دودمه
به سر دار ولی مسلم اسلام تو ام
لک لبیک حسین
حاجی حج تو و محرم احرام تو ام
لک لبیک حسین
دانلود سبک
- جمعه
- 7
- مهر
- 1396
- ساعت
- 12:47
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
دودمه
به سر دار ولی مسلم اسلام تو ام
لک لبیک حسین
حاجی حج تو و محرم احرام تو ام
لک لبیک حسین
دانلود سبک
تکیه بر دیوار تا دادم حسین
بین کوچه گیر افتادم حسین
ناگهان یاد مدینه کرده ام
من سفیرِ خانه آبادم حسین
ای فروغ آسمان دیدهام
من ز کوفی حرفها بشنیدهام
حرف شمر و حرمله، حرف سنان
بهر ششماهه به خود لرزیدهام
زین سفر بگذر مرا درهم مکن
غرق در شور غم و ماتم مکن
ای بلندای تو طوبای بهشت
سایهات را از سر من کم مکن
من ذبیح تشنهی کوی توام
در نمازم بسته بر موی توام
چشمهایم چشمهی زمزم مکن
صیدم و در بند گیسوی توام
زینبت را جای در بازار نیست
طاقت چشمِ بدِ اغیار نیست
هرچهزناینجاست خصم حیدرند
یک نفر با زینبینت یار نیست
در میان کوفه حرف معجر است
حرف آتش، قصهی خاکسترست
دختری میگفت با بابای خود
گوشواره
◾زمزمهی شهادت
حضرت مسلم(ع)
بند اول
کوفهازسربامت سنگکین به سرخورده
جوجگان من امشب سر به زیر پر برده
چون عزم سفردارم
فردا به سر دارم(۲)
بنددوم
کوچهها غریبم من چارهای ندارم من
سر به روی دیوار غصه میگذارم من
چون عزم سفردارم
فردا به سردارم(۲)
بندسوم
من نوشتهام نامه تا که یار من آید
ای خدا شود آیا تا نگار من آید
چون عزم سفردارم
فردا به سر دارم(۲)
حسین جان حسین جان
ای ماه عالم آرا میا عزیز زهرا صحبت شد از بوریا
وعده ی کوفیان دروغ است بازار نیزه ها شلوغ است
حسین جان حسین جان
ای زاده ی پیغمبر ای نورچشم حیدر کوفه میا با خواهر
منم که پابوس تو هستم به فکر ناموس تو هستم
******
شائق
دل زاره و بیقراره
دلشوره برا تو داره
اشکم را ببین روی دارالاماره
شرمنده ام از تو آقا
آواره شدی تو صحرا
آقا به مدینه برگرد جان زهرا
.ازغربتت آقا چشام گریونه حالمو خدا میدونه
مسلم در شهر کوفه نیمه جونه حالمو خدا میدونه
میرم اما قلبم برا تو خونه حالمو خدا میدونه
واوایلا واویلا حسین واویلا حسین واویلا حسین واویلا
در شهر آقا شوری برپاس
در سینه ها بغض مولاس
صحبت سر چشمای زیبای سقاس
رحم بر دل خواهرت کن
بر قامت اکبرت کن
رحمی به دل رباب و اصغرت کن
چشمای حرمله ست پیِ گهواره کوفه با تو دعوا داره
خولی واسه رأس تو نقشه داره کوفه با تو دعوا داره
میده به بچه ش وعده ی گوشواره کوفه با تو دعوا داره
واویلا واویل
کوفه شد چشم و مرا گرم تماشا شده است
یار بی یاور تو بی کس و تنها شده است
بین این شهر زبانزد شده نیرنگ میا
صحبت از غارت انگشترت آقا شده است
قدر یک دشت به همراه عبا داشته باش
سخن از ریختن یوسف لیلا شده است
من ازآن خنده ی تلخ عدویت دانستم
کز برای سر شش ماهه چه غوغا شده است
نعل تازه به سم مرکبشان می کوبند
صحبت از تنگی گودال در اینجا شده است
تا که طفل تو نرفته به کنیزی برگرد
حرف نامحرم و دردانه ی نوپا شده است
مثل آن کوچه که زهرای جوان گیر افتاد
مسلم آزرده در این کوچه چو زهرا شده است
من شنیدم که به دیوار سر فاطمه خورد
در دلم روضه ی صدیقه ی کبرا شده است
*****
شائق
در راه تو اولین قتیلم
من گلی از گلزار عقیلم
ای حسین جانم
بی کس و یاور بی یار و تنها
حال میهِمان دارد تماشا
ای حسین جانم
بین کوچه ها شدم آواره
نام تو بردم شد لبم پاره
ای حسین جانم
باتو گویم من در این دل شب
که میاور همراه خود زینب
ای حسین جانم
سربسته گویم من ز سر دار
وا کن از گوش طفلت گوشوار
ای حسین جانم
آن هایی که از حیدر بریدند
با دسته بسته ام سر بریدند
ای حسین جانم
می بَرد دشمن از بغض و عدوان
جسم مرا بازار قصابان
ای حسین جانم
****
شائق
◾شب اول محرم
◾توسل به حضرت مسلم(ع)
◾بنداول
به عشقت حسین جان
سردارم امشب
ز داغ غریبی
عزادارم امشب
قتلگاهم شده کوفه بر روی بام
میدهم یا حسین بر تو آقا سلام
یاحبیبی حسین یاحبیبی حسین(۲)
◾بنددوم
میا کوفه آقا
به فکر زینبم
ز غمهایت آقا
رسد جان برلبم
نوشتم نامه تا بیایی در برم
نهی پا یا حسین به چشمان ترم
یاحبیبیحسین یاحبیبی حسین(۲)
◾بندسوم
به راه عشق تو
سرم از تن جدا
یاحبیبی حسین
سوی کوفه میا
میهمان تشنه لب کوفیان بیوفا
سوی کوفه میا سوی کوفه میا
یاحبیبیحسین یاحبیبی حسین(۲)
ندارمیار و یاوری
توی این شهر پر بلا
دروغه حرفاشون حسین
جون مسلم کوفه نیا
از راه دور
با لب تشنهبا دست بسته
میگمپسر عمو اینا خدا ندارن
عهدی که بستنهمه شکستن
زدن به زیر حرفاشون حیا ندارن
نیا کوفه - عزیز فاطمه
بند2⃣
یا حسین برات دلم خونه
مسلمت اسیر و محزونه
آواره توی کوچهها
با چشایی پره بارونه
آقام آقاااااام
برات بمیرم عزیز زهرا
خودم شنیدم که برات نقشه کشیدن
خیلی نامردن مردم کوفه
دیدم برات خنجر و نیزه میخریدن
نیا کوفه - عزیز فاطمه
بند3⃣
تو گلوم هزار تا فریاده
به دلم دلهره افتاده
وقتی دیدم حرمله تیری
برا اصغر سفارش داده
ای وای ای وااااااااای
رحمی ندارنبه پیکر تو
میبرن انگشتر و عمامه و به غارت
به
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت
میگفت: خدایا که بگوید به حسین
این شهر هزارکوچه، یک مرد نداشت
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود
تنها میان مردم بیعتفروش شهر
انبوه کینه دور و برش را گرفته بود
دلواپس غریبیِ امروز خود نبود
اما دلش به خاطر فردا گرفته بود
دیدی که از ارادت دیرینهٔ حسین
یک کوفه زخم در بدنش جا گرفته بود
با سنگ، پای بیعت او مهر میزدند
باور نكرد... از همه امضا گرفته بود
این شهر خواب بود و ندانست قدر او
هر شب برای مردمش اِحیا گرفته بود
جرمش چه بود؟ نسبت نزدیک با علی
آن شعلهها برای همین پا گرفته بود
می گوید تنِ در خون افتاده ی من
میا به کوفه ای مولا زاده ی من
با خون دل
خوانمت هماره،از دارالعماره،یا که از قَناره
یا ثارالله
یا اباعبدالله...
سوزد دل زارم از آه عشق تو
لب تشنه جان دادم در راه عشق تو
یا سیدی
در تاب و در تبم،واویلا بر لبم،دل خون زینبم
یا ثارالله
یا اباعبدالله....
من مسلمم ابن عقیل هستم
حامی یار و بی بدیل هستم
با اذن آقایم سفیر قرآنم
حامی دین هستم با دادن جانم
کوفه میا مولا(۲)
در کوفه من به شور و شین هستم
سفیر و سردار حسین هستم
مردم بی دردند ز بسکه نامردند
کنار جسم من کف زده میخندند
کوفه میا مولا
از دست کوفیان شدم تنها
کوفه میاایا گل زهرا
با خدعه و نیرنگ عرصه به من شدتنگ
به جای استقبال زدند برویم سنگ
کوفه میا مولا
مردم کوفه بی حیا هستند
دشمن دین و بی وفا هستند
صبح همه پیوستند پیمان به تو بستند
شب مانده ام تنها بس بی وفا هستند
کوفه میا مولا
حمله نموده اند به سوی من
سنگ می زنند بر سر و روی من
گفتن چه دشواره عطش شده چاره
ز کینه ی دشمن لبم شده پاره
کوف
من مسلمم پورعقیلم
من قهرمانی بی بدیلم
سفیر مولایم حسینم
در کوفه من اول قتیلم
کوفه میا حسین زهرا(۳)
سفیر شاه کربلایم
اورهبر است و مقتدایم
اسیر نامردان کوفه
زندان کوفه گشته جایم
کوفه میا حسین زهرا
این کوفیان حیاندارند
نامردها وفا ندارند
بر میهمان خود ز کینه
کاری به جز جفا ندارند
کوفه میا حسین زهرا
مردم کوفه بد و پستند
دستان مسلم تو بستند
آن ضد دین ها با شرارت
دندانم از کینه شکستند
کوفه میا حسین زهرا
شکر خدا با عزو جاهم
سوی تو باشد این نگاهم
گردیده از ظلم عدویت
دارالعماره قتلگاهم
کوفه میا حسین زهرا
در کوفه جان رسیده بر لب
ذکرم شده هر لحظه یارب
سوزم ازین غم یا حسین جان
بسته شود دستان زینب
کوفه
نایب سبط پیمبر مظهر مهر و وفا
پشتبان دین و ایمان منبع صدق و صفا
.
گوهر دریای قدرت قلزم موّاج حق
لنگر کشتیّ غیرت بحر مجد و اعتلا
.
عشق را مخزن، جوانمردیّ و ایمان را نشان
یاور فرزند زهرا بنده خاص خدا
.
حضرت مسلم نخستین جانفشان شاه دین
رهسپارراه حق حامیّ شرع مصطفا
.
راهپیمای طریق عشق از صدق و یقین
کان مردیّ و مروّت، معدن شرم و حیا
.
در مه ذیحجّه آن مهر سپهر عاطفت
کرد جان خویشتن را در ره جانان فدا
.
رفت بهر جان نثاری سوی قربانگاه دوست
در زمین کوفه آن سرباز شاه کربلا
.
شد گرفتار گروهی سست پیمان و دو رو
یکّه و تنها به غربت گشت آن بی آشنا
.
سخت بر بستند راه از کینه بر آن رادمرد
نا جوانمردان عالم کوفی
بنداول
ببین غریب و بی کسم
تو کوچه های کوفه آقا
حرمتمو شکستن و
میگم نیا به کوفه حالا
حرف اینا دروغه و
به فکر قتل و غارتن
یه جو حیا ندارن و
اینجا همه بی غیرتن
جایی برای تو آقا (ندارن)۳
خنجر برای حنجرت (میارن)۳
سرت رو اینجا به حراج (میذارن)۳
کوفیا کور و کر شدن
از خدا بی خبر شدن
اسیر سیم و زر شدن
(کوفه میا_کوفه میا)
?بند دوم
تو رو قسم به مادرت
راهی رو که میایی برگرد
اینجا برای کشتنت
نقشه دارن یه عده نامرد
از بس که بی حیا شدن
تو فکر غصب معجرن
رسمشونه دخترارو
واسه کنیزی میبرن
نیا که خواهرت میره (اسارت)۳
نیا به دخترت میشه (جسارت)۳
گوشواره میره از گوشش (به غارت)۳
کوفیا کور و کر شدن
از خدا بی
کوفه امشب به پریشانی من می گرید
به شب بی سر و سامانی من می گرید
دوستانم همه یک پارچه دشمن شده اند
سکه ها برق زدند و همه روشن شده اند
ای تو،تنها نفس دین خدا مولا جان
دین فروشی شده در کوفه نیا مولا جان
چونکه صد رنگ ترین مردم دنیا باشند
هر کجا سفره ی نان است همان جا باشند
نه نگاهی نه پناهی که شود تسکینی
می فروشند مرا در عوض بی دینی
رسم جنگ اوری کوفه فقط نامردی ست
خنده بر گریه ی مهمان عوض هم دردی ست
طوعه امشب کمکم کرد شبیه یک مرد
کوفه اشباح رجال است بیا و برگرد
شهرت مردم این شهر به کودک کشی است
اینکه این حرف دروغ است فقط دل خوشی است
کعب نی های عجیبی ست به دست مردم
حرف سوغات بود بر لب مست مردم
دست
◾شور نوحهی سینهزنی
◾ایام شهادت حضرت مسلم(ع)
سر من باد فدای سر تو
به فدای علی اکبر تو
به سر دارم و سردارم من
همچو عباس علمدارم من
حسین یا ثارالله
حسین اباعبدالله(۲)
کوفه از هیبت من میلرزد
در رهت خار شدن میارزد
بر لبم ذکر مدامست حسین
عاشقتبرسربامستحسین
نامه بنوشتهام آقا تو بیا
حال گویم که دگر کوفه میا
نقشهها درسرشان هستحسین
تیغها در برشان هست حسین
گرچه در کوفه مرا پر زدهاند
حرف از کشتن اکبر زدهاند
حرف از تخت و عمارت گویند
کوفیان حرف ز غارت گویند
به دلم زخم فراوان زدهاند
لطمه بر پیکر و برجان زدهاند
این سخن بین همه زنها بود
حرف از معجر دخترها بود
بین بازار تنم را بردند
خاطر زار م
شنيدم راهى شدى به سمت كرب و بلا آقا
شنيدم همراهته ناموس مرتضى آقا
شنيدم دارن ميان زن ها و بچه ها آقا
اى واى....
-
جان مادرت برگرد
تا فرصتى باقيه
جان مادرت برگرد
اينجا حرف ساقيه
جان مادرت برگرد
كوفه پر از ياغيه
-
دروغ ميگن به فكر تو نيستن حسين
دروغ ميگن هرچى كه هى ميگن حسين
فقط اينجا يه عده دل سنگن حسين...دروغ ميگن
صدا پاتو مى شنوم همين زده من رو آتيشم
دارم از شرم تو و غم بنى هاشم آب ميشم
حالا كه تنها شدم نشد كه باشى شما پيشم
اى واى....
-
وضعم و نميدونى
خبر دارى از حالم؟
تشنه لب تو اين شهرم
خودت بيا دنبالم
غرق آهم و حالا
كوفه شده گودالم
-
نشد آقا بهت بگم اينجا نيا
نشد آقا بگم كه با زن ها نيا
ح
مینویسم رویِ هر دیوار واویلا حسین
مینویسم با لبی خونبار واویلا حسین
هرقدم تکرار در تکرار واویلا حسین
مینویسم زیرِ این آوار واویلا حسین
وای از کوفه از این آزار واویلا حسین
من که دنیایم تویی ؛ معنایِ دنیایم علیست
من که غمهایم تویی آشوبِ شبهایم علیست
دردِ امروزم تویی اندوهِ فردایم علیست
آمدم در کوفه و گفتم که آقایم علیست
بارها گفتم علی ، اینبار : واویلا حسین
از علی گفتم ولیکن قلبِ طفلانم شکست
از علی گفتم ولی یک سنگ دندانم شکست
از علی گفتم ولی پهلوم میدانم شکست
آنقدر خوردم که این بازویِ بی جانم شکست
میزنم با دستِ بسته زار واویلا حسین
دستگیرم کردهاند از بام میبینم تو را
با تَنی پُر خون همین
آه، بدجور مرا کوفه به هم ریخت حسین
همه ی شهر به یکباره سرم ریخت حسین
باورم نیست که آواره شدم در این شهر
نیست پنهان ز تو، بیچاره شدم در این شهر
تو نبودی که ببینی چه شبی سر کردم
تا سحر گریه به تنهایی حیدر کردم
باورم نیست که آواره ی صحرا شده ای
باورم نیست که تو یکه و تنها شده ای
کاش اینجا نرسی، کوفه پر از نیرنگ است
کوچه هاشان همگی مثل مدینه تنگ است
رفته از کف همه تاب و توانم چه کنم
نامه دادم که بیا، دل نگرانم چه کنم
نگرانم نکند زینبت اینجا برسد
تو نباشی و خودش بی کس و تنها برسد
چقدَر نقشه شوم است که در سر دارند
نکند دخترکان معجر نو بر دارند
وعده زیور و خلخال به هم می دادند
وعده غارت گودال
استاد محمدرضا سنگری (پژوهشگر عاشورایی) :
شبی نشسته بودم و آخرین قسمت های زندگی حضرت مسلم بن عقیل را می نوشتم؛داشتم آخرین لحظه هایش را می نوشتم؛ تنهایی هایش را که در کوچه های کوفه حرکت می کرد.از زمانی که او وارد این شهر شد، در محاصره هجده هزار استقبال کننده بود و بعد وارد خانه مختار شد و بعد از آن، وارد خانه هانی شد و اصلاً فضای کوفه و کوچه های کوفه را نمی شناخت؛ کوفه خیلی بزرگ بود.او وارد کوچه های کَنده شد – که یکی از قبایل بزرگ کوفه بود – و بعد وارد بنی جَبَله یا بنی بُجِیله شد که یکی از کوچه های مشهور کوفه بود. هیچ صدایی نبود. کوچه، خاموش خاموش بود. همه درها بسته بود.
.
امام چطور این مسلم ه
در تاب و تب هستم گل زهرا کجایی
ای کاش برگردی،سوی کوفه نیایی
بر بام،یاد سینه ات هستم حسین جان
بر گوش مسلم می رسد اینجا صدایی
آهنگران در فکر نعل تازه هستند
ای وای من،تیز است نعل نو،خدایی
از بس قد و بالای سقایت رشید است
کی می رود اینجا دگر تیری خطایی
جمع علی اکبرت می گردد آسان
همراه تو باشد اگر دو سه عبایی
در پشت در وقتی هجوم آورد دشمن
گفتم به طوعه پشت در اصلا نیایی
در پشت در صدیقه را با میخ کشتند
ای وای از مسمار و طرز جابجایی
******
شائق
در وادی حسین مجال کلام نیست
جز با کلام خون به مسیرش پیام نیست
با ترس جان، هر آن که قدم زد درین طریق
والله راه عاشقی اش مستدام نیست
با خون به صفحه عرفات دلم نوشت
راه وصال جز به شهادت تمام نیست
عشق و بلا ز روز ازل هم پیاله اند
زیرا به جز بلا قدحی بین جام نیست
در زیر جامه ها همه شمشیر بسته اند
این کار، هتک حرمت بیت الحرام نیست؟
گویا کسی نبود که گوید به حاجیان
آیا بریدن سر حاجی حرام نیست؟
یا وقت ذبح نیست کسی تا کند سوال
این صید زیر دست تو خشکیده کام نیست؟
این درس مسلم است که پایان عاشقی
جز سر جدایی علنی روی بام نیست
محبوب در حجاز و سفیرش به روی بام
راه وصال این دو به جز یک سلام نی
خدا کند که از این ره امیر برگردی
ز قبل آن که شوی بی سفیر برگردی
دعا کنم که خدا در دل تو اندازد
که هرچه زودتر از این مسیر برگردی
ز پیش از اینکه شوم تا قیامت از خجلت
به نزد مادر تو سر به زیر برگردی
به استخوان شکسته تو را قسم بدهم
به حق ((جابرالعظم الکسیر)) برگردی
به نازکی گلوی علی کنی رحمی
نخورده حنجر شش ماهه تیر برگردی
ز قبل آنکه شود ضرب تیر سه شعبه
یگانه رازق طفل صغیر برگردی
ز قبل آنکه شود دختر سه سالۀ تو
به بوسه ای ز لبان تو پیر برگردی
خدا کند که عدو تا به نیزه نگرفته
ز پهلوی تو تقاص غدیر برگردی
قسم به قامت رعنای شیر ام بنین
قسم به غیرت مردی دلیر برگردی
ز قبل آنکه شود خواهر
در این شهر ستم پرور
شدم از تیغ کین پرپر
نه یاری نه هواداری
نه همرزمی نه هم سنگر
.
غریبم من غریبم من
غریبم من غریبم من
.
.
میان کوفهء ویران شدم ویلان و سرگردان
ندارم منزل و ماوی غریبم در غریبستان
غریبم من غریبم من غریبم من غریبم من
.
.
ز بیداد و جفا فریاد وفای کوفیان گل داد
بخوردم ضربت سختی لبم از تیغ کین افتاد
غریبم من غریبم من غریبم من غریبم من
.
.
به اوج حسن و زیبائی شدم چون گل تماشائی
فغان از درد بی یاری فغان از درد تنهائی
غریبم من غریبم من غریبم من غریبم من
.
.
جراحت دارم عطشانم به اهل کوفه مهمانم
بوقت خوردن آبی به کاسه ریخت دندانم
غریبم من غریبم من غریبم من غریبم من
.
.
صبا رو بر حسینم گو
من مسلمم ای کوفه! مسلمان حسینم
آئینهی آئین درخشان حسینم
.
از مشرق عشق آمدهام خوب نظر کن
چون جلوهای از چهرهی تابان حسینم
.
با عطر علی مسجد تو گشته معطّر
مدهوش شمیم شهِ مردان حسینم
.
باید تو مرا از همه بهتر بشناسی
من قنبر عبّاسم و سلمان حسینم
.
از کثرت دشمن نکنم واهمه، زیرا
عمریست که پروردهی دستان حسینم
.
خون علوی در رگ من جاری و ساریست
مدیون عنایات فراوان حسینم
.
هم سیف بنی هاشمم و شیر شجاعت
هم موج خروشندهی طوفان حسینم
.
حالا که شکستند همه بیعت خود را
بگذار بگویم غم پنهان حسینم
.
هرگز نخورم آب تو را در دم آخر
مانند کویر عاشق باران حسینم
.
پیغمبر اسلام به من گریه نمودهست
این فخر بزرگیس
مسلمم، دار و ندارم را به دار آویختند
کینه های بدر و خیبر را سرِ من ریختند
دوست و دشمن ز یک وعده بهم آمیختند
کوفه را با دِرهم و دینار بر انگیختند
بشکند دستم، نوشتم نامه: ای آقا بیا
ای فدایت جان من، جان علی کوفه میا
.
.
.
مُلک ری آمال کوفی شد، رها شد اهلبیت
از مدارِ زندگی هاشان، جدا شد اهلبیت
بعد از این بر غصه و غم مبتلا شد اهلبیت
من چگویم، تا قیامت در عزا شد اهلبیت
وای اگر پایت رسد در کوفه ای آقای من
خود ز بالای قناره بشنوی آوای من
.
.
.
یاورم با خون و جانم مکتبت را یاحسین
نشنوم من نالۀ زیر لبت را یاحسین
آمدی! همره میاور زینبت را یاحسین
شیرخواره طفلِ بی تاب و تبت را یاحسین
گر بپرسد، من چگویم در
میون کوچه ها آه
غریب و بی پناه آه
پسر عمو شدم به پای عشق تو فدا آه
(نیا کوفه....)
نشد ببینمت آه
فدای یک دمت آه
به دیوار غریبی سر گذاشته مسلمت آه
(نیا کوفه....)
پلیده دیده ها آه
بلنده خنده ها آه
دروغه نامه هاشونو تموم وعده ها آه
(نیا کوفه....)
وفاشون باطله آه
حیا زیرِ گِله آه
تیر سه شعبهای دیدم تو دست حرمله آه
(نیا کوفه....)
دلاشون بی فروغه
قرارشون دروغه
نیا که کسب وکار نیزه سازی شون شلوغه
(نیا کوفه....)
حذر کن از سفر آه
داره کوفه خطر آه
تنت تو قتلگاه سرت میره تو طشت زر آه
(نیا کوفه....)
شدم مث خزون آه
به لب رسیده جون آه
نیا که دخترت میبینه چوب خیزرون آه
(نیا کوفه....)
تموم لحظه ها آه
ت
دلم آشوبه ، نیا سوی این دیار
دلم آشوبه ، ندارم صبر و قرار
دلم آشوبه ، زینب و اینجا نیار
دلم آشوبه...
نیایی اینجا ، شهر بابای تو نیست!
نیایی اینجا ، هیچ کسی پای تو نیست
نیایی اینجا ، اینجا که جای تو نیست
نیایی اینجا...
برای منفعت کنارِتن
با نیزه شون چش انتظارتن
اینجا ندارن احترام تو
فکر شکستنِ وقارِتن
سوی کوفه نیا
یاسیدالشهدا 3
اینا نامَردن ، همه از کینه پُرَن
اینا نامَردن ، نون به نرخ روز خورَن
اینا نامَردن ، از قفا سر می بُرَن
اینا نامَردن ...
نیایی اینجا ، می شکنه بال و پرت
نیایی اینجا ، خون میشه چشم ترت
نیایی اینجا ، که کوچیکه دخترت
نیایی اینجا...
هواتو هیشکی نداره نیا
میشه رقیه آواره