ايجاد شور عاشقان، من بودم و تو
آن روز را در كوچه، از يادم نرفته
تنها ميان دشمنان، من بودم و تو
من بودم و تو در ميان موج آتش
در صيد دامِ آن زمان، من بودم و تو
حتی سلامم بی تو حرفی بی جواب ست
ای پاسخت آرام جان، من بودم و تو
در بستر افتادی و از من ديده بستی
دريای اشك بی‌كران، من بودم و تو
از ديده رفتی و عيان در روزگاری
جاری به طول هر زمان، من بودم و تو

شاعر : مجید پوریان منش

  • چهارشنبه
  • 23
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 14:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

غزل حضرت فاطمه(س) -( ماندن که هست صحبت رفتن برای چه؟ ) * علی اکبر لطیفیان

2115
3

غزل حضرت فاطمه(س) -( ماندن که هست صحبت رفتن برای چه؟ ) ماندن که هست صحبت رفتن برای چه؟
زهرای من حلالیت از من برای چه؟
وقت نفس نفس زدنت پیش پای من
لاله نریز این همه گلشن برای چه؟
دارم به جمله ی پدرت فکر می کنم
وقتی که هست فاطمه جوشن برای چه؟
باشد نخند... از تو توقّع نداشتم
این دل شکسته هست شکستن برای چه؟
زهرا کشان کشان دم در آمدی چرا؟
گفتم نیا که... آمدی اصلاً برای چه
ما را برای همسفری آفریده اند
بی من تلاش بهر پریدن برای چه؟
اَسما که بود دور و برت، فضّه هم که بود
تابوت خویش خواستی از من برای چه؟
هنگام دور کردن این پیرهن که شد
جان حسین این همه شیون برای چه؟

شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان

  • دوشنبه
  • 28
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 14:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد