قاسم بن حسن (ع)

مرتب سازی براساس
 محمود اسدی

(زمینه و زمزمه)ای قاسمم یکبار چشمان خود وا کن * محمود اسدی

843
0

(زمینه و زمزمه)ای قاسمم یکبار چشمان خود وا کن ای قاسمم یکبار چشمان خود وا کن
افتاده ام از پا مرا تماشا کن
ای لاله ی باغم در خون تپیدی تو
در زیر مرکبها قامت کشیدی تو
واويلا واويلا صد آه و واويلا

کنار جسم تو زمزمه می کردم
با دیدنت یاد از فاطمه می کردم
تاب و توان از من زخم تنت برده
به پهلویت دیدم،نیزه گره خورده
واويلا واويلا صد آه و واويلا

بادیدنت پا تا ،سرم پر از درده
بر کمرت خصمی،نیزه فرو کرده
همسفرم میشه سرت به روی نی
ماه عسل میر سرت تو بزم می
واويلا واويلا صد آه و واويلا
******
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج

  • جمعه
  • 15
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 13:12
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 محسن صرامی

یا حضرت قاسم علیه السلام -(پسر رفته به بابايش خبرها اينچنين باشد) * محسن صرامی

1665
-1

یا حضرت قاسم علیه السلام -(پسر رفته به بابايش خبرها اينچنين باشد) پسر رفته به بابايش خبرها اينچنين باشد
كرم را ارث از او برده اثرها اينچنين باشد

به حق در آسماني اينچنين نوراني و زيبا
توقع هم همين باشد قمرها اينچنين باشد

به ظاهر سينزده سالش ولي خضر است شاگردش
به حيدر رفته در هيبت نظرها اينچنين باشد

به اصرار خودش آمد به سختي شد عمو راضي
كه در آخر وداع،حال پدرها اينچنين باشد

براي او شهادت از عسل هم هست شيرين تر
براي عاشق بي دل سفرها اينچنين باشد

در آورده به زانو ارزق و اولاد ارزق را
به نسل مرتضي كلأ جگرها اينچنين باشد

به زير سم مركب ها قدش هم قد اكبر شد
در اين راهي كه او رفته خطرها اينچنين باشد

چه دامادي چه قدي به،به اين طرز حنابندان
به پيش آل پيغمبر هنر

  • یکشنبه
  • 17
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 18:33
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

شب ششم محرم حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام -(سیزده ساله جوانی که گل باغ ولاست) *استاد سید هاشم وفایی

1140
1

شب ششم محرم  حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام  -(سیزده ساله جوانی که گل باغ ولاست) شمس الشرف

سیزده ساله جوانی که گل باغ ولاست
قمرنجمه وشمس الشرف کرب وبلاست

نوراو ناب تر از رنگ عقیق یمنی است
پرورش یافته ی مکتب ناب حسنی است

طینتش نورولبش کوثروقدش طوباست
نوۀ حیدرکرار وعزیز زهراست

نور از روی جبینش به فلک می تابد
مهرایمان ویقینش به فلک می تابد

نوجوانی که به پیران جهان راهبراست
یم ایثار ووفا را صدفی پرگهر است

داشت جامی به کف از جام وفا زرین تر
اشتیاقش به شهادت زعسل شیرین تر

نامۀ مرد جمل را به روی دست گرفت
سیزده جام عسل را به روی دست گرفت

بغض پنجه به دل وراه گلویش میزد
بس که او بوسه به دستان عمویش میزد

گفت دانی به شما عشق وارادت دارم
ای عموجان به دلم شوق شهادت دارم

ای کری

  • جمعه
  • 22
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 18:59
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 حسن لطفی

شعر شب ششم محرم حضرت قاسم ابن الحسن(ع) -(باد وقتی که برآن حلقه‌یِ گیسو اُفتاد) * حسن لطفی

740

شعر شب ششم محرم حضرت قاسم ابن الحسن(ع) -(باد وقتی که برآن حلقه‌یِ گیسو اُفتاد) باد وقتی که برآن حلقه‌یِ گیسو اُفتاد
دید در قلبِ حرم باز هیاهو اُفتاد

سیزده بار زمین بوسه زده پایش را
بسته بر بازویِ خود هدیه‌ی بابایش را

بنویسید که خورشید نقابش شده ست
باز زانویِ ابالفضل رکابش شده است

به جُز این پیرهنش نیست نیازی هم نیست
زِره ای قدِ تنش نیست نیازی هم نیست

بگذارید رَوَد حوصله‌اش سَر رفته
چه نیازی به زِره داشت به حیدر رفته

آنکه مانند علمدار جگر دارد اوست
آنکه شمشیرِ حسن را به کمر دارد اوست

رخصتی تا دهدش ، سمت عمو می‌آيد
چقدر بیرقِ عباس به او می‌آید

دلِ میدان زده و هیچ هماورد نبود
پیش او در دلِ این معرکه یک مرد نبود

رجزی خواند بدانند بلاغت دارد
شیر بر طرزِ کمین کردنش عاد

  • یکشنبه
  • 24
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 10:26
  • نوشته شده توسط
  • TzwSVsOw
ادامه مطلب

غزال شب ششم محرم الحرام -(خون غزل می ریخت از بیت بیت رزم او ضرب المثل می ریخت) * بردیا محمدی

1514

غزال شب ششم محرم الحرام -(خون غزل می ریخت از بیت بیت رزم او ضرب المثل می ریخت) خون غزل می ریخت
از بیت بیت رزم او ضرب المثل می ریخت

با دست خود خورشید
در کهکشان دامنش ماه و زحل می ریخت

سرمه نکش بر چشم
کِی زرگری روی طلا رنگ بدل می ریخت!؟

اشک عمو وقتی
آرام قاسم را گرفتش در بغل..،می ریخت

وقت اذان عشق
از منبر حلقوم او "خیر العمل" می ریخت

مثل حسن شیر است
مردانگی از چهره ی این شیریَل می ریخت

از مصحف رزمش
آیه به آیه سوره ی "فتح جمل" می ریخت

خون عدوی پست
از پنجه ی این شیرزاده در جدل می ریخت

آنقدر سر انداخت
از خستگی حتی عرق های اجل می ریخت

تیری به بالش خورد
سنگ عدو بر کنج ابروی هلالش خورد

چون ابر باریده
انگار در این دشت قاسم پهن گردیده

کفتارها دیدند
نعش عقابی که پرش را ن

  • سه شنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 13:15
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم(ع) -(آمد ز ابر خیمه برون قرص روی ماه) * وحید دکامین

749

شعر حضرت قاسم(ع) -(آمد ز ابر خیمه برون قرص روی ماه) آمد ز ابر خیمه برون قرص روی ماه
وجه شبه به روی مَهَش، خور به صبحگاه
گویا که پا نهاده حسن در جمل، به راه
خیره به سوی او همه لشگر، همه سپاه

در قامتش قیامت کُبراست بنگرید
ابنُ الحسن کریم دو دنیاست بنگرید

بر عارض است زلف سیاهش شکن،شکن
لعل لبش چو سنگ عقیقی است در یمن
حتی نداشت خوود و زره بر سر و به تن
تنها ز پیروهن به تنش داشت یک کفن

آمد رجز به نام حسن خواند «یا حسن»
نامش به خاطر همگان ماند با حسن

استاد رزم هر که اباالفضل می شود
او یک تنه حریف دو صد رذل می شود
جانش به پای تیغ کجت بذل می شود
چون میکُشی تو،صاحب یک فضل می شود

دشمن اگر که أزْرَقِ شامی ست بهتر است
خونش حلال تو،که گمان می کند سر است

  • پنج شنبه
  • 4
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 19:44
  • نوشته شده توسط
  • TzwSVsOw
ادامه مطلب
 وحید قاسمی

شعر حضرت قاسم بن الحسن(ع) -(امروز عطش شُکوه دریا دارد) * وحید قاسمی

1457
3

شعر حضرت قاسم بن الحسن(ع) -(امروز عطش شُکوه دریا دارد) امروز عطش شُکوه دریا دارد
آرامش ساحلش تماشا دارد
ممنون که مرا عمو بغل می گیری
آغوش تو بویِ پدرم را دارد

  • سه شنبه
  • 16
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 17:36
  • نوشته شده توسط
  • TzwSVsOw
ادامه مطلب
 جابر عابدی

سروده ای تقدیم به حضرت قاسم -(با مُسمّایی و نامت را چه زیبا بُرده اند) * جابر عابدی

679

سروده ای تقدیم به حضرت قاسم -(با مُسمّایی و نامت را چه زیبا بُرده اند) با مُسمّایی و نامت را چه زیبا بُرده اند
اهل دل جام حسن از دست قاسم خورده اند

تو کریم بن کریمی و عزیز نجمه ای
سائلان غیر شاهی مثل تو افسرده اند

آنقدر زیبایی و بویت دل انگیز است که
یاس های با طراوت پیش تو پژمرده اند

آن میِ نابی که در دست حسن بار آمدی
در شراب ناب تو صاحبدلان چون دُرده اند

خال لبهایت دهان کعبه را انداخت آب
آسمانی ها به احرام تو کُشته مُرده اند

پیش تیغ ات نصف خواهد شد سپاه کوفیان
الحق این نام تو یا قاسم به جا آورده اند

گر چه رمز حاجت عالم صد و ده بار بود
با تو اما دیگر از این سیزده نشمرده اند

از همان اول دخیل عشق آل هاشم ام
من غلام حضرت جانانِ عالم قاسم ام

  • پنج شنبه
  • 11
  • اردیبهشت
  • 1399
  • ساعت
  • 17:21
  • نوشته شده توسط
  • TzwSVsOw
ادامه مطلب
 محسن راحت حق

مدح حضرت قاسم بن الحسن(ع) -( هر چه بر ما می رسد یا از کریمان می رسد) * محسن راحت حق

1511

مدح حضرت قاسم بن الحسن(ع) -( هر چه بر ما می رسد یا از کریمان می رسد) هر چه بر ما می رسد یا از کریمان می رسد
یا که از ذرّیه و از نسلِ ایشان می رسد

بی کرامت روی قولِ دیگران دلخوش نکن
با کرم بر هر گره..امدادِ آسان می رسد

می شود تکلیفِ ما روشن به دستانِ کریم
پشتِ دربِ خانه اش..رونق فراوان می رسد

چنگ زن بردامنِ پاکِ حسن با اعتقاد...
با نگاهش نعمتِ بی حد چو باران می رسد

لحظه ای غافل نشو از قاسم ابن مجتبا..ازعنایاتِ پسر...الطافِ پنهان می رسد

می کند قسمت میانِ گریه کُن ها..کربلا
قاسم است و زیرِ چترش دل به سامان می رسد

روضه ها ی حضرت قاسم..تماشایی تر است
از لبم گاهی حسن گاهی حسین جان می رسد

این پسر انگار دارد دو پدر ...باشد بجا..
گر بگویم غیرتش بر شاهِ مردان می رسد

هم حسینی باشد وهم مجتبایی..تا ابد
از کنارِ مرقدش بوی شهیدان می رسد

  • پنج شنبه
  • 23
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 14:33
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 محسن راحت حق

مدح و مرثیه قاسم بن الحسن(ع) -( جنگِ تو خاطره انگیز شده عینِ جَمَل) * محسن راحت حق

957

مدح و مرثیه قاسم بن الحسن(ع) -( جنگِ تو خاطره انگیز شده عینِ جَمَل) جنگِ تو خاطره انگیز شده عینِ جَمَل
دشمن حس کرد به روی سرِ خود پیکِ اَجَل
ولی افسوس که خوردی به زمین یوسفِ مهر
بدنت زیرِ سمِ اسب شده مثلِ عسل...

(قاسم بن الحسنم..نورِ دو چشمانِ منی)
(بینِ این دشت نمانده ز تنت پیرهنی)

پسرِ حضرت مهتاب..دل آرا شده ای
زیرِ سُم های ستوران چو مسیحا شده ای
چه مواساتِ عجیبی..تو به مادر رفتی
قابِ پشتِ در و افتادنِ زهرا شده ای

(ردّ ِ چکمه چقدر بر بدنت مانده عزیز)
(به گمانم که لبت ذکرِ عمو خوانده عزیز )

من چگونه بدنت جمع کنم از روی خاک
برگ و بارِ چمنت جمع کنم از روی خاک
گفتنِ ذکرِ عمو حالِ مرا ریخت به هم ..
با‌ چه حالی ذهنت جمع کنم از روی خاک

(مُردم و زنده شدم تا که رسیدم به برت)
(زیرِ سم ها جگرت پاره شده چون‌ جگرت)

می روی پیشِ علی اکبرِ من پس به درود
جان‌بقربانِ تو ای دلبرِ من پس به درود
صورت و چشمِ تو را پاک کنم تا که مگر
بخورد بر نظرِ مادرِ من پس به درود

(برو ای قاسمِ عشاق..پیامم برسان)
(به پدر مادرِ من باز سلامم برسان)

  • پنج شنبه
  • 23
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 14:35
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

نوحه قاسم علیه السلام"بعد از قمر ماه بنی هاشمم " * سید رضا هاشمی سره

708
1

نوحه قاسم علیه السلام"بعد از قمر ماه بنی هاشمم " " قاسم "
شاعر:سیدرضا هاشمی سره
گوشواره نوحه:
بعد از قمر ماه بنی هاشمم
بحر کرم، خورشید مکارمم
قاسمم _ قاسمم
******

به میدان شیر نر هم می گریزد از هیاهویم
به هر سو ذوالفقاری دارم از هر تار گیسویم
چو مژگان میگریزند از نهیب تیغ ابرویم
انا الحقم ، انا الحَیّم ، هوالحقم ، هوالهویم

بعد از قمر ماه بنی هاشمم
بحر کرم، خورشید مکارمم
قاسمم _ قاسمم

علی را جلوه ای و مجتبی را جلوه ای دارم
حریر آسا نگاهم گرچه وقت حمله کَرّارم
اگر در پرده ام عیبم مکن سِرّی دگر دارم
خدا از پرده بیرون می شود گر پرده بردارم

بعد از قمر ماه بنی هاشمم
بحر کرم خورشید مکارمم
قاسمم _ قاسمم

برس از راه و کاری کن که عمری مانده در راهم
نه اینکه یوسفت باشم ، ولی افتاده در چاهم
خلاصم کن از این عشقی که گاهی هست و گاهی نیست
که غیر از عاشقی با تو از این عالم نمیخواهم

بعد از قمر ماه بنی هاشمم
بحر کرم خورشید مکارمم
قاسمم_قاسمم

.سید رضا هاشمی سره

  • یکشنبه
  • 2
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 13:28
  • نوشته شده توسط
  • انجمن هنر و ادبیات آیینی افغانستان
ادامه مطلب

دشمن شناس بود و سربازِ بی بدل بود * مرضیه عاطفی

1006

دشمن شناس بود و سربازِ بی بدل بود دشمن شناس بود و سربازِ بی بدل بود
فرزندِ بی مثالِ جنگاور جمل بود

شمشیر میکشید و «سر» روی خاک میریخت
مثل علیِ اکبر(ع) در رزم، بی مثل بود

ارثیۂ پدر بود عشقِ عمو حسینش(ع)
در کربلا شد اثبات، عشقی که بی خلل بود

ترسیده بود «أزرق»! چون در کشاکش ِ جنگ
همواره کارِ قاسم(ع)، آوردنِ اجل بود

هر کس که در جدالِ با چشم هایش افتاد
مستأصل و پریشان، دنبال راهِ حل بود

تاریخ غبطه خورده، «إن تَمکُروني» اش را
اینکه همیشه حرفش، همراه با عمل بود
¤
یک عمر مثلِ قاسم(ع)؛ در نزد «حاج قاسم»-
-طعم خوش ِ شهادت، «أحلی مِن العسل» بود!

#صلی_الله_علیک_یاأباعبدالله_الحسین
#ألسلام_علیک_یا_قاسم_إبن_الحسن
#یابن_المجتبی_ع_دخیلک

  • سه شنبه
  • 4
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 17:32
  • نوشته شده توسط
  • مرضیه عاطفی
ادامه مطلب
 الیاس محمدشاهی

شور حضرت قاسم (ع) -(یلِ نام آور قاسم ، شیرِ دلاور قاسم) * الیاس محمدشاهی

633
1

شور حضرت قاسم (ع) -(یلِ  نام آور  قاسم ، شیرِ  دلاور قاسم) بند اول

یلِ نام آور قاسم ، شیرِ دلاور قاسم
یک نفره یه لشکر و،مافوق باور قاسم

شَمایلش بود ، مثاله مجتبی
رزم و قتاله او،شبیهِ مرتضی
بی زره و سپر،زد به دله عدو
لرزه فتاده بر زمینه کربلا

جلوه گاهه صفدره،خیلی هم با جگره
وارثه شجاعت و ، شاهکاره قمره

یاقاسم یاقاسم

بند دوم

هیبته حیدره توچشاش،ترسیده دشمن ازنگاش
ازرق شامی فهمیده،شتاب و قدرته ضربه هاش

میجوشه تو رگاش،خونه یله جمل
همچو حسن بُوَد ، فاتحِ هر جدل
ریخته بهم سپا،هه شام و کوفه رو
در‌ نچجش شهادت اهلی من عسل

داماده اربابه ،گوهره نایابه
قاسمه تومیدون،یاابوترابه

یاقاسم یاقاسم

  • یکشنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1400
  • ساعت
  • 20:01
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 الیاس محمدشاهی

شور حضرت قاسم (ع) -(به نامه نامیه حسن،زاده ی کرم قاسمه) * الیاس محمدشاهی

681

شور حضرت قاسم (ع) -(به نامه نامیه حسن،زاده ی کرم قاسمه) بند اول

به نامه نامیه حسن،زاده ی کرم قاسمه
کریم بن کریم و،شور محشرم قاسمه

شهزاده قاسمه،دلداده قاسمه
مثاله مجتباست،آزاده قاسمه

زیبائیت نداره،در عالَ،مین همتا
صنم مه جبینِ، نجمه و،مجتبی

شهزاده یاقاسم

بند دوم

خشم هاشمی توچشاش،شاگرده قمر قاسمه
هرکس دیدصورتشوگفت،قمر در قمر قاسمه

رزم آورقاسمه،جنگاورقاسمه
نوجوونه حسن،دلاور قاسمه

زدی بر قلبه لشکر ، ماننده، مرتضی
با دمه تنکرونی،فَ أنابن ال،مجتبی

شهزاده یاقاسم

بند سوم

انگاری روزه خیبرو ، تکراره جنگ جَمَلِ
شهادت در راهه حسین،واسش اهلی من عسلِ

شیرِ نَر قاسمه،با جگر قاسمه
حقا نَ،وه ی مولا حیدر قاسمه

سپاهه کوفه وشام،رو دست به،سَرکردی
توی نبرده تَن به ، تَن بی ه‍َ مٰآوَردی

شهزاده یاقاسم

  • یکشنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1400
  • ساعت
  • 20:16
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 الیاس محمدشاهی

شور حضرت قاسم(ع) -(مستِ نامه حضرتِ قاسمم) * الیاس محمدشاهی

518
0

شور حضرت قاسم(ع) -(مستِ نامه حضرتِ قاسمم) بند اول

مستِ نامه حضرتِ قاسمم
صیده دامه حضرتِ قاسمم
اعتبارم اینه تویِ جهان
(من غلامه حضرتِ قاسمم2)

ماهه شبای تیره و تارم
نوکریه خونه ی قاسم شده کارم
گُل میکنه اسمت روی لبهام
تو دنیا افتخارمه قاسمِ آقام

دلدار ودلبرم، سایت روی سرم
فرزنده ارشده ، آقای بی حرم
کرامته شما ، ماننده مجتبی
قاسم جان اربعین، ببرم کربلا

شهزاده یاقاسم

بند دوم

من گدایِ حضرتِ قاسمم
خاکِ پایِ حضرت قاسمم
از تولد تا دَمِ مُردَنَم
(جون فدایِ حضرتِ قاسمم2)

بِهِم یه لحظه ، مَحَل نزاری
تنها میمیرم باغَم و دَرده خُماری
حساب وا کردم ، رویِ نگاهت
(آقا عنایتی به این سگ سیاهت2)

ای شهریاره من، دار و نداره من
داماده کربلا ، زیبا نگاره من
شیرِ دلاوری ، یَلِ نام آوری
خیلی بهت میآد، مقامِ سروری

شهزاده یاقاسم

  • دوشنبه
  • 9
  • فروردین
  • 1400
  • ساعت
  • 17:59
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
کربلایی جواد محمدی

شور حضرت قاسم (ع) -(ذکر زیبای محشر قاسم الله اکبر) *کربلایی جواد محمدی

2014
3

شور حضرت قاسم (ع) -(ذکر زیبای محشر قاسم الله اکبر) ذکر زیبای محشر قاسم الله اکبر
کراماتت حسینیو نگاهت هیبت آور
عزیز الله قاسم

زلفت درهم چلیپا قامتت سرو طوبی‌ا
با اهلا من عسل گفتن شدی بر نجمه طاها
عزیز الله قاسم

نوه ی شیر خدا، ساقی جام عسلم
دلبر حضرت عباس یل بی بدلم
سیزده ساله ولی مثال صدها شیرم
چرا که من پسر فاتح جنگ جملم

الله الله الله قاسم صنم رعنا
الله الله الله قاسم غزل زیبا
الله الله الله مِرآتُ المجتبی
الله الله الله قاسم ولی و والا

قاسم مدد یاقاسم
............................................
بند دوم

همه مبهوت و حیران قاسم تا میده جولان
گردوخاکی میان معرکه آمد چو طوفان
عزیزالله قاسم

شیرینی مثل حلوا نطق تو نطق شیوا
فا انا ابن الحسن گفتی به دشمن بی محابا
عزیزالله قاسم

کربلا نایبِ سردار جمل ها شده ای
افتخار علی و حضرت زهرا شده ای
جلوی چشم حرم چند قدم راه برو
چقَدَر مثل علی اکبر لیلا شده ای

الله الله الله قاسم نوه‌ی حیدر
الله الله الله قاسم دم سرتاسر
الله الله الله سری از همه واللهِ
الله الله الله قاسم یل جنگاور

  • دوشنبه
  • 23
  • فروردین
  • 1400
  • ساعت
  • 19:57
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
کربلایی جواد محمدی

شور حضرت قاسم (ع) -(جوانانِ بنی هاشم) *کربلایی جواد محمدی

3256
11

شور حضرت قاسم (ع) -(جوانانِ بنی هاشم) جوانانِ بنی هاشم
سوی میدان شدن عازم
یکی از دیگری سرتر
به نام حضرت قاسم - عزیز الله مدد قاسم

ندا آمد صدا ای جان
صدایی در دل میدان
میان معرکه فریاد
عمو جانم سنه قوربان - عزیز الله مدد قاسم

پا به میدان زدو میدان گردوخاکی رخداد
دست به شمشیر زد این نوجوان تازه داماد
تا سر چهار پسر ازرق شامی افتاد

امیرو سرور قاسمه
نور کوثر قاسمه
عشق مادر قاسمه
قلب لشگر قاسمو
کیمیاگر قاسمه

مثال حیدر قاسمه
در و گوهر قاسمه
نطق جوهر قاسمه
می و ساغر قاسمو
حیرت آور قاسم

قاسم مدد یا قاسم
............................................
بند دوم

تو بی همتا قدت رعنا
نگاه تو پُر از معنا
حسینی خوی تو قاسم
حسنی روی تو زیبا - عزیز الله مدد قاسم

کمان ابرو سیه گیسو
برومندی به هر بازو
حریفانت همه از دَم
به پیش تو زدن زانو - عزیز الله مدد قاسم

مات و مبهوت همه جوشن او پیرهنش
انبیا پشت سرش لحظه‌ی عازم شدنش
زمین لرزید ز فریاد انا بن الحسنش

قامت طوبا قاسمه
تیغ برنا قاسمه
ماه زیبا قاسمه
عرش اعلا قاسمو
دین و دنیا قاسمه

تمام قرآن قاسمه
تیغ بران قاسمه
شیر غران قاسمه
مثل طوفان قاسمو
روح و ریحان قاسم

قاسم مدد یا قاسم

  • دوشنبه
  • 23
  • فروردین
  • 1400
  • ساعت
  • 20:20
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
کربلایی جواد محمدی

شور حضرت قاسم (ع) -(ای خدا بازم اَجل اومده) *کربلایی جواد محمدی

974
0

شور حضرت قاسم (ع) -(ای خدا بازم اَجل اومده) ای خدا بازم اَجل اومده
پسر شیر جمل اومده
شاخ شمشادِ حسنو ببین
سفر ماه عسل اومده

الماس گوهر باتو میدرخشه
دوست دارم که عمرم باتو سرشه
دنیا باشه اگه مثال کشتی
هستی قاسم ناخدای عرشه

سرو سرور قاسم
ساقی می و ساغر قاسم
عینا خود حیدر قاسم ، قاسم قاسم جان

دل و دلبر قاسم
ذکر دم محشر قاسم
هستی به جهان سر قاسم ، قاسم قاسم جان

قاسم مدد یا قاسم

.................................
بند دوم

مرحبا به این همه قدرتت
برق چشمانِ با اُبُهَتِت
ازرق شامی میزنه زانو
وقتی که میشه محو شوکتت

هستی مالک تو به کل هستی
عشق تو شد ره خدا پرستی
ثابت کردی تو به کوفه قاسم
فرزنده شیر جمل تو هستی

یل نامی قاسم سرباز قیامی حامیه امامی قاسم
قاسم قاسم جان

تب و تابی قاسم اصل می نابی قاسم تو فصل خطابی قاسم
قاسم قاسم جان

قاسم مدد یا قاسم

  • دوشنبه
  • 23
  • فروردین
  • 1400
  • ساعت
  • 21:05
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

واحد شب ششم محرم -(ای عمو فدایت) * مجید مراد زاده

870

واحد شب ششم محرم -(ای عمو فدایت) ای عمو فدایت
یتیم مجتبایت
بده اذن میدان
جان را کنم فدایت

تاکنم سرم راعموجان
نذرعلی اصغرت
تاروم به میدان
بگیرم من انتقام مادرت
توکه جای پدربوده ای
همیشه بالای سرم
اذن و رخصتی ده
در این دشت
باشم بجای پسرم
دارم این گفتگو
ای عمو ای عمو
قاسمت شود فدایت

پور مجتبایم
دلیری ات مثل شد
طعم مرگ به کامت
شیرین تر از عسل شد
تا که ناله زدی عموجان
افتادم ازپشت فرس
تا که زیر اسبان عزیزم
تو می زدی نفس نفس
بدنت کش امده شکسته
تمام استخوان تو
نفست بریده عزیزم
بندامده زبان تو
جان قاسم عمو
یک عمو جان بگو
تاحسین شود فدایت

  • سه شنبه
  • 31
  • فروردین
  • 1400
  • ساعت
  • 17:32
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 محسن راحت حق

مرثیه حضرت قاسم(ع) -(کینه ها داشتند از کوچه و پُر کار شدند) * محسن راحت حق

733

مرثیه حضرت قاسم(ع) -(کینه ها داشتند از کوچه و پُر کار شدند) کینه ها داشتند از کوچه و پُر کار شدند
تا که دیدند حسن زاده بُود هار شدند

ابتدا دور گرفتند.... که جایی نرود...
وَ سپس تیغ کشیده همه قدّار شدند

تا نَفَس بود زدند و نفسش بند آمد..
خاطره آسوده شدند و پی آزار شدند

نعل ها آمدند و خُرد نمودند تنش
باز احیاگر عکسِ در و دیوار شدند

کربلا مثلِ مدینه شد و ارباب شکست
صحنه ها در نظرِ شاه چنان خار شدند

  • جمعه
  • 15
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 18:20
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

یا قاسم ابن الحسن_با شهد احلی من عسل، لبریز جام جان نمود * اسماعیل تقوایی

655

یا قاسم ابن الحسن_با شهد احلی من عسل، لبریز جام جان نمود یا قاسم ابن الحسن
با شهد احلی من عسل، لبریز جام جان نمود
او جان خود آماده ی، دیدار باجانان نمود

آمد که گیرد از عمو، اذن جهاد خویش را
باران اشکش آمد و چشم عمو گریان نمود

با التماسش عاقبت اذن جهادش را گرفت
بی خود بود وبی زره، آهنگ آن میدان نمود

عازم برای جنگ شد، مه پاره ای از خیمه گه
با حسن روی خویشتن هردشمنی حیران نمود

ان تنکرونی خواند او،من قاسمم فرع الحسن
اصل ونسب را عرضه بر آن خلق بی ایمان نمود

با رزم قاسم زنده شد، یاد حسن در کربلا
شیر جمل باز آمد ودر کربلا طوفان نمود

وای از دمی که شد ندا،آه ای عمو فریاد رس
با این مدد خواهي خود، حال عمو ویران نمود

در زیر نعل اسبها، له‌ شد تمام پیکرش
اینگونه جان خویش را، در راه دین قربان نمود

اندر کنار پیکرش آمد حسین فاطمه
با دیدن آن مه لقا، بس ناله وافغان نمود

خواباند نعش قاسمش، اندر کنار اکبرش
در دفراق ایندو را، اینگونه او درمان نمود

شعر:اسماعیل تقوایی

  • شنبه
  • 23
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 19:23
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب

شب ششم محرم حضرت قاسم(ع) -( پا بر زمین مکوب ،عمو در کنار توست) * احمد علوی

599

شب ششم محرم حضرت قاسم(ع) -( پا بر زمین مکوب ،عمو در کنار توست) پا بر زمین مکوب ،عمو در کنار توست
این سرو قد خمیده که دار وندار توست

ای ماه سیزده شبه ی دشت کربلا
ماه شب چهاردم بی قرار توست

دل بردن از امام وسراپا عسل شدن
این کار کار بی هنران نیست،کار توست

"لاتجزعی" بخوان و برو تا خود خدا
وقتی بهشت این همه چشم انتظار توست

من فکر میکنم که خدا از در بهشت
هر چه کلید ساخته در اختیار توست

ای جان فدای نغمه ی "ان تنکرونی"ات
هر کس شهید عشق شود از تبار توست

حتی به بند کفش تو باید دخیل بست
این بند باز مانده گره یادگار توست

دارد زره به قامت تو گریه میکند
حتی کلاه خود تو هم داغ دار توست

قاسم شدی که روی زمین قسمتت کنند
این تکه های تن سند افتخار توست

در کربلا ضریح برایت نساختند
در سینه های مردم عاشق مزار توست

  • یکشنبه
  • 24
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 09:47
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

حضرت قاسم(ع) -(قاسم آن نوباوه باغ حَسن) *حجة الاسلام نیر تبریزی

706

حضرت قاسم(ع) -(قاسم آن نوباوه باغ حَسن) قاسم آن نو باوه باغ حَسن
گوهر شادابِ دریاى مُحن

شیر مستِ جام لبریز بلا
تازه داماد شَهید كربلا

چارده ساله جوانِ نو نهال
بُرده ماه چارده شب را بسال

قامتش شُمشاد باغستان عشق
رُوش مُرآت نگارستان عشق

در حَیا فرزانه فرزند حسن
در شجاعت حیدرِ لشگر شكن

با زبان لابه نزد شاه شد
خواستارم عزم قربانگاه شد

گفت شَه كاى رَشك بستان اِرم
رو تو در باغ جوانى خوش به چم

همچو سرو از باغِ غم آزاد باش
شاد زى و شاد بال و شاد باش

مهلاً اى زیبا تذر و خوش خرام
این بیابان سر به سر بند است و دام

الله‏ اى آهوى مشگین تتار
تیر باران است دشت و كوهسار

بوى خون می آید از دامانِ دشت
نیست كس را زان امید باز گشت

چون تو را من دور دارم از كنار
اى مرا تو از برادر یادگار

كى روا باشد كه این رَعنا نَهال
گردد از سُمّ سُتوران پایمال

كى روا باشد كه این روى چون رود
غَلطَد اندر خون به میدان نبرد

گفت قاسم كاى خدیو مُستطاب
اى تو ملك عشق را مالک رقاب

گر چه خود من كودک نو رسته‏ ام
لیك دست از كامرانى شسته‏ ام

من به مهد عاشقى پرورده‏ ام
خون به جاى شیرِ مادر خورده‏ ام

كرده در روز ولادت كام من
باز، با شَهد شَهادت مام من

گر چه در دور جوانى كام‏ ها است
كامِ من رفتن به كام اژدها است

كام عاشق غرقه در خون گشتن است
سر به خاکِ كوى جانان هشتن است

ننك باشد در طریق بندگى
بر غلامان بى شهنشه زندگى

زندگى را بى تو بر سر خاك باد
كامرانى را جگر صد چاك باد

لابه‏ هاى آن قتیل تیر عشق
می نشد پذرفته نزد پیر عشق

بازگشت آن نو گل باغ رسول
از حضور شاه نومید و ملول

شد به سوى خیمه آن گلگون عذار
از دو نرگس بر شقایق ژاله بار

چون نگردد گفت سیر از زندگى
آن كه نپسندد شهش بر بندگى

چون زِ بى قَدرى نكردت شه قبول
رَخت بر بند از تن اى جان مَلول

سر كه فتراكش نبست آن شهسوار
گور سر خود گیر و بر سر خاك بار

سر به زانوى غم آن والا نژاد
كآمدش ناگه زِ عهد باب یاد

كه به هنگام رَحیل آن شاه فرد
هیكلى بر بازویش تعویذ كرد

گفت هر جا سخت گردد بر تو كار
نامه بگشا و نظر بر وى گمار

هر كجا سیل غم آرد بر تو رو
این وصیت باز كن بنگر در او

گفت كارى سخت‏تر زین كار نیست
كه به قربان گاه عشقم بار نیست

یا چه غم زین بیش‏تر كه شاه راد
رَه به خلوت گاه خاصانم نداد

نامه را بگشود و دیدش كش پدر
كرده عهدش كاى همایون رُخ پسر

اى تو نور چشم عم و جان باب
وى مرا تو در وفا نایب مَناب

من نباشم در زمین كربلا
بر تو بخشیدم من این تاج ولا

چون ببینى عم خود را بى مُعین
در میان كار زارِ اَهل كین

زینهار اى سرو رَعناى سهى
لابه‏ ها كن تا بپایش سر نَهى

جهد كن فردا نباشى شرمسار
در حضور عاشقان جان نثار

جان بشمع عشق چون پروانه زن
خود بر آتش چابک و مردانه زن

بر قد موزون كفن میكن قبا
اندر آن صحرا قیامت كن بپا

شاهزاده خواند چون عهد پدر
با ادب بوسید و بنهادش به سر

مى‏ نگنجد از خوشى در پیرهن
حجله داماد شد بِیت الَحَزن

عُقدهاى مشكل ش گردید حل
وان همه انده به شادى شد بدل

از شعف چون غنچه خندان شگفت
شكر اِیزد را به جاى آورد و گفت

اى همایون قرعه اقبال من
كآیه لاتقنط آمد فال من

شكر لله كافتتاح این مثال
كوكب بختم بر آورد از وبال

در فضاى عشق بال افشان شدم
لایق قربانى جانان شدم

عهده نامه برد شادان نزد شاه
با تضرع گفت كاى ظل اله

سوى در گاهت به كف جان آمدم
نک زِ شه در دست فرمان آمدم

گر خطِ اِمضای این منشور را
وز جَسارت عُذر نِه مامور را

دید چون شاه آن خطِ مینو نگار
شد بسیم از جزع مروارید بار

گفت كاى صورت نگار خوب و زشت
جان فداى دست تو كاین خط نوشت

جان فداى دست تو اى دست حقّ
كه گرفته بر همه دستى سَبق

این بگفت و راند سوى رزمگاه
یا به طعنه گفت با میر سیاه

ک اسب خود را داده‏ ئى آب اى لعین
گفت آرى گفت و یحکِ شرم بین

اسب تو سیراب و فرزند رسول
نک زِ تاب تشنگى از جان ملول

سر به زیر افكند از شرم آن عنید
كه به پاسخ حُجتى در خور ندید

شامئى را گفت ساز جنگ كن
سوى روزم این صبى آهنك كن

گفت شامى ننگ باشد در نبرد
كافكند با كودكى پیكار مرد

خود تودانى كه مرا مردانِ كار
یك تنه همسر شُمارد با هِزار

دارم اینک چار فرزند دلیر
هر یكى در جنگ زاوى شیر گیر

نک روان دارم یكى بر جنگ او
با همین از چهره شویم ننک او

گفت اینان زادگان حیدرند
در شُجاعت وارث آن سَرورند

خردسال از بینیش خرده مگیر
كه زِ مادر شیر زاید زاد شیر

از طراز چرخ بودى جوشن ش
گربخردى تن بر این دادى تنش

این شررها كن نژادِ آتش اند
خرمنى هر لحظه در آتش كشند

نسل حیدر جملگى عمر و افكنند
كه به نسبت خوشه آن خرمنند

آن كه از پستان شیرى خوردِ شیر
گرچه خُرد آمد شُجاع است و دلیر

گر نبودى مَنع زنجیر قضا
تنگ بودى بر دلیریشان فضا

داد شامى از سیه بختى جواز
پور را بر حَربِ آن ماه حجاز

شاهزاده راند باره سوى او
یافت ناگه دست بر گیسوى او

مَركِشان بر بود از زین پیكرش
داد جولان در مصاف لشگرش

آنچنانش بر زمین كوبید سخت
كاستخوان با خاک یكسان گشت و پَخت

هم یكایک آن سه دیگر زاد وى
رو به میدان گه نهاد او را زِ پى

در نخستین حملهء آن میر راد
پاى پیكارش نماند و سر نهاد

ساكنان ذُوره عَرش بَرین
زآسمان خواندند بر وِى آفَرین

شامى آمد با رُخ اَفروخته
دل زِ داغ سوگوارى سُوخته

اَهرمن چون با فرشته شد قرین
كرد رو بر آسمان سُلطان دین

كای مهین یزدانِ پاک ذُوالمَنَن
این فرشته چیره كن بر اَهرمن

لب بهم ناورده شه سَبط كریم
كرد شامى را به یك ضربت دونیم

زان چنان دعوت نبود این بس عجیب
بود عاشق صُوت داعى را مَجیب

اى خوش آن صُوتى كه او جوایاى اوست
رأى این در هر چه خواهد رأى اوست

نى معاذالله خَطا رفت اى عجیب
صُوت داعى بود خود صُوت مَجیب

داند آن كز سرّ عشق آگه بود
كاین همه آوازها از شاه بود

رو حدیث كُنت سَمعه بازخوان
تا بیابى رَمز این سرّ نَهان

شد چو از تیغش دونیم آن رزم كوش
مَرحَبا آمد زِ یَزدان ش به گوش

تافت شهزاده عنان از رزمكاه
شكوه بر لب از عطش تا نزد شاه

دید چون خوشیده یاقوت تَرس
بر دهان بنهاد شاه اَنگشتَرش

در صَدف گفتى نهان شد گوهرى
یا هِلالى شد قَرین و مُشترى

كرد آگاهش زِ رَمز عشق شه
بر دهانش مهر زد یعنى كه صه

چشمه‏ جوشیدِ از آن چو سلسبیل
زندگى بخش دو صد خضرِ دلیل

چون لب لعلش از او سیراب شد
تشنه دیدارِ جدّ و بابش به شد

تاخت سوى رزمگه با صد شتاب
باد یا چون تشنه مستع جل بر آب

شیر بچه تیغ مرد افكن به مُشت
كشت ازآن رو به مردان آنچه كُشت

حیدرانه تیغ در لشگر نهاد
پُشته‏ ها از كُشته‏ ها ترتیب داد

ظالمى زد ناگهش تیغى به فرق
تن زِ زین بر گشت در خون گشت غرق

كرد رو با شیرِ حقّ كى داورم
وقت آن آمد كه آئى بر سرم

شاهِ دین آمد به بالین حبیب
دید دامادى دو دست از خون خضیب

سر بریدن را ستاده بر سرش
قاتلى در دست خونین خنجرش

دست او افكند با تیغى زِ دوش
لشگر از فریاد او آمد به جوش

زد به لشگر شاهِ دین با تیغِ تیز
گرم شد هنگامه جنگ و گریز

پیكرِ آن تازه دامادِ گزین
شد لگدكوب سُتور اَهل كین

شه چو آمد بار دیگر بر سرش
دید با حالى دگر گون پیكرش

برگ برگ نو گلِ باغِ هُدى
از سُموم كین شده از هم جدا

گفت با صد حسرت و خون جگر
كاى همایون فال و فرُخ رُخ پسر

قاتلانت در دو عالم خوار باد
خصم شان پیغمب

  • چهارشنبه
  • 17
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 23:30
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

این سینه ی پر از شررت را شکسته اند(روضه حضرت قاسم ع) * رامین برومند

627
2

این سینه ی پر از شررت را شکسته اند(روضه حضرت قاسم ع) زبانحال امام حسین در بالین شهزاده قاسم ابن الحسن ع

افتاده ای زمین و سرت را شکسته اند

پر پر زدی ز بس،که پرت را شکسته اند

.

از بس که از غم علی اکبر گرفته بود

این سینه ی پر از شررت را شکسته اند

.

اَبروی تو زبس به حسن رفته بود که…

آن ارث مانده از پدرت را شکسته اند

.

روی تو بود بعد اباالفضل ماه من

زیبایی و رخ قمرت را شکسته اند

.

ای شاخه ی شکفته ی سرو حسن،تورا

بر روی خاک هر ثمرت را شکسته اند

.

هرچه نگاه میکنمت مانده ام چطور

آخر چگونه این قَدَر ت را شکسته اند؟!

.

میخ های آهنِ زده بیرون ز نعل ها

در زیر دست و پا کمرت را شکسته اند

.

کعبه شدی وتیغ و تبر «زائر» تو شد

از بس زدند تا که سرت را شکسته اند

✍?رامین برومند(زائر)

۱۴۰۱/۰۵/۰۸

  • یکشنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 08:31
  • نوشته شده توسط
  • رامین برومند(زائر)
ادامه مطلب

شهادت حضرت قاسم(ع) -( آنکه در پنجه های او اجل است) * رضا دین پرور

890

شهادت حضرت قاسم(ع) -( آنکه در پنجه های او اجل است) آنکه در پنجه های او اجل است
سیزده تا قصیده و غزل است
سفره دار کریم این محل است
صفتی از صفات لم یزل است

آمده در کنار ثارالله
وحده لا اله الا الله

کاشکی با براده ی آهن
نگذارد لبش دهن به دهن
تا نیفتد به دامن دشمن...
بغلش کرد حسین، شکل حسن

بغلش کرده همچنان پسرش
داغ اکبر هنوز بر جگرش

زرهی کرده برتن از کفنش
به به از هیبت جمل شکنش
در شگفتم زجنگ تن به تنش
قل هوالله، قل هو الحسنش

به رکاب علی نگین، قاسم
نوهء فاطمه است این قاسم

گرچه در لشکری عذاب افتاد
گل در اندیشه گلاب افتاد
وای! از چهره اش نقاب افتاد
نفسش دیگر از شتاب افتاد

تا سراغش کمی عطش آمد
خودِ زهرا حوالی اش آمد

قمر من، پر از قمر شده ای
پاره پاره تر از جگر شده ای
طعمه چنگ صد نفر شده ای
چه کشیدی؟کشیده تر شده ای

مژه و پلک تو پریده چرا
اسب بر ابرویت دویده چرا

ای فدای تو و توسل تو
سخت و پیچیده شد تکامل تو
کنده شد برگ و ریشه گل تو
بر نگشته کمی ز کاکل تو

آه من! تا نجف کشیده شدی
اینطرف آنطرف کشیده شدی

می کشانم، پر تو می افتد
می نشینم، سر تو می افتد
می روم، پیکر تو می افتد
بوسه نه، حنجر تو می افتد

سخت تر از غمت، بلایی نیست
روی دوشم دگر عبایی نیست

  • یکشنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 10:23
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شهادت حضرت قاسم بن الحسن(ع) -( با غنچه های ِ دشت و دمن مو نمی زند ) * روح الله قناعتیان

579

شهادت حضرت قاسم بن الحسن(ع) -(  با غنچه های  ِ دشت و دمن مو نمی زند ) با غنچه های ِ دشت و دمن مو نمی زند
با مُشک و زعفران و ختن ، مو نمی زند

با انبیاء ِ پاک ِ سلف ، هم طراز هست
با نِکهـت ِ بهـشت ِ عَـدَن ، مـو نمی زند

رُقعه به دست ، بسته و... آماده ، آمـده
با غیـرت و غـرور ِ حسـن ، مو نمی زند

یاقـوت ِ چشـم های ِ حُنِـینیّ ِ این پسر
با خـاتـم ِ نفیـس ِ یمـن ، مو نمی زند

با شیر ِ خِبره ی ِ جَمل از جامع ِ صفات
وقت ِ نبـرد ، بین دو تـن ، مو نمی زند

مرهب مساوی از دم ِ تیغش دو نیم شد
اصـلاً بـگو دوبـاره بـزن ، مو نمی زند

بو می کشید ، عطر تنش را حسین گفت
او با علی ِ اکـبر ِ مـن ، مو نمی زند

هر دو شکسته سینه ، نفس می کشند... آه
با مادرش به وقت ِ سخن ، مو نمی زند

کندو که پاره گشته از آن می چکد عسل
با زخم ِ باز کرده ِ دهن ، مو نمی زند

  • چهارشنبه
  • 12
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 11:03
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

شهادت قاسم بن الحسن(ع)شب ششم -( پاشو به پای بی رمق من توان بده) * سید پوریا هاشمی

596

شهادت قاسم بن الحسن(ع)شب ششم -( پاشو به پای بی رمق من توان بده) پاشو به پای بی رمق من توان بده
دور و برم ز هلهله غوغا شده عمو

ای دست خط کوفی من خط خطی شدی
با چند نیره پای تو امضا شده عمو

انگار باز هم حسن از کوچه امده
مثل قباله ای کمرت تا شده عمو

دیدم که چند طایفه از روت رد شدند
دیدم که روی جسم تو دعوا شده عمو

چیزی نگو شکاف لبت باز میشود
سنگی بزرگ در دهنت جا شده عمو

سینه به سینه هم ببرم باز مشکل است
قدّت برابر قد سقا شده عمو

خونت تمام دور و برم را گرفته است
انگار شیشه عسلت وا شده عمو

  • چهارشنبه
  • 12
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 15:36
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب
کربلایی جواد محمدی

شور حضرت قاسم علیه السلام -(کیه قاسم پهلوونه میدونه) *کربلایی جواد محمدی

2396
7

شور حضرت قاسم علیه السلام -(کیه قاسم پهلوونه میدونه) کیه قاسم
پهلوونه میدونه
استاده شبیه خونه
دشمنش رو میترسونه
ازرق و با بچه هاشو رو انگشتش میچرخونه

یه ضربه میرنه میگه این اولیش
وقتشه که شرتونو کم بکنم
یکی یکی یکی یکی بیاید جلو
نشون بدم که قاسم ابن الحسنم

ارتش یک تنم
بند کفشمو نبسته صدتا سر میزنم
آخه شمشیر چه نیازه با سپر میزنم
دشمن هول میکنه تا تشر میزنم
تا به خود بیاد دوباره با تبر میزنم

منم قاسم منم قاسم
.........................
بند دوم

منم قاسم
کی مثل من جنم داره
کی مثل من منم داره
شاگرده علمداره
در افتادن با یل های بنی هاشم خطر داره

برید بگید که خوبتون بیاد جلو
لشگری که من میبینم خوب نداره
چی دیدی تو خودت که من نمیبینم
ای ازرق شامیه پست و بی چاره

من منم میکنم
پرچم عمو حسینمو علم میکنم
صدتا صدتا دشمنامو قلع و قم میکنم
خوب گوشاتو وا کن تا نگم دوباره
هرکی چپ نگاه کنه پاشو قلم میکنم

منم قاسم منم قاسم(ع)

  • چهارشنبه
  • 29
  • شهریور
  • 1402
  • ساعت
  • 14:51
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 طاها تحقیقی

سبک شور حضرت قاسم(ع) -(شیره شکار حسن) * طاها تحقیقی

239

سبک شور حضرت قاسم(ع) -(شیره شکار حسن) ?بند اول:

شیره شکار حسن
ای ذوالفقار حسن
یاد آوره جمل و
آیینه دارِ حسن

یا قاسم بن الحسن، نوجوون بی بدل
یا قاسم بن الحسن، خشم تو تیغِ اجل
گفتی به خونِ خدا، شهادت و جنگیدن
یا قاسم بن الحسن، برات احلی مِنْ عسل

تو محشری و از همه سرا سری و
بهترین و برتری و، قاسم

تو گوهری و از تبار حیدری و
یک تنه یه لشکری و، قاسم

یا قاسم مدد یا قاسم

?بند دوم:

ای ضربان حسین
آرام جان حسین
حسن‌ کرب و بلا
روح و روان حسین

یا قاسم بن الحسن، داماد خون خدا
یا قاسم بن الحسن، جنگاورِ کربلا
قهرمان بی رقیب، هستی استاد فنون
یا قاسم بن الحسن، مثل بابات مجتبی

تو صف شکنی، آینه ی امام حسنی
هر یَلو زمین میزنی، قاسم

تو پهلوونی، وقتی که رجز میخونی
قلب کفرو می سوزونی، قاسم

یا قاسم مدد یا قاسم

?بند سوم:

یل نامی و قَدَر
چه قده داری جگر
ای بچه شیره حسن
شاگرد رزم قمر

یا قاسم بن الحسن، دلاوره با وقار
یا قاسم بن الحسن، آیه آیه اقتدار
توی میدون نبرد، وقتی غضب میکنی
یا قاسم بن الحسن، میکنه دشمن فرار

دم اجلی، اکبره یلِ جملی
افتخار آل علی، قاسم

میگم علنی، عشق معنویِ منی
تو کریم و ذوالمننی، قاسم

یا قاسم مدد یا قاسم(ع)

  • چهارشنبه
  • 29
  • شهریور
  • 1402
  • ساعت
  • 18:27
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
کربلایی محسن پور جهانگیر

زمینه حضرت قاسم(ع) -(از خیمه زده بیرون احلی من العسل شه) *کربلایی محسن پور جهانگیر

412

زمینه حضرت قاسم(ع) -(از خیمه زده بیرون احلی من العسل شه) بند اول؛

از خیمه زده بیرون احلی من العسل شه
انگار حسن اومده تا فاتح جمل شه

دل می‌بره
رجزی که مدام روی لب هاشه
دل می‌بره
آخه خون علی توی رگ هاشه
دل می‌بره
توی معرکه عین خود باباشه

ان ابن الحسن ان ابن علی
ای ازرق بیا اگر که یلی
که خرجت کنم تیغ صیقلی

یا قاسم کریم ابن کریم

بند دوم ؛

ان تنکرونی میگه لشکری رو حریفه
توی گور داره می‌لرزه بدن اون ضعیفه

سر میزنه
اونی که بی زره اومده میدون
سر میزنه
دشمن از ضربات و نگاش حیرون
سر میزنه
یه جوری که حسین میگه بهش ای جون

خدای جنم خدای غضب
میخونه منم یه حیدر نسب
با حمله اش می‌ره یه لشکر عقب

  • سه شنبه
  • 4
  • مهر
  • 1402
  • ساعت
  • 21:49
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد