#امام_زمان_عج_مناجات
هزاران قرن هم باشد پیِ کارِ تو باید رفت
دِلِ مُنجیِ عالَم که به دست آسان نمی آید
- سه شنبه
- 17
- فروردین
- 1400
- ساعت
- 19:40
- نوشته شده توسط
- taherehsadat
#امام_زمان_عج_مناجات
هزاران قرن هم باشد پیِ کارِ تو باید رفت
دِلِ مُنجیِ عالَم که به دست آسان نمی آید
شب های دل ماست، پیاپی شب هجران
یک قرن دگر رفت و نشد طی شب هجران
سال نو اگر سال ظهور است، مبارک
سر می شود ای یوسف دل کی شب هجران؟!
یا صاحب الزمان
کاش این جمعه میسر گردد
یار ما از سفرش برگردد
فصل هجران بسر آید مارا
انتظارات، همه آخر گردد
چشمهامان به مرادش برسد
لحظه ی دیدن دلبر گردد
همه دنیا پر از نور شود
مرگ تاریکی وظلمت گردد
عالم از عطر گل نرگس ما
تازه جان گشته، معطر گردد
روز شادی همه مظلومین
سوگ حکام ستمگر گردد
وقت اظهار وجود مهدی
آخرین حجت داور گردد
کاش آید، وبدست مولا
با نشان تربت مادر گردد
شعر :اسماعیل تقوایی
نماهنگ مهدوی ناجی عالمین با صدای کربلایی علی حیدرخانی شعر از سعیدیزدی و علی زنده بودی
محصول سال ۱۴۰۰ هجری شمسی
می آید امامی که به اسرار بصیر است
می آید امامی که به اخبار خبیر است
می آید امامی که جهان منتظر اوست
می آید امامی که به اقطار امیر است
می آید امامی که سراپای وجودش
درفلسفه هستی و اسفار سفیر است
مدیون و نثار نَفَسش باد، دوگیتی
زیر قدمش گنبد دوّار سریر است
از مهرِ رُخش، خار شود گل به کویری
از قهر دلش، گلشن و گلزار کویر است
لبخندِ لبش ، زنده کند مرده دلان را
دلهای مریضی که به زنگار اسیر است
با تیغ کجش راست کند قامت دین را
دینی که گرفتار و گرفتار، و،گیر است
محمودیم ارزانی من حب ائمه ست
ای دوست بیا هدیه عطار عبیر است
گر سینه ی من پر شده از حس تغزل
دل، دلشده و عاشق اشعار بشیر است
اول مجلس همیشه
حس میکنم بوی تورو
به هردو عالم نمییه تار گیسوی تورو
اول مجلس همیشه
اسم شما رولبمه
هستی زهرا وعلی
دوست دارم یه عالمه
گرچه شکسته پشتم از
این همه عصیان وگناه
شرمی نکردم از شما
که داری می کنی نگاه
دستمو می گیری و من
غافل ازین کارتوام
فقط همینوبلدم
شرمنده ام شرمنده ام
برا گناهای منه
که داری توبه میکنی
قربون اون چشمات برم
که داری گریه میکنی
خداروشکر که دستمو
گرفتی ای نور دوعین
ممنونتم که اذن میدی
برای روضه ی حسین(ع)
یاابا صالح المهدی ادرکنی
برات وصل امضا می شد ای کاش
دمی دل با تو تنها می شد ای کاش
برای دیدنت ای صاحب عصر
دوچشمانم مهیا می شد ای کاش
ای لیله ی قدر دل ما موی تو آقا
ای ماه فلک در طلب روی تو آقا
چشمان سیاهت سبب خلقت عالم
شد قبله ی ما طاق دو ابروی تو آقا
سرچشمه هر نهر بهشتی ز لب تو است
تاریکی شب جلوه ی گیسوی توآقا
قد قامت ما تا به قیامت به قد تو است
طوبی خجل از قامت دل جوی تو آقا
از جود تو حیران شده صد حاتم طایی
باشد نظر اهل کرم سوی تو آقا
گر ماه خدا ماه نزول برکات است
باشد اثر یک دَم یا هوی تو آقا
من سائل بی مایه ی دربار تو باشم
عمری بنشستم به سر کوی تو آقا
خواهم ز خدا تا که در این ماه ضیافت
آیم به سر خوان تو، پهلوی تو آقا
ای کاش که در لحظه ی پایانی عمرم
باشد سر من بر سر زانوی تو آقا
شد (لاله) ز یک خنده تو مست وغزل خوان
باشد چو یکی بنده ی هندوی تو آقا
معنای زمین و آسمانی مهدی
غمخوار تمام شیعیانی مهدی
باز آمده جمعه ، کربلایی مولا ؟
یا کوفه و یا که جمکرانی مهدی
الا طراوت سر سبز بوستان دلم
شکوه بی مثل اوج آسمان دلم
قلم به دست من امشب عجیب میلرزد
و بند آمده پیش شما زبان دلم
اگرچه هیچ کجا لایق قدومت نیست
چه میشود که بیایی به جمکران دلم
کدام جاده مرا می رساندم تا تو
نشانی حرمت را بده نشان دلم
به دست های تو دستم نمی رسد آقا
چراکه بی تو شکسته است نردبان دلم
نگاه کن به کویری ترین زمین خدا
تو ای زلال ترین رود بیکران دلم
در آخر غزلم عرض میکنم این طور
که "السلام علیک صاحب الزمان" دلم
من از تو غیر تورا آرزو نخواهم کرد
تو در کنار منی جستجو نخواهم کرد
به غیر آمدن تو مرا که حاجت نیست
به غیر دست کریمت گل اجابت نیست
هوای خیمه ی سبزت چقدر روحانیست
که در بهشت خدا اینهمه طراوت نیست
و هیچ کار دگر غیر انتظار فرج
برای شیعه مهم تر و با فضیلت نیست
تو مهربان تری از مادر و پدر بر من
برای من کسی مثل تو با محبت نیست
خدا کند که نصیبم شود زیارت تو
خدا کند که بمیرم اگرکه قسمت نیست
تو هاشمی تو حسینی تو فاطمی هستی
کسی شبیه تو اینگونه با اصالت نیست
تویی که در رگ تو غیرت اباالفضل است
میان سینه ی پاک تو جز شجاعت نیست
بگیر تیغ به دست و به انتقام بیا
برای خاطر زهرا تو ای امام بیا
اي پادشه خوبان داد از غم تنهائي
دل بي تو به جان آمد وقتست كه باز آئي
در آرزوي رويت بنشسته به هر راهي
صد زاهد و صد عابد سرگشته سودائي
مشتاقي و مهجوري دور از تو چنانم كرد
كز دست نخواهد شد پايان شكيبائي
اي درد توام درمان در بستر ناكامي
وي ياد توام مونس در گوشه تنهائي
فكر خود و راي خود در امر تو كي گنجد
كفراست در اين وادي خود بيني و خود رائي
در دائره فرمان ما نقطه تسليميم
لطف آنچه توانديشي حكم آنچه تو فرماني
گستاخي و پر گوئي تا چند كني اي فيض
بگذار تو از اين وادي تن ده به شكيبائي
نازلشده از دوست به فرقم چه بلایے
غیر از تو و نامت به لبم نیست نوایی
انگشت نما کرده مرا عشق تو اے دوست
رسوا شده ام نیست از این عشق ابایی
یڪ بار دگر نغمه اے از عشق شنیدم
باز این دل سرگشته ے من گشت هوایی
با عشق عجین گشته:فراق است فراق است
لعنت به تو اے واژه ے منفور جدایی
هر دفترے از عشق که دیدیم و شنیدیم
این درد دل مشترکش بود:کجایی
من بے خبرم از تو چرا یاد نکردی
از من،نکند سر زده از بنده خطایے؟
یوسف به لباسے پدرش را خبرے داد
یڪ جمله ے قدسے چه حدیثے چه نوایے:
ألقوه علے وجه أبے یأت بصیرا
به به چه عطایے چه عطایے چه عطایی
اے یوسف گمگشته زهرا(س)کَرمے کن
یڪ پیرهن کهنه عطا کن به گدایی
جارو زده ام صحن دلم را به هوایت
من چشم به راهم که همین جمعه بیایی
خورشید عالم افروز ... تا کی چنین نهانی
وی ماه روی فیروز ... تا کی چنین نهانی
اندر فراق رویت ... آتش گرفته جانم
شد هجر تو جگر سوز ... تا کی چنین نهانی
اندر لسان عالم ... عجل علی ظهورک
ای شهریار دلسوز ... تا کی چنین نهانی
شوق وصالت ای جان ... تن را نموده بی جان
چشم انتظارم هر روز ... تا کی چنین نهانی
حیران چو یک بلم در ... دریای بی کرانت
آواره ام شب و روز ... تا کی چنین نهانی
بر لب رسیده جانم ... ای شمس جان ستانم
بس کن فراق جانسوز ... تا کی چنین نهانی
گردیده پرتو افکن ... ظلمت به روی هستی
خورشید عالم افروز ... تا کی چنین نهانی
سید هاشم وفایی
خواهم که مرا ،حال کبوتر بدهند
دل را به هوای وصل گل پَر بدهند
ای کاش به لیلة الرغائب ای دوست
گلنغمه و مژدۀ فرج سر بدهند
علیرضا خاکسار
از درد زمانه ی فلج میخوانم
از ساحت آخرین حجج میخوانم
در خلوت لیلة الرغائب قطعا
عجل لولیک الفرج میخوانم
یوسف رحیمی
یک بار نشد به نفس غالب باشی
پابند به هر حرام و واجب باشی
این بار به خود بیا ، دل من ، تا کی؟
در حسرت لیلة الرغائب باشی
حاج ولی الله کلامی زنجانی
گر غفلتی کنیم دل، آزرده میشود
از کف بهار رفته، گل افسرده میشود
در لیلة الرغائب از الله ذوالجلال
حاجات خود بخواه، برآورده میشود
حاج علیرضا امانی اردبیلی
سر پر شود از شعور ان شاءالله
چون سینه ی پرز شور ان شاءالله
شاید شب لیله الرغایب امسال
آید خبر ، ظهور ان شاءالله
مرتضی اسکندری(ساعد)
گذشت سوز زمستان ، بهار می آید
شکوفه ی گل نرگس به بار می آید
رسید مژده که لیل رغائب است امشب
خدا کند که ببینم نگار می آید
ما بی خبران که باخبر می جوییم
پروانه زیاد برده ، پر می جوییم
عجل لولیک الفرج ... مهدی بود
ما سیصدو سیزده نفر می جوییم
مست از می مینای تو هستم چه کنم؟
دل را به سر ذلف تو بستم چه کنم؟
از شوق وصال تو من اندر عالم
می،نوشم و پیمان پرستم چه کنم
ای ذلف تومعنای هزاران شب قدر
قدر شب قدر تو شکستم چه کنم
صدناله وصدآه بسوزند جگر من
زیرا گره بسته گسستم چه کنم
دی آمد و گردیدخزان فصل بهارم
باری تو نگفتی چه نشستم چه کنم
ای پرده نشین پرده زرخسار بیفکن
یکدم نظر ای جان که شکستم چه کنم
از کوی تو نومید نشد گبری وترسا
قفلی به در کوی توبستم چه کنم
من نیز به مانند همه منتظرانت
با دیده به راه تو نشستم چه کنم
یا صاحب الزمان
کی میشود عطر حضورت بر مشام آید
بر منتظر شیرینی وصلت به کام آید
کی میرسد بر گوش ما صوت انالمهدی
کی زخم هجر قلب ما را التیام آید
ای زاده زهرا و فرزند حسین، پس کی
هنگام خونخواهی و وقت انتقام آید
ای پادشاه حسن و ای ماه پسِ پرده
کی وقت بار عام تو بر این غلام آید
یابن الحسن ای غائب از انظار، ظاهر شو
تا شیعه ی جان بر کفت در التزام آید
ای آخرین مولای ما، ای یارمظلومان
عجل ظهورک تا که دنیا در نظام آید
ای کاش قبل از مردنم روی ترا بینم
بینم که منجی آن شه والامقام آید
شعر:اسماعیل تقوایی
ای گل فاطمه بازآی وفاسردشده
باغ مردانگی وصدق وصفاسرشده
توبیاتاکه دل سنگ زمان نرم شود
چهره ی خاک ستم کرده پراز شرم شود
توبیادادرس ودادگرمظلومان
مرهم زخم غریبان مدد محرومان
روشنی بخش جهانی توعدالت پیشه
گربیایی شود اشرار تباه از ریشه
تو ویاری گری وعزت وغوغای حضور
من وبی تابی وهر لحظه تمنای ظهور
تو وخوبی وهمه لطف وصفاوکرمت
من واین حال ملول و طلب آمدنت
آسمان پیشکش ناز نگاه توبیا
دل ویران شده قربانی راه تو بیا
توبیاسینه ی بیداد وجفا چاک شود
وغبار دل طوفان زده ام پاک شود
کهکشان خاک ره اجلال تو
آسمان سایه نشین بال تو
در فلک مردم پی ماهند و من
در زمین دنبال استهلال تو
تازه ابرویی نشان دادی به ما
عید ما شدخطی از تمثال تو
مهر سیرت ماه صورت دیده مست
آسمان فهرست خط و خال تو
بار اول می زدستان تو خورد
چرخ میگردد اگر دنبال تو
کار با خاک رهت دارد لبم
گر سرم روزی شود پامال تو
جان نمی گنجد میان پوستم
زودتر آید به استقبال تو
زلف تو سر رشته آمال من
زلف من خورده گره بر شال تو
کن مرا با روی لطف خود خجل
رد شود تا آب از غربال تو
بگیر تُو دستت سر و سامونم و
رها نکن حال پریشونم و
فدات بشم فقط یه بار نگام کن
منم وسط می ذارم این جونم و
من نمیخام وصله ناجور بشم
با کارام از تو انقدر دور بشم
اگه قراره که روت و نبینم
بهتره از همین الان کور بشم
نذار که تا ابد خجل بمونم
با پای لنگم توی گل بمونم
بذار سرم رو زیر پات بذارم
نذار که آرزو به دل بمونم
درد داریم بده دوای مارو
بیا و کم کن شر دشمنارو
میگن درای حرما رو بستن
دوباره وا کن راه کربلارو
برام همینکه روضه خونم بسه
همینکه گریه کن بمونم بسه
همینکه یک بار تا میگم حسین جان
مادرت از عرش بگه جونم بسه
میگن که هر هفته شب جمعه ها
روضه به پا میکنه تو کربلا
تو قتلگاه میگه غریب مادر
بمیره مادر که سرت شد جدا
ای ملائک شعار یا مهدی
صاحب ذوالفقار یا مهدی
ای سلاطین عشق را سرور
آخر هشت و چار یا مهدی
برمقامت قسم که مدیون است
به تو لیل و نهار یا مهدی
شد خزان باغ عمر یارانت
ای همیشه بهار یا مهدی
ترسم آنقدر دیر بر گردی
که شود شیعه خوار یامهدی
می خورم طعنه از زمین و زمان
از یمین و یسار یا مهدی
عاشقم نقد جان به کف دارم
از برای نثار یا مهدی
کی شود لاله ی جنان بکند
یک نگاهی به خار یامهدی
گرچه هیچم ولی ز دولت تو
یافتم اعتبار یا مهدی
نازم آن سینه را که شیرم داد
کردمت اختیار یا مهدی
"با دو عالم عوض نخواهم کرد
لذت انتظار یا مهدی"
بهار آمده و زرد مانده حاصل ما
هنوز قحطی لبخند توست مشکل ما
اگرچه کوچه ی ما رخت سبز پوشیده
هنوز رنگ عزاخانه هاست منزل ما
همیشه فرشِ خیالِ وصال را شُستیم
دوباره گرد گرفته خیال باطل ما
به پای مسئله ی دوری تو پیر شدیم
بیا که حل بشود باقی مسائل ما
"گناه شهر"،خسوفی پدید آورده
تمام سال گرفته است ماه کامل ما
چِقَدر آه نشسته میان سینه ی تو
شبیه شمع برای تو آب شد دل ما
نوای ناله ی "هَل مِن مُعینِ..."ندبه ی تو
بگو که می شود این جمعه نیز شامل ما
محرم و رمضان، یا که عید...فرقی نیست
همیشه تشنه ی اشک است و روضه،محفل ما
چِقَدر گریه برای حسین می چسبد
به جای روح دمیدند اشک در گِل ما
▪️
▪️
"بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد"
شده است مصرعی از روضه ی تو،قاتل ما...
بر تو درود ، زائر تنهای مجتبی(ع)
پایان بده به شام فراقت بیا بیا
آقا ببخش اینکه ظهور تو دیر شد
مخلص ؟... نه ! بوده ام همه جا غرق ادعا !
در ظاهرم برای فرج گریه میکنم
من در عمل به حضرتتان گفته ام نیا
اما دلم خوش است به آه و نوای خود
بر اشک و ندبه خوانیِ هر صبح جمعه ها
هر شب به انتظار فرج گریه میکنم
هر لحظه بهر آمدنت میکنم دعا
ای تیغ تیز حضرت کرار(ع) ... ، مادرت
افتاده روی خاک و صدا میزند تو را
بشنو صدای حنجر اصغر(ع) و یا که نه...
هَل مِن مُعینِ حضرت سلطان کربلا(ع)
بشنو صدای ناله طفلان تشنه لب
بشنو صدای ساقی بی دست نینوا
اینها ز جان برای فرج ناله میکنند
باز آ امید شیعه و ای وعده خدا
شوّال تا که میرسد از راه روز و شب
خاک بقیع ناله کند ، میزند صدا
دارد بقیع زیر لبش شور و زمزمه
کی میرسی که صحن حسن جان شود بنا؟
وهابیون تمام جهان را گرفته اند
آقا بیا و ختمکن این بحث و ماجرا
آقا ببخش اینکه ظهور تو دیر شد
شیعه مقصر است ، که یک بام و دو هوا !
آخر کنار حضرتتان صحن فاطمه(س)
باب الکرم برای حسن(ع) ، گنبد طلا
باب العلوم باقر(ع) و باب القلم دگر
گلدسته ها و چند شبستان با صفا
یک مطبخی برای غذاهای حضرتی
دارالشفای حضرت سجاد(ع) هم جدا
این ها خیال نیست ، یقین و حقیقت است
این ها همه به دست شما میشود بنا
(یونس) برای دیدنتان نذر کرده است
عمری است گشته او به سر کویتان گدا
پنهان زدیده ای ودل از ما ربوده ای
بر تخت انتظار چه زیبا غنوده ای
سوزانده هجر تو همه ی تار وپود ما
دیریست حسرت دل تبدار بوده ای
گفتند جمعه ای تو می آیی ز دیرباز
با جمعه سوی ما در معنی گشوده ای
باشی امید ما تو در این روزگار ظلم
زنگار بیکسی ز دل ما زدوده ای
ای آخرین ذخیره حق در زمين ما
شعر رجا ز بهر ضعیفان سروده ای
در پشت پرده ای و تو ناظر به حال ما
عجل علی ظهورک ما را شنیده ای
بازآ و مرحمی به دل زار ما گذار
گر این کنی بدان که تو جانها فزوده ای
شعر:اسماعیل تقوایی
#امام_زمان_عج_مناجات
نگاهی کن به حال زارم آقا
اگر چه مایهی آزارم آقا
تمام سال از هر عصرِ جمعه
ظهورت را توقع دارم آقا!
یعنی که دمی کنار ما می آید؟
یعنی دم احتضار ما می آید؟
یعنی پسر حضرت زهرا؛وقتی...
مردیم؛ سر مزار ما می آید؟
ای مظهرعدل خدا، ای ذخر ربانی بیا
بر التیام زخم دل، ای مرهم جانی بیا
هر جمعه دلها می تپد، از بهر دیدار رخت
اندر کنار کعبه، ای، خورشید کنعانی بیا
جزتو نداریم آرزو، ای غایت آمالها
ما عاشقیم ومنتظر،معشوق پنهانی بیا
در حسرت دیدار تو، بس عمرها سرآمده
تا جان به تن داریم ما،ای یار جانانی بیا
بازآ علم برگیر تو،ای آخرین سردار حق
جانها به کف داریم ما،موعود قرآنی بیا
مستضعفین ارض را،تو می رهانی از ستم
تنها امید این جهان، ای روح ایمانی بیا
از دشمنان کور دل، بس طعنه ها بشنیده ایم
از بهر رسوا کردن،اصحاب شیطانی بیا
آن جمعه موعود تو، باشد بهار واقعی
ای مهدی صاحب زمان، اوج مسلمانی بیا
شعر:اسماعیل تقوایی
در یافتن تو در به در میمیرم
یا بر سر کوی یا گذر میمیرم
یک روز ز راه میرسی اما حیف
از شوق شنیدن خبر میمیرم
به دلم دیدنت برات شده، به خدا صبح و شام منتظرم
همه ي روزها ولي به خصوص، آخر هفته هام منتظرم
نه شبيهم به هر مسلماني، نه نماز درست و درماني...
چه بگويم خودت كه مي داني، من چه اندازه خام منتظرم
منبرت جاي خطبه خوانی هاست، چقدر جمعه ها برو و بياست
سر سجّاده ها شلوغ رياست، من در اين ازدحام منتظرم
ندبه خوان هاي خوش صدا جمعند، همه ي كلّه گنده ها جمعند
انتظار خواص، اين جوري ست، من شبيه عوام منتظرم
جیب ها جیره خوار سُبحه شده، لقمه ها لقمه های شُبهه شده
انتظارت حلال بعضی ها، لب بیت الحرام منتظرم
تو كجا؟ من كجا؟ چقدر سراب؟ ساقي سال هاي قحط شراب
من ولي با همين وجود خراب، دست در دست جام منتظرم
زود تا محتسب خبر نشده، ریشه ی تاک ها تبر نشده
کار من تا خراب تر نشده، تا همین جا تمام، منتظرم
بي جواب از تو بر نمي گردد، گريه های سلام هيچ كسي
السّلام عليك يا موعود، - وَ عليك السّلام منتظرم
اَیا امام زمان قلب دشمن از سنگ است
نیا ، نیا که جهان جای مکر و نیرنگ است
برای خواری نسل بشر ، زمین و زمان
در این دیار پر از دغدغه هماهنگ است
بلا زپشت بلا می کند ترور ما را
مدار چرخه ی گردون گوئیا لنگ است
شغال شیر شده ، شیر گشته خانه نشین
کنون حکومت جنگل به دست خرچنگ است
برای کشتن فرهنگ اعتقاد و شرف
زبدو پویش اسلام تاکنون جنگ است
لباس بره به تن کرده گرگهای جری
فریب خلق در این عصررسم و فرهنگ است
نیا که فتنه گران در کمینتان هستند
به زیرجامه یکرنگ رخت صد رنگ است
تو را قسم به همین ماه اعظم شعبان
نیا که جامعه دست یه مشت الدنگ است
دگر ز مأذنه صوت اذان نمی آید
سرم ز بد سری روزگار خود منگ است
در حسینیه ها را به روی ما بستند
دلم به روضه ی سقای کربلا تنگ است
مهدیا دیده به راهم ای شه والا تبار
قلبم آرامش ندارد بیقرارم بیقرار
دیده خونبارم ز هجرانت عنایت کن بیا
ای عزیز فاطمه در انتظارم انتظار
از ره لطف و کرامت پرده از رخ بر فکن
تا ببینم روی تو ای مه جبین و گلعذار
عاشق رویت منم در حسرت دیدار تو
در کجا گردم به دنبال تو من لیل و النهار
گلشن عمرم خزان شد بسکه ماندم منتظر
ای پناه بی پناهان ای بهاران را بهار
با وجودت این جهان یکسر گلستان میشود
کی شود آخر بهارت بر بهاران آشکار
(سالک) دلخون و مجنونم شدم بیمار تو
بر قدومت جان نثارم جان نثارم جان نثار