ای چراغ عارفان شمع رخ زیبای تو
ای بهشت جاودان آن صورت و سیمای تو
با وجود دهمین کوکب، پس از خورشید و ماه
عالم آرا شد جمال آسمان آرای تو
تا قدم بر عالم امکان نهادی از کرم
خاک شد اهل همه عالم به زیر پای تو
توتیای چشم عیسی شد غبار مقدمت
مات و حیران ماند موسی از ید بیضای تو
معجز باقی بود قرآن، تویی معنای او
اکثر آیات قرآن نیست جز معنای تو
ای کلام ناطق حق، حجّت باقی تویی
هست ابقای جهان تا هست با ابقای تو
همچو احمد با رسالت بر امامت خاتمی
مر تو را مخصوص شد این منصب عظمای تو
حُسن یوسُف در جهان مشهور و مردم غاقلند
ز آنکه حسن او بود یک قطره از دریای تو
ای جمالت را وَ یَبقی وَجهُ رَبِّک بس دلیل
ای به حق مرآت آن روی بهشت آسای تو
تا تو را زائید آن خاتون که نرجس نام داشت
شد چراغ و چشم دین و نرگس شهلای تو
چون تو مولودی خدا بود مقصود از جهان
تا جهان باشد نینگیزد کسی بر جای تو
دیدی آخِر زمانت خواند تا آخِر زمان
بر تو کس همتا نکرد آن خالق یکتای تو
انتقام از دشمنان با دست تو خواهد کشید
منتظر هستند احبابت به یک ایمای تو
دست کن بر قبضه ی شمشیر، پا کن در رکاب
تا نهد بر فرق دشمن پای جان پیمای تو
مسلمین از پا فتاد، ای دست حق دستی برآر
خون شد این دل های ما در غیبت کبرای تو
خون مظلومان دشت نینوا نگرفته ماند
ای دل و جانم فدای آن سر و سودای تو
روز و شب تا چند نالی از غم جدّت حسین
گوش دل تا کی به درد آید ز آه و وای تو
تا به کی گویند اکبر تشنه لب بسپرد جان
شد چو مجنون در غمش صحرانشین لیلای تو
سر برهنه تا به کی گویند شد بر شهر شام
زینب مظلومه آن صدّیقه ی صغرای تو
تا نفس دارد کند (صافی) ز دل خدمت تو را
ای تو مولای همه عالم منم مولای تو
- شنبه
- 6
- شهریور
- 1400
- ساعت
- 23:35
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری