عبدالله بن حسن (ع)

مرتب سازی براساس

نوحه حضرت عبدالله بن حسن (مرا ببخش،در آتش فراق شعله ور شدم) *

12469
39

نوحه حضرت عبدالله بن حسن (مرا ببخش،در آتش فراق شعله ور شدم) به همراه فایل صوتی سبک

نوحه یتیم مجتبی (ع)
مرا ببخش،در آتش فراق شعله ور شدم
مرا ببخش،میان قتلگاه درد سر شدم

مرا ببخش،بخاطر صدای کودکانه ام
میان نعره ها چه بی اثر شدم

ببخش اگر فقط به قدر یک نفس
برای تو سپر شدم
ولی تو حق بده به من
میان خیمه گاه خونجگر شدم
چگونه زنده باشم و ببینم از دو چشم خود
دوباره بی پدر شدم
ولی عمو،تو تشنه ای تو تشنه ای
دمی که نیزه گرم کشتن من است
تو لحظه ای نفس بگیر،نفس بگیر
امیر تشنه ها بیا و لحظه ای،
نفس بگیر نفس بگیر
که دیگه عازم سفر شدم
مرا ببخش،میان قتلگاه درد سر شدم
دستم تو دست عمه،چشمام به سمت میدون
عمه ببین رو خاکا،افتاده عمو جون
عمو جون اگه پسر تو ام،چرا من و با

  • چهارشنبه
  • 18
  • آبان
  • 1390
  • ساعت
  • 17:43
  • نوشته شده توسط
  • سید حامد فیض
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

یک نفس.. اثر علیرضا لک در شهادت عبدالله(ایمان غلامی باب الجنه) *

2869
1

یک نفس.. اثر علیرضا لک در شهادت عبدالله(ایمان غلامی باب الجنه) شهادت عبدالله ابن الحسن

یک نفس آمده ام تا که عمو را نزنی

که به این سینه ی مجروح تو با پا نزنی

ذکر لا حول ولا از دو لبش می بارد

با چنین نیزه ی سر سخت به لبها نزنی

عمه نزدیک شده بر سر گودال ای تیغ

می شود پر به سوی حنجره حالا نزنی؟

نیزه ات را که زدی باز کشیدی بیرون

می زنی باز دوباره نشد آیا نزنی؟

نیزه ات را که زدی باز!!نمی شد حالا

ساقه ی نیزه خونین شده را تا نزنی؟

من از این وادی خون زنده نباید بروم

شک نکن اینکه پرم را بزنی یا نزنی

دست و دل باز شو ای دست بیا کاری کن

فرصت خوب پریدن شده! در جا نزنی

سروده علیرضا لک

باب الجنه(ایمان غلامی)

منبع:www.boyepirahanehoseyn.blogfa.com

  • دوشنبه
  • 28
  • آذر
  • 1390
  • ساعت
  • 06:27
  • نوشته شده توسط
  • ایمان
ادامه مطلب
 جابر عابدی

زمینه شهادت حضرت عبدالله بن حسن -( تو گوشمه هی صدای آهت (عمو) ) * جابر عابدی

31

زمینه شهادت حضرت عبدالله بن حسن -( تو گوشمه هی صدای آهت (عمو) ) تو گوشمه هی صدای آهت (عمو )
موندم رو تل خسته چش به راهت (عمو )
سینه م به تنگ اومده عمو جون (عمو )
میخوام بیام سمت قتلگاهت (عمو )
رها کنه دستامو عمه خوب میشه
داره اشکام رسوب میشه دیگه وقت غروب میشه
میام خودم، سپر شمشیرا میشم
روبرو با تیرا میشم رجز تکبیرا میشم
عمو جون، یه نیگام کن تا مقتل هی صدام کن
تو راهت جونفدام کن 2
وای عمو حسین
دل تُو دلم ببین پُر از امیدم (عمو )
انشالله پیش نگاه شهیدم (عمو )
بابام برا استقبال رسیده (عمو )
عمو حالا با تو رو سفیدم (عمو )
ببار عمو مرهم و تسکینت بشم
دعای آمینت بشم غنچه ی گلچینت بشم
ببار که تیر بخوره اولش به من
پُره زخمی ای بی کفن راضی شه بابامم حسن
عمو جون مبت

  • سه شنبه
  • 8
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 14:55
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 امیر عظیمی

دوبیتی برای شهادت حضرت عبدالله بن حسن (ع) -( چقدر نیزه شکسته به تنت جا مانده ) * امیر عظیمی

6690
4

دوبیتی برای شهادت حضرت عبدالله بن حسن (ع) -( چقدر نیزه شکسته به تنت جا مانده ) چقدر نیزه شکسته به تنت جا مانده
جای صد زخم روی پیرهنت جا مانده
پدری کرده ای از بس به یتیمان حسن
در برت بازوی ابن الحسنت جا مانده

شاعر : امیر عظیمی

  • شنبه
  • 22
  • شهریور
  • 1393
  • ساعت
  • 16:39
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

اشعار شهادت عبدالله بن حسن،(گرچه قدم کوچک است و بار ندارد) * علی اکبر لطیفیان

3077
3

اشعار شهادت عبدالله بن حسن،(گرچه قدم کوچک است و بار ندارد) گرچه قدم کوچک است و بار ندارد
بیشتر از یازده بهار ندارد

عشق تو با سن و سال کار ندارد
سر کشی عشق من مهار ندارد

هرکه شد از عشق مست عبد حسین است
هرکسی عبدلله است عبد حسین است

من که پسر خوانده ی سرای عمویم
ماحصل زحمت دعای عمویم

دست چه باشد کنم فدای عمویم
دار و ندارم همه برای عموم

در سر ما فرق ، بین دست و جگر نیست
مرد خدا نیست آنکه مرد خطر نیست

حضرت عزوجل که ترس ندارد
کوه وقار از کوتل که ترس ندارد

طفل حسن از جدل که ترس ندارد
بچه ی شیر جمل که ترس ندارد

وای اگر نیزه ای به دست بگیرم
زیر و زبر میکنم به عشق امیرم

از سر شوق است اگر که بی کفنم من
مرد بی دفاع عمو حسین منم من

طفل حسن زاده نه خودم

  • پنج شنبه
  • 9
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 14:39
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت عبدالله بن حسن(ع)،(هرگز نیاید آن که من از تو جدا شوم) *

2643
5

اشعار شهادت عبدالله بن حسن(ع)،(هرگز نیاید آن که من از تو جدا شوم) هرگز نیاید آن که من از تو جدا شوم

باید فدایی ی تو به کربلا شوم

بودن به همره تو سراسر حیات من

جان می دهم اگر دمی از تو جدا شوم

دستم به دست حضرت زینب نهاده ای

رخصت بده مرا که به راهت فدا شوم

خواهم به سوی معرکه ی پر بلای تو

همچون برادرانم و غرق بلا شوم

پر می کشم به قتله گهت ساقیا مگر

ماند سرت به سلامت و من مبتلا شوم

جان می دهم به جای پدر در حریم تو

تا میهمان فاطمه خیرالنسا شوم

شاعر:مصطفی جعفری

  • پنج شنبه
  • 9
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 14:47
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت عبدالله بن حسن(ع)،(عمه تو هم بیا و ببین ، افتاده عمو جون رو زمین) *

3707
10

اشعار شهادت عبدالله بن حسن(ع)،(عمه تو هم بیا و ببین ، افتاده عمو جون رو زمین) عمه تو هم بیا و ببین ، افتاده عمو جون رو زمین

دیدی چه خاكی شده برسرم ، وقتشه كه به كمكش برم

عمه صدا می زنه سوی قتلگاه نرو تو رو خدا عبدالله

زیر بارش تیغ و نیزه ها حسین همش می گه نیا عبدالله

اما كنار بدن عمو خود باباش می گه بیا عبدالله

جامونده ای هستم از بنی هاشم

می خوام كه من هم برم پیش قاسم

خیلی خرابه حال من، عمه نیا به دنبال من

تو بده اجازه ی رفتن و، فاطمه صدا می زنه منو

ای خدا چرا بدون سوار مركب عموی من یازهرا

زنده بمونم اگه بعد از این كه می ره آبروی من یازهرا

راه نفسم و گرفته درد بغض تو گلوی من یا زهرا

نفس نموده به سینه ی تنگم

مثل عمو من برا تو می جنگم

جامونده ای هستم از بنی

  • پنج شنبه
  • 9
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 14:49
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت عبدالله بن حسن(ع)،(یادگاری از امام مجتبی) *

3242
3

اشعار شهادت عبدالله بن حسن(ع)،(یادگاری از امام مجتبی) یادگاری از امام مجتبی بود همراه عمو در کربلا

نام آن دردانه عبدالله بود همچو جان از بهر ثارالله بود

کودک اما عاشقی جانانه بود پیر صدها عارف فرزانه بود

چون که شه یاد برادر می نمود دیده بر آن ماه منظر می نمود

روز عاشورا که شه گشتی غریب از جوانان و عزیزان بی نصیب

بانگ هل من ناصرش آمد بگو ش شد ملائک از غم او در خروش

تا که عبدالله شنید این صدا از عمویش ناله واغربتا

آمد از خیمه برون با صد شتاب تا کند یاری بر آن عالی جناب

شاه دین گفتا به زینب خواهرم سدّ ره شو تا نیاید در برم

آستین از دست زینب بر کشید تا کنار عم مظلومش رسید

دید قاتل برده بالاز تیغ کین تا زند بر فرق آن سالار دین

دست خود را آن

  • پنج شنبه
  • 9
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 15:29
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت عبدالله بن حسن(ع)،(بس كه خونبار است چشم خامه‏ام) *

2312
2

اشعار شهادت عبدالله بن حسن(ع)،(بس كه خونبار است چشم خامه‏ام) بس كه خونبار است چشم خامه‏ام

بوى خون آید همى از نامه‏ام

ترسمش خون باز بندد راه را

سوى شه نابرده عبدالله را

آن نخستین سبط را دوم سلیل

آخرین قربانى پور خلیل

قامتش سروى ولى نو خاسته

تیشه كین شاخ او پیراسته

خاك بار اى دست بر سر خامه‏را

بوكه بندد ره به خون این نامه‏را

سر برد این قصه جانكاه را

تا رساند نزد مهر آن ماه را

دید چون گلدسته باغ حسن

شاه دین را غرق گرداب فتن

كوفیان گردش سپاه اندر سپاه

چون به دور قرص مه شام سیاه

تاخت سوى حربگه نالان وزار

همچو ذره سوى مهر تابدار

شه به میدان چشم خونین باز كرد

خواهر غمدیده را آواز كرد

كه مهل اى خواهر مه روى من

كاید این كودك زخیمه سوى من

ره

  • پنج شنبه
  • 9
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 15:38
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

اشعار شهادت عبدالله بن حسن(ع)-(غیرت خاکسترش رنگ دگر داشت) * علی اکبر لطیفیان

2629
2

اشعار شهادت عبدالله بن حسن(ع)-(غیرت خاکسترش رنگ دگر داشت) غیرت خاکسترش رنگ دگر داشت
شعلۀ بال و پرش میل سفر داشت
آن که در این یازده سال یتیمی
تا که عمو بود انگار پدر داشت
از چه بماند در این خیمۀ خالی
آْن که ز اوضاع گودال خبر داشت
گفت: به این نیزۀ خشک و شکسته
تکیه نمی زد عمو یار اگر داشت
رفت مبادا بگویند غریب است
یا که بگویند عمو کاش پسر داشت
آمد و پیشانی زخمیِ شه را
از بغل دامن فاطمه برداشت
در وسط بُهت دلشورۀ زینب
شکر خدا دست، یعنی که سپر داشت

شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان

  • پنج شنبه
  • 9
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 15:41
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت عبدالله بن حسن(ع)،(هیچ كس چون من به كار عشق مشتش وا نشد‏) *

2684
3

اشعار شهادت عبدالله بن حسن(ع)،(هیچ كس چون من به كار عشق مشتش وا نشد‏) هیچ كس چون من به كار عشق مشتش وا نشد‏

هیچ جانبازی چو من در قتلگه شیدا نشد

دست هایم ضربه گیر تیغ ها شد هر طرف

‏هیچ دستی مثل دست من سپر این جا نشد

شیوه اعجاز دستم دشمنان را کور کرد

‏دست موسی هم نصیبش این ید و بیضا نشد

می کند دست و سرم از رهبرم دفع بلا

‏حیف چون سقا دو دستم هدیه بر زهرا نشد

تو به مقتل هم یتیمان را نوازش می کنی

‏هیچکس چون تو برای این دلم بابا نشد

ناله های غربتت شد قاتل جانم عمو

‏به که با زن ها اسیری رفتنم امضا نشد

تا قیامت ای عمو از عمه ام شرمنده ام

‏او حریف این سماجت های بی پروا نشد

چون که آهنگ اسیری را شنیدم در حرم

‏خواستم با عمه باشم ای عمو اما نشد

شاعر:محمو ژولی

  • پنج شنبه
  • 9
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 15:42
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت عبدالله بن حسن(ع)،(شب تار جدایی هوای گریه دارم) *

5858
13

اشعار شهادت عبدالله بن حسن(ع)،(شب تار جدایی هوای گریه دارم) شب تار جدایی هوای گریه دارم

به کجا امشب ای جان ز عشقت سر گذارم؟

از حرم تا دویدم به گریه سوی میدان

ذکر روی لبم شد امیری یا حسین جان

من یتیم مجتبایم عاشق دیرینه ی تو

میشود آخر عمو جان قتلگاهم سینه ی تو

تنم را من به خونم بشویم که باشد این فقط آبرویم

عمو جان ای عموی غریبم

ای عمو جز شهادت من امیدی ندارم

از غم عمه زینب عمو جان بی قرارم

آمدم تا پر بگیرم تا شود این قلبم آرام

من دگر طاقت ندارم تا ببینم کوفه و شام

عمو جان طائر آسمانم که باشد این فقط آبرویم

عمو جان ای عموی غریبم

شاعر:جیحون طلوعی گیلانی

  • پنج شنبه
  • 9
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 15:44
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت عبدالله بن حسن(ع)،(کودکی را نام عبدالله بود) *

3129
10

اشعار شهادت عبدالله بن حسن(ع)،(کودکی را نام عبدالله بود) کودکی را نام عبدالله بود

با عمو در کربلا همراه بود

از گل رخسار داغ لاله بود

لاله اش را از عطش تبخاله بود

همچو بخت اهل بیت بو تراب

بود ظهر روز عاشورا به خواب

لحظه ای آن ماه رو در خواب بود

آب اندر خواب هم نایاب بود

گرچه بودش از عطش سوزان جگر

در دلش عشق عمو بُد بیشتر

گشت چون بیدار از بهر عمو

خیمه ها را کرد یک سر جستجو

کودک آن دم سر سوی صحرا نهاد

بر سر چشم ملائک پا نهاد

شد برون از خیمه ها آن ماه روی

کرد سوی قتلگاه شاه روی

گفت خواهر از منش مایوس کن

ساعتی در خیمه اش محبوس کن

دامنش بگرفت زینب با نیاز

گفت جانا زین سفر برگرد باز

از غمت ای گلبن نورس مرا

دل مکن خون داغ قاسم بس مرا

گ

  • پنج شنبه
  • 9
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 15:47
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت عبدالله بن حسن(ع)،(عبدالله حسن با روی همچون ماه) *

2689
3

اشعار شهادت عبدالله بن حسن(ع)،(عبدالله حسن با روی همچون ماه) عبدالله حسن با روی همچون ماه

آمد برون به یاری آن شاه بی سپاه

بیتاب دل چون از بر زینب فرار کرد

آمد چو طفل اشک روان در کنار شاه

کای عمّ تاج دار به خاک از چه خفته ای

بر خیز از آفتاب بیا تا به خیمه گاه

نشنیده ای مگر سخن عمه را چو من

تنها ز خیمه آمده ای نزد این سپاه

هرکس که آب خواست دهندش به تیغ آب

بر گرد سوی خیمه و آب از کسی مخواه

می گفت و می گریست که دژخیمی از ستیز

تیغی حواله کرد به آن ماه دین پناه

آن طفل دست خویش سپر کرد پیش تیغ

دست اوفتاد از تن معصوم بی گناه

می داد جان به دامن شاه الغیاث گوی

می کرد شاه تشنه به حیرت بر او نگاه

شاعر:وصال شیرازی

  • پنج شنبه
  • 9
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 15:49
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت عبدالله بن حسن(ع)،(شمع‌ها از پای تا سر سوخته) *

2814
3

اشعار شهادت عبدالله بن حسن(ع)،(شمع‌ها از پای تا سر سوخته) شمع‌ها از پای تا سر سوخته

مـانده یک پروانه ی پر سوخته

نـام آن پـروانه عبـدالله بـود

اختری تـابنده‌تر از مـاه بود

کرده از اندام لاهوتی خروج

یافته تـا بـامِ «أوْ أدنی» عروج

خون پاکش زاد و جانش راحله

تـار مـویش عالمی را سلسله

صـورتش مـانند بابا دل گشــا

دست‌های کوچکش مشکل‌گشا

رخ چو قرآن چشم و ابرو آیه‌اش

آفتــاب آیینــه‌دار سایــه‌اش

مجتبـایی بــا حسین آمیـخته

بر دو کتفش زلف قاسم ریخته

از درون خیمه همچون برق آه

شـد روان با ناله سوی قتلگاه

پیش رو عمـو خریدارش شده

پشت سر عمـه گرفتارش شده

بـر گرفته آستینش را بـه چنگ

کای کمر بهر شهادت بسته تنگ!

ای دو صد دامت به پیشِ رو مرو

ایـن ه

  • پنج شنبه
  • 9
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 15:50
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت عبدالله بن حسن(ع)،(در سرش طرح معما می کرد) *

2452
4

اشعار شهادت عبدالله بن حسن(ع)،(در سرش طرح معما می کرد) در سرش طرح معما می کرد

با دل عمه مدارا می کرد

فکر آن بود که می شد ای کاش

رفع آزار ز آقا می کرد

به عمویش که نظر می انداخت

یاد تنهایی بابا می کرد

دم خیمه همه ی واقعه را

داشت از دور تماشا می کرد

چشم در چشم عزیز زهرا

زیر لب داشت خدایا می کرد

ناگهان دید عمو تا افتاد

هر کسی نیزه مهیا می کرد

نیزه ها بود که بالا می رفت

سینه ای بود که جا وا می کرد

کاش با نیزه زدن حل می شد

نیزه را در بدنش تا می کرد

لب گودال هجوم خنجر

داشت عضوی ز تنش وا می کرد

هر که نزدیک ترش می آمد

نیزه ای در گلویش جا می کرد

زود می آمد و می زد به حسین

هر کسی هر چه که پیدا می کرد

آن طرف هلهله بود و این سو

ناله ها ز

  • شنبه
  • 11
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 17:06
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت عبدالله بن حسن(ع)،(یك نفس آمده ام تا كه عمو را نزنی) *

3356
4

اشعار شهادت عبدالله بن حسن(ع)،(یك نفس آمده ام تا كه عمو را نزنی) یك نفس آمده ام تا كه عمو را نزنی

كه به این سینه ی مجروح تو با پا نزنی

ذكر لا حول و لا از دو لبش می بارد

با چنین نیزه ی سر سخت به لب ها نزنی

عمه نزدیك شده بر سر گودال ای تیغ

می شود پر به سوی حنجره حالا نزنی؟

نیزه ات را كه زدی باز كشیدی بیرون

می زنی باز دوباره نشد آیا نزنی؟

من از این وادی خون زنده نباید بروم

شك نكن اینكه پرم را بزنی یا نزنی

دست و دل باز شو ای دست بیا كاری كن

فرصت خوب پریدن شده! در جا نزنی

شاعر:علیرضا لک

  • شنبه
  • 11
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 17:14
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت عبداله بن حسن(ع)،(روح والای عبادت به ظهور آمده بود) *

2343
2

اشعار شهادت عبداله بن حسن(ع)،(روح والای عبادت به ظهور آمده بود) روح والای عبادت به ظهور آمده بود
یا که عبدالله در جبهه نور آمده بود
کربلا بود تماشاگر ماهی کز مهر
یازده لیله قدرش به حضور آمده بود

یازده عید به ابروی هلالیش هلال
تا به قربانگه جانان به سرور آمده بود
یازده برگ، گل یاس حسن بیش نداشت
که به گلزار شهادت به ظهور آمده بود
یوسف دیگری از آل علی کز رخ او
چشم یعقوب زمان باز به نور آمده بود
باغبان در ورق چهره گرمازده اش
گلشن حُسن حَسن را به مرور آمده بود
صورتش صفحه برجسته قرآن کریم
صحبتش ناسخ تورات و زبور آمده بود
بی کلاه و کمر از خیمه به صحرا رو کرد
بس که از تاب تجلی به سرور آمده بود
قتلگه طور و حسین بن علی همچو کلیم
به تماشای کلیم الله و طور آمده بود
ل

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:40
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت عبدالله بن حسن(ع)،(تنها نرو، تو را به خدا راه بده عمو) *

2746
4

اشعار شهادت عبدالله بن حسن(ع)،(تنها نرو، تو را به خدا راه بده عمو) تنها نرو، تو را به خدا راه بده عمو
با خود مرا ببر و به بابا بده عمو
دلتنگ گریه ام دوباره در آغوش گرم تو
بر سینه جای تیر مرا جا بده عمو

***

تو مثل بابا بوده ای من هم چو اکبر می شوم
در غربت و تنهایی ات قاسم و اصغر می شوم
هل من معینت بی جواب مانده مرا طاقت نماند
دستان من ارزانی ات، عباس دیگر می شوم

شاعر:سراج

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:50
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت عبدالله بن حسن(ع)،(یک نفس آمده ام تا که عمو را نزنی) *

3581
5

اشعار شهادت عبدالله بن حسن(ع)،(یک نفس آمده ام تا که عمو را نزنی) یک نفس آمده ام تا که عمو را نزنی
که به این سینه مجروح تو با پا نزنی
ذکر لا حول ولا از دو لبش می بارد
با چنین نیزه سر سخت به لبها نزنی

عمه نزدیک شده بر سر گودال ای تیغ
می شود پر به سوی حنجره حالا نزنی
نیزه ات را که زدی باز کشیدی بیرون
می زنی باز دوباره شود آیا نزنی
نیزه ات را که زدی باز نمی شد حالا
ساقه نیزه خونین شده را تا نزنی
من از این وادی خون زنده نباید بروم
شک نکن این که پرم را بزنی یا نزنی
دست و دل باز شو ای دست بیا کاری کن
فرصت خوب پریدن شده درجا نزنی

شاعر:علیرضا لک

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:57
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت عبدالله بن حسن(ع)،(عمو نگاه صمیمانه پدر داری) *

3291
3

اشعار شهادت عبدالله بن حسن(ع)،(عمو نگاه صمیمانه پدر داری) عمو نگاه صمیمانه پدر داری
شکسته بالی و اما هنوز پر داری
دوباره مثل فدیم یتیم خواهم شد
اگر هوای غریبانه سفر داری

اسیر هلهله سایه های شمشیری
هزار فتنه نیزه به دور و بر داری
به غیر این همه تیری که سینه ات دارد
چه زخم های عمیقی در کمر داری
اگر چه از نفس افتاده هیبت تیغت
ولی ببین دم آخر دو تا سپر داری
عمو به جان رقیه باور کن
میان این همه دشمن تو هم پسر داری
همین که دست من و جان تو به مو بند است
همین که سوی نگاهم نگاه تر داری
برای بردن پیراهن تو آمده اند
مخواه پیکر من را ز سینه برداری

شاعر:محمد امین سبکبار

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 14:00
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت عبدالله حسن(ع)،(لشگریان خیره سر، چند نفر به یک نفر؟) *

8773
24

اشعار شهادت عبدالله حسن(ع)،(لشگریان خیره سر، چند نفر به یک نفر؟) لشگریان خیره سر، چند نفر به یک نفر؟
فاطمه گشته خونجگر، چند نفر به یک نفر؟
خواهر دل شکسته اش همره دختران او
زند به سینه و به سر ،چند نفر به یک نفر؟

بین زمین و آسمان جنت و عرش و کهکشان
پر شده است این خبر، چند نفر به یک نفر؟
حور و ملک به زمزمه وای غریب فاطمه
حضرت خضر نوحه گر، چند نفر به یک نفر؟
آه و فغان مادرش به قلب سنگی شما
مگر نمیکند اثر، چند نفر به یک نفر؟
عمو رمق ندارد و همه هجوم می برید
مرد نبوده اید اگر، چند نفر به یک نفر؟

شاعر:وحید قاسمی

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 14:03
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت عبداله بن حسن(ع)،(براي پرزدنت حجم آسمان كم بود) *

3869
8

اشعار شهادت عبداله بن حسن(ع)،(براي پرزدنت حجم آسمان كم بود) براي پرزدنت حجم آسمان كم بود
ولي به بال و پر خسته ات، توان كم بود
شتاب كردي و واماند بند نعلينت
چقدر شوق شهادت ؟ مگر زمان كم بود؟

چرا تو را همه ي كوفه سنگ باران كرد؟
درون لشگر آنها مگر سنان كم بود؟
جمل بهانه ي خوبي به دستشان مي داد
براي كشتن تو بغض نهروان كم بود
به فكر جايزه ي بردن سرت بودند
شراب خون تو در سفره هاي شان كم بود
نفس كشيدن تو رنگ و بوي زهرا داشت
ميان سينه ي تو چند استخوان كم بود
شاعر:وحید قاسمی

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 14:10
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

پا برهنه شد و به میدان زد *

1696
1

پا برهنه شد و به میدان زد پا برهنه شد و به میدان زد
داد می زد: عمو رسیدم من
دستِ من هست؛ پس نبُر دیگر
تیغ زیر گلو رسیدم من
تا بیایم غریب لب تشنه
با خدا دردِ دل مفصل کن
با مناجات گوشه ی گودال
نیزه ها را کمی معطل کن
چقدر دیر آمدم! تیغی
بوسه بر دست مهربانت زد
قاری خوش صدایِ آل الله
چه کسی نیزه بر دهانت زد!؟
چند خط شکسته ی ممتد
شکل زخم عمیقِ پیشانیت
بی علمدار بودن خیمه
علت اصلی پریشانیت
نیزه های شکسته می بینم
لبِ گودال و داخلِ گودال
چادر زینب تو خاکی شد
رویِ تلِّ مقابل گودال
شاعر:وحید قاسمی

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

یاس خوشبویی به روی یاسمن افتاده است *

1339
5

یاس خوشبویی به روی یاسمن افتاده است یاس خوشبویی به روی یاسمن افتاده است
باز بین عرشیان ذکر نزن افتاده است
رفته تا بوسه دهد بر دست اربابش اگر-
-روی انگشتر عقیقی از یمن افتاده است
لب دو تا، صورت دو تا، اعضای این پیکر دو تا
تیغ در فکر نبرد تن به تن افتاده است
نیزه ها گفتند دیگر نوبت قلب عموست
قلب عبدالله دیگر از دهن افتاده است
خاک خوش بوی مدینه یا که عطر کربلاست
روی جسم این حسینیه حسن افتاده است
جیبی و کوچک ولی با خط غمناک حسن
پاره قرآنی کنار پیرهن افتاده است
جسم عبدالله آویزان شده بر جسم تو
حرمله قطعاً به فکر دوختن افتاده اس
شاعر:مهدی رحیمی

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:58
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

لب گودال زمین خورد و به دریا افتاد *

1473
2

لب گودال زمین خورد و به دریا افتاد لب گودال زمین خورد و به دریا افتاد
آن قدر نیزه تنش دید که از پا افتاد
سنگ ها از همه سو سمت عمو آمده اند
یک نفر در وسط معرکه تنها افتاد
بر روی خاک که با صورت خونین آمد
تیرها در همه جای بدنش جا افتاد
در دهانی که پر از خون شده... بی هیچ خبر
نیزه ای آمده و ذکر خدایا افتاد
عرق مرگ نشسته است به پیشانی او
بر سر سینه کسی آمده با پا افتاد
***
"زیر شمشیر غمش رقص کنان آمده ام"
قرعه ی کار به نام من شیدا افتاد
"بعد از این دست من و دامن آن سروِ بلند"
که چنین پای دم آخرش از پا افتاد
بازویم ارثیه ی فاطمه باشد که کبود
پیش چشمان پُر از گریه ی بابا افتاد
خوب شد مثل پدر مثل عمو عباسم
سرِ من در بغل حضرت آقا افتاد

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 18:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

جــلـوه ی ذات کــبــریــا شــده ای *

1204

جــلـوه ی ذات کــبــریــا شــده ای جــلـوه ی ذات کــبــریــا شــده ای
کعبه ی تیـغ و نیـزه هـا شـــده ای
زیـر ایـن چکمه های زبر و خشن
مثـل قـالـی نــخ نــما شـده ای
چقدر نیزه خورده ای! چه شده؟
دم عـصــری پر اشتها شده ای
نیــزه ای بوسـه زد به لعل لبت
مــاه زینـب چه دلـربا شـده ای!
همـه ی مـوی عمه گشـته سپید
خـوب شد خمره حنا شده ای
کــاوش تیــغ هـا برای زر است
تــو مــگر معــدن طلا شده ای؟
نـقـشه ی ری خطـوط زخـم تنـت
پس برای همین تو تا شده ای؟!
بـا تقــلا و دسـت و پــا زدنــت
بــاعــث گـریــه ی خــدا شـده ای
شاعر:وحید قاسمی

  • پنج شنبه
  • 7
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 04:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

آمدم تا جان کنم قربان تو *

1978
2

آمدم تا جان کنم قربان تو آمدم تا جان کنم قربان تو
پیش تو گردم بلا گردان تو
در حرم دیدم که تنها مانده ام
همرهان رفتند و من جا مانده ام
رفتی و دیدم دل از کف داده ام
خوش به دام عقل و عشق افتاده ام
عقل، آن سو ، عشق، این سو می کشاند
از دو سو، این می کشاند، آن می نشاند
عقل گفتا، صبر کن – طفلی هنوز
عشق گفتا، کن شتاب و خود بسوز
عقل گفتا، هست یک صحرا عدو
عشق گفتا، یک تنه مانده عمو
عقل گفتا، روی کن سوی حرم
عشق گفتا، هان نیفتی از قلم
عقل گفتا، پای تو باشد به گِل
عشق گفتا، از عاشقان باشی خجل
عقل گفتا، نی زمان مستی است
عشق گفتا، موسم بی دستی است
شاعر:علی انسانی

  • پنج شنبه
  • 7
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 05:00
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

هر چند به یاران نرسیدم که بمیرم *

1100
0

هر چند به یاران نرسیدم که بمیرم هر چند به یاران نرسیدم که بمیرم
دیدار تو تو می داد امیدم که بمیرم
دیدم که نفس می زنی و هیچ کست نیست
من یک نفس این راه دویدم که بمیرم
با هر تب افسوس نمردم که نمردم
در خون تو این بار امیدم که بمیرم
با دیدن هر زخم تو ای مزرعهٔ زخم
از سینه چنان آه کشیدم که بمیرم
می گفتم و می سوختم از نالهٔ زینب
وقتی ز تنت نیزه کشیدم که بمیرم
شادم که در آغوش تو افتاده دو دستم
در پای تو این زخم خریدم که بمیرم
شاعر:حسن لطفی

  • پنج شنبه
  • 7
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 05:03
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

گلشن‌ توحید را فصل‌ شهادت‌ می‌رسد *

1293

گلشن‌ توحید را فصل‌ شهادت‌ می‌رسد ‌ گلشن‌ توحید را فصل‌ شهادت‌ می‌رسد
لالۀ‌ آزاد مردی‌ را طراوت‌ می‌رسد
ای‌ عموی‌ مهربانم‌ بوی‌ بابا می‌دهی
‌ از تماشای‌ تو كامم‌ را حلاوت‌ می‌رسد
غم‌ مخور گر سائل‌ روی‌ تو شد شمشیرها
كودك‌ ایثار با دست‌ سخاوت‌ می‌رسد
سنگر امید را خالی‌ ز جانبازی‌ مبین‌
این‌ زمان‌ رزمنده‌ای‌ از نسل‌ غربت‌ می‌رسد
ای‌ طبیبی‌ كه‌ كنون‌ خود مبتلای‌ نیزه‌ای‌
غم‌ مخور مرهم‌ برای‌ زخم هایت‌ می‌رسد
ظلمت‌ از هر سو احاطه‌ كرده‌ نورت‌ را بگو
صبر كن‌ ای‌ تیرگی‌ آن‌ ماه‌ طلعت‌ می‌رسد
هر دم‌ از زخم‌ زبانی‌ می‌شود پاره‌ دلت‌
یا كه‌ از سر نیزه‌ بر جسمت‌ جراحت‌ می‌رسد
لاله‌های‌ سر زده‌ از خون‌ تو پامال‌ شد
بر گل‌ رخسار تو دست‌ ش

  • پنج شنبه
  • 7
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 05:06
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد