امام رضا علیه السلام

مرتب سازی براساس
 علی اکبر لطیفیان

شعر مدح امام رضا ( ع) -( دست اگر باشد دخیل کنج دامان بهتر است) * علی اکبر لطیفیان

3844
2

شعر مدح امام رضا ( ع) -( دست اگر باشد دخیل کنج دامان بهتر است) دست اگر باشد دخیل کنج دامان بهتر است
از نماز شب توسل بر کریمان بهتر است
دل ولو کوچک,به لطف تو بزرگی می کند
یک دل آباد از صد شهر ویران بهتر است
حرف ما آن است که آهوی نیشابور گفت
گاه مدیونت شدن از دادن جان بهتر است
سایه ای که بر سرم افتاد,عزت پخش کرد
سایه ی گلدسته از تاج سلیمان بهتر است
دست بر سفره نبردم تا خودت تعارف کنی
تعارف اهل کرم از خوردن نان بهتر است
یک کمی بنشین کنار ما پذیرایی بس است
میزبان که می نشیند حال مهمان بهتر است
صبح محشر هر کسی دنبال یاری می دود
یار ما باشد اگر شاه خراسان بهتر است
شاعر:علی اکبر لطیفیان

  • دوشنبه
  • 11
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 18:58
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 علی اکبر لطیفیان

شعر مدح امام رضا ( ع)- (خاک حرم رسید ، دوا نیز داده شد ) * علی اکبر لطیفیان

4489
2

شعر مدح امام رضا ( ع)- (خاک حرم رسید ، دوا نیز داده شد  ) خاک حرم رسید ، دوا نیز داده شد
آب حرم رسید، شفا نیز داده شد
ما طور خواستیم مقیم حرم شدیم
ما جلوه خواستیم ، خدا نیز داده شد
اصلا بهانه هاست که ما را می آورد
با دادن بهانه ، بها نیز داده شد
هر جا اگر به خواسته ها لطف می شود
در این حرم نخواسته ها نیز داده شد
از بس کریم بود که درهم خرید و رفت
در ازدحام ، حاجت ما نیز داده شد
اصلا به خواهش کم ما اکتفا نکرد
ما سنگ خواستیم ، طلا نیز داده شد
گفتم رضا، عطای حسینی نصیب شد
گفتم حسین ، امام رضا نیز داده شد
میخواستم به مشهد تو راهی ام کنند
دیدم برات کرب و بلا نیز داده شد
شاعر:علي اكبر لطيفيان

  • دوشنبه
  • 11
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 19:45
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

شعر مدح امام رضا ( ع) -( هنوز حال و هوايي كه داشتم دارم) * علی اکبر لطیفیان

3731

شعر مدح امام رضا ( ع) -( هنوز حال و هوايي كه داشتم دارم) هنوز حال و هوايي كه داشتم دارم
هنوز طبع گدايي كه داشتم دارم
براي گمشدگان يك چراغ روشن كن
نياز به راهنمايي كه داشتم دارم
بساط شاه و گدا در كنار هم پهن است
كنار جايِ تو جايي كه داشتم دارم
همان گداي قديمي كه داشتي داري
همان امام رضايي كه داشتم دارم
حرم نگو،عتبات است،تو حسين مني
هنوز كرب و بلايي كه داشتم دارم
شاعر :علي اكبر لطيفيان

  • دوشنبه
  • 11
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 19:46
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر مدح امام رضا ( ع) ( خورشید روشن است به لطف چراغتان) *

2273

شعر مدح امام رضا ( ع) ( خورشید روشن است به لطف چراغتان) خورشید روشن است به لطف چراغتان
قُل می زند غذای جهان بر اجاقتان
من کیستم که لایق احسانتان شوم؟!
آهویتان؟، کبوترتان؟، نه… کلاغتان
پس می کَنم دو بال خودم را که بعد از این
از جاده ها پیاده بگیرم سراغتان
راهی شوم که لانه بسازم در آن حریم
روی درختهای خدا کنج باغتان
غرق خیال بودم و ناگاه بین راه
سمت حرم کشاند مرا اشتیاقتان
تنهاییَ م مرا که به دست گناه داد
آغوش تو به روح سیاهم پناه داد
احساس بی کسی و یتیمی تمام شد
وقتی خدا مرا به حریم تو راه داد
معنای ارتباط من و تو همین و بس:
طفلی گدا که دست خودش را به شاه داد
تشبیه تو به ماه و به خورشید کوچک است
خورشید از تو نور گرفت و به ماه داد
باید کبوترانه به گن

  • دوشنبه
  • 11
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 19:48
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر مدح امام رضا ( ع) ( گر سؤالی کنند ربِ تو کيست) *

8800
14

شعر مدح امام رضا ( ع) ( گر سؤالی کنند ربِ تو کيست) گر سؤالی کنند ربِ تو کيست
يا بپرسند از حساب و کتاب
بحر جانم به جوش می آيد
میدهم با تمام شوق جواب:
يار بی دستيم امام رضاست
همه ی هستيم امام رضاست
وقت مردن اگر تو می آيی
به گل روی تو می خندم
در صف حشر با خطی از نور
می نويسم به روی سربندم
يار بی دستيم امام رضاست
همه ی هستيم امام رضاست
غير شور تو نيست در سر من
وه چه خوش اختريست اختر من
کربلا هست بهشت روی زمين
مشهد توست بهشت ديگر من
طفل بودم ترانه ی خوابم
اينچنين خوانده است مادر من
يار بی دستيم امام رضاست
همه ی هستيم امام رضاست

  • دوشنبه
  • 11
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 19:54
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر مدح امام رضا ( ع) (هواي دولتِ مشرق سفير ِباران شد) *

5678
15

شعر مدح امام رضا ( ع) (هواي دولتِ مشرق سفير ِباران شد) هواي دولتِ مشرق سفير ِباران شد
و چترهاي دله ما سرير ِباران شد
كويره سر به هوايِ به آسمان محتاج
دچار مرحمت سر به زير باران شد
قناتِ مرده ي ما را دوباره احيا كرد
و دشت هاي ترك خورده ، سير باران شد
و چشم ها همه در مسير او خيسند
شگفت بدرقه اي در مسير باران شد
چه رنگ ها كه به هم دستِ بيعت آوردند
كماني از بركات غدير باران شد
ترانه هاي بهاري دل مرا برده ست
صداي سوت قطاري، دل مرا برده ست
مسافرم به دياري ببند بار مرا
به عزم ديدن ياري ببند بار مرا
سفر، شروع فراق است باخبر هستم
اگرچه دوست نداري؛ ببند بار مرا
بيان قِصه دراز است اندكي بنشين
بگويمت به چه كاري ببند بار مرا؟
مرا هواي گلي در سر است، مي بيني
بر

  • دوشنبه
  • 11
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 19:55
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر مدح امام رضا ( ع) ( باز امسال هم به لطف خدا) *

2907
1

شعر مدح امام رضا ( ع) ( باز امسال هم به لطف خدا) باز امسال هم به لطف خدا
قسمتم شد دوماه گریه کنم
دعوتم کرد حضرت زهرا
زیر این خیمه گاه گریه کنم
تا بیایم به روضه ارباب
مادرش فاطمه صدایم کرد
خواهرش لطف کرده و جزوِ
سینه زن های کربلایم کرد
هر شبی که به مجلسی بودم
زیر یک بیرق و علم رفتم
روضه ها شد زیارت دوره
پای هر روضه یک حرم رفتم
گاه شش گوشه گاه خیمه و گاه
علقمه قتلگاه و یرانه
هر شبی یک طرف مرا میبرد
این دل بی قرار دیوانه
روضه ها کاروان شد و من هم
پا به پایش به هرکجا رفتم
کربلا کوفه شام و آخر کار
شهر پیغمبر خدا رفتم
در مسیر دو ماهه ی روضه
بر حرم ها دخیل میبستم
انتهای زیارت دوره
زائر مشهد الرضا هستم
السلام علیک یا سلطان
باز کن در گدایتان آمد
باز

  • دوشنبه
  • 11
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 20:16
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

من با تو زندگی نکنم پیر می شوم *

3257
3

من با تو زندگی نکنم پیر می شوم من با تو زندگی نکنم پیر می شوم
بی تو من از جوانی خود سیر می شوم
من در شعاع پرتو شمس الشموسیت
بی اختیار پیش تو تبخیر می شوم
آیینه کاری حرمت ذره پروری است
من در رواق چشم تو تکثیر می شوم
در صحن کهنه سوی تو کردم نماز را
اینجاست آنکه لایق تکبیر می شوم
من در شمار سلسله راویان شدم
چون با حدیث سلسله زنجیر می شوم
من گریه ام گرفته کمی هم به من بخند
دارم به پای خویش سرازیر می شوم
یک شب نشد که بیگنه آیم زیارتت
اما دوباره پیش تو تقدیر می شوم
وقتی که آه میکشم از پرده ی نیاز
بی پرده با تو صاحب تصویر می شوم
بیچاره من که نیست قلمدانم از طلا
هر چند با نگاه تو اکسیر می شوم
نقاره خانه ات ز کجا آب می خورد
کز بانگ

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 08:54
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

دل که راهی خراسان شد هوایی می شود *** زائر جامانده را شور و نوایی می شود *

2386
2

دل که راهی خراسان شد هوایی می شود *** زائر جامانده را شور و نوایی می شود دل که راهی خراسان شد هوایی می شود *** زائر جامانده را شور و نوایی می شود

پا که در گِل ماند حج اغنیا هم پیشکش *** غم مخور بر ما فقیران هم عطایی می شود

قبله گاه طوس نزدیک است احرامی ببند *** هر کسی حج رضا گردد خدایی می شود

از همین جا قصد غربت کن به صحن جامعش *** هر که از باب الجواد آید رضایی می شود

حرز بالای حریمش هست ستارالعیوب *** زائرش مدیون آن گنبد طلایی می شود

باده های ناب سقاخانه اش جام طهور *** هر که خاک صحن او شد کیمیایی می شود

پنجره فولاد یعنی بالهای آسمان *** دل که شد بیمار او دارالشفایی می شود

نذر گندم را به صحن کهنه اش هر کس که ریخت *** آب و نان سفره او هل اتایی می شود

آنکه ا

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 09:00
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

اشعار مدح امام رضا (ع) ( با این که کرده ای تو پر از اشک و زاریم) *

3641
2

اشعار مدح امام رضا (ع) ( با این که کرده ای تو پر از اشک و زاریم) با این که کرده ای تو پر از اشک و زاریم
معلوم شد هنوز مرا دوست داریم
سلطانی و غلام فراموش کی کنی؟
خود می کنی به بند و خودت نیز یاریم
ما صبرمان کم است و شما حلمتان زیاد
آقا ببخش بی ادبی ها و زاریم
جبران نمی شود که کنم لطف حضرتت
بنما قبول شاعری و روضه داریم
چون مادری که کودک خود را کند تمیز
با زور توبه ام دهی از زشت کاریم
تو حج اغنیایی و عرش فقیرها
امشب تویی و دست دراز اسیرها
امشب فضا پر است ز غوغای یاسمن
نور است و رازقی و گل سرخ و نسترن
رقص جنون بید و نوای هزارها
حاکی ست از دمیدن نو غنچه در چمن
آن عنچه ای که زینت بستان عالم است
خوش بو شده ز گیسوی او نافه ی ختن
شهر مدینه سبز شده از تلالو اش
عالم

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 13:49
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

شعر امام رضا (ع)- ( تیزی شمشیر هم تسلیم ابرو می شود ) * علی اکبر لطیفیان

3496
6

شعر امام رضا (ع)- (  تیزی شمشیر هم تسلیم ابرو می شود  ) تیزی شمشیر هم تسلیم ابرو می شود
شیر هم در پای چشمان تو آهو می شود
نیست فرقی بین رب و عبدِ عین رب شده
گاه ذکرم یا رضا و گاه یا هو می شود
مِهر تو در سنگ هم کار خودش را می کند
شیشه در همسایگیِ عطر خوشبو می شود
تو به ما پا می دهی و ما کلیمت می شویم
لال هم در این حرم مرغ سخنگو می شود
دست خالی بودن ما نیست کتمان کردنی
دست ما هر بار سائل می شود، رو می شود
چشم جاری از تمام چشمه ها بالاتر است
آب سقاخانه هم محتاج این جو می شود
این مژه هایم اگر پیش تو باشد بهتر است
لااقل یک گوشه از صحن تو جارو می شود
پنجره پولاد تو آخر شفایم می دهد
باز هم در صحن های تو هیاهو می شود
شاعر : علی اکبر لطیفیان

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 15:07
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( مگو که بی خردم هیچکس نمی خردم ) *

4753
14

شعر امام رضا ( ع) ( مگو که بی خردم هیچکس نمی خردم  ) مگو که بی خردم هیچکس نمی خردم
کرامت تو به بالای دست می بردم
اگر جدا کنی از خود مرا کم از صفرم
و گر کنار تو باشم فزون تر از عددم
گدایی درت از خلق بی نیازم کرد
که در سوال کسی جز تو را صدا نزنم
هزار بار شدم غافل از تو دیدم باز
فزونی کرمت سوی این حرم کشدم
ز کثرت کرمت ای کریم اهل البیت
خجالتی که کشیدم هماره می کُشدم
زهی کرامت و لطفت که دعوتم کردی
بجای آنکه گذاری به سینه دست ردم
مرا میان سگان درت پناه بده
و گرنه گرگ گنه حمله کرده می دردم
بهای یک ثمن بخس هم ندارم لیک
به لطف خویش امام رئوف می خردم
مرا به گلبن عشقش پناه داد رضا
اگر چه نیست به جز مشت خار در سبدم
نهاده ام به روی خویش نام (میثم) را
بهانه

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 15:15
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( دلم یه ذره شده تا بیام میون حرمت ) *

2862
4

شعر امام رضا ( ع) (  دلم یه ذره شده تا بیام میون حرمت ) دلم یه ذره شده تا بیام میون حرمت
اگر چه دورم از حرم به من رسیده کرمت
تو مهربونترینی و رأفت تو جهانیه
هر کسی عاشق تو شد شیعه آسمانیه
تو که راه رسیدن ما به خدایی آقا جون
شکر خدا که ما شدیم امام رضایی آقا جون
کبوتر حرم منم دلداده ی مشهدِتم
دلم به مهر تو طلاست که خشتی از گنبدتم
یک نگاهی کن به دلم ببین چقدر دوست دارم
به پای مهربونی ِ تو زندگیمو می گذارم
امام رضا ولم نکن که بی تو بیچاره می شم
بی تو پناهی ندارم مونده و آواره می شم
هزار و یک اسم خدا نهان به اسم تو رضاست
سلسلة الذهب می گه دلم با حُبّ تو طلاست
باب الحوائج زاده ای از تو می شیم حاجت روا
تا زنده ایم فقط می گیم قربون تو امام رضا
بعد از نماز

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 15:22
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( باران گرفت و سوره ی مریم نزول کرد ) *

7592
7

شعر امام رضا ( ع) (  باران گرفت و سوره ی مریم نزول کرد ) باران گرفت و سوره ی مریم نزول کرد
باران شعر آمد و نم نم نزول کرد
اول نوشت قصه ای از سرگذشت ما
از آن زمان که حضرت آدم نزول کرد
بعدا نوشت قصه ی چشمان خیس تو
قافیه ام رسیده و زمزم نزول کرد
نام تو را نوشتم و دیدم که ناگهان
تصویری از خدای مجسم نزول کرد
تنها دلیل آمدن شعر من تویی
این گونه بود واژه دمادم نزول کرد
آقا سلام آمده ام زائرت شوم
یعنی اگر اجازه دهی شاعرت شوم
ما شاعریم و دست به گیسو نمی زنیم
فالی به غیر گوشه ی ابرو نمی زنیم
باید اذان شعر بگویم برای تو
ما سالهاست نعره ی یاهو نمی زنیم
شغل شریف و محترم ما گدایی است
ما رو به غیر ضامن آهو نمی زنیم
ما را غلام حلقه به گوش آفریده اند
جایی به غیر صحن

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 15:44
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( حسی زلال داری و حالی زلال تر ) *

2217
1

شعر امام رضا ( ع) (  حسی زلال داری و حالی زلال تر ) حسی زلال داری و حالی زلال تر
چشمان تو شده ست از این حس و حال تر
آری به خاکبوسی کوثر نشسته ای
اشکی بریز از دل زمزم زلال تر
آیینه ی نگاه تو تصدیق می کند
در روشنی ندیده از او بی مثال تر
لطفش به مرز معجزه نزدیک تر شده ست
هر قدر آرزوی تو بوده محال تر
دستان گرم او شده پاسخ ترین جواب
وقتی که دست توست ز پرسش سوال تر
پر میزند دلم به هوای زیارتش
هر روز خسته حال ترم خسته حال تر
خود را کبوتر حرمش فرض میکنم
هرگز ندیده ام ز خودم خوش خیال تر
من نیز میروم که ببینم به چشم خود
حسی زلال دارم و حالی زلال تر
شاعر : سید محمد جواد شرافت

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 15:46
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( خوش است حس قشنگ در آسمان بودن ) *

3223
1

شعر امام رضا ( ع) ( خوش است حس قشنگ در آسمان بودن ) خوش است حس قشنگ در آسمان بودن
درست لحظه‌ی پیش ضریحتان بودن
درون صحن شما می شود به خود بالید
به بال های دعا حس بی کران بودن
به روی مأذنه نقاره یک نفس می گفت:
رضا رضا شده تقریری از اذان بودن
قبول کن چه بزرگی همیشه آماده است
جوابگوی سؤالات هر زمان بودن
غرور چیز بدی نیست در حریم شما
غلام شاه تمام جهانیان بودن!
درون باغ شما عمر ما اگر طی شد
خوش است زرد و شکسته و یا خزان بودن
شما رؤوفی و سوغاتی شما این است
شبیه حضرتتان خوب و مهربان بودن
پیام آینه کاری در این زیارت چیست؟
کنار آینه ها آینه روان بودن
تمام حرف زیارات عارفان این است
به میهمانی تان رنگ میزبان بودن
امیدواری جان جوانمان این است:
به عشق پیر

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 15:49
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( ماهِ من! يک شب خيال انگيز، خواب ديدم ستاره‌ات شده‌ام ) *

1992
2

شعر امام رضا ( ع) (  ماهِ من! يک شب خيال انگيز، خواب ديدم ستاره‌ات شده‌ام ) ماهِ من! يک شب خيال انگيز، خواب ديدم ستاره‌ات شده‌ام
خواب ديدم کبوتري مُحرِم در طواف مناره‌ات شده‌ام
خواب دیدم ولی تو بیداری، کرده‌ای با کلاغِ خود کاری،
که در این روزهای پاییزی، جذب تور بهاره‌ات شده‌ام
موج در موج، آبیِ آبی، تو چه دریای مهربانی و من
قایق دلشکسته‌ای که شبی میهمان کناره‌ات شده‌ام
از درِ پشت سر مي‌آيم تا بيش از اينها خجالتم ندهد
اين لباس سياه، حالا که زائر بي‌قواره‌ات شده‌ام
گوشه‌ی «صحن قدس» قرآن را باز کردم به یاد چشمانت
باز «والشمس» آمد و گرم از تابش استخاره‌ات شده‌ام
چقَدَر حرف پشت بغضم بود، تا رسيدم به «صحن آزادي»
حرف‌هايم دوباره يادم رفت، بس که غرق نظاره‌ات شده‌ام
هشت يعني دو

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 15:56
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( از سوي که مي‌تابد؟ از روي تو يا خورشيد؟ ) *

2068
1

شعر امام رضا ( ع) (  از سوي که مي‌تابد؟ از روي تو يا خورشيد؟ ) از سوي که مي‌تابد؟ از روي تو يا خورشيد؟
آيينه بگردانم من سوي تو يا خورشيد؟
اين سلسله‌ي زرين با تار که مي‌رقصد،
بر شانه‌ي نيشابور، گيسوي تو يا خورشيد؟
تير مژه‌اي سوزان بر قلب من آتش زد
آه، از چه کماني بود، ابروي تو يا خورشيد؟
خورشيد پرستم من، با روي تو حيرانم
دل پيش که بنشانم، پهلوي تو يا خورشيد؟
يک ذرّه، کبوتر شد؛ گرماي چه دستاني
اينگونه طلسمش کرد، جادوي تو يا خورشيد؟
بارانيِ يک بغضم در سايه‌ي دلتنگي
سر روي چه بگذارم، زانوي تو يا خورشيد؟
سيب دل غلتانم، داغ است نمي‌دانم،
مي‌چرخد و مي‌آيد، از جوي تو يا خورشيد؟
در نيمه‌ي خود اما، گم شد و ببين تنها
يک آه به جا ماند از آهوي تو، يا خورشيد !

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:05
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( پريده هرجا، دويده هرسو ) *

2178
1

شعر امام رضا ( ع) (  پريده هرجا، دويده هرسو  ) پريده هرجا، دويده هرسو
به جستجويت «کبوتراهو»
به شوق ليلا، قطار مجنون
تمام شب با صداي کوکو
رسيده اينجا شبيه موسي
از آن طرف‌ها که ديده سوسو
غبار از آيينه‌اش گرفته
صفاي صحن و صداي جارو
عبور آه و نم نگاه و
لبي به ذکر و سري به زانو
ضريح چشمان مهربانش
چه مي‌کند در رواق ابرو!
به هر نگاهي کشيده باران
به هر نسيمي سپرده گيسو
نشد مسيحا ! شبيه عطرت
نه بوي مريم، نه عطر شب بو
چه خلوتي با خدا تو داري
در اين شبستان پر هياهو
قطارم از راه قم مي‌آيد
سلامتان را رسانده بانو
و مادرم حلقه‌ي اميدي
نشانده در برق اين النگو
و شاعري گفته تا رسيدي
بپرس راز دريچه از او
بيا، دعاي بهاريت را
بخوان براي دل پرستو
نه پاي رفتن نه

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:07
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( دوباره يک نفر که کوله پشتيش پر است از هواي تو ) *

2270
2

شعر امام رضا ( ع) ( دوباره يک نفر که کوله پشتيش پر است از هواي تو ) دوباره يک نفر که کوله پشتيش پر است از هواي تو
و يک قطار خستگي که هاي هاي مي‌دود براي تو
دوباره ضرب ريل‌ها، صداي ذکرها، سماع کوپه‌ها
به ياد دشتهاي پشت سر و باغهاي آشناي تو
تو برق مي‌زني و ابرهاي تيره خيالهاي من
چه ساده آب مي‌شوند قطره قطره پيش پاي تو
و ناگهان تمام سوت‌ها سکوت؛ تمام ايستگاه سکوت؛
و مي‌‌زند چه مهربان مرا صدا ... صدا ... صدا ... صداي تو
و ناگهان تمام نقطه‌ها سياه؛ تمام خانه‌ها سياه؛
و محو مي‌شود نگاه من درون نقطه طلاي تو
زمان به سرعتِ شعاع نورها، به کندي عبورها
زمين ميان آسمان، در انحناي راحت فضاي تو
دلم سبک تر از پر فرشته‌ها به روي شانه هوا
دلي ميان دسته کبوتران، دلي رها، رهاي تو

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:10
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( وقتي قطره‌ها دلاشون ) *

2231

شعر امام رضا ( ع) ( وقتي قطره‌ها دلاشون  ) وقتي قطره‌ها دلاشون
مي‌كنه هواي خورشيد
همه‌ي وجودشونو
مي‌ريزن به پاي خورشيد
پا ميشن از برگ گلها
يا كه از زمين خاكي
از دل سياه مرداب
مي‌رسن به شهر پاكي
توي پيچ و تاب رفتن
همه محو و بي‌نشونن
تا دل از زمين مي‌گيرن
ديگه اهل آسمونن
كوچه باغ شهر خورشيد
مال كدخداي عشقه
زير گنبد طلائيش
قصر پادشاي عشقه
گرد غصه تا مي‌شينه
روي بال شاپركها
مي‌پرن به سوي گلزار
با پيام قاصدكها
همه‌ي خستگيا رو
کينه ها رو دور ميريزن
وقتي خادماي خورشيد
تو رواقا نور ميريزن
برا زائراي خورشيد
غم و تيرگي حرومه
قصه هزار و يک شب
با گل سحر تمومه
من اگر چه سنگ سختم
كه نداره پاي رفتن
تو دلم يه كوهِ شوقه
که نداره جاي گفتن
تو كه اهل آسمو

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:13
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( چه نزديکي! مسيحايي که از آن دور مي‌آيي! ) *

2406
1

شعر امام رضا ( ع) (  چه نزديکي! مسيحايي که از آن دور مي‌آيي! ) چه نزديکي! مسيحايي که از آن دور مي‌آيي!
گل خورشيدي و در حلقه‌اي از نور مي‌آيي
کليد قلعه‌‌هاي «لا» و «الا الله» در دستت
تو از دروازه‌هاي فتح نيشابور مي‌آيي
از آن لبخندهاي ساده مي‌لرزند، تا آرام
به سمت کاخ‌هاي مرمر مغرور مي‌آيي
حديث هفت رنگي از زبان نور مي‌‌‌خواني
و مي‌خوانيم، تا با هشتمين منشور مي‌آيي
هميشه دانه‌ دانه روي سقاخانه مي‌باري
هميشه با نمِ باراني از انگور مي‌آيي
قدم‌هاي تو ردي مي‌شود در چشم آهوها
به سمت طوس، با فانوس،‌ تا از طور مي‌آيي
□ □ □
ببين يک سايه دارد خسته از آن دور مي‌آيد
مسيحا ! «سنگ تي پا خورده‌ي رنجور» مي‌آيد
به ايوان طلا، تنديس آدم گونه‌ي زردي
شبيه مرده‌اي بي رنگ و رو، ا

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:26
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( يکي بود يکي نبود ) *

4100
6

شعر امام رضا ( ع) (  يکي بود يکي نبود ) يکي بود يکي نبود
زير گنبد کبود
وسط گلدسته‌ها
گنبدي طلايي بود
پسرا و دخترا
پدرا و مادرا
گندم آوُرده بودن
براي کبوترا
تو دلاشون آسمون
وسطش رنگين کمون
با يه خورشيد قشنگ
يه خداي مهربون
اون طرف يه دختره
که دلش مي‌خواد بره
دستاي کوچيکشُ
بزنه به پنجره
با خودش مي‌گه: خدا !
مي‌شه يعني، اين آقا
که همه دوسش دارن
منو هم بده شفا
ناگهان وقت اذون
يه صداي مهربون
گفت چرا اشک مي‌ريزي؟
چي شده فرشته جون؟
شما اينجا مهموني
مهمونِ آسموني
وقتي پيش خورشيدي
چرا غمگين بموني؟
مردم از راه‌هاي دور
با غماي جور واجور
مهمون شادي مي‌شن
دورِ اين سفره‌ي نور
پشت اين پنجره‌ها
زير گنبد طلا
تو فقط صدا بزن
بگو: يا امام رضا(ع)
خودشُ ت

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:30
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( دلي از بند غم آزاد دارم ) *

3084
3

شعر امام رضا ( ع) (  دلي از بند غم آزاد دارم ) دلي از بند غم آزاد دارم
ز عمق سينه ام فرياد دارم
فتاده در سرم شور زيارت
هواي پنجره فولاد دارم
اگر آهوي حيرانم رضا جان
خوشم مانند تو صياد دارم
خدا داند كه من چه خاطراتي
ميان صحن گوهر شاد دارم
خراسان را هميشه خاك بوسم
غلام حضرت شمس الشموسم
چو زائر مي شوم در مشهد تو
نظر تا مي كنم بر مرقد تو
كبوتر مي شوم پر مي گشايم
كه بنشينم به روي گنبد تو
برايم دانه مي ريزي و من هم
شوم مديون لطف بي حد تو
نديدم تا به حالا سائلي را
كه گويد ديده ام دست رد تو
دوباره بر گدايت رافتي كن
مرا مهمان خان حضرتي كن
دل زائر اگر بشكست اينجا
به قدر و قيمتش پيوست اينجا
اگر مهمان تازه وارد آيد
برايش سفره اي پهن است اينجا
خبرها حا

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:32
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( ای مهربان غیر از تو دنیایی ندارم) *

2740
2

شعر امام رضا ( ع) ( ای مهربان غیر از تو دنیایی ندارم) ای مهربان غیر از تو دنیایی ندارم
مجنون شهرم جز تو لیلایی ندارم
یا ضامن آهو رضا شاه خراسان
دل مرده ام جز تو مسیحایی ندارم
سویت نمی خوانی مرا ، دیگر مرانم
من که به جز کوی شما جایی ندارم
می گویم هر باری که می آیم زیارت :
هرگز سفر این قدر رویایی ندارم
تنها دخیل اشک بر صحن تو بستم
جز پنجره فولاد ماوایی ندارم
راه هوایی باز و بال من شکسته
راه زمینی باز و من پایی ندارم
دیروز و امروزم خراب است و امیدی
جز قول تو بر روز فردایی ندارم
گفتم به روی سنگ قبرم حک نمایند
جز ضامن آهو من آقایی ندارم
شاعر : رضا رسول زاده

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:44
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( به طواف حرمت خلق خدا می آیند ) *

2525
3

شعر امام رضا ( ع) (  به طواف حرمت خلق خدا می آیند ) به طواف حرمت خلق خدا می آیند
دسته دسته ملک از عرش سما می آیند
سرمه ی دیده نمایند غبار صحنت
انبیایی که به تسبیح و دعا می آیند
هیچ بیمار نگردد ز مطبت نومید
دردمندان سوی تو بهر شفا می آیند
حرمت باغ بهشت است ندارم تردید
خیل زوار تو دیدار خدا می آیند
آستان تو پر از پادشه و مسکین است
بهر پابوسی تو شاه و گدا می آیند
هر شب جمعه ، روایت شده تا مشهد تو
علی و فاطمه از کرب و بلا می آیند
شاعر : رضا رسول زاده

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:47
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 رضا رسول زاده

شعر امام رضا ( ع) ( کاشکی می شد کبوتری رو گنبد طلا بشم ) * رضا رسول زاده

17586
45

شعر امام رضا ( ع) (  کاشکی می شد کبوتری رو گنبد طلا بشم ) کاشکی می شد کبوتری رو گنبد طلا بشم
زائر اون صحن و سرای پاک و با صفا بشم
وقت نماز رو سجادم با گریه میگم ای خدا
یعنی میشه که خادم آقا امام رضا بشم
وقتی دلم پر می زنه میره تا گنبد طلا
حس می کنم آقا می خواد همیشه با خدا بشم
دنیای بی امام رضا برای من جهنمه
خدا نیاره روزی که من از آقام جدا بشم
می خوام کنار ضریحش مثل یه روستایی برم
میخوام که ساده دل باشم تا زود حاجت روا بشم
اگر که بی قیمتم و کسی من و نمی خره
باید توی حرم خاک قدوم زائرا بشم
زائر زیاد داره ولی میگن غریب الغرباست
چی می شه مونس دل غریب آشنا بشم
میگن که این صاحبخونه به سائلاش لطف می کنه
دلم می خواد تا عمر دارم تو حرمش گدا بشم
تنگه دلم برا

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:49
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

اشعار و مدایح امام رضا( ع)(من ریزه خوار سفره مهمانی توام) *

6512

اشعار و مدایح امام رضا( ع)(من ریزه خوار سفره مهمانی توام) من ریزه خوار سفره مهمانی توام
من زنده گشته از دم سلطانی توام
در قید و بند خلق جهان نیستم رضا
ازاد گشته توام و زندانی توام
(وقت ورود در حرم تو هوایی ام)
مبهوت صحن های چراغانی توام
محتاج فیض هستم و طفلانه گفته ام
آقا قسم که طفل دبستانی توام
کالم ولی برای زیارت رسیده ام
من را بخر وگرنه که ارزانی توام
در کنج صحن کهنه غزل می شود تمام
اما هنوز بر سر مهمانی توام

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 20:20
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

رباعی امام رضا (ع) ( در حسرت دیدار شما می سوزم) *

2841

رباعی امام رضا (ع) ( در حسرت دیدار شما می سوزم) در حسرت دیدار شما می سوزم
با اشک به هنگام دعا می سوزم
من دور ولی دلم مقیم آنجاست
در بارگه قدس رضا می سوزم

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 20:25
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار و غزلیات امام رضا (ع) ( ا مــروز پــر از شـور و تـلاطـم شده ام ) *

1976
1

اشعار و غزلیات امام رضا (ع) ( ا مــروز پــر از شـور و تـلاطـم شده ام ) مــروز پــر از شـور و تـلاطـم شده ام
سرمست شراب وساغروخم شده ام
مـن وارد ایـن راهـم و از حـال خـراب
در کوچـه عـاشـقـی او گـم شده ام
چـون قـطـره امـیـد وصـل دریـا دارم
دریـایـی و مـن باتو چو قلزم شده ام
از تـیـر و کـمـان مـژه و ابـرویـت
چون زخم شبیه یک تبسم شده ام
تـو ضـامـن آهـویـی و مـن مثل غزال
مـحـتــاج نــوازش و تـرحـم شـده ام
هـر وقـت دلـم بـرایـتـان مـی گـیـرد
من راهی شهر خواهرت قم شده ام
دیـوانـه عـشـقـتـان شـدم از ایـن رو
انـگـشـت نـمـای کـل مردم شده ام
گـر اذن دهـی دوبــاره پـرواز کـنــم
مـن زائـر آسـمـان هـشـتـم شده ام

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 20:31
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد