قاسم بن حسن (ع)

مرتب سازی براساس

این سینه ی پر از شررت را شکسته اند(روضه حضرت قاسم ع) * رامین برومند

424
2

این سینه ی پر از شررت را شکسته اند(روضه حضرت قاسم ع) زبانحال امام حسین در بالین شهزاده قاسم ابن الحسن ع

افتاده ای زمین و سرت را شکسته اند

پر پر زدی ز بس،که پرت را شکسته اند

.

از بس که از غم علی اکبر گرفته بود

این سینه ی پر از شررت را شکسته اند

.

اَبروی تو زبس به حسن رفته بود که…

آن ارث مانده از پدرت را شکسته اند

.

روی تو بود بعد اباالفضل ماه من

زیبایی و رخ قمرت را شکسته اند

.

ای شاخه ی شکفته ی سرو حسن،تورا

بر روی خاک هر ثمرت را شکسته اند

.

هرچه نگاه میکنمت مانده ام چطور

آخر چگونه این قَدَر ت را شکسته اند؟!

.

میخ های آهنِ زده بیرون ز نعل ها

در زیر دست و پا کمرت را شکسته اند

.

کعبه شدی وتیغ و تبر «زائر» تو شد

از بس زدند تا که سرت را شکسته اند

✍?رامین برومند(زائر)

۱۴۰۱/۰۵/۰۸

  • یکشنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 08:31
  • نوشته شده توسط
  • رامین برومند(زائر)
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

اشعار زمینه حضرت قاسم (ع) -( ای عموهستم مجنون ، من میخوام اذن میدون ) * عباس شاکری

48

اشعار زمینه حضرت قاسم (ع) -( ای عموهستم مجنون ، من میخوام اذن میدون ) ای عموهستم مجنون ، من میخوام اذن میدون

نه دیگه نیاری ، کن مرا تو یاری

عمو ببین به همراهم دارم نامه

این دست نوشته مال بابامه

شوق شهید شدن تو چشمامه

عمو، عمو حسین عمو حسین جانم

من عشق رفتن دارم ی من ارث از حسن دارم

میزنم به لشگر ی با دم یا حیدر

میرم تا بشنوی إن تنکرونی مو

به پای تو میدم جوونی مو

میخوام ببینی جسم خونی مو

عمو، عمو حسین عمو حسین جانم

باجسم خونی صدچاک ی میکشه پاشو رو خاک

زیر دست و پاهاس ی قامتش چه رعناس

ای وای رفته شبیه فاطمه از هوش

شکسته استخونهای پهلوش

خونی شد از زخم سر گیسوش

عمو، عمو حسین عمو حسین جانم

شاعر : عباس شاکری

دانلود سبک

  • شنبه
  • 5
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 07:56
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب

رباعی حضرت قاسم (ع) -( چون باد میان معرکه تاخته بود ) * مسعود صفری فرد

3461
4

رباعی حضرت قاسم (ع) -( چون باد میان معرکه تاخته بود ) چون باد میان معرکه تاخته بود
رعد از رجزش قافیه را باخته بود
دارم به هنرمندی عشقش ایمان
با خاک و عسل پیاله ای ساخته بود

شاعر : مسعود صفری فرد

  • شنبه
  • 2
  • اسفند
  • 1393
  • ساعت
  • 11:48
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

اجازه بده از حرم بروم *

3657
4

اجازه بده از حرم بروم اجازه بده از حرم بروم – تا که من هم فدای عمو بشوم
وجود مرا غصه خانه مکن – سن و سال کمم را بهانه مکن
بی قرار و حزینم چگونه نشینم فدا شدن هستی ام را ببینم
من یتیم مجتبایم غرق در شور و نوایم عمه زینب کن رهایم
*****
چگونه تحمل کنم که عدو – تیغ برّان کشیده به روی عمو
اگر چه ندارم زره به تنم – غم مخور عمه جان مرد خیمه منم
می نخورده چه مستم رها کن تو دستم فدای عمویم کنم همه هستم
مانده تنها بین لشگر بی کس و بی یار و یاور بر تنش شمر ستمگر
*****
ببین عمه قلب خرابم شکست – نیزه روی گلوی عمویم شکست
چرا قاتل اصلاً حیا نکند – گیسوان عمو را رها نکند
می روم به بر او شدم پسر او که کم نشود تار مو ز سر او
عمه جان

  • دوشنبه
  • 8
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 21:13
  • نوشته شده توسط
  • سعيد رضايي
ادامه مطلب

حضرت قاسم-( ای عارضت، خرم‌تر از برگ گل یاس) *

4239
2

حضرت قاسم-( ای عارضت، خرم‌تر از برگ گل یاس) حضرت قاسم

ای عارضت، خرم‌تر از برگ گل یاس
وی بر لب خشک تو گریان، چشم عبّاس
داماد بزم خون، به دشت کربلایی
هم مصطفا، هم مرتضا، هم مجتبایی

داری در آغوش عمو، بوی حسن را
حُسن حَسن، خُلق حَسن، خوی حَسن را
کوثر، گریبانْچاکِ اشک دیدۀ تو
روح مسیحا، در لب خشکیدۀ تو
قربانی من! رو به قربانگاه بردی
جان عمو را با خودت همراه بردی
اکنون که جانت را به جانان، وقف، کردم
بگذار تا جای حسن دورت بگردم
زلفت کمند و نیزه قد، مژگان شده تیر
جسمت، زرۀ قلبت سپر، ابروت شمشیر
آهسته بگذر، از برم ای ماهپاره
تا بنگرم بر قدّ و بالایت دوباره
سخت است کز لعل لبت شرمنده باشم
توکشتۀ من باشی و من زنده باشم
از خیمه تا مقتل شتابان می‌ر

  • پنج شنبه
  • 18
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 03:49
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

جواب قاسم به عمو-( از زخم تیغت، از عسل خوشتر، عموجان) *

4121
4

جواب قاسم  به عمو-( از زخم تیغت، از عسل خوشتر، عموجان) جواب قاسم به عمو

از زخم تیغت، از عسل خوشتر، عموجان
ای آرزویم، بر تو ترک سر، عموجان
دادی ز لطف و مرحمت، اذن قتالم
اینک! حلالم کن، حلالم کن، حلالم

شمشیرها و نیزه‌ها، چشم انتظارند
تا بر روی زخم دلم مرهم گذارند
عمری سراپا شعلۀ جانسوز بودم
من سیزده سال عاشق امروز بودم
کم آه خود را، سدّ راهم کن، عموجان
مثل علی اکبر نگاهم کن عموجان
نیش هزاران خار و یک لاله که دیده؟!
یک لشکر و یک سیزده ساله که دیده
تقدیم کردم بر سنان‌ها، سینه‌ام را
کردم نشان سنگ‌ها، آیینه‌ام را
قاتل بگو بیرون کند، پیراهنم را
تا حلقه‌حلقه، چون زره سازد، تنم را

غلامرضا سازگار

  • پنج شنبه
  • 18
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 03:50
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

اینک یتیم امام‌ مجتبی با لشکر *

4037
4

اینک یتیم امام‌ مجتبی  با لشکر اینک یتیم امام‌ مجتبی با لشکر

ای اهل کوفه! من یتیم مجتبایم
داماد بزم خون، به دشت کربلایم
مرغ دلم، بهر شهادت، می‌زند بال
مرد جهادم، گرچه دارم، سیزده سال

فرزند پیغمبر در این صحرا غریب است
بالله! عرب را، کشتن مهمان، عجیب است
ای شمر دون بر حرمت ما پا نهادی
ای ابن سعد آیا به اسبت، آب دادی
فرزند زهرا تشنه لب، اسب تو سیراب
اسب تو سیراب است و اصغر رفته از تاب
اسب تو سیراب و زند در خیمه ناله
از تشنگی، هم شیرخواره، هم سه ساله
اسب تو هر دم می‌برد، از آب، حظّی
چون ماهی کوچک، کند اصغر تلظی

غلامرضا سازگار

  • پنج شنبه
  • 18
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 03:51
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

گرگان کوفه-(او بود و یک لشکر، ولی لشگر، چه کردند) *

4237
3

گرگان کوفه-(او بود و یک لشکر، ولی لشگر، چه کردند) گرگان کوفه

او بود و یک لشکر، ولی لشگر، چه کردند
با یاس سرخ باغ پیغمبر، چه کردند
گرگان کوفه، جسم او در بر گرفتند
با هم گلاب از آن گل پرپر گرفتند

با سوز دل زخم تنش را تاب دادند
آن تشنهْلب، را از دمِ تیغ آب دادند
جسمش ز نوک نیزه با جوشن یکی شد
پیراهن خونین او، با تن یکی شد
«بن‌سعد ازدی» بر تنش زد نیزه از پشت
هر سنگدل، یکبار آن شهزاده را کشت
افتاد، روی خاک و عمو را صدا زد
مانند مرغ سر بریده دست و پا زد
فرزند زهرا همچنان باز شکاری
آمد به بالای سرش با آه و زاری
در دست گلچین، دید یاس پرپرش را
می‌خواست، کز پیکر جدا سازد سرش را
با تیغ بر او حمله، چون شیر خدا کرد
دست پلید آن ستمگر را جدا کرد
لشکر، برا

  • پنج شنبه
  • 18
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 03:52
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

حضرت قاسم-(ای ماه من! که ماهی در خون شناوری) *

4478
3

حضرت قاسم-(ای ماه من! که ماهی در خون شناوری) حضرت قاسم

ای ماه من! که ماهی در خون شناوری
در موج خون، چقدر شبیه پیمبری
با جسم چاک چاک تو شد امر، مشتبه
تو قاسمی، عزیز دلم، یا که اکبری؟

اینقدر پیش چشم عمو دست و پا مزن
جان می‌دهی و جان من از دست، می‌بری
من بر توام به جای پدر، تو برای من
جای علی اکبر و جای برادری
مشکل‌گشای من شده بازوی کوچکت
انگار می‌کنم که تو عباس دیگری
عمو شود فدات که طاقت نداشتی
بر غربت عمو بنشینی و بنگری
شرح غم من و تو، همین مصرع است و بس
من باغبان پیرم و تو یاس پرپری
امروز، روز غربت آل پیمبر است
نبْوَد روا، مرا بگذاری و بگذری
خواهی بپایْخیزی، از این دست و پا زدن
گویی هنوز، بر من مظلومه یاوری
«میثم» از این شرارۀ جانْسوز

  • پنج شنبه
  • 18
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 03:53
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

حضرت قاسم ( نوحه اول )-(شهید خونین بدنم، زره شده پیرهنم) *

9851
10

حضرت قاسم ( نوحه اول )-(شهید خونین بدنم، زره شده پیرهنم) حضرت قاسم ( نوحه اول )
به همراه فایل صوتی سبک

شهید خونین بدنم، زره شده پیرهنم
خون گلو: آب وضو، غبار صحرا: گفنم

این سر من این بدنم قاسم ابن حسنم
این سر من این بدنم قاسم ابن حسنم

خون خدا را یاورم، عباس را هم سنگرم
شور حسین در سرم، روح حسن در بدنم

این سر من این بدنم قاسم ابن حسنم
این سر من این بدنم قاسم ابن حسنم

حسین آبروی من، باب من و عموی من
شهادت آرزوی من، عاشق نیزه‌ها تنم

این سر من این بدنم قاسم ابن حسنم
این سر من این بدنم قاسم ابن حسنم

حجله‌گهم، خاک زمین، سرم فدای ره دین
ناز کشم، ز تیرِکین، بوسه به خنجر بزنم

این سر من این بدنم قاسم ابن حسنم
این سر من این بدنم قاسم ابن حسنم

نیزه به س

  • پنج شنبه
  • 18
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 03:57
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

حضرت قاسم ( نوحه پنجم ) به همراه فایل صوتی سبک *

6213
7

حضرت قاسم ( نوحه پنجم ) به همراه فایل صوتی سبک حضرت قاسم ( نوحه پنجم )
به همراه فایل صوتی سبک
ای بی‌زره، سرباز در خون آرمیده
کی پیکر پاک تو را در خون کشیده؟

گل باغ حسن بگو با من سخن
قاسم شهیدم، قاسم شهیدم

من از امام مجتبی، شرمنده هستم
اینگونه دست و پا مزن، بر روی دستم

یاس گلگون شده غرقه در خون شده
قاسم شهیدم قاسم شهیدم

با چشم خود، در موج خون، کردم نگاهت
دیدم که خاک حجله‌گه، شد قتلگاهت

گشتـه پـاره تنت مثــل پیــراهنت
قاسم شهیدم، قاسم شهیدم
تو ماهی و زخمت به تن مثل ستاره
مانند اکبر، پیکرت شد پاره‌پاره

عمویت فدایت بگــریم بـــرایت
قاسم شهیدم، قاسم شهیدم

اهل حرم! قاسم فدا، در راه دین شد
قرآن پاره‌پاره‌ام، نقش زمین شد

زخم تو مشکلم داغ ت

  • پنج شنبه
  • 18
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 04:08
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

احلي من عسل -(اي ساقي ميخانه بزن از عشق پيمانه ) *

3481
3

احلي من عسل -(اي ساقي ميخانه بزن از عشق پيمانه ) احلي من عسل
اي ساقي ميخانه بزن از عشق پيمانه
بده بر عاشقت جام از شراب وصل جانانه

خم زلف تو محرابم ببين از عشق بي تابم
مگو با من زجا ماندن كه يك دم برنمي تابم
چو احلي من عسل گويم وصال يار مي جويم
ره ديدار دلبر را ببين مستانه مي پويم
مي ازجام تو مي نوشم به قامت رخت خون پوشم
گرفتم بركفم جان و به غير يار مفروشم
خوشا جان در رهت بازم كه باشد اوج پروازم
به وقت پرزدن جانا شده ذكر تو آوازم
شده فرقم دو تا اما تورامي خوانم اي مولا
ببين غرق بلا هستم ميان لشكراعدا
كشم پا برزمين يكسر شبيه دلبرت اكبر
الا اي بي كس و تنها بيا جان كندنم بنگر

  • پنج شنبه
  • 22
  • دی
  • 1390
  • ساعت
  • 04:41
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

احلی من عسل -( نخل بی سر در نیستان غزل ) * مریم پارساخو

2210
1

احلی من عسل -( نخل بی سر در نیستان غزل ) نخل بی سر در نیستان غزل
می سراید : عشق اَحلی مِن عَسَل
از دوبیتیِ اذانی می رسد
آخرین حی علی خیرالعمل!
در سماعِ آتشی گردِ عطش
زخمه ای بر زخم می زد بی بدل!
وسعتی گسترده در اقلیم مرگ
فوقِ حجم بازِ آغوش اجل-
بیت خونین شهادت را فقط
آخرین مصراع می گیرد بغل

شاعر : مریم پارساخو

  • دوشنبه
  • 6
  • بهمن
  • 1393
  • ساعت
  • 09:22
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 جابر عابدی

اشعار زمینه حضرت قاسم (ع) -( گل حسین قاسم عزیزم عمو ) * جابر عابدی

36

اشعار زمینه حضرت قاسم (ع) -( گل حسین قاسم عزیزم  عمو  ) گل حسین قاسم عزیزم عمو
پشت سرت اشک غم میریزم عمو
چی میشه تو خیمه ها بمونی عمو
بری همش ماتمه گریزم عمو
نفس نفس حرز رزمت نگاهمه
قدمات سوز و آهمه - صورتت قرص ماهمه
دل تو دلم نیست و دلشوره کارمه
بغض تنهایی یارمه - چشام ابر بهارمه
عمو جون رفتی خسته - دلم از غم شکسته
یه بغضی گلومو بسته 2
وای عمو عمو
تو مجتبایی تویی تو حیدر عمو
تو زَهرهی لشگری دلاور عمو
مینوشی احلی من العسل رو عمو
از جام شمشیر و تیغ و خنجر عمو
با رفتنت، داره سنگین میشه عزام
إنا للهِ رو لبام - اسیر دست غصههام
و أن یکاد میخونم چشمت نزنن
اینا بد چشم و دهنن - گرگای خونخوار تنن
عمو جون مرد مردی - دلیره هر نبردی
الهی زودی برگردی 2
وای عمو

  • شنبه
  • 5
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 15:08
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(تو فرق نداری به خدا با پسر خویش) * علی اکبر لطیفیان

2648
3

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(تو فرق نداری به خدا با پسر خویش) تو فرق نداری به خدا با پسر خویش

اینگونه عمو را مکشان پشت سر خویش

خوب است نقابی بزنی بر قمر خویش

تا قوم زمینت نزنند با نظر خویش

آخر تو شبیه حسنی، حرز بینداز

تو یوسف صحرای منی، حرز بینداز

بالای فرس بودی و بانگ جرس افتاد

بانگ جرس افتاد، به رویت فرس افتاد

از هر طرفی بال و پرت در قفس افتاد

سینت که صدا کرد، عمو از نفس افتاد

فرمود که سخت است تماشای تو قاسم

مُردم ز تماشای تقلای تو قاسم

میل تو به شوق آمد و ضرب المثلت کرد

آینه جنگیدن مرد جَمَلت کرد

آنقدر عسل گفتی و مثل عسلت کرد

با زحمت بسیار عمویت بغلت کرد

علی اکبر لطیفیان

  • پنج شنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 10:51
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(گلبرگ های یاسمنت زیرو رو شده) *

3028
3

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(گلبرگ های یاسمنت زیرو رو شده) گلبرگ های یاسمنت زیرو رو شده

باغی از آه شعله زنت زیرو رو شده

پیراهنی که بر بدنت بود کنده اند

پیراهنی که شد کفنت زیرو رو شده

یک دشت سنگ بوسه بر روی گونه ات زده

یک دشت نیزه دور تنت زیرو رو شده

با من بگو به دست که افتاد کاکلت

اینطور زلف پر شکنت زیرو رو شده

تقصیر استخوان سر راه مانده است

شکل نفس نفس زدنت زیرو رو شده

این نعل های تازه چه کرده اند ، وای من

چشمت، لبت ، رخت ، دهنت زیرو رو شده

حسن لطفی

  • پنج شنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:12
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادتی حضرت قاسم(ع)،(این مرد کیست لاله ی پرپر می آورد) * سید محمد بابا میری

3581
3

اشعار شهادتی حضرت قاسم(ع)،(این مرد کیست لاله ی پرپر می آورد) این مرد کیست لاله ی پرپر می آورد
تا خیمه هاش اکبر دیگر می آورد

دارد گلی که طعم عسل را چشیده است
از ازدحام تیغ و سپر در می آورد

بوی گلاب پر شده در دشت خار و خون
آقا عصاره ی گل پرپر می آورد

گلبرگ های سرخ و سپید از نیام خاک
یا پاره های سوره کوثر می آورد

انگار او تمام حسن را غریب وار
با قامت خم از دل لشگر می آورد

خون زخم و آه و آتش و باران و تیر و عشق
آیا کسی از این همه سر در می آورد؟

عالم دو مست در تب غوغای خیمه ها
مولا تنی کشیده به محشر می آورد

تا آسمان مهر تو ای مهربان پدر
دارد پسر به شوق تو پر در می آورد

  • پنج شنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:13
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(کبوترانه از این خاک‌ها رها شده‌ای) *

2141
3

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(کبوترانه از این خاک‌ها رها شده‌ای) کبوترانه از این خاک‌ها رها شده‌ای

برای درد یتیمانه‌ات دوا شده‌ای

ربوده باد ز رویت نقاب و می‌بینم

چه قدر شکل جوانیِ مجتبی شده‌ای

بیا برای مدینه دوباره گریه کنیم

رسیده مادرم و غرق در عزا شده‌ای

دو دست زیر تنت برده‌ام ولی خالی‌ست

جدا شدی ز من از بس جدا جدا شده‌ای

پس از صدای نفس‌های مانده در سینه

پس از صدای ترک‌ها چه بی صدا شده‌ای

به قد کشیدن تو تیغ‌ها کمک کردند

گمان کنم به بلندیِ نیزه‌ها شده‌ای

من از کمر شده‌ام تا و از تو می‌پرسم

سرت چه آمده از بین سینه تا شده‌ای؟

حسن لطفی

  • پنج شنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:37
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(ای وای گرفتند همه دورت را) *

2940
3

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(ای وای گرفتند همه دورت را) ای وای گرفتند همه دورت را

چون گل به میان خارهایی قاسم

پهلوی تو ضربه خورده مثل مادر

افتاده میان دست و پایی قاسم

زیر سم اسب نرم شد پیکر تو

بر داغ عظیم مبتلایی قاسم

بازیچه ی قاتل است این کاکل ناز

گیسوی تو شد رنگ حنایی قاسم

از کهنگی نعل کفن پاره نشد

سربسته شده چه روضه هایی قاسم

جان داشتی و تن تورا کوبیدند

فرق من و توست ماجرایی قاسم

نجمه همه گیسوان خودرا می کَند

تو قاتل او به نیزه هایی قاسم

شاعر: قاسم نعمتي

  • پنج شنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:39
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(آیینه روی مجتبایی قاسم) *

3213
2

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(آیینه روی مجتبایی قاسم) آیینه روی مجتبایی قاسم

مستغرق ذات کبریایی قاسم

مثل علی اکبری برای ارباب

چشم تو کند گره گشایی قاسم

حالاکه پسر دار شده شاه کریم

داغ است بساط هر گدایی قاسم

از گوشه لبهات عسل می ریزد

مدهوش زباده ی بقایی قاسم

دل می برد از همه مناجات شبت

مانند حسن چه خوش صدایی قاسم

قسمت نشده اگر امامت بکنی

معصومی و از کنه جدایی قاسم

تحت الهنکی که بسته ای شاهد بود

زیبای امام زاده هایی قاسم

سوگند به پینه های پیشانی تو

با سن کمت پیر دعایی قاسم

در کرب وبلا همه حرم دار شدند

آخر تو خودت بگو کجایی قاسم

گویا که حرم نداشتن ارث شماست

بی مرقد و بی صحن وسرایی قاسم

پشت سر تو دعای نجمه زیباست

از بسکه لطیف و د

  • پنج شنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:41
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(مهپاره ی ایل پاک محمودی تو) *

2090
2

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(مهپاره ی ایل پاک محمودی تو) مهپاره ی ایل پاک محمودی تو

آیینه ی قدی حسن بودی تو

صد خمره عسل ریخت زمین ، یابن حسن

لبهای خود هر بار که بگشودی تو

رضا رسول زاده

  • پنج شنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:43
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(شور و شوقم را ببین، یاور نمی خواهی عمو؟) *

4787
6

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(شور و شوقم را ببین، یاور نمی خواهی عمو؟) شور و شوقم را ببین، یاور نمی خواهی عمو؟

اکبری یک ذره کوچکتر نمی خواهی عمو؟

خواهشم را رد نکن من تازه دامادم ولی

با عسل در دست من ساغر نمی خواهی عمو؟

تاب دوریِ مرا اینجا دل پاکت نداشت

قاسمت را پیش خود آن ور نمی خواهی عمو؟

چهره ی زهرایی ام زیباست اما یک رجز

روز آخر با دم حیدر نمی خواهی عمو؟

شال بر دوش و گریبان باز و صورت قرص ماه

در میان کربلا محشر نمی خواهی عمو؟

وقت رفتن تو مگر با یاد زهرا مادرت

بر فراز نیزه هجده سر نمی خواهی عمو؟

پیکرم شاید سم این اسب ها را خسته کرد

یک فدایی این دم آخر نمی خواهی عمو؟

دامنت امروز یک باغ پر از گُل شد بیا

روی این دامن گلی پرپر نمی خواهی عمو؟

قاسم صر

  • پنج شنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:44
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(از شوری چشم حسودان ترس دارم) *

2620
6

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(از شوری چشم حسودان ترس دارم) از شوری چشم حسودان ترس دارم

بی نظم میبندم سرت عمامه ات را

آه ! ای کبوتر بچه ی مشتاق ِ پرواز

محکم گرفتی توی دستت نامه ات را

میخواستم نفرستمت اما عزیزم

حکم ِ جهادت را تو از بابا گرفتی

سخت است از تو دل بریدن چاره ای نیست

از عمه شمشیر پدر, آیا گرفتی ؟

با جنگ جویان فرق داری مرد ِ کوچک

گشتم زره اندازه ات پیدا نکردم

شهد ِ شهادت از لبانت بود جاری

میخواستم بوسم لبت اما .. نکردم

مانند زهرا راه رفتن شیوه ی توست

تیغ حسن در دست و با لبخند رفتی

پشت سرت لرزید قلب ِ خیمه وقتی

خونخواهی آن اکبر ِ دلبند رفتی

"هل من مبارز ؟" میزنی فریاد در دشت

مثل عمو پیچیده میجنگی دلاور

ارزق چشیده ضربه های کاری

  • پنج شنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:48
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(قاسم است اینکه چنین دست به شمشير شده) *

3018
9

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(قاسم است اینکه چنین دست به شمشير شده) قاسم است اینکه چنین دست به شمشير شده

نوجواني كه به عشق تو حسين پير شده

پر پرواز گشوده به دلش تاب نبود

حرفش اين بود عمو رفتن من دير شده

زده زانوي غم و غصه و محنت به بغل

نگران بود چرا اين همه تاخير شده

از زمانی که اذان گوی حرم پر زد و رفت

اشک حسرت زسرو روش سرازیر شده

مدد نامه ی بابا زعمو اذن گرفت

همچو شیری که رها از غل و زنجیر شده

شاعر: یاسر مسافر

  • پنج شنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:50
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(تا لاله گون بشود کفنم بیشتر زدند) *

2334
4

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(تا لاله گون بشود کفنم بیشتر زدند) تا لاله گون بشود کفنم بیشتر زدند

از قصد روی تنم بیشتر زدند

قبل از شروع رجز مشکلی نبود

گفتم که پسر حسنم بیشتر زدند

این ضربه ها تلافی بدر و حنین بود

گفتم علی بر دهنم بیشتر زدند

می خواستند از نظر عمق زخمها

پهلو به فاطمه بزنم بیشتر زدند

محمد مهدی عادلی

  • پنج شنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:52
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(گل پژمرده ، پژمردن نداره زپا افتاده ، پا خوردن نداره مرا بگذار عمو برگرد خیمه تن پاشیده که بردن نداره) *

3325
5

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(گل پژمرده ، پژمردن نداره  زپا افتاده ، پا خوردن نداره  مرا بگذار عمو برگرد خیمه  تن پاشیده که بردن نداره) گل پژمرده ، پژمردن نداره

زپا افتاده ، پا خوردن نداره

مرا بگذار عمو برگرد خیمه

تن پاشیده که بردن نداره

محمد مهدی عاذلی

  • پنج شنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:54
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(لبم بوی پدر دارد عمو جان) *

5402
29

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(لبم بوی پدر دارد عمو جان) لبم بوی پدر دارد عمو جان

سرم شوق سفر دارد عمو جان

عمو تمام سنگها بر صورتم خورد

یتیمی درد سر دارد عمو جان

محمد مهدی عادلی

  • پنج شنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:55
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(گل پژمرده ، پژمردن نداره) *

2806
5

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(گل پژمرده ، پژمردن نداره) گل پژمرده ، پژمردن نداره

زپا افتاده ، پا خوردن نداره

مرا بگذار عمو برگرد خیمه

تن پاشیده که بردن نداره

محمد مهدی عادلی

  • پنج شنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:57
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(در سرش طرح معما می کرد) *

2923
6

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(در سرش طرح معما می کرد) در سرش طرح معما می کرد

با دل عمه مدارا می کرد

فکر آن بود که می شد ای کاش

رفع آزار ز آقا می کرد

به عمویش که نظر می انداخت

یاد تنهایی بابا می کرد

دم خیمه همه ی واقعه را

داشت از دور تماشا می کرد

چشم در چشم عزیز زهرا

زیر لب داشت خدایا می کرد

ناگهان دید عمو تا افتاد

هر کسی نیزه مهیا می کرد

نیزه ها بود که بالا می رفت

سینه ای بود که جا وا می کرد

کاش با نیزه زدن حل می شد

نیزه را در بدنش تا می کرد

لب گودال هجوم خنجر

داشت عضوی ز تنش وا می کرد

هر که نزدیک ترش می آمد

نیزه ای در گلویش جا می کرد

زود می آمد و می زد به حسین

هر کسی هر چه که پیدا می کرد

آن طرف هلهله بود و این سو

ناله ها ز

  • پنج شنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:58
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(چشمی که بسته ای به رخم وا نمی شود) *

4770
8

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(چشمی که بسته ای به رخم وا نمی شود) چشمی که بسته ای به رخم وا نمی شود

یعنی عمو برای تو بابا نمی شود

ای مهربان خیمه ، حرم را نگاه کن

عمه حریف گریه ی زنها نمی شود

تا جان نداده مادرت از جا بلند شو

زخم جگر به گریه مداوا نمی شود

باید مرا به سمت حرم با خودت بری

من خواستم که پا شوم اما نمی شود

باور نمی کنم چه به روزت رسیده است

اینقدر تکه سنگ که یکجا نمی شود

تقصیر استخوان سر راه مانده است

راه نفس گمان نکنم ، وا نمی شود

این نعل های تازه چه کردند با تنت

عضوی که از تو گمشده پیدا نمی شود

بی تو عمو اسیر تماشا شده ببین

قدت شبیه قامت سقا شده ببین

مثل دلم تمام تنت زیر و رو شده

دشتی از آه شعله زنت زیر و رو شده

پیراهنی که بر بدن

  • پنج شنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 12:00
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد