مناجات با خدا

مرتب سازی براساس

شعر مناجات با خدا -( خداحافظ اي ماه ! اي ماه ِ ماه ) *

8720
12

شعر مناجات با خدا -(     خداحافظ اي ماه ! اي ماه ِ ماه ) خداحافظ اي ماه ! اي ماه ِ ماه
خداحافظ اي شانه ات تكيه گاه
خداحافظ و الوداع اي نگار
خداحافظ اي ماه شب زنده دار
خداحافظ اي آرزوهاي خوب
خداحافظ اي ربّناي غروب
خداحافظ اي رزق و روزي ِ پاك
خداحافظ اي جمع ِ افلاك و خاك
خداحافظ اي لحظه هاي سحر
خداحافظ اي ماه چشمان ِ تر
خداحافظ اي بغض افطارها
خدا حافظ اي ماه ِ ديدار ها
خداحافظ اي ختم ياسين و نور
خداحافظ اي ماه ِ عشق و سرور
خداحافظ ای ماه رو راستی
خداحافظ ای بی کم و کاستی
خداحافظ اي قدر زلفت دراز
خداحافظ اي اشتياق ِ نماز
خداحافظ اي لحظه هاي دعا
خداحافظ اي ماه ِ ارض و سماء
خداحافظ اي ماه ِ صبر و رضا
تو ای ماه آرامش مرتضي
خداحافظ ا ی گرمی آفتاب
خداحافظ ا

  • دوشنبه
  • 10
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر مناجات با خدا -( هلال مه اشارت کرد با ناز ) *

2845

شعر مناجات با خدا -( هلال مه اشارت کرد با ناز ) هلال مه اشارت کرد با ناز
و شد ماه صیام امروز آغاز
سحر آمد به همراه دعایش
اذان صبح و بانگ دل گشایش
دو باره بر خلاف شام دوشم
صدای ربنا آمد به گوشم
مساجد مظهر لطف و صفا شد
دو باره دوره ی قرآن به پا شد
خوشا آن ها که مهمان خدایند
به درگاه خداوندی فنایند
ز طاعات و عبادت بهره بردند
به راه بندگی ها سر سپردند
غروب ماه روزه دل نشین است
چو عطر آگین ز قرآن مبین است
کنار مرقد شاه خراسان
امام هشتمین آن ماه تابان
غروب بیستم ،از ماه روزه
کبوتر بچه ای نزدیک موزه
کنار زایرین سر زیر پر داشت
چه داغی آن کبوتر بر جگر داشت
شب قد رو عزای مسلمین بود
شب قتل امیر المومنین بود
تزلزل در سماء و در زمین بود
شب احیا (رها)حق

  • دوشنبه
  • 10
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 17:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( مژده دادند به دل نامه ی دلدار رسید ) *

3476
1

شعر مناجات با خدا -(  مژده دادند به دل نامه ی دلدار رسید ) مژده دادند به دل نامه ی دلدار رسید
بهر این بار گناهم خطِ هشدار رسید
سینه احرام دعا شد ز مناجات خدا
چون مرادردلِ شب مژده ی دیداررسید
شاخه ها غرقِ شکوفه،ز طراوت همه مست
مژده دادند به گل بلبلِ غمخوار رسید
مژده دادند مرا زمزمِ احساس بنوش
وقتِ نوشیدن از آن چشمه ی اسرار رسید
میروم سنگ به شیطان بزنم در جمرات
رجمِ ابلیسِ هوس باز به تکرار رسید
دل به دنبال طوافش همه شب غرق سکوت
آنقدر گشت که تا نقطه ی پرگار رسید
کاش به سرانجام رسد وعده ی یار
تا بگویند به معراج خریدار رسید

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 04:54
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( قیامت گویداعضایت که تو با ما چه کردی؟ ها! ) *

2722
2

شعر مناجات با خدا -(     قیامت گویداعضایت که تو با ما چه کردی؟ ها! ) قیامت گویداعضایت که تو با ما چه کردی؟ ها!
شکایت می‌کند حتّی نگاه از هرزه‌گردی‌ها
شفیع خار چشمانت گل مریم نمی‌گردد
و چیزی از بزرگی‌های عیسی کم نمی‌گردد
گناه روی زیبا بر نمی‌تابد تاسّف را
نشانت می‌دهند آنجا جمال جان یوسف را
همان‌گونه که قبض روح ،عزرائیل می‌خواهد
همیشه کشتن دل عزم اسماعیل می‌خواهد
نیاورده کسی از دوزخ شهوت دلیلش را
در این شهری که چشمانش بسوزاند خلیلش را
تو صیّادی که یک ماهی شکارت می‌کند اینجا
تو یونس شو ببین دریا چه کارت می‌کند اینجا
از امواج خیابان‌ها ببر ایمان نوحت را
به موج آسمان‌ها ده شبی کشتی روحت را
به رسم سر به‌زیری‌ها تماشا کرده بالا را
شعیب از این جهت در دل نشانده مهر موس

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 04:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( مستی از مردانگی آید وجود ) * سعید مازندرانی

9698
9

شعر مناجات با خدا -( مستی از مردانگی آید وجود ) مستی از مردانگی آید وجود
مرد باشی مست گردی در سجود
سجده یعنی عشق را داری حضور
هرچه کردی نزد او دانی قصور
سجده یعنی غرق در دریای عشق
مست و حیران گشته در صحرای عشق
سجده انسان را به بالا میبرد
تا به قاب قوس أدنی میبرد
سجده باشد چون کلید کیمیا
پا نهادن در حریم کبریا
سجده یعنی سجده ی غار حرا
سجده یعنی عاشقی مصطفی(ص)
سجده کن همچون علی مرتضی(ع)
او که خوانده فزت رب الکعبه را
سجده بی حب علی باطل بود
بی علی علامه هم جاهل بود
سجده جان مرده را احیا کند
برّ بی آب و علف دریا کند
سجده و سجّاده و ساقی علیست
این جهان فانی فقط باقی علیست
سجده ی من گشته محرابش علی
لیل تارم گشته مهتابش علی.

شاعر : سعید مازندرانی

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 04:58
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( کار من تا به کجا آمده مجنون شده ام ) * سعید مازندرانی

5240
2

شعر مناجات با خدا -( کار من تا به کجا آمده مجنون شده ام ) کار من تا به کجا آمده مجنون شده ام
بی سرآغاز ز خود بی خود و دلخون شده ام
کار دل تا به کجا آمده از خود رستم
با عطش ساختم و جام جفا بشکستم
دل سر و پا همه غرق نگه مست نگار
شب دراز هست و منم همچو قلندر بیدار
شب دراز است و منم راهی می خانه یار
افت و خیزان بروم با سر پر شور و خمار
افت و خیزان بروم سوی در خانه ی یار
بلکه لطفی کندم ساقی و آرد به شمار
راه پر از خطر است و سیه و تنگ دراز
هر چه باشد روم این راه پر از شیب و فراز
داد و بیداد منم یکه و دشمن لشگر
نهراسم چو بود بر لب من یا حیدر
دشمنانم همگی گرگ و به ظاهر میش اند
همه چون نرمی لاله به درون چون نیش اند
دست گیرند و برندم همه تا عرش برین
ناگه از پش

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:00
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( درآمد و رفت شب اسرار نهان باشد ) * سعید مازندرانی

2907
2

شعر مناجات با خدا -( درآمد و رفت شب اسرار نهان باشد ) درآمد و رفت شب اسرار نهان باشد
آیات ز کوتاهی این عمر گران باشد
کس نیست بداند که کی پیک عجل آید
این امر بود مخفی در طول زمان باشد
بینند همه او را روزی که نمیدانند
فرقم به کسی نبود کو پیر و جوان باشد
مرگ است سفر کردن از این رحم دنیا
بر عالم اقبا که ما فوق بیان باشد
آن لحظه جان دادن سخت است و کمش این است
انگار مس داغی بر روی زبان باشد
آری دم جان دادن آید شه دین حیدر
سعید و دلش خواهد هر لحظه همان باشد

شاعر : سعید مازندرانی

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( يا رب دل بينواي ما رادرياب ) *

3200
1

شعر مناجات با خدا -(  يا  رب  دل  بينواي ما رادرياب              ) يا رب دل بينواي ما رادرياب
ما را نبود تحمل رنج وعذاب
امشب درلطف ورحمتت را واكن
يارازق من يشاه بغيرحساب
*****
اي خالق آسمان واي خالق جان
حكم توبودبه خاك وافلاك روان
درياب دل شكسته ام را باري
يا باري و يا مصور ويامنان
*****
يارب به صفاي اوصيا مارا بخش
برحرمت آل مصطفي مارا بخش
برپاي حساب چون كشندم بجزا
آنجا بولاي مرتضي مارابخش
******
يارب چه شبي است اين شب نوراني
رخت ازدل خلق بسته سرگرداني
انگار از آسمان فرو مي آيند
بر روي زمين ملايك رحماني
*****
اي آنكه دلت زكرده هايت خون است
جرم توهم ازستارگان افزون است
ازرحمت اومباش نوميد بيا
فضل وكرم وي ازعددبيرون است
*****
بدكردم و خالقم مراازخود راند
گفت آن

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( قلبم افتاده در حریم تو ) *

2535

شعر مناجات با خدا -( قلبم افتاده در حریم تو ) قلبم افتاده در حریم تو
منم آن خادم قدیم تو
از زمانی که آمدی به زمین
هرچه دیدم ،شده نعیم تو
از زمین تا فلک به دنبالت
همه در راه مستقیم تو
تو چه کردی در این جهان که شدیم
عاشق خُلق چون عظیم تو
اسم تو رمز عارفان گردید
عارفان غرق سرِّ میم تو
تو ستایش شدی که محمودی
وَ تو عبدی و حق زعیم تو
در مدینه کنار قبّه ی سبز
همگی می شویم مقیم تو
وَ گدا محترم شود این جا
پشت این درگه کریم تو

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( من آمدم که این گره ها را تو وا کنی ) *

2918

شعر مناجات با خدا -( من آمدم که این گره ها را تو وا کنی ) من آمدم که این گره ها را تو وا کنی
دردِ بزرگ و کوچکِ من را دوا کنی
تنها تو قادری که جواب مرا دهی
محرابِ جان شوی و حوائج روا کنی
غیر از تو من به هیچ احدی رو نمی زنم
تا تو فقط برای دل من دعا کنی
من آمدم فقیر سر کوچه ات شدم
تا از کرم بیایی و من را گدا کنی
امَا پرِ خجالتم از رو سیاهیم
گر رد شدی ز کوچه نگو کی حیا کنی ؟
می ترسم از زمان جدایی که از گنه
گویی نباید اسم مرا تو صدا کنی
امَا شنیده ام ز بزرگی خلقتان
دیده نشد که با کسی این گونه تا کنی
فهمیدم از کرامتت از آل حیدری
هرگز نمی شود که تو من را رها کنی

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجاتی ماه رجب -( این الرجبیون که رجب آمده است ) *

5476
3

شعر مناجاتی ماه رجب -( این الرجبیون که رجب آمده است ) این الرجبیون که رجب آمده است
این ماه خدا غرق طرب آمده است
یا رب بنگر عبد گنهکارت را
با من تو مگو:به!چه عجب!آمده است
من اهل تباهی و سیاهی بودم
از فط گنه سرم به طب آمده است
امروز که روز اول این ماه است
این بنده به پیشگاه رب آمده است
از یمن ولادت امام باقر
در کام دلم شهد رطب آمده است
خوب است ز باده تا دل شب بزنید
ناز قدمش کف مرتب بزنید
او آمده تا که شیعه ارزنده شود
اسلام به عقل و دیده زیبنده شود
او آمده تا کلاس درسش هر بار
پر از همه مؤمنان و آکنده شود
او آمده تا برای اهل شیطان
شمشیر دو لب بوده و برّنده شود
او آمده تا حقیقت دین نرود
با گفته ی خود همیشه کوبنده شود
او آمده تا به علم و حکمت تا حشر
گن

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( دور شو از خود که بانگ دورها را بشنوي ) * علیرضا قزوه

3396
3

شعر مناجات با خدا -( دور شو از خود که بانگ دورها را بشنوي ) دور شو از خود که بانگ دورها را بشنوي
در نمازت گريه ی انگورها را بشنوي
تار شد شب هاي تنهاييت، چنگي زن به دل
تا صداي هق هق تنبورها را بشنوي
رکعتي از رنگ بيرون آي، اي همرنگ نور
نور شو، تا ربّناي نورها را بشنوي
سعي کن آيينه را هر صبح، لب خواني کني
سعي کن با يک نظر، منظورها را بشنوي
پنبه را از گوش بيرون آر، اي حلاج وهم
تا انا الحق گفتن منصورها را بشنوي
بي که موسي باشي از طور تجلّي بگذري
بي که اسرافيل باشي صورها را بشنوي
تو سليمان مي تواني شد، ولي با چند شرط
شرط اوّل آن که حرف مورها را بشنوي
شرط آخر آن که برگردي به ظهر کربلا
محو عاشورا شَوي و شورها را بشنوي

شاعر : علیرضا قزوه

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:46
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رحمان نوازنی

شعر مناجات با خدا -( منو مشغول خودت کن بزار درگیر تو باشم ) * رحمان نوازنی

3706
4

شعر مناجات با خدا -( منو مشغول خودت کن بزار درگیر تو باشم ) منو مشغول خودت کن بزار درگیر تو باشم
واسه منهم سفره بنداز که نمک گیر تو باشم
تا زیر چشمات بمونم زیر تدبیر تو باشم
دیونم کن دیونم کن که به زنجیر تو باشم
ای خدایا شب قدره من پیشت قدری ندارم
اومدم تا سر به روی دامن عفوت بزارم
منو درگیر خودت کن که فقط مال تو باشم
منو راهی سفر کن که به دنبال تو باشم
من بی چیزو بخر تا جزو اموال تو باشم
حال خوبی نصیبم کن پی احوال تو باشم
من می خوام مال تو باشم سندم رو بزن امضا
حلقه ای توی گوشم کن منو کن نوکر زهرا
تو قفس در به درم من زخمیه بال و پر من
گناهام رو می بینی که چی آورده به سر من
چونکه یک عالمه غفلت پر شده دور و بر من
توی تاریکی و ظلمت کو خدایا سحر من
سحر من

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:48
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( یادش به خیر دست دعایی که داشتم ) * سعید بیابانکی

3428
2

شعر مناجات با خدا -( یادش به خیر دست دعایی که داشتم ) یادش به خیر دست دعایی که داشتم
تسبیح و جانماز و خدایی که داشتم
دل نه، کویر زخمی فریاد بود و عشق
یادش به خیر کرب و بلایی که داشتم
ای دل به یاد بخت سپیدی که داشتی
می پیچمت به شال عزایی که داشتم
دست مرا بگیر و بلندم کن ای غزل
یک لحظه باش جای عصایی که داشتم
ای آسمان دریچه ی نوری به من ببخش
امشب به یاد پنجره هایی که داشتم
این جاده ها کدام به آن خسته می رسند
مادر کجاست قبله نمایی که داشتم؟
دادم تو را به خسته ترین عابر زمین
مثل سمند نعل طلایی که داشتم

شاعر : سعید بیابانکی

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:52
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( و عمر، شیشۀ عطر است، پس نمی ماند ) *

2718
2

شعر مناجات با خدا -( و عمر، شیشۀ عطر است، پس نمی ماند ) و عمر، شیشۀ عطر است، پس نمی ماند
پرنده تا به ابد در قفس نمی ماند
مگو که خاطرت از حرف من مکدر شد
که روی آینه جای نفس نمی ماند
طلای اصل و بدل آنچنان یکی شده اند
که عشق جز به هوای هوس نمی ماند
مرا چه دوست چه دشمن ز دست او برهان
که این طبیب به فریادرس نمی ماند
من و تو در سفر عشق دیر فهمیدیم
قطار منتظر هیچ کس نمی ماند

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:57
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

شعر مناجات با خدا -( ساعات خدا را نبود خوب تر از صبح ) *استاد حاج غلامرضا سازگار

3308
1

شعر مناجات با خدا -( ساعات خدا را نبود خوب تر از صبح  ) ساعات خدا را نبود خوب تر از صبح
بردار سر از بستر و فیضی ببر از صبح
مردان سحرخیز سراپا همه گوشند
تا بانگ مؤذن بدهد یک خبر از صبح
ترسم که چو هنگام سحر، خواب بمانی
خورشید که تابید نماند اثر از صبح
غارت زده آن است که چون صبح برآید
در خواب گران مانده نگیرد ثمر از صبح
برخیز که هنگام تماشای جمال است
پیوسته بود حسن خدا جلوه گر از صبح
در روز قیامت به کفت برگ و بری نیست
نخل عملت گر نشود بارور از صبح
خیزند خدایافتگان وقت سحرگاه
دارند محبان علی چشم تر از صبح
آنان که شب و روز در آغوش خدایند
با یاد خداوند بر آرند سر از صبح
همراه علی باش که شصت و سه بهار است
بیدار بود دیده او زودتر از صبح
"میثم" بگشا دیده و

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 06:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( خـانـه هـامـان خالی از یاد خداست ) *

3954
1

شعر مناجات با خدا -( خـانـه هـامـان خالی از یاد خداست ) خـانـه هـامـان خالی از یاد خداست
سـیـنـه هامان خالی از سوز دعاست
سفره هامان رنگ رنگ و چرب و نرم
لقمه هامان شبهه ناک است و رباست
سودمان از راه مـکـر و حـیـلـه است
کسبمــان آلــوده و پوچ و خطاست
غـیـبـت و تـهـمـت شده گفتارمان
حرفمـان نفریـن و فحش و ناسزاست
روزهـا ســرگــرم نـیــرنگ و دروغ
نیمه شب هامان پر از عیش و غناست
بـی وفـایــی و خـیـانـت بـی شـمار
سینه هـا لبریـز بغض و کینه هاست
زنـدگــی هـامـان شـروعـش با گناه
جشـن هـامـان نـاپسنـد و نابجاست
صـوت شـادی هایمان موسیقی است
صوت قـرآن در عـوض وقت عزاست
دزدی و قـتـل و زنـــا عــادی شـده
هـر کـس از انجــام منکر بی اباست
بـی نمـازی، روزه خواری شا

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 06:04
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( آن چنان کز رفتن گل خار می‌ماند به جا ) * صائب تبریزی

3685
1

شعر مناجات با خدا -( آن چنان کز رفتن گل خار می‌ماند به جا ) آن چنان کز رفتن گل خار می‌ماند به جا
از جوانی حسرت بسیار می‌ماند به جا
آهِ افسوس و سرشکِ گرم و داغِ حسرت است
آن چه از عمر سبک‌رفتار می‌ماند به جا
کام جویی غیر ناکامی ندارد حاصلی
در کف گلچین ز گلشن، خار می‌ماند به جا
جسم خاکی مانع عمر سبک‌رفتار نیست
پیش این سیلاب، کی دیوار می‌ماند به جا؟
هیچ کار از سعی ما چون کوهکن صورت نبست
وقت آن کس خوش کزو آثار می‌ماند به جا
زنگ افسوسی به دست خواجه هنگام رحیل
از شمار درهم و دینار می‌ماند به جا
نیست از کردار ما بی‌حاصلان را بهره‌ای
چون قلم از ما همین گفتار می‌ماند به جا
عیش شیرین را بود در چاشنی صد چشم شور
برگ صائب بیشتر از بار می‌ماند به جا

شاعر : صائب تبری

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 06:06
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( در بهاران سری از خاک برون آوردن ) * محمد حسین شهریار

3489
1

شعر مناجات با خدا -( در بهاران سری از خاک برون آوردن ) در بهاران سری از خاک برون آوردن
خنده‌ای کردن و از باد خزان افسردن
همه این است نصیبی که حیاتش نامی
پس دریغ ای گل رعنا غم دنیا خوردن
مشو از باغ شبابت بشکفتن مغرور
کز پیش آفت پیری بود و پژمردن
فکر آن باش که تو جانی و تن مرکب تو
جان دریغست فدا کردن و تن پروردن
گو تن از عاج کن و پیرهن از مروارید
نه که خواهیش به صندوق لحد بسپردن
گر به مردی نشد از غم دلی آزاد کنی
هم به مردی که گناه است دلی آزردن
صبح دم باش که چون غنچه دلی بگشائی
شیوه‌ی تنگ غروبست گلو بفشردن
پیش پای همه افتاده کلید مقصود
چیست دانی دل افتاده به دست آوردن
بار ما شیشه‌ی تقوا و سفر دور و دراز
گر سلامت بتوان بار به منزل بردن
ای خوشا توبه و

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 06:08
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( سالک راه حق بیا همت از اولیا طلب ) * فیض کاشانی

4174
2

شعر مناجات با خدا -( سالک راه حق بیا همت از اولیا طلب ) سالک راه حق بیا همت از اولیا طلب
همت خود بلند کن سوی حق ارتقا طلب
فاش ببین گه دعا روی خدا در اولیا
بهر جمال کبریا آئینة صفا طلب
گفت خدا که اولیا روی من و ره منند
هر چه که خواهی از خدا بر در اولیا طلب
سرور اولیا نبی ست وز پس مصطفی علی ست
خدمت مصطفی کن و همت مرتضی طلب
پیروی رسول حق دوستی حق آورد
پیروی رسول کن دوستی خدا طلب
چشم بصیرتت به خود نور پذیر کی شود؟
نور بصیرت دل از صاحب انّما طلب
شرعْ سفینهٔ نجات آل رسول ناخدات
ساکن این سفینه شو دامن ناخدا طلب
دم به دمم بگوش هوش می فکنند این سروش
معرفت ار طلب کنی از برکات ما طلب
خستهٔ جهل را بگوی خیز و بیا به جست و جوی
از بر ما شفا بجو از دم ما دعا طلب
م

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 06:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( از جنون این عالم بیگانه را گم کرده‌ام ) * صائب تبریزی

3243
2

شعر مناجات با خدا -( از جنون این عالم بیگانه را گم کرده‌ام ) از جنون این عالم بیگانه را گم کرده‌ام
آسمان سیرم، زمین خانه را گم کرده‌ام
نه من از خود، نه کسی از حال من دارد خبر
دل مرا و من دل دیوانه را گم کرده‌ام
چون سلیمانم که از کف داده‌ام تاج و نگین
تا ز مستی شیشه و پیمانه را گم کرده‌ام
از من بی‌عاقبت، آغاز هستی را مپرس
کز گرانخوابی سر افسانه را گم کرده‌ام
طفل می‌گرید چون راه خانه را گم می‌کند
چون نگریم من که صاحب خانه را گم کرده‌ام؟
به که در دنبال دل باشم به هر جا می رود
من که صائب کعبه و بتخانه را گم کرده‌ام

شاعر : صائب تبریزی

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 06:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( نکردیم کاری درین بندگیها ) * فیض کاشانی

3091
1

شعر مناجات با خدا -( نکردیم کاری درین بندگیها ) نکردیم کاری درین بندگیها
ندیدیم خیری از این زندگی ها
از این زندگیها نشد کام حاصل
درین بندگیهاست شرمندگی ها
بیا عشق ویران کن صبر و طاقت
که آسوده گردیم ز آسودگی ها
اگر هست خیری در آشفتگیهاست
که آشفته تر باد آشفتگی ها
ززنگار عقل آئینه دل سیه شد
خوشا سادگی ها و دیوانگی ها
رهی گر بحق هست شوریدگیهاست
خوشا عیش سودای شوریدگی ها
پریشان شو از زلف های پریشان
مجو خاطر جمع ز آسودگی ها
بیا تا تلافی کنیم آنچه بگذشت
که داریم از عمر شرمندگی ها
بیا بعد از این فیض بیدار باشیم
که مرگست بهتر ازین خفتگی ها

شاعر : فیض کاشانی

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 06:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( مرا ببخش که تو مهربان و رحمانی ) * حسین ایمانی

3852
2

شعر مناجات با خدا -( مرا ببخش که تو مهربان و رحمانی  ) مرا ببخش که تو مهربان و رحمانی
نگفته های دلم را تو خوب می دانی
دوباره بغض گرفته گلوی من را کاش
شود به لطف نگاه تو دیده بارانی
هزار مرتبه ازگــَــبر بدتر است کسی
که ناامید شده از تو در مسلمانی
امید من به تو و توبه و پشیمانی ست
دوباره سهم دل عاشقم پریشانی
تو را به رحمت و غفران تو قسم یا رب
مرا رها کن از این قید و بند نفسانی
بیا وُ درگذر از لغزشم وگرنه دهم
تو را قسم به غم بی کسیُّ و حیرانی
تو را قسم به سه ساله به صورت نیلی
به پای زخمیُّ و روی کبود و ویرانی
به مو و دامن و قلبی که سوخته سوگند
به آن سری که نشسته به روی دامانی
تو را به حقِّ رقیّه به آن دمی که جواب
به ضرب کعب نی آمد برای قرآنی
مرا ببخ

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 06:28
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( جز تو کسی نیست پناهم شود ) * حسین ایمانی

2917
2

شعر مناجات با خدا -( جز تو کسی نیست پناهم شود ) جز تو کسی نیست پناهم شود
پوشش عصیان و گناهم شود
با خبر از حال منی عفو کن
تا که سفیدی به سیاهم شود
مضطر و بیچاره ی لطف توام
کاش همین تحفه ی ماهم شود
کوه خطا دارم و بی فضل تو
دیده کجا این پَر کاهم شود ؟!
خیر من از کاه کمی کمتر است
خیره به رحم تو نگاهم شود
ضعف من زار ببین و مخواه
هر هوسی سبز به راهم شود
نیست به جز اشک مرا ثروتی
چشم ترم علّت جاهم شود
روضه بخوانید که باران شوم
تا که مَلک شاهد آهم شود
وای حسین وای عطش کربلا
بر سر نیزه سر شاهم شود

شاعر : حسین ایمانی

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 07:37
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( دنیای پر فریب مرا کور کرده است ) * حسین ایمانی

3425
4

شعر مناجات با خدا -(  دنیای پر فریب مرا کور کرده است  ) دنیای پر فریب مرا کور کرده است
این فرع از اصول مرا دور کرده است
شیطان برای اینکه جدا باشم از خدا
دورم بساط عیش و طرب جور کرده است
شیرینیِّ نوای تو را حس نمی کنم
گویا گناه طبع مرا شور کرده است
هر چند مجرم و بدم امّا ببین کریم
مهمان مرا به ماه پر از نور کرده است
قدری برای قدرشناسی نداشتم
ناممکنم به واسطه مقدور کرده است
این بی بها به نام علی پر بها شده
من را غلام فاطمه منظور کرده است
پوشانده پیش خلق عیوب و خطای من
ستـــّــار عار ِکار چه مستور کرده است؟!
آقا کنارم آمد و او را ندیده ام
دنیای پر فریب مرا کور کرده است

شاعر : حسین ایمانی

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 07:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( به حقِّ فاطمه من را ببخش یا الله ) * حسین ایمانی

5175
4

شعر مناجات با خدا -( به حقِّ فاطمه من را ببخش یا الله ) به حقِّ فاطمه من را ببخش یا الله
مرا به حضرت زهرا ببخش یا الله
به آن نماز شکسته به پهلویی که شکست
به قامتی که شده تا ببخش یا الله
به حقِّ صوت بلال و به کوثر بی حال
به چاه و ناله ی مولا ببخش یا الله
به آه کوچه ی تنگ و به یاس نیلی رنگ
به خاک چادر غمها ببخش یا الله
به روضه ی در و دود و غلاف و دست کبود
به خون بستریِّ ما ببخش یا الله
به غسل نیمه شب و اشک دیده ی زینب
به بی قراریِّ بابا ببخش یا الله
به قبر مخفیِّ مادر به صبر آن دلبر
به روضه خوانیِّ آقا ببخش یا الله
به بی قراریِّ کعبه به هِق هق ِ ندبه
به جمعه های تمنّا ببخش یا الله

شاعر : حسین ایمانی

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 07:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

شعر مناجات با خدا -( ما دل نبسته ايم به اوضاع كار خويش ) * علی اکبر لطیفیان

5527
4

شعر مناجات با خدا -(  ما دل نبسته ايم به اوضاع كار خويش ) ما دل نبسته ايم به اوضاع كار خويش
دل خوش نكرده ايم به اين كوله بار خويش
بايد خدا به داد دل بي كسم رسد
شيطان كُند وگرنه دلم را شكار خويش
رخت و لباس پاره نشان گدايي است
ما را كريم رد نكند از جوار خويش
سوگند خورده است كه بخشنده مي شويم
پس آمده است با همه ي اعتبار خويش
او قول داده است كه ما را نمي زند !
خوبان نمي زنند به زير قرار خويش
با ذره پروري به چه جايي رسيده ايم
ما را نشانده اند كريمان كنار خويش
پروانه ايم و دور علي بال مي زنيم
خارج نمي شود دل ما از مدار خويش
فرداي حشر فاطمه دنبال كار ماست
كار تمام خلق مي افتد به يار خويش
تا بشنويم نام حسين گريه مي كنيم
يكباره مي دهيم ز دست اختيار خويش

شاعر

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 07:43
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

شعر مناجات با خدا -( توبه اي مي طلبد عفو ِ اله ِ من و تو ) * محمود ژولیده

4828
1

شعر مناجات با خدا -(  توبه اي مي طلبد عفو ِ اله ِ من و تو ) توبه اي مي طلبد عفو ِ اله ِ من و تو
كه كند رحم به اين ناله و آه ِ من و تو
لطف حق منتظر ِ بارش ِ چشمان كسي است
تا بشويد گنه از روي سياه ِ من و تو
ابر ِ رحمت چكد از گوشه ي چشمان دعا
قدرتي هست در اين توشه ي آه ِ من و تو
يك قدم مانده به تقدير شب قدر بيا
نيست جز آه سحر گاه ، پناه من و تو
گِرِِهي باز كن از رشته ي غمهاي بزرگ
تا گره وا شود از ابروي ماه من و تو
چشم دل ماند ز ديدار نگارنده ي خويش
اي دل اينجاست خدا چشم به راه من و تو
چشمه ي آب بقا گر چه نخشكد هرگز
پس چه شد يك شبه خشكيد نگاه من و تو؟
بس كن اي مدعي ِ دين ِ نفاق آلوده
شهرمان تيره شد از رنگ گناه من و تو
علت اينكه نيامد پسر فاطمه چيست؟
مانده

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 07:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( با نگاه تو شدم عاشق ارباب کریم ) * حسین ایمانی

3429
3

شعر مناجات با خدا -(  با نگاه تو شدم عاشق ارباب کریم ) با نگاه تو شدم عاشق ارباب کریم
به حسینت قسم این گمشده دریاب کریم
روسیاه آمدم امّا تکیه گاهم شاه است
آمدم با سر خونین سوی محراب کریم
بگذر از جرم و خطایم به غروبی که گذشت
از سر عمّه ی سادات و حرم آب کریم
آب و آتش با هم از دشت غم آمد به حرم
عفو کن عفو به آن دختر بی تاب کریم
این طرف دختر دردانه ی حیران نجف
آن طرف بر سر نی دین تو شد قاب کریم
به همان قاریِّ نیزه به غم مجلس می
توبه ام بشنو و وا کن خودت ابواب کریم
با نگاه تو خدایی می شود عبد حقیر
می شوم یاور تنهاییِّ سرداب کریم

شاعر : حسین ایمانی

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 07:46
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( از بس كه غافليم ز حساب و كتاب خود ) * حسن علیپور

3269
1

شعر مناجات با خدا -( از بس كه غافليم ز حساب و كتاب خود ) از بس كه غافليم ز حساب و كتاب خود
در حيرتم به حشر چه سازم جواب خود
مادر ز مهر سرزنش طفل مي كند
از مگير وقت خطايم ، عتاب خود
هر چند روسياه ولي بنده ي توام
اي مهربان ، جدا مكن از من حساب خود
غفلت ز مرگ ، فرصت جبران ، ز من گرفت
طي شد تمام زندگي ام در سراب خود
من ناله از عذاب جهنم نمي كنم
دريافتم به دوري او تو عذاب خود
مسكين در احترام كريم است ، هر كه هست
خورشيد مي كشد همه را در حجاب خود
ما حَّدِ خود ز گريه مستانه مي خوريم
مست اينچنين كسي نشود از شراب خود
محشر به غير نام علي سر نمي دهم
وقتي ندا رسد كه بخوانم كتاب خود
پرسيدم از تو – توبه ي من هم قبول هست ؟
نام حسين آمد و ديدم جواب خود

شاعر : حسن ع

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 07:48
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد