شعر امام زمان (عج)

مرتب سازی براساس

حضرت مهدی(عج) -(ای چراغ عارفان شمع رخ زیبای تو) *مرحوم حاج کریم صافی تبریزی

455

حضرت مهدی(عج) -(ای چراغ عارفان شمع رخ زیبای تو) ای چراغ عارفان شمع رخ زیبای تو
ای بهشت جاودان آن صورت و سیمای تو

با وجود دهمین کوکب، پس از خورشید و ماه
عالم آرا شد جمال آسمان آرای تو

تا قدم بر عالم امکان نهادی از کرم
خاک شد اهل همه عالم به زیر پای تو

توتیای چشم عیسی شد غبار مقدمت
مات و حیران ماند موسی از ید بیضای تو

معجز باقی بود قرآن، تویی معنای او
اکثر آیات قرآن نیست جز معنای تو

ای کلام ناطق حق، حجّت باقی تویی
هست ابقای جهان تا هست با ابقای تو

همچو احمد با رسالت بر امامت خاتمی
مر تو را مخصوص شد این منصب عظمای تو

حُسن یوسُف در جهان مشهور و مردم غاقلند
ز آنکه حسن او بود یک قطره از دریای تو

ای جمالت را وَ یَبقی وَجهُ رَبِّک بس دلیل
ای به حق مرآت آن روی بهشت آسای تو

تا تو را زائید آن خاتون که نرجس نام داشت
شد چراغ و چشم دین و نرگس شهلای تو

چون تو مولودی خدا بود مقصود از جهان
تا جهان باشد نینگیزد کسی بر جای تو

دیدی آخِر زمانت خواند تا آخِر زمان
بر تو کس همتا نکرد آن خالق یکتای تو

انتقام از دشمنان با دست تو خواهد کشید
منتظر هستند احبابت به یک ایمای تو

دست کن بر قبضه ی شمشیر، پا کن در رکاب
تا نهد بر فرق دشمن پای جان پیمای تو

مسلمین از پا فتاد، ای دست حق دستی برآر
خون شد این دل های ما در غیبت کبرای تو

خون مظلومان دشت نینوا نگرفته ماند
ای دل و جانم فدای آن سر و سودای تو

روز و شب تا چند نالی از غم جدّت حسین
گوش دل تا کی به درد آید ز آه و وای تو

تا به کی گویند اکبر تشنه لب بسپرد جان
شد چو مجنون در غمش صحرانشین لیلای تو

سر برهنه تا به کی گویند شد بر شهر شام
زینب مظلومه آن صدّیقه ی صغرای تو

تا نفس دارد کند (صافی) ز دل خدمت تو را
ای تو مولای همه عالم منم مولای تو

  • شنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 23:35
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

انتظار فرج -(بهار آمد و فرخنده ماه فروردین) * ایوب پرندآور

469

انتظار فرج -(بهار آمد و فرخنده ماه فروردین) بهار آمد و فرخنده ماه فروردین
نسیم صبح دهد مژده زنده گشت زمین

به هر طرف نگری باغ و کوه و دشت و دمن
شکوفه و چمن و لاله و گل نسرین

صدای نم نم باران و شور چلچله ها
نشان لطف خدا آیت بهشت برین

سحر صبا زده شانه به زلف مشگینش
ز بوی زلف نگارم جهان شد عطرآگین

قدوم سال نو و روز نو مبارک باد
نوید عشق و وفا داده کاین کهن آیین

نشان سینه سیناست گفتگوی کلیم
دعای خیر بزرگان وسفرهء هف سین

مراد خسته دلان دیدن جمال تو بود
وصال یار کند کام عاشقان شیرین

خمار نشئهء جام محبت و عشق است
دلم ز حسرت دیدار روی یار مهین

عتاب و ناز ز دلدار دلنواز خوش است
نیاز و عجز و تضرع ز عاشق مسکین

به حال بلبل هجران کشیده مینالم
وفا ندیده جفا بیند از ید گلچین

خطای من نه بجبر و نه اختیاری بود
که کار خلقت ما بود همیشه بینابین

پناه عالمیان بی پناه و بی یارم
سپاه محنت و غم آ ید از یسار و یمین

بیا که گوش فلک کر شد از صدای کلاغ
خموش و گوشه نشین گشته بینوا شاهین

بهار منتظران عید عاشقان روزیست
که حکم، حکم تو باشد جهان کند تمکین

بیا ز پرده برون آفتاب عالم تاب
غبار پای تو بوسد بجان و دل پروین

به یمن حکم تو ای مصلح جهان مهدی
نه کُه نشین جهان بیند و نه کاخ نشین

ز بیم طعنهء اغیار و یارِ خنده به لب
(پرند) ، خنده به لب دارد و دل غمگین

  • سه شنبه
  • 9
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 11:21
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

در مدح امام زمان(ع) -(آيينه داورم تويی تو) * فانی تبریزی

433

در مدح امام زمان(ع) -(آيينه داورم تويی تو) آيينه داورم تويی تو
فرزند پيمبرم تويی تو

ای حجّت حق بقيـ‍ة الله
شاهنشه كشورم تويی تو

ای گلبن باغ مصطفايی
شمشاد و صنوبرم تويی تو

ای لعل لبت چو آب حيوان
ياد آور كوثرم تويی تو

در بحر ولايت و امامت
دُر دانه حيدرم تويی تو

در كوی اميد و آرزوها
سر كرده و رهبرم تويی تو

در لشكر عاشقان سرمست
فرمانده لشكرم تويی تو

ای مهدی جمله ملك هستی
سلطان فلك فرم تويی تو

مشتاق ظهور توست (فانی)
ای گنج نهان لامكانی

  • سه شنبه
  • 9
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 19:34
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

حضرت مهدی(عج) -(به پیش روی تو کی جلوه مهر و ماه کند) *مرحوم عبدالعظيم ذهني زاده

422

حضرت مهدی(عج) -(به پیش روی تو کی جلوه مهر و ماه کند) به پیش روی تو کی جلوه مهر و ماه کند
بپرس از آینه ای که تو را نگاه کند

هر آنکه نور جمال تو دیده می داند
که اقتباس زِ نور تو مهر و ماه کند

به یاد طرّۀ شبرنگ و روی روشن توست
زمانه هرچه شب و روز و سال و ماه کند

قسم به عزّت والشّمس و شوکت والیّل
سزد که هر دو قسم خود بر این گواه کند

به هفت طاق فلک جلوه ها دو صد خورشید
به زیر سایه طوقی از آن کلاه کند

جمال و پرتو نور است یا که آتش حُسن
تبارک الله اگر دیده اشتباه کند

به پاس آنکه گزندت زِ چشم بَد نرسد
سِپند خال بَر آتش مَگر اله کند

گمانم آنکه نیاز سپند و آتش نیست
که کار آتش و اِسپند دود آه کند

تو را بس است بر آه دعای نیمه شبی
دل شکسته ستم دیده بی پناه کند

به خواب،زلف تو دیدم شبیّ و دانستم
که روزگار چسان این سیه سیاه کند

مگر که نور جمالت به داد خلق رسد
و گر نه کار خلایق همه تباه کند

به کعبه قبله مگر بوده طاق ابرویت
که کعبه را همه قبله به پنجگاه کند

بنازم آن گل رخسار و سبزۀ خط حسن
که جنّت آرزوی آن گل و گیاه کند

چکیده زآب بقای لبت بر آب حیات
و گر نه زندۀ جاوید کی میاه کند

تو را که چاه زنخدان بهشت یوسف هاست
کجاست یوسف مصر آرزوی چاه کند

فکنده ایم به دریای عشق کشتی دل
خدا کند سر کوی تو تکیه گاه کند

بلای عشق تو ای جان به جان خریداریم
بگو که عشق تو ما را بلیّه خواه کند

پی سراغ تو آویختم به هر دامن
کسی نبود که خود را دلیل راه کند

ملامتی نکند اهل دل غریقی را
که دست در دل طوفان به طَرفِ کاه کند

شرار هجر تو حیف آیدم که دل سوزد
در آتش اهل حقیقت نه خانقاه کند

ایا امام زمان یا بقیّة الاخیار
جلیل برتر از اینت جلال و جاه کند

کجاست بارگهت ای شه فلک درگاه
که بندگان همه رو سوی بارگاه کند

تصدّقی زِ جمالت به مستحقان بخش
بیا نظر به جمالت گدا و شاه کند

زکوة سلطنتت باشد از کرم نظری
به عشق ورزی درویش پادشاه کند

بگریه ام که رود خون دل به دیدۀ دوست
بطعنه دشمن تو خنده قاه قاه کند

زِ خلق طعن و ملامت کشیم و خوش باشیم
که کافریست کس از طعنه انتباه کند

بیا که جان به لب آمد زهجر (ذهنی) را
در انتظار تو عمریست شب پگاه کند

  • سه شنبه
  • 9
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 19:59
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

مناجات با امام زمان(عج) -(ای چراغ عارفان شمع رخ زیبای تو) *مرحوم حاج کریم صافی تبریزی

515

مناجات با امام زمان(عج) -(ای چراغ عارفان شمع رخ زیبای تو) ای چراغ عارفان شمع رخ زیبای تو
ای بهشت جاودان آن صورت و سیمای تو

با وجود دهمین کوکب، پس از خورشید و مه
عالم آرا شد جمال آسمان آرای تو

تا قدم بر عالم امکان نهادی از کرم
خاک شد اهل همه عالم به زیر پای تو

توتیای چشم عیسی شد غبار مقدمت
مات و حیران ماند موسی از یَد بِیضای تو

مُعجز باقی بود قرآن، تویی معنای او
اکثر آیات قرآن نیست جز معنای تو

ای کلام ناطق حق، حجّت باقی تویی
هست اِبقای جهان تا هست با اِبقای تو

همچو احمد با رسالت بر امامت خاتمی
مر تو را مخصوص شد این منصب عظمای تو

حُسن یوسُف در جهان مشهور و مردم غاقلند
زآنکه حسن او بود یک قطره از دریای تو

ای جمالت را وَ یَبقی وَجهُ رَبِّک بس دلیل
ای به حق مرآت آن روی بهشت آسای تو

تا تو را زائید آن خاتون که نرجس نام داشت
شد چراغ و چشم دین و نرگس شهلای تو

چون تو مولودی خدا بود مقصود از جهان
تا جهان باشد نینگی زد کسی بر جای تو

مهدی آخر زمانت خواند تا در آن زمان
بر تو کس همتا نکرد آن خالق یکتای تو

انتقام از دشمنان با دست تو خواهد کشید
منتظر هستند احبابت به یک ایمای تو

دست کن بر قبضه شمشیر، پا کن در رِکاب
تا نَهد بر فرق دشمن پای جان پیمای تو

مسلمین از پا فتاد ای دست حق دستی بر آر
خون شد این دلهای ما از غربت کبرای تو

خون مظلومان دشت نینوا نگرفته ماند
ای دل و جانم فدای آن سر و سودای تو

روز و شب تا چند نالی از غم جدّت حسین
گوش دل تا کی به درد آید زِ آه و وای تو

تا به کی گویند اکبر تشنه لب بسپرد جان
شد چو مجنون در غمش صحرا نشین لیلای تو

سر برهنه تا به کی گویند شد بر شهر شام
زینب مظلومه آن صدّیقهء صغرای تو

تا نفس دارد کند (صافی) زِ دل خدمت تو را
ای تو مولای همه عالم منم مولای تو

آن سخن های همه منظوم و استادانه ات
یادگار زنده و جاوید پر معنای تو

روشن از یاد تو باشد خاطر هم مسلکان
بی سخن شادت نموده مسلک زیبای تو

  • سه شنبه
  • 9
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 20:00
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

حضرت امام زمان(عج) -(ای پناه بی پناهان یاد تو) * محمد عابد

821

حضرت امام زمان(عج) -(ای پناه بی پناهان یاد تو) ای پناه بی پناهان یاد تو
خانه دل قصر عشق آباد تو

در سرِ شوریدگان غوغای توست
هر کجایی خلوت دل جای توست

خیره ام هر شب به نور قرص ماه
عکس حسنت جویم اَندر هر نگاه

زانکه می دانم فروغ ماهتاب
هر کجایی هست راهت را تراب

ای زِ تیغت لرزه در اَرکان کفر
شعله از قهر تو اَندر جان کفر

تا به کی در ابر غیبت آفتاب؟
آفتابا چهره بنما از سحاب

بی قراران از غَمت جان بر لب اند
عاشقان از هجر، در تاب و تَب اند

بی رُخت گلزار دین پژمرده است
روح سر سبز بهاران مرده است

عطر جان بخش تو را در هر سحر
از نَسیم صبح می گیرم خبر

تیغِ خون پالا برون آر از غلاف
تیرگی ها را چو تندر می شکاف

ظلمت محض است بی رویت جهان
نورت ای نور خدا، بنما عیان

تا به کی گویند گریان در دعا
شیعیان، مَهدی بیا مَهدی بیا

هان کجایی ای فروغ سَرمدی
عکس لمعان جمال ایزدی

کعبه از نورت ندانم پُر ضیاست
یا رُخت مصباح دشت کربلاست؟

یا به رِضوا جلوه می بخشی چو ماه
یا نمایی ذی طوا را جلوه گاه

هر کجایی، هست دلها جای تو
ای جهان سردمَست از سودای تو

ای تو اکلیل امامت را گهر
حجت حق، خاتم اِثنی عشر

ختم طومار اِمامت نام توست
توسَن اِقبال اُمت رام توست

بی تو اَطوار زمان آشفته است
بل نظام این جهان آشفته است

رشته نظم جهان در دست توست
هر چه هشیار است، مَست مَست توست

عالمی در انتظارت بی قرار
همچو گل در انتظار نو بهار

رُخ نما تا انتظار آید به سر
ماه را چندین نمی شاید سفر

وقت تنگ است و جهان ناپایدار
وای اگر سامان نیابد از تو کار

عمر ما را نیست چندان فرصتی
رَحمتی بر بینوایان رَحمتی

چشم ما را گر نبخشی روشنی
نیست از ظلمات، هرگز ایمنی

دیده نابینا و رَه پر پیچ و خَم
صد هزاران چاه اَندر هر قدم

گر نگیری دست ما، ای دستگیر
نیست ما را حامی از برنا و پیر

دل زِ یاد مادرت خون گشته است
دیده ها از اشک، جیحون گشته است

حال او هرگاه آید در نظر
جان سراپا می شود سوز و کَدر

قصه ای در شرح اندوه بتول
کرده از جان، شیعیانت را ملول

  • سه شنبه
  • 9
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 20:10
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

حضرت امام زمان(عج) -(ای شده بند پای جان طرۀ مشگسای تو) * محمد عابد

577
1

حضرت امام زمان(عج) -(ای شده بند پای جان طرۀ مشگسای تو) ای شده بند پای جان طرۀ مشگسای تو
قبلۀ جان عاشقان چهرۀ دلربای تو

از غم غیر وا رهد دل به جهان نمی نهد
هر که چشید جرعه از جام جهان نمای تو

ما همه عمر جان خود داشته ایم از آن عزیز
بو که شود به یک دمی فدیۀ خاک پای تو

از سر چین طره ات در دل ماست عقده ها
جان به لبیم گوشها دست گره گشای تو

کی به علاج درد من پای زِ در برون نهی
شام و سحر به گردشم دور در سَرای تو

سوز نیاز من کند در دل عالمی اثر
کیست که نیست همچو من مست می و لای تو

ما همه بر بقای تو دست دعا گرفته ایم
تا چه شود شهنشها در حقّ ما دعای تو

وصل تو کیمیای جان ما همه در هوای آن
خون شده قلب عاشقان از غم کیمیای تو

شب همه شب به شیونم پر زِ سرشک دامنم
نالم و خواهم این منم وصل تو از خدای تو

مسجد و دیر و خانقه کرده به خود قرار گه
صوفی و شیخ و رِند رَه در طلب لقای تو

سرو کند سمن کند لعل کند یمن کند
بنگر و بت شکن کند مدح تو و ثنای تو

خورده زِخوان نعمتت بسته میان به خدمتت
هست رَهین مِنتت هستی ما سوای تو

ذکر تو نغمۀ ملک ذات تو لنگر سَمک
مهر به دور، در فلک با نظر رضای تو؛

از تو مدار آسمان از تو قرار خاکدان
خلقّ نموده لامکان کون و مکان برای تو

دیده به نفس خود روا سعی بجا و نابجا
هیچ ندیده جز خدا عقل به ماورای تو

مهر رخت چو سر زند ظلمت ظلم بشکند
سایه به عالم افکند چتر بَرِ همای تو

عدل تو راهبر شود دور ستم به سر شود
زود شود اگر شود رای خدا و رای تو

خسرو ماسوا تویی حجت کبریا تویی
جود تویی سخا تویی چشم من و عطای تو

با نظری پر از عطا چارۀ درد من نما
غیر نیم شهنشها (عابدم) آن گدای تو

  • چهارشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 14:13
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

حضرت مهدی(عج) -(به پیش روی تو کی جلوه مهر وماه کند) *مرحوم عبدالعظيم ذهني زاده

425

حضرت مهدی(عج) -(به پیش روی تو کی جلوه مهر وماه کند) به پیش روی تو کی جلوه مهر وماه کند
بپرس از آینه ای که تو را نگاه کند

هر آنکه نور جمال تو دیده می داند
که اقتباس زِ نور تو مهر و ماه کند

به یاد طرّۀ شبرنگ و روی روشن توست
زمانه هر چه شب و روز و سال و ماه کند

قسم به عزّت والشّمس و شوکت والیّل
سزد که هر دو قسم خود بر این گواه کند

به هفت طاق فلک جلوه ها دو صد خورشید
به زیر سایه طوقی از آن کلاه کند

جمال و پرتو نور است یا که آتش حُسن
تَبارک الله اگر دیده اشتباه کند

به پاس آنکه گزندت زِ چشم بَد نرسد
سپند خال بر آتش مگر اله کند

گمانم آنکه نیاز سپند و آتش نیست
که کارِ آتش و اِسپند دود آه کند

تو را بس است بر آه دعای نیمه شبی
دل شکسته ستمدیده بی پناه کند

به خواب، زلف تو دیدم شبیّ و دانستم
که روزگار چسان این سیه سیاه کند

مگر که نور جمالت به داد خلق رسد
و گر نه کار خلایق همه تباه کند

به کَعبه قبله مگر بوده طاق اَبرویت
که کَعبه را همه قبله به پنجگاه کند

بنازم آن گل رُخسار و سبزه خط حَسن
که جنّت آرزوی آن گل و گیاه کند

چکیده زآب بقای لبت بر آب حیات
و گر نه زندۀ جاوید کی میاه کند

تو را که چاه زنخدان بهشت یوسف هاست
کجاست یوسف مصر آرزوی چاه کند

فکنده ایم به دریای عشق کشتی دل
خدا کند سِر کوی تو تِکیه گاه کند

بلای عشق تو ای جان به جان خریداریم
بگو که عشق تو ما را بلیّه خواه کند

پی سراغ تو آویختم به هر دامن
کسی نبود که خود را دلیل راه کند

ملامتی نکند اهل دل غریقی را
که دست در دل طوفان به طرفِ کاه کند

شرار هجر تو حِیف آیدم که دل سوزد
در آتش اَهل حقیقت نه خانقاه کند

ایا امام زمان یا بقیّة الاخیار
جلیل برتر از اینت جلال و جاه کند

کجاست بارگهت ای شه فلک درگاه
که بندگان همه رو سوی بارگاه کند

تصدّقی زِ جمالت به مستحقان بخش
بیا نظر به جمالت گدا و شاه کند

زِکوه سلطنتت باشد از کرم نظری
به عشق ورزی درویش پادشاه کند

بگریه ام که رود خون دل به دیدۀ
دوست
بطعنه دشمن تو خنده قاه قاه کند

زِ خلق طعن و ملامت کشیم و خوش باشیم
که کافریست کس از طعنه انتباه کند

بیا که جان به لب آمد زهجر، (ذهنی) را
در انتظار تو عمریست شب پگاه کند

  • چهارشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 14:18
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

حضرت مهدی(عج) -( ناز كم كن كه خريدار فراوان دارى) * سید حسن خوشزاد

581

حضرت مهدی(عج) -( ناز كم كن كه خريدار فراوان دارى) ناز كم كن كه خريدار فراوان دارى
نمكى بيشتر از يوسف كنعان دارى

گرد نعلين تو خورشيد فراز فلك است
دولت و سلطنتى فوق سليمان دارى

صفت حاتم طائى چو شنيدم گفتم
تو دو صد حاتم طائى زِ غلامان دارى

من نگويم كه خدائى به خداوند قسم
قدرت ساختن صورت انسان دارى

خضر از جام تولاى تو بگرفته بقا
تو به ملكيت خود چشمهء حيوان دارى

پادشاهان جهان خاك رهت مى بوسند
تو چه هستى و كه هستى و چه عنوان دارى

تك سوار عرب اى پادشه عشق بيا
تا به كى شرح حديث غم هجران دارى

اى كه صد نوح تو را وقت خطر مى خوانند
چه غم از كشتىِ افتاده به طوفان دارى

تو بزن پوزهء حكام ستم را برخاك
آنچه در چنته على داشت تو هم آن دارى

نمك و نان تو خورديم و خيانت كرديم
تو به پهناى جهان سفرهء احسان دارى

در مسلمانى ما غير ريا نيست كه نيست
گله از صد دله ياران مسلمان دارى

مهديا كل طبيبان به تو دارند نياز
تو به هر نوع مرضى نسخهء درمان دارى

ما ندانيم كجائى به كدامين شهرى
كى بگو وعده تو با شاه خراسان دارى

غزل سيد (خوشزاد) تو را مى خواند
مطمئن باش كه مرغان غزل خوان داری

  • چهارشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 14:20
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

حضرت امام زمان(عج) -(انتظاران که بود منتظر دیدارش) * حاج حیدر خوندل

458
2

حضرت امام زمان(عج) -(انتظاران که بود منتظر دیدارش) انتظاران که بُود منتظر دیدارش
وصل چون نیست، قناعت شده بر آثارش
کی فِتَد بر دل ما، پرتوی از رُخسارش

فکر بلبل همه آنست شود گل یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش

آن نه عذر است که بی واهمه وامق بکشد
آن نه معشوق بُوَد، عاشق صادق بکشد
آن نه مُفتی است که افکار خلایق بکشد

دل ربائی همه آن نیست که عاشق بکشد
خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش

این مُسلّم که صدف مینشود هر دل لعل
خونِ دل وحشتِ صیّاد کند در دل لعل
هیچ کافی نتواند که کند زر دلِ لعل

جای آنست که خون موج زند بر دل لعل
زین تغابن که خزف میشکند بازارش

صبح آورد صبا نکهتی از عرش فرود
شاخها سر بنهادند چو گل ها به سجود
آفرینش همگی نغمهء توحید سرود

بلبل از فیض گل آموخت سخن، ورنه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش

هر قدم در رهِ عشق است خطا و خطری
مرغِ زیرک به هوایش نزند بال و پری
عاقل آن نیست که بی خِضر کند رَهسپری

ای که از کوچهء معشوقهء ما می گذری
با خبر باش که سر میشکند دیوارش

آن دلارام که پیوسته دلم در رَهِ اوست
یوسفی هست دلِ اَهل جَهان در چَهِ اوست
اوست مستور، ولی اهلِ ولا آگهِ اوست

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

گر بیاید، کند از بندِ غم آزاد ای دل
خسته دل ها شود از مقدمِ او شاد ای دل
هر چه ویرانه ببینی، کُند آباد ای دل

صحبتِ عافیت گر چه خوش افتاد ای دل
جانب عشق عزیز است فرو مگذارش

بی پناهان همه یابند از او اَمن و پناه
در جهان بر همهء ظلم و ستم بَندد راه
دلِ ویران شده معمور نماید به نگاه

صوفی سر خوش از این است که کَج کرده کلاه
به دو جام دگر آشفته بود دستارش

آهِ مظلوم که از غم، به فلک بر شده بود
دامنِ اهل دل از اشکِ بصر تر شده بود
ظلم با عدل در این مُلک برابر شده بود

دل (حافظ) که به دیدار تو خو گر شده بود
ناز پرورد وصال است مجو آزارش

ای همای حرم عرشِ الهی، مهدی
راًفتی بر منِ وامانده به راهی، مهدی
گر دلم را بنوازی به نگاهی، مهدی

بر رُخم جلوه کند طلعتِ ماهی، مهدی
روزِ روشن، شب (خوندل) شود از انوارش

تضمین از غزل حافظ

  • چهارشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 14:22
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 مختار وطن پرست

انتظار فرج -(بیا که کار دل عاشقان تو زاریست) * مختار وطن پرست

548

انتظار فرج -(بیا که کار دل عاشقان تو زاریست) بیا که کار دل عاشقان تو زاریست
بیا که نشتر هجرت به جان ما کاریست

بیا که بی تو جهان مملُو از بلا گردید
بیا که روز جهان روزگار غمباریست

بیا که منهج آئین پر از جهودانست
بیا که رسم و سنن بر طریق کفّاریست

بیا که خانهء دل تار و مار ظُلّام است
بیا که اهل بغی' در پی دل آزاریست

بیا که شیر خدا خواهد این صفوف شغال
بیا که صارم تو ذوالفقار کرّاریست

بیا که جبر زمان اختیار ما بگرفت
بیا که وقت سرافشانی است و جبّاریست

بیا که منتقمان خون اهل دل خواهند
بیا که مرحلهء انتقام مختاریست

بیا که لیلهء ظلمانی است و طوفانی
بیا که صاعقهء خنجر تو رگباریست

بیا که مسند یزدان نه جای شیطان است
بیا که تخت و (نگین) بی تو از شهش عاریست

  • چهارشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 14:23
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

حضرت مهدی(عج) -(زِ دامانِ تو کوتاه است اگر دست تمنایم) * محمد عابد

497

حضرت مهدی(عج) -(زِ دامانِ تو کوتاه است اگر دست تمنایم) زِ دامانِ تو کوتاه است اگر دست تمنایم
به عکسِ عارضت در لوحِ دل مَحوِ تماشایم

فروغِ ماه می دانم که ساید چهره بر پایت
از آن شب تا سحر رُخسار، بر مهتاب می سایم

غباری کردم و دامانِ بادِ صبحدم گیرم
که شاید همره او در حریمِ عزّتت آیم

شبانگه مینوازی از نگاهی چرخ را دانم
از آن شب تا سحر منظر بُود این طاقِ مینایم

به یادت کام جانِ من بُود شیرین و وقتم خوش
اگر فرهادِ کُهسارم و گر مجنون صحرایم

چه حاصل از بهار و گلشن دوران مرا زیرا
تماشا را نیامد در چمن سَروِ دِلارایم

مبادا خواب بندد چشمم از سیرِ رُخت در دِل
همه شب تا سحر چون دیدهء پروین نیاسایم

ندانم در کجایی اِی وِلا آبادِ جان جأیت
تو را من از دِلِ اَهل وِلا هر لحظه جویایم

زِ دریای توام گر قطره سان در دیدهء اَبرم
به آهنگِ توام گر ناله سان در سینهء نایم

شبانِ مُوسیم در وادی عشقِ تو سَرگردان
به سُودای تو باشد هِی هِی و هُو هُو و هاهایم

زِ خیلِ رَه نشینان حریمِ عزّتت هستم
به هر منزل به هر مأوا به هر کوی و به هر جایم

من از اَعمال خود شرمنده در پیشِ توام اَمّا
نه جرم است اَینکه گویم از غمت مقهور سُودایم

به هر جا سفرهء اِحسان و جودت هست گُسترده
تو را مهمانم اِی شَه گر گدای بی سر و پایم

بنازم آبروی خاکساری را به درگاهت
که گر خود ذرّهء نا چیز هستم جَذبِ بیضایم

به مِهر و ماه نازم تا وِلایت را به دِل دارم
از عالم بی نیازم تا تو هستی میر و مولایم

تو آن ذیجود کَز لطفت جهانی بَهره می گیرد
من آن موجود کَز غیرِ تو نه یار و نه یارایم

تهجّد را اَذانی بر سرِ گلدستهء عُرفان
نمازِ عشق را روحِ خلوصی در مصلّایم

اِمامی بر زمان و در زمان اَینست أیمانم
اَمیری بر مکین و بر مکان این باور و رایم

زِ دنیا و زِ عُقبا بسته ام دِل بر تَولّایت
تو هستی اِی همه هستی زِ تو دنیا و عُقبایم

فروغِ عارضت در بیکران آفاق می بینم
جواهر سرمهء خاکِ رَهت تا کرده بینایم

به سر مستی چو گردون میکنم طُوف حَریمت را
چِکد گر جرعه ای از بادهء فیضت به مینایم

نه آن چشمی که بینم یک نظر وَجه الّهی حُسنت
نه آن بختی که نوشینی دهد رُویت به رُویایم

غباری گر صبا از خاکِ راهت بر من اَفشاند
رَسد پای از تفاخر بر فرازِ عرشِ اَعلایم

بیا اِی وُسعت کُون و مکان زندان سرا بی تو
به جانت تنگ و تاریک اَست بی روی تو دنیایم

زِ دیروزم بسی دِلتنگ، تا سر شد به هجرانت
مَعاذالله چو دیروز اَر رود اِمروز و فردایم

فروغی نیست در چشمم که روی باغبان بینم
مشام جان و لیکن مینوازد عطرِ گُلهایم

به سر مستی فشانم بر جهان دامانِ اِستغنا
زِ دستِ ساقی لطفت اگر جامی به پیمایم

به گردون ماه اَگر جویم به گُلشن گُل اَگر بویم
تو را جویان به هر سُویم توئی در پست و بالایم

پَرستوی مَهاجر کُو که در دَم سردی هجران
نویدی از بهارِ وَصلت آرد سوی مأوایم

نَهالِ آرزو خشکید بی بارانِ اِحسانت
نه بی فیضِ تو آبی داد این تالابِ خضرایم

مَران از در اَگر چون خاک هستم، از رَهت هستم
مَکن نومید اَگر چون قطره ام، مَجذوُب دریایم

رَها با کعبهء رُخساره ات از بند تثلیثم
به شوقِ طُرّه ات آزاد از قیدِ چلیپایم

به زنجیرِ توام پا بسته گر زندانی عشقم
زِ سودای توام آشفته گر مجنون و شیدایم

به صَدرِ مَکتب عرفان چو دَرسِ عشق می خواندم
عجین بودی به سودای تو تحصیل اَلفبایم

غبارِ پای یار و خارِ چشم دشمنان هستم
پدر تعلیم داد این سان تَولّا و تَبرّایم

من آن دَرویشِ سرگردانم و این چامه کَشکُولم
به اِحسانت بُود یا هُو زنان چشمِ تمنّایم

زِ عالم بی نیازم تا به دِل مِهر تو را دارم
قرین عزّتم کوی قناعت هست تا جایم

به اَربابِ دِرم گردن فرازی میکند طَبعم
زِ اِکرامِ وِلایت صاحبِ این روح والایم

نه تنها با زبانی هر نفس یابن اَلحسن گویم
که گوید نامِ زیبای تو را ذَرّاتِ اَعضایم

دهد اَلفاظ را جان طَبع من از کِلک جادوئی
چو (عابد) داده ای تا لطف اَنفاسِ مَسیحایم

  • دوشنبه
  • 29
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 14:57
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

حضرت مهدی(عج) -(دیرگاهی است پناهندۀ این درگاهم) * محمّدحسین غروی اصفهانی

488

حضرت مهدی(عج) -(دیرگاهی است پناهندۀ این درگاهم) دیرگاهی است پناهندهء این درگاهم
بَلکه عمری است که خاکِ رَهِ این خَرگاهم

گر چه در هر نَفسی کالبُدم می میرد
به امیدِ تو بُوَد زنده، دلِ آگاهم

گاهی از ذُوقِ لبت، لاله صفت می شکُفم
گاهی از شوقِ قَدَت، شَمع صفت می کاهم

گر برانی زِ درم، از همه دَرویش تَرم
ور بخوانی به بَرم، بر همه شاهان شاهم

گر بُوَد خشمِ تو، در خطّهء خاکم، ماهی
ور بُوَد مِهر تو، بر قُبّهء گردون، ما هم

پرتویی گر زِ تو تابد به من ای چشمهء نُور
شجرِ سینهء سینا و لِسانُ اللّهم

طُورِ نُور است به اِشراقِ تو ما را ظُلمات
خَضرم، ار سایهء لطفِ تو بُوَد همراهم

گر زِ چاهِ غم و نفرت تو نجاتم بخشی
یوسفِ مَملکتِ مصرم و صاحب جاهم

تیشهء ریشه کَنِ قَهرِ تو را من کو هم
کَهربای نظرِ لطفِ تو را من کاهم

بِستان دادِ من از طالعِ بیداد گران
ورنه در خرمنِ گردون زند آتش، آهم

تیره و تار شد از دودِ دلِ آیینه، فکر
تَرسم آن آینهء حُسنِ جَهان آرا، هم

(مفتقر) خاکِ رهِ گُوشه نشینِ درِ توست
بهرِ او گوشهء چشمی، زِ شما می خواهم

  • چهارشنبه
  • 31
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 12:24
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

حضرت مهدی(عج) -(چشمم همه شب به آسمان هاست؛ شايد كه قدِ رُخِ تو بينم) * محمد عابد

744

حضرت مهدی(عج) -(چشمم همه شب به آسمان هاست؛ شايد كه قدِ رُخِ تو بينم) چشمم همه شب به آسمان هاست؛ شايد كه قدِ رُخِ تو بينم
زآن گلشنِ سبزِ باخيالت؛ با دستِ نظر گلی بچينم

گر مستِ شرابِ نابِ عشقم؛ ور می زده و خرابِ عشقم
جز بادهء صافی ولايت؛ هرگز نَبُوَد بَساتِ كينم

با يادِ تو هست هر نوايم؛ تنها به غمِ تو آشنايم
گر رند و فقير و بينوايم؛ هستم زِ تو, هر چه هستم اينم

از بادهء عشق مستِ هستم؛ جز جام نديده كس به دستم
وز جمله بتان تو را پرستم؛ فارغ زِ هوای كُفر و دينم

تا ديده بر اين جهان گشودم؛ درحسرتِ ديدنِ تو بودم
ای عشق تو گُوهرِ وجودم؛ صد شُكر به خلقت اين چنينم

روزی كه نوشت خامهء عشق؛ مضمونِ وَفا به چامهء عشق
جز نقشِ نگارنامهء عشق؛ خطی ننوشت بر جَبينم

ای ديدن رويت آرزويم؛ سر گشتهء هر ديار و كويم
بی تو نه بهشت عَدَن بجويم؛ نه طالبِ وَصلِ حُورِ عينم

مفتونِ تو هر كه را دلی هست؛ مجذوبِ تو هر چه مُقبلی هست
من در همه جا كه مَحفلی هست؛ هر سو نگرم رُخِ تو بينم

ای نُورِ رُخت چراغِ بينش؛ با علمِ تو جهل هر چه دانش
مَرهُونِ تو جمله آفرينش؛ چون من كه به رَحمتت رَهينم

در پرده نَهان رُخ تو تا چند؛ دلها به لقايت آرزومند
ای حُجت و قائمِ خداوند؛ تا چند به حَسرتت نشينم

گرديده زِ هجر طاقتم طاق؛ چون جملهء عاشقانِ مُشتاق
در عشق قرينِ جمله عُشاق؛ بل در غمِ عشق بی قَرينم

ای طايرِ عرش سير پَر زن؛ بالی بگشا به كوی و بَر زن
در كُون لوای عَدل بر زن؛ تا جای به سايه ات گزينم

قحط است كنون وفا به دوران؛ كس نيست به فكر دردِ انسان
از توست علاجِ دردمندان؛ بالله كه همين بُوَد يَقينم

مهدی ع تو بيا به داد ما رَس چون بر همه بی كسان تویی كس
آلامِ مرا تو دانی و بس من (عابدم) وتویی مُعينم

  • چهارشنبه
  • 31
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 12:31
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

حضرت مهدی(عج) -(دلم در عشقِ تو جان بر نتابد) * عطار نیشابوری

453

حضرت مهدی(عج) -(دلم در عشقِ تو جان بر نتابد) دلم در عشقِ تو جان بر نتابد
که دل جز عشقِ جانان بر نتابد

چو عشقت هست دل را جان نخواهد
که يک دل بيش يک جان بر نتابد

دلم در دردِ تو درمان نجويد
که دردِ عشق درمان بر نتابد

مرا در عشقِ تو چندان حساب است
که روزِ حشر ديوان بر نتابد

زِ عشقت قصهء گفتارِ ما را
يقين دانم که دو جْهان بر نتابد

اگر با من نمى سازى مَسوزم
که يک شَبنم دو طوفان بر نتابد

چو پروانه دلم در وَصلِ خود سوز
که اين دل دودِ هجران بر نتابد

دلِ (عطار) بر بوى وصالت
زِ هجرت يک سخن زان بر نتابد

  • چهارشنبه
  • 31
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 12:36
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

حضرت امام زمان(عج) -(هزار خرمن گل در رهش ز بوسه بچینم) * محمد عابد

716

حضرت امام زمان(عج) -(هزار خرمن گل در رهش ز بوسه بچینم) هزار خرمن گل در رهش ز بوسه بچینم
اگر ز پرده درآید نگار پرده نشینم

نه غیر عشق رخ اوست سرنوشتم از اول
ببین بچشم بصیرت خطوط لوح جبینم

فتد به جام بلورین دل چو نقش جمالت
رود ز یاد ، حدیث نگارخانه چینم

به روز واقعه گر منظرم جمال تو باشد
ز دل رود غم آشوب روز بازپسینم

نیم کلیم که باشد به طور قرب مقامم
ولی به وصف تو مدلول لایکاد یُبینم

تو آفتابی و من ذره وار، جذب جمالت
تو نور چرخ جلالی و من غبار زمینم

حیات را چه صفایی به دور دوری رویت
خوشا ز مرگ، اگر جلوه جمال تو بینم

نداد همت من تن به منت همه عالم
ولیک هستی خود را به نعمت تو رهینم

همه ولای تو هستم، همه ز جام تو مستم
هزار شکر خدا را که آفریده چنینم

بود ز خوان نوال تو هرچه هست نصیبم
مقیم کوی تو هستم به هر کجا که نشینم

نیم چو خضر پی آب زندگی که زلعلت
چشانده اند به روز ازل زلال معینم

کجا روم ز حریمت، که عشق توست سرشتم
دوای خود ز که جویم، که با غم تو عجینم

صبا سلام ز عابد رسان به کوی نگاری
که تار طره او هست رشته دل و دینم

  • شنبه
  • 3
  • مهر
  • 1400
  • ساعت
  • 20:48
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

برمیگردی تا که فراری بشود * مرضیه عاطفی

512

برمیگردی تا که فراری بشود برمیگردی تا که فراری بشود
تا غصه دچار زخم ِ کاری بشود

رفتی و بنا شد که غروبِ جمعه
سرمایهٔ صبر و بردباری بشود

وقتش شده برگردی و کارِ چشمت
فرماندهی و زمامداری بشود

من منتظرم که در کنار کعبه...
زیر قدَمت آینه کاری بشود

باید که بیایی و صدای گرمت
سرچشمه ای از امیدواری بشود

در پیش سپاهت منِ مشتاق ایکاش
مشغول به امرِ سرسپاری بشود

وقتش شده قطره قطره بارانِ گلاب
از ابرِ سفیدپوش جاری بشود

برمیگردی و صبح برمیگردد
شب رفته! چه روز و روزگاری بشود

گل از در و دیوار می آید بالا
سالی که بیایی چه بهاری بشود!

  • سه شنبه
  • 2
  • فروردین
  • 1401
  • ساعت
  • 14:20
  • نوشته شده توسط
  • مرضیه عاطفی
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

یا صاحب الزمان _به پیری رسیدم، به قامت خمیدم * اسماعیل تقوایی

881

یا صاحب الزمان _به پیری رسیدم، به قامت خمیدم یا صاحب الزمان

به پیری رسیدم،به قامت خمیدم
ولی آن رخ بی مثالت ندیدم

شده طی عمرم،به کوی فراقت
چو سرگشتگان بین این کو دویدم

به هر جمعه ندبه برای تو خواندم
که شاید ظهور تو باشد نویدم

برای وصالت بسی ناله کردم
دوصد طعنه از نارفیقان شنیدم

به این طعنه ها اعتنایی نکردم
دل از هرکسی غیر تو من بریدم

روا نیست جانا که از درگه خود
برانی مرا وکنی ناامیدم

الا یابن زهرا، بیا تا نمردم
میان رقیبان نما رو سپیدم

شعر:اسماعیل تقوایی

  • جمعه
  • 23
  • اردیبهشت
  • 1401
  • ساعت
  • 02:32
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

یا صاحب الزمان(عج) _با آمدن تو جمعه زیبا بشود * اسماعیل تقوایی

683

یا صاحب الزمان(عج) _با آمدن تو جمعه زیبا بشود یا صاحب الزمان

با آمدن تو جمعه زیبا بشود
ازبهر ظهور جشن بر پا بشود

احساس غرور می کند شیعه تو
با فخر، میان خلق آقا بشود

آیی وبهار بشریت اید
سرسبز تمام دشت وصحرا بشود

چون چهره براین جهان ما بگشایی
خجلت زده مهر وماه بالا بشود

با آمدن تو دوستان شاد شوند
شام سیه تمام اعدا بشود

می آیی ولشگر خدا جمع شود
فرمانده سلام، ذکر آنها بشود

ای وای بس است درد هجران ما را
بازآ تو طبیب، تا مداوا بشود

از سوی رقیب طعنه ها می شنویم
با آمدنت رقیب رسوا بشود

ای وعده حق برای هر مستضعف
با توست که باب عدل حق وا بشود

آه ای پسر فاطمه با آمدنت
گم گشته مزار شیعه پیدا بشود

شعر :اسماعیل تقوایی

  • جمعه
  • 6
  • خرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 07:20
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب

مناجات امام زمان(عج) -( از غبارِ کاروان چون چشم برداریم ما؟) * صائب تبریزی

436
1

مناجات امام زمان(عج) -( از غبارِ کاروان چون چشم برداریم ما؟) از غبارِ کاروان چون چشم برداریم ما؟
چون مه کنعان عزیزی در سفر داریم ما

  • شنبه
  • 19
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 09:38
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

در زمینه آغاز ولایت امام زمان (ع) -(چشم وا کن و ببین موسم بهار شد ) * محمود یوسفی

299

در زمینه آغاز ولایت امام زمان (ع) -(چشم وا کن و ببین موسم بهار شد    ) چشم وا کن و ببین موسم بهار شد آیه های عاشقی باز آشکار شد
غنچه از سفر رسید خنده بر لبش نشست باز شد نگاه گل خار خوار خوار شد

داغ شد اجاق عشق گرم شد هوای مهر دست و پای غم شکست غصه داغدار شد

قلبمان شکار شد چشممان خمار شد جانمان نثار شد بخت یار یار شد

دل پر از گلایه بود سیب روی شاخه بود از غم فراق یار عاقبت انار شد

پر گرفت و پر کشید کال آمد و رسید
هر کسی که میوه باغ انتظار شد
می‌رسد صدای نور از گلوی کوه طور
گوش وا کن و ببین موسم بهار شد

  • پنج شنبه
  • 14
  • مهر
  • 1401
  • ساعت
  • 13:08
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 رضا یعقوبیان

درزمینه عید ولایت وامامت امام زمان (عج) -( ماه ربیع ماه امامت شد) * رضا یعقوبیان

231

درزمینه عید ولایت وامامت امام زمان (عج) -( ماه ربیع ماه امامت شد) ماه ربیع ماه امامت شد
بهر مهدی وقت زعامت شد
منتظران راگو شدسامره گلشن
زین لطف خاص حق چشم همه روشن
لبیک یا صاحب زمان(۲)

شامل ما لطف خدا گشته
گل زهرا امام ما گشته
در آسمان دین ماه تمام است او
بعد از پدرمهدی بر ما امام است او
لبیک یا صاحب زمان(۲)

در قلب ما شور و شعف آمد
خورشیدی از بیت الشرف آمد
بین همه عالم کعبه ی دلها شد
بعد از حسن مولا منجی دنیا شد
لبیک یا صاحب زمان(۲)

گلی از گلشن ولامهدی است
منتظران امید ما مهدی است
بود گل زهرا ز نسل پیغمبر
بر همه ی عالم منجی و روشنگر
لبیک یا صاحب زمان(۲)

از تبار شیر خدا باشد
آیینه ی زهرا نما باشد
ماه رویش احمد عطروبویش احمد
شجاعتش حیدر خلق و خویش احمد
لبیک یا صاحب زمان(۲)

بر فاطمه نور دو عین است او
منتقم خون حسین است او
اوکعبه ی دلهاست بااو جهان زیباست
منتظران راگو اویوسف زهراست
لبیک یا صاحب زمان(۲)

گر او آید جهان گلستان است
مهرش در دل ز لطف یزدان است
او مقتدای ماست او رهنمای ماست
ولایتش در دل لطف خدای ماست
لبیک یا صاحب زمان(۲)

با آمدن او بهار آید
یار دلهای بیقرار آید
مهدی حبیب ماست یار غریب ماست
سرتا به پا دردیم مهدی طبیب ماست
لبیک یا صاحب زمان(۲)

  • سه شنبه
  • 19
  • مهر
  • 1401
  • ساعت
  • 11:43
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 رضا یعقوبیان

اشعار ولادت حضرت مهدی (عج) -(ز لطف خدا نیمه ی شعبان ) * رضا یعقوبیان

467

اشعار ولادت  حضرت مهدی (عج) -(ز لطف خدا نیمه ی شعبان ) ز لطف خدا نیمه ی شعبان
شدم یا حسین بر شما مهمان
شده جشن شعف برپا
حسین تبریک ۴

شده زائران جشن هم عهدی
رسیده گل آخرین مهدی
جهان از او شده زیبا
حسین تبریک ۴

نوای خوش از آسمان آمد
که مهدی صاحب زمان آمد
گل نرجس شده پیدا
حسین تبریک ۴

پر از گل شده شهر سامرا
رسیده ز ره یوسف زهرا
شده زینت همه دنیا
حسین تبریک۴

جهان پر ز عطر جنان امشب
گل عسکری شد عیان امشب
حسن امشب شده بابا
حسین تبریک ۴

به عالم بود هدیه ی یزدان
از او پایدار عترت و قرآن
مهی سر زد به سامرا
حسین تبریک ۴

ز سوی خدا این نوید آمد
الا شیعه نور امید آمد
پر از شادی همه دلها
حسین تبریک۴

گل آرزوها بود مهدی
امید دل ما بود مهدی
ز نورش چشم ما بینا
حسین تبریک۴

چو حیدر تمام مرام او
بود بر زبانم کلام او
رسید از ره گل زهرا
حسین تبریک۴

@yaghubianreza

  • یکشنبه
  • 6
  • فروردین
  • 1402
  • ساعت
  • 15:28
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت
ادامه مطلب
 رضا یعقوبیان

اشعار ولادت حضرت مهدی (عج) -( نیمه ی شعبان شد و مهمان شدم در کربلا شاملم گشته کرامات حسین، لطف خدا ) * رضا یعقوبیان

448

اشعار ولادت حضرت مهدی (عج) -( نیمه ی شعبان شد و مهمان شدم در کربلا شاملم گشته کرامات حسین، لطف خدا ) نیمه ی شعبان شد و مهمان شدم در کربلا شاملم گشته کرامات حسین، لطف خدا
غرق احسانم حسین از محبانم حسین
نیمه ی شعبان شده بر تو مهمانم حسین تهنیت مولا حسین۴

یا حسین جان به عجب مهمانیت زیبا شده
هر که آمد در کنار این حرم آقا شده
از کرامات الاه آمدم بر تو پناه
ای گل زهرا حسین زائرت راکن نگاه
تهنیت مولا حسین۴

جشن شادی و شعف در هر کجا برپا شده
عسکری از لطف و جود کبریا بابا شده
مظهر تقوا رسید منجی دنیا رسید
در جهان از لطف حق مهدی زهرا رسید تهنیت مولا حسین۴

بر امام عسکری داده خدا نور بصر
مادرش نرجس ببوسد روی چون ماه پسر
سرزده نور خدا آمده شمس الضحی
از کرامات خدا آمده بدرالدجا تهنیت مولا حسین۴

خانه ی دوم حسن امشب دهد بوی جنان
بر مشام جان رسد عطر و بوی صاحب زمان
با نگاهش این پسر غم ز دلها می برد مردم عالم به گوش خوب و بد را میخرد تهنیت مولا حسین۴

شیعیان مرتضی را وقت هم عهدی رسید
در جهان از لطف حی کبریا مهدی رسید
نور حق شد جلوه گر نخل دین داده ثمر
بر امام عسکری داده حق نور بصر تهنیت مولا حسین۴

  • یکشنبه
  • 6
  • فروردین
  • 1402
  • ساعت
  • 15:32
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت
ادامه مطلب

مناجات باامام زمان(عج) -(سرد است تمام کوچه هامان برگرد) * ناشناس ؟؟؟

431

مناجات باامام زمان(عج) -(سرد است تمام کوچه هامان برگرد) سرد است تمام کوچه هامان برگرد
گرمای پس از شب زمستان برگرد

گلدان لب پنجره ام خشکیده
ای رحمت قطره های باران برگرد

حالا که فضای روزگارم تار است
خورشید همیشگی و تابان برگرد

من بغض ترک خورده ی دل آشوبم
آرامش بی نهایت جان برگرد

عمری به سرم زده که فریاد کنم
از خلوت خویش تا خیابان... برگرد

ای محض حضور؛ غایب پیداتر
معنای وجود ؛ حسّ پنهان برگرد

تبعیدی حبس انتظارت شده ایم
ای مژده ی آزادی زندان برگرد

  • سه شنبه
  • 29
  • فروردین
  • 1402
  • ساعت
  • 11:19
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت
ادامه مطلب
 محسن صرامی

مناجات باامام زمان (ع) -(تشنگان عشق را باران نمي آيد به كار) * محسن صرامی

422

مناجات باامام زمان (ع) -(تشنگان عشق را باران نمي آيد به كار) تشنگان عشق را باران نمي آيد به كار
عاشقان تشنه را هم نان نمي آيد به كار

درد وقتي ميكند ما را به تو نزديك تر
پس نميخواهم دوا،درمان نمي آيد به كار

پس فراق از آتش سخت جهنم بدتر است
بي تو ما را روضه ي رضوان نمي آيد به كار

نوكرت را نوكري زنده نگه دارد فقط
بي مدال نوكري هم جان نمي آيد به كار

رتبه ي عاشق كجا و رتبه ي زاهد كجا
زهد در دلداگي چندان نمي آيد به كار

با تو كار خلق سمت رو به راهي ميرود
تا نيائي پس سر و سامان نمي آيد به كار

افضل اعمال امروز انتظار واقعي ست
پس زباني خواندنت يك آن نمي آيد به كار

?شاعر:

  • سه شنبه
  • 29
  • فروردین
  • 1402
  • ساعت
  • 11:44
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت
ادامه مطلب
 محسن صرامی

مناجات باامام زمان (ع) -(تشنگان عشق را باران نمي آيد به كار) * محسن صرامی

576
1

مناجات باامام زمان (ع) -(تشنگان عشق را باران نمي آيد به كار) تشنگان عشق را باران نمي آيد به كار
عاشقان تشنه را هم نان نمي آيد به كار

درد وقتي ميكند ما را به تو نزديك تر
پس نميخواهم دوا،درمان نمي آيد به كار

پس فراق از آتش سخت جهنم بدتر است
بي تو ما را روضه ي رضوان نمي آيد به كار

نوكرت را نوكري زنده نگه دارد فقط
بي مدال نوكري هم جان نمي آيد به كار

رتبه ي عاشق كجا و رتبه ي زاهد كجا
زهد در دلداگي چندان نمي آيد به كار

با تو كار خلق سمت رو به راهي ميرود
تا نيائي پس سر و سامان نمي آيد به كار

افضل اعمال امروز انتظار واقعي ست
پس زباني خواندنت يك آن نمي آيد به كار

?شاعر:

  • سه شنبه
  • 29
  • فروردین
  • 1402
  • ساعت
  • 11:44
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

جمعه‌های انتظار بهمراه پوستر * مرتضی محمودپور

489

جمعه‌های انتظار بهمراه پوستر امام زمان(عج)

موعود تمام انبیایی مهدی
تو منتقم کرببلایی مهدی
با آمدنت بهار دل میآید
امید دل آل کسایی مهدی

#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza

  • جمعه
  • 5
  • خرداد
  • 1402
  • ساعت
  • 02:47
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب

سرود امام زمان(عج) -(یا امام زمان ای گل خیرالنساء) * رضا ماه پری زنجانی

131

سرود امام زمان(عج) -(یا امام زمان ای گل خیرالنساء) یا امام زمان ای گل خیرالنساء
گل گلن یولارا شعیه لر اولسون فدا

سنه خاطر چراغاندی زمین و زمان
آدیوی سسلنیر عشقله اهل ولا

((ای گل حی تبارک ...روز میلادون مبارک))
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قدم آتسان یره یر قدمینن اوپر
علم آلسان اله گوی علمینن اوپر

سنه قربان اولوم ای پسر فاطمه
گونده مین یول ملکلر حرمینن اوپر

((ای گل حی تبارک.. روز میلادون مبارک))
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هامی عالم بیلور درده دوا سنددی
سنه جانلار فدا روحه صفا سنددی

نظر ایله اولاخ زائر کوی صفا
چون جواز بقیع وکربلا سنددی

((ای گل حی تبارک..روز میلادون مبارک))

  • شنبه
  • 17
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 16:11
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

سرود امام زمان(عج) -(نیمه شعبان یتشوب ماه دل‌آرا گلور) * رضا ماه پری زنجانی

102

سرود امام زمان(عج) -(نیمه شعبان یتشوب ماه دل‌آرا گلور) نیمه شعبان یتشوب ماه دل‌آرا گلور
شهری چراغان ایلیون سرور دنیا گلور
یار گلور یار گلور یوسف زهرا گلور
یار گلور یار گلور یوسف زهرا گلور

(یار گلور یوسف زهرا گلور)

گل او گلن یولاریوا جانیمیز اولسون فدا
شیعه‌لری سن بیل آنون فاطمه ایله دعا

(جان حسین و حسن؛یا حجت‌بن‌الحسن)
_______________________________
عدل و عدالت بالاسی عالمی رضوان ایدوب
گون کیمی زهرا بالاسی یرگویی تابان ایدوب
دلبره باخ دلبره باخ یار دل‌آرایه باخ
دلبره باخ دلبره باخ یار دل‌آرایه باخ

(دلبره باخ؛یار دل‌آرایه باخ)

ای گل‌گلزار ولا حضرت صاحب زمان
دردیمیزه ایله دوا حضرت صاحب‌زمان

(جان حسین و حسن؛یا حجت‌بن‌الحسن)
_______________________________
آل اله عباس علمون ای پسر فاطمه
آدوی گویلرده ایدور اهل سما زمزمه
منتظروخ منتظروخ ای گل زهرا سنه
منتظروخ منتظروخ ای گل زهرا سنه

(منتظروخ؛ای گل زهرا سنه)

گل او گلن یولاریوا جانیمیز اولسون فدا
شیعه‌لری سن بیل آنون فاطمه ایله دعا

(جان حسین و حسن؛یا حجت‌بن‌الحسن)

  • شنبه
  • 17
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 16:14
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد