بر حسینت دیده وا کن ای علمدار حرم
آمدم در علقمه تا که تو را خیمه برم
ای برادر چشم خود بگشا ببین تنها شدم
پاشو از جا ای همه پشت و پناه و لشکرم
تا شنیدم《یا اخا ادرک اخا》زود آمدم
با خودم گفتم چه شد دیگر نخواندی سرورم
چشم طفلان حرم بر مشک و بر دستان توست
مشک تو پاره شده دستت کجاست آب آورم
تشنه کام از سوی دریا آمدی ای با وفا
آب آوردم برایت با دو چشمان ترم
تیر بر چشمت زدن کم سو شده چشمان من
تیره و تار آمده ارض و سما در منظرم
بس که بر جسمت کشیدن خنجر و تیغ و سنان
نا منظم تر شد اعضای تنت از اکبرم
ای رشید طایفه مختصر گشتی چرا؟
این تن اندک تو هستی یا علی اصغرم
کشتنت عباس من اما نه با تیر و کمان
با امان نامه سرت ببریده اند آب آورم
این حوالی پر شده از عطر یاس ای ماه من
آمده در علقمه دیدارت آیا مادرم ؟
ای اباالفضل کن تلاوت آیه《امن یجیب》
بعد تو دیگر ندارم راه چاره مضطرم
بعد تو چشم حرامی به حرم وا می شود
می شود روی حرامی وا به روی خواهرم
دخترانم بعد تو آواره ی صحرا شوند
دست آنها بر سر و گویند که وای از معجرم
بعد تو غارت شوند اهل خیام و پیکرم
می برن انگشت من را همره انگشترم
در غمت《مداح》ما زار و پریشان می شود
گوید او مرثیه ها از داغ تو ای محترم
- یکشنبه
- 17
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 10:08
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی