اشعار مدایح حضرت فاطمه زهرا

مرتب سازی براساس

شعر حضرت زهرا(س)(ای مصحف رخسار تو قرآن محمد) *

2639
2

شعر حضرت زهرا(س)(ای مصحف رخسار تو قرآن محمد) ای مصحف رخسار تو قرآن محمد
سر تا قدمت روضه رضوان محمد
هم مادر توحیدی و هم دخت نبوت
هم کفو علی هستی و هم جان محمد
سوگند به گل های گلستان ولایت
مانند تو گل نیست به بستان محمد
عطر نفست بوی خداوند تعالی
دُرّ سخنت لؤلؤ و مرجان محمد
حُسن تو کتابُ الله و اوصاف تو توحید
رفتار تو دین، مهر تو ایمان محمد
مهر تو بهشت است، بهشت است، بهشت است
روحی بفداک ای همه ریحان محمد
ای عرش نشینی که همان چادر خاکیت
شد بافته از رشته دامان محمد
فرمود که ای جان محمد به فدایت
ای جان جهان باد به قربان محمد
کی مثل تو؟ ای ملک خدا سفره بذلت!
در قلب محمد شده مهمان محمد
خورشید جمال تو که در پرده نور است
آورده برون سر ز گریبان محم

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر حضرت زهرا(س)(توان واژه کجا و مديح گفتن او) * غلامرضا شکوهی

4885
10

شعر حضرت زهرا(س)(توان واژه کجا و مديح گفتن او) توان واژه کجا و مديح گفتن او
قلم قناری گنگی است در سرودن او
سرودنش به اقالیم شعر ممکن نیست
کمیت معجزه لنگ است پیش توسن او
چه دختری که پدر پشت بوسه ها می دید
کلید گلشن فردوس را به گردن او
چه مادری که به تفسیر درس عاشورا
حریم مدرسه کربلاست دامن او
دمی که فاطمه تسبیح گریه بردارد
پیام می چکد از چلچراغ شیون او
نسیم خسته! بیا و هوای او آور!
که سوی ما بوزد آفتاب مدفن او

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(پرنده در قفس افتاده بود و چاره نداشت) *

2575
1

شعر حضرت زهرا(س)(پرنده در قفس افتاده بود و چاره نداشت) پرنده در قفس افتاده بود و چاره نداشت
که دفترِ در و دیوار، استخاره نداشت
شکسته بود و نگفتند آن نهال غریب
به خاک، طاقتِ افتادنِ دوباره نداشت
قلم شکست و به آتش سپرد دفتر را
فرشته نیز دگر طاقتِ نظاره نداشت
خدا به دامنِ هفتِ آسمانِ خود، زهرا
به جز تو در خور زهرا شدن ستاره نداشت
بهشت، صاحبِ زیباترین جواهر بود
ولی بدونِ دو طفلت دو گوشواره نداشت
تو ای عزیزترین! در کتابِ قلب رسول
کدام آیه به یکتایی‌ات اشاره نداشت؟
زیارت تو به اشک است و حضرتِ تو نیاز
به زائر و حرم و نائب الزیاره نداشت

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:56
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(حلقه انگشتر دین را نگین افتاده بود) *

3002
1

شعر حضرت زهرا(س)(حلقه انگشتر دین را نگین افتاده بود) حلقه انگشتر دین را نگین افتاده بود
آیه تطهیر بر روی زمین افتاده بود
از درِ بیت الولا می رفت آتش بر فلک
پشت آن در هستی هست آفرین افتاده بود
روح مابین دو پهلوی نبی شد نقش خاک
یا که جانان امیرالمؤمنین افتاده بود
بضعه ای از بضعة ختم رسالت شد جدا
آیه ای از قلب قرآن مبین افتاده بود
چادر ناموس ذات کبریا خاکی شده
یا ز پیکر شهپر روح الامین افتاده بود
وای من در آستان وحی بر روی زمین
تکیه گاه محکم حبل المتین افتاده بود
آتش و دودی که شد از خانه زهرا بلند
شعله اش بر جان ختم المرسلین افتاده بود
چار کودک را که جان عالمی قربانشان
لرزه از این غم به جسم نازنین افتاده بود
"میثم" آن روزی که ناموس خدا را می زدند
د

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:58
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

متن روضه حضرت زهرا(س)(علی(ع) در کنار حضرت زهرا)( علی(ع) بعد از شنیدن خبر جانسوز مرگ فاطمه(ع) به سرعت وارد منزل شد) *

3720
0

متن روضه حضرت زهرا(س)(علی(ع) در کنار حضرت زهرا)(   علی(ع) بعد از شنیدن خبر جانسوز مرگ فاطمه(ع) به سرعت وارد منزل شد) علی(ع) بعد از شنیدن خبر جانسوز مرگ فاطمه(ع) به سرعت وارد منزل شد، دید فاطمه زهرا در بستر خود خوابیده و یک قطیفه مصری روی خود کشیده است.

علی(ع) اور ا صدا زد، جوابی نشنید، به طرف راست و چپ فاطمه رفت، صدیقه را صدا کرد، اما جواب نشنید، عبای خود را کنار گذاشت، عمامه را برداشت دامن قبا را بالا زد و سر زهرا را در دامن خود نهاد و صدانمود:

یا زهرا! یا زهرا! اما فاطمه سخنی نگفت. امیرالمومنین گفت:

«ای دختر محمد»! جوابی نشنید........

گفت: یا فاطمه! کلمینی. ای دختر پیغمبر! با من صحبت کن، من علی پسر عموی تو هستم

حضرت می فرماید: فاطمه(ع) چشمش را باز کرد، (یعنی قبل از مرگ کامل که بنابر علم امروزی مدتی طو

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:34
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

متن روضه خوانی شهادت حضرت زهرا(س)( نظام گوید:) *

3334

متن روضه خوانی شهادت حضرت زهرا(س)(   نظام گوید:) نظام گوید: «عمر، در روز بیعت چنان به شکم سیده نساء فاطمه زهرا(ع) زد که جنین پسری که محسن نام داشت، از بطن مبارکش افتاد.»[1]
امام صادق(ع) فرماید: «... و اما علت وفات فاطمه زهرا(ع) آن بود که قنفذ بنده و خدمتکار عمر با غلاف شمشیر- البته با امر مولایش عمر- او را زد، پس محسن را سقط نموده و از این واقعه به شدت مریض شد.»
مفضل به حضرت صادق(ع) عرض کرد: مولای من! اشک ریختن را چه ثوابی است! فرمود: در صورتی که به خاطر فردی بر حق اشک ریخته شود، ثوابی بی شمار دارد. مفضل مدتی طولانی گریه کرد و گفت: ای پسر رسول خدا(ص) روز انتقام گیری شما، از روزی سختی و اندوهتان بزرگ تر است. حضرت فرمود: ولی هیچ روزی همچون روز

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:03
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

متن روضه حضرت زهرا(س)(روزی علامه حسن زاده آملی در ضمن بیاناتشان برای لحظه ای جریان غصب فدک از حضرت زهرا (سلام الله علیها) را بیان نموده و آهی کشیدند) *

3764
4

متن روضه حضرت زهرا(س)(روزی علامه حسن زاده آملی در ضمن بیاناتشان برای لحظه ای جریان غصب فدک از حضرت زهرا (سلام الله علیها) را بیان نموده و آهی کشیدند) روزی علامه حسن زاده آملی در ضمن بیاناتشان برای لحظه ای جریان غصب فدک از حضرت زهرا (سلام الله علیها) را بیان نموده و آهی کشیدند، سپس فرمودند: نکته ای که می گویم، مبالغه نیست و حقیقت دارد که دومی، شقی ترین اشقیاء بر روی زمین می باشد.
ایشان در ادامه فرمایشاتشان واقعه و جریان برخورد حضرت زهرا (سلام الله علیها) را با آن ملعون در کوچه بیان نموده و فرمودند: بماند در کوچه چه گذشت، اما زمانی که فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) رحلت فرمودند: امام حسن (علیه السّلام) بیشتر از امام حسین (علیه السّلام) و زینب (سلام الله علیها) جزع و فزع می کردند، عده ای خدمت امام رسیدند و گفتند: آقا برخیزید و این قدر گریه و ب

  • پنج شنبه
  • 22
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

متن روضه خوانی حضرت زهرا(س)(شکسته از غم این روزگار می آیم) *

2982
2

متن روضه خوانی حضرت زهرا(س)(شکسته از غم این روزگار می آیم) شکسته از غم این روزگار می آیم
پر از تلاطم غم ،بیقرار می آیم
به پا بوسی دریا ،به محضر خورشید
شبیه قطره ،شبیه غبار می آیم
شهود اشک و تماشای آه و آیینه ست
به شوق رؤیت این جلوه زار می آیم
چقدر تشنه ی صبح زیارتش هستم
چهل شب است که من روزه دار می آیم
دوباره جمعه ی سردی گذشت اما باز
و با حقیقت تلخی کنار می آیم
آقاجان امشب شب آخر مجلس فاطمیه ی ماست، تو را به مظلومی علی خانه نشین قسمت میدم که به مجلس ما یه سری بزنی.
طبق وصیت حضرت فاطمه امیر المومنین با چند نفر از اصحاب خاص خود شبانه حضرت زهرا را دفن کردند امیر المومنین برای اینکه قبر حضرت فاطمه مخفی بماند با دست مبارکشان صورت چهل قبر را در بقیع درست کر

  • پنج شنبه
  • 22
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:06
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شیعه جعفری -( لطف تو بوده اگه شیعه ی جعفری شدم ) * نوید طاهری

2545
35

شیعه جعفری -( لطف تو بوده اگه شیعه ی جعفری شدم ) لطف تو بوده اگه شیعه ی جعفری شدم
خون تو توی رگامه اگه حیدری شدم
چیزی از شما نمی خوام به خدا ممنونتم
مادری کردی برام تا عمر دارم مدیونتم
دل سنگی منو با نیم نگات بکن طلا
بده در راه خدا به این گدا یه کربلا
آرزوم اینه دم مرگ توبیایی به برم
بگی نوکریت قبوله برو پیش پسرم

شاعر : نوید طاهری

  • شنبه
  • 29
  • شهریور
  • 1393
  • ساعت
  • 16:42
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

روضه حضرت زهرا(بیمار من گرم پرستاری توام در التهاب از غم بیماری توام) *

3725
3

روضه حضرت زهرا(بیمار من گرم پرستاری توام                                    در التهاب از غم بیماری توام) بیمار من گرم پرستاری توام در التهاب از غم بیماری توام
ای یک دو روز و شام دگر مهمان من زهرای من که گرم پرستاری توام
بهر من تو چنین بستری شدی زهرای من سپاسگر یاری تو ام
نی راضیم بسوختنت نی خموشیت دارم سکوت خون جگر از زاری توام
دیگر روز های آخر عمر فاطمه است ،دیگر چراغ عمر فاطمه خاموش می شود ، بیایید دسته جمعی بریم خانه علی ، برای عیادت فاطمه ، وارد خانه شوی می بینی دخترش زینب پرستار مادر است ، مثل پروانه دور مادر می گردد قربون پرستار خانه علی ، با آن دستهای کوچکش برای شفای مادر دعاد می کند صدا می زند مادر :
شبی در خواب بودی آمدم بازوی تو دیدم
مبادا آنکه بیدارت کنم آهسته بوسیدم
چو درب خانه ما سوخ

  • شنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:17
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

روضه حضرت زهرا(س)(بشار مکاری گوید) *

3384
2

روضه حضرت زهرا(س)(بشار مکاری گوید) بشار مکاری گوید: در کوفه به حضور امام صادق(ع) رفتم و دیدم طبقی از خرمای «طبرزد» برای آن حضرت آورده بودند و از آن می خورد، به من فرمود: بیا جلو از این خرما بخور.
عرض کردم: گوارا باد، قربانت گردم در راه می آمدم حادثه ای دیدم که غیرتم به جوش امد و قلبم درد کرد و گریه گلویم را گرفت.
فرمود: به حقی که بر گردنت دارم جلو بیا و بخور، جلو رفتم و از خرما خوردم، آن گاه به من فرمود: اکنون بگو چه حادثه ای دیده ای.
گفتم: در راه می آمدم یکی از مامورین حکومت را دیدم که بر سر زنی می زند و او را به سوی زندان می برد، و او با صدای بلند می گوید: «پناه می برم به خدا و رسول، و به غیر از خدا و رسول، به هیچ کس پناه نمی

  • شنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مدح حضرت زهرا(س)(مصطفی اعجاز دارد که کلامش فاطمه است) *

2418
2

مدح حضرت زهرا(س)(مصطفی اعجاز دارد که کلامش فاطمه است) مصطفی اعجاز دارد که کلامش فاطمه است
آن نمازی قرب دارد که قیامش فاطمه است
آنکه من هستم فقیر ابن الفقیر خانه اش
آنکه من هستم غلام ابن الغامش، ...فاطمه است
دستبوس فاطمه بودن کمال مصطفاست
در مقامات نبی این بس مقامش فاطمه است
حکم زهرا بر تمام انبیا هم واجب است
شرع ما پیغمبری دارد که نامش فاطمه است
حج زهرا ظاهرا بیت الحرامش مرتضاست
حج مولا باطنا بیت الحرامش فاطمه است
فاطمه امر خداوند است و مأمورش علیست
پس امام اول عالم امامش فاطمه است
مصطفی؟ یا مرتضی؟ یا فاطمه؟ یا هرسه تا؟
مانده ام از این سه تا اصلا کدامش فاطمه است
رشته های چادرش بازار گرمی خداست
صبح محشر هم دلیل ازدحامش فاطمه است
عقل ها راهی ندارند

  • دوشنبه
  • 26
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(اسفندِ امسالین چرا پَر، وا نکردی؟) *

2440

شعر حضرت زهرا(س)(اسفندِ امسالین چرا پَر، وا نکردی؟) اسفندِ امسالین چرا پَر، وا نکردی؟
پرواز در این ماهِ بی پروا نکردی
خانه تکانی - رؤیتِ نادیدنی هاست
گم کرده هایت را چرا پیدا نکردی
باران به چشمه فیضِ اقیانوس بخشید
ای قطره! خود را - حیف شد!- دریا نکردی
با دغدغه هایِ زمینی خواب رفتی
یادی چرا از عالمِ بالا نکردی
دیدی جوانه می زند شمشمادِ کوچه
شرم از شعورِ خویشتن امّا نکردی
دیدی جنون کرده درختِ بید مجنون
اما جنونِ خویش را رسوا نکردی
سرّ سَتوری را دختان با تو گفتند
در بود ماندی بود را بودا نکردی
می شد تو هم جاری شوی در موجِ باران
خالی حبابِ من! چرا خود را نکردی
آن جا که باران زندگانی هدیه می داد
اَموات را هم جُرعه ی اَحیا نکردی
کشکولت از فقر و فنا ا

  • دوشنبه
  • 26
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل حضرت فاطمه(س)(غزلم فاقد تصویر حرم مانده هنوز) *

2712
3

غزل حضرت فاطمه(س)(غزلم فاقد تصویر حرم مانده هنوز) غزلم فاقد تصویر حرم مانده هنوز
شهر در حسرت شمشیر دو دم مانده هنوز
کوچه در آتش غفلت؛ بدل عاشوراست
داغِ آن حادثه بر دوش علم مانده هنوز
از همان لحظه که در کوچه گرفتار شدی
توی فرهنگ غزل، واژه ی غم مانده هنوز
هر چه می خواست دلم از تو، برآورده شده
آرزوی به فدایت بشوم مانده هنوز
عشق را در غل و زنجیر به بیعت بردند.
بعد از آن فاجعه ابروی تو خم مانده هنوز
می نویسم غزل و بعد غزل می بینم
طرحی از آتش و خون روی قلم مانده هنوز
از قدم های خودم در دل شب خسته شدم
به ظهور پسرت چند قدم مانده هنوز...؟
شاعر:محمد شریف

  • دوشنبه
  • 26
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مصائب حضرت زهرا(س)(بس که از آه، دل شعله ورت می سوزد) *

2267

شعر مصائب حضرت زهرا(س)(بس که از آه، دل شعله ورت می سوزد) بس که از آه، دل شعله ورت می سوزد
با تماشای تو قلب پدرت می سوزد
ای جگرگوشه ی من شعله مزن بر جگرم
جگرم سوخت ز بس که جگرت می سوزد
زودتر از همه پیش پدرت می آیی
زودتر از همه شمع سحرت می سوزد
زیر پرهای تو آرام گرفتم بابا
حیف از آن روز که تو بال و پرت می سوزد
بعد من هر چه بلا هست سرت می آید
بعد من وای که پا تا به سرت می سوزد
گاه در کوچه ای از درد زمین می افتی
گاه از دست کسی چشم ترت می سوزد
گاه در پشت در خانه ی خود می نالی
چشم وا می کنی و دور و برت می سوزد
یک طرف دست تو در پای علی می شکند
یک طرف دخترکت پشت سرت می سوزد
از صدای تو در آن شعله علی می فهمد
که اگر فضّه نیاید پسرت می سوزد

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل حضرت فاطمه(س)(شبي برگرد و با بغض غريب غربتم سركن) *

2168
2

غزل حضرت فاطمه(س)(شبي برگرد و با بغض غريب غربتم سركن) شبي برگرد و با بغض غريب غربتم سركن
عطش مي پرورم در ديده جاي اشك، باور كن
به رسم ماه بنشين روبه رويم آسمان انگيز
دلم را در شب لبخند و زيبايي مسخّر كن
زلال از اوج زيبايي سفر كن سمت چشمانم
تمام كوچه را باراني اشك و كبوتر كن
بهاران ست امّا ذوق فروردين نمي جوشد
درختان دل انگيز غزل را سايه گستر كن
بخوان در نينواي غربتم شور شكوفايي
شكفتن هاي دشت عشق را چندين برابر كن
زبان واژه هايم در سكوتي كهنه مي پوسد
غزل بانو، شكوه شوق و شعرم را ميسّر كن
شبي رفتي و در باغ دلم پاييز پاشيدي
شبي برگرد و دل را باغي از گل هاي باور كن
شاعر:خلیل عمرانی

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:17
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مرثیه حضرت زهرا(س)(بانوی خانه بار و بساط سفر مبند) *

2385

شعر مرثیه حضرت زهرا(س)(بانوی خانه بار و بساط سفر مبند) بانوی خانه بار و بساط سفر مبند
در پیش دیده های مه آلوده ام مخند
صیاد مهربان مرو از پیش صید خود
می میرد این پرنده پا بسته در کمند
اسطوره شجاعت اعراب بوده ام
اما مرا نگاه کبودت ز پا فکند
از مردنم سه ماه گذشته مسیح من
قرآن بخوان برای عزای دلم بلند
یکبار بسته گشته دو دستم دگر بس است
با رفتنت دوباره دو دست مرا مبند
شاعر:وحید قاسمی

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:19
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مرثیه حضرت زهرا(س)(ضعفی شدید نیروی او را گرفته بود) *

4231
2

شعر مرثیه حضرت زهرا(س)(ضعفی شدید نیروی او را گرفته بود) ضعفی شدید نیروی او را گرفته بود
دیگر توان ز زانوی او را گرفته بود
می خواست تا جدا شود از پشت در ولی
تیزی میخ ، پهلوی او را گرفته بود
تحتِ فشار لنگه ی در گیر کرده بود
بی خود نبود در ، بوی او را گرفته بود
مولا چه می کشید و چه می دید لشگری
در کوچه دور بانوی او را گرفته بود
باید به وضع خانه کسی می رسید پس
زینب به دست جاروی او را گرفته بود
فرصت نکرده بود که چادر به سر کند
شکر خدا که در روی او را گرفته بود

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مرثیه حضرت زهرا(س)(دیدند در هیاهوی به هم ریخته ات را) *

2159
1

شعر مرثیه حضرت زهرا(س)(دیدند در هیاهوی به هم ریخته ات را) دیدند در هیاهوی به هم ریخته ات را
سوزاندن گیسوی به هم ریخته ات را
دیدی چه به روزِ رخ زیبای تو آورد
مخفی نکن این روی به هم ریخته ات را
در پشت در خانه من و فضه و مسمار
دیدیم تکاپوی به هم ریخته ات را
بی حوصله گشته حسن آخر چه کنم من
این کودک کم روی به هم ریخته ات را
از بازوی خود کار مکش فاطمه ول کن
این خانه و جاروی به هم ریخته ات را
کی خواسته نان از تو که دسداس گرفتی
زحمت نده بازوی به هم ریخته ات را
با هر نفسی لمس کند پیرهن تو
خونابه ی پهلوی به هم ریخته ات را
از سرخی روی تو به هم ریخته ام من
آرام نما شوی به هم ریخته ات را

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(دعـا بس اسـت عـزیـزم بـرای همسایه ) *

3189
2

شعر حضرت زهرا(س)(دعـا بس اسـت عـزیـزم بـرای همسایه ) دعـا بس اسـت عـزیـزم بـرای همسایه
کمی دعـا به خودت کن به جـای همسایه
بـرای تک تکشان مغفـرت طلب کـردی
ولـی بـه روت درآمـد صـدای همسایه
ز گریـه های تو نـزد علی گلـه کردنـد
مرا کشـد بخـدا شکـوه هـا ی همسایه
امـام عصـرم و از فعلـشان خـبـر دارم
که گشت مرگ تـو زهـرا دعـای همسایه
تو روی خوب و خوشی بهرشان نشان دادی
به زندگـی تـو ندیـدی وفـای همسایه
تمـام روز و شبت را دعـایشـان کـردی
ولی چـرا شـده مزدت جفـای همسایه
بـرای بیعـت شیطـان حیـدرت بردنـد!
جلـو نیـامـده حتـی دوتـای همسایه
به روز حادثـه دیـدم حیـاط خانه ی من
ز کیـنـه پـر شـده از رد پـای همسایه
ز نقـل جـار و سپس دار تـو کنـد محسن
دعـا به خویـش پ

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:52
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت زهرا(س)(نصف شب این کیست روی شانه های بوتراب) *

2353

شعر مدح حضرت زهرا(س)(نصف شب این کیست روی شانه های بوتراب) نصف شب این کیست روی شانه های بوتراب
می رود تا آسمان با های های بوتراب
این چه بغض سرگرانی هست در بیم و سکوت
می فشارد وسعت سنگین نای بوتراب
کیستند اینان چنین سر در گریبان می برند
نعش جان خویشتن را پا به پای بوتراب
این چه شهر مرگ آبادی است در این وقت شب
تنگ کرده لحظه ها را هم برای بوتراب
می رود پنهان کدامین خاک را منزل کند
با دو پهلوی شکسته آشنای بوتراب
آه آهسته ـ حسن گوید به زینب ـ گریه کن
تا نبیند هیچ کس کرببلای بوتراب
شاعر: حسن بلبلي

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:57
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(آتش زبانه می کشد از تار و پود در) *

2565
1

شعر حضرت زهرا(س)(آتش زبانه می کشد از تار و پود در) آتش زبانه می کشد از تار و پود در
انگار سوخته است تمام وجود در
بانو که در اتاق کناری نشسته بود
بیرون دویده است بدنبال دود در
آنسو غریو تیره دلان موج میزند
"بانو نیا" ست ذکر قنوت و سجود در
با اینکه سوخت، هم نفس آفتاب شد
آخر شد این تجارت سوزان به سود در
یک لحظه بعد دختر خورشید .... للعجب
از آتش و ریاضت و سیر و شهود در
باید که پای غربت مولا بایستد
نازل شده است "فاستقم" - آیات "هود" در
ناگه ولی به ضرب لگد باز می شود
دیگر چه فرق دارد بود و نبود در
در دارد آب می شود از شرم فاجعه
جاری شده است از دل دیوار ، رود در
شاعر: پيمان آل ابراهيم

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت زهرا(س)(وقتی گرفت شعله ز من پرّ و بال را) *

2105

شعر مدح حضرت زهرا(س)(وقتی گرفت شعله ز من پرّ و بال را) وقتی گرفت شعله ز من پرّ و بال را
دیدم به صحن خانه خود قیل و قال را
گیرم نبود فاطمه دُردانه رسول
آتش که می زدند حرم ذوالجلال را
بالم به میخ گوشه در گیر کرده بود
قدرت نداشتم که بگیرم و بال را
حتی نشد که چادر خود را به سر کِشم
یعنی به من نداد عدو این مجال را
ممکن نبود شال علی را رها کنم
ممکن نبود ضربت قُنفُس محال را
بنت الهدی کجا و چهل مرد نا نجیب
هرگز کسی جواب نداد این سوال را
از سرنوشت محسنم آگه کسی نشد
مخفی کنم چو تربتم این شرح حال را

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:10
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت زهرا(س)(صاحب عزای حضرت خیرالنسا،بیا) *

7878
6

شعر مدح حضرت زهرا(س)(صاحب عزای حضرت خیرالنسا،بیا) صاحب عزای حضرت خیرالنسا،بیا
ای بانی شکسته دل روضه ها،بیا
درد فراق تو به خدا می کشد مرا
رحمی نما به حال دل این گدا،بیا
از بس به هجر روی تو عادت نموده ایم
دل می رود به سمت گناه و خطا،بیا
ما در میان بحر گنه غوطه می خوریم
آقا نجاتمان بده از این بلا،بیا
مشغول خویش و بنده ی دینار و درهمیم
فکری به حال نوکر زهرا نما،بیا
لطف تو بوده گریه کن مادرت شدیم
ای سفره دار واسعه ی هل اتا،بیا
ای آخرین نگار دل آرای فاطمه
حدّاقل برای رضای خدا،بیا
آقا به حقّ چادر خاکی مادرت
آقا به حقّ داغ دل مرتضی،بیا

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:57
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل مرثیه حضرت فاطمه زهرا (س) -(در کوچه، راه خانۀ خود گم نمی‌کنی) *حجه الاسلام والمسلمین جواد محمد زمانی

889

غزل مرثیه حضرت فاطمه زهرا (س) -(در کوچه، راه خانۀ خود گم نمی‌کنی) در کوچه، راه خانۀ خود گم نمی‌کنی
از تب پُری، اگرچه تلاطم نمی‌کنی

با مردمی که شبنم از آن می‌چکد چرا
نفرین به چشم خیرۀ مردم نمی‌کنی؟!

آن‌قدر باغ آرزویت زرد شد که صبح
حتی به آفتاب تبسم نمی‌کنی

از عمق زخم‌های دلت ای محدثه
با جبرئیل نیز تکلّم نمی‌کنی

با خاک‌ها بگوی که مَهر تو آب بود
حتی تو در خیال تیمم نمی‌کنی

با زخم دست، زحمتِ دستاس می‌کشی
یعنی جز آه، در دلِ گندم نمی‌کنی

  • دوشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1397
  • ساعت
  • 21:26
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

غزل مصیبت فاطمیه و حضرت عباس(س)( روضه های بانوی آب و نوای آب آب تشنه های خیمه می گویند ساقی آب آب) *

4395
3

غزل مصیبت فاطمیه و حضرت عباس(س)(   روضه های بانوی آب و نوای آب آب                تشنه های خیمه می گویند ساقی آب آب) روضه های بانوی آب و نوای آب آب تشنه های خیمه می گویند ساقی آب آب
مادربا ران به خاک افتاده و خورشیدرا خاک غم می دیددرحالی که می بوسدکتاب
پاره های مشک ودل همراه تیروخون واشک ضرب سنگین عمودی روی فرق آفتاب
ظاهراً ماه حرم باصورت افتاده زمین درحقیقت فاطمه درعلقمه گفته جواب
پاسخ ایثار و احساس علمدارحسین شد رضای حضرت یاس وأخاأدرک خطاب
دستهایی روی شنها بود وبازویی کبود چشمهایی تاروچشمی چشمه ای ازخون وآب
مژده اِی امُّ البنین فرزندتو سقّا شده فاطمه عبّاس را کرده چو اربابم حساب

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل مصیبت فاطمیه(س)(درِ آتش گرفته می داند که درآتش که بود وپرپرشد) *

2144

غزل مصیبت فاطمیه(س)(درِ آتش گرفته می داند      که درآتش که بود وپرپرشد) درِ آتش گرفته می داند که درآتش که بود وپرپرشد
ماشنیدیم و او تماشا کرد لحظه ای را که سینه سنگرشد
هیزم وآتش و فشار در و لگد و میخ و سینه ی مادر
روضه های شهادت محسن روضه ای بی شروع آخرشد
کارزهرا رسیده آنجا که فضِّه باشد عصای دستش وای
بند اهل سقیفه در کوچه قسمت دستهای حیدر شد
قصِّه ی الغدیر رویا بود به اسارت امیر را بردند
حامیِّ دین حق به ضرب غلاف آیه های کبودکوثرشد
امرپروردگار صبرست وُ جای نفرین زبان دین روضه
بیت الاحزان به پا ومادرمان گریه کرد وکمی سبکترشد
قصِّه ی سایه بان ویران وسایه بانهای سرخ وسوخته را
مردخیبر شنید وآه کشید تب این روضه صدبرابر شد
زخم پهلو و رو وبازو وغربت وبی کسیُّ وتنهایی
جم

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل مصیبت فاطمیه(س)(کبود بود ولی از علی حمایت کرد ولی نبود ولی با علی ولایت کرد) *

2031

غزل مصیبت فاطمیه(س)(کبود بود ولی از علی حمایت کرد                        ولی نبود ولی با علی ولایت کرد) کبود بود ولی از علی حمایت کرد ولی نبود ولی با علی ولایت کرد
چقدرخطبه ی عشق خطیب خیبرخواند خمید وراه ندید و حرم هدایت کرد
تمام بی کسیُّ و غصِّه های حیدر را شنید ودید وخرید وفقط رعایت کرد
گلی که برکفن او شکفت بامن گفت چرا به جای من ای فضِّه اوصدایت کرد
عجیب نیست که بازوی او ورم کرده غلاف بود که درکوچه این جنایت کرد
بریز آب که خونابه ها کتاب شد و.... برای من همه ی روضه را روایت کرد
فدای دین و ولای علی شدی هرچند خدازمین و زمان انس وجان فدایت کرد
برای روز تقاص غم تو حق به نگار توان و تیغ و دم حیدری عنایت کرد

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل مصیبت فاطمیه(س)(رزق دو عالَم ازنفست می رسد ولی کشته مرا نفس نفست همدم علی) *

1721

غزل مصیبت فاطمیه(س)(رزق دو عالَم ازنفست می رسد ولی             کشته مرا نفس نفست همدم علی) رزق دو عالَم ازنفست می رسد ولی کشته مرا نفس نفست همدم علی
بانوی خانه لرزش زانوی من مشو کمتر بِلرز سنگر مستحکم علی
گردانده رومدینه ای از بی کس غدیر دیگر تورونگیرونرومَحرم علی
این خاکهای چادرتو حرف می زنند ازکوچه وکبودیُّ ویاس خَمِ علی
باغ فدک بهانه شده تا تو تا شوی ای بغض این گلوی پرازماتم علی
سیلی به روی توزده وپشت پازدند اهل سقیفه برحرم وپرچم علی
حامیِّ حیدریُّ ودر آتش پرت شده سدِّ بلا و سوختنم شبنم علی
تنها دوای دردتو نجوای العجل چاه وصدای آه وشفا مرهم علی

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل مصیبت فاطمیه(امید خانه ی ما ناامید وبیمار است چراغ وچشم علی هر دودیده اش تار است) *

1745

غزل مصیبت فاطمیه(امید خانه ی ما ناامید وبیمار است                   چراغ وچشم علی هر دودیده اش تار است) امید خانه ی ما ناامید وبیمار است چراغ وچشم علی هر دودیده اش تار است
نشسته است وگرفته به دست جارویی شفا گرفته مگر؟! مادری که تب دار است
فقط به یاریِّ یک دست پخته نانهایی که رزق چندشب سفره ای علی وار است
به فکرغسل وکفن در شبی غریبانه برای پوشش این زخمهای بسیار است
نگفته های هویدابه رو وپهلویش فقط حکایتی از قصِّه های آزار است
کبوتری که تنش سرخ وبال اوزخمیست کشیده پر به گمانم زمان دیدار است
چه حال و روزعجیبی؟!چه قصِّه تلخی؟! چه دیده ها که دراین روضه خیس وپرباراست
دوای یاس کمانی که رنگ نیلی داشت دم ظهور نگار و ترنُّم یار است
*********

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد