شعر امام زمان (عج)

مرتب سازی براساس
 محمدرضا صادقی

یا مهدی(عج) -(روز و شب از هجر تو دل بیقراری می کند) * محمدرضا صادقی

464

یا مهدی(عج) -(روز و شب از هجر تو دل بیقراری می کند) روز و شب از هجر تو دل بیقراری می کند
بهرِ وصلت این گدا لحظه شماری می کند

دیده این سائلت مشتاق دیدار است لیک
تا نبیند روی تو ، احساس خواری می کند

تا به کی غایب ز ما ای شهریار اِنس و جان
دیده از داغ فراقت اشکباری می کند

مغرضان گویند پس ارباب و مولایت کجاست
زآنکه گوید شرمسارم شرمساری می کند

جان زهرا اَلعَجَل ، اَلغوث یا صاحب زمان
جان به لب گشته و لیکن بردباری میکند

بس که دلتنگ جمالت گشته "شیدا "روز و شب
زآن سبب بهر زیارت پافشاری می کند

  • شنبه
  • 6
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 19:47
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 محمدرضا صادقی

یا امام زمان(عج) -(هر نه من بد ایلورم مندن مدارا ایلوسن) * محمدرضا صادقی

441
1

یا امام زمان(عج) -(هر نه من بد ایلورم مندن مدارا ایلوسن) هرچه بد تا می کنم با من مدارا می کنی
از سر لطف و کرم با بی حیا تا می کنی

حاجتم را می دهی تا من تقاضا می کنم
دردهایم را خودت فوراً مداوا می‌کنی

پیش چشمان همه داری بزرگم می کنی
آبرویت را دوباره خرج رسوا می کنی

پرده پوشی می کنی و باز عصیان می کنم
هر که بویی می برد فوراً تو حاشا می کنی

صبح تا شب این همه بد می کنم اما شما
کار خوبم را فقط در بوق و کرنا می کنی!!!

سعی کردم تا گناهم را نبیند عابری
غافل از اینکه مرا داری تماشا می کنی

از "جمودُ العینِ" خود تا که شکایت می کنم
خشکی این چشمه را هربار دریا می کنی

یاد کن آلوده را یابن الحسن از باب لطف
در قنوت نیمه شب با رب که نجوا می کنی...

...یا زمانی که میان روضه های مادرت
گریه بر درد و مصیبت های زهرا می کنی

دوستان من همه کرب و بلا را دیده اند
نوبت من که شده، امروز و فردا می کنی

کربلا میخواهم آقا التماست می کنم
گریه دارم می کنم... داری تماشا می کنی؟!

آخرش هم ضامنم سلطان مشهد می شود
بعد از آن برگ براتم را تو امضا می کنی

هرنه من بد ایلورم منلن مدارا ایلوسن
لطف ائدوب بو بی حیائیلن آقا تا ایلوسن

سن وئرورسن حاجتی تا من تقاضا ایلورم
دردیمی فوراً اوزون مولا مداوا ایلوسن

سن منی اغیار ایچینده ایلیورسن بیرآقا
لطف ائدوب اوز آبرووی خرج رسوا ایلوسن

سن چکورسن پرده آقا ایلورم من تا گناه
ایستوری کیمسه بوله سن فوری حاشا ایلوسن

من گئجه گوندوزایشیم عصیان اولوبدور سن ولی
نیک اولان اعمالیمی دَر بوق و کرنا ایلوسن

سعی ائدیردیم گورمیه تا جرمیمی بیر رهگذر
غافل از اینکه بو زاری سن تماشا ایلوسن

تا ( جمودالعیندن)آقا شکایت ایلورم
بو کویری گوزلری هر دفعه دریا ایلوسن

یاد ایله باب عنایتدن منی یابن الحسن
اوز قنوتینده که سن حقّیله نجوا ایلوسن

یا دوتان وقتده آنان زهرایه روضه سن آقا
آغلوسان یادِغم و هجران زهرا ایلوسن

آشنالر گئتدیلر کرب وبلانی گوردولر
تا منه نوبت یتوب امروز و فردا ایلوسن

ایستورم کرب و بلا سندن واریمدور خواهشیم
آغلادوقجا من ، آقا سنده تماشا ایلوسن؟

عیبی یوخدور ضامنیم سلطان مشهد اولسا گر
ئولمرم گورّم براتی سنده امضا ایلوسن

فارسی شعری ایلینده ترجمه "شیدا" آقا
سن محبت ایلیوب اشعاری زیبا ایلوسن

  • شنبه
  • 6
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 21:08
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 ولی الله کلامی زنجانی

تقدیم به امام زمان(عج) -(فکر ایله دیم مدیحه سنه هانسی ال یازا) * ولی الله کلامی زنجانی

646

تقدیم به امام زمان(عج) -(فکر ایله دیم مدیحه سنه هانسی ال یازا) فکر ایله دیم مدیحه سنه هانسی ال یازا
گوردوم گرکدی مُنشی لوح ازل یازا

از بس مليحسن او گوزل حُسنیدن گرَک
سعدی حکایت ایلیه حافظ غزل یازا

توک قاره تللرین یوزه چون قورخورام رقيب
گورسه جمالیوی گونه ضرب المثل یازا

گر اوخشادام سنی آیا اولدوز گولر منه
انصافیدور مگر بیری اصله بدل یازا

پروین گزر دالونجا سوسوز مشتری کیمی
زهره ایدر اشاره که وصفين زحل یازا

شیرین ترانه لر نمکین لبلرونده وار
عارف گرک او لبلره قند عسل یازا

سن برگزیده سن صمدی سن صنم ندی
کافردی قل هواللّها هر کیم هبل یازا

عمروم قوتولدی گلمدی دعوت نگاریدن
یاریم نولور براتیمی قبل از اجل يازا

ای نازنین هایاندی محل اقامتون
تا دل اوزون حکایتنی ماحصل یازا

ارسال ایدنده نامه قلم ناگزیریدور
گیرنده نین نشانه سینی بی محل یازا

ایکاش او لحظه نین که اولار قامتون علم
توصیفین اهل علم یوخ، اهل عمل یازا

دوزسه گوزللرین آدینی رشتیه قلم
شیرین آدون گرک هامسیندان اول یازا

قربان اولوم او گوزلره بیر باخ «کلامیه»
تا آیریلیق سوزون گونی گوندن گوزل یازا

  • پنج شنبه
  • 11
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 14:38
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

امام زمان(عج) -(ممنونم ای امام زمان یاد ما کنی...) * محمود ژولیده

859

امام زمان(عج) -(ممنونم ای امام زمان یاد ما کنی...) ممنونم ای امام زمان،یاد ما کنی
حتی برای ثانیه هایم،دعا کنی

یکدم ردم نکن،که من از دست میروم
تنها تویی که قلب مرا با خدا کنی

میترسم از جداییِ دستان گرم تو
دست مرا بگیر،مبادا رها کنی

بابای ماتویی و مسیحای ما تویی
با دست گرم خویش بخواهی،چها کنی

بد میشویم بی نظرِرحمت شما
خوبیم تا نگاه به دلهای ما کنی

ما که حیا ز روی تو آقا نمیکنیم
وقت گناه،این تویی از ما حیا کنی

تنها تو میتوانی از این عبد،بگذری
تنها تویی ز بنده، خدا را رضا کنی

هیئت میایی،از برِ ما بی خبر مرو
تا در مصافحه بمن آغوش وا کنی

گردد سلام ما به سلام شما قبول
وقتی که رو سوی حرمِ کربلا کنی

با تو خوش است سِیرِ نجف،بعد،کربلا
هم قصدِ کاظمین و هم سامرا کنی

  • جمعه
  • 10
  • بهمن
  • 1399
  • ساعت
  • 19:28
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 رضا آهی

شور دلتنگی امام زمان(عج) -(دوباره باز مجنونم..مثل ابر بارونم...) * رضا آهی

728
1

شور دلتنگی امام زمان(عج) -(دوباره باز مجنونم..مثل ابر بارونم...) دوباره باز مجنونم،مثلِ ابر بارونم،
ز دوریت دلدارم، ببین که باز میخونم،

ای پادشه خوبان داد از غمِ تنهایی
دل بی تو به جان آمد، وقت است و که باز آیی،

بیا برگرد شده عالم منتظرت،
بیا برگرد تو رو به اشک نوکرت،
بیا برگرد آقا به جون مادرت،
(اباصالح مددی عزیزالزهرا)

کجایی تو ای نور امیدم،ای ماه من و خورشیدم،
بیا که کوه دردیم ما، بی تو دور از توحیدم،

ببخش تموم ما رو بیا بیا ای دلبر
بیا عزیز الزهرا بیا به حق حیدر‌

بیا برگرد که به غمِ دل مبتلی،
بیا برگرد ای که تویی روح دعا،
بیا برگرد وارث شاه کربلا،
(اباصالح مددی عزیزالزهرا)

تویی ذکر شب و روزم،زغربتت میسوزم،
عجل فرج میگویم، چشم به رهت میدوزم،

برگرد و بیا آقا دل بی تو پر از درد،
دنیا شده شهر ظلم جایی که پُرِ نامرد،

بیا برگرد در به در صحراییم،
بیا برگرد ما اسیر دنیاییم،
بیا برگرد که بی تو ما تنهاییم،
(اباصالح مددی عزیزالزهرا)

#الّلهُمَ _عَجِّل_لِولیّکَ_الفَرَج
#یااباصالح_ادرکنی

  • پنج شنبه
  • 16
  • بهمن
  • 1399
  • ساعت
  • 14:05
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 امیرحسین سلطانی

زمزمه یا واحدسنگین فراق امام زمان(عج) -(بیا بهارم، بیا نگارم...) * امیرحسین سلطانی

590

زمزمه یا واحدسنگین فراق امام زمان(عج) -(بیا بهارم، بیا نگارم...) بند اول

بیا بهارم،بیا نگارم
جز دیدنت من،که آرزو ندارم
بیا حبیبم،شاه غریبم
تا کی برات من،ابری بشم ببارم

تموم میشه زمستونو
تو که بیای بهار میاد
نزدیکه اونروز که میگن
مهدی با ذوالفقار میاد

بیا عزیز فاطمه

بند دوم

بیا نویده،روزای خوش که
بدونه تو ما،حال خوشی نداریم
خبر رسیده،این جمعه شاید
یا جمعه ی بعد،هنوز چشم انتظاریم

چشم انتظاری سر میاد
یه روز ازش خبر میاد
مسافر غریبمون
یه جمعه از سفر میاد

بیا عزیز فاطمه

بند سوم

بیا امیده،دلهای خسته
که دل به راهه،اومدنه تو بستیم
بیا و رد شو،از کوچه ی ما
که بر سر رات،منتظرت نشستیم

کی میشه با ظهور تو
تموم شه فصل انتظار
میشه منم حساب کنی
تو سیصد و سیزده تا یار

بیا عزیز فاطمه

۱۳۹۹/۱۲/۱۳
التماس دعای فرج

  • جمعه
  • 15
  • اسفند
  • 1399
  • ساعت
  • 11:10
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

امام زمان(عج)، مناجات -(گرچه من هستی خود از یار دارم بیشتر...) * رضا دین پرور

827
2

امام زمان(عج)، مناجات -(گرچه من هستی خود از یار دارم بیشتر...) گرچه من هستیِ خود از یار دارم بیشتر
عهد با بیگانه و اغیار دارم بیشتر

این چه بازاریست که یوسف زمن بیزار شد
جای قلب زار، منْ آزار دارم بیشتر

نوکری سربه هوایم که نمی آیم به کار
موقعی که کار دارد، کار دارم بیشتر

من گدای کهنه کاری که دو دستم خالی است
روی دوشم زخم کوله بار دارم بیشتر

چشم بیمارش، حریفِ چشم بیمارم نشد
برگناه چشم، چون اصرار دارم بیشتر

جای یک دلدار، یک دل دارم و صد دلپسند
خیلی از دلدار خود دلدار دارم بیشتر

رفتم از این مجلس آن مجلس فقط محض ریا
حیف در پرونده ام آمار دارم بیشتر

کاش صاحبخانه را یکبار می دیدم فقط
رفته عمرم حسرت دیدار دارم بیشتر

من کجا و انتظار او، در این شرمندگی...
انتطار از مادرش انگار دارم بیشتر

کاش من را زائر آوارهء مشهد کند
چون در آنجا شوق استغفار دارم بیشتر

در حریمی که مَلَک هم رَشک بر آن می بَرَد
فاطمه اشک گداهای رضا را می خَرَد

  • یکشنبه
  • 17
  • اسفند
  • 1399
  • ساعت
  • 09:02
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

شور امام زمان (عج) -(ما کویر تشته تویی اقا باران ) * رضا نصابی

376

شور امام  زمان (عج) -(ما کویر تشته  تویی اقا باران ) ما کویر تشته
تویی اقا باران

تو بیایی می شه
شب دوری پایان

با حضورت دنیا
خیلی زیبا تر شد

با حضورت دنیا
دنیای دیگر شد

می بینی روز من
سیاهه چون مویت

کی اقا پا می ده
دیدنه ان رویت

دیدنه روی ماه تو اگه یه روزی پا بده
با گوشه ی نگاه تو حاجتم و خدا بده

دلی به تو بستم دلی پریشونه
شده دل مستم دیونه دیونه

ای حبیبم
بیا اباصالح ای گل فاطمه

روی لب ها ذکر
کجایی تو اقا

یه روز بارونی
میای تو اقا

من و دوری از تو
محاله ممکن نیست

روز و شب ها بی تو
کم تر از مردن نیست

ماه و از رو بردی
پس که زیبا هستی

نمی خوام من یاری
دلبرم تا هستی

کسی که یاری مثل تو داره بیاره بیاره
یه سر زلفت و تموم عالم نداره. نداره

تو ماه دلارایی
امیر دل هایی
تو دلبری تو دلبری
دلبر زهرایی

نداری تایی و

نداری هم تایی

از تبار خورشید
پسر زهرایی

تو بیایی پر می شه
همه جا از خوبی

ریشه کن ظلم می شه
میخ تو می کوبی

کنار کعبه که
رجزو می خونی

بت های عالم رو
سر جا می شونی

اگه ان ماه نمونه
رخ خود را بنمونه.
همه بت های جهان را
سر جاشون می نشونه

یگانه تمثال علی یا اباصالح
منتقم ال علی یا ابا صالح
امیدو امال علی یا ابا صالح

یبن الزهرا یبن الزهرا

  • یکشنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1400
  • ساعت
  • 22:29
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 محمد سهرابی

غزل امام زمان(عج)، مناجات -(نه گنه راست توانی نه به طاعت خویی...) * محمد سهرابی

1363
8

غزل امام زمان(عج)، مناجات -(نه گنه راست توانی نه به طاعت خویی...) نه گنه راست توانی نه به طاعت خویی
نه قدم در ره و نی بهر دعا بازویی

سالها رفت که من زلف تو را می جویم
که سیاه است و مرا هست چو مویت رویی

رنگ و بویی چو مرا نیست امیدم باقی است
عاقبت می شنوم زآن لب رنگين بویی

ره مخوف است و بجز دود توهم کس نیست
خفته در چنبر هر گردنه تنباکویی

الفت ناز و نیاز است ندانستم هیچ
من تو را می طلبم یا تو مرا می جویی

می کشانند رفیقان شفیقم بیرون
ورنه از دیده مهیاست مدامم جویی

کم مبین شمع پریشان من تنها را
پیه دل آب شد ای مه که زند سوسویی

معنی گم شده را خود برسان تا دل بیت
تا زند در بر مضمون رخت زانویی

ای خوش آن دم که مرا دفعتا از در آیی
بانگ برداری و گویم که مرا می گویی؟

  • شنبه
  • 4
  • اردیبهشت
  • 1400
  • ساعت
  • 20:27
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

مناجات با امام زمان(عج) -(ای خوش آن روز که بر دیده دری بازشود...) * محمود ژولیده

821
1

مناجات با امام زمان(عج) -(ای خوش آن روز که بر دیده دری بازشود...) ای خوش آنروز که بر دیده دری باز شود
دارم امید دری از سحری باز شود

مگر از خدمت صاحب نفسان فیض رسد
ورنه از غیر، بعید است دری باز شود

جز غم و غصه ی تو،غصه و غم نیست مرا
سفره‌ی دل نَه به هر خیره سری باز شود

مرغ بی بال و پرم گوشه‌ی زندانِ فراق
باید از کنج قفس بال و پری باز شود

وعده های دلِ بشکسته به جایی نرسید
شاید از غیب مسیر دگری باز شود

جز حریمِ نظرت نیست پناه دگری
گِره بسته‌ی من با نظری باز شود

دمبدم یادِ تو هستم که تو یادم باشی
درد گفتم که ز کویت خبری باز شود

عَن قَریب است که دیدار، نصیبم بشود
آری این بخت به صاحب اثری باز شود

بس دعا کردم و گِرییدم و دادم قَسَمت
تا درِ وصلِ تو با چشم تری باز شود

ای خوش آن دیده که سر چشمه‌ی مقتل باشد
وقت روضه ست که باب هنری باز شود

تشنه ام تشنه، مِیِ کرب و بلا می‌خواهم
در حرم دایره‌ی بیشتری باز شود

  • جمعه
  • 31
  • اردیبهشت
  • 1400
  • ساعت
  • 20:47
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

مناجات با امام زمان(عج) -(از تو دور افتاده ایم و با فراقت راحتیم...) * سید پوریا هاشمی

711

مناجات با امام زمان(عج) -(از تو دور افتاده ایم و با فراقت راحتیم...) از تو دور افتاده ایم و با فراقت راحتیم
باز اما ادعا داریم فکر حضرتیم

فکر بیداری مایی ما ولی خوابیم خواب..
عفو کن‌ آقا اگر اینقدر اهل غفلتیم

تو به‌ گمنامان نگاه بیشتر داری ولی...
ما ز چشم افتاده ها از عاشقان شهرتیم

پشت ابر معصیت ماندیم و نابینا شدیم
حاضر کامل شما هستی و ما در غیبتیم

با تمام‌ این بدیها نام‌ مارا خط مزن
با تمام این بدیها باز هم در خدمتیم

جز‌حسین‌و روضه اش راه نجاتی نیست نیست
ما برای آشتی با تو دخیل هیئتیم

  • جمعه
  • 31
  • اردیبهشت
  • 1400
  • ساعت
  • 20:48
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

مناجات امام زمان(عج) -(روشنی بخش شب تار نیامد چه کنم...) * محمدحسین مهدی پناه

1248
3

مناجات امام زمان(عج) -(روشنی بخش شب تار نیامد چه کنم...) روشنى بخشِ شب تار نيامد چه كنم
رفت عمر من و دلدار نيامد چه كنم

قلب من مخزن الأسرار فراقش باشد
حضرت ِمطلع الأنوار نيامد چه كنم

"عجل الله تعالى فرجه" مى خوانم
حجتِ مطلقِ دادار نيامد چه كنم

شور اين سينه ى شيدا به كجا خيمه زده؟
نور اين ديده ى خونبار نيامد چه كنم

درد بى صاحبى و غصه ى بى مولايى
واى از اين دو خبر از يار نيامد چه كنم!

هجر او بند شد و پاى سلوكم را بست
چاره ى عبد گرفتار نيامد چه كنم

با كلاف دلم عمريست پى اش مى گردم
يوسف من سر بازار نيامد چه كنم

من ز هجران رخش اشك فشاندم هر شب
گريه ام نيز كه به كار نيامد چه كنم!

آن غلامم كه شدم چشم به راهش اما
شهريارم كه به دربار نيامد چه كنم

ذوالفقار علوى منتظرِ خون خواهى است
وارث حيدر كرار نيامد چه كنم

آتش درد كشد شعله و مادر گويد:
مرهم داغى مسمار نيامد چه كنم

روضه كرب و بلا شعر مرا جمع كند
گفت زينب كه علمدار نيامد چه كنم

  • جمعه
  • 7
  • خرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 20:29
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

مولودی امام زمان(عج)، به نفس حاج محمود کریمی -(تو میای و همه دردامون دوا میشه...) *

656
1

مولودی امام زمان(عج)، به نفس حاج محمود کریمی -(تو میای و همه دردامون دوا میشه...) تو میای و همه دردامون دوا میشه و
تو میای و دلا خونه ی خدا میشه و
تو میای و همه دنیا با صفا میشه و
تو میای و دلم وا میشه

قصه ی ما اینجوری تموم نمیشه
نمی مونه دنیا اینجوری همیشه
قلب عاشق چشم به راه تو می شینه
تا که اون روز رو ببینه
که شروع زندگیشه

تو میای و همه دردامون....

آقا بی تو دردامون نداره تسکین
درد غربت توی روزگار غمگین
آخر روزی میرسه که تو میایی
میرسه روز رهایی
پر لحظه های شیرین

تو میای و همه دنیا بوی گل می گیره و
تو میای و دیگه غم سراغ دل نمیره و
تو میای و همه بندامون رها میشه و
تو میای و دلم وا میشه

تو میای و همه دردامون....

وقتی لب هام واسه تو دعا میخونه
"اللهم" میشه شعر عاشقونه
با رویای گل نرگس نگاهت
با خیال روی ماهت
می گیرم دلم بهونه

تو میای و زمین مثل آسمون میشه و
تو میای و لبامون ترانه خون میشه و
تو میای و دوباره دعا ، دعا میشه و
تو میای و دلم وا میشه

تو میای و همه دردامون ...

لبم مشغول آل یاسین و
دلم مشغول عشقه تو سینم
من از بس چشمم گشته دنبالت
رو ابرا رد پاهاتو می بینم
نگاهم از بارون نشونتو می گیره
یه عمره دل هامون بهونتو می گیره

تو میای و همه دردامون...

می بندم عهدی تا قیامت
با دلی که از عشقت پریشونه
نوشتم مهدی روی قلبم تا
بدونن صاحب داره این خونه
محاله تا هستم از عشق تو جدا شم
محاله تا امروز تو رو ندیده باشم

تو میای و همه دنیا بوی گل می گیره و
تو میای و دیگه غم سراغ دل نمیره و
تو میای و همه بندامون رها میشه و
تو میای و دلم وا میشه

تو میای و همه دردامون ...

  • جمعه
  • 7
  • خرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 22:39
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

امام زمان(عج)، امام رضا(ع) -(آبرویم را سر این نفس آسان میبرم...) * محمد جواد شیرازی

641

امام زمان(عج)، امام رضا(ع) -(آبرویم را سر این نفس آسان میبرم...) آبرویم را سرِ این نفس، آسان می برم
مرگ را از خاطرم هنگام عصیان می برم

تشنه ی معرفتم، این سو و آن سو می روم
بهره ای اصلا از این دریای قرآن می برم؟!

بنده ای حیرانم و جای کلام صاحبم
از کلام دیگران بی فکر، فرمان می برم

لوح دل، بی آب دیده از گنه عاری نشد
اشک را با غفلتم از کوی مژگان می برم

بعد از این حالا که یوسف هم خریدارم نشد
چون زلیخا، خون جگر، سر در گریبان می برم

من نمی بینم، نمی دانم، نمی فهمم ولی
بهره ها از او در این دوران هجران می برم

گرچه در هفته فقط یک جمعه یادش می کنم
از دعایش روز و شب سود فراوان می برم

بی پناهم، هر کجا رفتم جوابم کرده اند
پس پناهم را به دربار خراسان می برم

جام جانان را همیشه با وضو سر می کشم
نام سلطان را فقط با چشم گریان می برم

کربلا می خواهم و با صد امید و آرزو
حاجتم را محضر آقا رضاجان می برم

با توسل بر غم زهرا به مشهد می روم
با توسل راه در دربار سلطان می برم

ننگ بر اهل مدینه که علی فرموده است:
همسرم را با قد خم بیت الاحزان می برم

  • شنبه
  • 8
  • خرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 16:56
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
حاج ناصر تبسمی اردبیلی

حضرت مهدی(عج) -(مهدیا محتاج غمخوارم بیا) *حاج ناصر تبسمی اردبیلی

415

حضرت مهدی(عج) -(مهدیا محتاج غمخوارم بیا) مهدیا محتاج غمخوارم بیا
بی کسم آشفته افکارم بیا
تاجدار کشور عدل و _ و داد
انتظار مقدمت دارم بیا
در هوای حسرت سرو قدت
چشم بر در دیده خونبارم بیا
گام نِه بر دیدگان خسته ام
ای همای بخت بیدارم بیا
عمر پایان شد ندیدم روی تو
آخر ای شمع شب تارم بیا
در جوانی پیر گشتم از غمت
باز دردت را خریدارم بیا
محتسب از شهر می راند مرا
عاشق رسوای بازارم بیا
وصل جان بخشت دلا حاصل نشد
تا ببینی مرد ایثارم بیا
شهریار شهر عشق و منزلت
ای دل و دلبند و دلدارم بیا
اهرمن در عرصه غوغا می کند
ناگران از کید اشرارم بیا
بس که نا امن است این دار فنا
از جهان تیره بیزارم بیا
کاسه ی صبرم دگر لبریز شد
بی سر و سامان این دارم بیا
اهل ایمان را لئیمان می کشند
بنده پنهان پشت دیوارم بیا
مصلح عالم نظر کن سوی ما
ای طبیب عشق بیمارم بیا
چشم بر در می نشینم جمعه ها
از سحر تا شام تکرارم بیا
رهبر کل همه عالم شوی
باشد این پیوسته پندارم بیا
ما به امید تو جان می پروریم
پس کجائی ای هوادارم بیا
پرده بر گیر از رخت پیدا شوی
مدّعی را گو پدیدارم بیا
شمع راهت ماه نور افشان شود
شمس گوید من تو را خوارم بیا
می زند فریاد زهرا(س) از بقیع
ای پسر من مادر زارم بیا
زخم بازوهای خود دارم هنوز
مؤمنی بر صدق گفتارم بیا
بر رخم جای کبودی مانده است
شاکی از ثانی اشرارم بیا
محسنم خوابیده در آغوش من
دست روی زخم مسمارم بیا
دوستداران و عزاداران ما
اشکبار از حال غمبارم بیا
سالها باشد غم ما می خورند
با نوای من گنهکارم بیا
غم مخور هرگز "صفا" روز معاد
گو که من خدّام اطهارم بیا

  • دوشنبه
  • 4
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 11:55
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 موسی جوانی تبریزی

حضرت مهدی(عج) -(سلام ای منجی بر حق شیعه) * موسی جوانی تبریزی

1001

حضرت مهدی(عج) -(سلام ای منجی بر حق شیعه) سلام ای منجی بر حق شیعه
سلام ای آخرین ماه مدینه

سلام ای سالـک قـرآن آئین
سلام ای شب چراغ مکتب ودین

سلام ای آیت حق را تجــلا
سلام ای وارث زهرا طاها

شده خون اشک دیده درفراغت
کجایی یا بن الزهرا من فدایت

زهجرانت شده رخساره ام زرد
گرفته این دلم را غصه و درد

شب وروزم چونی مولابنالم
زنای آید برون آوای ماتم

بیا مهدی شود دلها پرازنور
زیمن مقدمت شادان ومسرور

جهان بی تو ندارد ذره شوقی
دگربردل نه شوراست ونه ذوقی

بجان اصغرشش ماه مولا
به خشگیده لب آن ماه سیما

به اشگ وناله ی جانسوز مادر
که نام اصغرش را بوده ازبر

(جوانی) این چنین دارد تمنا
بیا ای یوسف صدیقه زهرا

  • یکشنبه
  • 10
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 23:16
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

حضرت مهدی(عج) -(اِی بلند از عرش اعلا رتبۀ اعلای تو) *مرحوم مولانا یتیم

1758

حضرت مهدی(عج) -(اِی بلند از عرش اعلا رتبۀ اعلای تو) اِی بلند از عَرش اَعلا رُتبهء اَعلای تو
ماسوا مَست از نِگاهِ نَرگسِ شَهلای تو
کِی بِتابَد شُعلهء شمشیرِ خون پالای تو
اِی قَبای پادشاهی راست بر بالای تو
زینت تاج و نِگین از گُوهرِ وَالای تو

اِی یگانه مَظهرِ اوُصاف خَلاقِ اَحد
لَم یَلد مَثلک پسندیده اَست الله الصَمد
مُنزوی تا کِی؟ اَگر از چشمِ تو اِیما رَسد
آفتابِ فتح را هر دَم طُلوعی می دهد
در کُلاهِ خسروی رُخسارِ مَه سیمای تو

تا به کِی در پَرده؟ یا شَمس اَلهُدی بَدراَلرِجا
اِی وجود نازنینت مُلتجایان را رَجا
گر زِ صیتِ عَدل تو پُر باشد عالم جا به جا
جِلوه گاهِ طایرِ اِقبال گردَد هر کجا
سایه اَندازد هُمای چَتر گَردون سای تو

اِی وجودت قَبلهء جان و جهانی را مُطاف
گر چه از ما سر نزد در آستانت جز خِلاف
جَهل اَگر اِنکار وَرزَد عَقل دارد اِعتراف
از رُسومِ شَرع و حِکمت با هزاران اِختلاف
نکته ای هرگز نشد فُوت از دِلِ دانای تو

بارشِ رَحمت به ما از اَبرِ فِیضت می رسد
غُنچهء توحید در گُلزارِ مِهرت می دمد
طایرِ نُصرت مُدام از دولتت پَر می زند
آبِ حیوانش زِ مِنقار بَلاغَت می چِکد
طوطی خوش نَغمه یعنی لِعلِ شَکَر خای تو

بی تو کارِ جَمع چون زُلف پریشان درهم اَست
قامتِ آزاده سَروِ شَرع پیغمبر خَم است
ظُلمت است آفاق تا مهرِ جَمالت مُبهم اَست
گر چه خورشیدِ فلک چشم و چراغ عالم اَست
روشنائی بخش آبِ اوست خاکِ پای تو

خاک سارانند در پایَت شَهانِ تاجدار
رِزق خوارانند از یُمنت همه خورد و کُبار
بی زُلالِ لَعلِ نوشین تو کُوثر شَرم سار
آنچه اِسکندر طَلب کرد و ندادش روزگار
جُرعه ای بود از زُلالِ جامِ جان اَفزای تو

هر دِلی کاو بر خَدنگِ غَمزه اَت آماج نیست
در طوافِ کَعبهء عشقت اَمیرِ حاج نیست
روزِ روشن بی تو کِی گویم چو لِیلِ دَاج نیست
عرضِ حاجت در حَریم حُرمتت مُحتاج نیست
رازِ کس مَخفی نماند با فروغِ رای تو

شاهِ دین گر با گِدایش مهربانی میکند
بیش از این در حضرتش رطب اَللِسانی میکند
خواجه حافظ را (یتیمت) همزبانی میکند
خسروا پیرانه سر (حافظ) جوانی می کند
بر اُمید عَفوِ جانبخش گُنه فَرسای تو

شادروانان حافظ و یتیم تبریزی

  • دوشنبه
  • 29
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 14:59
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

امام زمان(عج) -(اگر تو لطف کنی فتح باب خواهد شد) * سید حسن خوشزاد

1903
2

امام زمان(عج) -(اگر تو لطف کنی فتح باب خواهد شد) اگر تو لطف کنی فتح باب خواهد شد
سروده های دلم صد کتاب خواهد شد

اگر تو خنده کنی گل دهد طبیعت خاک
فضای کل جهان پر گلاب خواهد شد

به هر کجا تو نباشی چو شام تاریک است
تو هر کجا که روی آفتاب خواهد شد

اگر ز پرده در آید امام عالمیان
وقوع حتمی یک انقلاب خواهد شد

هزار مرتبه گفتیم و باز می گوییم
دعا به ذکر علی مستجاب خواهد شد

اگر علیه علی مسجدی بنا گردد
به دست مهدی زهرا خراب خواهد شد

اگر که با نمکان امتحان حُسن دهند
فقط امام زمان انتخاب خواهد شد

اگر چه خدمت ذره است بی مقدار
به پیش فاطمه اما حساب خواهد شد

  • شنبه
  • 3
  • مهر
  • 1400
  • ساعت
  • 20:47
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

امام زمان(عج) -(ای قامتت به گلشن توحید سرو ناز) * محمد عابد

982
1

امام زمان(عج) -(ای قامتت به گلشن توحید سرو ناز) ای قامتت به گلشن توحید سرو ناز
عنوان آدمی ز تو شایان امتیاز

كویت حریم كعبه ی دلهای عاشقان
رخساره ات به اهل صفا قبله ی نماز

كوتاه باد از كرم و لطف ایزدی
دستی كه جز به ذیل عطایت شود دراز

در مخزن جمال، تو والاترین گهر
در نسخه ی كمال، تو زیباترین فراز

ای مه چرا ز پرده نیایی دمی برون
كز كاینات جمله نیاز است و از تو ناز

ای سرّ حق بیا و تو خود كشف راز كن
ذكر تو می رود همه در حلقه های راز

خورشید فرش راه تو انوار خود كند
مهتاب بر حریم تو ساید رخ نیاز

گل آیتی ز حسن تو با روی دلفریب
بلبل كند حدیث تو با صوت دلنواز

ای آفتاب برج ولا وقت آن نشد
كانوار خود عیان كنی از مشرق حجاز

ما دست بر دعا و ندانیم كی دهد
ایزد ظهور جلوه ی ذات تو را جواز

تنها نه زیب طاق مطرّز فروغ توست
ای عارض تو گلشن فردوس را طراز

ای صبح روشن ازلی كو دمیدنت
مهجور را كم است صبوری و شب دراز

هر كس سراغ حسن تو جوید ز همدمی
گل از نوای بلبل و عارف ز شور ساز

بخرام با رخ چو گل اندر چمن دمی
تا آیدت هزار چمن گل به پیشواز

ای هر چه پاكی از تو بیا تا به مقدمت
ریزند جان وسر همه یاران پاكباز

ای نفخه ی نسیم الهی عنایتی
كآید لوای قسط و عدالت به اهتزاز

فیضی رسد گر از كرم لایزالیت
خشكد به كشتزار حقیقت بُنِ مجاز

بر هر چه مستمند، امیدیّ و ملتجا
بر هر كه دردمند، طبیبی و چاره ساز

در جستجوی جلوه ی ماه جمال تو
بس دیده ها سپهر كند از ستاره باز

صافی دلان مشرب فیّاض معرفت
از هر چه غیر عشق تو، جویند احتزاز

"عابد" گر انتظار سحر میبری چو شمع
هر شب به یاد او همه می سوز و می گداز

  • یکشنبه
  • 4
  • مهر
  • 1400
  • ساعت
  • 14:44
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

بیا یابن الحسن_غرق در آهم بیا یابن الحسن * اسماعیل تقوایی

1669

بیا یابن الحسن_غرق در آهم بیا یابن الحسن یا صاحب الزمان

غرق در آهم بیا یابن الحسن
من تورا خواهم بیا یابن الحسن

جمعه گشت وباز باشوق ظهور
مانده بر راهم بیا یابن الحسن

کهربایی ومیان کوی تو
چون پر کاهم بیا یابن الحسن

ای چراغ روشن راه امید
سخت گمراهم بیا یابن الحسن

سالها باشد که درد هجر تو
هست همراهم، بیا یابن الحسن

از تمام غیر تو ببریده ام
یار دلخواهم بیا یابن الحسن

درگه سلطانی ات را ای شها
عبد در گاهم بیا یان الحسن

یوسف افتاده در چاه غیوب
بر لب چاهم بیا یابن الحسن

پای را بگذار بر راه ظهور
چشم بر راهم، بیا یابن الحسن

شعر:اسماعیل تقوایی

  • جمعه
  • 9
  • مهر
  • 1400
  • ساعت
  • 07:07
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

جمعه‌های فراق * مرتضی محمودپور

704
1

جمعه‌های فراق جمعه های فراق

جمعه‌های بیقراری چشم در راه توام
چشم در راه تو و محو رخ ماه توام
جمعه‌ها طی میشود وقت ملاقات آمده
لیک من از دل گرفتار تو و آه توام

#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza

  • جمعه
  • 1
  • بهمن
  • 1400
  • ساعت
  • 20:12
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

رباعی فراق_قدم بگذار بر چشمان ما ای یوسف زهرا * اسماعیل تقوایی

1129

رباعی فراق_قدم بگذار بر چشمان ما ای یوسف زهرا قدم بگذار بر چشمان ما ای یوسف زهرا
تو هستی جان وهم جانان ما، ای یوسف زهرا

بود یعقوب دلهای همه در انتظار تو
دمی کن رو سوی کنعان ما، ای یوسف زهرا

  • پنج شنبه
  • 7
  • بهمن
  • 1400
  • ساعت
  • 13:04
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب

وقتی کشیده میشود آهِ تو بر زمین * مرضیه عاطفی

647

وقتی کشیده میشود آهِ تو بر زمین وقتی کشیده میشود آهِ تو بر زمین
خورشیدِ آسمان نگران میشود حزین

از من دلت گرفته! به این علت است که
با غربت است عصرِ همه جمعه ها عجیین

شد حُسن نیّتم به تو هر روز بیشتر
دلتنگ میشوم به هوای تو با یقین

معنای ناب عدل و امامت ظهور کن
برگرد ای نهایت عشق و اصول دین

انگشترم گرفت جلا، تا که «ألعجل»-
با گریه نقش بست به سرتاسرِ نگین

گفتم بیا که خیر ندیدم از این و آن
گفتم شکست خورده ام آقا مرا ببین

ذکر لبم کنارِ سحرگاه جمکران
«إیاکَ نعبُدُ» شد و «إیاکَ نستعین»

مانده ست بر دلم غم ِ یک آرزو فقط
تا زنده ام ببینمت آقا؛ فقط همین!

  • جمعه
  • 6
  • اسفند
  • 1400
  • ساعت
  • 15:08
  • نوشته شده توسط
  • مرضیه عاطفی
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

یا صاحب الزمان(عج) _غایبی و دائما از عاشقان دل می بری * اسماعیل تقوایی

734

یا صاحب الزمان(عج) _غایبی و دائما از عاشقان دل می بری یا صاحب الزمان(ع)

غایبی و دائما از عاشقان دل می بری
ازتمام دلبران کل عالم بهتری

ماهی ودر پشت ابر غیبتت پنهان شدی
کشتی دین خدا را ناخدای آخری

وای زانروزی که جانا رو گشایی برهمه
می زنی آتش به جان‌ها با رخی پیغمبری

یوسف کنعان بود مشهور بر حسن جمال
یوسف کنعان کجا وحُسن یابن العسکری

غایت آمال حق از خلقت دنیا تویی
آخرین مولای ما از دودمان حیدری

با ظهور تو جهان،دنیای خوبیها شود
مصلح عالم تویی، شاه عدالت گستری

جمعه ها چشم همه برراه مانده مهدیا
تا قدم بر راه بگذاری وزینجا بگذری

ای بهار آدمیت، ای صفای زندگی
با ظهور خودنما جیش خدا را رهبری

شعر:اسماعیل تقوایی

  • جمعه
  • 6
  • اسفند
  • 1400
  • ساعت
  • 20:06
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب

غزل فراق -(بیاندازم  سر و  جان را به   پیش پایت    ارزانی) * طائر اورنگی

774
1

غزل فراق -(بیاندازم  سر و  جان را به   پیش پایت    ارزانی) بیاندازم سر و جان را به پیش پایت ارزانی
گران جانم اگر آیی دهم جان را به آسانی
همه رفتند و برگشتند ندارم از تو احوالی
دگر خود هم شدم خسته ازاین هجرو گرانجانی
بیا ای شمس نورافکن دمی برتاب بر ظلمت
زحق اذنی طلب دیگر نمان اینگونه پنهانی
نگارا صحن دلها را مسخر با نگاهی کن
نشین بر تخت دلها و به سر نه تاج سلطانی
الا ای خسرو خوبان اگر مسند نشین گردی
شود دربان درگاهت همیشه ماه کنعانی
برایت نذر کردم چون که آیی خیل عشاقت
مرا پیش قدمهایت کنند این جمع قربانی
بیا ای ناجی طائر دگر جانم به لب آمد
توخود راضی مشو گردد که فصل هجرطولانی

  • چهارشنبه
  • 3
  • فروردین
  • 1401
  • ساعت
  • 00:31
  • نوشته شده توسط
  • طائر اورنگی
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

یا صاحب الزمان_ای کاش پیش از آنکه عاشق پیر گردد * اسماعیل تقوایی

894

یا صاحب الزمان_ای کاش پیش از آنکه عاشق پیر گردد ای کاش پیش از آنکه عاشق پیر گردد
معشوق را دیدار او ، تقدیر گردد

ما عاشقان مهدی صاحب زمانیم
کی روی او در چشم ما تصویر گردد

رویای هر چشم انتظاری سیر رویش
کی می‌شود رویای ما تعبیر گردد

او آیه ی آخر ز رب العالمین است
یک جمعه در بیت خدا تفسیر گردد

فرمانده کل قوای حق شود او
با او عدالت در جهان تکثیر گردد

با ذوالفقار حیدری وقدرت او
دژهای سخت ظالمان تسخیر گردد

با او جهان رنگ سعادت باز بیند
اصلاح وضع مردمان تدبیر گردد

آید همه عالم به زیر پرچم او
دیو ستم در محبسش زنجیر گردد

یابن الحسن، یابن الحسن، عجل ظهورک
دیگر نشاید بیش از این تاخیرگردد

شعر:اسماعیل تقوایی

  • جمعه
  • 19
  • فروردین
  • 1401
  • ساعت
  • 05:02
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب

امام زمان عج -( صبحِ جمعه بی خبر می آید و من نیستم) * هستی محرابی

558

امام زمان عج -( صبحِ جمعه بی خبر می آید و من نیستم) #مدح_میلاد_امام_زمان_عج

صبحِ جمعه بی خبر می آید و من نیستم
سر زده در پشتِ در می آید و من نیستم

بوی عشقِ تازه می پیچد میانِ کوچه ها
آن مسافر از سفر می آید و من نیستم

آنچنان مستِ جمالش میشوند آیینه ها
با نسیمِ یک سحر می آید و من نیستم

من حسادت میکنم از مردمِ آن روزگار
چون امامِ منتظر می آید و من نیستم

او که عمری بوده با عشق و جنونم با خبر
بعدِ من او آنقَدر می آید و من نیستم

قلبِ من آنروز احیا می شود در خاکِ گور
در هوای یک نفر می آید و من نیستم

شک ندارم مطمئنم یوسفِ کنعانِ ما_
فجرِ یک صبحِ ظفر می آید و من نیستم

من نسیمِ مقدمش را بارها حس کرده ام
عاشقان را هر نظر می آید و من نیستم

دیگر اصلاً واژه های درد بی معنا شوند
غصه ی عالم به سر می آید و من نیستم

وعده ی قرآنِ حق است آن امامِ مهربان
بهرِ خونخواهِ پدر می آید و من نیستم

لحظه ها را می شمارم از فراق و آه حیف
انتظارِ ما ثمر می آید و من نیستم

این غزل را می نویسم تا بماند یادگار
اینکه آن قرصِ قمر می آید و من نیستم

هستی ام را بی ریا نذرِ ظهورش کرده ام
جای من پُر او اگر می آید و من نیستم

سینه ی سنگِ مزارم حک کنید این جمله را
آن امامم از سفر می آید و من نیستم!

#چهارشنبه_۲۵_اسفند_۱۴۰۰
#هستی_محرابی
@Asharemehrabi

  • سه شنبه
  • 23
  • فروردین
  • 1401
  • ساعت
  • 15:33
  • نوشته شده توسط
  • ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹
ادامه مطلب

فال من ، دلگویه با امام عصر ارواحنا فداه * وحید ولوی

708

فال من ، دلگویه با امام عصر ارواحنا فداه گذشت بوی زلف او ، نیمه شب از خیال من

نشست در نگاه دل ، دلبر خوش جمال من

گندم روی یار را دانه به دانه چیده ام

کیست چنین به خوبی، مه رخ بی مثال من

صبح و شبم به ذکر او، لحظه به لحظه فکر او

می گذرد به یاد او، هفته و ماه و سال من

عقل سماع می کند تا برسد به درک او

فهم خصال او کجا؟ کودک خردسال من!

گرچه صحیحه یا حسن، از حسناتش آورم

خصم جدال می کند در سند و رجال من

نیست قبال خنده و نیست وزان لعل او

هستم و هست آل من، عِرضم و جان و مال من

چون که به می سرا روم شیخ نهیب می زند.

من مِی میمنه خورم، تا شود اعتدال من

وعده ی شهد وصل را داد یکی سحرگهی

لیک به محنت عاقبت، خورد گره وصال من

-

محنت وصل را نگو، خون چکد از بیان، ولی

شکّر درد را کنون بشنو ز شرح حال من

من که هوای صلح با چشم سیاه داشتم

لیک به تیغ ابروان، آمده او قتال من

صید کند مرا و پس خوب نظاره می کند

خنده کند به حالت خسته و انفعال من

پای دویدنم نشد در طی جاده تا به او

گریز می کند زمن ، شاهد چون غزال من

بر در خانقاه او ، مست دمی که می رسم

ساقی می به دست من، می شکند سفال من

بار فراق را نگو، بار وصال هم مگو

یک نظر اعتنا نما،قامت مثل دال من

بی ثمرم که باغ جان، حاصل با بها نشد

کیست خَرد ز من کمی، میوه سبزِ کال من

حافظ اگر ببیندم ، دست برد به یک غزل

قافیه «آه» می کشد، بهر بیان فال من

فهم نمی کند کسی ، لذت عاشقانه را

بی خبر از کمال او، طعنه زند به حال من

25 خرداد 1401

  • چهارشنبه
  • 29
  • تیر
  • 1401
  • ساعت
  • 11:49
  • نوشته شده توسط
  • وحید ولوی
ادامه مطلب

مناجات امام زمان(عج) -(ای آسمانی نام تو، افتاده دل در دام تو) * ناشناس ؟؟؟

602

مناجات امام زمان(عج) -(ای آسمانی نام تو، افتاده دل در دام تو) ای آسمانی نام تو، افتاده دل در دام تو

دل گشته در راهت ، رخ ماهت ، نهان از دیده ام

با اشک چشمانم ، دل و جانم ، زِ غم باریده ام

‍ (https://attach.fahares.com/Ja7GcACEvchLnmOG2goAPg==) گشته سیه روی من ، ای دلجوی من ، ببین شرمنده ام

منت گذاری سرم ، بر چشم ترم ، تو را من بنده ام

یابن الحسن آقا بیا ، یابن الحسن آقا بیا ...

ای یوسف زهرا سلام

عشقم تویی و والسلام

شامم سحر بنما ، سفر بنما ، به کوی این حقیر

ما تشنه ی باران ، همه یاران ، گدائیم و فقیر

جانها چون در بند تو ، یک لبخد تو ، گشته آرزوی ما

ما را مران دلبرم ، ببین چشم تَر ، هستی آبروی ما

یابن الحسن آقا بیا ، یابن الحسن آقا بیا ...

ای مصلح کل جهان

ای مهدی صاحب زمان

بیتاب روی تو ، به کوی تو ، ببین آواره ام

گشته گرفتارت ، شده زارت ، دل بیچاره ام

دادم زِ کف چاره ام ، چون بیچاره ام ، فارغ از بلایم کن

جان زهرا مادرت ، یاس دلبرت ، سوی کربلایم کن

یابن الحسن آقا بیا ، یابن الحسن آقا بیا

شاعر:جواد مقدم

  • شنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 09:12
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

امام زمان(عج) -( اگرچه غرق گناهیم، بیقرار تو ایم) * ناشناس ؟؟؟

680

امام زمان(عج) -( اگرچه غرق گناهیم، بیقرار تو ایم) اگرچه غرق گناهیم، بیقرار تو ایم
هنوز هم که هنوز است در کنار تو ایم

همیشه باورمان بوده یارتان هستیم
بجای یار ببخشای اگر که بار تو ایم

جهان ما چو خزان است در نبود امام
در انتظار بهاریم و غمگسار تو ایم

حریص جرعه ی آبیم و ندبه خوان شده ایم
و در قنوت سحرها در انتظار تو ایم

میان روز و شب و هفته گم شدیم آقا
خزان شده دل و در حسرت بهار تو ایم

تویی همان گل خوشبوی عالم خلقت
ز سرفرازیمان بس همین که خار تو ایم

گرفته ظلم و سیاهی تمام عالم را
بیا که منتظر رقص ذوالفقار تو ایم

همیشه دست نهان تو هست بر سر ما
و ما دلیل غریبیِ آشکار تو ایم

بیا و تازه کن آقا هوای دلها را
بیا که منتظر لطف بی شمار تو ایم

همیشه جمعه غروبی به رنگ خون دارد
کدام جمعه میایی؟ که بی قرار تو ایم

همیشه در غم دوری چو شمع سوخته ایم
بیا که لحظه به لحظه در انتظار تو ایم ...

  • سه شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 13:27
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد