در ميان عاشقان مهدِ عشق
بين جمع تشنگان شهدِ عشق
نوجواني بود گرم شور و شین
حضرت قاسم و محبوب حسین
بود زيبا همچو شمسي پر ز نور
ديدنش مي كرد دل را پر ز شور
خالِ مشكينِ رخِ او دلرباست
ميوه ي عمر امام مجتباست
آمدش آرام بهرِ گفتگو
تا نشيند لحظه اي پيش عمو
گفت اي هستی و جان من سلام
با تو دارم ای عمویم يك كلام
اي عمو نوري به چشمانم بده
دیگر ای جان اذن ميدانم بده
گفت يك جمله حسين خونجگر
اذن ميدانت نباشد اي پسر
خم شد از غم، قامت ابروي عشق
اشک شد جاری به صحنِ روی عشق
گريه ها دارند چون ابر بهار
كرده دل را بر عمويش بي قرار
عاقبت ديدش عمو دلگير شد
اذن قاسم بر دلش چون تير شد
نيمي از دستار خود را چاك زد
چو
- شنبه
- 24
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 01:18
- نوشته شده توسط
- حسن فطرس