نوشتن از تو برایم زیاد آسان نیست
که دست قاصدک من حریف توفان نیست
رهاست موی تو در باد و باد حیرانست:
عجیب! پای تو بر قالی سلیمان نیست
مگر نه اینکه تو دعوت شدی به مهمانی
بگو چرا سر و وضعت شبیه مهمان نیست
کمی اگر شده پایین بیا ببوسمت، آه.
لبم نمی رسد، آنجا که جای قرآن نیست
چه بود جرم تو آخر؟ برا ی چه گفتند:
هر آنکه سنگ نزد سمت تو مسلمان نیست؟!
نگو! نگو! که دو چشم کبود تو گویاست:
که عشق -جرم بزرگم- بدون تاوان نیست
ببخش کفر مرا، رو به آسمان گفتم:
" چطور سهم امامت دو قطره باران نیست؟!"
بدون اینکه بگویی لبان تو گفتند
که "مرگ با لب سیراب رسم مردان نیست".
...
هزار و سیصد و چندین محرم آمد و رفت
هنوز کار
- سه شنبه
- 25
- تیر
- 1392
- ساعت
- 16:33
- نوشته شده توسط
- یحیی