قاسم بن حسن (ع)

مرتب سازی براساس

احلی من عسل -( نخل بی سر در نیستان غزل ) * مریم پارساخو

2119
1

احلی من عسل -( نخل بی سر در نیستان غزل ) نخل بی سر در نیستان غزل
می سراید : عشق اَحلی مِن عَسَل
از دوبیتیِ اذانی می رسد
آخرین حی علی خیرالعمل!
در سماعِ آتشی گردِ عطش
زخمه ای بر زخم می زد بی بدل!
وسعتی گسترده در اقلیم مرگ
فوقِ حجم بازِ آغوش اجل-
بیت خونین شهادت را فقط
آخرین مصراع می گیرد بغل

شاعر : مریم پارساخو

  • دوشنبه
  • 6
  • بهمن
  • 1393
  • ساعت
  • 09:22
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 جابر عابدی

اشعار زمینه حضرت قاسم (ع) -( گل حسین قاسم عزیزم عمو ) * جابر عابدی

36

اشعار زمینه حضرت قاسم (ع) -( گل حسین قاسم عزیزم  عمو  ) گل حسین قاسم عزیزم عمو
پشت سرت اشک غم میریزم عمو
چی میشه تو خیمه ها بمونی عمو
بری همش ماتمه گریزم عمو
نفس نفس حرز رزمت نگاهمه
قدمات سوز و آهمه - صورتت قرص ماهمه
دل تو دلم نیست و دلشوره کارمه
بغض تنهایی یارمه - چشام ابر بهارمه
عمو جون رفتی خسته - دلم از غم شکسته
یه بغضی گلومو بسته 2
وای عمو عمو
تو مجتبایی تویی تو حیدر عمو
تو زَهرهی لشگری دلاور عمو
مینوشی احلی من العسل رو عمو
از جام شمشیر و تیغ و خنجر عمو
با رفتنت، داره سنگین میشه عزام
إنا للهِ رو لبام - اسیر دست غصههام
و أن یکاد میخونم چشمت نزنن
اینا بد چشم و دهنن - گرگای خونخوار تنن
عمو جون مرد مردی - دلیره هر نبردی
الهی زودی برگردی 2
وای عمو

  • شنبه
  • 5
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 15:08
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(تو فرق نداری به خدا با پسر خویش) * علی اکبر لطیفیان

2339
3

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(تو فرق نداری به خدا با پسر خویش) تو فرق نداری به خدا با پسر خویش

اینگونه عمو را مکشان پشت سر خویش

خوب است نقابی بزنی بر قمر خویش

تا قوم زمینت نزنند با نظر خویش

آخر تو شبیه حسنی، حرز بینداز

تو یوسف صحرای منی، حرز بینداز

بالای فرس بودی و بانگ جرس افتاد

بانگ جرس افتاد، به رویت فرس افتاد

از هر طرفی بال و پرت در قفس افتاد

سینت که صدا کرد، عمو از نفس افتاد

فرمود که سخت است تماشای تو قاسم

مُردم ز تماشای تقلای تو قاسم

میل تو به شوق آمد و ضرب المثلت کرد

آینه جنگیدن مرد جَمَلت کرد

آنقدر عسل گفتی و مثل عسلت کرد

با زحمت بسیار عمویت بغلت کرد

علی اکبر لطیفیان

  • پنج شنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 10:51
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(گلبرگ های یاسمنت زیرو رو شده) *

2778
3

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(گلبرگ های یاسمنت زیرو رو شده) گلبرگ های یاسمنت زیرو رو شده

باغی از آه شعله زنت زیرو رو شده

پیراهنی که بر بدنت بود کنده اند

پیراهنی که شد کفنت زیرو رو شده

یک دشت سنگ بوسه بر روی گونه ات زده

یک دشت نیزه دور تنت زیرو رو شده

با من بگو به دست که افتاد کاکلت

اینطور زلف پر شکنت زیرو رو شده

تقصیر استخوان سر راه مانده است

شکل نفس نفس زدنت زیرو رو شده

این نعل های تازه چه کرده اند ، وای من

چشمت، لبت ، رخت ، دهنت زیرو رو شده

حسن لطفی

  • پنج شنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:12
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادتی حضرت قاسم(ع)،(این مرد کیست لاله ی پرپر می آورد) * سید محمد بابا میری

3260
3

اشعار شهادتی حضرت قاسم(ع)،(این مرد کیست لاله ی پرپر می آورد) این مرد کیست لاله ی پرپر می آورد
تا خیمه هاش اکبر دیگر می آورد

دارد گلی که طعم عسل را چشیده است
از ازدحام تیغ و سپر در می آورد

بوی گلاب پر شده در دشت خار و خون
آقا عصاره ی گل پرپر می آورد

گلبرگ های سرخ و سپید از نیام خاک
یا پاره های سوره کوثر می آورد

انگار او تمام حسن را غریب وار
با قامت خم از دل لشگر می آورد

خون زخم و آه و آتش و باران و تیر و عشق
آیا کسی از این همه سر در می آورد؟

عالم دو مست در تب غوغای خیمه ها
مولا تنی کشیده به محشر می آورد

تا آسمان مهر تو ای مهربان پدر
دارد پسر به شوق تو پر در می آورد

  • پنج شنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:13
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(کبوترانه از این خاک‌ها رها شده‌ای) *

2103
3

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(کبوترانه از این خاک‌ها رها شده‌ای) کبوترانه از این خاک‌ها رها شده‌ای

برای درد یتیمانه‌ات دوا شده‌ای

ربوده باد ز رویت نقاب و می‌بینم

چه قدر شکل جوانیِ مجتبی شده‌ای

بیا برای مدینه دوباره گریه کنیم

رسیده مادرم و غرق در عزا شده‌ای

دو دست زیر تنت برده‌ام ولی خالی‌ست

جدا شدی ز من از بس جدا جدا شده‌ای

پس از صدای نفس‌های مانده در سینه

پس از صدای ترک‌ها چه بی صدا شده‌ای

به قد کشیدن تو تیغ‌ها کمک کردند

گمان کنم به بلندیِ نیزه‌ها شده‌ای

من از کمر شده‌ام تا و از تو می‌پرسم

سرت چه آمده از بین سینه تا شده‌ای؟

حسن لطفی

  • پنج شنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:37
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(ای وای گرفتند همه دورت را) *

2911
3

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(ای وای گرفتند همه دورت را) ای وای گرفتند همه دورت را

چون گل به میان خارهایی قاسم

پهلوی تو ضربه خورده مثل مادر

افتاده میان دست و پایی قاسم

زیر سم اسب نرم شد پیکر تو

بر داغ عظیم مبتلایی قاسم

بازیچه ی قاتل است این کاکل ناز

گیسوی تو شد رنگ حنایی قاسم

از کهنگی نعل کفن پاره نشد

سربسته شده چه روضه هایی قاسم

جان داشتی و تن تورا کوبیدند

فرق من و توست ماجرایی قاسم

نجمه همه گیسوان خودرا می کَند

تو قاتل او به نیزه هایی قاسم

شاعر: قاسم نعمتي

  • پنج شنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:39
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(آیینه روی مجتبایی قاسم) *

3163
2

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(آیینه روی مجتبایی قاسم) آیینه روی مجتبایی قاسم

مستغرق ذات کبریایی قاسم

مثل علی اکبری برای ارباب

چشم تو کند گره گشایی قاسم

حالاکه پسر دار شده شاه کریم

داغ است بساط هر گدایی قاسم

از گوشه لبهات عسل می ریزد

مدهوش زباده ی بقایی قاسم

دل می برد از همه مناجات شبت

مانند حسن چه خوش صدایی قاسم

قسمت نشده اگر امامت بکنی

معصومی و از کنه جدایی قاسم

تحت الهنکی که بسته ای شاهد بود

زیبای امام زاده هایی قاسم

سوگند به پینه های پیشانی تو

با سن کمت پیر دعایی قاسم

در کرب وبلا همه حرم دار شدند

آخر تو خودت بگو کجایی قاسم

گویا که حرم نداشتن ارث شماست

بی مرقد و بی صحن وسرایی قاسم

پشت سر تو دعای نجمه زیباست

از بسکه لطیف و د

  • پنج شنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:41
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(مهپاره ی ایل پاک محمودی تو) *

2051
2

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(مهپاره ی ایل پاک محمودی تو) مهپاره ی ایل پاک محمودی تو

آیینه ی قدی حسن بودی تو

صد خمره عسل ریخت زمین ، یابن حسن

لبهای خود هر بار که بگشودی تو

رضا رسول زاده

  • پنج شنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:43
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(شور و شوقم را ببین، یاور نمی خواهی عمو؟) *

4496
6

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(شور و شوقم را ببین، یاور نمی خواهی عمو؟) شور و شوقم را ببین، یاور نمی خواهی عمو؟

اکبری یک ذره کوچکتر نمی خواهی عمو؟

خواهشم را رد نکن من تازه دامادم ولی

با عسل در دست من ساغر نمی خواهی عمو؟

تاب دوریِ مرا اینجا دل پاکت نداشت

قاسمت را پیش خود آن ور نمی خواهی عمو؟

چهره ی زهرایی ام زیباست اما یک رجز

روز آخر با دم حیدر نمی خواهی عمو؟

شال بر دوش و گریبان باز و صورت قرص ماه

در میان کربلا محشر نمی خواهی عمو؟

وقت رفتن تو مگر با یاد زهرا مادرت

بر فراز نیزه هجده سر نمی خواهی عمو؟

پیکرم شاید سم این اسب ها را خسته کرد

یک فدایی این دم آخر نمی خواهی عمو؟

دامنت امروز یک باغ پر از گُل شد بیا

روی این دامن گلی پرپر نمی خواهی عمو؟

قاسم صر

  • پنج شنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:44
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(از شوری چشم حسودان ترس دارم) *

2586
6

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(از شوری چشم حسودان ترس دارم) از شوری چشم حسودان ترس دارم

بی نظم میبندم سرت عمامه ات را

آه ! ای کبوتر بچه ی مشتاق ِ پرواز

محکم گرفتی توی دستت نامه ات را

میخواستم نفرستمت اما عزیزم

حکم ِ جهادت را تو از بابا گرفتی

سخت است از تو دل بریدن چاره ای نیست

از عمه شمشیر پدر, آیا گرفتی ؟

با جنگ جویان فرق داری مرد ِ کوچک

گشتم زره اندازه ات پیدا نکردم

شهد ِ شهادت از لبانت بود جاری

میخواستم بوسم لبت اما .. نکردم

مانند زهرا راه رفتن شیوه ی توست

تیغ حسن در دست و با لبخند رفتی

پشت سرت لرزید قلب ِ خیمه وقتی

خونخواهی آن اکبر ِ دلبند رفتی

"هل من مبارز ؟" میزنی فریاد در دشت

مثل عمو پیچیده میجنگی دلاور

ارزق چشیده ضربه های کاری

  • پنج شنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:48
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(قاسم است اینکه چنین دست به شمشير شده) *

2990
9

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(قاسم است اینکه چنین دست به شمشير شده) قاسم است اینکه چنین دست به شمشير شده

نوجواني كه به عشق تو حسين پير شده

پر پرواز گشوده به دلش تاب نبود

حرفش اين بود عمو رفتن من دير شده

زده زانوي غم و غصه و محنت به بغل

نگران بود چرا اين همه تاخير شده

از زمانی که اذان گوی حرم پر زد و رفت

اشک حسرت زسرو روش سرازیر شده

مدد نامه ی بابا زعمو اذن گرفت

همچو شیری که رها از غل و زنجیر شده

شاعر: یاسر مسافر

  • پنج شنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:50
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(تا لاله گون بشود کفنم بیشتر زدند) *

2296
4

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(تا لاله گون بشود کفنم بیشتر زدند) تا لاله گون بشود کفنم بیشتر زدند

از قصد روی تنم بیشتر زدند

قبل از شروع رجز مشکلی نبود

گفتم که پسر حسنم بیشتر زدند

این ضربه ها تلافی بدر و حنین بود

گفتم علی بر دهنم بیشتر زدند

می خواستند از نظر عمق زخمها

پهلو به فاطمه بزنم بیشتر زدند

محمد مهدی عادلی

  • پنج شنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:52
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(گل پژمرده ، پژمردن نداره زپا افتاده ، پا خوردن نداره مرا بگذار عمو برگرد خیمه تن پاشیده که بردن نداره) *

3282
5

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(گل پژمرده ، پژمردن نداره  زپا افتاده ، پا خوردن نداره  مرا بگذار عمو برگرد خیمه  تن پاشیده که بردن نداره) گل پژمرده ، پژمردن نداره

زپا افتاده ، پا خوردن نداره

مرا بگذار عمو برگرد خیمه

تن پاشیده که بردن نداره

محمد مهدی عاذلی

  • پنج شنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:54
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(لبم بوی پدر دارد عمو جان) *

5372
29

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(لبم بوی پدر دارد عمو جان) لبم بوی پدر دارد عمو جان

سرم شوق سفر دارد عمو جان

عمو تمام سنگها بر صورتم خورد

یتیمی درد سر دارد عمو جان

محمد مهدی عادلی

  • پنج شنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:55
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(گل پژمرده ، پژمردن نداره) *

2775
5

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(گل پژمرده ، پژمردن نداره) گل پژمرده ، پژمردن نداره

زپا افتاده ، پا خوردن نداره

مرا بگذار عمو برگرد خیمه

تن پاشیده که بردن نداره

محمد مهدی عادلی

  • پنج شنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:57
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(در سرش طرح معما می کرد) *

2874
6

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(در سرش طرح معما می کرد) در سرش طرح معما می کرد

با دل عمه مدارا می کرد

فکر آن بود که می شد ای کاش

رفع آزار ز آقا می کرد

به عمویش که نظر می انداخت

یاد تنهایی بابا می کرد

دم خیمه همه ی واقعه را

داشت از دور تماشا می کرد

چشم در چشم عزیز زهرا

زیر لب داشت خدایا می کرد

ناگهان دید عمو تا افتاد

هر کسی نیزه مهیا می کرد

نیزه ها بود که بالا می رفت

سینه ای بود که جا وا می کرد

کاش با نیزه زدن حل می شد

نیزه را در بدنش تا می کرد

لب گودال هجوم خنجر

داشت عضوی ز تنش وا می کرد

هر که نزدیک ترش می آمد

نیزه ای در گلویش جا می کرد

زود می آمد و می زد به حسین

هر کسی هر چه که پیدا می کرد

آن طرف هلهله بود و این سو

ناله ها ز

  • پنج شنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:58
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(چشمی که بسته ای به رخم وا نمی شود) *

4735
8

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(چشمی که بسته ای به رخم وا نمی شود) چشمی که بسته ای به رخم وا نمی شود

یعنی عمو برای تو بابا نمی شود

ای مهربان خیمه ، حرم را نگاه کن

عمه حریف گریه ی زنها نمی شود

تا جان نداده مادرت از جا بلند شو

زخم جگر به گریه مداوا نمی شود

باید مرا به سمت حرم با خودت بری

من خواستم که پا شوم اما نمی شود

باور نمی کنم چه به روزت رسیده است

اینقدر تکه سنگ که یکجا نمی شود

تقصیر استخوان سر راه مانده است

راه نفس گمان نکنم ، وا نمی شود

این نعل های تازه چه کردند با تنت

عضوی که از تو گمشده پیدا نمی شود

بی تو عمو اسیر تماشا شده ببین

قدت شبیه قامت سقا شده ببین

مثل دلم تمام تنت زیر و رو شده

دشتی از آه شعله زنت زیر و رو شده

پیراهنی که بر بدن

  • پنج شنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 12:00
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع),(من نجه گوروم تنگ ایدوب عمو عرصه‌گاهی بو اشقیاسنه)به همراه دانلود سبک سنتی ترکی *

12229
27

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع),(من نجه گوروم تنگ ایدوب عمو عرصه‌گاهی بو اشقیاسنه)به همراه دانلود سبک سنتی ترکی من نجه گوروم تنگ ایدوب عمو عرصه‌گاهی بو اشقیاسنه
بـاخ الیمـده‌کی دستخطّی گور اذن ویر اولوم من فدا سنه
ای غریب دشت بلا سنه

قتلیمـه آتـام مجتبـی یـازان اَلده‌کی بوفرمان اولااولا
یار و یاور آختارماقا گوزون حسرتیله باخسون صاقا صولا
باشوا دولاندور اجازه ویر سال عَم‌اوغلوم اکبرکیمی یولا
بو طریق عشق ایچره گوستروم منده قُدرتیمجه وفا سنه
باغریمی بلا و مصیبتین چوخلوقی عمو قانه دوندورب
منلـه اوز آراسنــداکی گُل اُلفتـی آنام شاخه‌دن دَروب
اَل چکوبدی مندن کفن سالوب بوینوما سنه فِدیه گوندروب
ای خلیله وارث اُولام بوگون تشنه‌لب ذبیحِ مِنا سنه

ترک ایدن زماندان آتام حسن بوجهانی سَنلندی زحمتیم
من سنی آتا بولمو

  • سه شنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 12:37
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم ابن الحسن(ع),(گلمیشم گلمور سسون ای شاهزاده هارداسان)به همراه سبک سنتی ترکی *

14938
30

اشعار شهادت حضرت قاسم ابن الحسن(ع),(گلمیشم گلمور سسون ای شاهزاده هارداسان)به همراه سبک سنتی ترکی گلمیشم گلمور سسون ای شاهزاده هارداسان
آل سسین بو بیکسون ای شاهزاده هارداسان
سسلدون بیر قالمادی قلبیمده آرامیم منیم
بیرده سسلن تا اوغول حاصل اولا کامیم منیم

یاده سالدون سن منی آخر دلآرامیم منیم
گلمیشم گلمور سسون ای‌شاهزاده هارداسان
سن گلن دمـدن سرّیه گوز تیکوب آخر یولا
گئج آپارسام قورخورام باشین آچوب زلفون یولا
اول یئره‌ کیم سن دوشوبسن بو عمون قربان اولا
گلمیشم گلمور سسون ای‌شاهزاده هارداسان
قارداشیم اوغلی گوزوم نوری گؤگل پابسته‌سی
حق یولوندا باش ویرن عاشقلرین سردسته‌سی
جسمی خنجر مُستمندی جانی پیکان خسته‌سی
گلمیشم گلمور سسون ای‌شاهزاده هارداسان
اُولقَدَر یوخدور کنار اولدون گوزومدن سن منیم
اولگ

  • سه شنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 12:49
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب
 وحید محمدی

متن اشعار شهادت حضرت قاسم بن حسن(ع) از وحید محمدی -( دیدند عاجزند ز جنگ برابرش ) * وحید محمدی

36

متن اشعار شهادت حضرت قاسم بن حسن(ع) از وحید محمدی -( دیدند عاجزند ز جنگ برابرش ) دیدند عاجزند ز جنگ برابرش
ریختند بی هوا همه ی خصم بر سرش
گفتند تیغ اگر که ندارید سنگ هست
باران شروع شد به سر جسم اطهرش
از بس که سنگ بر تن بی جوشنش زدند
سالم نبود جایی از آن بال پرپرش
این لحظه های پر تنش و اضطراب را
از بین خیمه مثل عمو دید مادرش
آن بدر کاملی که امید قبیله بود
چیزی نماند تا به نفس های آخرش
آمد عمو کنار گل پاره پاره اش
زد بوسه بر تمامی اعضای پیکرش
چشم عمو همین که به پهلوی ماه خورد
تصویر شد جوانی زهرا برابرش
حالا چه سخت می گذرد لحظه های او
بالای جسم پاک عزیز برادرش
داغ تنی که زیر سم اسب ها شکست
افزوده شد به غصّه و غم های دیگرش
وقتی که پا به زمین می کشد جوان
افتاد یاد لحظه ی پرواز

  • چهارشنبه
  • 30
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 14:21
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(درست لحظه ی آخر در این محل افتاد) *

2287
4

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(درست لحظه ی آخر در این محل افتاد) درست لحظه ی آخر در این محل افتاد

و قطره قطره ی اهلا من العسل افتاد

میان عرصه ی میدان عجیب غوغا شد

مفاصل تن قاسم یکی یکی وا شد

چقدر خون چکد از ریش ریش پیروهنت

شکست گوشه ی ابرو...شکسته شد دهنت

خمیدگی تنت کار نیزه ی خصم است

اگر چه درد کمر بین ما دگر رسم است

و ناگهان ز قفا تیغ آهنین خوردی

ز نصفه های کمر خم شدی...زمین خوردی

زتارهای گلویت مرا صدا زده ای

چقدر در وسط صحنه دست و پا زده ای...!

بگو بگو گه عزیزم تـنت گسسته چرا

درون حنجره ات استخوان شکسته چرا؟

چرا تمام تـنت را چنین بهم زده ای

مگر محله ی قصاب ها قدم زده ای

چقدر میوه ی سبزم...رسیده ای قاسم

گمان کنم که کمی قد کشیده ای قاسم

ع

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 14:21
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(کبوترانه از این خاک‌ها رها شده‌ای) *

2011
3

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(کبوترانه از این خاک‌ها رها شده‌ای) کبوترانه از این خاک‌ها رها شده‌ای

برای درد یتیمانه‌ات دوا شده‌ای

ربوده باد ز رویت نقاب و می‌بینم

چه قدر شکل جوانیِ مجتبی شده‌ای

بیا برای مدینه دوباره گریه کنیم

رسیده مادرم و غرق در عزا شده‌ای

دو دست زیر تنت برده‌ام ولی خالی‌ست

جدا شدی ز من از بس جدا جدا شده‌ای

پس از صدای نفس‌های مانده در سینه

پس از صدای ترک‌ها چه بی صدا شده‌ای

به قد کشیدن تو تیغ‌ها کمک کردند

گمان کنم به بلندیِ نیزه‌ها شده‌ای

من از کمر شده‌ام تا و از تو می‌پرسم

سرت چه آمده از بین سینه تا شده‌ای؟

شاعر:حسن لطفی

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 14:24
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار حضرت قاسم(ع)،(باز بوی بهار آمده است) *

2200
3

اشعار حضرت قاسم(ع)،(باز بوی بهار آمده است) باز بوی بهار آمده است

سینه ها را قرار آمده است

چشمه جاری کرامت حق

از دل کوهسار آمده است

سفره دار مدینه را امشب

پسری گلعذار آمده است

که برای کریم آل عبا

سند افتخار آمده است

مژده بر نسل نوجوان بدهید

که به آنها نگار آمده است

باز هم لطف حق عظیم آمد

پسر حضرت کریم آمد

تا که چشمان خویش وا میکرد

ملک از ذوق جان فدا میکرد

هرچه دل بود با خودش می برد

در مسیر خدا رها میکرد

حسن آن شب ز شوق تا خود صبح

به همه سائلان عطا میکرد

مادرش هم کنار گهواره

تا زمان سحر دعا میکرد

وقت خوابش برای لالایی

فقط عباس را صدا میکرد

هرکه در کوی عشق عازم شد

بخدا که گدای قاسم شد

ما تو را از همان ازل دیدیم

چش

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 14:27
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت قاسم(ع)،(ای عــــــــــــمو قاسم جانباز منم) *

5022
18

اشعار شهادت قاسم(ع)،(ای عــــــــــــمو قاسم جانباز منم) ای عــــــــــــمو قاسم جانباز منم بعد اکبر به تـــــو همراز منم

جان من در تب و تاب است عمو حنجرم تشنـــــۀ آب است عمو

لبم از سوز عــــــــطش خشکیده جگرم غـــــــرقِ بخون گردیده

منکـــــــــه در سوختن و ساختنم تشنــــــــه ام تشنه جان باختَنم

ای عمو بــــــــــاز مَدار از راهم اذان میدان ز حضورت خواهم

آمدم تا که ترا یـــــــــــــارم شَوَم پـــــــای تا سر همه ایثار شَوم

جــــــــــــان من باد فدای تو عمو هستی ام هست بـــرای تو عمو

منکـــــــــه سر مست تولای توام ای عمو خاک کف پـــای توام

تو که از ظلــــــــم عدو مغمومی تـــــــــو که مثل پدرم مظلومی

شـــــور عشق تو بوَد در سر من سپر

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 15:26
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(روز عاشورا به صد جوش و خروش) *

5113
9

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(روز عاشورا به صد جوش و خروش) روز عاشورا به صد جوش و خروش
قـــــــــــاسم آمد نزد پیر مِی فروش

گـــــفت جــــــــــــامی از می نابم بده
تشنــــــــــۀ آبــــــــــــم عمو آبم بده

ای مــــــــی قالوا بلی را جُرعه نوش
جرعه ای زآن باده هم بر من بنوش

طالب جـــــــــــــــــــام الـستم ای عمو
کن ز جــــــــام عشق مَستم ای عمو

آمـــــــــــــدم تــــــــا اذان میدانم دهی
افتخــــــــــــــــــــار دادن جانم دهی

آمــــــــدم کــــــــــز ناله خاموشم کنی
بهـــــــــــــر جنگیدن کفن پوشم کنی

سیزده ســـــــــــــــــــالم اندر روزگار
می کَشم بهــــــــــــر شهادت انتظار

همجــــــــــــــــــوا اکبر خود کن مرا
پیش مرگ اصغـــــ

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 15:29
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(برون آمد از خیام حرم، قاسم بن حسن چون مهی تابان) *

5341
8

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(برون آمد از خیام حرم، قاسم بن حسن چون مهی تابان) برون آمد از خیام حرم، قاسم بن حسن چون مهی تابان

شتابان آمد به نزد عمو، تا ستاند از او رخصت میدان

عمو جانم، ای عمو جانم، ای عمو جانم، ای عمو جانم

خوشم گر سر در رهت بدهم، سر فرازم چون بر تو سربازم

به شوق جان دادن از عشقت، گاه و می سوزم گاه و می سازم

عمو جانم، ای عمو جانم، ای عمو جانم، ای عمو جانم

عمو جان من غرق در مَحنم، زادۀ حسنم جانثار توام

سر افرازم سرو این چمنم، ای گل زهرا بی قرار توام

عمو جانم، ای عمو جانم، ای عمو جانم، ای عمو جانم

عمو جانم مرگ در ره تو، چمن عَسل شیرین شد به کام من

ز مینای عشقت ای ساقی، از کرم تر کن جام کام من

عمو جانم، ای عمو جانم، ای عمو جانم، ای عمو جانم

شاعر

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 15:35
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(این جوان کیست كه گل صورت از او دزدیده است) *

3500
6

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(این جوان کیست كه گل صورت از او دزدیده است) این جوان کیست كه گل صورت از او دزدیده است

‏سیزده بار زمین دور قدش گردیده است

‏رو به سر چشمه زیبایی و دریای وفا

‏ماه از اوست که این گونه به خود بالیده است

‏خاک پرسیدکه سر چشمه این نورکجاست

‏عشق انگشت نشان دادکه او تابیده است

‏پیش او شور شهادت ز عسل شیرین­تر

‏آسمان میوه احساس ز چشمش چیده است

گر چه هفتاد و دو لاله همه از ایل بهار

‏باغ سر سبرتر از او به جهان کی دیده است؟

اسب آرام رها کرد گلی را در خاك

‏کربلا دید که ماهی به زمین غلتیده است

شاعر:حیدر منصوری

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 15:41
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(با آن که در ره است خطرها و بیم ها) *

1779
3

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(با آن که در ره است خطرها و بیم ها) با آن که در ره است خطرها و بیم ها

‏سخت است بگذرم ز عسل ها، شمیم ها

‏اصلأ درست نیست بمانم در این قفس

‏در فصل سرخ پر زدن یا کریم ها

سخت است کار با پدر از دست داده ها

‏ای وای از شکستن قلب یتیم ها

یا اذن رفتنم بده یا جان من بگیر

‏تلخ امست حرف «نه» ز دهان کریم ها

‏از آن چه قاسم تو به بازوش بسته است

‏افتاده ای به یاد مدینه، قدیم ها

‏من را ببخش نام تو را داد می زنم

‏قصدم نبوت بشکند این جا حریم ها

اما تنم به زیر سم اسب نخ نماست

‏مانند فرش های قدیمی، گلیم ها

سوغات کربلا برای مدینه است

‏عطری که برده اند ازین تن نسیم ها

حالا به نوجوان تو چون روز روشن است

‏معنای سایه های «بلا»ها، «عظیم»ها

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 15:49
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(به زلفای سیاهت، ازخون حنا کشیدی) *

2532
7

اشعار شهادت حضرت قاسم(ع)،(به زلفای سیاهت، ازخون حنا کشیدی) به زلفای سیاهت، ازخون حنا کشیدی

‏از بس که روی خاکا، تو دست و پا کشیدی

قد و بالات مثل بابات، عزیز من رشیده

‏اما ببین قامت من، از غم تو خمیده

‏تیر غم تو قاسم، تو دل من نشسته

‏به زیر نعل مرکب، سینه تو شکسته

كشته منو ماتم تو، مصیبتت عظیمه

‏دیدم به زیردست و پا، خیلی حالت وخیمه

شاعر:سراج

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 15:51
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد